نویسنده: جان بوینتن پرسلی
برگردان: ابراهیم یونسی
برگردان: ابراهیم یونسی
1
گرایش کلی عصر ویکتوریا، از حوالی 1840 به بعد، در جهت دوری از پرورش ادبی بود. کثیری از مردم که بخش قابل ملاحظهای از ایشان را زنان طبقهی متوسط تشکیل میداد مواد خواندنی میخواستند لیکن خویشتن را حامی و محصل ادبیات و کارشناس مسائل ادبی نمیدانستند. و اما بعد، میتوان گفت که یک شعر یک اثر ادبی است مگر آنکه مجاب شویم به اینکه نیست، حال آنکه یک رمان یک کار ادبی نیست مگر آنکه متقاعد شویم که هست. رمان نویس از آغاز با نگارش رمان خویش به پیشبرد ادبیات مساعدتی نمیکند، اما اگر کارش خوب باشد دستآوردی به عالم ادب خواهد بود. تا به امروز که یک قرن از زمان مورد بحث میگذرد هنوز در بسیاری از کشورها، خاصه ممالک انگلیسی زبان، رسم بر این است که روزنامهها و مجلات عمده، در صفحات ادبی خویش، شعر و مقالات و تواریخ و خاطرات و تذکرههای احوال را به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار دهند و به اختصار و اجمال به داستانهای جدید اشاره کنند و بگذرند. حتی اکنون هم افراد اجتماعی و جدّیی که مشتاقند ذوق مهذب خویش را تأکید کنند اعلام میدارند که آن اندک وقتی را که از برای مطالعه دارند به ندرت بر خواندن زمان تلف میکنند - چنین طرز تفکری نسبت به آثار داستانی، به زمانی باز میگردد که بالزاک بعضی از بهترین رمانهای خود را در روزنامههای مردم پسند، و به صورت قطعات روزانه، منتشر میکرد و رمانهای دیکنز در مجلات دوهفتگی و ماهنامهها انتشار مییافت. اما اگرچه این امر قبول نبوغشان را به تعویق افکند تودهی کثیری از خوانندگان تازه به دوران رسیده را در ممالک مختلف به سوی رمان ایشان کشید (کوارتلی ریویو (1) که چیزی از این بابت نفهمیده بود نوشت دربارهی این قبیل آثار نظر ما این است که فراموشی زودرس از پی اقبالی اگرچه زودگذر در خواهد رسید...) باری، شور عظیم عامه مانند شوق مشتاقانِ تئاترِ روزگارِ تئاترِ منظوم، به نوبهی خود و از طریق نوعی فعل و انفعالات اسرار آمیز اجتماعی به پرورش نبوغی که وی ارضاء نمود مساعدت کرد و داستان منثور را به صورت قالب و شکل غالب درآورد و سطح رمان را در کشورها یکی پس از دیگری بالا برد به قسمی که امروزه به پشت سر که مینگریم این روزگار را در مقام عصر طلایی رمان میبینیم.
رمانی که ناگهان به یک چنین پیروزی دست یافت چیزی به هم پیوسته و یکدست نبود، نیمی از آن اثری هنری و نیم دیگرش چیزی دیگر بود - نومیدی و درماندگی اذهانِ تحلیلی. از جامعهی درشتبافی برخاسته و نشأت یافته بود که به سرعت رشد کرده و مدام در حال تغییر بود و به شیوهای بی بند و بار گسترش مییافت و در آن الگوهای اجتماعی و فرهنگی قدیم به سرعت ناپدید میگشت؛ و البته خصوصیات همان اجتماع را نیز منعکس میساخت. در غایت خود یک کارادیی بود، اما نه در محدودهی سنتهای مورد قبول. رمان نویسان بزرگ قرن نوزدهم، ادیب به معنای واقع کلمه نبودند اما از جهاتی کمتر و از لحاظی به مراتب بیشتر و برتر از ادیبان بودند. وضع و موقعیتشان برخلاف وضع و موقعیت نویسندگان پیشین همپایهی خود، علیرغم شهرت و معروفیت وسیعی که داشتند، نامشخص بود - و همین خود تا حدی احساس قید و فشار و آشفتگی و ناشادمانی ایشان را توضیح میدهد. در این ضمن، نه بر اثر ناخشنودی عامه از رمان به عنوان یک فرم ادبی آمیخته و سست بلکه به علت فشار مداوم منتقدانی که نامجوترین رمان نویسان اواخر قرن نمیتوانستند نظریاتشان را مورد بی اعتنائی قرار دهند رمان نویسان ناگزیر گشتند در یکی از این سه مسیر پیش روند: میتوانستند در جوار دانشمندان و جامعه شناسان و خبرنگاران گام بردارند و بکوشند تا آنجا که ممکن است به شیوهی عینی کار کنند و به جای ابداع و آفرینش به مشاهده و ثبت وقایع خرسند باشند: مانند زولا و نویسندگان ناتورالیست. در مسیر دیگر، میتوانستند به امید آنکه رمان را به اثری هنری مبدل سازند که از لحاظ فنی به کمال یک «سونات» خوب باشد و رمان نویس نیز بدین وسیله به مرتبهی نقاش یا مصنف برسد، در به دور افکندن فرم سست و آمیختهی سابق اصرار ورزند: و این خیالی بود که ذهن فلوبر (2) را جولانگاه خویش ساخته بود و سرانجام به تدریج بر «هنری جیمز (3)» چیره شد. بالاخره، اگر توجهی به علم و هنر نداشتند میتوانستند در عین حال که از هرپیشرفت فنیای که در این زمینه حاصل آمده بود سود جویند به راه و رسم قدیم داستان منثور باز گردند و از روی تأمل رمان را به ابزار تبلیغ (که لزوماً نه مذهبی و نه سیاسی باشد) تبدیل سازند و در قالب نقل و به شیوهای دراماتیک فلسفهی معینی از زندگی را تبلیغ و تبیین کنند، چنانکه در آثار بعدی تولستوی، جورج الیوت، مردیث، هاردی (4)، و آناتول فرانس میبینیم. از این قرار خلق و ابداع و نیز نقد و انتقاد در نیمهی دوم قرن در این سه مسیر جریان یافت.
باری، از یک لحاظ فوق العاده مهم، خوانندهی معمولی که مستقیماً و به سادگی در برابر آنچه رمان نویس به وی عرضه میداشت عکس العمل نشان میداد اندک اندک در فهم آنچه در رمان، اساسی و اصلی بود بر بسیاری از منتقدان هوشمندی که دیگر توانایی چنان عکس العملی را نداشتند پیشی گرفت: زیرا نکتهی اساسی این است که رمان نویس، هر کار دیگر هم که میکند، بتواند مردمی را به ما ارائه کند که به طریقی و نحوی، با کشش یا وازدن و یا صرفاً با ایجاد این پندار که در دنیای ویژهی خود وجود دارند و زندگی میکنند تخیل ما را در پنجه گیرد. اگر اشخاص داستان وی به چنین کاری توانا نباشند کار رمان نویس قرین موفقیت نیست. رمانی که مردم آن به نظر زنده نیایند (هر چند غول آسا نیز به نظر آیند) هر ارزشی هم که به عنوان یک قطعهی منثور داشته باشد به عنوان رمان موفقیتی نخواهد داشت. نقل داستان، خود ممکن است صور و اشکال مختلف به خود گیرد؛ راوی یا قصه گو خود ممکن است آدمی هوشمند یا ابله و کند ذهن باشد، اما این رابطهی بین ما و مردم داستان و یا لااقل تنی چند از ایشان همچنان مسألهی اصلی و اساسی است. بخش عمدهی ناشکیبایی که در زمینهی نقد آثار داستانی به چشم میخورد و موجب قضاوتهای پوچ میگردد ناشی از این حقیقت است که این کیفیت عجیب اما اساسی را میتوان باز شناخت - همچنانکه میلیونها خوانندهی عادی و معمولی میشناسند - اما نمیتوان تحلیل کرد و یا بر حسب شعور و حس تشخیص توضیح داد (والترپیتر (5) از این هر دو موهبت بهره داشت اما کارهایی که در این زمینه کرده عاری از روح، و در حقیقت دیدارهایی است که از مرده شوی خانهای مجلل به عمل میآورد). منتهای آنچه در اینجا و دربارهی این استعداد عجیب خلاقه میتوان گفت این است که مینماید با دوران خردی و کودکی مربوط و مستلزم مقداری جنبش و جوشش قوهی تخیل باشد، و فقط در کسانی در مقیاسی عظیم عمل میکند که شخصیت غنی اما نامتوازن و خصوصیات متناقض دارند و در حقیقت در درون خویش به بخشهای مجزا منقسم شده اند. نمونهی بارز این گونه اشخاص دیکنز و تولستوی هستند، چه این اشخاص مواقعی که بین قطبهای متضاد قرار میگیرند از شادی یا درماندگی و آشفتگی خویش گروهی از مردم را میآفرینند و هستی میبخشند؛ و عجب نیست اگر در وجود عصر نیز چنین کیفیت متناقض و منقسمی را میبینیم که ایجاب میکند و میخواهد که در قالب رمان بیان احساس کند.
پینوشتها:
1)Quarterly Review
2) Flaubert
3) Henery James
4)Hardy
5) Walter Pater نویسندهی انگلیسی (1894-1839).
پریستلی، جان بوینتن؛ (1387)، سیری در ادبیات غرب، ترجمهی ابراهیم یونسی، تهران: نشر امیرکبیر، چاپ چهارم.