از نگاه زبان شناسان عرب، در مادّه « ف س ر » این معانی نهفته است: بیان (1) ابانه (2) جدا کردن (3) شرح دادن چیزی (4) پیدا و آشکار ساختن امر پنهان (5) کشف و اظهار معنای معقول (6) ( مفاهیم عقلی و تجربی که با عقل فهمیده می شوند ) بیان معنای سخن (7) آزاد و جریان بخشیدن و سرازیر ساختن. (8)
« تفسیر » از باب « تفعیل » نیز در همین معانی به کار رفته (9) به گونه ای که مفهوم تأکید و مبالغه در آن نهفته است؛ (10) گاه مصدر آن بر وزن تفعله ( تفسره ) می آید که مفهوم آزمایش را در بردارد و به خون و ادرار آدمی گفته می شود ( به سبب وجود پیوند سببی و مسبّبی ) که با آزمودنش، بیماری او آشکار می گردد. (11)
برخی نیز « ف س ر » را وارونه و مقلوب « سفر » می دانند؛ مانند « جذب » و « جبذ » (12)
بررسی و تحلیل
از مجموع سخنان ادیبان عرب برمی آید که ریشه « ف س ر » و « س ف ر » به معنای کشف و روشن ساختن است؛ واژه « تفسیر » فقط یک بار در قرآن آمده و در روشن ساختن امور معنوی و معقول ( بیان و آشکار ساختن مراد متکلّم ) به کار رفته است؛ ولی هم خانواده ها و مشتقّات « سفر » چندین بار و با مفهوم گسترده تری آمده اند؛ یعنی روشن کردن در حوزه های مادّی و معنوی.کاربردهای این دو مادّه در قرآن مجید نیز گواه مدّعاست؛ برای نمونه به دسته بندی زیر توجّه فرمایید:
أ. به شکل ثلاثی مزیدّ فیه از باب تفعیل در آیه:
( وَ لاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً )؛ (13)
در برابر سخنان دشمنان تو، استوارترین و زیباترین و روشن ترین سخن را می آوریم.
ب. به صورت ثلاثی مزیدٌ فیه از باب افعال در آیه:
( وَ الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ )؛ (14)
سوگند به صبحگاهان، هنگامی که زمین را روشن می سازد.
ج. به شکل اسم فاعل از باب افعال در آیه:
( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ * ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ )؛ (15)
چهره هایی که روز رستاخیز روشن و نورانی و خندان و شادان اند.
د. در قالب اسم مفرد ثلاثی مجرد در آیاتی مانند:
( فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کَانَ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ ) (16) و ( وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کَاتِباً فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ )(17) و ( لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هذَا نَصَباً ). (18)
کسی که از وطن خود بیرون و به شهرهای دیگری می رود، دانستنی هایی برایش آشکار می گردد که پیش از آن نمی دانست یا هر کسی، افکار و رفتار حقیقی اش را در سفر به نمایش می گذارد و آن هنگام آدمیان را می توان شناخت، بر این اساس حرکت او را « سفر » و خودش را « مسافر » می گویند.
هـ. به صورت اسم و جمع مکسّر در آیه:
( بِأَیْدِی سَفَرَةٍ* کِرَامٍ بَرَرَةٍ )؛ (19)
فرشتگان، پیغامبران و سفیران بزرگوار و نیکوکار خدایند.
پس ملائک را که پیام های خدا را بر بشر آشکار می سازند، « سفیر » می نامند.
نیز در این آیه:
( مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً )؛ (20)
یهودیانی که با وجود آگاهی از فرمان و بشارت های الهی تورات درباره پیامبر آخرالزّمان (علیه السّلام) به او ایمان نمی آورند و سخنانش را نمی پذیرند، به درازگوشی می مانند که بر آن کتاب هایی چند بار زده شده باشد.
از کتاب به « سفر » یاد شده است، زیرا مقاصد نویسنده را برای خواننده روشن می سازد.
