الهی بودن الفاظ قرآن
منبع:فصلنامه معرفت
مقدّمه
قرآن كریم به سبب نقشی كه در عرصههای گوناگون علمی، فرهنگی، اخلاقی، فردی و اجتماعی بشر داشته است، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقیقات جدیدی درباره آن انجام میگیرد. الهی بودن الفاظ این كتاب از جمله مسائلی است كه از دیرباز مورد توجه بوده، اكنون نیز مورد توجه محافل علمی است. سه دیدگاه كلی در این باب مطرح میباشد:(1)1. حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله محتوای نازل شده را در قالب الفاظ بیان فرموده است.
2. حضرت جبرئیل محتوای قرآن را از خداوند گرفته و آن را در قالب الفاظ برای حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیان كرده است.
3. الفاظ قرآن كریم نیز همانند محتوای آن الهی هستند.(2)
دیدگاه مقبول و مشهور در میان اندیشمندان اسلامی الهی بودن الفاظ قرآنی است.(3) از طرق گوناگون میتوان بر این نظر شاهد آورد: اول، تحدّی قرآن كریم به همانندآوری و اعجاز بیانی آن؛ دوم، مقایسه بین واژگان قرآن كریم با احادیث قدسی و نبوی(4)؛ سوم، عرضه این مسأله به پیشگاه قرآن و دریافت پاسخ از آن. در این نوشتار، راه اخیر مطمئنتر دنبال شده و با تفحّص در قرآن كریم، نخست واژگان و عباراتی كه بر الهی بودن الفاظ قرآن كریم دلالت دارند استخراج شده و تحلیل و بررسی گردیده؛ سپس چند نمونه از آیات كه به تنهایی دلالت بر الهی بودن الفاظ قرآن دارند مورد بررسی قرار گرفته است:
1و2. «قرآن» و «قرأ»
واژه «قرآن» در بیش از شصت مورد، بر وحی نازل شده بر پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله اطلاق شده است؛ مانند:ـ «شَهرُ رَمضان الّذی اُنزِلَ فیه القُرآنُ» (بقره: 185)؛ رمضان [ماهی ]است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است.
ـ «وَ اوحیَ الیَّ هذا القُرآنُ لاُنذِرَكُمْ بِه» (انعام: 19)؛ و این قرآن به من وحی شده است تا به وسیله آن شما را هشدار دهم.
ـ «وَ لَقَد آتیناكَ سبعا مِن المَثانی و القُرآنَ العظیم.» (حجر: 87)؛ به راستی كه به تو سبع المثانی [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كردیم.
بدون شك، واژه «قرآن» نام كتاب الهی مسلمانان است، اما در معنای لغوی این واژه و وجه تسمیه این كتاب مقدّس به این نام، وجوهی بیان شده است(5) كه میتوان آنها را به دو دسته كلی (جامد و مشتق) تقسیم نمود كه عبارتند از:
1. واژه «قرآن»، همانند تورات و انجیل، جامد است و خداوند به عنوان اسم خاص آن را بر كلام خود اطلاق كرده.
2. این واژه مشتق از كلمه «قرائن» میباشد و این كتاب از آن نظر «قرآن» نامیده شده كه آیاتش قرینه و مشابه هم بوده، یكدیگر را تصدیق میكنند.
3. واژه «قرآن» از «قرأت الشیء بالشیء» (چیزی را به چیزی ضمیمه كردم) گرفته شده و چون حروف و آیات و سورههایش به همدیگر ضمیمهاند، این نام بر آن نهاده شده است.
4. این واژه بر وزن «فُعلان» وصف و مشتق از «قرء» (جمع كردن) میباشد و چون این كتاب الهی، تمام ثمرات كتب آسمانی پیش از خود را در بردارد، این نام بر آن اطلاق شده است.(6)
5. بر وزن «غُفران»، مصدر و از ماده «قرَأَ» (خواندن) است، از باب تسمیه مصدر (قرآن) به اسم مفعول (مقروء)؛ مثل «كتاب» كه به معنای نوشتن است به «مكتوب»، یعنی نوشته شده، اطلاق میشود.
به نظر میرسد از میان وجوه پنجگانه مزبور، سه وجه نخست قابل اعتنا نبوده(7) و وجه پنجم از همه قویتر است و دلالت دارد بر اینكه در این نامگذاری، الفاظ نیز مدنظر بودهاند.
ادلّه و شواهدی كه این وجه را تقویت میكنند عبارتند از:
الف. مشتق از «قرأ» (خواندن) میباشد(8) كه به صورت علم به كار رفته است.(9) جالب توجه اینكه خلیل بن احمد، لغوی شیعی قرن دوم، مینویسد: «قرائت فقط در مورد خواندن از روی نوشتهای مانند شعر یا حدیث استعمال میشود.»(10)
ب. واژه «قرآن» در دو آیه بر مطلق خواندن اطلاق شده است:
ـ «وَ اِذا تُتلی عَلیهِم آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذینَ لا یرجونَ لقاءَنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله...» (یونس: 15)؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، كسانی كه به دیدار ما امید ندارند، گویند خواندنی جز این بیاور، یا آن را دگرگون كن.
ـ «وَ ما تكونُ فی شأن و ما تتلوا منه مِن قرءان و لا تعلمون من عمل الاّ كُنّا علیكم شهودا» (یونس: 61)؛ در هیچ كاری نباشی و از آن هیچ خواندنی بر نخوانی و [شما مردم [هیچ كاری نمیكنید، مگر اینكه ما بر شما گواهیم.
در آیه چهارم سوره «مزّمل» (و رتّل القرآن ترتیلا) و آیه آخر همین سوره (فاقرؤا ما تیسَّر من القرءانِ) واژه «قرآن» همراه با فرمان به ترتیل و قرائت (خواندن) آمده است. از اینرو، مراد از آن، امر خواندنی است.
ج. در چهار مورد نیز «قرآن» به معنای مصدری (خواندن) آمده است؛(11) مانند: «انّ علینا جَمعَهُ و قُرءانَهَ فاذا قرَأناه فاتّبع قرءانَه.» (قیامة: 17و18)
در این آیه كلمات «قرآن» و «جمع» همراه هم آورده شده و با واو عاطفه عطف شدهاند و عطف با واو در نظر ادیبان نشان دهنده مغایرت میان معطوف و معطوف علیه است.
از ابن عباس نقل شده است كه «فاتبّع قرءانه»؛ یعنی خواندن آن را پیروی كن.(12) و «انّ علینَا جمعَهُ و قرءانه»؛ یعنی ما آن را در سینه تو جمع میكنیم، سپس میخوانیم.(13)
مرحوم علّامه طباطبائی در ذیل همین آیه مینویسد: «قرآن» در اینجا، مثل «فرقان» و «رجحان»، مصدر است و خداوند سبحان طبق این آیه، قرائت قرآن بر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را خود به عهده گرفته و به حضرت فرموده است: وقتی ما قرآن را خواندیم، هنگام پایان آن، با پیروی از ما، تو نیز بخوان.(14)
بنابراین، كلمه قرآن در این آیه، به معنای «خواندن» آمده، نه جمع كردن، و گرنه تكرار آن امر لغوی بوده و با فصاحت قرآنی سازگاری ندارد.
د. در نخستین آیات و سورههای نازل شده بر پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله ، پس از فرمان دادن به قرائت، این متن «قرآن» نامیده شده است؛ با آنكه در آن زمان هنوز مجموعه قرآن گردآوری و تدوین نیافته بود؛ و این نكته مؤید این نظر است كه قرآن به معنای جمع كردن نیست، بلكه به معنای قرائت و خواندن است.(15)
علّامه طباطبائی درباره وجه نامگذاری قرآن به این نام مینویسد: این كتاب قبلاً از جنس خواندنیها نبود و در لوح محفوظ و امّ الكتاب، نزد خدای متعال، مقامی عالی داشت تا در خور فهم بشر شود. خداوند آن را نازل فرمود و در نتیجه، كتابی خواندنی شد؛ چنان كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون.»(16)
طبق وجه چهارم از وجوه پنجگانه مذكور كه «قرآن» مصدر به معنای جمع كردن باشد(17) نیز واژه «قرآن» بر امر ملفوظ اطلاق میشود؛ زیرا چنانكه راغب اصفهانی گفته است، كلمه «قرائت» به معنای ضمیمه نمودن حروف و كلمات به همدیگر در زبان است و به هر ضمیمه كردنی «قرائت» گفته نمیشود. برای مثال، به جمع كردن عدهای انسان گردهم نمیگویند: قرأت القوم.(18)
اكنون پس از اثبات اطلاق «قرآن» بر امر ملفوظ، اگر ثابت شود كه خداوند متعال آن را بر پیامبرش نازل نموده است، الهی بودن الفاظ این كتاب آسمانی به دست خواهد آمد. علاوه بر آیاتی كه ذكر شد، آیات فراوان دیگری دلالت دارند كه آنچه خواندنی است و «قرآن» به آن اطلاق میشود، از سوی خداوند نازل شده است،(19) مانند: «انّا انزلناهُ قرءانا عربیّا لعلكّم تعقِلون» (یوسف: 2)؛ ما آن را قرآنی عربی نازل كردیم. باشد كه بیندیشید.
برخی آیات علاوه بر نزول قرآن، خواندن آن توسط فرشته وحی یا خداوند متعال بر پیامبراكرم9 را نیز مطرح كردهاند.(20)
نیز در سوره «اعلی» آیه 6 میفرماید: «سَنُقرءك فلا تنسی»؛ به زودی تو را به خواندن [آیات خود] وامیداریم، پس فراموش نخواهی كرد.
بنابراین، كاربرد واژه «قرآن» و «قرائت» در مورد آنچه از سوی خداوند به حضرت پیامبر اكرم9 نازل شده است، بر الهی بودن الفاظ «قرآن» دلالت دارد؛ زیرا صرف بیان محتوا «قرائت» نیست، بلكه بازگویی الفاظ و عبارات نیز لازم است تا «قرائت» بر آن صدق كند. چنانكه فرق میان قرائت و تكلّم مؤیّد این برداشت است؛ چرا كه قرائت عبارت از بازگو كردن عبارات و الفاظ است، در برابر تكلّم كه انشاء معنی است با الفاظ و عباراتی كه خود انسان تنظیم میكند.(21)
3. عربی
واژه «عربی» در آیات متعددی در مورد قرآن كریم به كار رفته است؛ مانند «انّا انزلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون» (یوسف: 2)؛ همانا ما آن را قرآنی به زبان عربی فرو فرستادیم تا شما بیندیشید.واژه «عربی» یعنی منسوب به عرب، و «عرب» در لغت به معنای صریح، روشن و فصیح آمده است و قوم عرب را به این دلیل «عرب» گویند كه دارای بهترین و فصیحترین زبان و بیان میباشد.(22) بنابراین، عربی به معنای سخن یا انسان عرب زبان یا فصیح میباشد.
آیاتی كه این واژه در آنها به كار رفته، چند دستهاند:
دسته نخست آیاتی هستند كه واژه «عربی» در آن ها به تنهایی وصف قرآن كریم واقع شده است؛ مانند آیه مزبور و آیات ذیل:
ـ «قرءانا عربیّا غیر ذی عوج» (زمر: 28)؛ قرآنی به زبانی عربی كه هیچ كژی در آن نیست.
ـ «كتابٌ فصّلت آیاتُه قرءانا عربیّا لقوم یعلمونَ» (فصلت: 3)؛ كتابی است كه آیات آن به روشنی بیان شده، قرآنی است به زبان عربی برای مردمی كه میدانند.
ـ «اِنّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3)؛ ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد كه بیندیشید.(23) این دسته آیات دلالت دارند بر اینكه خداوند قرآن را به شكل الفاظ عربی نازل كرده است؛ زیرا اگر مراد از «عربی»، «زبان عربی» باشد، روشن است كه زبان، مربوط به الفاظ بوده و محتوای بدون لفظ به هیچ زبانی نیست؛ و اگر مراد، «فصیح» باشد نیز الهی بودن الفاظ قرآن اثبات میگردد؛ زیرا «فصاحت» وصف سخنی است كه دارای لفظ باشد و نیز از آیه اخیر استفاده میشود كه خداوند ابتدا قرآن را به زبان عربی قرار داد سپس نازل نمود.(24)
دسته دوم آیاتی هستند كه در آنها واژه «عربی» همراه با واژههای «لسان» یا «حكم» وصف قرآن واقع شده است؛ مانند:
ـ «نزّل به الروحُ الامینُ علی قلبكَ لتكون من المنذرینَ بلسان عربیٍّ مبین» (شعراء: 193 195)؛ روح الامین آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله[ هشداردهندگان باشی، با زبان عربی روشن.
ـ «و كذلكَ انزلناهُ حُكما عربیّا» (رعد: 37)؛ و این چنین آن [قرآن] را حكمی به زبان عربی فرو فرستادیم.
چنانكه گفته شد، عربی به هر دو معنا، وصف سخن ملفوظ است. بنابراین، مراد از حكم یا لسان عربی محتوای تنها نیست، به ویژه آنكه مراد از «لسان»، بیان و نحوه گویش میباشد كه مربوط به لفظ است.
ابن منظور میگوید: «و قوله عزّو جلّ "و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه"، ای بلغةِ (به زبان) قومه.»(25)
دسته سوم آیاتی هستند كه اعجمی بودن قرآن را نفی میكند؛ مانند «ولو جعلناه قرءانا اعجمیّا لقالوا لولا فصّلت آیاتُه ءاعجمیّ و عربیٌّ» (فصلت: 44)؛ و اگر [این كتاب را] قرآنی غیرعربی گردانیده بودیم، قطعا میگفتند: چرا آیههای آن روشن بیان نشدهاند؛ كتابی غیر عربی و [مخاطب آن] عرب زبان؟
واژه «عجم» به معنای غیرعرب و عدم فصاحت آمده و «اعجمی» یعنی زبان غیرعربی.(26) پس اینكه قرآن كریم به زبان غیرعربی نازل نشده است، معلوم میشود به گویش و لغت عربی فرود آمده است.
با توجه به نكات یادشده، روشن میشود كه اولاً، نزول قرآن به زبان عربی بوده و عربی بودن در مورد لفظ مطرح است، نه فقط محتوا.
ثانیا، عربی بودن قرآن مستند به خداوند است.(27)
نتیجه اینكه علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوی خداوند سبحان بر پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله نازل شدهاند.
4. «تلاوت»
این واژه در آیات متعددی در مورد قرآن كریم به كار رفته است:1. در كاربرد این واژه، لفظ نیز موردنظر میباشد؛ زیرا «تلاوت» به معنای پیروی و دنبالهروی كردن است و به قرائت قرآن از اینرو «تلاوت» اطلاق شده كه آیات آن پی در پی و به دنبال هم خوانده میشوند.(28) پیروی حقیقی و واقعی از گویندهای در نقل دقیق كلمات و واژگان و الفاظ به كار رفته در كلام او صورت میگیرد. علاوه بر این، كلمه «تلاوت» به معنای «قرائت» است، با این تفاوت كه تلاوت تنها در مورد خواندن دو كلمه و بیش تر به كار میرود، اما قرائت، در تلاوت یك كلمه نیز جایز و جاری است.(29)
2. در آیات متعددی در مورد آنچه بر پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله از سوی خدا نازل شده، «تلاوت» به كار رفته است:
الف. در شش آیه، از نزول قرآن بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله به تلاوت بر آن حضرت تعبیر شده است؛ مانند: «تلكَ آیاتُ اللّهِ نتلوها علیكَ بالحقّ» (بقره: 252)؛ این آیات خداست كه به راستی و درستی بر تو میخوانیم.(30)
در این دسته آیات، اسناد تلاوت به خداوند به معنای قرائت پی در پی آیات توسط خداوند بر پیامبر است.(31)
ب. در دسته دیگری از آیات، تلاوت آیات الهی توسط پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله بر مردم مطرح گردیده است؛ مانند: «كَما ارسلنا فیكم رسولا منكم یتلو علیكم آیاتنا» (بقره: 151)؛ همچنان كه در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم كه آیات ما را بر شما میخواند.
در اینگونه آیات نیز تلاوت وحی نازل شده از سوی خدا مطرح است؛ زیرا میفرماید: «یتلوا علیكم آیاتنا.» بنابراین، نمیتوان گفت آنچه پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر مردم میخواند غیر از وحی نازل شده بود.
نتیجه اینكه از كابرد «تلاوت» (كه در آن لفظ مدنظر است) در مورد آنچه از سوی خدا بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده، الهی بودن لفظ قرآن استفاده میشود.
5. «كلام اللّه»
این واژه در آیات دو بار بر قرآن كریم اطلاق شده است:ـ «و ان احدٌ من المشركینَ استجاركَ فاَجرِه حتّی یسمَعَ كلامَ اللّهِ ثُمَّ ابلغه فأَمنهُ...» (توبه: 6)؛ و هرگاه یكی از مشركان به تو پناه آورد [كه از دین آگاه شود] به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و سپس او را [بی هیچ خوف] به مأمن و منزلش برسان.
ـ «یریدون أن یُبدّلوا كلام اللّهِ...» (فتح: 15)؛ میخواهند سخن خدا را تغییر دهند.
مراد از «كلام الله» در این آیه شریفه، بخشی از قرآن است. اطلاق «كلام اللّه» بر قرآن كریم دلالت بر الهی بودن لفظ آن دارد؛ زیرا «كلام» در لغت، به سخن انتقالدهنده معنا(32) و اصوات پشت سرهم برای رساندن معنا گفته شده است.(33) بنابراین، لفظ داشتن و دارای معنا بودن در مفهوم كلام اخذ شده است و به همین دلیل در آیه 6 سوره «توبه» فعل «یسمع» به كار رفته و از شنیدن كلام خدا سخن به میان آمده است.
علاوه بر اینكه استناد سخنی به گوینده، وقتی صادق است كه خود او معانی را در قالب الفاظ ریخته باشد و به آن نظم داده باشد؛ اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله الفاظ قرآنی را انشا كرده و به معانی، لباس لفظ پوشانده باشد، دیگر قرآن كلام الله نخواهد بود.(34)
نتیجه اینكه با توجه به اطلاق «كلام الله» بر قرآن موجود و مفهوم «كلام» كه در آن لفظ داشتن لحاظ شده است، روشن میشود الفاظ قرآن كریم الهی هستند.
6. «قول»
در شش آیه بر وحی نازل شده از سوی خداوند، «قول» اطلاق شده و تعبیر قول بر مجموع دالّ و مدلول اطلاق میشود نه مدلول تنها؛ به بیان دیگر، قول همان سخن ملفوظ همراه با معنا است؛ مانند: «انّا سَنُلقی علیكَ قولا ثقیلا» (مزّمّل: 5)؛ ما به راستی بر تو گفتاری سنگین میافكنیم.در این آیه، فاعل القا خداوند است كه گفتار خویش(35) را بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل میكند.
در آیه دیگر، از قرآن كریم با واژه «قول» تعبیر شده است: «انّه لقولٌ فصلٌ» (طارق: 13)؛ همانا قرآن گفتاری است فیصلهدهنده.
و نیز آمده است: «انّه لقولُ رسول كریم» (الحاقه: 4 / تكویر: 19)؛ به راستی كه قرآن، گفتار فرستاده ارجمندی است.(36)
در سوره «تكویر» منظور از «رسول» به قرینه آیات بعد، حضرت جبرئیل علیهالسلام است؛(37) زیرا شش صفت بیان شده است كه فقط بر او تطبیق میكند.(38) اما در سوره «حاقه» به قرینه سیاق مراد از «رسول كریم»، حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله است كه در مقابل تفكرات انحرافی كفّار، مبنی بر شاعر یا كاهن بودن آن حضرت، پیامبری ایشان مورد تأیید قرار گرفته است. گرچه در این جمله، «قرآن»، «قول رسول» معرفی شده است، اما به دلیل اینكه فرستاده، در شأن رسالت خویش، جز سخن فرستنده چیزی نمیگوید، این جمله با آیاتی كه قرآن را سخن خداوند معرفی نموده، منافاتی ندارد.
نتیجه اینكه چون قرآن سخن و قول خداوند است و در این واژه، عنایت ویژهای به لفظ شده، پس الفاظ قرآن كریم نیز از سوی خداوند میباشند.
نكته دیگر اینكه واژه «قُلْ» 332 بار در قرآن همراه با مقول خود آمده است؛ مانند: «قُل اعوذُ بربِّ النّاس» (ناس: 1)؛ بگو پناه میبرم به پروردگار مردم. در این موارد، واژه «قل» علاوه بر مقول توسط آن حضرت بر مردم تلاوت میگردد. از این آیات نیز الهی بودن الفاظ قرآن استفاده میشود؛ زیرا با فرض نزول صرف محتوا، نیازی به تلاوت كلمه «قل» توسط پیامبر نبود، بلكه آن حضرت باید تنها به ابلاغ مقول بسنده مینمود.(39)
7. «حدیث»
واژه «حدیث» در چهار آیه بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند:ـ «فعلَّك باخعٌ نفسكَ علَی ءاثارهم اِن لَم یُؤمنوا بهذا الحدیثِ اسفا» (كهف: 6)؛ شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری [كار]شان تباه كنی.
ـ «اَم یقولونَ تقوّلَهُ بَل لا یؤمنونَ فَلیأتوا بحدیث مثلهِ اِن كانوا صادقین» (طور: 34)؛ یا میگویند: آن را بربافته، [نه [بلكه باور ندارند. پس اگر راست میگویند، سخنی مثل آن بیاورند.
ـ «تنزیلٌ منِ ربِّ العالمینَ افبهذا الحدیثِ انتم مُدهنون» (واقعه: 18) [این كتاب] نازل شده از سوی ربّ العالمین است. آیا این سخن را سبك [و سست[ میگیرید؟(40)
در آیه دیگر، تعبیر «احسن الحدیث» بر قرآن اطلاق شده است:(41)
«اللّه نَزّل احسنَ الحدیث كتابا متشابها» (زمر: 23)؛ خداوند زیباترین سخن را [به صورت] كتابی متشابه نازل كرده است.
برخی از مفسّران واژه «حدیث» را در سه آیه دیگر بر قرآن تفسیر كردهاند؛(42) مانند: «أفمن هذا الحدیث تعجبون» (نجم: 59)؛ آیا از این سخن عجب دارید؟(43)
در تمام این آیات، واژه «حدیث» به قرآن نازل گردیده از سوی خداوند اطلاق شده، به ویژه در آیات 23 «زمر» و 81 «واقعه» كه از فرو فرستادن «حدیث» و «احسن الحدیث» سخن به میان آمده است. این واژه از نظر ریشه لغوی، مشتق از «حدث» (تازه و جدید)(44) به معنای كلام و سخنی(45) است كه از طریق گوش یا وحی در بیداری یا خواب به انسان برسد.(46) كاربرد قرآنی این واژه نیز نشان میدهد كه حدیث در فرهنگ قرآن، به كلام و سخن اطلاق میشود؛(47) از جمله در آیه «... فلا تقعدوا مَعهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره...» (نساء: 140)؛ با آنان ننشینید تا به گفتاری دیگر بپردازند...(48)
با توجه به ریشه «حدیث»، به سخن از آن نظر كه اجزای آن یكی پس از دیگری به وجود میآیند، «حدیث» اطلاق میشود. بنابراین، خداوند از آن نظر «قرآن» را «حدیث» نامیده كه كلام ملفوظ و سخن است.(49)
نتیجه: با توجه به اینكه در آیات مزبور، از «قرآن» به «حدیث» تعبیر شده و از فرو فرستادن حدیث سخن گفته و در حدیث لفظ نیز مورد عنایت است، معلوم میشود الفاظ قرآن كریم نیز الهی هستند.
از كاربرد واژه «حدیث» در آیه 34 «طور» نیز الهی بودن الفاظ قرآن استفاده میشود كه میفرماید: «فَلیأتوا بحدیث مثله اِن كُنتم صادقین» چون در این آیه شریفه، با تحدّی از مخاطبان خواسته شده است حدیثی مثل قرآن بیاورند، با توجه به مفهوم «حدیث» معلوم میشود كه قرآن كریم از بعد لفظی نیز معجزه الهی است.
8. «كتاب»
واژه «كتاب» به صورت نامی مستقل برای قرآن كریم در یكصد مورد به كار رفته است و بر مجموعهای از الفاظ اطلاق میشود؛ زیرا «كتب» به معنای ضمیمه كردن چیزی به چیز دیگر(50) از جمله ضمیمه كردن حروف به یكدیگر در هنگام نوشتن است.(51) «كتاب» در كاربرد غیر مصدری، به معنای «مكتوب» است. گاهی به «كلام» نیز «كتاب» گفته میشود؛ زیرا حروف آن در تلفّظ، به یكدیگر ضمیمه میشوند. از اینرو، به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.در آیات متعددی آمده است كه قرآن به صورت كتاب از سوی خداوند نازل شده است؛ مانند: «هو الّذی اَنزَل علیكَ الكتابَ مِنه آیاتٌ محكماتٌ هُنّ اُمُّ الكتاب و اُخَرُ متشابهات...» (آل عمران: 7)؛ اوست [آن خدایی] كه این كتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیههای محكمند كه آنها اصل كتابند و برخی دیگر متشابهند... .
در این آیه و آیات مشابه آن،(52) سخن از انزال یا تنزیل كتاب بر پیامبر رفته و مقصود از آن نیز قطعا قرآن كریم است. بنابراین، از كاربرد واژه «كتاب» (الفاظ منظم) در مورد آنچه از سوی خداوند بر پیامبر نازل شده است، معلوم میشود الفاظ قرآن نیز الهی است.
9. «صحف»
واژه «صحف» در دو مورد بر قرآن اطلاق شده است: «كلاّ انّها تذكرةٌ فمن شاءَ ذكَرَه فی صُحف مُكرّمةِ مرفوعة مطهّرة» (عبس: 1411)؛ به راستی این [آیات قرآنی[ پندی است [برای آدمیان. [پس هركه خواهد، از آن پند گیرد، در دفترهایی است گرامی داشته، بلندپایه و پاكیزه.در این آیه شریفه، «صحف»، ظرف قرآن است: «رسولٌ مِن اللّهِ یتلوا صُحُفا مطهَّرةً» (بیّنه: 2)؛ فرستادهای از سوی خدا كه صحیفههای پاك را تلاوت میكند.
واژه «صحف» جمع «صحیفه» به معنای شیء گسترده میباشد.(53)
در آیات قرآن، مقصود از «صحف»، لوحههای نورانی و غیرمادی است كه وحی برآنها ثبت بوده و بیانگر وجود كتبی قرآن پیش از نزول است؛ زیرا در عربی به هر چیزی كه در آن مطلبی نگاشته شده باشد، «صحیفه» اطلاق میكنند.(54) از اینرو، علّامه طباطبائی معتقد است آیه سوره «عبس» ظهور دارد بر اینكه قرآن به دست فرشتگان در لوحههای متعددی نوشته شده بود.(55)
عبارت دو آیه بعد مؤیّد این ظهور است؛ میفرماید: «بایدی سفرة كرام برَرة» (عبس: 15 و 16)؛ آنها [آیات قرآنی ] در دست سفیرانی بزرگوار و نیكوكار هستند.
ضمیر «ها» در «انّها» به آیات قرآن(56) یا به خود قرآن(57) برمیگردد. «سفره» جمع «سفیر» به معنای فرستاده بوده و مقصود از آن فرشتگان حامل وحی است.(58)
ظهور آیه 2 سوره «بیّنه» در الهی بودن الفاظ قرآن قویتر است؛ زیرا در این آیه شریفه، علاوه بر كاربرد واژه «صحف» در مورد قرآن، فاعل فعل «یتلوا» (میخواند) پیامبر صلیاللهعلیهوآله میباشد كه میفهماند آن حضرت از روی آن «صحف»، آیات الهی را میخوانده؛ چون مقصود از «رسول» به قرینه سیاق، قطعا حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله است.
باید توجه داشت كه مراد از «صحف»، اوراقی كه قرآن پس از نزول، روی آنها نوشته میشد نیست، بلكه پیامبر از روی تابلوهای غیرمادی قرآن را میخوانده است؛ زیرا «صحف» با دو وصف «مطهّرة» و «مرفوعة» آمده و این دو وصف بر شیء مادی اطلاق نمیشوند.
نتیجه: با توجه به اینكه قرآن نازل شده، در «صحف» بوده و در معنای «صحف» نقش بستن الفاظ مورد عنایت است و از سوی دیگر، حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرآن را از روی «صحف» الهی تلاوت مینمود، روش میگردد كه الفاظ این كتاب آسمانی الهی هستند.(59)
10. «سوره»
در ریشه لغوی این واژه و نیز وجه تسمیه سورههای قرآن به این عنوان، اختلاف است،(60) اما علیرغم این اختلاف، به یقین اصطلاح «سوره» یك حقیقت قرآنی(61) بوده، در تمام ده مورد كاربرد قرآنی آن، بدون نیاز به قرینه، بر بخشی از قرآن موجود، كه دارای الفاظ است، اطلاق شده؛ مانند: «واذا ما اُنزلت سورةٌ نظرَ بعضهم الی بعض هل یراكم مِن احد ثمّ انصرفوا...» (توبه: 127)؛ و هرگاه سورهای نازل شود، بعضی از آنها به بعضی دیگر [از روی تمسخر و انكار ]اشاره كرده، میگویند: آیا شما را كسی [از مؤمنان در محضر پیامبر] دیده و شناخته، یا نه؟ آن گاه همه برمیگردند...(62)پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله این واژه را در همین معنای مصطلح به كار بردهاند(63) و مرادشان الفاظ و محتوای سورهها بوده است. همچنین تلقّی مسلمانان همواره از صدر اسلام تاكنون از این واژه، همین معنا بوده است.
ابن عباس میگوید: پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» از پایان یك سوره و آغاز سوره دیگر آگاهی پیدا میكرد.(64)
صحابه پیامبر، به ویژه نویسندگان وحی نیز این مطلب را به خوبی میدانستند.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: پایان یك سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» به عنوان ابتدای سوره دیگر شناخته میشد.(65)
واژه «سوره» در اصطلاح علوم قرآنی نیز به بخشی از قرآن كریم، كه مشتمل بر آیاتی چند و دارای ابتدا و انتها باشد، اطلاق گردیده است.(66)
خدای سبحان در آیات متعددی فرو فرستادن «سوره» را به خود نسبت داده، فرموده است: «سورةٌ انزلناها» (نور: 1) [این [سورهای است كه فرو فرستادیم.
با توجه به معنایی كه برای «سوره» بیان شد، معلوم میگردد الفاظ سورههای قرآن الهی هستند.
علاوه بر واژگان و عباراتی كه بیان كردیم، آیات فراوانی نیز به تنهایی بر الهی بودن الفاظ قرآن كریم بر دلالت دارند كه در این قسمت به بررسی برخی از آنها میپردازیم.
1. «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَی إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (یونس: 15 و16)؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان كه به دیدار ما امید ندارند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را عوض كن، بگو: مرا نرسد كه آن را از پیش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحی میشود پیروی نمیكنم، اگر پروردگارم را نافرمانی كنم از عذاب روزی بزرگ میترسم؛ بگو: اگر خدا میخواست آن را بر شما نمیخواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمیگردانید، قطعا پیش از [آوردن [آن روزگاری در میان شما به سر بردهام. آیا فكر نمیكنید آیه شریفه بیان میكند كه كافران، به پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیشنهاد داده بودند كه یا قرآن دیگری بیاورد و یا آن را از پیش خود تغییر دهد و خداوند متعال به پیامبر خویش تلقین میكند كه در جواب آنان بگو: مَا یَكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَی؛ تغییر و تبدیل قرآن در اختیار من نیست و من حق ندارم از پیش خود آنگونه كه میخواهم آن را تغییر دهم؛ زیرا قرآن گفتار من نیست و تنها وحی الهی است كه خدا به من دستور داده از آن پیروی كنم. در این آیه به صراحت از پیامبر سلب اختیار در مورد وحی قرآنی شده و متعلق این سلب اختیار به جهت اطلاق آن هرگونه تغییر و تبدیل در الفاظ و معانی قرآن را شامل میشود و اختصاص دادن آن به تغییر معنای آیه، ادعای بدون دلیل است(67) و این سلب اختیار نشاندهنده آن است كه الفاظ و عبارات قرآن همانند مفاد و معنای آن از پیامبر نیست و گرنه هر انسانی میتواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات دیگری بگوید.(68)
2. «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قیامت:18- 16)؛ زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن [قرآن [حركت مده؛ چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی كن.
این آیه به وضوح بر الهی بودن الفاظ دلالت دارد؛ از آن استفاده میشود كه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله هنگام دریافت وحی برای حفظ و از بر نمودن آیات و ترس از فراموشی، مرتب آن را تكرار میفرمود كه از این كار نهی شده و خداوند متعال وعده داد كه جمع قرآن به عهده اوست. جمع شامل حفظ با تمام انواع آن میشود؛ چرا كه قرآن را نخست آن حضرت دریافت میكرد و اگر قرآن از حافظه مبارك محو میشد راه دیگری برای دریافت قرآن نبود. بنابراین، در این آیه خداوند متعال نسبت به حفظ قرآن از تمام جهات از جمله حفظ آن در سینه، به آن حضرت اطمینان میدهد تا آن حضرت بدون عجله پس از خواندن خداوند یا فرشته وحی با آرامش از خواندن آن را پیروی كند؛ چنانكه در سوره «اعلی» آیه 6 نیز این اطمینان بخشی را با عبارت دیگری بیان داشته و میفرماید: «سَنُقرءك فلا تنسی» به زودی تو را به خواندن [آیات خود [وامیداریم، پس فراموش نخواهی كرد.(69)
مؤیّد این برداشت روایت ابن عباس است كه نقل میكند: پیامبر صلیاللهعلیهوآله وقتی قرآن برایش نازل میشد از جهت حرص و علاقهای كه به حفظ و ضبط آن داشت، در حركت دادن زبانش بران خواندن آن شتاب و عجله میكرد تا مبادا آن را فراموش كند؛ از اینرو، خداوند از این كار منع فرمود.(70)
3. «وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا» (كهف: 27) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان، كلمات او را تغییردهندهای نیست و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت.
مصداق «كتاب» در این آیه، كلمات الهی معرفی شده است و وجه تشابه میان كتاب و كلام در این است كه كتب به معنای ضمیمه كردن چیزی به چیز دیگر(71) از جمله ضمیمه كردن حروف به یكدیگر در هنگام نوشتن است.(72) و كلام عبارت است از ضمیمه كردن حروف به یكدیگر در هنگام تلفّظ و سخن انتقالدهنده معنا(73) و اصوات پشت سرهم برای رساندن معنا؛ از اینرو، در این آیه به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در این آیه مصداق آنچه وحی شده، كتاب معرفی میشود: «مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ.» و با بیانی كه گذشت، روشن میشود كه كتاب همان كلمات خدا (سخنان انتقالدهنده معنا) است و خداوند به پیامبرش فرمان میدهد كه كتاب را، كه همان كلمات خداوند است، بخواند و در ادامه از این راز پرده برمیدارد كه «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ»؛ كسی را یارای تبدیل و تغییر سخن خدا نیست و این جمله از دو جهت اطلاق دارد: اول، از جهت فعل تبدیل كه شامل تبدیل الفاظ و معانی هردو است؛ دوم، از جهت فاعل كه شامل خود پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله و دیگران میشود و ادامه آیه قرینه بر این اطلاق است؛ زیرا هر كس بخواهد هر نوع تبدیل و تغییری در قرآن انجام دهد با خود خدا طرف است.
4. آیات تحدی مانند «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا» (اسرا: 88) بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی [دیگر [باشند. این آیه با این نظریه كه الفاظ قرآن ساخته و پرداخته نبیاكرم صلیاللهعلیهوآله باشد منافات دارد؛ چرا كه آن حضرت انسان است و اگر الفاظ و عبارات قرآن از آن حضرت باشد باید بتواند مانند آن را بسازد؛ زیرا هر انسانی میتواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات دیگری بگوید، در حالی كه:
اولاً: تحدی قرآن بیشتر از جنبه اعجاز معانی، به اعجاز بیانی قرآن و ساختار لفظی قرآن اشاره دارد؛ ثانیا: دامنه این تحدی نه تنها كافران و مشركان، بلكه تمام انسانها و حتی شخص پیامبرگرامی اسلام را نیز دربر میگیرد؛ بنابراین، خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به عنوان یك انسان بدون وحی الهی توان آوردن چنین كتابی (با این ساختار لفظی) را ندارد.(74)
از مباحثی كه گذشت، به این نتیجه رسیدیم كه الفاظ قرآن كریم نیز الهی است و بر این مطلب، آثاری مترتّب میشود؛ از جمله:
1. نكته سنجیها در تفسیر تعابیر و كلمات قرآن: حروف و هیأت كلمهها و جایگاه آنها از جمله در فهم معانی آنها نقش اساسی دارند. بنابراین، نخستین گام مفسّر برای فهم آیات قرآن، اثبات الهی بودن الفاظ و عبارات قرآن است تا در سایه آن بتواند به نكتهسنجی در كلمات و عبارات قرآن بپردازد و به تفسیر آنها همت گمارد.
2. عدم جواز جایگزین كردن الفاظ دیگر به جای واژگان قرآن: در بحث قرائات، از جواز و عدم جواز جایگزین كردن مترادفات به جای یكدیگر گفتوگو میشود؛ مانند «كالصوف المنفوش» به جای «كالعهن المنفوش» (قارعه: 5) وقتی اثبات شد كه الفاظ قرآن الهی هستند، هرگونه تغییر اجتهادی(75) در لفظ قرآن ناروا محسوب میشود.
3. معیار بودن عبارات قرآن: وقتی الهی بودن الفاظ قرآن اثبات شد، اگر برخی از قواعد علم صرف، نحو، معانی و بیان با عباراتی از قرآن كریم، ناسازگار بود، این ناسازگاری دلیل عدم صحّت یا دست كم، نشانه ضعف آن قاعده است.
پینوشتها
1ـ این مسأله در مورد تورات و انجیل نیز مطرح است. دیدگاه غالب یهودیان قدیم و مسیحیان كاتولیك و پروتستانهای محافظهكار بر الهی بودن الفاظ كتاب مقدس بوده است. ر.ك: مایكل پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی، تهران، طرح نو، 1376، ص 438 / جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدی، 1373، ص 119 120 / توماس میشل، كلام مسیحی، ترجمه حسین توقیفی، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377، ص 26.
2ـ بدرالدین زركشی، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ج 1، ص 229 230 / جلالالدین سیوطی، الاتقان، تحقیق محمدابوالفضلابراهیم،منشوراترضی، ص 157.
3ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411 ق، ج 15، ص 317 / قرآن در اسلام، قم دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ص 72 / میرزا ابوالحسن شعرانی، راه سعادت، تهران كتابخانه صدوق، 1363 ش، ص 23 / محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 48 / عبدالله جوادی آملی، شریعت در آیینه وحی، تهران، مركز نشر فرهنگی رجا، 1372 ش، ص 48 / صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، اسرار الایات، با مقدمه محمد خواجوی، تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، 1360، ص 53ـ 52 / سید احمدخان هندی، تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، كتابخانه و چاپخانه علمی، بیتا، ج 1، ص 7.
4ـ تفاوت قرآن و حدیث از لحاظ سبك بیان و شیوه تركیب كلمات و جملات، بهترین گواه بر عدم دخالت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در شكلگیری ساختار لفظی و بیانی قرآن است. (موسی احمدی، «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهشهای قرآنی، سال ششم، ش 22ـ 21، بهار و تابستان 1379، ص 234.)
5ـ بدرالدین زركشی، همان، ج 1، ص 277ـ 278 / جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، منشورات الشریف الرضی، بیتا، ج 1، ص 182ـ 181.
6ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن.
7ـ برای اطلاع از بطلان اقوال یادشده، ر.ك: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفكر، 1408 ق، ج 1، ص 1514.
