بُتریّه (یا بَترِیّه/ اَبتَریّه) یکی از فرقههای زیدیّه، و پیرو کُتَیرنوّاء و حسن بن صالح بن حیّ بوده اند. سمعانی در الانساب، آن را «بَتری» ضبط کرده است. این ضبط شاید از آن جهت باشد که زیدبن علیّ بن حسین در حضور جمعی از پیشوایان این فرقه و در محضر امام باقر علیه السّلام خطاب به آنان فرمود: «بَتَرتُم اَمرَنا بَتَرَکُمُ الله» (کار ما را بریدید، خدا شما را ببرّاد! ) و این جمع از آن زمان به بَتریّه معروف شدند. (1)
مسعودی (2) اَبتَریّه را یکی از فرقههای هشت گانهی زیدیّه شمرده است و بنابراین، منسوب اند به «اَبتَر» که لقب کثیر نوّاء بوده است. آیت الله خوئی (3) از ابن ادریس، مؤلّف کتاب السّرائر، (4) نقل میکند که کثیر نوّاء، یکی از پیشوایان این فرقه، ابترالید، یعنی دست بریده، بوده است و از این رو پیروان او به بُتریّه معروف شده اند (بُتر جمع اَبتَر). نَشوانِ بن سعید حمیری (5) میگوید که مُغیرة بن سعید (مقتول در 119) به کُتَیر لقب اَبتَر داده بود. (6)
مامقانی (7) پس از آنکه این کلمه را بُتریه ضبط کرده، گفته است که کاظمی در تکملة نقدالرّجال آن را تِبریّه خوانده و مشتق از تَبَرّی به معنی بیزاری دانسته است، ولی این قول، همچنان که خود مامقانی اشاره کرده، (8) مسلماً اشتباه است.
با اقوال مذکور دربارهی ضبط نام و وجه نام گذاری این فرقه، معلوم میشود که نام بتریّه یا اَبتریّه را مخالفان این فرقه به ایشان داده اند؛ و آنها خود را به این نام نمیخوانده اند.
آرای بُتریّه
علی بن اسماعیل اشعری در مقالات (9) بتریّه را از زیدیّه شمرده است و مسعودی (10) و سمعانی (11) و شهرستانی (12) و دیگران نیز این فرقه را از زیدیّه دانسته اند. امّا بنابر روایتی که در رجال کشّی (13) از سَدیر آمده است اشخاصی که به بُتریّه معروف شده اند نمیتوانند از زیدیّه شمرده شوند. سدیر میگوید: با سلمة بن کُهَیّل و ابوالمقدام ثابت الحدّاد و سالم بن ابی حَفصة و کثیر نوّاء و جمعی دیگر نزد امام باقر علیه السّلام رفتیم و برادر آن حضرت، زیدبن علی، هم نزد او بود. این اشخاص به حضرت باقر علیه السّلام گفتند: ما علی و حسن و حسین علیهم السّلام را دوست میداریم و از دشمنانشان بیزاری میجوییم. حضرت فرمود: خوب است (نعم). بعد گفتند: ابوبکر و عمر را دوست میداریم و از دشمنانشان بیزاریم. زیدبن علی رو به ایشان کرد و گفت: آیا از فاطمه بیزاری میجویید؟ شما کار ما را بریدید، خداوند شما را ببرّاد!اگر زیدبن علی به ایشان پرخاش، و دربارهی آنها نفرین کرده است آن چنان که نفرین او موجب نام گذاری بتریّه برای این فرقه شده است، پس چگونه میتوان بتریّه را از زیدیّه شمرد؟
سعدبن عبدالله اشعری، (14) گروهی از بتریّه را، که حضرت علی علیه السّلام را افضل ناس و با این همه خلافت ابوبکر و عمر را درست میدانند، «اوائل البتریّه» میخواند و میگوید: این دو فرقه (بتریّه و جارودیّه (15) ) امر زیدبن علیّ بن حسین و زیدبن حسن بن حسن بن علی را بر خود بسته اند و فِرَق زیدیّه از ایشان منشعب شده است. عین این مطلب را نوبختی (16) نیز آورده است. معلوم میشود که بتریّه پیش از قیام زید وجود داشته اند و روایت سدیر این معنی را تأیید میکند. در این روایت، زیدبن حسن بن حسن درست نیست و باید زیدبن حسن بن علی باشد. (17) زیدبن حسن بن علی، به نقل شیخ مفید در ارشاد، (18) مدّعی امامت نبوده و کسی از شیعه هم ادّعای امامت او را نکرده است و بنابراین، این قسمت از روایت سعدبن عبدالله اشعری درست نیست. اما این قول که صاحبان عقیدهی مذکور (علی علیه السّلام افضل ناس است و خلافت ابوبکر و عمر هم صحیح است) «اوائل التبریه» باشند صحیح به نظر میرسد. علی بن اسماعیل اشعری (19) دربارهی عقاید بتریّه میگوید: میپندارند که علی پس از حضرت رسول صلی الله علیه و اله و سلّم بهترین مردم و از همه برای امامت شایسته تر بود، امّا بیعت ابوبکر و عمر نیز خطا نبود و علی خود این امر را به ایشان واگذار کرده بود. این گروه دربارهی عثمان و قاتلان او متوقّف هستند و او را کافر نمیدانند. بازگشت مردگان به دنیا (رجعت) را منکرند و امامت علی را فقط از زمان بیعت با او محسوب میدارند. او میافزایند که میگویند حسن بن صالح بن حیّ (از زعمای بتریّه) از عثمان، از زمانی که کارهای ناپسند کرد، بیزاری جست.
شهرستانی (20) پیروان حسن بن صالح بن حیّ را صالحیّه و پیروان کثیر نوّاء را بتریّه خوانده و دربارهی علت توقّف یا خودداری ایشان از داوری دربارهی عثمان توضیحات بیشتری داده است. آنها میگفتند از اینکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم عثمان را از عشرهی مبشّره خوانده است باید به صحّت اسلام و ایمان او حکم کرد و اگر بدعتهای او مانند برکشیدن بنی امیّه و بنی مروان درنظر گرفته شود، باید به کفر او حکم شود. پس باید از داوری دربارهی او خودداری کرد. شهرستانی میگوید: بتریّه معتقدند که علی خلافت را از روی میل به ابوبکر و عمر واگذاشت و اگر این کار را نمیکرد آن دو در گمراهی بودند. امامت مفضول (مانند ابوبکر و عمر) بر افضل (مانند علی) هنگامی جایز است که افضل امامت را از روی میل به مفضول واگذار کند. (21)
این عبارتها با آنچه از مقالات الاسلامیّین نقل شد، مطابق است و در این دو نقل مطلبی که به زیدیّه اختصاص داشته باشد یعنی آنچه راجع به امامت زیدبن علیّ بن حسین است، دیده نمیشود. اما شهرستانی پس از آن قسمت، آرای بتریه را دربارهی امامت نقل میکند که بنابر آن هرکس از اولاد امام حسن یا امام حسین علیهماالسّلام قیام کند و شمشیر بردارد و عالم و زاهد و شجاع نیز باشد «امام» است. بعضی خوب رویی را نیز بر آن افزوده اند. اما دربارهی دو امام که واجد شرایط یکسان و معاصر یکدیگر باشند در حیرت افتاده اند و در صورت تساوی همهی شرایط، از فضل و زهد و متانت رأی، امامت را به هر دو متعلّق میدانند و اگر هر کدام در مملکت جداگانه باشند هر یک در ناحیه و مملکت خود امام خواهد بود و اگر یکی برخلاف دیگری رأی دهد هر دو بر صواب باشند، اگرچه به خون یکدیگر فتوا دهند. شهرستانی میگوید که بیشتر بتریّه در زمان او مقلّد هستند و رأیی از خود ندارند و در اصول دین پیرو معتزله اند و ائمهی معتزله را از ائمهی اهل بیت بزرگ تر میشمارند. در احکام، پیرو ابوحنیفه هستند و در مسائل کمی از شافعی و شیعیان پیروی میکنند. (22)
از مقایسه و تطبیق آنچه کشّی و سعدبن عبدالله اشعری دربارهی بتریّه گفته اند با آنچه در کتابهای علی بن اسماعیل اشعری و شهرستانی آمده است میتوان نتیجه گرفت که بتریّه در آغاز، شیعیان متمایل به اهل سنّت بوده اند و با قبول افضلیت حضرت علی علیه السّلام خلافت ابوبکر و عمر را صحیح دانسته و حتی آن دو را دوست میداشته اند و به قول کشّی، از دشمنان آن دو بیزاری میجسته اند و به همین جهت، زیدبن علی در محضر امام باقر علیه السّلام با تندی از آنان بیزاری جسته است. امّا چون بتریّه معتقد بوده اند که هر که از اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام قیام کند امامت حقّ اوست، پس قیام زید و کشته شدن ایشان، او را امام دانسته و از این رو زیدی محسوب شده اند.
در رجال کشّی (ش 422) از بتریّه تعریفی آمده است که در آن نامی از زیدیّه برده نشده است. بنابراین تعریف، بتریّه کسانی هستند که نخست مردم را به ولایت علی علیه السّلام خواندند و بعد آن را با ولایت ابوبکر و عمر درآمیختند و امامت ایشان را اثبات کردند. آنان بر عثمان و طلحه و زبیره خرده میگیرند و بر قیام با فرزندان علیّ بن ابیطالب علیه السّلام معتقدند و مقصود ایشان کسی است که (آشکارا) امر به معروف و نهی از منکر کند و برای هر کس از اولاد علی علیه السّلام که قیام کند، به هنگام قیام و خروجش، اثبات امامت کند.
بنابراین تعریف، بتریّه دربارهی امامت رأیی کلّی داشته اند که زید یکی از مصداقهای آن بوده است؛ و چون ایشان زید را، در هنگام خروجش، با آرای خود مطابق یافته اند امامت او را گردن نهاده اند؛ امّا اگر روایت سدیر، درست باشد نمیتوان گفت که زیدبن علی خود با همهی آرای ایشان موافق بوده است.
رؤسای بتریّه
بنابه رجال کشّی، (23) بتریّه اصحاب کثیر نوّاء و حسن بن صالح و سالم بن ابی حفصه و حَکَم بن عُتَیبه و سلمّة بن کهیل و ابوالمقدام ثابت الحدّاد بوده اند.کثیر نوّاء
به گفتهی سمعانی در الانساب «نَوّاء» یعنی فروشنده هستهی خرما. در مدینه هستهی خرما را برای خوراک شتران میفروختند. سمعانی میگوید که کثیر نوّاء از موالی بنی تَیم الله و کنیه اش ابواسماعیل بود و از راویان حدیث به شمار میآمد. ذهبی در میزان الاعتدال (24) نیز کنیهی او را ابواسماعیل ذکر میکند و میگوید که شیعیّ سرسختی بود (شیعیّ جَلد)؛ به گفتهی او، ابوحاتم و نسائی روایات او را ضعیف دانسته اند و ابن عَدِی او را شیعی افراطی خوانده و السَّعدی او را دور از جادّهی صواب شمرده است. اگر او شیعهی افراطی باشد نمیتواند از زیدیّه باشد، زیرا زیدیان، شیعیان مایل به تسنّن اند. اما در میزان الاعتدال (25) روایتی از او در ذمّ «رافضه» نقل شده است که با افراطی بودن او در تشیّع منافات دارد. ظاهراً سخن ابن عدیّ دربارهی او پایه ای از حقیقت ندارد.
در رجال شیخ طوسی (26) آمده است که ابواسماعیل کثیر نوّاء پسر قاروند یا کاروند و از اصحاب حضرت صادق علیه السّلام است. آیت الله خوئی (27) کثیربن قاروند را با کثیر نوّاء بُتری یکی دانسته است و تستری (28) کثیر نوّاء را غیر از کثیر قاوند (قاروند) میداند و دلیل او قول ابن حجر در تهذیب التهذیب است که برای هر یک عنوانی جداگانه دارد و کثیربن قاوند را کوفی ساکن بصره میخواند و روایت او را (از نظر اهل سنّت) مقبول میشمارد امّا کثیر نوّاء را ضعیف میداند؛ اوّلی را از طبقهی هفتم و دوّمی را از طبقهی ششم میخواند. به هر حال کثیر نوّاء که از پیشوایان بتریّه بوده است در روایات امامیة مطرود و به روایتی، حضرت صادق علیه السّلام او را کذّاب مُکَذِّب خوانده است. (29) حضرت باقر علیه السّلام نیز فرموده است که کثیر نوّاء و یارانش عدّهی زیادی را گمراه ساخته اند؛ و حضرت صادق علیه السّلام از کثیر نوّاء در دنیا و آخرت بیزاری جسته است. (30) روایات دیگری در طعن در نسب او ذکر شده است.