جمع بندی و نتیجه گیری
برپایه مباحث پیش گفته، اصل مشترک در دو مادهّ « ف س ر » و « س ف ر » همان هویدا ساختن و آشکار کردن است، از این رو برای بیان اشتقاق کبیر یا گسترش بزرگ واژگانی، این دو را مثال می زنند. (21)گفتنی است بر اساس این اصل معناشناسی در واژگان ادب عرب: « زیادة الحروف و المبانی تدلّ علی زیادة المعانی »، اگر مادّه ای در ثلاثی مجرّدش، لازم و ناگذرا باشد، در ثلاثی مزیدٌ فیه ( باب افعال و تفعیل ) غالباً متعدّی و گذرا به کار می رود و اگر در اصل متعدّی باشد، در ثلاثی مزید، دو مفعولی می شود یا معنای مبالغه ( در کمیّت و کثرت یا کیفیّت و شدّت ) یا مفهوم دیگری را می رساند. چون « فسر و سفر » گذراست، پس « تفسیر » باید بار مفهومی افزون تری داشته باشد.
به نظر نگارنده آن قید افزوده، « شدّت روشن گری در پی تلاش فراوان و زحمت بسیار و تدریجی و گام به گام بودن عملیّات کشف » است که لایه ها و سایه ها و پرده های معارف والای قرآنی، یکی پس از دیگری، برای مفسّر رخ می نماید و هر کسی به میزان گنجایش دانشی و علم موهبتی اش از آن ها بهره می برد که بی تردید با کوشش بیش تر و با دشواری های فراوان همراه است.
پس « تفسیر » در عرف عامّ به معنای « کشف گام به گام مراد گوینده یا نویسنده، همراه با تلاش و سختی است. » (22)
2. شناسه حقیقی یا قراردادی تفسیر
دانشمندان گران مایه علوم قرآنی و مفسّران گران پایه قرآن مجید، در تعریف تفسیر، سخنان ارجمندی آورده اند که برای اختصار، برخی را برمی رسیم، بی آن که نقداً به نقدشان بپردازیم، زیرا در ارائه شناسه حقیقی، نقایص و نواقص این تعریفات آشکار خواهد شد.یک.
أبوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری در گذشته سال 468 قمری می نویسد:حقیقته کشف المنغلق من المراد بلفظه، و إطلاق المحتبس عن الفهم به؛ (23)
حقیقت تفسیر آشکار ساختن مراد ناپیدا و در هم تنیده با لفظ و آزاد کردن زنجیرهای فهم آن مقصود است.
دو.
ابوالقاسم حسین بن محمّدبن مفضّل، مشهور به « راغب اصفهانی »، متوفّای سال 502 ق می نویسد:و اعلم أنّ التفسیر فی عرف العلماء کشف معانی القرآن، و بیان المراد اعمّ من أن یکون بحسب الّلفظ المشکل و غیره، و بحسب المعنی الظاّهر و غیره؛ (24)
تفسیر در عرف دانشمندان، کشف معانی قرآن و بیان مراد آن است، خواه به دلیل مشکل بودن لفظ و جز آن باشد یا به سبب معنای ظاهری یا چیز دیگری.
سه.
ابومحمد حسین بن مسعود، معروف به « فرّاء بغوی، منسوب به زادگاهش بغشور یابغ »، درگذشته سال 516 قمری می نویسد:و هو الکلام فی أسباب نزول الآیة و شأنها و قصّتها؛ (25)
تفسیر، سخن گفتن در اسباب نزول آیه و شأن و قصّه آن است.
چهار.
حسین بن علی، معروف به « ابوالفتوح رازی »، در گذشته سال 540 ق می نویسد:تفسیر، علم به سبب نزول آیه و مراد خدای متعالی از آن لفظ است. (26)
پنج.
أبوعلی فضل بن حسن، معروف به « أمین الاسلام طبرسی »، وفات یافته سال 548 می نویسد:التفسیر کشف المراد عن اللّفظ المشکل؛ (27)
تفسیر آشکار ساختن مقصود از لفظ مشکل است.
شش.
محمّد بن عمر نامور به فخر رازی قرآن پژوه اشعری مذهب و متوفّای سال 606 ق به صراحت تفسیر را تعریف نکرده؛ ولی در بیان معنای تأویل می نویسد:إنّ التّأویل هو التفسیر... و ذلک أنّه إخبار عمّا یرجع الیه اللفظ من المعنی؛ (28)
تأویل همان تفسیر است... چون گزارش معنایی است که لفظ بدان باز می گردد.
هفت.
ابوالقاسم محمّدبن احمد جُزَی کلبی غرناطی اندلسی، مالکی مذهب و معروف به « ابن جزی » که در دفاع از کشور اسلامی اندلس در جنگ طُریف ( سال 741 ق )، کشته شد. او می نویسد:التفسیر شرح القرآن و بیان معناه، و الإفصاحُ بما یقتضیه بنصّه أو إشارته أو نجواه؛ (29)
تفسیر، شرح قرآن و بیان معنای آن و آشکار کردن چیزی است که تصریح و اشاره و نجوایش ( باطنش ) آن را می طلبد.
هشت.
ابوحیّان محمدبن یوسف اندلسی غرناطی از قرآن پژوهان دارای گرایش ادبی و درگذشته سال 745 ق می نویسد:هو علمٌ یَبحث عن کیفیّة النطق بألفاظ القرآن و مدلولاتها و أحکامها الإفرادیّة و التّرکیبیّة، و معانیها الّتی تحمل علیها حالة الترکیب و تتمّات ذلک؛ (30)
تفسیر، دانشی است که از چگونگی نطق به الفاظ قرآن ( علم قرائت ) و مدالیل و احکام فردی ( علم لغت ) و ترکیب کلمات ( علم معانی و بیان ) و آن دسته معانی که واژگان قرآن در حال ترکیب بر آنها حمل می شوند و مباحثی از این دست بحث می کند.
نه.
جناب تفتازانی، متوفّای سال 792 ق می نویسد:و هو العلم الباحث عن أحوال ألفاظ کلام الله من حیث الدلالة علی مراد الله تعالی؛ (31)
تفسیر، دانشی است که از احوال الفاظ کلام خدای متعالی، از نگره دلالت بر مرادش سخن می گوید.
ده.
بدر الدین محمدبن عبدالله زرکشی، متوفّای سال 794 ق، دو تعریف برای تفسیر آورده است:أ. علمٌ یُعرف به فهم کتاب الله تعالی المنزَّل علی نبیّه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و بیان معانیه، و استخراج أحکامه و حِکَمِه؛ (32)
علمی است که به آن، فهم کتاب آسمانی فرود آمده بر حضرت محمد(ص) و بیان معانی و استنباط احکام و حکمت های آن به دست می آید؛
ب. هو علم نزول الآیه و سورتها و أقاصیصها و الإشارات النازلة فیها، ثمّ ترتیب مکّیّها و مدنیّها و محکمها و متشابهها و ناسخها و منسوخها و خاصّها و عامّها و مطلقها و مقیّدها و مجملها و مفسّرها؛ (33)
تفسیر، دانستن شأن نزول آیه و سوره ها و قصّه ها و اشاره هایی است که در آن ها آمده، نیز شناختن ترتیب مکّی و مدنی و روشن ساختن محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، خاصّ و عام، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن آن است.
یازده
علی بن محمد جرجانی، مشهور به « سید شریف »، وفات یافته سال 816 ق دو تعریف آورده که گویا یکی لغوی و دیگری اصطلاحی است:أ. و هو بیان ما فیه خفاء من المشترک أو المشکل أو المجمل أو الخفیّ؛
تفسیر آشکار ساختن چیزی است که در آن گونه ای از پنهانی نهفته است، مانند واژگان مشترک یا مشکل یا مجمل یا مخفی.
ب. وفی الشرع توضیح معنی الایة و شأنها و قصّتها و السّبب الذی نزلت فیه، بلفظ یدلّ علیه دلاله ظاهرة؛ (34)
تفسیر در شرع، روشن گری معانی آیه و شأن و قصّه آن، نیز سببی است که آیه در آن شرایط فرود آمده، با لفظی که به گونه ای آشکار بر آن دلالت کند.
دوازده
جناب شمس الدین محمد بن حمزه نامور به « علاّمه فناری » در گذشته سال 834 ق می نویسد:هو معرفة احوال کلام الله تعالی من حیث القرآنیّة و من حیث دلالته علی ما یُعلم او یُظنّ أنّه مراد الله بقدر الطاقة البشریّة؛ (35)
تفسیر شناسایی احوال و دگرگونی های ( معانی ) سخنان خدای متعالی است، به لحاظ قرآن بودن ( یا قرائت و خواندن ) و از زاویه راهنمایی اش بر آنچه مقصود اوست، به گونه علمی یا ظنی، نیز به اندازه توانایی های آدمی.
سیزده
جناب محمدبن مرتضی (رحمه الله) نامدار به « مولا محسن فیض قمیّ کاشانی » متوفّای سال 1091 ق، تفسیر را به گونه نامستقیم تعریف کرده است. وی در آغاز مقدّمه شماره دوازده از کتاب ارجمند خویش می نویسد:فی بیان ما اصطلحنا علیه فی التفسیر، فنقول، کلّما یحتاج من الآیات الی بیانٍ و تفسیرٍ لفهم المقصود من معانیه أو إلی تأویلٍ لِمکان تشابهٍ فیه أو إلی معرفة سبب نزوله المتوقّف علیه فهمُه و تعاطیه أو إلی تعرّفِ نسخٍ أو تخصیصٍ أو صفةٍ أخری؛ (36)
در مقام روشن ساختن مقصود خودمان از تفسیر در این کتاب می گوییم: هرگونه روشن گری برای به دست آوردن مراد واژگان آن یا رسیدن به تأویل آن برای تشابه زدایی یا شناختن سبب نزولی که فهم مراد در گرو آن بوده و بدان پیوند خورده است یا شناسایی ناسخ از منسوخ، عامّ از خاصّ یا هرگونه ویژگی دیگری که در هویداسازی مقاصد گوینده نقش آفرین است.
چهارده
احمدبن محمد الصاوی ( مالکی و منسوب به زادگاهش « صاء الحجر » در غرب رود نیل ) متوفّای سال 1241 ق می نویسد:فَحَدُّ هذا الفنّ علمٌ بأصول یُعرف بها معانی کلامِ الله علی حسب الطاقة البشریّة؛ (37)
شناسه فنّ تفسیر، دانستن اصولی است که آن ها، معانی سخن خدا به میزان توانایی بشر شناخته می شود.
پانزده
جناب صدّیق حسن خان از مفسّران نوگرای هندی تبار و درگذشته سال 1307 ق می نویسد:و هو علمٌ باحثٌ عن نظم نصوص القرآن و آیات سوَر الفرقان، بحسب الطاقة البشریّة و بِوِفقِ ما تقتضیه القواعد العربیّة؛ (38)
تفسیر دانشی است که از پیوستگی و هم آهنگی اجزای درونی آن کتاب الهی جست وجو می کند؛ ولی به اندازه توانمندی انسان و برپایه قواعد ادب عرب.
شانزده
محمد محسن رازی معروف به « شیخ آقا بزرگ تهرانی »، متوفّای سال 1389 ق می نویسد:فالتفسیر هو بیان ظواهر آیات القرآن حسب قواعد اللغة العربیة؛ (39)
تفسیر، بیان ظواهر آیات قرآن است، بر اساس قواعد لغت عرب.
هفده
جناب شیخ محمد عبده مفسر روشنفکر مصری می نویسد:التفسیر الذی نطلبه هو فهم الکتاب من حیث هو دینٌ یُرشد الناس إلی ما فیه سعادتهم فی حیاتهم الدنیا و فی حیاتهم الآخره؛ فإنّ هذا هوالمقصد الأعلی منه و ماوراء هذا من المباحث تابعٌ له أو وسیلة لتحصیله؛ (40)
تفسیر مطلوب ما فهمیدن قرآن است از این زاویه که دربردارنده آیین و قوانین الهی است و مردم را به سنجه های سعادت در زندگی دنیا و آخرت راه می نماید و هدف برتر از تفسیر فقط همین است و دیگر مباحث جنبه فرعی و ابزاری دارد.
ایشان در صفحه های پسین این خواسته اش را بیشتر شرح داده و از پرداختن به مباحث ادبی و صوری و غفلت از کشف مقاصد کاربردی قرآن گلایه می کند. (41)
شاگردش رشیدرضا نیز چنین عقیده ای دارد. (42)
هیجده
محمد طاهربن عاشور، مفتی اعظم مالکیان و رئیس دانشگاه زیتونیّه تونس، متوفّای سال 1393 ق و از شاگردان برجسته شیخ محمد عبده، چنین می نویسد:اسمٌ للعلم الباحث عن بیان معانی ألفاظ القرآن و مایستفاد منها باختصار أو توسّع؛ (43)
تفسیر، نام دانشی است که از بیان معانی واژگان قرآن و مفاد مختصر یا موسّع آن سخن می گوید.
نوزده.
علامه طباطبائی (رحمه الله) متوفّای سال 1402 ق می نویسد:هو بیان معانی الآیات و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها؛ (44)
تفسیر روشن ساختن مقصود آیات قرآن و کشف مقاصد ( مقصدها یعنی هدف ها ) و مدالیل آن هاست. »
ایشان در جای دیگر می نویسد:
بنابراین که معنای تفسیر، محصّلِ مدلول آیه باشد، بحثی را بحث تفسیری می توان گفت که در محصّل معنای آیه تأثیر داشته باشد؛ اما بحثی که در محصّل معنای آیه تأثیر ندارد، مانند برخی بحث های لغوی و قرائتی و بدیعی، این نوع بحث ها تفسیر قرآن نیست. (45)
بیست
امام خمینی (رحمه الله) در این زمینه می نویسد: به طور کلی، معنای تفسیر کتاب آن است که در شرح مقاصد [ جمع مقصد نه مقصود ] آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد... مفسّر وقتی مقصد نزول را به ما بفهماند، مفسّر است، نه سبب نزول ( را ) آن طوری که در تفاسیر وارد است. (46)بیست و یک
فقیه سخت کوش و قرآن پژوه معاصر آیه الله خوئی (رحمه الله) می نویسد:التفسیر إیضاح مراد الله تعالی من کتابه العزیز؛ (47)
تفسیر هویدا ساختن مقصود خدای والا از کتاب ارجمند و عزّتمند اوست.
بیست و دو
علامه شهید صدر (رحمه الله) در این زمینه می فرماید:علمٌ یُبحث فیه عن القرآن الکریم بوصفه کلاماً لله تعالی؛ (48)
تفسیر دانشی است که در آن از قرآنی که سخن خدای والاست، جست وجو می شود.
بیست و سه
استاد بزرگوار آیه الله جوادی آملی - دامت برکاته - می نویسد: « تفسیر به معنای روشن کردن و پرده برداری از چهره کلمه یا کلامی است که بر اساس قانون محاوره و فرهنگ مفاهمه، ایراد شده باشد و معنای آن آشکار و واضح نباشد. قهراً لفظی که معنای آن بدیهی است، بی نیاز از تفسیر است؛ چنان که کلمه یا کلامی که با تَعمیه و اِلغاز ادا شده و از سنخ معما و اَلغاز باشد، بر محور فرهنگ محاوره و تفاهم ایراد نشده است و حکم ویژه خود را دارد.بنابراین، لفظ مفرد یا جمله ای که با تدبّر و تأمّل خردمندانه در آن، مبادی تصوّری و تصدیقی روشنی پیدا می کند، نیازمند به تفسیر است و تفسیر آن عبارت است از تحلیل مبادی مزبور و رسیدن به مقصود متکلم و مدلول بسیط و مرکب لفظ و تفسیر به این معنا اختصاصی به متون دینی مانند قرآن کریم ندارد، گر چه شرح خصوص قرآن به فنّ تفسیر معروف شده است. » (49)
نیز در جای دیگری می نویسد: « تفسیر به معنای بیان مدلول های الفاظ و پرده برداشتن از چهره کلمات و جمله های آیات است، بنابراین تبیین حدود و جزئیات و نحوه اجرای آنچه خطوط کلی آن در قرآن کریم آمده، تفسیر نیست؛ مثلاً روایاتی که حکم اخفاتی بودن برخی نمازها را بیان می کند، تفسیر مفهوم آیه شریفه ( أَقیمُو الصَّلاه ) نیست، بلکه مبیّن حدود جزئی آن است. » (50)
نتیجه گیری
از مجموع آرای ارزشمند مفسّران و دانشمندان علوم قرآن برمی آید که این عناصر در معنای اصطلاحی تفسیر نقش آفرین اند: شناختن و دانستن؛ کشف و آشکار کردن مدالیل و مفاهیم؛ بیان و روشن ساختن مراد و مقصود و مقصد؛ استناد به الفاظ قرآن، مشکل یا غیر مشکل؛ آگاهی از ابزار تشخیص و اصول استنباط؛ شناخت شأن و سبب نزول، محکم و متشابه و...؛ استنباط احکام و حِکَم؛ اندازه توانمندی بشر. (51)بررسی و تحلیل
هر واژه ای یک یا چند معنای لغوی و اصطلاحی می تواند داشته باشد. میان معنای لغوی که همان کاربرد کلمه در عرف عام و گفت و گوهای توده مردم است و معنای اصطلاحی که مقصود گروهی خاصّ است، هماره تناسبی باید باشد؛ مانند واژه « صلات » که اگر از ریشه ناقص یائی « صلی » باشد، به معنای افتادن ( حرکت و نزدیک شدن ) است: ( وَسَیَصلَونَ سَعیراً ) (52) و ( إِلاَّ مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِیمِ ) (53) و اگر از اصل ناقص واوی « صلو » باشد، مفهوم درود و دعا را می رساند: ( إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً ).(54)در اصطلاح شریعت نیز، « نماز » مجموعه ای از حرکت ها و درودهایی است که با شرایط ویژه و با قصد قربت به ساحت قدس ربوبی به جا آورده می شود. پس میان هر دو معنای عامّ و خاصّ، تناسب وجود دارد، زیرا نماز دربردارنده گونه هایی از حرکت و دعاست.
براین اساس، در جمع بندی پایانی می توان گفت که به تفسیر از دو دیدگاه می توان نگریست:
1. روشی: فنّی و عملی؛
اگر قرآن مجید را تجلّی گاه هنرنمایی ذات اقدس الهی بدانیم که از زیبایی های فراوانی برخوردار است، تفسیر را بدین سان می شناسیم: گاه کسی به گونه ای سخن می گوید که به تنهایی و بدون شرح، پیام خود را نمی رساند و برای دریافت آن، باید از بیان و سخن دیگری مدد گرفت تا آن را روشن ساخت؛ این کارکرد و مهارت را تفسیر می نامند.2. دانشی: فکری و علمی؛
اگر قرآن حکیم را برآیند علم بی کران خدای علّام بشمریم و آن را مجموعه ای از معارف و احکام و حِکَم بدانیم که به سبب وحدت هدف یا موضوع، از ارتباط و انسجامی خاصّ برخوردار است و مفسّر می کوشد تا به ساحت آن ها راه یابد، در تعریف تفسیر می توان گفت: « دانستن اصولی که برای آشکار ساختن مُفاد ظاهری و مدلول استعمالی کلمات و جملات قرآن با رجوع به فرهنگ و ادب زبان عرب سودمند افتد یا روشن کردن و شرح مراد جدّی آنها با تکیه بر اصول محاوره عقلایی و قواعد زبان عربی و براهین عقلی و سنّت قطعی معصومان (علیهم السلام) به اندازه توان بشر. »یادسپاری
تا قرن پنجم، کاربرد واژه تفسیر در شرح مقاصد قرآن مجید چندان رواجی نداشت و بیشتر از واژه تأویل یا معانی مجدد می جستند، از این رو جناب فرّاء ( م سال 207 ق ) و زجّاج ( م سال 311 ق ) و نحّاس ( م سال 338 ق ) کتاب های خود را معانی القرآن نامیدند و جناب طبری ( م سال 310 ق ) نام جامع البیان فی تأویل آی القرآن و جناب ماتریدی ( م سال 333 ق ) تأویلات أهل السنة را برگزیدند؛ هر چند تفسیر در برخی سخنان نبوی (علیه السّلام) (55) و یاران وی چونان ابن عباس (56) و عایشه (57) نیز جانشینان آن حضرت و امامان معصوم (علیهم السلام) (58) هم چنین برخی تابعان مانند مجاهد (59) در معنای رایج امروزی به کار رفته است.پس از قرن پنجم هجری نیز دو واژه تفسیر و تأویل، در زبان دانشمندانی مانند جناب ماتریدی و شیخ طوسی (رحمه الله) و أمین الاسلام طبرسی (رحمه الله) و ماوردی و ابن أثیر و ابوالعبّاس مبرّد و... همگون و مترادف به کار می رفت، (60) هر چند میان متأخران نیز این گونه کاربرد دیده می شود. (61)
در خور درنگ این که، شاید قلمرو کاربست آن دو را بتوان از یکدیگر جدا کرد؛ یعنی تفسیر را در بیان مفاهیم کلمات و مدالیل الفاظ و تأویل را در کشف معانی و مقاصد آیات به کار می بردند!
پینوشتها:
1- ر.ک: اسماعیل بن حماد جوهری الصحاح و ابن منظور، لسان العرب و طریحی، مجمع البحرین، مادّه « ف س ر. »
2- رک: فیروزآبادی، القاموس المحیط و زبیدی، تاج العروس، ماده ی « ف س ر. »
3- ر.ک: عبدالرحیم صفی پور، منتهی الارب و لغت نامه دهخدا، ماده « ف س ر. »
4- ر.ک: ابن منظور، لسان العرب و فیروزآبادی، القاموس المحیط و زبیدی، تاج العروس، ماده « ف س ر. »
5- ر.ک: همان.
6- ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات و زبیدی، تاج العروس، ماده « ف س ر ».
7- ر.ک: عبدالرحیم صفی پور، منتهی الإرب، ماده « ف س ر. »
8- ر.ک: بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، ج1، ص 78؛ فسّرت الفرس و فسّرته أی أجریتُه و أعدیتُه اذا کان به حصرٌ لیستطلق بطنه. گویا مفسر فرس فکرش را در میادین معانی آزاد گذاشته و آن را به جولان درمی آورد تا شرح آیه را از آن بیرون کشد و اشکالش را حل کند.
9- ر.ک: ابن درید، جمهرة اللغة، ج2، 817؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح؛ ابن منظور، لسان العرب؛ ابن فارس، معجم مقائیس اللغة؛ زبیدی، تاج العروس، ماده « ف س ر. »
10- ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات احمد بن محمد قیومی، مصباح المنیر طریحی، مجمع البحرین، سعید خوری شرتونی، أقرب الموارد، ماده « ف س ر. )
11- ر.ک: بغوی، معالم التنزیل، ج1، ص 35؛ بغوی می افزاید: مفسر قرآن نیز با دیدن اسباب نزول و قصه ها، شأن آیه را کشف می کند. نیز ر.ک: ابن منظور، لسان العرب و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ماده « ف س ر. »
12- ر.ک: بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص238؛ عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 1189؛ محمدبن علی نهاوندی، کشّاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص 1115؛ طریحی، مجمع البحرین، ج3، ص 437.
13- فرقان، آیه 33.
14- مدثّر، آیه 34.
15- عبس، آیه 38.
16- بقره، آیه 184-185.
17- بقره، آیه 238.
18- کهف، آیه 62.
19- عبس، آیه 15.
20- جمعه، آیه 5.
21- اشتقاق سه گونه است: صغیر و کبیر و اکبر ( ر.ک: محمدبن علی نهاوندی، کشّاف اصطلاحات الفنون، ج2، ص 1115 ). برخی واژه پژوهان، نوع چهارمی را نیز افزوده اند به نام « انتزاعی » ( ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج1، ص 12 ).
22- کاربرد واژه تفسیر در کشف مراد و شرح اندیشه رواج بیش تری دارد، هر چند درباره پدیده های تاریخی و رفتارهای افراد و گروه ها و حکومت ها نیز به کار می رود.
23- الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ج1، ص 5. شاید وی نخستین کسی باشد که صراحتاً به تعریف تفسیر پرداخته است. مشابه همین تعریف را جناب ثعلبی و فیروزآبادی آورده اند ( ر.ک: الکشف و البیان، ج1، ص 87؛ القاموس المحیط، ج1، ص 79 ).
گفتنی است شیخ طوسی (رحمه الله) متوفّای سال 460 ق تفسیر را تعریف نکرده، ولی نام اثر گران قدر قرآنی اش را « التبیان فی تفسیر القرآن » نامیده و درباره آن نوشته است: « و هو کتاب یشتمل علی جمیع فنون علم القرآن، من القرائة و المعانی و الإعراب والکلام المتشابه و الجواب عن مطاعن الملحدین و المبطلین. » ( ج1، ص 2 ). برآیند نوشته اش این است که تفسیر را دانش فراگستر به قلمرو مباحث قرائات و بیان اعراب و مقاصد و سخن گفتن درباره محکم و متشابه و پاسخ دادن به شبهات منکران و یاوه گویان می داند.
24- بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص 285؛ عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 461؛ راغب اصفهانی، پانوشت مقدمه جامع التفاسیر، ص47.
25- معالم التنزیل، ج1، ص 35.
26- روض الجنان و روح الجنان، ج1، ص 24.
27- مجمع البیان، ج1، ص 39. گفتنی است علامه فیروزآبادی و برخی قرآن پژوهان معاصر، مشابه این گفته را معنای اصطلاحی تفسیر دانسته اند؛ کشف المراد عن المشکل، رفع الإبهام عن اللّفظ المشکل. ر.ک: فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج2، ص 156؛ محمد هادی معرفت، التفسیر و المفسرون، ص 2.
28- مفاتیح الغیب ( التفسیر الکبیر )، ج7، ص 189.
29- التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص9.
30- البحر المحیط، ج1، ص 13-14. سیوطی و زرقانی و ذهبی و آلوسی بغدادی نیز این تعریف را آورده اند. ( ر.ک: الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 1191؛ مناهل العرفان، ج2، ص 4؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسّرون، تحلیل و تشریح آن پرداخته است ( ر.ک: تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص 11-13 ).
31- حاجی خلیفه، کشف الظّنون، ج1، ص 427.
32- البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 13.
33- همان، ج2، ص 148.
34- التعریفات، شماره 4، 297 و 399.
35- حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج1، ص 354.
36- الصافی، ج1، ص 64.
37- حاشیة الصاوی علی تفسیر الجلالین، ص8.
38- فتح البیان، ج1، ص11.
39- الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج4، ص 232.
40- محمد عبده، المنار، ج1، ص 17.
41- رک: همان، ص 20 و 24 و 26.
42- ر.ک: همان، ص7.
43- التحریر و التنویر، ج1، ص 10.
44- المیزان، ج1، ص 4.
45- قرآن در اسلام، ص 62.
46- آداب الصلاة، ص 192.
47- البیان، ص 397.
48- المدرسة القرآنیة، ص 298 و محمدباقر حکیم، علوم القرآن، ص 224.
49- تسنیم، ج1، ص 52.
50- همان، ص 140.
51- برای آگاهی از دیگر تعاریف و نقدهای آن ها ر.ک: رجبی و همکاران، روش شناسی تفسیر قرآن، ص 12-24؛ هر چند برخی نقدها، درخور درنگ بیش تر است و نقدبردار.
52- نساء، آیه 10.
53- صافّات، آیه 163.
54- احزاب، آیه 56؛ شاید بر اساس اشتقاق اکبر، گرانیگاه و مفهوم مرکزی و مشترک در کاربست های آن، همان حرکت باشد که نزدیک شدن به چیزی را می رساند، به سوی آتش و خطر یا به سمت آسایش و نفع ( به دام گزاری، مصلات و دام ها را مصالی می گویند ). « تحیّت » نیز از ریشه « حیی » مفهوم حرکت را دربر دارد و در عرف عام از آن به درود و دعا یاد می شود که وسیله ای است برای رسیدن به سود یا رهیدن از خطر، گاه بجا و درست و برای خدا، گاه نیز نابجا و نادرست و برای هوس و هوا.
آری وسیله را بدین نام خوانده اند، چنان که در بیان مفهوم تفسیر، از پرده برداری ( کشف الغطاء ) سخن گفته اند که گاه مانند زدن کلید برق، از ابزار روشن کردن است.
55- روایات نهی از تفسیر به رأی میان عامّه و خاصّه متواتر است. برای نمونه ر.ک: عیاشی، التفسیر، ج1، ص 17؛ صدوق، کمال الدین، ج1، ص 256؛ فخر رازی، کبیر ( مفاتیح الغیب )، ج7، ص 155.
56- ما عندی من تفسیر القرآن، فهو عن علیّ بن أبی طالب ( ابن جُزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص 13 ).
57- ماکان رسول الله یفسر من القرآن الآیات، الا بعد علمه إیاهن من جبرئیل ( همان ).
58- ر.ک: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسّرون، ج1، ص 18.
59- ر.ک: تفسیر عیّاشی، ج1، ص 12 و 17؛ محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص 286 و ج5، ص 69 و ج6، ص256؛ الخصال، ج1، ص 264؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 263؛ المحاسن، ج1، ص 268؛ اقبال الأعمال، ص 456؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج12، ص 63، ح9 و ج37، ص 132 و ج89، ص 100 و ج92، ص 107.
برای نمونه، امام علی (علیه السّلام) در پاسخ مدّعی تناقض در قرآن فرمود: إیّاک أن تفسّر القرآن برأیک حتّی تفقهه عن العلماء... ( شیخ صدوق، التوحید، ص 263 ).
هم چنین امام باقر (علیه السّلام) فرمود:... فإذا احتاجوا الی تفسیر، فالاهتداء بنا وإلینا. ( فرات کوفی، تفسیر الفرات، ص 257، ح351؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص197 ).
60- ر.ک: ماتریدی، تأویلات أهل السنة، ج5، ص266، 269 و 273؛ شیخ طوسی، التبیان، ج1، ص6؛ طبرسی، مجمع البیان، ج1-2، ص 80 و ج3-4، ص 699؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب ( التفسیر الکبیر )، ج7، ص 189؛ ماوردی، النکت و العیون، ج2، ص 334؛ ابن أثیر، النهایة، ج5، ص 55؛ علامه طباطبائی، المیزان، ج3، ص 44.
61- ر.ک: وهبة زحیلی، التفسیر المنیر، ج3، 150.
حیدری فر، مجید؛ (1392)، مهندسی فهم و تفسیر قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم