مترجم: مهرداد وحدتی
ویژگیهای خاص صنعت فرهنگی
در برخی کشورها، صنعت فرهنگی بیش از هر چیز، ابزاری است که در کشمکشهای رقابت آمیز سیاسی و مرامی مورد استفاده قرار میگیرد. و گروههای گوناگون فشار از آن استفاده میکنند. در دستهای دیگر از کشورها، صنایع فرهنگی برای صاحبان خود منبع تأمین سود هستند و بدین لحاظ، ماهیتی تجاری دارند. و دست آخر، در تعدادی از کشورها این صنعت، عمدتاً ابزاری است برای تأثیرگذاری مرامی و مسلکی؛ و انحصار استفاده از آن نیز در دست دولت است.به نظر ال. آلتوسر، صنعت فرهنگی را میتوان «ابزار دولت مسلکی» (2) دانست. برخی عقیده دارند که برای بسیاری از مردم، تلویزیون نمایانگر یک «نیروی طبیعی» افسانهای است، بدان معنا که هرچه روی صفحهی تلویزیون نمایش داده شود، واقعاً موجود دانسته میشود. با این نگرش، تلویزیون عملاً بازتابی از «نظام طبیعی جهان» شمرده میشود. اما در واقع، فعالیتیهای رسانههای گروهی، اَعمالی ارادی و تابع نظام مسلکیای هستند که این رسانهها در خدمت آنند. بنابراین، برخلاف نظرات برخی، رسانههای گروهی نه تنها یک ادارهی خدمات عمومی محسوب نمیشوند بلکه در واقع، ابزار اعمال کنترل بر مردمند؛ ابزاری که در بسیاری از کشورها بیش از همه برای تحکیم نظام اجتماعی - سیاسی موجود مورد استفاده قرار میگیرند. (3)
صنعت فرهنگی برای کار هنری بازار تازهای ایجاد میکند و باعث پیدایی دستههایی از متخصصان میشود که در مراکز بستهی حرفهای متمرکز میگردند و بدین شکل، به جلب هنرمندان از مراکز کوچکتر استانها میپردازند. از طرف دیگر، این صنعت آثار این افراد را وارد مدار کلی کرده، باعث میشود کسانی که از آن پیش، مخاطبانی انگشت شمار داشتند به همهی مردم معرفی گردند. (4)
در برخی کشورها صنعت فرهنگی یک منبع بزرگ درآمد است و کشاکش بر سر کسب این درآمد، تعیین کنندهی شکل و مضمون برنامههایی است که پخش میشود. برای مثال، تلویزیون تجارتی آمریکا در سال 1970 از طریق تبلیغات، سه میلیارد دلار درآمد داشت. هزینهی یک دقیقه تبلیغ تلویزیونی در آمریکا 40000 دلار است. به همین علت است که تبلیغات تلویزیونی تا حدود زیادی تعیین کنندهی شکل برنامههای تلویزیونی است؛ نه این که صرفاً موجب قطع برنامههای تلویزیونی میشود، بلکه اغلب به گونهای مورد استفاده قرار میگیرد که تصویری نادرست از مضمون آنها به دست میدهد. در واقع، تبلیغات کنترل قابل توجهی بر تلویزیون اعمال میکند. از طرف دیگر، مخالفتهایی با جهت دار بودن برخی از تبلیغات که به عنوان مثال، نقشی کلیشهای و متداول از زن به دست میدهد به عمل آمده است. (5)
شرکتهای بزرگ محصولات خود را به بسیاری از کشورها صادر میکنند. این صادرات که بیشتر، متشکل از برنامههای مبتذل سرگرم کننده است، از همان مجاری نظام استعماری پیشین سود میجوید. بنابراین، میتوان از نوعی خاص از امپریالیزم، یعنی «امپریالیزم رسانههای گروهی» که در مورد برخی کشورها ابزار استعمار نوین محسوب میشود، نام برد. (6)
چنین تصور میشود که تلویزیون آموزش مضرات تلویزیون تجاری را خنثی میکند، ولی تلویزیونی که بیشتر قصد آموزش داشته باشد تا سرگرم کردن مردم، منابع مالی به مراتب کمتری در اختیار خواهد داشت و به همین علت، دامنه فعالیت آن به مراتب محدودتر خواهد بود.
سازوکار تأثیر تلویزیون بر نگرشها و رفتار کودکان و نوجوانان
این مسئله که آیا رسانههای گروهی و بویژه تلویزیون، تأثیر آشکاری بر رفتار و نگرش کودکان و نوجوانان میگذارند و اگر چنین است، به چه طریقی این کار را میکنند؛ و به عبارت دیگر، مسئلهی «سازوکار» تأثیر آنها، هنوز نیازمند توضیح بیشتر است. حتی به فرض پذیرش چنین تأثیری، باید مشخص کرد که چگونه میتوان این تأثیر را از دیگر تأثیرها جدا ساخت. به همین علت است که، دست کم در حال حاضر، تشخیص این تأثیر کم و بیش غیر قطعی، ناقص و دوگانه مانده است. ناقص است؛ چون پژوهش در زمینه تأثیر تلویزیون تنها در چند کشور انگشت شمار صورت گرفته است (بیشترین کار در این زمینه، در آمریکا انجام شده است). غیر قطعی است؛ چون هنوز مطالعات تجربی کافی به عمل نیامده است که در آنها تلاشی واقعی برای جدا کردن تأثیر تلویزیون از عوامل دیگر صورت گرفته باشد. (7) دوگانه است؛ چون قطعاً میتوان تأثیر تلویزیون را در برخی موارد مثبت دانست، در حالی که این تأثیر از جنبههای دیگر به کلی منفی است و ایجاد تعادل میان این دو دسته عوامل آسان نخواهد بود.در اینجا میتوانیم مطالعهی خود را در زمینهی تأثیر صنایع فرهنگی بر نگرشها و رفتار کودکان و جوانان با این فرض آغاز کنیم که این رفتار، مبتنی بر جهت گیری به سمت ارزشها، بویژه ارزشهای برتری است که در فرآیند اجتماعی شدن درونی میشوند. درونی شدن این ارزشها یا به معنای وسیعتر آن، درونی شدن مضامینی که توسط رسانهها منتقل میشوند به احتمال زیاد بیش از هر چیز به سه عامل بستگی دارد:
الف) امکان شناخت ارزشها (دسترسی داشتن به این ارزشها به شکل عینی و درک آنها به شکل ذهنی)؛
ب) رابطهی عاطفی با ارزشهای شناخته شده؛
ج) درجه پیوستگی گروههای کوچک (خانواده، گروه همسالان) گرد ارزشهای درونی شده.
درونی شدن ارزشها، برای مثال در مورد دریافت مضامینی که از تلویزیون پخش میشود، به شرایط همراه با دریافت، و نوع سازمان اجتماعی دریافت نیز بستگی دارد.
اگر چنین فرض کنیم که در فرآیند شکل گیری نگرشها، اقتدار شخصی به همراه رابطههای مثبت عاطفی (میتوان شخصی را که مورد عشق و علاقهی ماست و مواردی دیگر از این قبیل را تغییر داد) نقشی بنیادی دارد، به ناچار به این نتیجه میرسیم که نباید در مورد تأثیر تلویزیون مبالغه کرد؛ زیرا زبان تلویزیون، بیش از هر چیز، زبان اطلاع رسانی است، نه زبانی که به منظور هدایت رفتار ابداع شده باشد.
از طرف دیگر، فرآیند یادگیری از طریق تقلید رفتاری که روی پردهی سینما یا صفحهی تلویزیون مشاهده میشود، بر ما پوشیده نیست. این نکتهای است که بیشتر در مورد کودکان مصداق دارد. در این مورد باید به دو مشکل توجه کرد: مشکل اول مربوط به این اندیشه میشود که نگرش و رفتار ما احتمالاً بیشتر تحت تأثیر عواملی که هیچ هدف آموزشیای ندارند، قرار میگیرد تا عواملی که به طور عمدی به کار گرفته شدهاند. درستی این حدس اهمیتی بسزا، در درک تأثیر خشونت و سکس در سینما و تلویزیون و تأثیر ضعیف برنامههای آموزشی خواهد داشت.
مشکل دوم مربوط به عینی و واقعی بودن تصویری است که رسانههای گروهی، بویژه تلویزیون، از جهان به دست میدهند. این تصویر، همواره یک سویه و یا نادرست است. تلویزیون میتواند با امکانات عظیم خود، حقایق را دستکاری کرده، تاریخ را تحریف کند. (8) مارشال مک لوهان میگوید: «رسانه پیام است.» به عبارت دیگر، روش انتقال پیام تأثیری قطعی بر مضمون پیامهای ارسالی دارد. تلویزیون آمریکا تصویری غیرواقعی و ساده دلانه از جهان به بینندگان خود میدهد. این تصویر بیشتر نمایانگر جهان مردان است تا زنان؛ از آنِ سفیدپوستان است تا نژادهای دیگر؛ جهانی است که بیشتر، ساختمانی خاص و حرفهای دارد تا ساختمانی واقعی؛ جهانی دارای ارزشهای نسبتاً سنتی که در آن، توجه به مشکلات و کمبودهای کشورهای در حال توسعه در پایینترین حد است؛ و بالاخره، جهانی که میزان جرم و خشونت در آن بیشتر از جهان واقعی است. (9)
یک سویه بودن تصویری که رسانههای گروهی از جهان به دست میدهند، تنها به تلویزیونِ آمریکا محدود نمیشود. در بسیاری از کشورهای دیگر و در سطوح متعدد، تصویری نادرست از جهان بر روی صفحهی تلویزیونها به نمایش گذاشته میشود. گزافه نیست اگر بگوییم که بحران بنیادین رسانههای گروهی امروزی، بحران حقیقت است. بدین ترتیب، تغییر شکل روند تبدیل ارزشها به بخشی از شخصیت افراد در مرحلهی آگاهی، ناشی از این حقیقت است که اطلاعات و مضامینی که باید پخش شود، از پیش، توسط دیگران انتخاب شده است. البته این مضامین و اطلاعات نتیجهی انتخاب بینندگان نیز هست، ولی در اینجا وارد مسئلهای غامض و تخصصی میشویم.
تحریفهایی که در مرحلهی شکل گیری پیوندهای عاطفی با مضامین دریافتی صورت میگیرد، با عدم مطلوبیت و ابتذال هنری فرم و مضامین ارزشهای پخش شده مرتبط است. به نظر میرسد که تنها والایی سطح مضامین پخش شده، میتواند باعث تبدیل آنها به بخشی از شخصیت افراد گردد (آنها را شیفتهی زیبایی کند). به همین شکل این تبدیل ارزشها به بخشی از شخصیت افراد (درونی شدن) میتواند با تطابق خاص زبان رمزی مورد استفادهی فرستنده و گیرندهی پیام، بویژه تطابق ناشی از ارزشهای مشترک افزایش یابد. به دلایل آشکار، ایجاد چنین وضعی در مورد مضمونهایی که توسط تلویزیون، سینما یا رادیو منتقل میگردد، به طرزی فزاینده دشوار میشود.
و کلام آخر آن که، یکپارچگی گروه دریافت کنندگان (خانواده، گروه همسالان) بدون شک، باعث تسهیل تبدیل این ارزشها به بخشی از شخصیت افراد گردیده، در بسیاری از موارد، موجب تبدیل آن به بخشی اساسی از خرده فرهنگ جوانان (10) میشود. (به همان ترتیبی که این موضوع در مورد گروههای همسالان نیز صدق میکند.)
به عنوان نتیجهی این بحث میتوان گفت که امکان تبدیل ارزشهای پخش شده از رسانههای گروهی به بخشی از شخصیت افراد، زمانی افزایش مییابد که این ارزشها تا حد امکان به روشی عینی و واقعی که به گونهای مطابق با معیار زیبایی باشد و به زبانی قابل درک برای مخاطب ارائه گردد.
آنچه به همین اندازه اهمیت دارد، انطباق این ارزشها با ارزشهای گروه مرجع (11) بینندگان است.
نتایج تأثیر تلویزیون بر نگرشها و رفتار کودکان و جوانان، و ارزیابی آنها
تأثیر صنعت فرهنگی (با توجه ویژه به تلویزیون) بر رفتار اجتماعی - فرهنگی جوانان طی همایشی که توسط کمیسیون ملی یونسکوی فنلاند، در دسامبر 1979 در اسپو - هلسینکی برگزار شد، مورد بررسی قرار گرفت. (12) تعدادی گزارش به سمینار تقدیم شد که دو مورد از آنها، یکی به قلم پروفسور اوبنگ اوکایدو از دانشگاه غنا، «تأثیر صنایع فرهنگی در بخش رسانههای دید و شنودی بر رفتار جوانان» و دیگری که توسط دکتر ریتوا میچل از دانشگاه فنلاند نوشته شده بود، «اجتماعی شدن جوانان و صنایع فرهنگ: مطالعات تجربی موردی و تفسیر آنها از چشم اندازهای توسعه و سیاست» بود.دکتر اوبنگ اوکایدو پیشنهاد کرد که مطالعاتی طولی به منظور زمینه سازی برای تنظیم نظریهای راجع به تأثیر رسانههای گروهی بر نگرش جوانان به عمل آید. (13)
وی در جمع بندی گزارش خود اظهار داشت: «مطالعهی موردی بر روی جوانان غنایی از دو دسته مصاحبه تشکیل میشد: اول، مصاحبههایی که با تولیدگان برنامههای جوانان به عمل آمده بود، و دوم، مصاحبه با خود جوانان به منظور دریافت نظرات آنها راجع به این برنامهها.» این گزارش همچنین به مسئلهی عادات مطالعهی جوانان غنایی و برنامههای مورد علاقهی آنها در رادیو و تلویزیون و نیز فیلم و صفحه توجه میکرد. گزارش به وضوح، نشان داد که جوانان غنایی آثار هنری خارجی را ترجیح میدهند. به عنوان مثال، حدود نود درصد کتابهای داستان مورد علاقهی آنها منشأ اروپایی یا آمریکایی داشت. این جوانان علاقهای به کتابهای غنایی و آفریقایی نداشتند. اکثر جوانان تشکیل دهندهی جمعیت آماری، به جای گوش کردن به برنامههای بومی قومی برای جوانان، به برنامههای جوانان به زبان انگلیسی گوش فرا میدادند. حدس زده شد که علت ترجیح دادن برنامههای جوانان به زبان انگلیسی آن بود که بیشتر زمان آنها را موسیقی غربی تشکیل میداد. در گزارش مزبور ادعا شده بود که «در زمینهی سلیقه و انتخاب موسیقی است که میتوان «تأثیر همسان کننده» را به قوت اثبات کرد. در اهمیت دادن به موسیقی غربی، همسانی زیادی میان جوانان غنایی به چشم میخورد». از آنجا که تولید سینمای ملی غنا محدود است، بیشتر فیلمهایی که به معرض نمایش گذاشته میشود، وارداتی است. فیلمهای جنایی و پرماجرا بیش از همه مورد علاقهی جوانان غنایی است، ولی به طور کلی، صفحات موسیقی پرطرفدارترین محصولات فرهنگی هستند و بیشتر آنها خاستگاه غربی دارند. این گزارش پیشنهاد کرده بود که برای جوانان، باشگاههای قومی تأسیس گردد تا چونان جایگاههایی برای زیر نظر گرفتن واکنشهای جوانان نسبت به برنامههای ویژهشان مورد استفاده قرار گیرد. همچنین محدود ساختن نفوذ موسیقی غربی مهم دانسته شد؛ برای مثال، پیشنهاد شد که شصت درصد موسیقی منشأ غنایی یا آفریقایی داشته و بقیه خارجی باشد.
تحقیق موردی [محقق] فنلاندی مبتنی بر مفاهیم نظری تکمیل شده توسط خانم مارگارت مید و سه شیوهی اجتماعی شدن جوانان، یعنی پس تجسّمی (Postfigurative)، شکل دهنده (Configurative) پیش تجسمی (prefigurative) بود. (14) این تحقیق با طرح چهار پرسش اساسی آغاز میشود:
1. نقش صنایع فرهنگی، بویژه در زمینهی رسانههای دید و شنودی، در شکل دادن به روند اجتماعی شدن کودکان و نوجوانان، در حال حاضر چیست و در آینده چه خواهد بود؟
2. محصولات صنایع فرهنگی چگونه به فرهنگهای جوانان شکل میدهد و تأثیر همسان کننده و وحدت بخش و یا متنوع کنندهی آنها بر این فرهنگها چگونه است؟
3. کدام یک از شعبههای صنایع فرهنگی و کدام یک از انواع مهم محصولات فرهنگی در شکل دادن به فرهنگ جوانان و خلق خرده فرهنگها چیرگی دارند؟
4. نقش نسبی محصولات [مربوط به] جوانان در مقایسه با محصولاتی که مخاطبان عمومی دارد، در صنایع فرهنگی چیست و چه چیزی محصولات ویژه جوانان را در نظر آنان جالب میسازد؟
این تحقیق همچنین بین رسانههای گروهی که عمدتاً به اطلاع رسانی میپردازند و صنایع فرهنگی که هدف عمدهشان انتقال کلام و اندیشه هنرمندان یا فرهنگ عامه است، تمایز قائل شد. مفاهیم اصلیای که در گزارش مورد استفاده قرار گرفت، عبارت بود از: فرآیندهای اجتماعی شدن در جوانی و نوجوانی، و عوامل اجتماعی کننده و انتقال دهندهی ارزشها و نمادها.
گزارش همچنین میان عوامل اجتماعی کنندهی آفرینشگر که در حکم خاستگاه نمادها و ارزشها هستند و عوامل اجتماعی کننده و انتقال دهندهی نگهبان که به انتخاب، تفسیر و انتقال این نمادها و ارزشها میپردازند، تمایز قائل شده است. این مفاهیم در تجزیه و تحلیل اطلاعات حاصل از دو تحقیق انجام شده در میان کودکان مدرسه رو 10-14 سالهی جنوب فنلاند مورد استفاده قرار گرفت. پژوهشگر از مشاهدات خود چنین نتیجه میگیرد که:
به نظر میرسد جامعترین تأثیر محصولات صنایع فرهنگی بر کودکان و نوجوانان در سطح و روش کلی زندگی است. وی همچنین برای این نکته انگشت تأکید نهاد که نباید به تأثیر صنایع فرهنگی بر کودکان و نوجوانان به عنوان مشکلات اجتماعی منفرد نگاه کرد، بلکه نگرش ما بر این مسئله باید به شکل تحلیلی جامع از نقش صنایع فرهنگی به شکل یکی از چندین عامل اجتماعی کننده که بر روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند، باشد.
در سال 1977 در فنلاند، مطالعهای موردی بر روی یک جامعهی آماری مرکب از 242 دانش آموز ده ساله به عمل آمد و مطالعهی دیگری در سال 1978 بر روی یک جامعهی آماری مرکب از 403 دانش آموز 14 ساله انجام شد. این مطالعات امکان مقایسه را فراهم آورده، ولی به علت یکسان نبودن دو جامعه آماری باید با آن با قید احتیاط برخورد کرد.
نکتهی مهم برای بحث و تحقیق بیشتر، در صفحهی 17 گزارش محقق فنلاندی دیده میشود، آنجا که میگوید:
این بدان معناست که در یک فرآیند کاملِ اجتماعی شدن، عوامل نگاهبان و انتقال دهنده بیشترین اهمیت را دارند و موفقیت منابع اصلی ارزشها و نمادهای جدید در تأثیرگذاری بر فرآیند اجتماعی شدن، بستگی به پذیرش محصولات آن توسط «مؤثرهای اصلی» در زندگی کودکان و نوجوانان دارد. (15)
این گفته که «فرهنگ جوانان امروزی فنلاندی نسبتاً ماده گرایانه و مصرف کنندهی پول است» جالب، و با یافتههای دیگران همخوان است. همین نکته در مورد این گفته که عناصری وجود دارد که حاکی از آمریکایی شدن فرهنگ است، صدق میکند. این اظهارات راجع به وجود دو خرده فرهنگ: فرهنگ مدرن دید و شنودی و فرهنگ سنتی خانه نیز مهم است. یوفر دومازدی یه (16) با تمایز قائل شدن میان خرده فرهنگ خانه و مدرسه و خرده فرهنگ اوقات فراغت، به این مسئله توجه کرده بود.
بحث راجع به پی آیندهای واقعی تأثیر رسانههای گروهی از جمله تلویزیون، بر روی نگرش و رفتار جوانان سالهاست که ادامه دارد. بیست سال از زمانی که انتشار کتاب بی. روزنبرگ و دی. ام. وایت که دو نظر کاملاً متفاوت در مورد موضوع مورد بحث ارائه داد، گذشته است. در این کتاب، از یک طرف چشم انداز خوش بینانهای در مورد توسعهی رسانههای گروهی به دست داده شده، و از طرف دیگر این رسانهها قاطعانه رد شدهاند.
این بحث هنوز ادامه دارد. عدهای استدلال میکنند که باید رسانههای گروهی را به خاطر یکپارچه کردن فرهنگ جهانی ستود. پانزده سال پیش، مک لوهان به ظهور یک نظام جدید فرهنگی تحت عنوان «دهکدهی جهانی» اشاره کرد. در آن زمان گمان میرفت که تلویزیون افق فکری بینندگان را باز کرده، جانشین «فرهنگ عامه» خواهد شد. (17)
درست است که تلویزیون را باید به خاطر ارائهی آنچه واقعی است و نیز نزدیکتر ساختن حوادث زندگی واقعی به بیننده ستوده. بدین شکل، تلویزیون و دیگر رسانههای گروهی نقش مهمی در اطلاع رسانی بازی میکنند.
تلویزیون در عین حال، آموزش میدهد، به مدرسه کمک میکند تا کار دشوار آموزشی خود را انجام دهد، از جمله به نوباوگان، حروف الفبا را میآموزد و به آموزش چگونگی استفادهی صحیح از زبان خودی و زبانهای بیگانه میپردازد.
مطالعات مفصلی که در آمریکا انجام شده، جنبهای مثبت از تأثیر تلویزیون بر شکل گیری نگرش کودکان و نوجوانان را نشان داده است. اکنون مسلّم شده است که تلویزیون کمک میکند تا حس مشارکت با دیگران در کودک گسترش یافته، قدرت کنترل خود را تقویت کند و نیز اثراتی شفابخش در کاهش ترس و نگرانی دارد. (18) همچنین میتوان گفت (این نکته بیشتر در مورد تلویزیون کابلی صدق میکند) که تلویزیون تا حدودی احساس تنهایی را کاهش داده، امکان برقراری تماس با دیگران را به وجود میآورد.
در هر حال، باید توجه داشت که معایب تلویزیون بر محاسن فوق میچربند. قبل از هر چیز گفتیم که تلویزیون تصویری نادرست یا نیمه درست از جهان به دست میدهد. تهیه کنندگان تلویزیونی به تسلیم شدن در برابر وسوسهی سطحی بودن، کوشش در جهت تأمین نیازهای متوسط الحال، فروکاستن سطح اطلاعات و «ارائهی برنامههای غث و سمین همراه با یکدیگر» متهم شدهاند. مارسین چروینسکی (Marcin Czerwinski) در این مورد از اصطلاح «زبان نامفهوم اطلاع رسانی» (19) استفاده کرده است.
اما در هر حال، بزرگترین ایرادی که بر تلویزیون وارد دانستهاند ایجاد گرایشهای تهاجمی در کودکان و نوجوانان، در نتیجهی نمایش بیش از حد خشونت بر روی صفحهی تلویزیون است. آر. ام. لیبرت، جی. ام. نیل و ای. اس. داویدسون (20) به تجزیه و تحلیل نتایج حاصل از مطالعات موردی در این زمینه پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که تلویزیون یا دست کم تلویزیون آمریکا، به مراتب بیشتر از زندگی واقعی، صحنههای وقوع بزه را نشان میدهد و در تلویزیون، خشونت به صورت نوعی سرگرمی درآمده است. خطرناکتر از همه آن که، تلویزیون خشونت را چونان وسیلهای مؤثر برای رسیدن به هدف معرفی میکند.
تحقیقات مفصلی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته، فرآیند یادگیری بچهها از طریق مشاهده را توصیف کرده است. تحقیقات آزمایشگاهی نشان داده است که یک برنامهی تلویزیونی میتواند حتی پس از یک فاصلهی زمانی، بر مغز بیننده اثر گذارد و در شرایط مساعد، گرایشهای تهاجمی ایجاد کند. تحقیقات انجام شده با استفاده از روش ارتباط متقابل، رابطهی میان تماشای تلویزیون و بزهکاری را نشان داده است. کلیهی تحقیقات تجربی (پس از حذف به اصطلاح، متغیر سوم) یکصدا، به وجود رابطهای قطعی میان دریافت برخی برنامهها (علت) و رفتار تهاجمی (معلول) اشاره میکنند.
آنچه کمتر مورد مطالعه قرار گرفته، ولی بی تردید، اهمیت فراوان دارد، تأثیر تلویزیون و دیگر رسانههای گروهی بر گرایش جوانان نسبت به سکس و آزادیهای بیش از حدی است که در این زمینه به چشم میخورد.
مسئلهی دیگری که ابعاد وسیعتری دارد و افزون بر کودکان و جوانان، شامل افراد بالغ نیز میشود، نقش تلویزیون در ایجاد نگرش کارپذیرانه، تمایل به مصرف، و احتمالاً مهمتر از همه، ایجاد نگرشی آسان طلبانه نسبت به زندگی، در بینندگان است. در بسیاری از کشورها، تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی، تلویزیون را به عنوان یک منبع تفریح و سرگرمی نگاه میکنند. (21) ویژگیهای اساسی سرگرمیهای تلویزیونی که پاسخگوی نیازهای اساسی بشر، یعنی نیاز به جشن گرفتن، کشش نسبت به مراسم و نیاز به ارتباط با دیگران است، در تلاشهایی که به منظور خلق حال و هوای جشن و ایجاد ارتباط با آنچه بر روی صفحهی تلویزیون رخ میدهد به عمل میآید، مشهود است. «حالت فرار از واقعیتِ تفریح در این حقیقت نهفته است که میل به تغییر وضع موصوف، به مسیری بیضرر و رؤیایی هدایت میشود که به جای تأمین نیازها، خواب و خیال تحویل میدهد.» (22)
به نظر میرسد که سوای آنچه در مورد تأثیر عمیق تلویزیون بر نگرشها و رفتار کودکان و جوانان، بویژه تا آنجا که به تهاجم مربوط میشود گفته شد، نفوذ تلویزیون بیش از همه در رفتار خارجی، از جمله در ارتباط با مد، دیده میشود. کودکان به هنگام بازی، فوراً به تقلید از آنچه در برنامههای تلویزیونی مورد علاقهی خود دیدهاند (مثلاً رفتار برخی قهرمانان مجموعههای تلویزیونی) میپردازند.
در هر حال، به نظر میرسد، که تأثیر تلویزیون بر نگرشها و رفتار در مورد گرایش به سمت ارزشهای عالی، بویژه در مورد جوانان، هرچه شخصیت جوان ضعیفتر و افکار و عقاید او کمتر شکل قطعی گرفته باشد، بسیار قویتر و مؤثرتر خواهد بود. نمیتوان انکار کرد که رسانههای گروهی تا حدودی مسئول این ضعف شخصیت هستند؛ زیرا گرایش آنان به جدا ساختن بیننده از مشکلات مهمتر است و پخش فراوان برنامههای سرگرم کننده یکی از راههایی است که موجب تقویت سلطهی آنان بر بیننده میگردد. رسانهها با پدید آوردن این ضعف، موجب پیدایش نوعی بیماری میشوند و نتایج تحقیقی فوق راجع به تأثیر تلویزیون بر ایجاد رفتار تهاجمی، شاهدی بر صحت این مدعاست.
تأثیر صنعت فرهنگی و تمایل به تغییر در گرایشها و رفتار جوانان
پیش بینی مسیر آیندهی تأثیر صنایع فرهنگی و بویژه تأثیر رسانههای گروهی بر گرایشها و رفتار جوانان در نقاط گوناگون جهان، ساده نیست. این پیش بینی نه تنها به حفظ جریانهای موجود (23) بستگی دارد، بلکه بیش از هر چیز، وابسته به اقداماتی است که در چارچوب سیاست اجتماعی کشورهای مختلف جهت اقدام علیه پدیدههای منفی موجود صورت میگیرد.پژوهشهای انجام شده در کشورهای عمدهی سرمایه داری مثل آمریکا، و در کشورهای پیشرفتهی کوچک مثل فنلاند و در برخی کشورهای در حال توسعه مثل غنا و نیز در چندین کشور سوسیالیست نشان میدهد که (در حال حاضر) جریانهایی وجود دارند که همگی به سوی یک هدف میروند یا دست کم مشابه یکدیگرند. این موضوع پیش از هر چیز، در مورد تأثیر به اصطلاح همسان کنندهی تلویزیون، مصداق دارد. تلویزیون در حال تبدیل شدن به عاملی است که خرده فرهنگ جوانان را گسترش داده، آن را تقویت میکند. یکی از ویژگیهای اصلی این خرده فرهنگ، درخواست سرگرمی و به طور کلی، ایجاد نگرشی مصرف کننده در آنهاست. بیتردید، گفتهی ریتوا میچل، گردآورندهی گزارش فنلاند، بدین مضمون که «فرهنگ جوانان امروزی فنلاند نسبتاً ماده گرایانه و مصرف کنندهی پول است» دامنهای وسیعتر دارد و تنها در مورد جوانان فنلاندی صدق نمیکند. آنچه به همین اندازه صحت دارد و دامنهی آن هم وسیعتر است، گفتهی ریتوا میچل در مورد جوانان فنلاندی و گفتهی دکتر ایزاک اوبنگ اوکایدو اهل غنا راجع به «آمریکایی شدن» شیوهی زندگی نسل جوان، در نتیجهی ترجیح دادن برنامههای تلویزیونی آمریکایی است. این پدیده را باید در ارتباط نزدیک با توسعهی شدید صادرات برنامههای تلویزیونی آمریکایی دانست.
حدس بر این است که پژوهشهای بیشتر مؤید فرضیه راجع به تأثیر فزاینده تلویزیون بر موضع تهاجمی کودکان و نوجوانان و نیز موضع نوجوانان نسبت به امور جنسی در کشورهایی جز آمریکا خواهد بود.
این امر دلایل مختلفی دارد که یکی از آنها تجاری شدن صنایع فرهنگی است. از آنجا که تأمین نیازهای «پستتر» (24) سود بیشتری دارد، در برخی کشورها گرایشی طبیعی، نه تنها برای انطباق با نیازهای بازار، بلکه در جهت تشدید و تحریک این نیازها با استفاده از وسایل مصنوعی وجود دارد؛ همان طور که تولید، فروش و قاچاق مواد مخدر سود کلانی دارد، از محصولات صنایع فرهنگی نیز انتظار سودهای کلان میرود و [بدین لحاظ]، محتوای آنها کمتر پاسخگوی نیازهای آموزشی، و بیشتر پاسخگوی ملاحظات مربوط به سودآوری است.
از طرف دیگر، این پیامها در برخی کشورها در درجهی نخست، بازتابی از انتخابهای خاص مسلکی [= ایدئولوژیک] است و قدرت انتخاب برای جوانان باقی نمیگذارد و باعث پیدایش این تصور نابجا میشود که نیمی از حقیقت میتواند جایگزین کل حقیقت گردد.
بنابراین، لازم است ببینیم که برای مقابله با این پدیدهها، چه کارهایی ضروری است و کشورها چه باید بکنند و یونسکو در این میان چه نقشی دارد.
سیاستهای پیشنهادی
مهمترین مسئلهی سیاست گذاری اجتماعی که در پیش روی کشورهای دموکراتیک دارای اهداف توسعهی ارزشهای عالی در فرآیند آموزش کودکان و نوجوانان هستند قرار دارد، تلاش مداوم در جهت از میان بردن کشاکش میان خطر نسبی گرایی اخلاقی (25) از یک طرف و خطر ارشاد مسلکی (26) از طرف دیگر میباشد.از یک طرف، آزاد شمردن تمام عیار مضامینی که توسط صنایع فرهنگی انتقال داده میشود به نام آزادی و دمکراسی، در عین حفظ موقعیت برتر گروههای گوناگون فشار که فعالیت آنها صرفاً در طلب سود صورت میگیرد، به تجاری شدن رسانههای گروهی و از دست رفتن ارزشهای والای بشری منجر میگردد و بدین ترتیب در تمایلات کودکان و نوجوانان ایجاد ابهام کرده، باعث میشود که در غیاب ارزشهای دائمی، نسبی گری اخلاقی پدید آید؛ و نتیجهی نهایی این همه، گسترش اعتیاد به مواد مخدر، ولنگاری جنسی و خودکشی است.
از طرف دیگر، ارشاد تمام عیار مسلکی با تظاهر به تملک انحصاری حقیقت و کنترل دقیق مضامین پخش شده میتواند موجب پیدایش نگرشهای آکنده از تعصب و سخت گیری در صورت پذیرش این مضامین و یا - گرچه ممکن است نادرست به نظر آید - در صورت عدم پذیرش، موجب نسبی گرایی اخلاقی و سرخوردگی عمومی شود.
تنها راه ممکن، هر چند که مشکلترین راه نیز هست، ارائهی ارزشهای برتر گوناگون به صورت عینی در نهایتِ راستی و درستی، و دادن امکان شناسایی آنها به جوانان، پذیرش این ارزشها توسط جوانان از روی میل و علاقه و انتخاب آزادانهی آنها از این طریق و تبدیل ارزشهای پذیرفته شده به بخشی از شخصیتشان میباشد.
در اینجا مایلم چند کلمه از آنچه در بخش پایانی کتاب خود، تحت عنوان مشکلات اجتماعی جهانگردی نوشته ام، نقل کنم:
"وحدت جهان تنها از طریق وحدت در کثرت و یکپارچگی فرهنگهای متفاوتِ معرف ارزشهای متفاوت، امکان پذیر است. قبل از هر چیز باید این ارزشها را معرفی و زان پس آنها را مبادله کرد؛ یعنی باید بهترین ارزشهای خود را به مردم دیگر منتقل کرده، در برابر، بهترینهای آنها را دریافت کنیم. تنها راه غنی سازی میراث فرهنگی بشر همین است. (27)
رادیو و تلویزیون باید قبل از هر چیز، وسایل انتقال مضامین به نقاط دور دست باشند. این وسایل به بشر امکان میدهند که بر دوری مسافت غلبه کند. مضامینی که از رادیو و تلویزیون پخش میشود باید عاری از تعصب باشد. آنها باید جهان و والاترین ارزشهای آن را به صورت واقعی به شکل محصول فرهنگها و مسلکهای گوناگون نشان داده، خود به صورت خاستگاه یک مسلک خاص (از جمله مسلک مصرف پول) درنیایند.آنچه بیش از هر چیز مانع رسیدن به این هدف میشود، اتکای فعلی صنایع فرهنگی به معادلات سیاسی و گروههای فشار اقتصادی است. همچنین اعمال قدرت این گروههای فشار توسط رسانههای گروهی بر روی سیاستمداران، از طریق حمایت از سیاستمداران (28) یا مبارزه با آنها در مبارزات انتخاباتی، نیز سد راه رسیدن به این هدف میشود.
قضیهی معروف «جنگ سیگار» نمونهای مناسب از این دست است. (29) آر. ام. لیبرت (R. M. Libert) و مؤلفان همکار وی عقیده دارند که مدتی است نیازی شدید به یافتن راه چاره فوری برای تأثیر تلویزیون بر روی کودکان و نوجوانان احساس میشود.
منابع مالی باید در دست کسانی متمرکز شود که بهزیستی کودکان و نوجوانان را از تمام ملاحظات دیگر بالاتر میدانند. ممکن است این نکته تا حدودی خوش باورانه به نظر برسد، ولی در حال حاضر تصور این که در بسیاری از جوامع امروزی مردم در چنین جهتی فکر و فعالیت میکنند غیر واقع بینانه نیست. مشکل از آنجا ناشی میشود که در برخی از کشورها کنترل بر صنایع فرهنگی و رسانههای گروهی به همان شکل از میان رفته است، که در بسیاری از کشورها کنترل بر حکومتها از دست شده است.
در گزارش مقدماتی کنفرانس هلسینکی (دسامبر 1979) نتیجه گیریهایی راجع به سیاست پیشنهادی یونسکو گنجانده شده است که برخی از آنها به قرار زیر است:
با توجه به این که صنایع فرهنگی مصرف را که مغایر با پیشرفت است تشویق میکنند و با توجه به نبود اطلاع از این که آیا صنایع فرهنگی پاسخگوی نیازهای واقعی هستند یا به وجود آورندهی آنها، یونسکو باید کشورهای عضو را تشویق کند که به نقد و بررسی جدی منابع، ماهیت و تأثیر صنایع فرهنگی بپردازند.
از آنجا که تاکنون محصولات صنایع فرهنگی کمتر مورد نقد و بررسی قرار گرفتهاند یونسکو باید به حمایت از برنامههای آموزشی رسمی و غیررسمی که هدف آن اعتلای نگرشهای انتقادی است، بپردازد.باید به سیاستهایی که هدف آن گسترش دامنهی عوامل اجتماعی کننده است، از طریق دخالت دادن عوامل جدید خاص کودکان و نوجوانان، اهمیت بیشتری داد. بدین لحاظ، لازم است که به تهیه کنندگان شبهای پویانما (30) (کارتون) برای کودکان و نوجوانان توجه بیشتری شود.
کاربردهای پژوهشی
هنگام برنامه ریزی برای مطالعات مقایسهای دربارهی تأثیر صنایع فرهنگی بر نگرشها و رفتار کودکان و نوجوانان، هدف یونسکو باید توصیف هرچه دقیقتر موضوع، دامنه و روش تحقیق، از جمله ابزارهای اساسی تحقیقاتی (که دارای امکان تطبیق با شرایط خاص موجود در هر کشور است) باشد. تنها چنین روشی است که نتیجه گیری جامع (31) را امکان پذیر میسازد.پرسشهای اساسیای که باید پاسخی برای آنها یافت، به قرار زیر هستند.
* منبع ارزشهای برتر برای جوانان چیست؟
* کدام ارزشها از کدام راهها منتقل میگردند؟
* شیوهی دریافت آنها چگونه است؟
* طبیعت و سازوکار تبدیل ارزشها به بخشی از شخصیت افراد (درونی شدن ارزشها) چگونه است؟
* پویه شناسی (32) تغییر در این زمینه چیست؟
* آیا براستی شاهد فرآیندی وحدت بخش هستیم؟ در این صورت، این وحدت گرد کدام ارزشها صورت میگیرد؛ یا برعکس، فرآیند افزایش تفاوتها در حال شکل گیری است؟ در این صورت باید انواع خرده فرهنگهای جوانان را که در حال پدیدار شدن است و نیز عواملی را که [این خرده فرهنگها] بر آنها متکی هستند، تعیین کرد.
پینوشتها:
1. معاون بخش پیشگیری از بزهکاری و تأدیب دانشگاه ورشو
2. ideological state apparatus
3. K. T. Toeplitz, Szkice edynburskie [Edinburgh Essays], Warsaw, 1979.
4. Marcin Czerwinski, Telewizja wobec kultury [Television and Cultures], Warsaw, 1973.
5. R. M. Liebert, J. M. Neale and E. S. Davidson, The Early Window, Effects of Televistion on Childern and Youth, Elmsford, N. Y. 1976.
6. Toeplitz, op. cit.
7. Liebert et al., op. cit.
8. Toeplitz, op. cit.
9. Liebert et al., op. cit.
10. The youth subculture
11. The reference group
12. Drabt Report of the Expert Meeting on the Impact of Cultural Industries in the Field lf Audio - visual Media on the Socio - cultural Behaviour of Youth and Woman, Finland, Hanasaari, 11- 14 December 1979 (mimeo).
13. Isaac Obeng-Quaido, The Impact of Culrural Industries in the Field of Audio-visual Media on the Socio-cultural Behaviour of Youth in Ghana, Espoo, Finland, 1979 (mimeo).
14. Ritva Mitchell, Youth Socialization and Cultural Industries. Empirical Case Studies and their Interpretation from Development and Policy Perspectives, Espoo, Finland, 1979 (mimeo).
15. Draft Report..., op. cit., p. 17.
16. Joffer Dumazedier
17. Czerwinski, op. cit.
18. Liebert et al., op. cit.
19. information gibberish
20. Ibid.
21. Toeplitz, op. cit.
22. Ibid., p. 85.
23. present trends
24. lower order
25. ethical relativism
26. ideologicol indoctrination
27. Krzysztof Przeclawski, Socjologiczne problemy turystyki [Sociological Problems of Tourism], Warsaw, 1979.
28. Liebert etal., op. cit.
29. Ibid., pp. 136 et seq.
30. Animateurs
31. Synthesis
32. dynamics
صنايع فرهنگي مانعي بر سر راه آيندهي فرهنگ، (1380) گردآوری یونسکو، ترجمه مهرداد وحدتي، تهران: مؤسسهي پژوهشي نگاه معاصر، چاپ دوم