نشستن بر برج عاج تفكر يا پس رفت فلسفي
نويسنده:حسين فرزانه
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
1- نمي توان از وضعيت فلسفه تحليلي در ايران زمين سخن گفت و از وضعيت فلسفه - به معناي كلي و عام آن- در ايران به سادگي گذشت. ما بيش از يك سده است كه به صورت جدي با فلسفه هاي گوناگون غربي آشنا شده ايم، ولي متأسفانه برخوردي جدي، روشمند و منطقي با اين فلسفه ها نداشته ايم. يعني اولاً مواجهه مان گزينشي - و آن هم به صورت غيرمدون- بوده و ثانياً در گزينش اين فلسفه ها كمتر به نيازها و مسايل جدي جامعه و فرهنگمان توجه نشان داده ايم. اين نكات سبب شده پس از گذشت اين زمان نسبتاً طولاني هنوز نتوانيم به موقعيتي در خور در اين زمينه برسيم. نگاهي به وضعيت تأليف و ترجمه آثار كلاسيك و جديد غرب اين نكته را به وضوح و به وفور به ما نشان مي دهد.
2- مشكل ما با فلسفه تحليلي از مشكلي كه با ديگر شاخه هاي موجود در فلسفه غرب داريم، بيشتر است. اين امر به چند دليل بوجود آمده است: اول آنكه فلسفه تحليلي فلسفه اي تخصصي است و مشكل ما با تخصص كم نيست. به همين جهت هر چند در زمينه ترجمه آثار فلسفه قاره اي با مشكلات زيادي روبرو هستيم اما مشكل ترجمه آثار فلسفه تحليلي حادتر است. به جرأت مي توان گفت در زمينه ترجمه آثار كلاسيك فلسفه تحليلي با چند اثر ترجمه اي خوب هم روبرو نيستيم. اين در حالي است كه بالاخره چند اثر فلسفه قاره اي به پارسي ترجمه شده اند. دوم آنكه فلسفه تحليلي به صورت مستقيم با مسايل اجتماعي- سياسي- فرهنگي ما عجين نيست. فلسفه تحليلي همانطور كه برخي از متفكران تصريح كرده اند فلسفه اي درجه دوم است كه معارف ديگر را مي كاود، تحليل مفهومي مي كند و درجه اعتبار آنها را مي سنجد. بدين دليل در اين فلسفه جذابيتهايي كه در فلسفه قاره اي موجود است وجود ندارد. در ايران زمين به علت همين موضوع، اقبال به فلسفه تحليلي كمتر از فلسفه قاره اي بوده، هرچند در اين چند سال و به دنبال تبي كه هر چند وقت يكبار حوزه اي از حوزه هاي فلسفي را مي گيرد توجهي به فلسفه تحليلي هم شده است. سوم آنكه استاداني كه در زمينه فلسفه تحليلي صاحب نظر باشند، در ايران زمين زياد نيستند. تعدادي از دانشجويان كه براي ادامه تحصيل به غرب رفته اند ممكن است با بازگشت خود، اين نحله فلسفي را پربارتر سازند، ولي تاكنون اين امر رخ نداده و به همين جهت ما با فقدان استادان در زمينه فلسفه تحليلي روبرو هستيم. اين فقدان البته همه حوزه هاي فلسفه تحليلي را در بر گرفته است، چه در زمينه فلسفه دين و علم و هنر و چه در زمينه فلسفه منطق و فلسفه ذهن و فلسفه زيست شناسي. آخر آنكه سياستهاي كلان علمي كشور جاي چنداني را براي فلسفه هاي تحليلي باز نكرده است و هرچند ما در زمينه فلسفه قاره اي هم سياستگذاري فكري- علمي را مشاهده نمي كنيم اما به جهت تخصصي بودن و خاص پسند بودن فلسفه تحليلي بايد حساب جداگانه اي را براي اين حوزه باز كرد. امري كه تاكنون رخ نداده است.
3- به نكاتي بسيار مي توان اشاره كرد كه اين نكات مي توانند وضعيت ما را در عرصه فلسفه تحليلي بهبود بخشند. در گام اول بايد به اين نقطه برسيم كه ما بسيار به فلسفه تحليلي نياز داريم. اگرچه فلسفه تحليلي به مسايل سياسي و اجتماعي و فرهنگي ما به صورت مستقيم پاسخ نمي دهد، ولي هرگونه تصويري كه از اين مسايل ارايه شود در مقام تحليل به فلسفه تحليلي محتاج است. بنا به گفته يك متفكر برجسته ايراني، فلسفه تحليلي بهداشتي ترين فلسفه اي است كه وجود دارد و ما براي صراحت ذهني و زباني بدان بسيار محتاجيم. رسيدن به موضوع محتاج كاري فرهنگي است و در اين راستا مي توان از سياستهاي تشويقي هم استفاده كرد. متأسفانه در كشور ما و حتي بين برخي از خواص اين تلقي جا باز كرده كه فلسفه تحليلي مروج گونه اي اشرافيت ذهني و نشستن بر برج عاج تفكر و دوري گزيدن از مسائل فكري- فرهنگي است. اين در حالي است كه مطلب به هيچ عنوان بدين قرار نيست. «مري وارنوك» فيلسوف معروف انگليسي تصريح مي كرد كه هر دادگاهي به برخي فيلسوفان تحليلي نياز دارد كه واژگان حقوقي به كار رفته از سوي آنها را تحليل مفهومي كند. اين سنت در غرب وجود دارد و بسياري از نهادهايي كه به ظاهر نسبتي با فلسفه تحليلي ندارند، فيلسوفاني تحليلي را استخدام مي كنند. نسبت فلسفه تحليلي با فلسفه اسلامي بيش از ارتباط فلسفه قاره اي با فلسفه اسلامي است. ما در دل سنت خود با رويكردي منطقي- تحليلي روبرو هستيم كه مي توانيم از اين بستر براي برقراري ارتباطي جدي با فلسفه تحليلي استفاده كنيم. مي توان گفت: كه روح حاكم بر برخي از شقوق فلسفه اسلامي با روح حاكم بر فلسفه تحليلي بيگانه نيست. با اين حال مي توان از اين اشتراكات استفاده كرد و به آثار مقايسه اي رو آورد. برخي از دوستداران براي تحصيل فلسفه تحليلي به غرب رفته اند كه با توجه به مشكلات اشتغال در دانشگاهها و مراكز پژوهشي غربي براحتي مي توان آنها را جذب مراكز آموزشي كشور كرد. براي جذب اين افراد بايد برنامه ريزي دقيق كرد. فلسفه برخلاف برخي از رشته هاي علمي ديگر با فرهنگ در ارتباط است و ارتباط آن با زبان ارتباطش با فرهنگ را نيز به خوبي نشان مي دهد. فارغ التحصيلان شاخه هاي علمي مختلف در خارج از كشور به تحصيل مشغول بوده اند و در بازگشت به كشور ترديد دارند، اما در باب دانش آموختگان فلسفه اين نكته صدق نمي كند. اگر بخشي از رواج فلسفه تحليلي در ايران به داشتن استادان فربه و جدي منوط است، با استخدام چنين افرادي مي توان در راستاي بهبود فلسفه تحليلي در ايران همت گماشت.
4- آشنايي ما با تعدادي از نحله هايي كه به تازگي در فلسفه تحليلي نضج گرفته اند باعث مي شود نسبت نزديك و تودرتوي فلسفه تحليلي با مسايل اجتماعي و سياسي را بهتر درك كنيم. همان گونه كه «جان سرل» در جايي اشاره كرده است، فلسفه تحليلي هم دوره اي متفاوت را از سر گذرانده و هم اكنون از آن صبغه نظري و انتزاعي كه واجد بود فاصله گرفته است. بايد كاري كرد كه اين فاصله گيري و برخي از تأملات ژرف متفكران و فيلسوفان جدي و جديد تحليلي كه مسايل گوناگون انساني از روابط بين شخصي تا مسايل سياسي و اقتصادي را محور بحث خود قرار داده اند مورد بحث و بررسي قرار گيرد. اينجا جايي است كه اتفاقاً بسيار ضروري است كه آخرين دستاوردهاي فكري فلسفه تحليلي را آشكار كنيم، هرچند تعدادي از مباني اوليه آن هم برايمان مشخص نشده است. به طور مثال فيلسوفان تحليلي زيادي در باب فرافلسفه سخن مي گويند و مبادي و كاركردهاي متفاوت فلسفه را مي كاوند، همانطور كه فلسفه كاربردي و اخلاق كاربردي