رحمتي از جنس نور
منبع:روزنامه قدس
حضرت محمد(ص)، فرزند عبدا... بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، در مكه به دنيا آمد. پيش از ولادت، پدرش عبدا... درگذشته بود. محمد(ص) شش سال داشت كه مادرش آمنه را نيز از دست داد. ايشان تا هشت سالگي تحت سرپرستي جدش عبدالمطلب بود و پس از مرگ جدش، در خانه عمويش ابوطالب سكني گزيد.رفتار و كردار محمد(ص) در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوي خود جلب كرد و ديري نگذشت كه مهرش در دلها جاي گرفت. او برخلاف كودكان همسالش كه موهايي ژوليده و چشماني آلوده داشتند،موهايش را مرتب مي كرد و سر و صورت خود را تميز نگه مي داشت. او به چيزهاي خوراكي هرگز حريص نبود. كودكان همسالش، چنان كه رسم اطفال است، با دستپاچگي و شتابزدگي غذا مي خوردند و گاهي لقمه از دست يكديگر مي ربودند، ولي او به غذاي اندك اكتفا و از حرص ورزي در غذا خودداري مي كرد.
در همه احوال، متانت بيش از حد سن و سال خويش از خود نشان مي داد. بعضي روزها همين كه از خواب برمي خاست، بر سر چاه زمزم مي رفت و از آب آن جرعه اي چند مي نوشيد و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مي نمودند، مي گفت: "احساس گرسنگي نمي كنم." او نه در كودكي و نه در بزرگسالي، هيچ گاه از گرسنگي و تشنگي سخن به زبان نمي آورد.عموي مهربانش ابوطالب او را هميشه در كنار بستر خود مي خوابانيد. او مي گويد: من هرگز كلمه اي دروغ از او نشنيدم و كار ناشايسته و خنده بيجا از او نديدم. او به بازيچه هاي كودكان رغبت نمي كرد و گوشه گيري و تنهايي را دوست مي داشت و در همه حال متواضع بود. آن حضرت در سيزده سالگي، ابوطالب را در سفر شام، همراهي كرد. در همين سفر بود كه شخصيت، عظمت، بزرگواري وامانتداري خود را نشان داد. بيست و پنج سال داشت كه با خديجه دختر خويلد ازدواج كرد.
محمد(ص) در ميان مردم مكه به امانتداري و صداقت مشهور گشت تا آنجا كه همه، او را محمد امين مي خواندند.در همين سن و سال بود كه با نصب حجرالاسود و جلوگيري از فتنه و آشوب قبايل، كارداني و تدبير خويش را ثابت كرد و با شركت در انجمن جوانمردان مكه (حلف الفضول) دوستي خود را به اثبات رساند.پاكي و درستكاري و پرهيز از شرك و بت پرستي و بي اعتنايي به مظاهر دنيوي و انديشيدن در نظام آفرينش، او را كاملاً از ديگران متمايز ساخته بود.آن حضرت در چهل سالگي به پيامبري برانگيخته شد و دعوتش تا سه سال مخفيانه بود. پس از اين مدت، به حكم آيه "وأنذر عشيرتك الاقربين" : (خويشاوندان نزديك خود را هشدار ده!)، رسالت خويش را آشكار ساخت و از بستگان خود آغاز كرد و سپس دعوت به توحيد و پرهيز از شرك و بت پرستي را به گوش مردم رساند.از همين جا بود كه سران قريش، مخالفت با او را آغاز كردند و به آزار آن حضرت پرداختند. حضرت محمد(ص) در مدت سيزده سال در مكه، با همه آزارها و شكنجه هاي سرمايه داران مشرك مكه و همدستان آنان، مقاومت كرد و از مواضع الهي خويش هرگز عقب نشيني ننمود.پس از سيزده سال تبليغ در مكه، ناچار به هجرت شد. پس از هجرت به مدينه زمينه نسبتاً مناسبي براي تبليغ اسلام فراهم شد، هر چند كه در طي اين ده سال نيز كفار، مشركان، منافقان و قبايل يهود، مزاحمتهاي بسياري براي او ايجاد كردند.آن حضرت در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حج و ترك مكه و ابلاغ امامت علي بن ابيطالب(ع) در غدير خم و اتمام رسالت بزرگ خويش، در بيست و هشت صفر سال يازدهم هجري، رحلت فرمود.
در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند متعال در قرآن مجيد او را با تعبير "يا ايهاالرسول" و يا "يا ايها النبي" مورد خطاب قرار مي دهد و او را به عنوان انساني الگو براي تمام جهانيان معرفي مي نمايد: "لقد كان لكم في رسول ا... اسوة حسنه"
(در (سيره و سخن) پيامبر خدا براي شما الگوي نيكويي است).
اوبه حق داراي اخلاقي كامل و جامع تمام فضايل و كمالات انساني بود.
همچنين خداوند در قرآن كريم اين گونه پيامبر خويش را ستوده است:
"انك لعلي خلق عظيم"
(اي پيامبر تو داراي بهترين اخلاق هستي.)
"ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك"
اگر تندخو و سخت دل مي بودي مردم از اطرافت پراكنده مي شدند.
از اين رو، يكي از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام، اخلاق نيكو و برخورد متين و ملايم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگاني او هر گز ديده نشد وقتش را به بطالت بگذراند. در مقام نيايش هميشه مي گفت: "خدايا از بيكارگي و تنبلي و زبوني به تو پناه مي برم." و مسلمانان را به كار كردن تحريض مي نمود.
آن حضرت هميشه جانب عدل و انصاف را رعايت مي كرد و هيچ گاه در معامله سختگيري نمي كرد و با كسي مجادله و لجاجت نمي نمود و كار خود را به گردن ديگري نمي انداخت.
او صدق گفتار و اداي امانت را قوام زندگي مي دانست و مي فرمود: اين دو در همه تعاليم پيغمبران تأكيد و تأييد شده است.
در نظر او همه افراد جامعه، موظف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نبايد نقش تماشاگر داشته باشند.
مي فرمود: "برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، ياري نما!" اصحاب گفتند: معني ياري كردن مظلوم را دانستيم، ولي ظالم را چگونه ياري كنيم؟ فرمود: "دستش را بگيريد تا نتواند به كسي ستم كند!"، از آنجا كه ما در روزگار تباهي اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مي بريم، مناسب است كه سيماي صميمي پيامبران الهي را عموماً و چهره تابناك و حقيقت انساني محمد(ص) پيامبر اسلام را خصوصاً در تابلوي تاريخي مستند و شكوهمندي بيابيم كه به حق در عصر ما برترين تصوير انساني نزديك به حقيقت از آن حضرات است.
منشور سه بعدي تاريخ، سه چهره را نشان مي دهد: قيصران، فيلسوفان و پيامبران.
پيامبران سيمايي دوست داشتني دارند، در رفتارشان صداقت و صميميت بيشتر از ابهت و قدرت پيداست، از پيشانيشان پرتو مرموزي كه چشمها را خيره مي دارد ساطع است؛ پرتويي كه همچون "لبخند سپيده دم" محسوس است اما همچون راز غيب، مجهول مي باشد.
ساده ترين نگاهها آن را به سادگي مي بينند، اما پيچيده ترين نبوغها به دشواري مي توانند به كنه آن دست يابند.
روحهايي كه در برابر زيبايي و معنا و راز حساسند، گرما و روشنايي و رمز شگفت آن را همچون گرماي يك "عشق"، برق يك "اميد" و لطيفه پيدا و پنهان زيبايي حس مي كنند و آن را در پرتو مرموز سيمايشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنين دامن گستر آوايشان، عطر مستي بخش انديشه شان، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سكوتشان و زندگي كردنشان مي بينند، مي يابند و لمس مي كنند و به رواني و شگفتي، "الهام" در درونشان جريان مي يابد و از آن پر، سرشار و لبريز مي شوند.
و اين است كه هر گاه بر بلندي قله تاريخ برآييم انسانها را هميشه و همه جا در پي اين چهره هاي ساده اما شگفت مي بينيم كه "عاشقانه چشم به آنان دوخته اند."
ابراهيم، نوح، موسي و عيسي، پيامبران بزرگ تاريخ اين چنين بوده اند، اما محمد(ص) كه خاتم الانبيا است چگونه است؟ او كه در برابر كساني كه با وي به مشاجره برمي خاستند تنها به خواندن آياتي از قرآن اكتفا مي كرد و عقيده خويش را با سبكي ساده و طبيعي بيان مي كرد و به جدل نمي پرداخت.
در برابر كساني كه او را مي آزردند چنان گذشت مي كرد و بدي را به مهر پاسخ مي داد و آنان را شرمنده مي ساخت. هر روز، از كنار كوچه اي كه مي گذشت، فردي يهودي تشتي خاكستر گرم از بام خانه بر سرش مي ريخت و ايشان بي آنكه خشمگين شود، به آرامي رد مي شد و گوشه اي مي ايستاد و پس از پاك كردن سر و رو و لباسش به راه مي افتاد. روز ديگر با آنكه مي دانست باز اين كار تكرار خواهد شد مسير خود را عوض نمي كرد.
يك روز كه از آنجا مي گذشت با كمال تعجب از تشت خاكستر خبري نشد! محمد(ص) با لبخند بزرگوارانه اي گفت: رفيق ما امروز به سراغ ما نيامد! گفتند: بيمار است.
گفت: بايد به عيادتش رفت.
بيمار در چهره محمد(ص) كه به عيادتش آمده بود چنان صميميت و محبت صادقانه اي احساس كرد كه گويي سالها است با وي سابقه ديرين دوستي و آشنايي دارد.
مرد يهودي در برابر چنين چشمه زلال و جوشاني از صفا و مهرباني و خير، يكباره احساس كرد كه روحش شسته شد و لكه هاي شوم بدپسندي و آزارپرستي و ميل به كجي و خيانت از ضميرش پاك گرديد.
چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبر را به اعجاب وامي داشت.
زندگي اش، رفتارش و خصوصيات اخلاقي اش، محبت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندي انديشه و زيبايي روح را الهام مي داد.
سادگي رفتارش و نرمخويي و فروتني اش از صلابت شخصيت و جذبه معنويتش نمي كاست.
هر دلي در برابرش به خضوع مي نشست و هر غروري از شكستن در پاي عظمت زيبا و خوب او سيراب مي شد.
در هر جمعي برتري او بر همه نمايان بود.
از صفات ديگر او احتياط و پرهيز بود كه نيروي دشمن را بدين وسيله ارزيابي كرده، براي مقابله با او به تهيه ابزار و تجهيزات دست مي زد.
حتي هنگام اقامه نماز نيز احتياط را از دست نمي داد، بلكه مراقب و هوشيار بود.
صفت ديگر او نرمي همراه با صلابت بود كه در شرايط متغير جنگي از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغيير اين شرايط، دستورها و احكام جديدي صادر مي كرد.
سرعت در فرماندهي نزد او براي مقابله با مسائل جدي، شرطي اساسي بود و به تمركز فرماندهي، توجه و تأكيد فراوان داشت.
با ياران و قوم خود رفتاري مبتني بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در ميان آنها تقويت مي كرد. به كوچك رحم مي كرد، بزرگ را گرامي مي داشت، يتيم را خشنود كرده و پناه مي داد، به فقيران و مسكينان نيكي و احسان مي كرد، حتي به حيوانات هم ترحم مي نمود و از آزار آنها نهي مي كرد.
از مهمترين نمونه هاي انسانيت رسول خدا(ص) اين كه آن حضرت نيروهايي را كه براي سريه ها و جنگ با دشمن اعزام مي كرد به دوستي و مدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيت و سفارش مي فرمود.
آن حضرت بيشتر دوست داشت دشمن را به سوي صلح منقاد كند، نه اين كه با خشونت و جنگ پاسخ آنان را بدهد.
آن حضرت سفارش مي كرد تا پيرمردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را مثله نكنند.
وقتي قريش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادي زنان را لغو و با تقاضاي ايشان، براي تهيه گندم از يمن موافقت فرمود.
ايشان مردم را به صلح كامل در جهان دعوت مي كرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچاري، پرهيز مي كردند.
نامه هايي كه به سوي پادشاهان مي فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزين بود و آن را براي آغاز كلام در ديدار بين فرزندان آدم قرار داده بود.
پيامبر اكرم(ص) در جنگها بيش از يك فرمانده تعيين مي كرد، ضوابطي دقيق براي فرماندهي لشكر و تقويت آن قرار مي داد و بين اصول سياسي و نظامي ارتباط برقرار مي ساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزي براي انضباط، انقياد و فرمانبرداري مي دانست.
او برنامه ريزي جدي، سازماندهي نمونه و فرماندهي برتر را بنياد گذاشت و فرماندهي لشكر را بر اساس شايستگي و شناخت برگزيد. لشكر را به طور يكسان در فرماندهي خود جمع كرد و از آنچه كه در وسع و توانايي رزمندگان بود بيشتر به آنان مي بخشيد.
از جمله مهمترين رهنمودهاي آن حضرت اين موارد بودند:
آن حضرت به نيكي و احسان به مردم و دوستي و مدارا با آنان فرمان مي داد.
او نمونه هاي كامل از رحمت را در فتح مكه نشان داد كه با وجود پيروزي بر دشمنان با ايشان برخوردي نيكو كرد. با توجه به اين كه مي توانست از همه آنان انتقام بگيرد، ولي آنان را بخشيد و فرمود: "برويد شما آزاد هستيد!".
در جنگ "ذات الرقاع" به "غوث بن الحارث" كه براي قتل آن حضرت مي كوشيد دست يافت، ولي از او گذشت و او را آزاد كرد.
پيامبر با اسيران با مدارا و رحمت برخورد مي كرد، بر بسياري از آنان منت مي گذاشت و آزادشان مي ساخت و لشكريان را به آنان سفارش مي كرد. از جمله در يكي از جنگها، با دست خود، دست اسيري را- كه صداي ناله او را شنيد- باز كرد.
موصوف بودن به اين اخلاق، از او يك فرمانده موفق ساخته بود كه مي توانست او را به مقصود رسانده و در بسياري از جنگها پيروزي را براي او به ارمغان آورد.
آن حضرت با تمامي مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا مي كرد، راستگويي امين، وفادار به عهد و پيمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مي برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و مي گذشت.
او بين مردم صلح و دوستي برقرار مي ساخت و از آنان كينه، دشمني و فتنه را دور مي كرد و هر كسي را در جايگاه خود قرار مي داد.
برجسته ترين صفات عقلي آن حضرت عبارت بود از: تدبير، تفكر و دورانديشي. اين صفات در عملكردهاي او نمايان است. با تفكر و انديشه در مورد وضع قوم او مي توان فهميد كه رسول خدا(ص) عاقلترين مردم جهان بوده است؛ زيرا قومي را كه به خشونت و تندي اخلاق و فخرفروشي و سخت خويي شهرت داشتند چنان تربيت و رهبري كرد كه با همه اين اوصاف، از حاميان جدي او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
رسول خدا(ص) روشهاي جديدي را در جنگ، حكومت، مديريت، سياست، اقتصاد و مسائل اجتماعي به وجود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حديبيه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيماني به نتايج عملي آن كه بعدها نمايان شد، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگي به ابتكاري جديد دست مي زد كه او را در پيروزي بر دشمن ياري مي كرد و آنان را از اقدامات و تاكتيكهاي خود در بهت و سرگرداني فرو مي برد.
پيامبر اكرم(ص) موفق شد حاكميتي از هر جهت باشكوه و محترم بر پا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبري او بهره مند گشته و به اوامر او، پس از رهايي از طاعت رهبران مختلف گردن نهند.
دعوت رسول خدا(ص) به اسلام، مبتني بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامي كه قساوت دشمن و سختگيري آنان بر مسلمانان زياد شد، مورد توجه قرار نمي داد.
در حقيقت، براي دفع زور، به زور متوسل مي شد.
از اين رو، جنگهاي او از آغاز بر اساسي ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامي از آن غفلت نمي كرد. از جمله: دعوت مردم به دين جديد، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان، و نبرد با كساني كه با او دشمني كنند.
موي سرش را با برگ سدر مي شست و شانه مي كرد و خود را با مشك و عنبر خوشبو مي نمود. روزانه چند بار، بخصوص شبها پيش از خواب و پس از بيداري، دندانهايش را با دقت مسواك مي كرد.جامه سفيدش هميشه تميز بود. پيش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مي شست. شانه عاج و سرمه دان و قيچي و آينه و مسواك، جزو اسباب مسافرتش بود. خانه اش با همه سادگي و بي تجملي هميشه پاكيزه بود. تأكيد مي نمود كه زباله ها را به هنگام روز بيرون ببرند و تا شب به جاي خود نماند. نظافت تن و اندامش با طهارت روحش هماهنگي داشت و به ياران و پيروان خود تأكيد مي نمود كه سر و صورت و جامه و خانه هايشان را تميز نگهدارند و وادارشان مي كرد خود را، به ويژه در روزهاي جمعه، شستشو داده و معطر سازند كه بوي بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.
پس از فتح خيبر جمعي از يهوديان كه تسليم شده بودند، غذايي مسموم برايش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، اما به حال خود رهايشان كرد. بار ديگر زني از يهود دست به چنين عملي زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نيز عفو نمود.
عبدا... بن ابي سردسته منافقان كه با اداي كلمه شهادت مصونيت يافته بود، در باطن امر از اين كه با هجرت رسول اكرم(ص) به مدينه بساط رياست او برچيده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل مي پرورانيد و ضمن همكاري با يهوديان مخالف اسلام، از كارشكني و كينه توزي و شايعه سازي بر ضد او فروگذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمي داد يارانش او را به سزاي عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مي كرد و در حال بيماري به عيادتش مي رفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعي از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با اين كه همگي صورت خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اصرار يارانش،اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر كرد.
در فتح مكه، زني از قبيله بني مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايي جرمش محرز گرديد. خويشاوندانش- كه هنوز رسومات نظام طبقاتي در خلاياي مغزشان به جاي مانده بود- اجراي مجازات را ننگ خانواده اشرافي خود مي دانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، اما آن حضرت نپذيرفت و فرمود: "اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراي قانون عدالت، تبعيض روا مي داشتند. قسم به خدايي كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراي عدل درباره هيچ كس سستي نمي كنم، اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد." آن حضرت خود را مستثني نمي كرد و فوق قانون نمي شمرد.
روزي به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود: "خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمي نگذرد. اگر به كسي از شما ستمي از جانب من رفته و از اين رهگذر حقي بر ذمه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم." در همين حال از ميان مردم شخصي به نام سوادة بن قيس به پاخاست و گفت: يا رسول ا...! روزي كه از طائف بر مي گشتي و عصا را در دست خود حركت مي دادي عصا به من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: "حاشا كه به عمد اين كار را كرده باشم. با اين حال به حكم قصاص تسليم مي شوم!" فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سواده داد و فرمود: "هر عضوي كه از بدن تو با اين عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حق خود را در همين نشئه دنيا از من بستان." سواده گفت: نه، من شما را مي بخشم.
فرمود: "خدا نيز بر تو ببخشد."
"كساني كه به آنچه خدا فرو فرستاده داوري نكرده اند، آنان خود كفرپيشه گانند."
اما در موضوعات مربوط به كار و زندگي، اگر جنبه فردي داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأي و آزادي عمل داشتند.
كسي حق مداخله در كارهاي خصوصي ديگري را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حق اظهار رأي را براي همه محفوظ مي دانست و با اين كه فكر سيال و هوش سرشارش در تشخيص مصالح امور بر همگان برتري داشت، هرگز به تحكم و استبداد رأي رفتار نمي كرد و به افكار مردم بي اعتنايي نمي نمود.
نظر مشورتي ديگران را مورد مطالعه و توجه قرار مي داد و دستور قرآن مجيد را هم تأييد نموده و مي خواست مسلمين اين سنت را نصب العين خود قرار دهند.
در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنيد اول درباره اين كه اصحاب با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند. كه در اين مورد، همگي جنگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصويب فرمود.
دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأييد واقع شد و سوم در خصوص اين كه با امراي جنگ چه رفتاري شود به شور پرداخت. بعضي كشتن آنها را ترجيح دادند و برخي تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسول اكرم(ص) با گروه دوم موافقت كرد.
در جنگ احد نيز روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آيا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعي بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند و جلوي هجوم دشمن را بگيرند، كه شق دوم تصويب شد.
در جنگ احزاب، شورايي تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگي بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر اين شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند.
در غزوه تبوك امپراتور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سرحد سوريه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمي كرد.
رسول خدا(ص) به مشورت پرداخت كه آيا پيشروي كند و يا به مدينه برگردند كه بنا به پيشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجيح داد.
چنان كه مي دانيم همه مسلمانان به عصمت و مصونيت او از خطا و گناه، ايمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمي دانستند، ولي در عين حال، رسول اكرم(ص) انتقاد اشخاص را- اگر چه انتقاد بي مورد- با سعه صدر تلقي مي نمود و مردم را در تنگناي خفقان و اختناق نمي گذاشت و با كمال ملايمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مي كرد.
آن حضرت به اين اصل طبيعي اذعان داشت كه آفريدگار مهربان، وسيله فكر كردن و سنجيدن و انتقاد را به همه انسانها عنايت كرده و آن را مختص به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.
پس چگونه مي توان حق سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ويژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كاري بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض برآيند.
رسول اكرم(ص) به لشكري از مسلمانان مأموريت جنگي داد و شخصي را از انصار به فرماندهي آنها نصب كرد. فرمانده در ميان راه بر سر موضوعي بر آنها خشمگين شد و دستور داد هيزم فراواني جمع كنند و آتش بيفروزند. همين كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسول خدا به شما تأكيد نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنيد؟ گفتند: بلي. گفت: فرمان مي دهم خود را در اين آتش بيندازيد.
آنها امتناع كردند.
پيامبر(ص) از اين ماجرا مستحضر شد فرمود: "اگر اطاعت مي كردند براي هميشه در آتش مي سوختند! اطاعت در موردي است كه زمامداران مطابق قانون دستوري بدهند."
در غزوه حنين كه سهمي از غنائم را به اقتضاي مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعي از انصار كه از پيشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادي؟ فرمودند تا همگي معترضين در يك جا گرد آيند، آن گاه به سخن پرداخت و با بياني شيوا و دلنشين آنها را به موجبات كار آگاه نمود، به طوري كه همگي به گريه افتادند و پوزش خواستند.
پيامبر(ص) كسي است كه اخلاق انساني و ملكات عاليه را در زماني كوتاه آن چنان در دل مسلمين گسترش داد كه از هيچ، همه چيز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع و زورگويان را به رأفت و تفرقه افكنان را به يگانگي و كافران را به ايمان و بت پرستان را به توحيد و بي پروايان را به پاكدامني و كينه توزان را به بخشايش و بيكاران را به كار و كوشش و درشتگويان و درشتخويان را به نرمخويي و بخيلان را به ايثار و سخاوت و سفيهان را به عقل و درايت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوي علم و هدايت رهبري فرمود.
در همه احوال، متانت بيش از حد سن و سال خويش از خود نشان مي داد. بعضي روزها همين كه از خواب برمي خاست، بر سر چاه زمزم مي رفت و از آب آن جرعه اي چند مي نوشيد و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مي نمودند، مي گفت: "احساس گرسنگي نمي كنم." او نه در كودكي و نه در بزرگسالي، هيچ گاه از گرسنگي و تشنگي سخن به زبان نمي آورد.عموي مهربانش ابوطالب او را هميشه در كنار بستر خود مي خوابانيد. او مي گويد: من هرگز كلمه اي دروغ از او نشنيدم و كار ناشايسته و خنده بيجا از او نديدم. او به بازيچه هاي كودكان رغبت نمي كرد و گوشه گيري و تنهايي را دوست مي داشت و در همه حال متواضع بود. آن حضرت در سيزده سالگي، ابوطالب را در سفر شام، همراهي كرد. در همين سفر بود كه شخصيت، عظمت، بزرگواري وامانتداري خود را نشان داد. بيست و پنج سال داشت كه با خديجه دختر خويلد ازدواج كرد.
محمد(ص) در ميان مردم مكه به امانتداري و صداقت مشهور گشت تا آنجا كه همه، او را محمد امين مي خواندند.در همين سن و سال بود كه با نصب حجرالاسود و جلوگيري از فتنه و آشوب قبايل، كارداني و تدبير خويش را ثابت كرد و با شركت در انجمن جوانمردان مكه (حلف الفضول) دوستي خود را به اثبات رساند.پاكي و درستكاري و پرهيز از شرك و بت پرستي و بي اعتنايي به مظاهر دنيوي و انديشيدن در نظام آفرينش، او را كاملاً از ديگران متمايز ساخته بود.آن حضرت در چهل سالگي به پيامبري برانگيخته شد و دعوتش تا سه سال مخفيانه بود. پس از اين مدت، به حكم آيه "وأنذر عشيرتك الاقربين" : (خويشاوندان نزديك خود را هشدار ده!)، رسالت خويش را آشكار ساخت و از بستگان خود آغاز كرد و سپس دعوت به توحيد و پرهيز از شرك و بت پرستي را به گوش مردم رساند.از همين جا بود كه سران قريش، مخالفت با او را آغاز كردند و به آزار آن حضرت پرداختند. حضرت محمد(ص) در مدت سيزده سال در مكه، با همه آزارها و شكنجه هاي سرمايه داران مشرك مكه و همدستان آنان، مقاومت كرد و از مواضع الهي خويش هرگز عقب نشيني ننمود.پس از سيزده سال تبليغ در مكه، ناچار به هجرت شد. پس از هجرت به مدينه زمينه نسبتاً مناسبي براي تبليغ اسلام فراهم شد، هر چند كه در طي اين ده سال نيز كفار، مشركان، منافقان و قبايل يهود، مزاحمتهاي بسياري براي او ايجاد كردند.آن حضرت در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حج و ترك مكه و ابلاغ امامت علي بن ابيطالب(ع) در غدير خم و اتمام رسالت بزرگ خويش، در بيست و هشت صفر سال يازدهم هجري، رحلت فرمود.
اخلاق و سيره پيامبر اكرم(ص)
رسول اكرم(ص) كاملترين انسان و بزرگ و سالار تمام پيامبران است.در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند متعال در قرآن مجيد او را با تعبير "يا ايهاالرسول" و يا "يا ايها النبي" مورد خطاب قرار مي دهد و او را به عنوان انساني الگو براي تمام جهانيان معرفي مي نمايد: "لقد كان لكم في رسول ا... اسوة حسنه"
(در (سيره و سخن) پيامبر خدا براي شما الگوي نيكويي است).
اوبه حق داراي اخلاقي كامل و جامع تمام فضايل و كمالات انساني بود.
همچنين خداوند در قرآن كريم اين گونه پيامبر خويش را ستوده است:
"انك لعلي خلق عظيم"
(اي پيامبر تو داراي بهترين اخلاق هستي.)
"ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك"
اگر تندخو و سخت دل مي بودي مردم از اطرافت پراكنده مي شدند.
از اين رو، يكي از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام، اخلاق نيكو و برخورد متين و ملايم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگاني او هر گز ديده نشد وقتش را به بطالت بگذراند. در مقام نيايش هميشه مي گفت: "خدايا از بيكارگي و تنبلي و زبوني به تو پناه مي برم." و مسلمانان را به كار كردن تحريض مي نمود.
آن حضرت هميشه جانب عدل و انصاف را رعايت مي كرد و هيچ گاه در معامله سختگيري نمي كرد و با كسي مجادله و لجاجت نمي نمود و كار خود را به گردن ديگري نمي انداخت.
او صدق گفتار و اداي امانت را قوام زندگي مي دانست و مي فرمود: اين دو در همه تعاليم پيغمبران تأكيد و تأييد شده است.
در نظر او همه افراد جامعه، موظف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نبايد نقش تماشاگر داشته باشند.
مي فرمود: "برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، ياري نما!" اصحاب گفتند: معني ياري كردن مظلوم را دانستيم، ولي ظالم را چگونه ياري كنيم؟ فرمود: "دستش را بگيريد تا نتواند به كسي ستم كند!"، از آنجا كه ما در روزگار تباهي اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مي بريم، مناسب است كه سيماي صميمي پيامبران الهي را عموماً و چهره تابناك و حقيقت انساني محمد(ص) پيامبر اسلام را خصوصاً در تابلوي تاريخي مستند و شكوهمندي بيابيم كه به حق در عصر ما برترين تصوير انساني نزديك به حقيقت از آن حضرات است.
منشور سه بعدي تاريخ، سه چهره را نشان مي دهد: قيصران، فيلسوفان و پيامبران.
پيامبران سيمايي دوست داشتني دارند، در رفتارشان صداقت و صميميت بيشتر از ابهت و قدرت پيداست، از پيشانيشان پرتو مرموزي كه چشمها را خيره مي دارد ساطع است؛ پرتويي كه همچون "لبخند سپيده دم" محسوس است اما همچون راز غيب، مجهول مي باشد.
ساده ترين نگاهها آن را به سادگي مي بينند، اما پيچيده ترين نبوغها به دشواري مي توانند به كنه آن دست يابند.
روحهايي كه در برابر زيبايي و معنا و راز حساسند، گرما و روشنايي و رمز شگفت آن را همچون گرماي يك "عشق"، برق يك "اميد" و لطيفه پيدا و پنهان زيبايي حس مي كنند و آن را در پرتو مرموز سيمايشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنين دامن گستر آوايشان، عطر مستي بخش انديشه شان، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سكوتشان و زندگي كردنشان مي بينند، مي يابند و لمس مي كنند و به رواني و شگفتي، "الهام" در درونشان جريان مي يابد و از آن پر، سرشار و لبريز مي شوند.
و اين است كه هر گاه بر بلندي قله تاريخ برآييم انسانها را هميشه و همه جا در پي اين چهره هاي ساده اما شگفت مي بينيم كه "عاشقانه چشم به آنان دوخته اند."
ابراهيم، نوح، موسي و عيسي، پيامبران بزرگ تاريخ اين چنين بوده اند، اما محمد(ص) كه خاتم الانبيا است چگونه است؟ او كه در برابر كساني كه با وي به مشاجره برمي خاستند تنها به خواندن آياتي از قرآن اكتفا مي كرد و عقيده خويش را با سبكي ساده و طبيعي بيان مي كرد و به جدل نمي پرداخت.
در برابر كساني كه او را مي آزردند چنان گذشت مي كرد و بدي را به مهر پاسخ مي داد و آنان را شرمنده مي ساخت. هر روز، از كنار كوچه اي كه مي گذشت، فردي يهودي تشتي خاكستر گرم از بام خانه بر سرش مي ريخت و ايشان بي آنكه خشمگين شود، به آرامي رد مي شد و گوشه اي مي ايستاد و پس از پاك كردن سر و رو و لباسش به راه مي افتاد. روز ديگر با آنكه مي دانست باز اين كار تكرار خواهد شد مسير خود را عوض نمي كرد.
يك روز كه از آنجا مي گذشت با كمال تعجب از تشت خاكستر خبري نشد! محمد(ص) با لبخند بزرگوارانه اي گفت: رفيق ما امروز به سراغ ما نيامد! گفتند: بيمار است.
گفت: بايد به عيادتش رفت.
بيمار در چهره محمد(ص) كه به عيادتش آمده بود چنان صميميت و محبت صادقانه اي احساس كرد كه گويي سالها است با وي سابقه ديرين دوستي و آشنايي دارد.
مرد يهودي در برابر چنين چشمه زلال و جوشاني از صفا و مهرباني و خير، يكباره احساس كرد كه روحش شسته شد و لكه هاي شوم بدپسندي و آزارپرستي و ميل به كجي و خيانت از ضميرش پاك گرديد.
چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبر را به اعجاب وامي داشت.
زندگي اش، رفتارش و خصوصيات اخلاقي اش، محبت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندي انديشه و زيبايي روح را الهام مي داد.
سادگي رفتارش و نرمخويي و فروتني اش از صلابت شخصيت و جذبه معنويتش نمي كاست.
هر دلي در برابرش به خضوع مي نشست و هر غروري از شكستن در پاي عظمت زيبا و خوب او سيراب مي شد.
در هر جمعي برتري او بر همه نمايان بود.
صفات و ويژگيهاي پيامبر اكرم(ص)
از آشكارترين صفات رسول خدا (ص) اين بود كه غرور پيروزي او را نمي گرفت، چنان كه در بازگشت از نبرد بدر و فتح مكه نشان داد و نيز از شكست نااميد نمي شد، همان طور كه شكست احد بر وي تأثير نداشت، بلكه پس از آن به سرعت براي جنگ "حمراءالاسد" آماده شد و نيز نقض پيمان بني قريظه و پيوستن آنان به سپاه احزاب بر روحيه او تأثيري نگذاشت، بلكه او را ثابت قدم گردانيد.از صفات ديگر او احتياط و پرهيز بود كه نيروي دشمن را بدين وسيله ارزيابي كرده، براي مقابله با او به تهيه ابزار و تجهيزات دست مي زد.
حتي هنگام اقامه نماز نيز احتياط را از دست نمي داد، بلكه مراقب و هوشيار بود.
صفت ديگر او نرمي همراه با صلابت بود كه در شرايط متغير جنگي از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغيير اين شرايط، دستورها و احكام جديدي صادر مي كرد.
سرعت در فرماندهي نزد او براي مقابله با مسائل جدي، شرطي اساسي بود و به تمركز فرماندهي، توجه و تأكيد فراوان داشت.
با ياران و قوم خود رفتاري مبتني بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در ميان آنها تقويت مي كرد. به كوچك رحم مي كرد، بزرگ را گرامي مي داشت، يتيم را خشنود كرده و پناه مي داد، به فقيران و مسكينان نيكي و احسان مي كرد، حتي به حيوانات هم ترحم مي نمود و از آزار آنها نهي مي كرد.
از مهمترين نمونه هاي انسانيت رسول خدا(ص) اين كه آن حضرت نيروهايي را كه براي سريه ها و جنگ با دشمن اعزام مي كرد به دوستي و مدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيت و سفارش مي فرمود.
آن حضرت بيشتر دوست داشت دشمن را به سوي صلح منقاد كند، نه اين كه با خشونت و جنگ پاسخ آنان را بدهد.
آن حضرت سفارش مي كرد تا پيرمردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را مثله نكنند.
وقتي قريش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادي زنان را لغو و با تقاضاي ايشان، براي تهيه گندم از يمن موافقت فرمود.
ايشان مردم را به صلح كامل در جهان دعوت مي كرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچاري، پرهيز مي كردند.
نامه هايي كه به سوي پادشاهان مي فرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزين بود و آن را براي آغاز كلام در ديدار بين فرزندان آدم قرار داده بود.
پيامبر اكرم(ص) در جنگها بيش از يك فرمانده تعيين مي كرد، ضوابطي دقيق براي فرماندهي لشكر و تقويت آن قرار مي داد و بين اصول سياسي و نظامي ارتباط برقرار مي ساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزي براي انضباط، انقياد و فرمانبرداري مي دانست.
او برنامه ريزي جدي، سازماندهي نمونه و فرماندهي برتر را بنياد گذاشت و فرماندهي لشكر را بر اساس شايستگي و شناخت برگزيد. لشكر را به طور يكسان در فرماندهي خود جمع كرد و از آنچه كه در وسع و توانايي رزمندگان بود بيشتر به آنان مي بخشيد.
تلاش براي تحقق انسانيت
وجود رسول خدا(ص) براي همه مردم مايه رحمت بود و هيچ كس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثني نمي كرد. همه مردم نزد او روزي خور خداوند بودند.از جمله مهمترين رهنمودهاي آن حضرت اين موارد بودند:
1- رشد و اعتلاي انسانيت، مي فرمود: "همه مردم از آدم هستند و آدم نيز از خاك است."
2- صلح و سلامتي قبل از جنگ
3- گذشت و بخشش قبل از مجازات
4- آسان گيري و گذشت قبل از مجازات
از اين رو، مشاهده مي كنيم كه جنگهاي او همگي براي اهداف والاي انساني بوده و به منظور تحقق انسانيت انجام مي شده است.آن حضرت به نيكي و احسان به مردم و دوستي و مدارا با آنان فرمان مي داد.
او نمونه هاي كامل از رحمت را در فتح مكه نشان داد كه با وجود پيروزي بر دشمنان با ايشان برخوردي نيكو كرد. با توجه به اين كه مي توانست از همه آنان انتقام بگيرد، ولي آنان را بخشيد و فرمود: "برويد شما آزاد هستيد!".
در جنگ "ذات الرقاع" به "غوث بن الحارث" كه براي قتل آن حضرت مي كوشيد دست يافت، ولي از او گذشت و او را آزاد كرد.
پيامبر با اسيران با مدارا و رحمت برخورد مي كرد، بر بسياري از آنان منت مي گذاشت و آزادشان مي ساخت و لشكريان را به آنان سفارش مي كرد. از جمله در يكي از جنگها، با دست خود، دست اسيري را- كه صداي ناله او را شنيد- باز كرد.
اخلاق فرماندهي
رسول اكرم(ص) آراسته به اخلاقي بود كه خداوند او را چنين ستود: "و انك لعلي خلق عظيم".موصوف بودن به اين اخلاق، از او يك فرمانده موفق ساخته بود كه مي توانست او را به مقصود رسانده و در بسياري از جنگها پيروزي را براي او به ارمغان آورد.
آن حضرت با تمامي مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا مي كرد، راستگويي امين، وفادار به عهد و پيمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مي برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و مي گذشت.
او بين مردم صلح و دوستي برقرار مي ساخت و از آنان كينه، دشمني و فتنه را دور مي كرد و هر كسي را در جايگاه خود قرار مي داد.
برجسته ترين صفات عقلي آن حضرت عبارت بود از: تدبير، تفكر و دورانديشي. اين صفات در عملكردهاي او نمايان است. با تفكر و انديشه در مورد وضع قوم او مي توان فهميد كه رسول خدا(ص) عاقلترين مردم جهان بوده است؛ زيرا قومي را كه به خشونت و تندي اخلاق و فخرفروشي و سخت خويي شهرت داشتند چنان تربيت و رهبري كرد كه با همه اين اوصاف، از حاميان جدي او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
رسول خدا(ص) روشهاي جديدي را در جنگ، حكومت، مديريت، سياست، اقتصاد و مسائل اجتماعي به وجود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حديبيه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيماني به نتايج عملي آن كه بعدها نمايان شد، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگي به ابتكاري جديد دست مي زد كه او را در پيروزي بر دشمن ياري مي كرد و آنان را از اقدامات و تاكتيكهاي خود در بهت و سرگرداني فرو مي برد.
پيامبر اكرم(ص) موفق شد حاكميتي از هر جهت باشكوه و محترم بر پا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبري او بهره مند گشته و به اوامر او، پس از رهايي از طاعت رهبران مختلف گردن نهند.
دعوت رسول خدا(ص) به اسلام، مبتني بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامي كه قساوت دشمن و سختگيري آنان بر مسلمانان زياد شد، مورد توجه قرار نمي داد.
در حقيقت، براي دفع زور، به زور متوسل مي شد.
از اين رو، جنگهاي او از آغاز بر اساسي ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامي از آن غفلت نمي كرد. از جمله: دعوت مردم به دين جديد، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان، و نبرد با كساني كه با او دشمني كنند.
توجه به پاكيزگي و نظافت
رسول اكرم(ص) به پاكيزگي علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بي نظير بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو مي داد و اين هر دو را از عبادات مي دانست.موي سرش را با برگ سدر مي شست و شانه مي كرد و خود را با مشك و عنبر خوشبو مي نمود. روزانه چند بار، بخصوص شبها پيش از خواب و پس از بيداري، دندانهايش را با دقت مسواك مي كرد.جامه سفيدش هميشه تميز بود. پيش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مي شست. شانه عاج و سرمه دان و قيچي و آينه و مسواك، جزو اسباب مسافرتش بود. خانه اش با همه سادگي و بي تجملي هميشه پاكيزه بود. تأكيد مي نمود كه زباله ها را به هنگام روز بيرون ببرند و تا شب به جاي خود نماند. نظافت تن و اندامش با طهارت روحش هماهنگي داشت و به ياران و پيروان خود تأكيد مي نمود كه سر و صورت و جامه و خانه هايشان را تميز نگهدارند و وادارشان مي كرد خود را، به ويژه در روزهاي جمعه، شستشو داده و معطر سازند كه بوي بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.
آداب معاشرت
در ميان جمع، بشاش و گشاده رو و در تنهايي، سيمايي محزون و متفكر داشت. هرگز به روي كسي خيره نگاه نمي كرد و بيشتر اوقات چشمهايش را به زمين مي دوخت.اغلب دو زانو مي نشست و پاي خود را جلوي هيچ كس دراز نمي كرد. در سلام كردن به همه، حتي بردگان و كودكان پيشدستي مي كرد و هر گاه به مجلسي وارد مي شد نزديكترين جاي را اختيار مي نمود. اجازه نمي داد كسي جلوي پايش بايستد و يا جا برايش خالي كند. سخن همنشين خود را قطع نمي كرد و با او طوري رفتار مي كرد كه تصور مي شد هيچ كس نزد رسول خدا از او گرامي تر نيست. بيش از حد لزوم سخن نمي گفت، آرام و شمرده سخن مي گفت و هيچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمي ساخت. در حيا و شرم حضور، بي مانند بود. هر گاه از رفتار كسي آزرده مي گشت ناراحتي در سيمايش نمايان مي شد، ولي كلمه اي كه نشان از گله و اعتراض باشد بر زبان نمي آورد. از بيماران عيادت مي نمود و در تشييع جنازه حضور مي يافت. جز در مقام دادخواهي، اجازه نمي داد كسي در حضور او عليه ديگري سخن بگويد و يا به كسي دشنام بدهد و يا بدگويي نمايد.بخشايش و گذشت
بدرفتاري و بي حرمتي به شخص خود را با نظر اغماض مي نگريست، كينه كسي را در دل نگاه نمي داشت و در صدد انتقام برنمي آمد. روح نيرومندش عفو و بخشايش را بر انتقام ترجيح مي داد. در جنگ احد با آن همه وحشيگري و اهانت كه به جنازه عمويش حمزه روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قريش نزد و بعدها كه به مرتكبين آن و از آن جمله هند (زن ابوسفيان) دست يافت، در مقام انتقام برنيامد، و حتي ابوقتاده انصاري را كه مي خواست زبان به دشنام آنها بگشايد از بدگويي منع كرد.پس از فتح خيبر جمعي از يهوديان كه تسليم شده بودند، غذايي مسموم برايش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، اما به حال خود رهايشان كرد. بار ديگر زني از يهود دست به چنين عملي زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نيز عفو نمود.
عبدا... بن ابي سردسته منافقان كه با اداي كلمه شهادت مصونيت يافته بود، در باطن امر از اين كه با هجرت رسول اكرم(ص) به مدينه بساط رياست او برچيده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل مي پرورانيد و ضمن همكاري با يهوديان مخالف اسلام، از كارشكني و كينه توزي و شايعه سازي بر ضد او فروگذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمي داد يارانش او را به سزاي عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مي كرد و در حال بيماري به عيادتش مي رفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعي از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با اين كه همگي صورت خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اصرار يارانش،اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر كرد.
حريم قانون
آن حضرت از بدرفتاري و آزاري كه به شخص خودش مي شد عفو و اغماض مي نمود، ولي در مورد اشخاصي كه به حريم قانون تجاوز مي كردند مطلقاً گذشت نمي كرد و در اجراي عدالت و مجازات متخلف، هر كه بود، مسامحه روا نمي داشت. زيرا قانون عدل، سايه امنيت اجتماعي و حافظ كيان جامعه است و نمي شود آن را بازيچه دست افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداي فرد نمود.در فتح مكه، زني از قبيله بني مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايي جرمش محرز گرديد. خويشاوندانش- كه هنوز رسومات نظام طبقاتي در خلاياي مغزشان به جاي مانده بود- اجراي مجازات را ننگ خانواده اشرافي خود مي دانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، اما آن حضرت نپذيرفت و فرمود: "اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراي قانون عدالت، تبعيض روا مي داشتند. قسم به خدايي كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراي عدل درباره هيچ كس سستي نمي كنم، اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد." آن حضرت خود را مستثني نمي كرد و فوق قانون نمي شمرد.
روزي به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود: "خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمي نگذرد. اگر به كسي از شما ستمي از جانب من رفته و از اين رهگذر حقي بر ذمه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم." در همين حال از ميان مردم شخصي به نام سوادة بن قيس به پاخاست و گفت: يا رسول ا...! روزي كه از طائف بر مي گشتي و عصا را در دست خود حركت مي دادي عصا به من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: "حاشا كه به عمد اين كار را كرده باشم. با اين حال به حكم قصاص تسليم مي شوم!" فرمان داد همان عصا را بياورند و به دست سواده داد و فرمود: "هر عضوي كه از بدن تو با اين عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حق خود را در همين نشئه دنيا از من بستان." سواده گفت: نه، من شما را مي بخشم.
فرمود: "خدا نيز بر تو ببخشد."
احترام به افكار عمومي
رسول خدا(ص) در موضوعاتي كه توسط وحي و نص قرآن، حكم آن معين شده بود، اعم از عبادت و معاملات، چه براي خود و ديگران، حق مداخله قائل نبود و اين دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مي آورد، زيرا تخلف از آن احكام، كفر به خداست."كساني كه به آنچه خدا فرو فرستاده داوري نكرده اند، آنان خود كفرپيشه گانند."
اما در موضوعات مربوط به كار و زندگي، اگر جنبه فردي داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأي و آزادي عمل داشتند.
كسي حق مداخله در كارهاي خصوصي ديگري را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حق اظهار رأي را براي همه محفوظ مي دانست و با اين كه فكر سيال و هوش سرشارش در تشخيص مصالح امور بر همگان برتري داشت، هرگز به تحكم و استبداد رأي رفتار نمي كرد و به افكار مردم بي اعتنايي نمي نمود.
نظر مشورتي ديگران را مورد مطالعه و توجه قرار مي داد و دستور قرآن مجيد را هم تأييد نموده و مي خواست مسلمين اين سنت را نصب العين خود قرار دهند.
در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنيد اول درباره اين كه اصحاب با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند. كه در اين مورد، همگي جنگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصويب فرمود.
دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأييد واقع شد و سوم در خصوص اين كه با امراي جنگ چه رفتاري شود به شور پرداخت. بعضي كشتن آنها را ترجيح دادند و برخي تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسول اكرم(ص) با گروه دوم موافقت كرد.
در جنگ احد نيز روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آيا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعي بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند و جلوي هجوم دشمن را بگيرند، كه شق دوم تصويب شد.
در جنگ احزاب، شورايي تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگي بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر اين شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند.
در غزوه تبوك امپراتور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سرحد سوريه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمي كرد.
رسول خدا(ص) به مشورت پرداخت كه آيا پيشروي كند و يا به مدينه برگردند كه بنا به پيشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجيح داد.
چنان كه مي دانيم همه مسلمانان به عصمت و مصونيت او از خطا و گناه، ايمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمي دانستند، ولي در عين حال، رسول اكرم(ص) انتقاد اشخاص را- اگر چه انتقاد بي مورد- با سعه صدر تلقي مي نمود و مردم را در تنگناي خفقان و اختناق نمي گذاشت و با كمال ملايمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مي كرد.
آن حضرت به اين اصل طبيعي اذعان داشت كه آفريدگار مهربان، وسيله فكر كردن و سنجيدن و انتقاد را به همه انسانها عنايت كرده و آن را مختص به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.
پس چگونه مي توان حق سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ويژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كاري بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض برآيند.
رسول اكرم(ص) به لشكري از مسلمانان مأموريت جنگي داد و شخصي را از انصار به فرماندهي آنها نصب كرد. فرمانده در ميان راه بر سر موضوعي بر آنها خشمگين شد و دستور داد هيزم فراواني جمع كنند و آتش بيفروزند. همين كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسول خدا به شما تأكيد نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنيد؟ گفتند: بلي. گفت: فرمان مي دهم خود را در اين آتش بيندازيد.
آنها امتناع كردند.
پيامبر(ص) از اين ماجرا مستحضر شد فرمود: "اگر اطاعت مي كردند براي هميشه در آتش مي سوختند! اطاعت در موردي است كه زمامداران مطابق قانون دستوري بدهند."
در غزوه حنين كه سهمي از غنائم را به اقتضاي مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعي از انصار كه از پيشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادي؟ فرمودند تا همگي معترضين در يك جا گرد آيند، آن گاه به سخن پرداخت و با بياني شيوا و دلنشين آنها را به موجبات كار آگاه نمود، به طوري كه همگي به گريه افتادند و پوزش خواستند.
پيامبر(ص) كسي است كه اخلاق انساني و ملكات عاليه را در زماني كوتاه آن چنان در دل مسلمين گسترش داد كه از هيچ، همه چيز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع و زورگويان را به رأفت و تفرقه افكنان را به يگانگي و كافران را به ايمان و بت پرستان را به توحيد و بي پروايان را به پاكدامني و كينه توزان را به بخشايش و بيكاران را به كار و كوشش و درشتگويان و درشتخويان را به نرمخويي و بخيلان را به ايثار و سخاوت و سفيهان را به عقل و درايت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوي علم و هدايت رهبري فرمود.