شأن و سبب نزول آیات و کاربری های آن

یعنی سخنانی که عطایای الهی است و با توجه به نیازهای انسان درگذر زمان و فیّاضیّت علی الاطلاق خدای منّان، بدون هیچ گونه تقاضای بشری، از سوی خدای رحمان فرود آمده است.
پنجشنبه، 12 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شأن و سبب نزول آیات و کاربری های آن
 شأن و سبب نزول آیات و کاربری های آن

 

نویسنده: مجید حیدری فر




 

آیات قرآن به دیده نزول دو دسته است:

1. آغازین:

یعنی سخنانی که عطایای الهی است و با توجه به نیازهای انسان درگذر زمان و فیّاضیّت علی الاطلاق خدای منّان، بدون هیچ گونه تقاضای بشری، از سوی خدای رحمان فرود آمده است.

2. درخواستی:

یعنی آن دسته از پیام های وحیانی که نزولش در پی پیدایی سببی ویژه بوده است؛ پرسشی در خور پیش نهاده شده یا رخدادی فردی یا جمعی پدید آمده و مردم چشم انتظار پاسخ و رهنمودها یا داوری خدایی بودند.
سبب نزول را که معادل « علّت عرفی » است ( نه علّت فلسفی )، در دو قالب می توان بیان کرد:

1. عامّ و همگانی:

چرائی فرود آمدن آیات الهی در گره گشایی از مسلمانان و بازسازی نظام فکری و اعتقادی، نیز بهسازی نظام اخلاقی و رفتاری آدمیان، هم چنین استوارسازی دل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و مؤمنان (1) نهفته است.

2. خاصّ و موردی:

پیدایی پرسشی شایسته یا رویدادی سؤال برانگیز که نزول آیه یا آیات یا سوره ای را در پی داشت.
« شأن » نیز در این مقام به معنای « درباره » است؛ (2) یعنی روشن گری درباره افکار یا ارزش ها یا رویدادهایی که گذر زمان آن ها را به نهانخانه نادانسته ها فرستاده است.
نسبت این دو ( شأن و سبب ) را از دو دیدگاه می توان بر رسید:

أ. محتوایی و درونی: (3)

این منظر دو گونه برون داد دارد:

یک. تساوی:

چون هر آیه یا آیات یا سوره ای موضوع های خاصی دارند ( اعتقادی، اخلاقی، رفتاری، تاریخی ) که درباره آن ها، شرح و بیانی آورده اند، نیز سببی عام دارند که همان هدایت فکری یا عملی انسان هاست، پس هم شأن دارند هم سبب؛

دو. عموم و خصوص مطلق:

هر آیه یا آیات یا سوره ای به موضوعات خاصّی می پردازند و آن ها را شرح می دهند؛ ولی برای فرود آمدن تک تک آیات، سبب خاصّی ( پرسش یا رخداد فردی و جمعی ) نیست، پس شأن همگانی و همه جایی است؛ اما سبب، ویژه برخی آیه ها!

ب. مصداقی و بیرونی:

از این زاویه، نسبت آن ( عموم و خصوص من وجه ) است، (4) چون گاه هر یک جا جمع می شوند:
( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ). (5)
این آیه در شرح ایثار بی بدیل و جانفشانی بی مانند أمیرمؤمنان علی (علیه السّلام) در « لیلة المبیت » فرود آمد و همین آرمیدن وی در بستر نبوی سبب نزول آن شد، پس این آیه، مورد اجتماع آن دوست، چون یک چیز هم شأن است هم سبب.
گاه نیز در مصداق از یکدیگر جدا می شوند:
( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ‌ ). (6)
در این آیه شأن و سبب از یکدیگر جدایی دارند؛ یعنی شأن نزول آن، اعلام ولایت و رهبری مؤمن مقیم نماز و مؤتی زکات در حال رکوع است؛ اما سببش رفتار امام علی (علیه السّلام) است که انگشترش را در رکوع به نیازمند بخشید. پس یک چیز، شأن و سبب نیست.
هم چنین آیات بیانگر داستان های پیامبران پیشین و سپاهیان فیل سوار و جوانمردان غارنشین در دوران دقیانوس و... فقط شأن نزول دارند، نه سبب نزول خاصّ، پس شأن هست و سبب نیست.

گونه شناسی سبب نزول

خاستگاه دست یابی به اسباب نزول، سخنان معصومان (علیهم السّلام) یا نوشته های مورّخان است که میان هر دو، گزارش های مستند و معتبر کمیاب و اندک است؛ هر چند گاه به گونه متواتر نقل شده که در پذیرش آن ها هیچ گونه تردیدی نیست. بر این اساس، دسته بندی زیر راهگشاست:

1. سبب تنزیلی و حقیقی:

یعنی بیان علت واقعی فرود آیه یا سوره که اگر روایت متواتر یا خبر واحد سند درست، با قرائن علم آور همراه باشد، در اعتبار آن دو هیچ شکّی نیست و چنانچه به شکل خبر واحد سند درست باشد و شواهد علم آور آن را همراهی نکند، به اندازه نتیجه آن ( ظنّ قوی یا علم عرفی ) در خور استناد است، بدین سان که گفته شود: به احتمال قوی سبب نزول آیه این پرسش یا آن حادثه بوده است!
درنگ بیشتر: به گفته سران قرآن پژوهان، مانند زرکشی و سیوطی، در این زمینه روایات ضعیف بلکه ساختگی فراوان است؛ جناب سیوطی می نویسد:
الّذی صحَّ من ذلک قلیلٌ جدّاً بل اصلُ المرفوعِ منه ( المتّصلِ إسناده إلی النّبی (صلی الله علیه و آله وسلم) ) فی غایة القلّة! (7)
وی در نقد جناب واحدی، کتاب لباب النقول را سامان داد تا از این مشکل برهد؛ اما آگاهانه یا ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته، در دام گزارش های نادرست افتاده است. (8)

2. سبب تحلیلی و تطبیقی:

گاه برخی گزارش ها مورد یا سبب نزول آیه را رخدادی می شمارد که سال ها پس از رحلت آورنده قرآن اتفاق افتاده است؛ مانند سخن جناب علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) درباره آیه ( وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاَ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ‌ ) (9) که فتنه سقیفه و رویگردانی مسلمان نمایان از ولایت و امامت علوی را سبب نزول آیه می داند. (10)
بسیار روشن است که این گونه نقل ها، هر چند مستند به معصوم (علیه السّلام) و معتبر باشد ( نه تحلیل صحابی و راوی )، کاشف سبب نزول حقیقی نیست، بلکه تطبیق عالمانه (11) بر یکی از مصادیق کلّی فتنه به شمار می آید که در آیه بدان اشاره شده است، از این رو یادکردهای « نزلت » را در کاربردهای پیش گفته نمی توان حقیقی دانست و به تعبیر دقیق تر، آن ها بیان مصادیق است.
گفتنی است گاه گفته های متفاوت یا متناقضی در سبب نزول آیه یا سوره دیده می شود؛ در این صورت، اگر گزارشی شرایط پذیرش را داشته یعنی علم آور باشد، پذیرفته می شود؛ وگرنه در موارد یادگفته یا آن جا که اخبار بی سند یا سند نادرست آمده یا از گونه تحلیلی و تطبیقی است، باید به محتوا و مضمون آیه مرتبط عرضه گردد و در صورت انطباق، شأن یا سبب نزول آن نامیده شود. (12)

فواید آگاهی از سبب نزول (13)

بی شک اسباب نزول ( رویدادهای تاریخی ) (14) شناسنامه آیه و یکی از منابع تفسیر و نیازمندی های مفسّر است و دانستن آن ها برکات فراوانی را در پی دارد. جناب واحدی در این زمینه می نویسد:
انّ أسباب النزول هی أوفی ما یجب الوقوف علیها، و أولی ما تُصَرفُ العنایة إلیها؛ لامتناع معرفة تفسیر الآیة، و قصد سبیلها دون الوقوف علی قصّتها و بیان نزولها. (15)
جناب زرکشی نیز به نقل از جناب قشیری می نویسد:
بیان سبب النزول طریقٌ قویٌّ فی فهم معانی الکتاب العزیز. (16)
هم چنین در نوشته های ابن تیمیه آمده است:
... فإنّ العلم بالسبب یورث العلم بالمسبّب. (17)
استاد معرفت (رحمه الله) نیز در این زمینه می نویسد:
لمعرفة شأن النزول دورها الخطیر فی فهم معانی القرآن الکریم و حلّ معضلات التفسیر فی کلا مَجالی الأصول و الفروع؛ إنّها ترفع النقاب عن وجوه کثیر من الآیات، نزلت لتعالج مشکلة فی وقتها، لکنّها فی نفس الوقت ذات وجه عامّ تعالج مشاکل الأمّة عبر الحیاة، و ربما کان الوقوف علی الحادثة الأولی و المناسبة الأولی الّتی استدعت نزولها من خیر الوسائل لکشف الإبهام عن وجه الآیة، إذ فیها الإشارة لامحالة إلی تلک الواقعة بالذات. (18)
اگر دانستن سبب و شأن، زمان و مکان نزول آیات ارزش چندانی نداشت، چرا امام علی (علیه السّلام) به داشتن این گونه آگاهی افتخار می کرد:
ما نزلت فی القرآن آیة إلّا وقد علمت أین نزلت و فی أیّ شیء نزلت و فیمن نزلت، فی سهل نزلت أم فی جبل... .(19)
نهی امام صادق (علیه السّلام) از دلیل پنداشتن ظاهر آیه، بدون آگاهی از سبب نزول و تأویل آن، نیز بیانگر اهمیت دقت در اسباب النزول است. (20)
بر این اساس، برخی کارآمدی های آن را برمی رسیم: (21)

1. ابهام زدایی و شبهه پیرایی:

گاه مُفاد ظاهری آیه، ابهام آفرین و شبهه زا ودانستن سبب فرودش مشکل گشاست؛ مانند آیه ( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌ ) (22)، با آن که کافران بسیاری در پی انذار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ایمان آوردند.
آری، اطلاق آیه مراد واقعی نیست، بلکه درباره سران سرکش مکه آمده که کفر و کینه سراسر وجودشان را لبریز ساخته بود و با سینه خشم آلود در نبرد بدر به جهنم روانه شدند.
بر این اساس، ظاهر آیه ابهام و شبهه ای ندارد، حتی از معجزات و پیش گویی های نبوی (صلی الله علیه و آله وسلم) به شمار می رود. (23)
از این دست است آیاتی مانند:
( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ‌ ) (24)
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَ قُولُوا انْظُرْنَا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ‌ ). (25)
( إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ‌ ). (26)
( الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌ ). (27)
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ وَ إِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ). (28)

2. توسعه مصداقی و گسترش موردی:

مانند آیه ( فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ ) (29) و روایت کعب بن عُجرَه (30) و سخن امّ سلمه که مردان به جبهه می روند و ما خانه نشین هستیم و آیه ( وَ لاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ ) (31) و آیه « لعان » درباره هلال بن أمیّة و حدیث عبدالله بن عباس (32) و آیه ( إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لاَ یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لاَ یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لاَ یُزَکِّیهِمْ* وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ‌ ) (33) و خبر عبدالله بن مسعود و اشعث بن قیس (34) و آیه ( وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ‌ ) (35) و روایت أبوسعید خدری و ابن مسعود (36) و آیه ( وَ لاَ عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنْفِقُونَ‌ ) (37) درباره هفت نفر که سه برادر به نام های معقل و سُوید و نعمان، فرزندان « مقرن » در جنگ تبوک درخواست کفش کردند! (38)
هم چنین آیه ظهار درباره أوس بن صامت (39) یا آیه یکم و دوم سوره همزه درباره أمیّة بن خلف (40) یا آیه 109 و 174 سوره بقره درباره اهل کتاب و آیه 51 سوره مائده درباره طلحه و زبیر آمده است:
آری به گفته اصولیان: « العبرة بعموم اللّفظ لابخصوص السّبب أو بعموم الوارد دون خصوص المورد »، ( احکام یاد شده به موارد آیات اختصاص ندارد و همه مصادیق مشابه را ( هر که بیمار باشد یا در سرش ناراحتی داشته باشد، به جای تراشیدن آن در مراسم حج، باید روزه بگیرد یا هر که لعان کند یا... ) دربر می گیرد.

3. آگاهی از تناسب و ترابط درونی آیه:

گاه به ظاهر، اجزای یک آیه ناهم آهنگ می نماید؛ ولی با دانستن سبب نزول، آن ها را می توان همگون کرد؛ مانند آیه ( إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ فَلاَ تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ‌ ) (41) که درباره مسیحیان انجیل گریز و آیه ( وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ ) (42) که درباره سرپرستان یتیمان آمده است.
آنان که به فرمان حضرت عیسی (علیه السّلام) پشت کردند، سخن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را نیز نمی شنوند، پس نسبت کفر به آنان رواست؛ هم چنین بر آنان که به طمع مال دختران یتیم، قصد ازدواج با آنان را دارند یا با انگیزه ندادن مَهریّه سراغ دختر یتیم بی دفاع می روند، بر ایشان بایسته است که از دیگر دوشیزگان پاکیزه زن بگیرند.

4. شناسایی مصادیق نام نبرده:

در آیات فراوانی از یک فرد یا گروه ویژه که فکری پلید یا پاک، نیز رفتاری زشت یا زیبا داشتند، به گونه موصول ( واژه فراخ گستر به دیده مصداقی و برابری های بیرونی ) یاد شده و از شخصی یا قبیله ای نام برده نشده است.
به مدد اسباب نزول آن افراد یا اقوام را می توان شناخت؛ مانند آیه ( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ‌ ) (43) درباره أخنس بن شریق (44) و ( وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ) (45) درباره امام علی (علیه السّلام) (46) و آیه ( یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَ لَقَدْ قَالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَ هَمُّوا بِمَا لَمْ یَنَالُوا وَ مَا نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَاباً أَلِیماً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ ) (47) درباره منافقان تروریست (48) و آیه ( وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً ) (49) درباره سلسله سلطنتی امویان (50) و آیات ( وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ * إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلاَئِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ ) (51) درباره همسران گناه کار و آزار رسان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم). (52)

5. رسوایی بازرگانان دین و حدیث سازان:

برخی با انگیزه حبّ و بغض، کلیّات به کار رفته در برخی آیات را با محبوب یا مبغوض خویش منطبق کرده اند که با دقت در متن و پیرامون آن، نادرستی اش آشکار می گردد؛ مانند آنچه درباره آیه ( یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ ) (53) و اسلام آوردن عمربن خطاب گفته شده (54) که محب و مبغض متعصبی چون « ابن کثیر دمشقی » نیز انی سخن را برنتافته و نوشته است: « فی هذا نظر. » (55)
جناب واحدی به گزارش قتاده آیه ( وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعَى فِی خَرَابِهَا أُولئِکَ مَا کَانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَائِفِینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌ ) (56) را درباره بخت النّصر دانسته است، (57) با آن که وی 433 سال پیش از میلاد حضرت مسیح (علیه السّلام) بیت المقدس را ویران کرده بود!
برخی ( ابوهریره و عبدالله بن عمر از شاگردان برجسته کعب الاحبار یهودی ) نزول آیه ( إِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ‌ ) (58) را درباره جناب ابوطالب (علیه السّلام) دانسته و به کفر وی حکم رانده اند؛ (59) اما اگر به متن آیه خوب می نگریستند و معنای محبت را درست می فهمیدند، هرگز به چنین ساخت و سازی روی نمی آوردند. ریشه و حقیقت حبّ همان اراده است و هرگز اراده رسول خدا (علیه السّلام) با خواست ذات اقدس ربوبی ناهمگون نخواهد بود؛ پس هرگز معنا ندارد که خلیفه و پیام آور، چیزی را بخواهد که مستخلفّ عنه و پیام فرست آن را نمی خواهد؛ یعنی « إنّک یا محمد ترید إیمانه و أنا لا أرید ایمانه. »
از سوی دیگر، آیا خرد آدمی می پذیرد آن که با همه هستی اش، با جان و مال و آبرو و همسر و فرزندش، پیوسته پاسدار و پاسبان کسی باشد که به اندیشه ها و گفته هایش ایمان ندارد و این همه جانفشانی فقط به سبب پیوند خانوادگی باشد! (60)
هم چنین به گواهی سیاق آیات، مراد از « من أحببت » توده مردم مکه و قوم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در برابر اهل کتاب است، نه شخص خاص. (61)
از سوی چهارم، روایات فراوانی از اهل بیت پیامبر (علیهم السّلام) در مدح ابوطالب و ایمان آوردنش به دست ما رسیده و برابر مثل: « أهل البیت أدری بما فی البیت » سخنان آنان به حقیقت نزدیک تر است.
حاکم جشمیِ معتزلی مرام نیز در پاسخ کینه توزان نسبت دودمان علوی، بدین گونه استدلال کرده و آن دسته روایات را از « مجعولات نواصب » خوانده است. (62)
در وصایای جناب ابوطالب (علیه السّلام) آمده است:
از دوستان محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و پشتیبانان آیین او باشید. به خدا سوگند کسی راه او را بر نمی گزیند، جز آن که به سعادت دست می یابد. اگر اجل مرا مهلت می داد، بی شک حوادث و مکاره و سختی های روزگار را از او دور می کردم... تا زمانی که سخن محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را بشنوید و از او پیروی کنید، در خیر و نیکی هستید؛ با او باشید تا از هدایت و رشد برخوردار گردید. (63)
از دیگر سو، آیا أبوهریره و ابن عمر در سال دهم بعثت و هنگامه وفات حضرت ابوطالب (علیه السّلام) پا به عالم وجود نهاده بودند یا اصلاً مسلمانان شده بودند یا آن مرد گربه باز از دوس یمن به حجاز آمده بود؟ این بافتنی ها را از چه کسی آموخته اند؟ شاید از کعب الأحبار که مفتی دربار شاه و زمامدار دوم شد!
آیا آن دو در « یوم الانذار » و فراخوانی قبیله و عشیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به پذیرش توحید و یگانه پرستی، در مکه بودند تا با گوش های خود سخنان صریح جناب أبوطالب (علیه السّلام) را در تأیید و تصدیق آن حضرت شنیده باشند؟ (64)
آن دو کجا بودند که خوشحالی پدر را از خبر مسلمان شدن پسرش جعفر ببینند و اشعارش را در بایستگی پی سپاری از محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را بشنوند؟ (65)
آن دو کجا بودند که سخنان بی مانند ابوطالب را در پاسخ به پیشنهاد قریشیان مبنی بر گرفتن جوان زیباروی و خوش گفتار مکه به نام « عمارة » پسر ولید بن مغیره، به جای محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را بشنوند و ایستادگی سرسختانه او را در سه سال محاصره بنی هاشم در شعب و نگهبانی پیوسته اش را از برادر زاده اش ببینند و قصیده لامیّه او را گوش کنند؟ (66)
راستی مگر در اسلام آوردن جناب فاطمه دختر اسد تردیدی هست؟ آیا استمرار ازدواج آن دو برخلاف آیین اسلام بود؟ چرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) درباره جدا کردن وی از ابوطالب هیچ اقدامی نکرد؟ (67)
امام علی (علیه السّلام) دشمنان و مخالفانش را « کافرزاده » و « پیروان پدران مشرک » می خواند. (68) اگر ابوطالب ایمان نیاورده بود، به حتم دشمنان امام (علیه السّلام) از آن باخبر بودند و به همین شیوه با او محاجّه می کردند.
پس در صدر اسلام، هیچ کس در مسلمان بودن جناب أبوطالب (علیه السّلام) شک نداشت؛ ولی پس از گسترش سیطره سلطنتی امویان و ستیزه گری با نام و فکر علی (علیه السّلام) این شبهه بر سر زبان ها افتاد.
آیا أبوهریره همان مرد نیرنگ باز و سیاست مدار مکّاری نبود که بر سر سفره چرب و شیرین معاویه می نشست و بدین سبب به « شیخ المضیرة » نامور گشت؟ (69)

پی‌نوشت‌ها:

1- ( وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَ جَاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ‌ ) ( هود، آیه 12 ) و ( وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً ) ( فرقان، آیه 32 ).
2- کاربرد این واژه میان متأخّران رواج یافته و پیشینیان یاد کرد سبب داشتند. شاید ریشه پیدایی تعبیر یاد شده این باشد که آیه یا سوره در مقام بیان فضیلت یا رذیلت فرد یا گروهی آمده است، چنان که گاه در کاربست های عرفی، شأن را به معنای منزلت و موقعیّت به کار می برند و می گویند فلان کار با شأن شما نمی سازد؛ در باب خمس و نکاح ( نفقه همسر ) بدین مفهوم می آید. پس بیان شأن نزول یعنی کاوش از منزلت خوب یا بد افراد یا گروهی که آیه یا سوره ای در روشن ساختن آن فرود آمده است.
3- با توجه به مفهوم خودِ دو کلمه، نسبت شان تباین است؛ ولی اگر همراه با مضافٌ الیه ( سبب و شأن نزول ) ببینیم، این دسته بندی درست است.
4- تبیین آن در مورد بحث، با استاندارد منطقی اش، اندکی تفاوت دارد.
5- بقره، آیه 207.
6- مائده، آیه 55-56.
7- عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 473. همو در ادامه حدود سیصد روایت ضعیف را برشمرده است ( ر.ک: ص 506-550 ).
8- برای نمونه ر.ک: عبدالرحمن سیوطی، لباب النّقول، ص 146 و 167. سوره نحل به اتفاق قرآن شناسان، مکّی است و أبوهریره درباره آیات 126-128 می گوید که در جنگ احد فرود آمدند، هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پیکر مثله شده جناب حمزه (علیه السّلام) را دید و فرمود « لأمثّلنّ مکانک بسبعین منهم ! » افزون بر این، از منزلت رحمة للعالمین جداً دور است که چنین سخنی بر زبان آورد.
هم چنین سوره توبه در ثلث سوم هجرت و به تعبیری در دوران پایانی زندگانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرود آمده است. با این همه، جناب سیوطی آیه 119 آن را درباره جناب أبوطالب (علیه السّلام) پنداشته و ناچار به دو نزول معتقد گشته است ( ر.ک: الإتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 95 ).
9- انفال، آیه 25.
10- تفسیر قمی، ج1، ص 271؛ نیز مانند آیات آغازین سوره فجر و شمس. ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص 650 و 670.
11- گاه نیز ممکن است این تطبیق به دست ناآگاهان باشد؛ مانند آنچه در ذیل آیات 51-67 سوره مائده آمده است ( ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج5، ص 390 ).
12- ر.ک: علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 173-176 ( با پردازشی از نگارنده ).
13- هر چند علامه طباطبایی (رحمه الله) چندان اعتقادی بدین عنوان ندارد ( ر.ک: المیزان، ج5، ص 339؛ قرآن در اسلام، ص 118-120 ).
14- در خور درنگ است که چنین فرودآمدنی، شاهدی گویا بر وحیانیّت سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و پشتیبانی ذات اقدس ربوبی از پیام آور خویش است. هم چنین مهر بطلانی بر یاوه گویی یاوه سرایانی است که گفته های آن حضرت را « أساطیر الأوّلین: بافته ها و افسانه های پیشینیان » می خواندند.
15- ابوالحسن علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص 4.
16- بدرالدین زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص 22.
17- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج13، ص 339، عبدالرحمن سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 38.
18- محمدهادی معرفت، التمهید، ج1، ص 256.
19- شیخ صدوق، الأمالی، مجلس، 46، ص 276، ح13 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج92، ص 79.
20- ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج90، ص 3-4.
21- برای آگاهی بیشتر ر.ک: تفسیر عیّاشی، ج1، 70؛ طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 240 و ج2، ص 284 و ج5، ص 29؛ ابوالحسن علی بن احمد واحدی، أسباب النّزول، ص 25؛ عبدالرحمن سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن، ج1، ص 83؛ محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسّرون؛ تفسیر ذهبی، ج1، ص 60 به بعد؛ محمدهادی معرفت، التمهید، ج1، ص 253-276.
22- بقره، آیه 7.
23- ر.ک: تفسیر قمی، ج2، ص 212.
24- بقره، آیه 8.
25- بقره، آیه 104.
26- مائده، آیه 44.
27- انعام، آیه 82.
28- مجادله، آیه 11.
29- بقره، آیه 196.
30- ابوالحسن علی بن احمد واحدی، أسباب النزول، ص 60.
31- نساء، آیه 32. ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، أسباب النزول، ص 154.
32- ر.ک: الجامع الصحیح، ج2، ص 949، ح 2526.
33- آل عمران، آیه 77.
34- ر.ک: عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص 244-245.
35- توبه، آیه 58.
36- ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص 253 و عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص 219-220.
37- توبه، آیه 92.
38- ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص 262 و عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص 263-265.
39- ر.ک: احمد بن حنبل، المسند، ج6، ص 410 و ابن ابی زمنین، تفسیر القرآن العزیز، ج2، ص 230.
40- ر.ک: ابن جُزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج1، ص 2646؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج10، ص 286.
41- مائده، آیه 44.
42- نساء، آیه 3.
43- بقره، آیه 204.
44- ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، أسباب النزول، ص 66.
45- بقره، آیه 207.
46- ر.ک: طوسی، الأمالی، مجلس 16، ص 446؛ ابن جمعه هویزی، نورالثقلین، ج1، ص 204، ح 757.
47- توبه، آیه 74.
48- ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص 257؛ عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج4، ص 240-245.
49- اسراء، آیه 60.
50- ر.ک: تفسیر قمّی، ج2، ص 22؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص 297، ح93-95؛ شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص 290؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص 276؛ ابن جمعه هویزی، نورالثقلین، ج5، ص 198.
51- تحریم، آیه 4.
52- ر.ک: تفسیر قمی، ج2، ص 375-376.
53- انفال، آیه 64.
54- ر.ک: حقّی بُرسَوی، روح البیان، ج3، ص 368.
55- ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص 337؛ أبی السعود، إرشاد العقل السلیم إلی مزایا القرآن الکریم، ج3، ص 338.
56- بقره، آیه 114.
57- ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص 39.
58- قصص، آیه 56.
59- ر.ک: ابوالحسن علی بن احمد واحدی، أسباب النزول، ص 347-348؛ عبدالرحمن سیوطی، الدّرّ المنثور، ج 6، ص 428-429.
60- ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص 448 ( با پردازشی از سوی نگارنده ).
61- ر.ک: علامه طباطبایی، المیزان، ج16، ص 47.
62- ر.ک: الحاکم الجشمی، ص 265.
63- ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصّحابة، ج1، ص 19؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج2، ص 49؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج66، ص 330؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص 429؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج35، ص 107-108.
64- ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 61-62؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص 323.
65- ر.ک: شیخ مفید، ایمان أبی طالب، ص 34-39؛ جاحظ، العثمانیة، ص 313-314؛ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص 123؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص 369؛ اربلی، کشف الغمة، ج1، ص 87؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج10، ص 380 و ج18، ص 211 و ج35، ص 90 و ج 38، ص 207 -208.
66- ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، ج1، ص 172؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج14، ص 55-72؛ ابن سعد، الطّبقات الکبری، ج1، ص 202؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج3، ص 63-64؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص 327؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج1، ص 162؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج19، ص 2 و ج35، ص 159-160.
67- ر.ک: جاحظ، العثمانیة، ص 316؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج13، ص 272 و ج14، ص 69؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص 157.
68- ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، ص 337؛ نصربن مزاحم، وقعة الصفین، ص 471؛ دینوری، الامامة و السیاسة، ج1، ص 103-138؛ نهج البلاغة، نامه 28.
69- استاد محمود ابوریّه از روشنفکران بنام مصری با استناد به سخن جناب ثعالبی درباره أبوهریره ( ر.ک: ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، ص 86 ) نگاشته خودش را درباره وی، « شیخ المضیرة، أبوهریرة » نامیده و جناب آقای وحید گلپایگانی آن را با نام أبوهریره، بازرگان حدیث به فارسی برگردانده است. هم چنین در اثر ارزشمند دیگرش به نام أضواء علی السنة المحمدیة ( ص 201-254 ) در شناساندن وی اسناد متقن و مستندی آورده است.

منبع مقاله :
حیدری فر، مجید؛ (1392)، مهندسی فهم و تفسیر قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.