غزل
نويسنده:مرحوم آيتالله العظمي مدني كاشاني (قدسسرّه)
منبع:ماهنامه موعود
منبع:ماهنامه موعود
اي آنكه توئي جامع اوصاف حميده
نه چشم چو تو ديده و نه گوش شنيده
نه چشم چو تو ديده و نه گوش شنيده
زلفين تو زنجير و دو ابروي تو شمشير
اين كشته بسي دارد و آن بند كشيده
اين كشته بسي دارد و آن بند كشيده
گويند اگر صورت تو ماه زمين است
نور رخ تو از چه به افلاك رسيده
نور رخ تو از چه به افلاك رسيده
سلطان سلاطين و شاهنشه خوبان
چشمي چون تو اندر همه آفاق نديده
چشمي چون تو اندر همه آفاق نديده
يارب گذرد باد بهار از طرف باغ
يا شمّ وصال از طرف يار رسيده
يا شمّ وصال از طرف يار رسيده
يارب چه شود گر گذرد اين شب هجران
تا صبح وصالش زند از شرق سپيده
تا صبح وصالش زند از شرق سپيده
خوانند تو را يوسف كنعان و بديدم
يوسف ز غمت جامه براندام دريده
يوسف ز غمت جامه براندام دريده
اي يار نما با «مدني» مهر و محبّت
اميد كه بازآيدش آن جان رميده
اميد كه بازآيدش آن جان رميده