با شهامت بگوييد نه
نويسنده:دكتر معصومه رفيقى مرند
شمار زيادى از افرادى كه دچار وسواس هاى فكرى هستند، از ناتوانى خود در «دفاع از خويش» براى «نه گفتن» و «اعتراض» گله مندند. به همين خاطر بخشى از افكار ناخوشايند خود از جمله سرزنش درونى شان را به اين موضوع نسبت مى دهند.
آنها مى گويند: در بسيارى از مواقعى كه در حالت رودربايستى قرار گرفته و نمى توانيم به تقاضاهاى تحميلى دوستان و خانواده «نه» بگوييم، فشار زيادى را تحمل مى كنيم و از آن جا كه اين نوع تقاضاهاى غيرمنطقى و تحميلى، بار كارى و گرفتارى زيادى را براى ما به وجود مى آورد، فشار ناشى از انجام آن ما را به شدت عصبى مى كند و آن وقت سرزنش از خود در قالب وسواس هاى فكرى چرا، چطور و غيره شروع مى شود!
ـ چرا پذيرفتم؟ من كه خودم اين همه كار داشتم!
ـ چطور به آنها بفهمانم كه «اين » وظيفه من نيست؟
ـ مگر من توقع نابجا از آنها دارم كه آنها در قبالش توقع دارند؟
ـ آخر چرا من؟ با وجود اين همه آدم چرا يقه مرا گرفته؟
... و بالاخره تسليم شده و تن به انجام كارى مى دهند كه وظيفه آنها نيست.
ترس و كمرويى ، يكى از مهم ترين موانع روحى براى اعلام اعتراض و ابراز احساسات و خواسته هاى ما در مقابل خواسته ها و نظرات تحميلى ديگران است.شايد بعضى از شما نيز از آن گروه افرادى هستيد كه در مقابل نظرات و خواسته هاى ديگران خيلى زود تسليم مى شويد و زمينه را براى سلطه جويى آنها فراهم مى سازيد! فقط به اين خاطر كه نمى توانيد اعتراض كنيد. حتى وقتى اطرافيان و دوستان مسأله را عنوان مى كنند، در پاسخ مى گوييد:
ـ من نمى خواهم كسى را از خود برنجانم!
ـ مى ترسم اگر «نه» بگويم، مشكلى پيش بيايد!
ـ آخر، شما او را نمى شناسيد! به محض مخالفت، رفتارى از او سر مى زند كه به هيچ وجه نمى توان جلوى او را گرفت!؟
بعضى ها طورى رفتار مى كنند كه انگار ما موظف به انجام كارها و يا خواسته هاى آنها هستيم! رفتار آنها نشان مى دهد كه قصد سلطه جويى دارند. اما در عين حال خودشان حاضر نيستند براى ديگران قدمى بردارند و زيركانه از انجام چنين خواسته هايى طفره مى روند.ذهنيت كودكانه اى كه زمينه ساز اين نوع سلطه جويى ها است چيزى شبيه به اين است كه به خاطر دوستى و معاشرت با ديگران بايد نيازهاى آنها را پيش بينى كرد، نسبت به آن حساس بود و در همه حال آمادگى انجام خواسته هاى ديگران را داشت. اگر آن را درك نكرديم، لايق دوستى و معاشرت نيستيم!اين نمونه هاى سلطه جويانه را اغلب درمناسباتى كه همه روزه با ديگران داريد، مشاهده مى كنيد. اعضاى خانواده ، همكاران ، همكلاسى ها، هم اتاقى ها و ديگران اين باور را در سر پرورانده اند و چه بسا سعى كنند با يك نگاه دلخور، غضب آلود و حتى با سكوت خود،درصدد سلطه جويى برشما برآيند تا رفتارتان را مطابق ميل آنها تغيير دهيد تا خداى ناكرده از دست شما عصبانى و دلخور نشوند! در چنين وضعى ، اگر به اين نوع رفتارها كه هرگونه حق اعتراض و تصميم گيرى را از شما سلب مى كند، تن دهيد، نه تنها از انجام كارهايى كه دوست داريد محروم مى شويد، بلكه مجبور مى شويد بر خلاف ميل خود كار كنيد.
ـ اگه مى شه، فردا به جاى من به فلان جا برو! من كارى دارم كه خودم نمى توانم بروم!
ـ راستى به فلانى گفتم فردا بياد اداره شما، كارشو براش انجام بده!
ـ اين را آوردم كه برام درستش كنى همين امروز لازمش دارم!
ـ اومدم با هم بريم خريد!
ـ اومدم فلان چيز را ازت قرض بگيرم!
ـ اومدم ماشينت رو بگيرم مى خوام باهاش چندروزى برم سفر!
ـ اومدم خواهش كنم (نگو نمى تونم اگر خودت هم نمى تونى، كسى رو برام پيداكن! ) فردا ساعت ۹ بيايى محضر ضامن من بشى!
ـ يه كارى هست كه تو بايد برام انجامش بدى.
و شايد حرف آخرش اين باشد:
ـ اومدم روى سر تو خراب بشم!
شايد بعضى از شماها بگوييد چه اشكالى داره هر كارى كه از دستم بربياد براى ديگران انجام مى دم! ناسلامتى ما بنى آدميم كه اعضاى يك پيكرند!
اين كه خيلى خوبه و جاى تشكر داره! اما اگر اين تقاضاها زود به زود و مرتب تكرار بشه چى؟
عده اى مى گويند:
ـ بستگى داره كه چه چيز و چه كارى را از آدم بخواهند؟ اگر بتوانم انجام مى دهم و اگر نتوانستم به راحتى «نه» مى گويم و جان خودم را خلاص مى كنم!
اين يك جواب منطقى است و جاى هيچگونه بحثى ندارد. اما گروهى ديگر مى گويند:
ـ «من زير هيچ شرايطى نمى توانم به ديگران «نه» بگويم:
و عده اى ديگر هم درگير ترس، ترديد و عذاب وجدان هستند و نمى دانند كه در چنين شرايطى چه بايد بكنند؟
مرجع خير بودن و كمك كردن به ديگران ، نه تنها اشكالى ندارد، بلكه رفتارى خوب و خداپسندانه است. اما اين امر بايد به گونه اى باشد كه مشكلات جانبى و بار اضافى خارج از حد توانايى طرف مقابل، برايش ايجاد نكند.»
مخاطب اين بحث كسانى هستند كه از «نه گفتن» و «اعتراض» دچار احساس گناه و هراس مى شوند.
خانمى مى گفت:
ـ من هر بار كه در چنين شرايطى قرار مى گيرم بر سر دوراهى انتخاب واقع مى شوم. از طرفى گاهى خواسته هاى اطرافيان به گونه اى است كه انجام آن از حد توان ، تحمل ، شرايط و وقت و زمانى كه بايد به آن اختصاص دهم ،خارج است . گاهى نيز خودم از صميم قلب مايل به انجام كارهاى ديگران كه وظيفه من هم نيست، نيستم! در مواقعى نيز افرادى به اين مسأله عادت مى كنند و مرتباً از من مى خواهند كه كارهايشان را به عهده بگيرم! درچنين شرايطى، وقتى «نه» مى گويم، دچار عذاب وجدان مى شوم و زمانى هم كه «بله» مى گويم، از اين كه قاطع نيستم و كارى به من تحميل مى شود، از خودم متنفر مى شوم كه نمى توانم از حق خودم دفاع كنم!
دختر جوانى مى گفت:
ـ آنقدر فكرهاى تكرارى مختلف در مغزم نمايان مى شود كه گاه بر اثر تراكم و فشار بيش از حد افكار، احساس مى كنم سرم بزرگ شده و حتى سرم وزن پيدا كرده و سنگين مى شود و به گردنم فشار مى آورد. درعين حال فكر مى كنم كه به زودى سرم منفجر خواهد شد.
اگرافكار، شكل مرضى پيدا كنند، خلاصى از دست آنها بسيار مشكل است. به نمونه اى از گفت وگوهاى يك طرفه ذهنى توجه كنيد:
اگر «نه» بگويم، آيا دوستم دلخور نمى شود؟
چرا شايد هم دلخور بشود. آن وقت چه اتفاقى مى افتد؟
حتماً ميانه ما شكرآب خواهد شد!
اگر پاسخ منفى بدهم ، آيا نخواهد گفت كه آدم خودخواهى هستم و يا بى معرفتم؟
خب ، اگر قبول كنم و بله بگويم هم كه ناچار مى شوم هميشه جور ديگران را بكشم و اين جريمه و تاوانى است كه بايد براى راضى نگه داشتن و زندگى كردن در كنار ديگران بپردازم! اه ... آخر به من چه.
آن وقت ديگران چه مى گويند؟ آيا نمى گويند كه طرف «هالو» است؟
ـ آخ امان از دست ديگران، بابا، يكى به من بگه كه چيكار كنم؟
در واقع دلمان، چيزى را مى خواهد و بعضى ها انتظار ديگرى دارند واحساس گناه نيز سد راه تصميم گيرى براى انجام دادن يا ندادن كارى كه وظيفه ما نيست مى شود و مرتب ما را زير سؤال مى برد و ايجاد اضطراب مى كند.
اما اگر از همان ابتدا با قاطعيت موضع خود را روشن كنيم كه اين كار وظيفه ما هست و يا نيست؟ دچار چنين وضعى نمى شويم. ايرادى هم ندارد زيرا ما از حق خود دفاع كرده ايم.
«نه گفتن» به دعوت ها و ميهمانى هايى كه تمايل به صرف وقت و انرژى براى آن نداريد و عملاً براى شما مقدور نيست و نيز فعاليت هاى اجتماعى و برنامه هاى اضافى و كارهايى كه در حد توان شما نبوده و يا به هرعلتى برايتان مقدور نيست و مشكلاتى را براى شما به بار مى آورد، مستلزم قاطعيت و احترام به خود و احساس حقانيت است.
آنها مى گويند: در بسيارى از مواقعى كه در حالت رودربايستى قرار گرفته و نمى توانيم به تقاضاهاى تحميلى دوستان و خانواده «نه» بگوييم، فشار زيادى را تحمل مى كنيم و از آن جا كه اين نوع تقاضاهاى غيرمنطقى و تحميلى، بار كارى و گرفتارى زيادى را براى ما به وجود مى آورد، فشار ناشى از انجام آن ما را به شدت عصبى مى كند و آن وقت سرزنش از خود در قالب وسواس هاى فكرى چرا، چطور و غيره شروع مى شود!
ـ چرا پذيرفتم؟ من كه خودم اين همه كار داشتم!
ـ چطور به آنها بفهمانم كه «اين » وظيفه من نيست؟
ـ مگر من توقع نابجا از آنها دارم كه آنها در قبالش توقع دارند؟
ـ آخر چرا من؟ با وجود اين همه آدم چرا يقه مرا گرفته؟
... و بالاخره تسليم شده و تن به انجام كارى مى دهند كه وظيفه آنها نيست.
ترس و كمرويى ، يكى از مهم ترين موانع روحى براى اعلام اعتراض و ابراز احساسات و خواسته هاى ما در مقابل خواسته ها و نظرات تحميلى ديگران است.شايد بعضى از شما نيز از آن گروه افرادى هستيد كه در مقابل نظرات و خواسته هاى ديگران خيلى زود تسليم مى شويد و زمينه را براى سلطه جويى آنها فراهم مى سازيد! فقط به اين خاطر كه نمى توانيد اعتراض كنيد. حتى وقتى اطرافيان و دوستان مسأله را عنوان مى كنند، در پاسخ مى گوييد:
ـ من نمى خواهم كسى را از خود برنجانم!
ـ مى ترسم اگر «نه» بگويم، مشكلى پيش بيايد!
ـ آخر، شما او را نمى شناسيد! به محض مخالفت، رفتارى از او سر مى زند كه به هيچ وجه نمى توان جلوى او را گرفت!؟
بعضى ها طورى رفتار مى كنند كه انگار ما موظف به انجام كارها و يا خواسته هاى آنها هستيم! رفتار آنها نشان مى دهد كه قصد سلطه جويى دارند. اما در عين حال خودشان حاضر نيستند براى ديگران قدمى بردارند و زيركانه از انجام چنين خواسته هايى طفره مى روند.ذهنيت كودكانه اى كه زمينه ساز اين نوع سلطه جويى ها است چيزى شبيه به اين است كه به خاطر دوستى و معاشرت با ديگران بايد نيازهاى آنها را پيش بينى كرد، نسبت به آن حساس بود و در همه حال آمادگى انجام خواسته هاى ديگران را داشت. اگر آن را درك نكرديم، لايق دوستى و معاشرت نيستيم!اين نمونه هاى سلطه جويانه را اغلب درمناسباتى كه همه روزه با ديگران داريد، مشاهده مى كنيد. اعضاى خانواده ، همكاران ، همكلاسى ها، هم اتاقى ها و ديگران اين باور را در سر پرورانده اند و چه بسا سعى كنند با يك نگاه دلخور، غضب آلود و حتى با سكوت خود،درصدد سلطه جويى برشما برآيند تا رفتارتان را مطابق ميل آنها تغيير دهيد تا خداى ناكرده از دست شما عصبانى و دلخور نشوند! در چنين وضعى ، اگر به اين نوع رفتارها كه هرگونه حق اعتراض و تصميم گيرى را از شما سلب مى كند، تن دهيد، نه تنها از انجام كارهايى كه دوست داريد محروم مى شويد، بلكه مجبور مى شويد بر خلاف ميل خود كار كنيد.
اعتراض و بهداشت روانى
هريك از ما به عنوان پدر و مادر و يا هر عضو اجتماعى و خانوادگى لازم است به حق اعتراض، قاطعيت و تصميم گيرى نزديكان و اطرافيان خود احترام بگذاريم و از فرهنگ قاطعيت و اعتراض جانبدارى كنيم.بى توجهى ديگران به اين حقوق ما را گرفتار جسمى مريض، روحى بيمار و روابطى ناسالم مى كند. از اين رو به خاطر حفظ بهداشت و سلامت روانى جامعه، دفاع از فرهنگ قاطعيت ، وظيفه تك تك افراد آن جامعه است.انتظارات بيجا
فكرش را بكنيد. براى خودتان برنامه مهمى داريد كه مستلزم صرف وقت و انرژى خاصى است و بايد در محدوده زمانى معينى، انجام پذيرد كه ناگهان سر و كله يكى از دوستان و يا اقوامى پيدا مى شود كه اغلب بدون هماهنگى و در نظر گرفتن شرايط و وضع افراد، در زندگى ديگران سبز مى شود و انتظارات نامعقولى دارند كه به دور از توان و تحمل و موقعيت مخاطب آنهاست.ـ اگه مى شه، فردا به جاى من به فلان جا برو! من كارى دارم كه خودم نمى توانم بروم!
ـ راستى به فلانى گفتم فردا بياد اداره شما، كارشو براش انجام بده!
ـ اين را آوردم كه برام درستش كنى همين امروز لازمش دارم!
ـ اومدم با هم بريم خريد!
ـ اومدم فلان چيز را ازت قرض بگيرم!
ـ اومدم ماشينت رو بگيرم مى خوام باهاش چندروزى برم سفر!
ـ اومدم خواهش كنم (نگو نمى تونم اگر خودت هم نمى تونى، كسى رو برام پيداكن! ) فردا ساعت ۹ بيايى محضر ضامن من بشى!
ـ يه كارى هست كه تو بايد برام انجامش بدى.
و شايد حرف آخرش اين باشد:
ـ اومدم روى سر تو خراب بشم!
شايد بعضى از شماها بگوييد چه اشكالى داره هر كارى كه از دستم بربياد براى ديگران انجام مى دم! ناسلامتى ما بنى آدميم كه اعضاى يك پيكرند!
اين كه خيلى خوبه و جاى تشكر داره! اما اگر اين تقاضاها زود به زود و مرتب تكرار بشه چى؟
عده اى مى گويند:
ـ بستگى داره كه چه چيز و چه كارى را از آدم بخواهند؟ اگر بتوانم انجام مى دهم و اگر نتوانستم به راحتى «نه» مى گويم و جان خودم را خلاص مى كنم!
اين يك جواب منطقى است و جاى هيچگونه بحثى ندارد. اما گروهى ديگر مى گويند:
ـ «من زير هيچ شرايطى نمى توانم به ديگران «نه» بگويم:
و عده اى ديگر هم درگير ترس، ترديد و عذاب وجدان هستند و نمى دانند كه در چنين شرايطى چه بايد بكنند؟
مرجع خير بودن و كمك كردن به ديگران ، نه تنها اشكالى ندارد، بلكه رفتارى خوب و خداپسندانه است. اما اين امر بايد به گونه اى باشد كه مشكلات جانبى و بار اضافى خارج از حد توانايى طرف مقابل، برايش ايجاد نكند.»
مخاطب اين بحث كسانى هستند كه از «نه گفتن» و «اعتراض» دچار احساس گناه و هراس مى شوند.
خانمى مى گفت:
ـ من هر بار كه در چنين شرايطى قرار مى گيرم بر سر دوراهى انتخاب واقع مى شوم. از طرفى گاهى خواسته هاى اطرافيان به گونه اى است كه انجام آن از حد توان ، تحمل ، شرايط و وقت و زمانى كه بايد به آن اختصاص دهم ،خارج است . گاهى نيز خودم از صميم قلب مايل به انجام كارهاى ديگران كه وظيفه من هم نيست، نيستم! در مواقعى نيز افرادى به اين مسأله عادت مى كنند و مرتباً از من مى خواهند كه كارهايشان را به عهده بگيرم! درچنين شرايطى، وقتى «نه» مى گويم، دچار عذاب وجدان مى شوم و زمانى هم كه «بله» مى گويم، از اين كه قاطع نيستم و كارى به من تحميل مى شود، از خودم متنفر مى شوم كه نمى توانم از حق خودم دفاع كنم!
سرزنش درونى و وسواس هاى فكرى
تنفر از خود، سرزنش خود را نيز به دنبال دارد در اينجاست كه انسان با خودش تضاد پيدا مى كند و گفت وگوها و پرسش هاى يك طرفه درونى شروع مى شود. فرد سعى مى كند خودش به آنها پاسخ دهد و اين افكار وسواسى، به طور مرتب مشغله فكرى او را تشكيل مى دهد.دختر جوانى مى گفت:
ـ آنقدر فكرهاى تكرارى مختلف در مغزم نمايان مى شود كه گاه بر اثر تراكم و فشار بيش از حد افكار، احساس مى كنم سرم بزرگ شده و حتى سرم وزن پيدا كرده و سنگين مى شود و به گردنم فشار مى آورد. درعين حال فكر مى كنم كه به زودى سرم منفجر خواهد شد.
اگرافكار، شكل مرضى پيدا كنند، خلاصى از دست آنها بسيار مشكل است. به نمونه اى از گفت وگوهاى يك طرفه ذهنى توجه كنيد:
اگر «نه» بگويم، آيا دوستم دلخور نمى شود؟
چرا شايد هم دلخور بشود. آن وقت چه اتفاقى مى افتد؟
حتماً ميانه ما شكرآب خواهد شد!
اگر پاسخ منفى بدهم ، آيا نخواهد گفت كه آدم خودخواهى هستم و يا بى معرفتم؟
خب ، اگر قبول كنم و بله بگويم هم كه ناچار مى شوم هميشه جور ديگران را بكشم و اين جريمه و تاوانى است كه بايد براى راضى نگه داشتن و زندگى كردن در كنار ديگران بپردازم! اه ... آخر به من چه.
آن وقت ديگران چه مى گويند؟ آيا نمى گويند كه طرف «هالو» است؟
ـ آخ امان از دست ديگران، بابا، يكى به من بگه كه چيكار كنم؟
در واقع دلمان، چيزى را مى خواهد و بعضى ها انتظار ديگرى دارند واحساس گناه نيز سد راه تصميم گيرى براى انجام دادن يا ندادن كارى كه وظيفه ما نيست مى شود و مرتب ما را زير سؤال مى برد و ايجاد اضطراب مى كند.
اما اگر از همان ابتدا با قاطعيت موضع خود را روشن كنيم كه اين كار وظيفه ما هست و يا نيست؟ دچار چنين وضعى نمى شويم. ايرادى هم ندارد زيرا ما از حق خود دفاع كرده ايم.
«نه گفتن» به دعوت ها و ميهمانى هايى كه تمايل به صرف وقت و انرژى براى آن نداريد و عملاً براى شما مقدور نيست و نيز فعاليت هاى اجتماعى و برنامه هاى اضافى و كارهايى كه در حد توان شما نبوده و يا به هرعلتى برايتان مقدور نيست و مشكلاتى را براى شما به بار مى آورد، مستلزم قاطعيت و احترام به خود و احساس حقانيت است.
آسيب شناسى اعتراض نكردن
قاطعيت و دفاع از حق خود، چارچوبى است كه مشاركت درست را در مناسبات انسانى تضمين مى كند. رعايت حقوق قاطعيت اشخاص يعنى اين كه كسى حق داشته باشد در مقابل انتظارات نابجاى ديگران «نه» بگويد و ديگران نيز او را درك كنند و به «نه گفتن» او ايرادى نباشد.بدون وجود يك چنين چارچوبى كه به هريك از ما امكان ابراز وجود و تصميم گيرى در مقابل ديگران مى دهد، اعتماد و اطمينان جاى خود را به سوءظن مى دهدو دلسوزى به بدبينى مبدل مى شود. نبود اعتراض و قاطعيت در مقابل سلطه جويى و ظلم، يكى از عوامل بسيار مهم بزهكارى ها، فحشا، انحرافات، تبعيض ها و بيمارى هاى روانى و اثرات مترتب برآن مانند خودكشى و آدم كشى است و چه بسا طلاق ها، جدايى ها، فرارها، توطئه ها و از هم پاشيدگى هاى خانوادگى به دليل نبود قاطعيت از روز اول زناشويى باشد.«نه گفتن» گستاخى نيست
نه گفتن گستاخى نيست . استفاده از حق قاطعيت نوعى هنر است و نياز به انديشه، حوصله و آگاهى دارد.روانشناسى اعتراض مى گويد: قاطعيت و اعتراض ، خودخواهى و گستاخى نيست. پس وقتى كه قاطعانه عمل مى كنيد، احساس گناه نكنيد. اعتراض درست موجب اعتماد به نفس مى شود. پيدا كردن مهارت هاى كلامى مستدل و منطقى از اصول اوليه روانشناسى اعتراض است و كسانى مى توانند قاطعانه «نه» بگويند كه داراى مهارت كلامى بوده و ديگران را در نپذيرفتن تقاضاى آنها مجاب و قانع كنند.هنگام «نه گفتن» احساس حقانيت كنيد
احساس حقانيت، مقاومت افراد را در برابر خواسته هاى تحميلى ديگران بالا مى برد. راضى نگه داشتن ديگران حدودى دارد كه بايد جهت و جانب آن روشن باشد تا بهداشت روانى افراد را به مخاطره نيندازد.