-1شمارش معكوس
منبع:ماهنامه موعود
همانگونه كه در جادههاي بين شهري تابلوهايي نصب شده كه رهپويان را از سرعت مجاز، پيچ و خم راه، نزديك شدن به پل و تونل، فاصلة پاركها و رستورانها و پمپ بنزينها، ورودي شهرها و كمربنديها و ديگر اطلاعات لازم آگاه ميكند، در مسير راهيان نور و سالكان كوي محبوب نيز تابلوهايي نصب شده كه آنها را از خطرات راه باخبر نموده و شيوة گزينش راه درست را به آنها آموزش ميدهد.
طولاني بودن راه و سخت بودن عبور از موانع، ممكن است سالكان راه و شيفتگان وصال را با خطر يأس و نوميدي مواجه كند؛ آنها را در ادامة مسير دچار شك و ترديد نمايد و از رسيدن به قلّة آمال و آرزوهايشان باز دارد؛ در اين هنگام يكي از نشانههاي ظهور پديدار ميگردد و آنها را از ترديد و دو دلي نجات ميدهد.
پديدار شدن هر نشانهاي از نشانههاي ظهور، همانند مشاهدة يكي از تابلوهاي راهنمايي، سالكان راه را در مسيرهاي دور و دراز اميدوار ساخته، از درستي راهي كه برگزيدهاند، آگاه و مطمئن ميسازد.
در اين مقاله نگاهي سريع و گذرا خواهيم داشت بر برخي از نشانههاي ظهور كه در روايات از آنها به عنوان نشانههاي حتمي ياد شده است. 1. ملاحم و فتن
نشانههاي ظهور كه در اصطلاح «ملاحم» و «فتن» ناميده ميشوند، همان احاديث غيبي رسول اكرم(ص) و پيشوايان معصوم(ع) هستند، كه از سرچشمة زلال قرآن و عترت نشأت گرفته و در مجامع حديثي ثبت شدهاند. اين نشانهها همانند دانههاي تسبيح با نظم و ترتيب خاصي، در بستر زمان تحقق يافته، صحت و استواري سخنان پيشوايان را براي همگان روشن و مبرهن ميسازد.
احاديث مربوط به ملاحم و فتن آنقدر گسترده است كه با شهادت پيامبر، ماجراي سقيفه، گزينش خليفه، غصب فدك و تهاجم به خانة وحي آغاز شده، از روي كارآمدن معاويهها، حجّاجها، مغولها و ... سخن گفته و از شهادت سالار شهيدان و ديگر شهداي راه فضيلت؛ چون عمار ياسر، حُجر بن عدي، ميثم تمار، سعد معاذ، عمر و بن حمق و ... به روشني خبر داده است.
اخبار ملاحم و فتن، خروج قرامطه، سقوط بنيعباس، فتح استانبول، اشغال عراق و افغانستان توسط سر كردة كفار را در برگرفته، رخدادهاي جهان را تا هنگامة ظهور و انفجار نور به نمايش گذاشته است.
در كتابهاي مرجع و منابع حديثي شيعه و اهل سنت، فصلهايي با عنوان: فتن، ملاحم، اشراط الساعة و علائم ظهور به نقل اين احاديث اختصاص يافته است.
در اين زمينه كتابهاي مستقل فراواني تأليف شده است1 كه نشانههاي ظهور را به ويژه مورد بحث و بررسي قرار دادهاند. در اينجا به شماري از آنها اشاره ميكنيم:
1. الفتن، ابوعبدالله نعيم بن حماد مروزي (م 229 ق.).2
2. الفتن، ابوعلي حنبل بن اسحاق بن حنبل شيباني (م 273 ق.).3
3. الملاحم، حافظ احمد بن جعفر بن محمد، مشهور به «ابن المنادي» (م 336 ق.).4
4. التشريف بالمن في التعريف بالفتن، ابوالقاسم رضي الدين علي بن موسي، مشهور به «ابن طاووس» (م 664 ق.).5
5. نهاية البداية و النّهاية في الفتن و الملاحم، حافظ ابوالفداء، اسماعيل بن كثير دمشقي (م 774 ق.).6
6. الإشاعة لأشراط السّاعة، محمد بن عبدالرّسول حسيني شهرزوري، مشهور به «برزنجي» (م 1103 ق.).7
7. بشارة الإسلام في علامات المهدي(ع)، سيد مصطفي آل السيد حيدر الكاظمي (م 1336 ق.).8
8. نوائب الدّهور في علائم الظهور، سيد حسن ميرجهاني (م 1413 ق.).9
9. أشراط السّاعة، يوسف بن عبدالله بن يوسف الوابل (معاصر).10
10. معجم الملاحم و الفتن، سيدمحمود دهسرخي (معاصر).11
تعداد بيشماري از كتابهاي پايه و مرجع كه در زمينة نشانههاي ظهور و ديگر مسائل مهدويت نگاشته شدهاند در كشاكش زمان و حوادث دوران، به ويژه به هنگام تهاجم مخالفان به كتابخانههاي بزرگان شيعه از بين رفته و غالباً طعمة حريق شدهاند.
كهنترين اثر برجاي مانده از اوايل قرن سوم، كتاب الفتن نعيم بن حماد مروزي (م 229 ق.) است.
اهميت اين كتاب در اين است كه مؤلّف آن 26 سال قبل از تولد حضرت ولي عصر(عج) ديده از جهان فروبسته است، و خود از محدثان معروف زمان بود كه بخاري در صحيح خود از او روايت كرده است و بسياري از علماي رجال بر صداقت و وثاقت او تأكيد كردهاند.12 و تعدادي از نسخههاي خطي آن تا زمان ما محفوظ مانده است.13
از ديگر ويژگيهاي اين كتاب، جامعيت آن است كه شامل بيش از 2000 حديث دربارة فتن، ملاحم و نشانههاي ظهور است، در حالي كه مثلاً، در فتن ابوعلي 136 حديث، و ملاحم ابن منادي 312 حديث آمده است.
سيد ابن طاووس 308 حديث از فتن نعيم بن حماد را برگزيده، به پيوست 115 حديث از فتن سليلي و 93 حديث از فتن زكريا بن يحيي بزار در كتابي گردآورده و آنرا التشريف بالمن نام نهاده است.14
در ميان كتابهايي كه در موضوع ياد شده توسط معاصران به رشتة تحرير درآمدهاند، كتابهاي زير گستردهترين كتابها در اين زمينه به شمار ميآيند:
1. نوائب الدّهور، سيدحسن ميرجهاني، با 555 حديث؛
2. علامات المهدي المنتظر، شيخ مهدي فتلاوي، با 525 حديث؛
3. يأتي علي النّاس زمان، سيدمحمود دهسرخي با 920 مدخل؛
4. معجم الملاحم و الفتن از همين نويسنده، با 1800 سرفصل.
بنابراين جاي هيچ ترديد نيست كه شمار نشانههاي ظهور از مرز 2000 ميگذرد كه بيشتر آنها تحقق يافته و تعداد اندكي از آنها باقي مانده است.
همة اين نشانهها در طول قرون و اعصار، براي تقويت ايمان و تحكيم اعتقاد باورداران، به حكمت خداوند حكيم رخ داده، تا دچار شك و ترديد نشوند و در راهي كه برگزيدهاند ثابت و استوار بمانند، ولي هرگز نزديك شدن ظهور را به صورت روشن و شفاف بيان نميكند. 2. شمارشگر معكوس
در ميان بيش از 2000 تابلويي كه فرا راه راهيان نور و منتظران ظهور نصب شده، تنها پنج تابلو وجود دارد كه تاريخ قطعي ظهور و فاصلة مشخص سالكان كوي محبوب تا سرمنزل مقصود را چون شمارشگر معكوس نشان ميدهد. اين تابلوهاي پنجگانه «علايم حتمي» نام دارند.
حكمت بالغة حق تعالي ايجاب كرده كه اين تابلوها فقط در آستانة ظهور نصب شود، تا سالكان ديار محبوب، كه همة اصول ايمني را رعايت كردة، شبهاي تيره و تاريك دوران غيبت را پشت سرنهاده، چشم اميد به افق دوخته، فرا رسيدن لحظة وصال را شماره كنند، با مشاهدة نخستين تابلو، تاريخ دقيق وقت ظهور را پيشبيني نموده، با آرامش خاطر گام در كوي محبوب بگذارند. 3. علايم حتمي
در روايات فراوان به حتمي بودن پنج نشانه از نشانههاي ظهور در مورد آنها تصريح و تأكيد شده است، كه به يك نمونه از آنها اشاره ميكنيم:
شيخ صدوق با سلسلة اسنادش از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود:
قبل قيام القائم خمس علامات محتومات: اليماني، و السفياني، و الصيحة، و قتل النفس الزكيّه و الخسف بالبيداء.
پيش از قيام قائم(ع) پنج نشانة حتمي هست كه عبارتند از: يماني، سفياني، صيحه، قتل نفس زكيه و خسف زمين بيدا.15
شيخ صدوق اين حديث را با پنج واسطه از امام صادق(ع) روايت كرده كه همة آنها مورد اعتماد و استناد هستند، و اينك اشارهاي كوتاه به نام و ميزان وثاقت آنها:
1. محمد بن حسن بن احمد بن وليد: پيشتاز رجاليون، مرحوم نجاشي بر وثابت او تأكيد كرده است.16
2. حسين بن حسن بن ابان: ابن داود حلّي بر وثاقت او تصريح كرده است.17
3. حسين بن سعيد بن حماد بن سعيد مهران اهوازي: شيخ طوسي بر وثاقت او تصريح نموده است.18
4. محمد بن ابي عمير: وي علاوه بر اينكه در ميان خاصه و عامه از موثقترين انسانها بود،19 از اصحاب اجماع نيز به شمار ميآيد؛ يعني هر حديثي كه سندش تا او صحيح باشد، بررسي اسناد بعدي لازم نيست؛20 زيرا او ملتزم بود كه فقط از افراد مورد وثوق روايت كند.
5. عمر بن حنظله: در وثاقت عمر بن حنظله همين بس كه امام صادق(ع) بر صداقت او در نقل حديث تصريح نموده21 و محمد بن ابي عمير كه از اصحاب اجماع است، از او روايت كرده است.
در اين زمينه احاديث فراواني نقل شده، كه در اينجا به همين يك حديث كه سند معتبر و متن گويايي دارد، بسنده كرديم.
4. خروج سفياني
از نظر تسلسل زماني اولين نشانه از نشانههاي حتمي كه پيش از ديگر نشانه رخ ميدهد و فرارسيدن انفجار نور و سپري شدن شب ديجور غيبت را نويد ميدهد، خروج سفياني است.
خوشبختانه خروج سفياني در روايات اسلامي بسيار دقيق، روشن و شفاف بيان شده و هرگز قابل انطباق با هيچ فرد ديگري نيست.
جالبتر اينكه علاوه بر روايات كلي علايم پنجگانه، در مورد خروج سفياني به طور مستقل بر حتمي بودن آن تصريح و تأكيد شده است. ما در اينجا به چند حديث مورد اعتماد و استناد اشاره ميكنيم:
يك. عبدالله بن جعفر حميري، از احمد بن محمد بن عيسي، از ابن اسباط، از حضرت ابوالحسن امام رضا(ع) روايت كرده كه فرمود:
إنّ أمر القائم حتم من الله، و أمر السّفيانيّ حتم من الله، و لايكون قائم إلاّ بسفيانيّ.
قيام قائم(ع) از سوي خداوند حتمي است، خروج سفياني نيز از سوي خداوند حتمي است، هرگز بدون سفياني، قائمي نخواهد بود.22
اين حديث را «عبدالله بن جعفر حميري» با دو واسطه از امام رضا(ع) روايت، و آن را در كتاب گرانسنگ قرب الإسناد ثبت كرده است.
ابوالعباس، عبدالله بن جعفر حميري، در عهد غيبت صغرا ميزيست، شخصيت برجستة قم و شيخ قميها بود، آثار فراوان از خود به يادگار نهاده، از جمله: قرب الإسناد إلي الرّضا(ع).23 شيخ طوسي بر وثاقت او تصريح كرده است.24
اما دو واسطه:
1. احمد بن محمد بن عيسي اشعري: شيخ طوسي او را نيز توثيق نموده است.25
2. علي بن اسباط: مرحوم نجاشي، پيشتاز علماي رجال، او را توثيق نموده است.26
در اين حديث كه با سند صحيح به ما رسيده، علاوه براينكه خروج سفياني از نشانههاي حتمي معرفي شده، تصريح گرديده كه هرگز بدون سفياني قائمي در كار نيست.
دو. شيخ صدوق با سلسلة اسنادش از ابوحمزة ثمالي روايت ميكند كه گفت: به محضر امام صادق(ع) عرض كردم كه پدر بزرگوارتان امام باقر(ع) ميفرمود:
إنّ خروج السّفيانيّ من الأمر المحتوم.
خروج سفياني از نشانههاي حتمي است.
امام صادق(ع) فرمود: «آري».27
شيخ صدوق اين حديث را با پنج واسطه از امام صادق(ع) روايت كرده و علماي رجال بر وثاقت همة آنها تصريح كردهاند:
1. محمد بن موسي بن متوكل: علامة حلي و ابن داود حلي بر وثاقتش تصريح كرده28 و سيد ابن طاووس بر وثاقت او ادعاي اجماع نموده است.29
2. عبدالله بن جعفر حميري: شيخ طوسي بر وثاقتش تصريح كرده است.30
3. احمد بن محمد بن عيسي: گفتيم كه شيخ طوسي بر وثاقت او نيز تصريح نموده است؛31
4. حسن بن محبوب: او را نيز شيخ طوسي توثيق نموده است؛32
5. ابوحمزة ثمالي: مرحوم نجاشي بر وثاقت او تأكيد كرده است.33
در اين حديث حتمي بودن خروج سفياني از دو امام معصوم(ع) روايت شده است.
سه. نعماني با سلسله اسنادش از امام صادق(ع) روايت ميكند كه فرمود:
السّفيانيّ من المحتوم و خروجه في رجب.
سفياني از امور حتمي است و خروجش در ماه رجب است.34
ابوزينب، محمدبن ابراهيم نعماني، از شخصيتهاي برجستة قرن چهارم است كه پيشتاز رجاليون او را با عناوين: عظيم القدر، شريف المنزله، صحيح العقيده و كثيرالحديث ستوده است.35
نعماني اين حديث را با پنج واسطه از امام صادق(ع) روايت كرده، كه همة آنها از نظر علماي رجال مورد اعتماد و استناد هستند:
1. احمد بن محمد بن سعيد، مشهور به ابن عقده:نجاشي بر صداقت، وثاقت، امانت و جايگاه رفيعش تأكيد كرده است.36
2. محمد بن فضل بن ابراهيم بن قيس بن رمانه: بر وثاقت او نيز نجاشي تصريح كرده است.37
3. حسن بن علي بن فضال: شيخ طوسي بر تقوا، زهد و وثاقتش تأكيد كرده است.38
4. ابواسحاق، ثعلبة بن ميمون: بر فقاهت، وثاقت، فضيلت و جلالت قدرش شيخ طوسي تأكيد نموده است.39
5. عيسي بن اعين: شيخ نجاشي بر وثاقتش تصريح كرده است.40
در اين حديث بر حتمي بودن سفياني تأكيد و خروجش در ماه رجب بيان شده است.
در حديث ديگري در همين زمينه آمده است:
و من المحتوم خروج السّفيانيّ في رجب.
خروج سفياني در ماه رجب از نشانههاي حتمي ميباشد.41
از اين بحث مقدماتي به نتايج زير رسيديم:
1. نشانههاي ظهور حضرت بقيةالله ـ ارواحنافداه ـ بسيار فراوان است و از مرز دو هزار ميگذرد.
2. پنج نشانه از آنها از علايم حتمي است.
3. يكي از علايم حتمي خروج سفياني است.
و اينك وقت آن رسيده كه ويژگيهاي سفياني را در پرتو احاديث وارده از پيشوايان معصوم برشماريم.
5. ويژگيهاي سفياني
1ـ5. نام سفياني: مشهور آن است كه نام سفياني: «عثمان» و نام پدرش: «عنبسه» ميباشد.42
در برخي از منابع نام پدرش «عُيَينَه» آمده43 كه با توجه به اتحاد طريق به نظر ميرسد كه آن تصحيف شدة «عنبسه» باشد.
اسامي ديگري نيز براي سفياني نقل شده كه از آن جمله است:
1. حرب بن عنبسة بن مرة بن كلب بن سلمة بن يزيد بن عثمان بن خالد بن يزيدبن معاوية بن ابيسفيان؛44
2. عنبسة بن مرة بن كليب بن سلمة بن عبدالله بن عبدالمقتدر بن عثمان بن معاوية بن ابي سفيان؛45
3. عبدالله بن يزيد، از قبيلة بني كلب؛46
4. عنبسة بن هند؛47
5. ابوعتبه، عروة بن محمد؛48
6. معاوية بن عتبه؛49
هيچ يك از اسامي ياد شده سند قابل اعتماد و استنادي ندارد و مشهور همان عثمان بن عنبسه ميباشد.
2ـ5. القاب او: مشهورترين لقب او سفياني است و او را از آن جهت سفياني مينامند كه از تبار ابوسفيان است.
از ديگر القابش صخري منسوب به صخر پدر ابوسفيان است.50
اميرمؤمنان(ع) در يكي از خطبههاي ملاحم، از خروج آشوبگري در شام سخن ميگويد كه پرچمهايش در ناحية كوفه به اهتزاز درميآيد و آشوب فراوان به پا ميكند.
اميرمؤمنان از او به عنوان «ضِلّيل» ياد ميكند؛51 يعني بسيار گمراه.52
برخي از شارحان نهجالبلاغه آن را اشاره به سفياني دانسته53 برخي به عبدالملك بن مروان تفسير كرده54 و برخي ديگر آنرا اعّم دانستهاند.553ـ5. نسب او: قرآن كريم از «بنياميه» به عنوان «الشجرة الملعونة» تعبير كرده56 و در احاديث فراواني تصريح شده كه منظور از شجرة ملعونه، بنياميه است.57
در روايات آمده است كه سفياني از سوي پدر به بنياميه و از سوي مادر به تيرة «كلب» ميرسد، چنانكه اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد:
هو من بنيأميّة، و أخواله كلب.
او از تبار بنياميه و داييهايش از قبيلة كلب است.58
او بيگمان از بطن هند جگرخواره است، چنانكه در احاديث فراوان از او به عنوان: «إبن آكلة الأكباد» ياد شده است.59
در احاديث فراوان تأكيد شده كه او از تبار ابيسفيان است.60
امام صادق(ع) در اين رابطه ميفرمايد:
ما و آل ابيسفيان براي خدا با يكديگر دشمني ورزيديم، ما گفتيم: خداوند راست فرموده، آنها گفتند: خداوند دروغ گفته است.
از اينرو ابوسفيان با پيامبر، معاويه با علي بن ابيطالب و يزيد بن يا حسين. علي پيكار كرد و سفياني با قائم پيكار خواهد كرد.61
اما در مورد اينكه سفياني از نسل كدامين فرزند ابوسفيان است، اقوال مختلفي نقل شده كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1. از نسل خالدبن يزيد بن ابيسفيان؛62
2. از نسل عتبة بن ابيسفيان؛63
3. از نسل يزيد بن معاوية بن ابيسفيان؛64
4. از طرف پدر از نسل ابيسفيان و از سوي مادر از نسل يزيد بن معاويه.65 4ـ5. اوصاف جسمي: در روايات فراواني از اوصاف ظاهري سفياني گفتگو شده و جاي هرگونه شك و ترديد را از بين برده است.
شيخ صدوق با سند صحيح از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود:
إنّك لو رأيت السّفيانيّ لرأيت أخبث النّاس، أشقر، أحمر، أزرق.
تو اگر سفياني را ببيني، پليدترين انسانها را ديدهاي، او بور، سرخ روي و زاغ چشم است.66
شيخ صدوق اين حديث را با شش واسطه روايت كرده كه علماي رجال بر وثاقت همة آنها تصريح كردهاند:
1. احمد بن زياد بن جعفر همداني: وي از مشايخ شيخ صدوق است و شيخ صدوق بر وثاقت او تأكيد كرده، ميفرمايد: او ثقه، متديّن و با فضيلت بود.67
2. علي بن ابراهيم بن هاشم: نجاشي بر وثاقت او تصريح كرده، ميفرمايد: او ثقه، مورد اعتماد، استناد و صحيح الاعتقاد بود.68
3. ابراهيم بن هاشم: سيد بن طاووس بر وثاقت او ادعاي اجماع كرده است.69
4. محمد بن ابي عمير: شيخ طوسي او را از پارساترين، موثقترين و عابدترين مردمان در ميان خاص و عام معرفي كرده70 و خود از اصحاب اجماع ميباشد.71
5. حماد بن عيسي: او نيز از اصحاب اجماع است72و شيخ طوسي بر وثاقت و جلالت قدرش تصريح نموده است.73
6) عمر بن يزيد: شيخ طوسي بر وثاقت او نيز تصريح كرده است.74
در اين حديث شريف كه با سند صحيح به دست ما رسيده، مشخصات ظاهري سفياني، از قبيل: سرخ روي، بور و زاغ چشم بودن وي براي ما بيان شده است.
در حديث ديگري امام باقر(ع) در همين رابطه ميفرمايد:
السّفيانيّ أحمر، أشقر، أزرق.
سفياني سرخ روي، بور و زاغ چشم است.75
در احاديث ديگر به ديگر ويژگيهاي جسمي و اوصاف ظاهري سفياني اشاره شده كه به تعدادي از آنها اشاره ميكنيم:
پيشواي پروا پيشگان، اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد:
يخرج إبن آكلة الأكباد من الوادي اليابس، و هو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة، بوجهه أثر الجدري، إذا رأيته حسبته أعور.
پسر هند جگرخواره از وادي يابس خروج ميكند، او مردي ميانه بالا، با چهرهاي وحشتناك، سرستبر و آبلهروي است. هنگامي كه او را ببيني او را يك چشم تصور ميكني.76
از طريق عامه نيز از مولاي متقيان اميرمؤمنان(ع) روايت شده كه فرمود:
السّفيانيّ من ولد خالد بن يزيد بن أبي سفيان، رجل ضخم الهامة، بوجهه آثار جدري، و بعينه نكتة بياض.
سفياني از تبار خالدبن يزيد بن ابي سفيان است، او مردي سرستبر است، كه در چهرهاش آثار آبله و در چشمش نقطة سفيدي است.77
حافظ ابوعبدالله، نعيم بن حماد مروزي، (م 229 ق.) با سلسلة اسنادش از حارث بن عبدالله روايت كرده كه گفت:
يخرج رجل من ولد أبي سفيان، في الوادي اليابس، في رايات حمر، دقيق السّاعدين و السّاقين، طويل العنق، شديد الصّفرة، به أثر العبادة.
مردي از تبار ابي سفيان از وادي يابس با پرچمهاي سرخ خروج ميكند كه بازوانش نازك، ساقهاي پايش لاغر، گردنش دراز، چهرهاش به شدت زرد و در سيمايش آثار عبادت است.78
در فصلهاي بعدي يادآور ميشويم كه او هرگز خداي را نپرستيده است، اما نشان عبادتي كه در اين حديث آمده، احتمالاً نشاني مزوّرانه باشد.
مروزي همچنين با سلسلة اسنادش از «ضمره» روايت كرده كه گفت:
السّفياني ّرجل أبيض، جعد الشّعرة.
سفياني مردي سفيد پوست با موهاي مجعّد است.79
وي همچنين در ضمن حديث مفصلي از كعب الأحبار روايت كرده كه گفت:
السّفيانيّ حديث السّنّ، جعد الشّعر، أبيض، مديد الجسم.
سفياني جواني نورس، با موهاي مجعّد، سفيد چهره و لاغر اندام است.80
و در حديث ديگري آمده است:
و هو ربعة من الرّجال، دقيق الوجه، جهوريّ الصّوت، طويل الأنف، يحسبه من يراه أنّه أعور؛
او مردي ميانه بالا، صورت باريك، بلند آواز و بيني دراز است، هركس او را ببيند گمان كند كه او يك چشم دارد.81
در مورد ويژگيهاي جسمي و نشانههاي ظاهري سفياني، تنها حديث مورد اعتماد و استناد، حديث شيخ صدوق بود كه آنرا با سند صحيح از امام صادق(ع) روايت كرده است، احاديث بعدي را به عنوان مؤيد آورديم، به ويژه احاديث مروزي را كه سندهايش به معصوم نميرسد.82
تعبير «سفيد چهره» كه در حديث ضمره و كعب آمده، با تعبير «أشقر» قابل جمع است، زيرا اشقر به كسي گفته ميشود كه گونههايش سرخ و سفيد باشد.83 5ـ5. ديگر اوصاف سفياني: در احاديث وارده از پيشوايان معصوم(ع) به ذكر اوصاف ظاهري و ويژگيهاي جسمي سفياني بسنده نشده، بلكه به اوصاف روحي و رواني او نيز اشاره شده است.
در حديث شيخ صدوق كه سند آن را در بخش پيشين بررسي كرديم و صحّت آن را اثبات نموديم، امام صادق(ع) ميفرمايد:
إنّك لورأيت السّفيانيّ لرأيت أخبث النّاس، أشقر، أحمر، أزرق، يقول: ياربّ ثاري، ثاري، ثمّ النّار. و قد بلغ من خبثه انّه يدفن أمّ ولد له و هي حية، مخافة أن تدلّ عليه.
اگر سفياني را ببيني، پليدترين انسانها را ديدهاي، او مردي بور، سرخ روي و زاغ چشم است. او همواره ميگويد: خدايا انتقام، انتقام، سپس دوزخ. او به قدري خبيث است كه مادرِ بچهاش را زنده به گور ميكند، از ترس اينكه مخفيگاهش را نشان دهد.84
امام باقر(ع) در همين رابطه ميفرمايد:
السّفيانيّ أحمر، أشقر، أزرق، لم يعبد الله قطّ، و لم يرمكّة و المدنية قطّ، يقول ياربّ ثاري و النّار، ياربّ ثاري و النّار.
سفياني سرخ رو، بور و زاغ چشم است، او هرگز خدا را نپرستيده و هرگز وارد مكه و مدينه نشده است. او ميگويد: خدايا انتقام وانگهي دوزخ، بار خدايا انتقام، سپس دوزخ.85
و از طريق عامه آمده است:
السّفيانيّ من ولد خالدبن يزيد بن أبيسفيان، ملعون في السّماء و الأرض، و هو أكثر خلق الله ظلماً
سفياني از تبار خالد بن يزيد بن ابيسفيان است، در آسمان و زمين لعنت شده است، او ستمكارترين مخلوقات خداست.86
حافظ ابوصالح سليلي در ضمن يك حديث بسيار طولاني از اميرمؤمنان(ع) روايت كرده كه فرمود:
أشدّ خلق الله شرّاً، و ألعن خلق الله حدّاً، و أكثر خلق الله ظلماً.
او در ميان مخلوقات خدا از همه شرورتر، از همه ملعونتر و از همه ستمكارتر است.87
از مجموع احاديث ياد شده، شرارت، ملعنت، كينهتوزي و انتقامجويي او استفاده ميشود.
در حديث شيخ صدوق كه صحيحترين و معتبرترين حديث اين بخش بود، بر سه ويژگي اخلاقي او تأكيد شده است:
1. سفياني پليدترين انسان روي زمين است.
2. پركينهترين انسان است و همواره فرياد ميزند: انتقام، انتقام؛
3. سنگدلترين انسان است، براحدي رحم نميكند، حتي همسرش را زنده به گور ميكند.
پيشتر سند اين حديث را بررسي كرديم و صحّت و اعتبارش را اثبات نموديم.
6. كارنامة سياه سفياني
در پايان سخن، شماري از عملكردهاي وحشيانه و بيرحمانة سفياني را بررسي مي كنيم:
1. رسول اكرم(ص) فرمود:
يخرج رجل يقال له: «السّفيانيّ» في عمق دمشق، و عامّة من يتبعه من كلب، فيقتل حتّي يبقر بطون النّساء و يقتل الصّبيان.
مردي از دل دمشق خروج ميكند كه به او سفياني ميگويند، همة پيروانش از تيرة كلب ميباشند، آنقدر كشتار ميكند كه حتي شكم زنها را ميشكافد و كودكان را از دمِ تيغ ميگذراند.88
حاكم نيشابوري پس از نقل حديث تأكيد كرده كه اين حديث براساس معيارهاي بخاري و مسلم، صحيح است.89
2. در حديث ديگري از اميرمؤمنان(ع) آمده است:
فيقتل حتّي يبقر بطون النّساء و يقتل الصّبيان.
آنقدر كشتار ميكند كه حتي شكم زنها را ميشكافد و كودكان را به قتل ميرساند.90
3. و در حديث ديگري در اين زمينه ميفرمايد:
ثمّ يبعث فيجمع الأطفال و يغلي الزّيت لهم، فيقولون: إن كان آباؤنا عصوك فنحن ماذنبنا؟
مأمورها را ميفرستد، كودكان را گرد ميآورند و ديگهاي زيتون را براي آنها ميجوشاند، آنها گويند: اگر پدران ما با تو مخالفت كردهاند، تقصير ما چيست؟91
4. در ادامة همين حديث آمده است:
و يخرج السّفياني ّو بيده حربة، فيأخذ امرأة حاملاً، فيدفعها إلي بعض أصحابه و يقول: أفجربها في وسط الطّريق. فيفعل ذلك و يبقربطنها، فيسقط الجنين من بطن امّه، فلا يقدر أحد أن يغيّر ذلك.
سفياني اسلحه به دست خروج ميكند، زن حاملهاي را دستگير كرده به يكي از افرادش ميگويد: در ميان راه دامنش را آلوده كن، آنگاه شكمش را ميشكافد و جنيناش را بيرون ميآورد و كسي را توان اعتراض نميباشد.92
5. امير تقوا پيشگان در همين رابطه ميفرمايد:
و يخرج قوم من آل رسول الله صلي الله عليه و اله إلي بلاد الرّوم، فيبعث السّفيانيّ إلي ملك الرّوم: ردّ إليّ عبيدي، فيردّهم اليه، فيضرب أعناقهم بدمشق.
گروهي از اولاد رسول اكرم(ص) به بلاد روم پناهنده ميشوند، سفياني كسي را به نزد پادشاه روم ميفرستد كه بندههايم را به سوي من برگردان. او نيز برميگرداند، پس آنها را در دمشق گردن ميزند.93
6. اميرمؤمنان(ع) در ضمن شمارش كارنامة سياه سپاهيان سفياني ميفرمايد:
فيقتلون بالزّوراء سبعين ألفاً و يبقرون بطون ثلاثمائة امرأة.
هفتادهزار نفر را در بغداد ميكشند و شكم سيصد زن را ميشكافند.94
7. در برخي از تفاسير عامه، در ذيل آية 51 از سورة سبأ آمده است:
سفياني لشكري را به بغداد ميفرستد، بيش از 3000 نفر را ميكشند و شكم بيش از 100 زن را ميشكافند.95
8. در برخي ديگر از احاديث عامه، از كشته شدن 70000 نفر در عين التّمر96 و از تعدي به حريم 30000 تن در كوفه سخن رفته است.97
9. از أرطاة نقل شده كه گفت:
سفياني همة كساني را كه با او مخالفت كنند از دم شمشير ميگذراند، آنها را با ارّه ميبرد و در ديگها ميجوشاند. اين كار تا شش ماه ادامه مييابد.98
10. و در ضمن يك حديث طولاني از اميرمؤمنان(ع) روايت شده كه فرمود:
با 70000 نفر به سوي عراق حركت ميكند، در كوفه، بصره و ديگر شهرها ميگردد، اركان اسلام را منهدم ميكند، دانشمندان را ميكشد، قرآنها را ميسوزاند، مساجد را ويران ميكند، محرّمات را مباح ميسازد، به نوازندگي فرمان ميدهد، كارهاي ناشايست را ترويج ميكند، از فرايض الهي جلوگيري مينمايد، از جور و ستم پروا نميكند، هركس كه نامش: محمد، علي، جعفر، حمزه، حسن، حسين، فاطمه، زينب، امكلثوم، خديجه و عاتكه باشد، به جهت دشمني با خاندان پيامبر از دم شمشير ميگذراند.99
آنچه را به طور فشرده آورديم، اندكي از بسيار، قطرهاي از دريا و مشتي از خروارها جناياتي است كه در احاديث فريقين پيرامون كارنامة سياه سفياني آمده است.
پيشتر گفتيم كه همة اينها از نظر سندي قوي نيستند، ولي اينها مؤيّد حديث بسيار معتبر و صحيحي است كه از امام صادق(ع) در آغاز نقل كرديم كه فرمود:
اگر سفياني را ببيني، خبيثترين انسان را ديدهاي، او سرخ رو، زاغ چشم و بور است، فرياد ميزند: انتقام، انتقام، وانگهي دوزخ.
او به قدري پليد است كه مادرِ بچهاش را، از ترس اينكه مخفيگاهش را نشان دهد، زنده به گور ميكند.100
ادامه دارد.
پينوشتها:
1. در كتابنامة حضرت مهدي(ع) از نگارنده، بيش از 200 عنوان كتاب مستقل در اين رابطه معرفي شده است.
2. مكرر به چاپ رسيده، از جمله: الف) با تحقيق دكتر سهيل زكار، بيروت، دارالفكر، 1414ق.، 508 صفحه وزيري. ب) با تحقيق سمير امين زهري، قاهره، مكتبة التوحيد، 1412 ق. 784 ص، وزيري، در دو مجلد. ج) با تحقيق ابوعبدالله / ايمن محمد محمد عرفة، نجف، المكتبة الحيدريه، 1424 ق. 527ص.
3. بيروت، دارالبشائر الاسلامية، 1419 ق.، 293 ص، وزيري.
4. تحقيق عبدالكريم عقيلي، قم، دارالسيرة، 1418ق.، 417 ص، وزيري.
5. قم، مؤسسة صاحب الأمر(عج)، 1416 ق. ، 541 ص، وزيري.
اين كتاب دهها بار به نام الملاحم و الفتن در ايران و لبنان به چاپ رسيده و چندين بار به فارسي برگردان شده، از جمله: الف) فتنهها و آشوبهاي آخرالزمان، از محمدجواد نجفي ب) نشانههاي ظهور آخرالزمان، از سيد مهدي آيتاللهي.
6. تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيه، رياض، مكتبة النّصر الحديثة، 1968 م.، 789 ص، وزيري، در دو مجلد.
7. تحقيق وفق فوزي الجبر، دمشق، دارالهجرة، 1414 ق.، 293 ص، وزيري.
8. تحقيق نزار نعمة الحسن، قم، مكتبةالأمين، 1425 ق.، 408 ص، وزيري.
9. تهران، انتشارات صدر، 1369 ش.، 1675 ص، وزيري، چهار مجلد.
10. رياض، دار ابن الجوزي، 1421 ق. ، 483 ص، وزيري.
11. قم، ناشر مؤلف، 1420 ق.، 1712 ص، وزيري، در چهار مجلد، به ترتيب حروف الفبا، شامل: 1800 مدخل.
12. ابن حجر وثاقت و صداقت او را از احمد حنبل، معين، عجلي ابوحاتم نقل كرده و خود بر طبق نظر آنها اظهارنظر كرده است [مقدمة فتح الباري، ص 447].
13. از جمله نسخة كتابخانة «عاطف افندي» در استانبول به تاريخ 687 ق. و نسخة موزة لندن به تاريخ 706 ق.
14. اهميت اين كتاب در اين است كه دو كتاب فتن سليلي و بزّاز از بين رفته و تنها گزينههاي سيد ابن طاووس براي ما مانده است.
15. شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 650، ب 57، ح 7.
16. نجاشي، الرّجال، ص 383، رقم 1042.
17. ابن داود، الرّجال، ص 270، رقم 431.
18. شيخ طوسي، الفهرست، ص 112، رقم 230.
19. همان، ص 218، رقم 617.
20. شيخ طوسي، إختيار معرفة الرّجال، ص 556، ح 1050.
21. به محضر امام صادق(ع) عرضه شد: عمر بن حنظله حديثي در مورد وقت نماز از شما روايت كرده، امام(ع) فرمود: «او بر ما دروغ نميبندد» و چون متن حديث را نقل كردند، فرمود: «راست گفته است». (محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 3، ص 275).
22. حميري، قرب الإسناد، ص 374، ح 1329.
23. نجاشي، ألرّجال، ص 219، رقم 573.
24. شيخ طوسي، الفهرست، ص 167، رقم 439.
25. شيخ طوسي، الرجال، ص 366.
26. نجاشي، الرجال، ص 252، رقم 663.
27. شيخ صدوق، كمال الدين، ج2، ص 652، ب 57، ح 14.
28. علامه، الرّجال، ص 149، رقم 58؛ ابن داود، الرّجال، ص 185، رقم 1513.
29. سيد ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 19.
30. شيخ طوسي، الفهرست، ص 167، رقم 439.
31. همو، الرجال، ص 366.
32. همو، الفهرست، ص 96، رقم 162.
33. نجاشي، همان، ص 115، رقم 296.
34. نعماني، الغيبة، ص 300، ب 18، ح1.
35. نجاشي، همان، ص 383، رقم 1043.
36. نجاشي، همان، ص 94، رقم 233.
37. همان، ص 340، رقم 911.
38. شيخ طوسي، الفهرست، ص 97، رقم 164.
39. همو، اختيار معرفة الرجال، ص 412، رقم 776.
40. نجاشي، همان، ص 296، رقم 803.
41. نعماني، همان، ص 300، ب 18، ح2.
42. شيخ صدوق، همان، ج2، ص 651، ب 57، ح 9؛ راوندي، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1150؛ نيلي، منتخب الأنوار المضيئة، ص28؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 205، ح 36.
43. طبرسي، اعلام الوري، ج2، ص282؛ شيخ حر عاملي، اثبات الهداة، ج 3، ص 721، ب 34، ح 26.
44. سلمي، عقد الدرر، ص 91.
45. سيد ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 296، ب 79، ح 417.
46. نعيم بن حماد، الفتن، ص 221، ب 29، ح 814.
47. ابن المنادي، الملاحم، ص 77.
48. مقدسي، فرائد فوائد الفكر، ص 305.
49. سفاريني، لوائح الأنوار البهيّة، ج 2، ص 75.
50. نعيم بن حماد، همان، ص276، ب 45، ص 1028؛ سيوطي، الحاوي للمتاوي، ج 2، ص 70.
51. سيد رضي، نهج البلاغه، خطبة 101.
52. ابن منظور، لسان العرب، ج 8، ص 81.
53. بحراني، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 11.
54. ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 7. ص 99.
55. مغنيّه، في ظلال نهجالبلاغه، ج 2، ص 94.
56. سورة اسراء (27)، آية 60.
57. قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج 10، ص 283؛ بحراني، البرهان، ج 6، ص 104ـ 107.
58. سيد ابن طاووس، همان، ص 296، ب 79.
59. نعماني، همان، ص 306، ب 19، ح 16؛ شيخ طوسي، الغيبة، ص 461، ح 476؛ راوندي، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1151؛ شيخ حر عاملي، همان، ج 3، ص 730، ح 69؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 216، ح 73؛ سلمي، عقدالدرر، ص 54؛ مقدسي، همان، ص 299.
60. شيخ صدوق، همان، ج2، ص 651، ب 57، ح 9؛ طبرسي، همان، ج 2، ص 282؛ راوندي، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1150؛ شيخ حرّ، همان، ج 3، ص 721، ص 34، ح 26.
61. شيخ صدوق، معاني الأخبار، ص 346.
62. نعيم بن حماد، همان، ص 222، ب 29، ح 818؛ متقي هندي، البرهان، ص 113، ح 8؛ همو، كنزالعمال، ج 11، ص 284، ح 31535؛ سلمي، عقدالدرر، ص 72؛ مقدسي، همان، ص 305؛ سفاريني، همان، ج 2، ص 75.
63. شيخ طوسي، همان، ص 444، ح 437؛ شيخ حر، همان، ج 3، ص 727، ح 52؛ مجلسي، همان، ج 52، ص 213، ح 65.
64. مقدسي، البدء و التاريخ، ج 2، ص 177.
65. عبدالامير، الأسرار فيما كنيّ و عرف به الأشرار، ج 4، ص 288.
66. شيخ صدوق، همان، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
67. همان، ص 369، ب 34، ذيل ح 6.
68. نجاشي، همان، ص 260، رقم 680.
69. سيد ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 19.
70. شيخ طوسي، الفهرست، ص 218، رقم 617.
71. همو، اختيار معرفة الرجال، ص 375، رقم 705.
72. همان.
73. همو، الفهرست، ص 115، رقم 240.
74. همان، ص 184، رقم 502.
75. نعماني، همان، ص 306، ب 19، ح 18.
76. شيخ صدوق، همان، ج 2، ص 651، ب 57، ح 9؛ طبرسي، همان، ج 2، ص 282، ب 4، ف 1؛ راوندي، الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1150؛ نيلي، همان، ص 28؛ مجلسي، همان، ج 52، ص 205، ح 36.
77. نعيم بن حماد، همان، ص222، ب 29، ح 818؛ سلمي، همان، ص 73؛ متقي هندي، البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، ص 113؛ همو، كنزالعمال، ج 11، ص284، ح 31535؛ سفاريني، همان، ج 2، ص 75؛ مقدسي، همان، ص 306.
78. نعيم بن حماد، همان، ص 223، ح 821.
79. همان، ح 820.
80. همان، ص 235، ب 33، ح 872.
81. مقدسي، همان، ص 307.
82. استناد به احاديث اصحاب در مورد فتن و ملاحم از اين جهت است كه آنها هيچ اطلاعي و هيچ ادعايي از حوادث آخرالزمان نداشتند، و آنچه نقل ميكردند به استناد شنيدههاي خود از رسول اكرم(ص) بود، اگرچه در مواردي به آن تصريح نميكردند.
83. ابن منظور، همان، ج 7، ص 161.
84. شيخ صدوق، همان، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
85. نعماني، همان، ص 306، ب 19، ح 18.
86. سفاريني، همان، ج 2، ص 75؛ مقدسي، همان، ص 305.
87. سيد ابن طاووس، همان، ص 296، ب 79، ح 417.
88. سلمي، همان، ص 73؛ متقي هندي، كنزالعمال، ج 14، ص 272، ح 38698؛ همو، البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، س 113؛ سيوطي، الدّر المنثور، ج 5، ص 241؛ همو، الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 61؛ قنوجي، الإذاعة لماكان و مايكون بين يدي الساعة، ص 125.
89. حاكم، المستدرك للصّحيحين، ج 4، ص 520.
90. مقدسي، همان، ص 306.
91. سلمي، همان، ص 93.
92. همان، ص 94.
93. مقدسي، همان، ص 320.
94. سلمي، همان، ص 92.
95. طبري، جامع البيان، ج 22، ص 72؛ قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج 14، ص 315.
96. نام شهري است در نزديكي انبار در غرب كوفه، ر.ك: ياقوت، معجم البلدان، ج 3، ص 759.
97. مقدسي، همان، ص 310؛ سلمي، همان، ص 77.
98. نعيم بن حماد، همان، ص 235، ب 33، ح 873.
99. مقدسي، همان، ص 320.
100. شيخ صدوق، همان، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.