8ـ علّامه طباطبائی میفرماید: «قرآن اسم كتابی است كه بر پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله نازل شده است، به اعتبار اینكه مقروء (خوانده شده) است؛ چنانكه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3) / محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1397 ق، ج 2، ص 18 / همچنین ر.ك: خلیل بن احمد فراهیدی، كتاب العین / محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس.
9ـ خلیل بن احمد فراهیدی، همان / مجدالدین فیروزآبادی، القاموس المحیط / احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه / سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد / اسماعیل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة / راغب اصفهانی، همان / محمد مرتضی الزبیدی، همان / محمد عبدالعظیم زرقانی، همان، ص 16 / فخرالدین طریحی، مجمع البحرین / احمدبن محمد فیّومی، مصباح المنیر.
10ـ احمدبنمحمد فیومی،همان/ محمدعبدالعظیمزرقانی، همان.
11ـ خلیل بن احمد فراهیدی، همان؛ در اقرب الموارد و قاموس المحیط نیز بدان اشاره شده است.
12ـ دو مورد در سوره «اسراء» آیه 78 و دو مورد دیگر در متن آمده است.
13ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمعالبیان، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 109، ص 600.
14و15ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسلامی، بیتا، ج20، ص 110 / ص 109/ ج 2، ص 12.
16ـ ر.ك: نصر حامد ابوزید، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی كریمینیا، چ 1، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش، ص 112.
17ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسلامی، بیتا، ج 20، ص 110/ ص 109/ ج 2، ص 12.
18ـ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 1، ص 274 و ج 5، ص 396.
19ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
20ـ یوسف: 3 / اسراء: 82 / طه: 2و113 / فرقان: 32 / نمل: 6 / زخرف:31 / انسان: 23 / شوری: 7.
21ـ قیامت: 17و18.
22ـ ر.ك: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، چ 1، موسسه التمهید، 1378 ش، ص 58.
23ـ ر.ك: العین، معجم مقاییس اللغة، مصباح المنیر، معجم المفردات لالفاظ القرآن.
24ـ از معنای آیه شریفه «بلسان عربی مبین» پرسیده شد، امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام فرمودند: زبان عرب گویایی دیگر زبانها را دارد، در حالی كه زبانهای دیگر گویایی زبان عربی را ندارند. (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 188. همچنین ر.ك: طه: 13؛ شوری: 7)
25ـ ر.ك: سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج 2، ص 18.
26ـ ابن منظور، لسان العرب.
27ـ ر.ك: كتاب العین، معجم مقاییس اللغه، مصباح المنیر.
28ـ یوسف: 2 / طه: 113 / فصلّت: 3 / شوری: 7 / زخرف: 3 / شعراء: 195.
29ـ ابن فارس در معجم مقاییس اللغه، ذیل ماده «تلو» مینویسد: «تلی: اصل واحد و هوالاتباع... و منه تلاوة القرآن لانّه یتبّع آیةً بعد آیة.» همچنین فیومی در مصباح المنیر مینویسد: «تلوتُ الرجل... تبعته.» راغب نیز در مفردات چنین معنایی نقل كرده است. / همچنین ر.ك: محمدحسین طباطبائی، همان، ج 1، ص 335.
30ـ ر.ك: ابوهلال عسكری، الفروق اللغویه، قم، مكتبة بصیرتی ،1410 ق، ص 48. این تفاوت با لحاظ اصل لغوی "تلاوت"، كه به معنای دنباله روی است، قابل فهم می باشد.
31ـ موارد دیگر از این قرارند: آل عمران: 58 و 108 / جاثیه: 6 / قصص: 3 / صافات: 3.
32ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، تفسیر التبیان، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق، ج 2، ص 302.
33ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
34ـ احمدبن محمد فیومی، همان.
35ـ علی باقری، مقاله «وحیانی بودن الفاظ و كلمات قرآنی»، مجله پژوهشها، ش دوموسوم،تابستانوپاییز1387ش،ص121.
36ـ مقصود از «قول» در آیه مذكور، بنابر دیدگاه مفسّران، «قرآن كریم» است. برای نمونه، ر.ك: ابوجعفر طوسی، همان، ج 10، ص 162 / فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 109، ص 570 / محمدحسین طباطبائی، همان، ج 20، ص 6361.
37ـ فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 677 / محمدحسین طباطبائی، همان، ص 218.
38ـ شش صفت عبارتند از: رسول، كریم، ذی قوه، مكین عند ذی العرش، مطاع، امین.
39ـ این حقیقت، با لحاظ اینكه خدای متعال پیامبرش را از تصرّف در منطوق و ظواهر آیات یا تحریف و تغییر آنها به شدت منع كرده، وضوح بیشتری مییابد. آیاتی مانند: «ولو تقوَّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین» (الحاقة: 4644)؛ «و اگر وی [پیامبر] برخی سخنان را بر ما برمیبافت، هر آینه او را به دست راست (كنایه از قوت و توانایی یا سختی و شدت) میگرفتیم.» و نیز اسراء: 73 / كهف: 27.
40ـ مورد چهارم: قلم: 44.
41ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، همان، ج 3، ص 263 / محمد المشهدی، كنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 11، ص 297 / محمدبن حسن طوسی، همان، ج 9، ص 21 / سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج 17، ص 270 / مولی محسن فیض كاشانی، تفسیر صافی، ج 9، ص 21.
42ـ ر.ك: التبیان، ج 3، ص 363 / مجمعالبیان، ج 2، ص 78 و ج 3، ص 269 / تفسیر صافی، ج 3، ص 55 / كنزالدقائق، ج 3، ص 479 و ج 6، ص 401 و ج 12، ص 522 / تفسیر برهان، ج 3، ص 276 / تفسیر قمی، ج 1، ص 358.
43ـ دو مورد دیگر: نساء: 78 / یوسف: 111.
44ـ ر.ك: معجم مقاییس اللغه، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، مصباح المنیر.
45ـ احمدبن محمد فیومی، همان / ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
46ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
47ـ تفسیر تبیان، ج 9، ص 249 / مجمع البیان، ج 2، ص 495 و ج 5، ص 72 / تفسیر صافی، ج 5، ص 4 / كنزالدقائق، ج 11، ص 297 / المیزان، ج 17، ص 270 و ج 18، ص 170.
48ـ موارد دیگر: انعام: 68، جاثیه: 6، ذاریات: 24، مرسلات: 50.
49ـ شیخ طبرسی ذیل آیه 23 سوره «زمر» میفرماید: «الله نزّل احسن الحدث» یعنی القرآن، سمّاه الله حدیثا لانّه كلام الله. الكلام سمّی حدیثا كما یسمّی كلام النبی حدیثا...» (مجمعالبیان، ج 87، ص 772) وی در وجه اطلاق احسن الحدیث بر قرآن كریم، چنین مینویسد: «چون در حد بالای فصاحت قرار دارد و به جهت اعجاز و اشتمال بر آنچه مكلّف بدان نیاز دارد، «احسن الحدیث» نامیده شده است. (همان) علّامه طباطبائی وجه اطلاق «احسن الحدیث» بر قرآن كریم را اینگونه بیان نموده است: «احسن الحدیث به معنای "احسن القول" است و چون قرآن مشتمل بر حق محض است، بدون آن كه باطلی در آن راه یافته باشد، "احسن الحدیث" نامیده شده است.» (محمدحسین طباطبائی، همان، ج 17، ص 256)
50ـ احمد بن فارس، همان / اسماعیل بن حمّاد، همان.
51ـ راغب اصفهانی، همان.
52ـ مانند بقره: 176، آل عمران: 3، نساء: 105 و 113، مائده: 48.
53ـ در معجم مقاییس اللغه آمده است: «اصلٌ صحیحٌ یدلُّ علی انبساط فی شیء وسعة...» همچنین راغب در مفردات مینویسد: «الصحیفة: المبسوط من الشیء»
54ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 109، ص 664.
55ـ ر.ك: محمدحسین طباطبائی، همان، ج 20، ص 202.
56ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 665.
57ـ محمدحسین طباطبائی، همان، ص 201. تأنیث ضمیر بنابر رجوع آن به قران، به دلیل تأنیث خبر «انّ» است.
58ـ فضل بن حسن طبرسی، همان / محمدحسین طباطبائی، همان، ص 202.
59ـ محمدحسین طباطبائی، همان، ص 337. پرسش قابل طرح در این جا، چگونگی جمع میان تلاوت حضرت پیامبراكرم از روی صحف (در آیه 2 سوره بیّنه) با امّی بودن آن حضرت (در آیات 157 و 158 سوره اعراف) است.
پاسخ: اولا، طبق آیه 48 سوره «عنكبوت» (و ما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطُّه بیمینك اذا لارتاب المبطلون)، آن حضرت پیش از نبوّت، خواندن و نوشتن نمیدانست، اما پس از نبوّت، به هر دو آگاهی داشت؛ زیرا: الف. قید «من قبله» پیش از نزول قرآن را مطرح ساخته است. ب. تعلیل «اذا لارتاب المبطلون» مقتضی نفی خواندن و نوشتن، پیش از نبوت است؛ زیرا در چنین فرضی، باطلگرایان در رسالت آن حضرت شك میكردند. (ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 78، ص 450)ثانیا، صحفی كه در این آیات به آنها اشاره شده، مكتوباتی مادی نبودهاند. این نكته از آیات 1613 سوره عبس به روشنی قابل استفاده است؛ زیرا دفترهایی كه در دست ملائكه حامل وحی است، فرض مادی بودن ندارند. از اینرو، خواندن پیامبر نیز خواندن از روی صحف مادی نبوده و چنان تلاوتی، ملازم با سواد متعارف نیست.
60ـ احمد بن یوسف مینویسد: «والسورة: الدرجة الرفیعه... و سمیّت سورة القرآن بذلك لانّ صاحبها یشرف بها و ترفعه. و قیل: اشتقاقها من السؤر و هو التقیة. و منه: اسأروا فی الاناء... و یدلّ علی ذلك ان تمیما و غیرها یهمزون. فیقولون: سورة بالهمزه و سمیّت سورة القرآن بذلك، لانّها قطعة منه و هی علی هذه مخففةٌ من الهمزة. و قیل: اشتقاقها من سور البناء لانّها تحیط بقارئها و تحفظه كسور المدینة ولكن جمع سورة القرآن: سور (بفتح الواو) و جمع سورة البناء: سور (بسكونها) ففرّقوا بینها فی الجمع» (احمد بن یوسف، الدرالمصون فی علوم الكتاب المكنون، سوریه، دارالقلم، 1406 ق، ج 1، ص 201)
61ـ برای بررسی معنای حقیقت قرآنی ر.ك: علیاكبر بابایی و دیگران، زیرنظر محمود رجبی، روششناسی تفسیر قرآن كریم، پژوهشكده حوزهودانشگاه، سازمانسمت،تهران، 1379، ص 84.
62ـ موارد دیگر عبارتند از: بقره: 23، توبه: 64، 86و 124، یونس: 38، نور: 1، محمد: 20، (دو بار در یك آیه)
63ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، چاپ دوم، اسلامیه، ج 92، ص 260، ح 55؛ ص 263، ح 5، ص 278، ح 3، ص 290، ح 4، ص 291، ح 6.
64ـ حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، حلب، مكتب المطبوعات الاسلامیه، ج 1، ص 231.
65ـ محمدبن مسعود عیّاشی، تفسیر عیّاشی، تهران، افست، مكتبة الاسلامیه، ج 1، ص 19، ح 5.
66ـ زركشی، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالجیل، 1408 ق، ج 1، ص 264 / مركز فرهنگ و معارف قرآن، علوم القرآن عندالمفسّرین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374، ج 1، ص 265 به بعد.
67ـ ر.ك: نصر حامد ابوزید، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی كریمینیا، چ 1، تهران: انتشارات طرح نو، 1380ش، ص 518.
68ـ ر.ك: محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، چ 3، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1397 ق.
69ـ ر.ك: التبیان، ج 10، ص 195 / مجمع البیان، ج 5، ص 396 / تفسیر الصافی، ج 5 ص 256؛ نظر دیگر راجع به آیه این است كه در این آیه حضرت مكلّف میشود در هنگام دریافت وحی رعایت ادب نموده و پیش از پایان یافتن وحی آیاتی كه هنوز خوانده نشده را نخواند. (ر.ك: المیزان، ج 20، ص 195)
70ـ مجمعالبیان، ج 5، ص 396.
71ـ احمد بن فارس، همان / اسماعیل بن حمّاد، همان.
72ـ راغب اصفهانی، همان.
73ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
74ـ ر.ك: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 57و59و369.
75ـ اختلاف در قرائات دارای وجوهی چند است: الف. اختلاف در اعراب كلمه، اعم از مغیّر معنا و غیر آن، مانند: «هؤلاء بناتی هنّ اطهر لكم» (هود: 78) با نصب و رفع «اطهر» و مانند «ربّنا باعد بین اسفارنا» (سبأ: 19) به صورت ماضی و امر؛ ب. اختلاف در حروف كلمه؛ مانند «كیف ننشزها» (بقره: 259) با حرف زاء و راء؛ ج. اختلاف در خود كلمه؛ مانند مثال متن. د. اختلاف در تقدیم یا تأخیر؛ مانند: «جاءت سكرة الموت بالحق» (یس: 35) و سكرة الحق بالموت؛ ه. اختلاف به زیاده و نقصان؛ مانند: «و ما عملت ایدیهم» (واقعه: 25) و ماعملته. (ر.ك: محمدبن حسن طوسی، همان، مقدّمه)