حسن بن صالح بن حیّ
علی بن اسماعیل اشعری (31) حسن بن صالح بن حیّ را از پیشوایان بُتریّه شمرده است. ابن ندیم (32) او را از بزرگان و علمای «شیعیهی زیدیّه» خوانده و ولادت او را در 100 و وفات او را در 168 در حال اختفا گفته است. بنابه نوشتهی ابن ندیم، (33) او فقیه و متکلم و مؤلّف چند کتاب بود، از جمله: کتاب التوحید، کتاب امامة وُلِد علیّ من فاطمة، کتاب الجامع فی الفقه. و دو برادر داشت: علیّ بن صالح و صالح بن صالح.طبری (34) میگوید «حیّ» نام صالح بوده است و از قول یکی از محدّثان نقل میکند که نام کامل او حسن بن صالح بن صالح بن مسلم بن حیّان است و مردم او را ابن حیّ میخوانند و در حقیقت «ابن حیّان» است. بنابه این قول «حیّ» کوتاه شدهی حیّان است. به گفتهی طبری، (35) کنیهی حسن بن صالح ابوعبدالله است و او مردی زاهد و فاضل و فقیه بوده و به دوستی اهل بیت گرایش داشته، و منکران آن خاندان را سخت منکر بوده است. حدیث بسیار روایت کرده و در روایت «ثِقه» بوده است. او دختر خود را به عیسی بن زیدبن علیّ بن حسین داد. مهدی، خلیفهی عباسی، عیسی بن زید و حسن بن صالح را طلب کرد و در به دست آوردن ایشان سخت کوشید اما موفّق نشد. او با عیسی بن زید به مدّت هفت سال در یک جا پنهان بود و عیسی شش ماه پیش از او وفات یافت. حسن از مردم کوفه بود و در همان شهر در 167 وفات یافت و سنّ او 62 یا 63 سال بوده است. اگر تولد حسن بن صالح به گفتهی ابن ندیم، در 100 و وفات او در 167 یا 168 اتفاق افتاده است، سنّ او باید از 63 سال متجاوز باشد.
ابوالفرج اصفهانی (36) در شرح حال عیسی بن زیدبن علی مطالبی دربارهی مناسبات حسن بن صالح با عیسی بن زید ذکر کرده است که از آن چنین برمی آید که آن دو سالی با هم به سفر حج رفته اند و در آنجا از سفیان ثوری محدّث معروف مسئلهی مورد اختلافی را پرسیده اند. ابوالفرج اصفهانی وفات حسن بن صالح را دو ماه پس از مرگ عیسی بن زید گفته است.
ذَهَبی، (37) حسن بن صالح را در عداد محدثین آورده و او را به «فقیه» وصف کرده و نام کامل او را ابوعبدالله حسن بن صالح بن حیّ هَمدانی ثوری- و به گفتهی بعضی حسن بن صالح بن صالح بن حیّ بن مسلم بن حیّان- گفته است. ذهبی او را از اَعلام میشمارد و میگوید که از سَماک بن حرب و قیس بن مسلم و جمعی دیگر روایت کند و یحیی بن آدم و احمدبن یونس و علیّ بن جعد و جمعی دیگر از او روایت کنند. و اضافه میکند که او کمی دارای «بدعت تشیّع» بود و به نماز جمعه نمیرفت. ذهبی گفتار محدّثان و نقادان حدیث را دربارهی او ذکر کرده است که بعضی او را توثیق و بعضی او را به جهت نماز جمعه و عقیده به قیام با شمشیر (بر ضدّ خلافت) تخطئه کرده اند. از جملهی توثیق کنندگان او احمدبن حنبل و ابونُعَیم اصفهانی هستند. ذهبی نیز تولد او را در 100، امّا وفاتش را در 169 ذکر کرده است.
ابن حجر عسقلانی (38) دربارهی حسن بن صالح بن حیّ مطالب زیادی ذکر کرده است. او نیز «حیّ» را همان «حیّان» میداند و نسب او را از حیّان (حیّان بن شُفَّی بن هُنَیّ بن رافع الهَمدانی الثَّوری) میآورد و از قول بُخاری میگوید که «حیّ» لقب است. به گفتهی ابن حجر عسقلانی به نقل از ابونُعَیم و بُخاری و دیگران، سال وفات او 167 است نه 169. ابن حجر از عقیدهی «قیام به سیف» که مایهی طعن او نزد بعضی از محدّثان است دفاع کرده و گفته است که مقصود از «خروج با شمشیر» قیام بر والیان و ائمهی ستمکار است؛ و این عقیدهی علمای سلف بوده است. امّا چون مضرّات آن را از فواید آن بیشتر دیدند این عقیده را ترک کردند. ولی این عقیده سبب طعن کسی که عدالت او ثابت شده است و به حفظ روایت و اتقان و ورع کامل متصف است (یعنی حسن بن صالح) نمیشود. اما اینکه او به نماز جمعه نمیرفته برای آن بوده است که نماز را پشت سر فاسق جایز نمیدیده و ولایت امام فاسق را درست نمیدانسته است. به هر حال، ابن حجر او را «امام مجتهد» میداند. حسن بن صالح در کتب امامیه، به جهت زیدی بُتری بودنش، مطرود است. شیخ طوسی در کتاب تهذیب (39) در «باب المیاه و احکامها» روایتی نقل میکند که راوی آن حسن بن صالح است، و میگوید که این شخص «زیدی بُتری» است و هر روایتی که مختصّ او باشد متروک العمل است. (40) نجاشی از شخصی به نام حسن بن صالح احول نام برده که از مردم کوفه، و صاحب کتابی بوده است. بعضی او را با همین حسن بن صالح بن حیّ یکی دانسته اند. (41)
پینوشتها:
1. کشّی، ش 429.
2. ج4، ص 45، ج6، ص 79.
3. ج14، ص 110.
4. ج3، ص 566.
5. ص 155.
6. مهدی لِدین الله، ص 20، 91.
7. ج2، ص 349-352.
8. ص 352.
9. ص 68.
10. همان جاها.
11. ذیل «بَتری».
12. قسم 1، ص 140، 142-143.
13. همان جا.
14. ص 18.
15. ر. ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «جارودیّه».
16. ص 20-21.
17. تُستَری، ج4، ص 246.
18. ج2، ص 22.
19. ص 68-69.
20. قسم 1، ص 142.
21. قسم 1، ص 143.
22. همان جا.
23. همان جا.
24. ج3، ص 402.
25. همان جا.
26. ص 277.
27. ج14، ص 107.
28. کشّی، ش 416.
29. ج13، ص 288.
30. همان، ش 440.
31. ص 68.
32. ص 333.
33. همان جا.
34. سلسله سوم، ص 2516-2517.
35. همان جا.
36. ص 268-284.
37. ج1، ص 496 به بعد.
38. ج2، ص 285-289.
39. ج1، ص 408.
40. خوئی، ج4، ص 362.
41. همان جا؛ برای اطلاع بیشتر دربارهی دیگر رجال و زعمای بتریّه ر. ک. کتاب رجال شیعه.
ابن ادریس، کتاب السرائر، قم 1410-1411.
ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد.
ابن ندیم، کتاب الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، تهران 1366 ش.
علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطّالبیّین، چاپ کاظم مظفر، نجف 1385/ 1965.
سعدبن عبدالله اشعری، کتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1361 ش.
علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980.
محمدتقی تُستَری، قاموس الرجال، تهران 1379-1391.
ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، بیروت 1403/ 1983.
دانشنامهی جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1375ش- .
محمدبن احمد ذهبی، میزان الاعتدال فی نقدالرجال، چاپ علی محمد بجاوی، [تاریخ مقدمه 1382/ 1963].
عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، حیدرآباد دکن 1382-1402/ 1962-1982.
محمدبن عبدالکریم شهرستانی، کتاب الملل و النحل، چاپ افست قم 1364 ش.
محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، لیدن 1879-1896، چاپ افست تهران 1965.
محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسی خرسان، بیروت 1401/ 1981.
___، رجال الطوسی، نجف 1380/ 1961.
محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، [تلخیص] محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش.
عبدالله مامقانی، مقباس الهدایة فی علم الدرایة، چاپ محمدرضا مامقانی، قم 1411.
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلا، بیروت 1965-1979.
محمدبن محمد مفید، الارشاد، قم 1413.
احمدبن یحیی مهدیِ لدین الله، کتاب المنیة و الأمل فی شرح الملل و النحل، چاپ محمدجواد مشکور، [بی جا] 1988.
نشوان بن سعید حمیری، الحُورالعَین، چاپ کمال مصطفی، تهران 1972.
حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355/ 1936.
منبع مقاله :
زریاب خویی، عباس؛ (1389)، مقالات زریاب (سی و دو جستار در موضوعات گوناگون به ضمیمهی زندگینامهی خودنوشت)، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اوّل