نویسنده: فضل الله رضا
قصیدهسرایی در سده سیزدهم و نیمه اول سده چهاردهم شمسی هجری در ایران همچنان مانند سدههای پیشین رواج داشته است. بسیاری از قصیدهسرایان این دوران را خوانندگان میشناسند مانند ادیب پیشاوری، ادیبالممالک فراهانی، ملکالشعراء بهار، رشید یاسمی، امیری فیروزکوهی، شهریار و نصرت الله کاسمی و رعدی آذرخشی.
در دیوان دکتر رعدی (کتاب نگاه، نشر گفتار، تهران 1364)، بخش چکامهها بیش از دو هزار بیت از قصاید او را دربرمیگیرد، که بیشتر به سبک قدما سروده شده است.
شادروان دکتر حسین خطیبی در مقدمه جامعی بر «نگاه» مینویسد که: «رعدی با اشراف به تطور نظام و نثر پارسی در طول ده قرن، در آن حد درنگ نمیکند و با نوآوری به غنای شعری خود میافزاید. مضامین بکر امروزی را در قالبهای کهن سنتی شعر فارسی به آسانی و روانی بیان میکند. رعدی سخنوری است، اصیل، نوآور و مبتکر و متفکر.»
پیشترها، شاعران سنتی در قصاید بلند خود، از تغزل و وصف طبیعت آغاز میکردند. آنگاه به مدح و تقاضا میپرداختند. شعرا از دوران مشروطیت به بعد به مقاصد اجتماعی و انتقادی گرایش پیدا کردند. در قصاید رعدی نگرانی و پریشانخاطری از اوضاع نابسامان کشور و جهان و آرزوی گسترش عدالت اجتماعی و سرکوبی زورمندان آزمند دیده میشود. این گونه اشارات اخلاقی و انسانی را در کتابهای خاطرات که امروز زیاد باب شده کمتر میتوان یافت. گرایش به خود بزرگبینی و خودمحوری و آیین دوستیابی از ارزش این رده کتابها بسیار کاسته است.
قصیدهی «نگاه»
نخستین قصیده رعدی که شهرت بسیار پیدا کرد چکامه نگاه اوست که در سال 1314 سروده و آن را به برادر بیزبان خود هدیه کرده بود. این چکامه روان از چند نظر در زبان فارسی ممتاز است.الف- از دید دانشی، شاعر میگوید، گفتگوها منحصر به مکالمات زبانی نیست. عالم «نگاه» خود زبانی دارد که چگونگی حالها را مانند مهر و کین و خشم و دلیری و بیم و سستی و زبونی و فرّ آشکار میکند. چنانکه عارفان هم در خانقاهها بیشتر به سکوت گرایش داشتند و حالها را نگاهها راهبری میکردند.
ما درون را بنگریم و حال را *** نی برون را بنگریم و قال را
ب- چکامه 49 بیتی را شاعر به فارسی سره سروده است (به استثنای یک واژه). ملکالشعراء بهار درباره «نگاه» گفته بود: «چنان با مهارت و بیتکلف به فارسی سره سروده شده که من نخستین بار که آن را خواندم درنیافتم که از لغات عربی خالی است.»
ج- نوآوری، کمتر موضوعی در شعر سنتی معاصر میتوان یافت که همتای آن را سخنسرایان بزرگ به نظم درنیاورده باشند. قصیده نگاه موضوع تازهای را مطرح میکند.
من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان *** که مر آن راز توان دیدن و گفتن نتوان
که شنیدست نهانی که درآید در چشم *** یا که دیدست پدیدی که نیاید به زبان
چه جهانی است جهان نگه آنجا که بود *** از بدو نیک جهان هرچه بجویند نشان
گه از او داد پدید آید و گاهی بیداد *** گه از او درد همی خیزد و گاهی درمان
گه نماینده سستی و زبونی است نگاه *** گه فرستاده فر و هنر و تاب و توان
گر ز مهر آید چون مهر بتابد بر دل *** ور ز کین زاید در دل بخلد چون پیکان
من بر آنم که یکی روز رسد در گیتی *** که پراکنده شود کاخ سخن را بنیان
به نگه نامه نویسند و بخوانند سرود *** هم بخندند و بگویند و برآرند فغان
بنگارند نشانهای نگه در دفتر *** تا نگهنامه چو شهنامه شود جاویدان!
من مگر با تو نگفتم سخن خود به نگاه *** تو مگر پاسخم از مهر ندادی چونان
مردمان نیز توانند سخن گفت به چشم *** گر سپارند ره مهر هماره همگان
با نگه بشنو و برخوان و بسنج و بشناس *** سخن و نامه و داد و ستم و سود و زیان
قصیدهی «آتش و خون»
قصیده بلندیست درباره جنگ جهانی دوم که در آذرماه 1323 سروده شده است. رعدی وصف بعضی از رزمهای تازه با واژههای بمب و تانک و مانند آنها را در شعر فارسی جای داده، این چند بیت نمونهای از آن قصیده غراست:آوخ از این ویرانگری، فریاد از این کشتارها *** از آن همه نامردمی، وز این همه بیدادها
گویی جهان دیوانه شد، از خویشتن بیگانه شد *** کاینسان مصیبتخانه شد، از بیهده پیکارها
آن کرکسان آهنین، ریزند آتش بر زمین *** وان بمبهای آتشین بگرفته در منقارها
کشته شود پیر و جوان، هم با توان هم ناتوان *** وز تن برون آید روان از بیگنه بیمارها
وان تانک همچون پیل مست، افتاده از بالا به پست *** آرد به هر سدّی شکست، افکنده دور افسارها
زنجیر پولادین برون، کوبنده توپش در درون *** دژها ز طعنش سرنگون، چون سست پی دیوارها
وان کشتی اژدرفکن، با اژدری کشتی شکن *** از شهرها بنیاد کن، با تیر آتشبارها
پامال این جنگاوری، بیچاره مرد لشگری *** خواهند از او فرمانبری، سالارها سردارها
فردا چو جنگ آید بسر، گوری بود او را مقر *** سردارها با کرّ و فر، در خانه خمارها
جمع سیاستپیشگان، خیل تباه اندیشگان *** ورزند آن بیریشگان، بر جنگها اصرارها
در رادیو جنگی دگر، دایم دروغینش خبر *** گویندهاش شام و سحر، هی میکند تکرارها
بس لاف زن از هر دو سو، کز ما کمی کشته عدو *** لیک از دو خیل جنجگو، جان باخته بسیارها
خیل گرسنه هر طرف، از بهر نانی بسته صف *** بس عمرها کرده تلف، چون پار و چون پیرارها
خوت جوشد از دشت و دمن، نه سرو ماند و نه سمن *** گر مرغ خندد در چمن، گرید بر او گلزارها
ای کاش صلحی پایدار، آید برون زین گیر و دار *** آنگه کند این روزگار، از جنگ استغفارها
قصیدهی «پیام»
اینک نمونهای دیگر از قصاید بلند و سخنان استوار رعدی را با خوانندگان شناسایی میکنیم، ابیاتی از قصیده پیام را که در بهمن 1342 سروده در میان میآوریم. شاعر از اوضاع اجتماعی زمان خود دلتنگ است. از آیین بردگی، از قیام و قعود ماشینی در مجلس سنا، از رسم سلام درباری گله میکند، طبعاً در چنین شعری، سخنوران از آزادگی و مناعت طبع خود نیز یاد میکنند. نگارنده در این مقاله بیشتر به فصاحت بیان و تازگی ترکیبهای فارسی توجه دارد. اینکه به نظر شاعر، فلان وزیر و وکیل شایستگی داشته یا نداشته مطرح نیست.هر چند روزگار به کامم نیست *** شادم که ننگ، همره نامم نیست
ور خانه سرد و دامگه درد است *** دل پایبند دانه و دامم نیست
چون خضرم و پیاده جهان پویم *** گر باد پای تیز خرامم نیست
خورشید روشن هنرم را باک *** زین برف پرفشانده به بامم نیست
زان دم که دل چو جام جهانبین شد *** بر لب فسانهی جم و جامم نیست
خاموش اگر در این شب جانکاهم *** ماه تمامم و غم شامم نیست
صد شکر کز ستمگری و یغما *** زرکوب ساز و برگ و ستامم نیست
گر خود زمامدار نیم باری *** برپا و سر عقال و زمامم نیست
شیر «علم» نه، یر نیستانم *** روباه را گذر به کنامم نیست
دانند کر کسان عقاب آوا *** کز نیم خورده جیفه طعامم نیست
هر خام خامه را سخن چون موم *** همسنگ گفتهی چو رخامم نیست
با آهوان به دشت روم زین پس *** کاین تنگنای تیره مقامم نیست
در زاد و بوم خود چو غریبانم *** خشنودی از خواص و عوامم نیست
تا خیمهی سپاه ستم برپاست *** شادی به زیر سبز خیامم نیست
جز وحشتی ز اسم «سنا» بر دل *** جز نفرتی ز رسم سلامم نیست
و آنجا که فتنه خیزد و ننشیند *** کاری به جز قعود و قیامم نیست
به جای اینکه بگوید راننده و خودرو در اختیار ندارد و غنی نیست، میگوید:
چون خضرم و پیاده جهان پویم *** زرکوب ساز و برگ و ستامم نیست
کرکسان عقاب آوا ترکیب زیبایی است برای سیاستمداران عربدهگوی که در انتظار مرگ سیاسی رقیب نشستهاند. شاید در ترکیب عقاب آوا هم، طنز سیاسی نهفته باشد. (طرفدارانش کشور آمریکا؟)
شاعر، «خام خامه» کسی را میگوید که ادعای نویسندگی یا شاعری دارد، اما او ناپخته و نارسا مینویسد و میگوید. منظور از خیمه سیاه ستم، دولت وقت است. خیمه سبز ویژه پهلوان بزرگ شاهنامه رستم بوده است. شاعر دلیر آذری خود را رستمی میانگارد که رخش اندیشه را بیترس و بیم میتواند به هر سوی بتازاند. (در شعر فارسی اینگونه سخن گفتن دلیرانه، خودستایی ناپسند است)
قصیدهی «پرواز»
چکامه هشتاد بیتی پرواز را رعدی در 1342 به مناسبت نخستین پرواز خود با هواپیمای تندروی، کار اول سروده است. شعر آهنگ مناسبی دارد (1) و ترکیبات توصیفی تازه در آن میتوان یافت.چون پویه پروازها در جان من غوغا کند *** دل در هوای آسمان رو در هواپیما کند
سیمرغ داند راز من و آسان کند پرواز من *** سیمرغ شیر آواز من پرواز بیپروا کند
از خاوران تا باختر، چونان پرد آن تیز پر *** کاندر شمارگه (2) شمر، امروز را فردا کند
خمپارهای سحرآفرین، ما در درونش خم نشین *** ره بیدرنگ و پرطنین، تا گنبد مینا کند
چون بشنوم این رازها، وان دلفریب آوازها *** دل نغمهها در سازها، زین چامه غرّا کند
اشاره به بعضی از قصیدههای دیگر رعدی
منظور از نگارش این نوشتار، آشنایی کوتاهی به سرودههای شادروان دکتر رعدی آذرخشی، بر مبنای ذوق شخصی من است. فرصت کوتاه نگارنده رخصت نمیدهد که به همه سرودههای شاعر نگاه کنیم. نقد فراگیر و ارزیابی معیار سخن شاعر را میباید در نوشتههای کارشناسان آینده جستجو کرد.قصیده در رثای دهخدا
رعدی قصیدهای در رثای دهخدا در اسفند 1334 سروده به مطلع:کشتی علم و ادب شد ناگهان بیناخدا *** رخت بربست از جهان دریای دانش دهخدا
در این قصیده شاعر، دهخدا را در مقام استاد و پدر فرهنگی خود میستاید. از نوشتههای گرانقدر استاد مانند امثال و حکم و لغتنامه یاد میکند. از ستمها و ناجوانمردیها که دولتها بر آن آزادمرد روا داشتند، از آخرین دیدارها با دهخدا سخن میگوید:
دهخدا را ناسپاسی کشت و زین نامردمان *** دستِ داد و نسل فردا میستاند خونبها!
قصیده دربارهی امیرکبیر
رعدی چکامه امیرکبیر را به مناسبت صد و دهمین سال مرگ او در پاریس (1341) سروده است به مطلع:فزونتر از صد و ده سال ای امیرکبیر *** گذشته از آنکه شدی صید مرگ غافلگیر
از فرمان قتل و مجری قتل امیر در باغ فین کاشان به تفصیل سخن میگوید و از زیانهایی که از مرگ امیر به ایران رسید.
قصیدههای دیگر
در رثاء استاد همائی و امیری فیروزکوهی، چکامه بمب اتمی، لغتسازان، جشن مشروطیت، بزرگمرد... رعدی قصیدههایی هم دارد که ظاهراً در «نگاه» به چاپ نرسانده است.پینوشتها:
1. آهنگ غزل حافظ به یاد میآید:
آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند *** بر جای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند
2. شکست واژه گاهشمار = تقویم.
رضا، فضل الله؛ (1393)، نگاهی به شعر سنتی معاصر، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول