بابلسر ابتدا مشهدسر نام داشت. چون شهر بارفروش تغییر نام پیدا کرد و به مناسبت رود بابل به بابل موسوم گردید، مشهدسر نیز به جهت اینکه در مصبّ رودخانهی بابل قرار دارد بابلسر نامیده شد. تاریخ این تغییر نام ظاهراً در حدود 1310 ش مقارن تغییر نام بارفروش به بابل صورت گرفته است.
اطلاق نام مشهدسر به این شهر به اعتبار زیارتگاهی است منسوب به امامزاده ابراهیم ابوجواب که پیش از احداث شهر و بندر در آنجا بوده است. این معنی از تاریخ کتیبههایی که در امامزاده هست نیز برمیآید، زیرا قدیم ترین اطلّاعاتی که در کتب تاریخ از شهر مشهدسر موجود است متأخر بر تاریخ کتیبههای امامزاده است. ظاهراً ناصرالدین شاه نخستین کسی است که از این کتیبهها یاد کرده است. او که در 1292 به مازندران سفر کرده و در مشهدسر به زیارت امامزاده رفته است، دربارهی آن چنین مینویسد: «بنای این گنبد خیلی قدیم است، چهار پنج درِ بزرگ و کوچک که از حیث نجاری و منبت کاری کمال امتیاز را داشت دیده شد». ناصرالدین شاه اضافه میکند که تاریخ درها به خط تعلیق خوب بود و به امین الملک دستور داده است که آن کتیبهها را بخواند. (1)
قدیم ترین تاریخی که از کتیبهی درِ شرقی امامزاده نقل شده سال 750 است. ولی این تاریخ را اشتباه خوانده اند، زیرا این دربه دستور بی بی فضه خاتون، دختر امیرساعد (یا صاعد)، زن امیر شمس الدین ساخته شده است. امیر شمس الدین پسر امیر کمال الدین حسینی یا سید کمال الدین است که پس از مرگ برادرش سید زین العابدین، در 894، به سلطنت رسید. (2) بنابه کتیبهای که بر صندوق قبر امیر شمس الدین بن امیر کمال الدین در امامزاده زین العابدین ساری (یعنی قبر سید زین العابدین مذکور) بوده و رابینو (3) به دست داده است، وفات او در 25 جمادی الثانیه مطابق با 14 خرداد بوده است. بنابراین بی بی فضه خاتون دستور بنای آن را نداده است. رابینو این تاریخ را 905 میخواند و به قرینهی کتیبههای موجود دیگر همین تاریخ درست است. ستوده این در و این کتیبه را ندیده و آن را از قول رابینو نقل کرده است، (4) و گویا این در اکنون وجود ندارد.
از بی بی فضه، زن امیر شمس الدین، کتیبهی دیگری در مشهدسر موجود است و آن کتیبهی در ورودی مسجد امامزاده ابراهیم است که ستوده نقل کرده است و تاریخ آن محرم 906 است که از امیر شمس الدین با جملهی دعایی «طاب ثراه» یاد کرده است (5) و مؤیّد مطلبی است که از کتیبهی قبر او نقل شد، یعنی سال وفاتش 905 بوده است.
اما قدیم ترین تاریخ در این امامزاده، بنا به نقل ستوده، تاریخ کتیبهی صندوق چوبی حرم یعنی رمضان 835 است. صندوق به دستور سید مرتضی پسر سید شمس الدین کیا و به دست استاد فخرالدین و برادرش محمدبن علی نجّار آملی رازی ساخته شده است. از عبارت «ببابلکان» که پس از نام سید مرتضی بر روی صندوق حک شده است میتوان استنباط کرد که ناحیهی مشهدسر در آن زمان به بابلکان موسوم بوده است و سادات بابلکانی، که ذکرشان در تاریخ ظهیرالدین و میرتیمور بسیار میآید، از این ناحیه بوده اند. (6) کلمهی بابلکان و اینکه بانیان امامزادهی مشهدسر بیشتر سادات بابلکانی بوده اند و عبارت «ببابلکان» (یعنی در بابلکان) در قبر مذکور قراین قوی هستند بر تسمیهی آن محل به بابلکان به مناسبت اینکه در مصبّ رود بابل قرار داشته است.
پس از آن، به ترتیب زمانی، دری است که به گفتهی ستوده (7) «به صحن حرم» گشوده میشود. بانی آن سید عزیزبن سید شمس الدین بابلکان و سازندهی آن استاد محمدبن استاد علی نجار رازی و تاریخش محرم 841 است. درِ شمالی (مورخ جمادی الاولی 858) و درِ غربی (مورخ ذوالحجهی 859) به دستور سیدشمس الدین بن سیدعبدالعزیز بابلکان توسط همان استاد محمدبن علی نجار ساخته شده است.
از سید مرتضی پسر سیدشمس الدین بابلکان آگاهی نداریم، اما از سید عزیز بابلکان که ظاهراً برادر او بوده است آگاهی داریم و میدانیم که او در حدود سالهای 856 و 857 در آن سوی «تیجنه رود» سپهسالار بود و در جنگ سیدعبدالکریم با ابوالقاسم بابر کشته شد. (8) سیدعزیز به احتمال قوی همان است که در 841 دستور ساختن «دری را که به صحن حرم گشوده میشود» داده است. نام پسر او سیدشمس الدین نیز که منصب پدر را گرفته بود در تاریخ مذکور آمده است (9) و همان بانی درهای مورخ 858-859 است. بنابراین، کتیبههای موجود امامزاده به ترتیب قدمت چنین است: 1) کتیبهی صندوق چوبی از 835؛ 2) کتیبهی درِ صحن از محرم 841؛ 3) کتیبهی درِ شمالی حرم مورخ جمادی الاولی 856؛ 4) کتیبهی درِ غربی مورخ ذیحجهی 859؛ 5) کتیبهی عمارت مسجد امامزاده از محرم 906.
آنچه توجه را برمی انگیزد این است که در هیچ یک از این کتیبهها نامی از خودِ امامزادهی مدفون در این بقعه و نیز نامی از محل امامزاده برده نشده است و چنان مینماید که نام امامزاده را به هنگام ساختن بقعه و ضریح و درها نمیدانسته اند وگرنه دست کم نام او را بر صندوق چوبی مقبره حک میکردند.
نخستین بار که نامی از شخص مدفون در این بقعه برده شد در کتاب تاریخ خاندان مرعشی مازندران تألیف میرتیمور مرعشی است. مرعشی در ضمن افسانهای مجعول به سید عزیز بابلکانی به عنوان بانی بقعهی مشهدسر اشاره کرده است و میگوید که گویا در زمان شاه اسماعیل صفوی (حـ 910) بر اثر حادثهای آن بقعه را ساخته است. چنان که گفتیم، بر اساس کتیبهی درِ صحن امامزاده، سیدعزیز پسر سید شمس الدین در سالهای 858 و 859 نیز درهای دیگری را برای امامزاده ساخته است؛ پس چگونه نخستین بنای آن در زمان شاه اسماعیل صفوی (متوفی 930) میتواند باشد؟ تاریخ زمان سیدعزیز بابلکان و پسرش سیدشمس الدین، چنان که از تاریخ ظهیرالدین نقل کردیم، همان حدود سالهای اواسط قرن نهم هجری است. میرتیمور، مؤلّف تاریخ خاندان مرعشی، که در 1073 این داستان مجعول را نوشته است ظاهراً از دهان مردم آن را نقل کرده است چنان که خود او هم میگوید: «نقل است ...». (10) باری در این داستان مجعول نام امامزاده «ابراهیم ابوجواب» آمده و از نسب او ذکری نشده است.
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (11) در این باره میگوید که این محل را مشهدسر از آن رو میگویند که سر مبارک امامزاده ابراهیم، پسر امام موسی کاظم علیه السّلام، در آنجا مدفون است و لقب «ابوجواب» از آن روبه این امامزاده داده شده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از مرقد مطهر خود به او جواب داده است.احتمالاً مشهد «امام دادرس» مذکور در تاریخ طبرستان و رویان ... (12) همین مشهد امامزاده ابراهیم است. دو لقب «دادرس» و «ابوجواب» یکدیگر را تداعی میکنند، اما قراین قوی ترین نیز بر این ادعا هست از جمله آنکه ظهیرالدین مینویسد که گرداگرد امامزاده دادرس را آب فرا گرفته است و هر که بخواهد به زیارت آن آستانه برود باید به کشتی برود. در مواضع دیگر آمل و بارفروش (که داستان آستانهی امام دادرس راجع به آن است) آستانهای که در وسط آب قرار داشته باشد وجود ندارد و این محل فقط با مشهدسر میتواند منطبق باشد، زیرا مشهدسر در مصب رود بابل قرار دارد و به گفتهی مورگان؛ (13) «مصب بابل رود مانند مصب همهی رودهای مازندران تغییر جا میدهد ... تاکنون سه مغازهی از کمپانی قفقازی مرکور خراب شده است ... اگر از روی تپههای شنی ساحلی قضاوت شود این جابه جایی در حدود 1500 تا 1800 متر است. در جنوب تپهها باتلاقهایی که منطقه را بسیار ناسالم میسازد وجود دارد ... وقتی که هوا خشک است جادههای بین مشهدسر و کوهستان دایماً گلی است. وقتی که تازه باران آمده باشد آنها تبدیل به مردابهای واقعی میشود و حمل و نقل سه برابر تابستان قیمت مییابد». بنابراین باید گفت که به احتمال زیاد امامزاده دادرس مذکور در ظهیرالدین همین مشهدسر بوده است و امامزاده در وسط مردابها بنا شده بوده و رفت و آمد به آن به وسیلهی قایق صورت میگرفته است یا آنکه مشهدسر در آن زمان در وسط مصب رود بابل قرار داشته و این مصب بعدها تغییر مسیر داده است.
از سفرنامهی ناصرالدین شاه به مازندران و دیدار او از مشهدسر نیز چنین امری مستفاد میشود: «محاذی امامزاده راه کم عرضی بلندتر از زمین ساخته اند زیرا که تا امامزاده طرفین راه باتلاق است و این راه را از قدیم به جهت عبور و مرور به بقعهی امامزاده که دو میدان اسب طول آن است ساخته اند». (14) بنابراین ابتدا راهی نبوده است و ناچار با قایق به امامزاده میرفته اند و بعد این راه را ساخته اند.
از آنچه گذشت معلوم میشود که به امامزادهی مدفون در مشهد سر یا بابلکان از قدیم توجه میشده است و بعدها به هنگام تسلط سادات مرعشی بر مازندران در اواسط قرن نهم بر آن بقعه و بنایی ساخته اند بی آنکه نام آن را بدانند و آن را با القاب «دادرس» و «ابوجواب» یاد کرده اند و به تدریج نام و نسب نامه برای آن درست کرده اند و در زمان اعتمادالسلطنه به جهت شهرت آن محل به «مشهدسر» چنین پنداشته اند که در بقعهی مذکور سرِ امامزاده مدفون است و این مطلب، چنان که ستوده به درستی بیان کرده است، (15) درست نتواند بود و «مشهدسر» مانند «سخت سر» و «رودسر» و «گچسر» است و معنی آن «مکان و محل مشهد» است نه مشهد و بقعهی «سر».
توجه به دو نکتهی مهم ضروری است: 1) میرتیمور در تاریخ خاندان مرعشی (16) تاریخ وفات میرشمس الدین خان، پسر میرکمال الدین خان را 909 ذکر کرده است که اشتباه است و چنان که از کتیبهی قبر او نقل کردیم تاریخ وفات او روز دوشنبه 25 جمادی الثانیهی 905 بوده است و نیز چنان که نوشتیم زن او بی بی فضه در کتیبهی درِ امامزاده در محرم 906 از او به «طاب ثراه» یاد کرده است؛ 2) چنان که گفتیم، قبر سید زین العابدین بن امیر کمال الدین و برادرش امیر شمس الدین (شوهر بی بی فضه بانی در و کتیبهی امامزادهی مشهدسر) در شهر ساری است و به نام امامزاده زین العابدین معروف است. به گفتهی ستوده، رابینو سه کتیبه از این امامزاده را رونویسی کرده که ستوده هر سه را نقل کرده است. (17) این سه کتیبه بسیار مهم اند و یکی از آنها سال وفات امیر زین العابدین و یکی دیگر سال وفات امیر شمس الدین را دارد (اولی 894 است که اگر چه تصریح نشده به قرینهی مطابقت آن با تاریخ میرتیمور همان سال وفات امیر زین العابدین است). کتیبهی سال وفات امیر شمس الدین که بر صندوق امامزاده است، سال وفات امیر شمس الدین را، چنان که قبلاً گفته ایم، روز دوشنبه 25 جمادی الثانیهی 905 ذکر کرده است و این نیز به قرینهی مطابقت با کتیبهی درِ امامزادهی مشهدسر درست است. ظاهراً این سه کتیبه امروز وجود ندارد. ستوده مینویسد مطالب بدنهی شمالی صندوق امیرشمس الدین از فرسودگی خوانده نشد و بدنهی جنوبی آن نیز نوسازی شده بود. ستوده کتیبهای را بر بدنهی شرقی صندوق خوانده است که در آن تاریخ وفات امیر شمس الدین روز دوشنبه 25 جمادی الثّانیهی (17 خرداد) 859 نوشته شده است. این تاریخ با آنچه رابینو خوانده است در روز و ماه یکی است و فقط رابینو رابع عشر خرداد و ستوده سابع عشر خرداد خوانده است که احتمال اشتباه «رابع» با «سابع» در نوشتههای پیچیدهی کتیبهها میرود. اما سال 859 که ستوده خوانده است مسلماً اشتباه است و با حقایق تاریخی وفق نمیدهد و همچنین است کتیبهی دیگری که از فهرست بناها و اماکن باستانی ایران، صفحهی 138 (18) نقل کرده است و تاریخ آن دوشنبه 25 جمادی الاخری و 14 خرداد 809 است (که البته تاریخ کتیبهی صندوق امیرشمس الدین است) و برای درک اینکه این اشتباه چگونه پیش آمده است باید به محل رفت و به دقت آن را بررسی کرد. فقط همین اندازه میگوییم که قرائت رابینو به جهت انطباق آن با واقعیت تاریخی درست و مسلم است. اما قرائت ستوده اگر درست باشد باید از یک مبدأ تاریخی باشد که در مازندران معمول بوده است و اکنون بر ما مجهول است؛ زیرا آن رقم با تواریخ یزدگردی نیز تطبیق نمیکند.
در تاریخ خاندان مرعشی میرتیمور، که دربارهی وقایع قرن دهم و یازدهم مازندران است، چندبار ذکر مشهدسر به میان میآید، و گفته میشود که رستمداریان مشهدسر را خراب کردند و حتی امامزاده را به این گمان که مالی در آنجا پنهان کرده اند کندند، (19) و از بنای قلعهای نیز در مشهدسر سخن میرود. (20) ملاشیخعلی گیلانی در تاریخ مازندران (21) از اجارهی «تمغای فُرضهی مشهدسر» سخن میگوید. این میرساند که در آغاز قرن یازدهم مالیات حاصل از بازرگانی بندر مشهدسر آن اندازه مهم بوده است که آن را به اجاره میداده اند. شاه عباس اول در 1016 هجری به مازندران سفر کرد و پس از رفتن به بارفروش ده و طرح باغ و خانهها در میان استخر آنجا از راه پازوار به مشهدسر رفت. ملاجلال منجم که در این سفر همراه شاه عباس بود در تعریف مشهدسر میگوید: «عجب جایی منزّه و باصفا و کنار دریا و چمنهای سبز ...» و نیز میگوید: «کشتیها از کوچک و بزرگ در میان دریا و رودخانه بسیار بود و انتظار موسم میکشیدند ...». ظاهراً یعنی در انتظار باد مناسب برای حرکت بودند. (22) این میرساند که مشهدسر در آن زمان بندرگاه بازرگانی معتبری بوده است. پیش از آن شاه عباس در 1006 نیز در سفر مازندران به مشهدسر رفته و در آنجا یازده روز به سیر و شکار پرداخته بود. (23)
شهر مشهدسر از غارتها و کشتارهای استنکا رازین (24) (مقتول 1082/ 1671)، رهبر قزاقهای شورشی و کشاورزان دُن و ولگا، در امان نماند. رازین، که نام دیگرش استپان تیموفیویچ (25) بود، در 1079/ 1668 پس از تصرف شهر یایک (26) در کنار رودِ اورال از راه دریای خزر به شهرهای دربند و باکو و رشت حمله کرد و به شهرهای ساحلی گیلان و مازندران نیز هجوم برد و قتل و غارت بسیار کرد و، به طوری که ملگونف (27) مینویسد، قلعهی مشهدسر را که ذکر آن پیش از این گذشت، ویران کرد. ما از تفاصیل این فاجعهی عظیم که در زمان شاه عباس دوم بر شهرهای گیلان و مازندران روی داد خبر نداریم و اشارهی مختصری به آن در عباسنامهی محمدطاهر وحید قزوینی (28) آمده است. اسناد مفصل راجع به استنکا رازین را آکادمی علوم شوروی در 1333ش/ 1954 منتشر کرده است. (29)
ژوبر، دیپلمات فرانسوی، که در حدود 1223/ اکتبر 1808 در مازندران بوده است مشهدسر را «بندر کوچکی در چهار فرسخی شمال بارفروش» میداند. (30) به گفتهی او، مشهدسر دهکدهای است که تقریباً دویست خانه دارد و در دو سوی رود بابل ساخته شده و پیرامون آن را باتلاق فراگرفته است، و روی رود حدود چهارده قایق با سه کشتی کوچک و در دریا نیز یک کشتی روسی را دیده که به سوی استرآباد میرفته است. او میگوید دو عراده توپ نیز به تازگی به آنجا فرستاده بوده اند. از این گفتار ژوبر معلوم میشود که به رغم نابسامانیهای اواخر دولت افشار و زمان دولت زند و آشفتگیهای اوایل قاجار، مشهدسر حالت شهری تجاری را همچنان حفظ کرده بود. توپها هم شاید برای حفظ آنجا از حملات ترکمانان یا کشتیهای جنگی روس بوده است. ژبر از فراوانی شکر (مقصود کشت نیشکر است) در آنجا سخن میگوید و میافزاید که در آنجا نمیتوانند شکر را خوب تصفیه کنند و شاید روسها بتوانند بهرهی فراوانی از نیشکر مازندران ببرند. این سخن ژوبر حاکی از نفوذ زیاد روسها در زمانی است که هنوز جنگهای ایران و روس در قفقاز شروع نشده بود.
جیمز بیلی فریزر که در زمستان 1249/ 1833 به ایران سفر کرده است در 25 اوت 1834 مشهدسر را بندر کشتیرانی بارفروش میخواند. او نیز مشهدسر را «روستای پرتی در کنار مرداب رود بابل» (31) میداند و این قول نیز مانند گفتهی ژوبر این مطلب را تأیید میکند که امامزادهی مشهدسر ابتدا در میان آب و باتلاقهای رود بابل قرار داشته و «امام دادرس» مذکور در ظهیرالدین همین امامزاده است.
میجردارسی تاد (32) که در 1253/ 1837 به ایران سفر کرده و سفرنامه اش را در 1838 در لندن منتشر ساخته است «از میزان تجارت و خوبی بازار بارفروش و مشهدسر که در آن عهد محل ورود کالاهای روس به ایران بوده است» سخن میگوید (33) و راه مواصلاتی میان مشهدسر و بارفروش را رضایت بخش میداند و میگوید که گاریها و کالسکههای چرخی به خوبی میتوانند در این جاده آمد و شد کنند.
ناصرالدین شاه در سفرنامهی 1294 خود به مازندران دربارهی مشهدسر و کتیبههای امامزادهی آن سخن گفته است و میگوید که پل چوبی بسیار طویلی بر روی رود بابل در مشهدسر بسته اند و او از روی آن گذشته است. او از کاروان سرایی سخن میراند که به دستور وی در آنجا ساخته بودند و میگوید که بعضی از تجار روس در کاروان سرا منزل دارند که با ساری و بارفروش و شاهرود تجارت میکنند.محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در مرآت البلدان (34) نام این شهر را «مشهدسر» مینویسد و میگوید که با دویست خانوار دارد و اطرافش باتلاق است و شکر زیادی در اطراف شهر به عمل میآید.
ملگونف که در 1277/ 1860 از شهرهای گیلان و مازندران دیدن کرده است میگوید که مشهدسر در غرب بابل رود واقع است و 230 خانوار جمعیت دارد ... گمرکخانهی مشهدسر در 250 قدمی رود بابل است و این گمرکخانه با شیلات هر سال 12.000 تومان اجاره داده میشود. (35)
رابینو (36) میگوید: میان مشهدسر و دریا در طرف راست رودخانهی بابل یک رشته تپههای شنی هست که بر آنها فانوس دریایی ساخته اند؛ از برج برگی که گملین سیاحِ روسی ذکر کرده است و در زمان حملهی قزاقهای روسی به فرماندهی استنکا رازین به این سواحل ساخته شده بود اثری دیده نمیشود. به گفتهی رابینو در مشهدسر بقعهی بی بی سکینه نیز هست که تاریخ کتیبهی آن 873 هجری است و حاکی از آن است که این بنا بر روی قبر بی بی سکینه، دختر امام موسی کاظم علیه السّلام ساخته شده است و درِ این حرم منسوب است به سید خجسته، فرزند سیدفخرالدین بابلکانی، و سازندهی آن شمس الدین نجار، پسر استاد احمد است. رابینو از کتیبهی درِ دیگر این بقعه نیز سخن میگوید و میافزاید که موفق به خواندن آن نشده است. ملگونف این تاریخ را 893 خوانده است. به گفتهی ستوده (37) درِ ورودی شمالی این بقعه که اکنون بقعهی بی بی رقیّه خوانده میشود کنده کاریهای ظریفی داشته که به علت بارندگی فرسوده شده است و مطالب آن درست خوانده نمیشود.
میرزا ابرهیم نامی که در سواحل جنوبی دریای خزر سفر کرده و آن را در 1276 یا 1277 به پایان رسانیده است، شرح مفصلی دربارهی مشهدسر دارد. (38) او نیز مشهدسر را در وسط مرداب وصف میکند و میگوید طرف راست (رود بابل) مردابی است که سابقاً گمرکخانه و بندر مشهدسر بوده و اکنون مسدود است و طرف چپ هم مرادب است که در آن مرغابی صید میشود. به گفتهی میرزا ابراهیم، اجارهی گمرکخانه 12.000 تومان است و اجارهی رودخانه از بابت صیدماهی حلال 200 تومان و از بابت ماهی حرام متعلق به مباشر کل است.
میرزاابراهیم پس از آنکه از آستانهی سید ابراهیم ابوجواب و خواهرش که در «بازار محله» است سخن میگوید به ذکر جمعیت و کشاورزی و اقتصاد مشهدسر میپردازد. جمعیت را 220 خانوار و محصولش را کتان و کدو غلیانی و باقلا و نیشکر میگوید و محصول ابریشم آن را ده تاه دوازده من ذکر میکند؛ مشهدسر محصول برنج ندارد؛ عدهای در مشهدسر کَرَجی دارند که به بندر انزلی و لنگرود و آشوراده و سایر جاها برای داد و ستد میروند؛ کرجیها از 50 الی 100 خروار شتری بار میکنند و در هر سال 100 فروند کشتی و کرجی برای خرید به این بندر میآیند؛ هر کشتی 5.000 تا 12.000 پوط بار حمل میکند. مطالب سفرنامهی استرآباد و مازندران از رونق تجارت و حمل و نقل در این بندر مازندران در اواخر قرن سیزدهم هجری حکایت میکند.
مشهدسر تا انقلاب اکتبر روسیه همچنان از بنادر بازرگانی میان مازندران و روسیه بود. پس از آن به تدریج بندر بازرگانی دریای خزر در ایران با شوروی منحصر به بندر انزلی شد و مشهدسر اهمیت تجاری سابق خود را از دست داد. اما با آمدن وسایل حمل و نقل جدید میان مرکز ایران و مازندران و گشوده شدن راه هزار فاصلهی میان تهران و آمل و بابل و بابلسر کاهش یافت و جادهی هراز کوتاه ترین راه تهران به شمال شد.
پینوشتها:
1. روزنامهی سفر مازندران، ص 131.
2. مرعشی، ص 23-25.
3. در مازندران و استرآباد، ص 265.
4. ستوده، ج4، ص 264.
5. همان، ج4، ص 265.
6. ظهیرالدین مرعشی، ص 24، موطن و مسکن سادات بابلکانی را ده «کوسان» میداند ولی شاید ده مذکور را والیان مازندران به تصرف ایشان داده بوده اند.
7. ص 265.
8. ظهیرالدین مرعشی، ص 525.
9. ص 526.
10. ص 73.
11. ج1، ص 159.
12. ظهیرالدین مرعشی، ص 539.
13. ج1، ص 228-229.
14. ص 130.
15. ج4، ص 256.
16. ص 69.
17. ج4، ص 539، 540.
18. در ج4، ص 541.
19. ص 309.
20. ص 330.
21. ص 104.
22. منجم یزدی، ص 334.
23. همان، ص 191.
24. stenka Razin.
25. stepen Timofeevich.
26. Yaik.
27. ص 158.
28. ص 326.
29. بریتانیکا، ذیلِ «رازین».
30. ژوبر، ص 354.
31. فریزر، ص 546.
32. Major D"Arcy Todd.
33. طاهری، ص 47.
34. ص 155.
35. ص 158.
36. ص 84.
37. ج4، ص 270.
38. ص 111.
رابرت استودارت، سفرنامهی استودارت، ترجمهی احمد توکلی، فرهنگ ایران زمین، ج8 (1339ش).
محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، مرآت البلدان، جاپ سنگی تهران 1293-1296.
یاسنت لویی رابینو، مازندران و استرآباد، ترجمهی غلامعلی وحید مازندرانی، تهران 1365 ش.
پیرامده امیلین پروب ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران، به انضمام جزوهای دربارهی گیلان و مازندران، ترجمهی علیقلی اعتماد مقدم، تهران 1347 ش.
منوچهر ستوده، از آستارا تا استارباد، تهران 1349-1366ش.
شیخعلی گیلانی، تاریخ مازندران، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1352 ش.
ابوالقاسم طاهری، جغرافیای تاریخی گیلان، مازندران و آذربایجان از نظر جهانگردان [تهران] 1347ش.
جیمز بیلی فریزر، سفرنامهی جیمز فریزر: معروف به سفرنامهی زمستانی، ترجمهی منوچهر امیری، تهران 1364 ش.
ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ برنهارد دارن، سن پطرزبورگ 1850، چاپ افست تهران 1363 ش.
میرتیمور مرعشی، تاریخ خاندان مرعشی مازندران، چاپ ستوده، تهران 1356 ش.
گ. و. ملگونف، سفرنامهی نواحی شمالی ایران، ترجمهی پطرس، در سفرنامهی ایران و روسیه، چاپ محمد گلبن و فرامرز طالبی، تهران 1363 ش.
جلال الدین محمد منجم یزدی، تاریخ عباسی؛ یا، روزنامهی ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران 1366ش.
ژاک ژان ماری دومورگان، هیئت علمی فرانسه در ایران: مطالعات جغرافیایی، ترجمه و توضیح کاظم ودیعی، تبریز 1338 ش.
میرزا ابراهیم، سفرنامهی استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران 1355 ش.
ناصرالدین قاجار، شاه ایران، روزنامهی سفر مازندران، چاپ سنگی، تهران 1294، چاپ افست تهران 1356ش.
محمدطاهر بن حسین وحید قزوینی، عباسنامه، چاپ ابراهیم دهگان، اراک 1329ش.
The New Encyclopaedia Britannica chicago 1985, s. v. "Razin".
منبع مقاله :
زریاب خویی، عباس؛ (1389)، مقالات زریاب (سی و دو جستار در موضوعات گوناگون به ضمیمهی زندگینامهی خودنوشت)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل