نویسنده: دکتر سیدابوالفضل رضوی (1)
مقدمه
بر اساس محتوا و روش میتوان تاریخ نگاری را در دو مفهوم « نوع » و « شکل » در نظرگرفت. نوع تاریخ نگاری به ماهیت، محتوا، کیفیت و به اصطلاح « اپیستمه »های Episteme تاریخی و شکل تاریخ نگاری به شیوههای بیان مطالب، روبناها و حدود و ثغور موضوعی که مطالب تاریخی در آن عرضه میشود اشاره دارد. انواع تاریخ نگاری را میتوان به سه گونه تاریخ نگاری توصیفی، تحلیلی و ترکیبی تقسیم کرد. هگل در کتاب « عقل در تاریخ » به سه گونه تاریخ نگاری، تاریخ دست اول، اندیشیده و فلسفی اشاره میکند. ( عقل در تاریخ، صص 18-3 ) این مقاله پس از شرح مختصری پیرامون انواع و اشکال تاریخ نگاری و چگونگی تاریخ نگاری اسلامی، به چگونگی و جایگاه تاریخ نگاری جهانی در تاریخ ایران و اسلام میپردازد.انواع تاریخ نگاری:
الف - تاریخ نگاری توصیفی:
اگر علم تاریخ را حاصل تداخل افقهای حال و گذشته در پرتو ارتباط متقابل مورخ با وقایع تاریخی ( گزارشهای وقایع ) قلمداد کنیم؛ تاریخ نگاری توصیفی سادهترین نوع این ارتباط به شمار میآید. از این منظر، تاریخ نگاری توصیفی ( توصیف تاریخی ) نیز به عنوان متعلق تاریخی فاقد آگاهی و تفسیر نیست. اصولاً هیچ توصیفی بدون توصیفگر تاریخی وجود ندارد. توصیفگر تاریخی ( مورخ ) خود مقولهای تاریخی است و بینش و نگرش او که از گفتمان حاکم بر جامعه و شرایط تاریخی حاصل شده است، در گزینش او در تاریخ و نوع نوشتههایش پیرامون موضوعات گزینش شده تأثیر مستقیم دارد. از این منظر، تاریخ نگاری توصیفی ( روایی، نقلی، دست اول ) صِرف نداریم و تفاوت انواع تاریخ نگاریها به کیفیت و میزان تحلیل و تفسیر نهفته در آنها مربوط است. در عین حال تاریخ نگاری توصیفی معمولاً رویکرد انتقادی به تاریخ ندارد، با نگاه جامع به آن نمیپردازد، تاریخ را تجلی ارادهی خدایان میبیند و آن را عبارت از سرگذشت برگزیدگان جامعه میداند. به جای تعلیل وقایع، به توجیه آنها میپردازد، نوعی برداشت جبری از تاریخ دارد و مبتنی بر تقدیرگرایی است. تا حد زیادی راوی محور است، بین تاریخ و اسطوره و افسانه و تاریخ و فرا تاریخ خط ایجاد میکند، و به طور کلی سادهترین نوع تاریخ نگاری به شمار میآید.ب- تاریخ نگاری تحلیلی:
با توضیحات فوق، تاریخ نگاری تحلیلی را شکل پیچیده و کاملترین نوع ارتباط مورخ با وقایع تاریخی میدانیم که ضمن تصفیه و پالایش منابع اطلاعاتی، به تحلیل و تفسیر وقایع و به اصطلاح چرایی و چگونگی رخداد وقایع میپردازد. پیچیدگی تاریخ نگاری تحلیلی به طور غیر مستقیم از پیچیدگی ساختار جامعهای که مورخ در آن زندگی میکند و بینش و نگرش او را شکل داده است، ناشی میشود. بر این اساس تاریخ نگار تحلیلی به دنبال این است که پاسخ مشکلات جامعه در زمان حال ( و به اصطلاح چراییهای جامعهی عصر خویش ) را در پرتو بررسی گذشته جست و جو کند. چنین رویکردی به تاریخ، معمولاً با نگاه انتقادی و دیدگاه رئالیستی همراه است و نوعی جامعیت و برداشت سیّال را مدّ نظر دارد. چنین برداشتی از تاریخ نگاری تحلیلی، در دوران جدید نمود پیدا کرده و با تحولات تاریخ نگاری دنیای غرب نزدیکی دارد. سخن گفتن از تاریخ نگاری تحلیلی با چنین ویژگیهایی، در ادوار قبل از قرون جدید ( به استثنای دورهی خاصی از تاریخ یونان ) به صورت نسبی نمود داشته و تنها در یک حالت مقایسهای، نمونههایی از تاریخ نگاریها نسبت به نمونههای دیگر تحلیلی بودهاند. این نوع از تاریخ نگاری نوعی برداشت سیّال و پویا را از تاریخ مدّنظر دارد و همانند شرایط قراردادی عهد جدید و ماهیت عرفی ساختار جامعه از تحرک و سیّالیت برخوردار است.ج- تاریخ نگاری ترکیبی:
تاریخ نگاری ترکیبی را از یک منظر، میتواند حدّ فاصل دو نوع تاریخ نگاری توصیفی و تحلیلی دانست که از تاریخ نگاری توصیفی برتر اما از تاریخ نگاری تحلیلی ناقصتر است. تاریخ نگاری ترکیبی را با توجه به نمونههایی از آن که به ویژه در تاریخ نگاری اسلامی به جای مانده است، میتوان صورت تصفیه شده و پالایشیافتهی تاریخ نگاری توصیفی به شمار آورد. از این منظر، تاریخ نگار ترکیبی با نوعی رویکرد انتقادی با روایتهای توصیفی برخورد میکند و شرایط اجتماعی و اندیشهای خود را نیز در این تصفیه و ترکیب وارد میکند. در این معنا تاریخ نگار روایتهای مختلفی را که پیرامون یک واقعه وجود دارد، مقایسه و تطبیق میکند و روایت واحدی را از گذشته استخراج میکند. ( تاریخ نگاری در اسلام، صص 45-43 ) تاریخ نگاری ترکیبی از این نظر که در درون خود فاقد تجزیه و تحلیل متناسب با نیازهای جامعهای است که تاریخ نگار در آن زندگی میکند، صورت ناقص تاریخ نگاری تحلیلی به شمار میرود. چرا که تاریخ نگار تحلیلی نیز ابتدا به تصفیه و پالایش دادههای تاریخی و آنچه که در تاریخ نگاریهای توصیفی آمده است، میپردازد و سپس به مرحلهای فراتر که همانا تحلیل و تفسیر دادههای تاریخی است ( متناسب با خواستههای جامعهای که در آن به سر میبرد ) نائل میآید. از این حیث میتوان تنها از دو نوع تاریخ نگاری توصیفی و تحلیلی سخن گفت و تاریخ نگاری ترکیبی را وجه مستقلی به شمار نیاورد. چرا که تاریخ نگاری تحلیلی بالذات تاریخ نگاری ترکیبی را در خود دارد. هر تاریخ نگاری تحلیلی الزاماً تاریخ نگاری ترکیبی نیز هست؛ اما هر تاریخ نگاری ترکیبی، تاریخ نگاری تحلیلی نیست. از منظری دیگر میتوان تاریخ نگاری ترکیبی را در یک تقسیم بندی شکلی ( که در این صورت نمیتوان آن را در شمار انواع تاریخ نگاری جای داد ) تلفیقی از تاریخ اقوام و ملل مختلف جهان و آنچه که با عنوان تاریخ جهانی از آن یاد میشود در نظرگرفت. در این صورت همانند آنچه که در دوران جدید در تدوین تواریخی همچون تاریخهای کمبریج، تاریخ تمدن ویل دورانت و تاریخهای جهانی میبینیم، تاریخ نگاری ترکیبی را ترکیب و التقاط فکر و اندیشه ملل مختلف و ارتباط و انتقال دادههای آنها بهیکدیگر ( ترکیبی از سرگذشت و تاریخ همهی آنها ) به حساب میآوریم.اشکال تاریخ نگاری
شکل تاریخ نگاری به شیوههای بیان مطالب تاریخی و به اصطلاح روبناهایی که اپیستمهها و روح تاریخ نگاری در قالب آن به تحریر در میآید، اشاره دارد. هر چند میان محتوا و شکل تاریخ نگاری ارتباط وجود دارد و هر محتوایی را نمیتوان در هر شکل و هر مظروفی را در هر ظرفی جای داد، اما در مقایسه با انواع میتوان از تنوع و تعدد شکلی بیشتری در تاریخ نگاری سخن گفت. با در نظر داشتن سیر تحولات تاریخی ملل مختلف و شیوههای نگارش تاریخ در میان آنها و به ویژه آنچه که در تاریخ نگاری اسلامی نمود پیدا کرده است، میتوان اشکال گوناگونی را در تاریخ نگاری برشمرد. از این رهگذر، مهمترین اشکال تاریخ نگاری عبارتند از: تاریخ نگاریهای موضوعی، تاریخ نگاریهای سلسلهای، محلی، شهرها، طبقات و رجال، مزارات و وفیات و مهمتر از همه تاریخ نگاریهای عمومی و جهانی. تمامی این اشکال تاریخ نگاری را میتوان در سه شکل کلی تاریخ نگاری موضوعی، تاریخ نگاری عمومی و تاریخ نگاری جهانی خلاصه کرد.تاریخ نگاریهای موضوعی:
بر حول محور موضوع یا موضوعات خاصی به وجود میآید و به وقایع مربوط به موضوع مشخصی میپردازد. تاریخ نگاریهای موضوعی، اغلب در جهت روشن کردن جوانب مختلف موضوع مورد نظر به مباحث دیگر نیز میپردازد و گاهی اوقات مقامی همسنگ تاریخ نگاری جهانی به دست میآورد. به عنوان مثال هرودت در قالب شرح « جنگهای مدیک » به تاریخ ملل مختلفی پرداخته و اطلاعات اقتصادی و اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی فراوانی ارائه میدهد. تاریخ نگاریهای سلسلهای، محلی، رجال و طبقات، مزارات، وفیات و به خصوص تاریخ نگاری عمومی( که جداگانه از آن سخن میگوییم )، از اشکال عمدهی تاریخ نگاری اسلامی است و چنان که از نام هریک برمیآید موضوعات خاصی را که مورد نظر مورخ بودهاند در خود جای دادهاند. میتوان تمامی این گونه اشکال تاریخ نگاری را تاریخ نگاری موضوعی به شمار آورد.تاریخ نگاری عمومی:
شکل عمدهی تاریخ نگاری در میان مسلمانان بود که سرگذشت خلق برگزیدهی خداوند را از زمان هبوط آدم تا دورانی که تاریخ نگار در آن زندگی میکرد، دربرمیگرفت. شاید از این نظر که واضعان این شکل از تاریخ نگاری و بیشتر تاریخ نگاران عمومی ایرانی بودند، به تاریخ ایران باستان نیز پرداختهاند، و بیشترین اطلاعات در خصوص ایران قبل از اسلام را در خود جای دادهاند. تاریخ نگاریهای عمومی، در اصل شرح تاریخ پیروان ادیان ابراهیمی به حساب میآیند و به اقتضای مطلب و برای روشنتر شدن این تاریخ، به سرگذشت دیگر ملل پرداختهاند. هر چند که براساس بینش و نگرش تاریخ نگاران، حاصل کار آنها متفاوت بوده و همچنان که گاه به تحلیل و تفسیر تاریخ پرداختهاند، حوزهی بحث خود را وسعت بخشیده و صرف نظر از تاریخ پیروان ادیان ابراهیمی تاریخ اقوام و ملل دیگر را نیز مطمح نظر قرار دادهاند، اما در کل در یک امتداد زمانی و بدون توجه به ابعاد مکانی و مردم مختلفی که در مناطق مختلف زندگی میکنند، به تاریخ پرداختهاند. به ویژه این که در خصوص گذشتهی قبل از اسلام از اسرائیلیات الهامگرفته و بینش و نگرش یهود را ملهم شده است نوعی محدودیت محتوایی و تنگنایاندیشهای در خود دارند و تا حد زیادی ماهیت و محتوای تاریخ نگاریهای توصیفی را به خود گرفتهاند. در این بین، به استثنای یعقوبی، مسعودی، ابن مطهر و معدود مورخان دیگری که در مقایسه با دیگران نوعی نگاه تحلیلی - تعلیلی به تاریخ داشته و لذا در قالب تاریخ نگاریهای عمومی، نوع ناقصی از تاریخ جهانی را ارائه کردهاند، بیشتر تاریخ نگاریهای عمومی در قالب سال شمار و به طریق کورنولوژیک از محدودیت موضوعی و محتوایی برخوردارند. هر چند که برخی محققین از تاریخ نگاریهای عمومی با عنوان « تواریخ عالم » یاد میکنند؛ اما واقعیت این است که این دسته از تاریخ نگاریها، تاریخ عالم نیستند و یا عالم محدودی را دربر میگیرند. از این منظر تنها به همان اندازه که تاریخ نگاریهای موضوعی را از حیث پرداختن به موضوعات هم عرض و مرتبط با اقوام ملل مطرح نوعی تاریخ نگاری جهانی تصور میکنیم، میتوان تاریخ نگاریهای عمومی را نیز تاریخ عالم دانست. به همین طریق، میتوان تاریخ نگاریهای عمومی را از این جهت که موضوعات مختلف ادبی، اسطورهای، کلامی، دین شناسی، جغرافیایی، عرفانی و فقهی را در خود دارد و به علاوه تاریخ سلسلهها، وقایع محلی، وفیات و غیره را شامل میشود، مشتمل بر این گونه از اشکال تاریخ نگاری نیز دانست و حداقل در حوزه قلمرو اسلامی و در خصوص برخی از تاریخ نگاریهای عمومی این مطلب را صادق دانست. از این منظر، تاریخ نگاریهای عمومی، ضمن این که گستره زمانی وسیعی را در بر میگیرند، تنوع موضوعی نیز داشته و در برخی اوقات نظیر آنچه که مروج الذهب مسعودی و یا البداء و التاریخ ابن مطهر ارائه میدهند نوعی دائره المعارف تاریخی به شمار میروند. به خصوص اگر تاریخ نگاران نگاه تیز و نگرش عمیقتری داشتند اطلاعات فرهنگی و علمی زیادتری نیز جمع آوری میکردند و به ژرفای کار خویش میافزودند. از این منظر تواریخی که در نیمه قرن سوم و قرن چهارم نوشته شده و تاریخ یعقوبی، مسعودی و البداء و التاریخ در رأس آنها قرار دارند؛ ماهیت فرهنگی و اندیشهای بیشتری و تنوع موضوعی و حوزه شمول گستردهتری در خود دارند. در خصوص این دسته از تاریخ نگاریهای عمومی، ذکر این نکته نیز لازم است که تاریخ نگاریهای اخیر را از این حیث که به تاریخ ملل و اقوام مختلفی پرداختهاند و با در نظر داشتن مناسبات آنها با امت مسلمان و یا بدون در نظر داشتن این امر، اطلاعاتی را در خصوص آنها ارائه میدهند، هر چند ناقص، نوعی تاریخ نگاری جهانی به شمار میآیند. با وجود این، بدان سبب که فاقد نگرش منسجم و تعریف شدهای ( جهان نگری ) هستند که تمامی اقوام و ملل جهانی را صرف نظر از اعتقادات آنها در بربگیرد و با نوعی مداوای عقیدتی با تاریخ برخورد کند، نمیتوان آنها را نمود کامل چنین تاریخ نگاریهایی به شمار آورد.تاریخ نگاری جهانی:
نگارش تاریخ در سطح جهانی و تاریخ نگاری بدون در نظر داشتن محدودیتهای خاصی که ملل و اقوام جهان را بدون در نظر داشتن مرزهای سیاسی، جغرافیایی و محدودیت اعتقادی - اجتماعی را در بر بگیرد، پدیدهای نوظهور است که در دوران جدید و به خصوص در قرن بیستم به وجود آمده است. زمینههای پیدایش این شکل از تاریخ نگاری مستلزم دگرگونی در تاریخ نگری انسان بود که با ظهور اومانیسم، نگاه رئالیستی و رویکرد تسخیری انسان نسبت به طبیعت و تاریخ مجال بروز یافت. در تاریخ نگاری جهانی، نگارش تاریخ به گونهای است که سهم ملل و اقوام مختلف جهان را در هر مکانی که زندگی میکنند نشان دهد و تمامی مردم جهان، پیرو هر دین و مسلکی که باشند دربرگیرد. چنین تاریخ نگاری، تاریخ فرهنگ و تمدن بشری است و اندیشه و عمل را توأمان در خود دارد و با محتوای تحلیلی به تاریخ مینگرد. تاریخ نگاری جهانی تاریخ نگاری بدان گونهای نیست که ادعای جهان وطنی متوازنی داشته باشد که مرزهای مکانی را در هم نوردد و از اندیشه جهانی واحدی سخن بگوید و تمامی ملل را به پیروی از آن ملزم کند، بلکه جهان را با نگاهی عرضی مینگرد که مردم ملل مختلف جهان را با بینش و نگرش خاص آنها و دستاوردهای فرهنگی و تمدنیاشان مورد مطالعه قرار میدهد و سهم تاریخی ایشان را در پیدایش جهان کنونی برجسته مینماید. از این منظر، میان تاریخهای جهانی به عنوان شکل کاملتری از تاریخ نگاری، با تاریخ تحلیلی به عنوان نوع متکامل تاریخ نگاری ارتباط مستقیم وجود دارد و هم چنان که تاریخ نگاری تحلیلی را خاص دوران جدید برشمردیم، تاریخ نگاری جهانی را نیز حاصل ملاحظات عصر جدید و خصوصاً دوران متأخر آن به شمار میآوریم. در عین حال همچنان که در یک حالت مقایسهای، میتوان نمودهایی از تاریخ نگاری تحلیلی را در اعصار گذشته به دست داد میتوان نمودهایی از تاریخ نگاری جهانی نیز برشمرد. بدون شک پیدایش امپراتوریهای بزرگی که در قالب مرزهای گستردهای حکومت داشتهاند و بر اقوام و ملل مختلفی که دارای فرهنگ و عقاید متفاوتی هستند، اعمال حاکمیت کردهاند و به علاوه رویکرد متساهلانهای را در امور اعتقادی و اجتماعی به کارگرفتهاند، در فراهم کردن زمینههای تکوین چنین شکلی از تاریخ نگاری بسیار مؤثر بودهاند. حداقل در برخی از عهود که چنین زمینههایی فراهم شده است، این شکل از تاریخ نگاری متناسب با زمینههای موجود نمود پیدا کرده و معدود تاریخ نگاراناین عهود پرداختن به ملل و اقوام مختلف جهان را سرلوحه کار خویش قرار دادهاند. در این بین، دو دوره، یکی دوران حاکمیت روم که از آن با عنوان « صلح رومی Pax-Romania » یاد میشود و دوران حاکمیت مغول که « صلح مغولی Pax-Mongolia » را در خود دارد، نمودهایی از تاریخ نگاری جهانی به وجود آمدهاند. رومیها ادعای یک دولت جهانی داشتند که بر پایه نوعی جهان وطنی اداره میشد و میهن پرستی و ارج گذاری بر جغرافیای سیاسی روم در لوای ستایش امپراتور روم، پشتوانههای حمایتی آن را تأمین مینمود. به علاوه از اندیشههای « رواقیون » بهره میگرفتند. رواقیون از نوعی جامعه و دولت جهانی و برادری و مساوات سخن میگفتند که بر پایه شأن آدمی و حقوق افراد انسانی بدون توجه به مال و مقام و نژاد آنها حاصل میشد. قانون مداری و پذیرش قوانین جامعه بشری که بر پایه قوانین و حقوق طبیعی به وجود آمده باشد، نیز مورد اهتمام ایشان بود. ( مکتبهای سیاسی، صص 19-18 ) به نظر میرسد که اگر نه در معنای نظامی و سیاسی اما به لحاظ فکری و فرهنگی، امپراتوری روم چنین ادعایی داشت و رشد ادب و هنر و حقوق و مدنیت رومی حاصل چنین رویکردی بود. هر چند تاریخ نگاری رومیدر قیاس با تاریخ نگاری عصر کلاسیک یونانی و مورخینی همچون « هرودت » و « توسیدید »، وجه ناقصتری به شمار میرفته و به جای ماهیتی علمیتر ماهیت ادبی و اخلاقی به خود گرفته است، اما نظر به شرایط موجود روم که به جای اعمال سیاست و حکومت در قالب دولت شهرها، سیاست و حکومت را در یک سطح جهانی در دستور کار داشت، نوعی نگاه جهانی در تاریخ نگاری ایجاد کرده بود. در دوران امپراتوری روم مورخین بزرگی همچون « پولی بیوس » اصالت یونانی، تاریخ را به نحو قابل قبولی به نگارش درآوردند و میراث یونانی را با نگاه وسیع و رویکرد پراگماتیسم رومیها در هم آمیختند و لذا تاریخ روم یا تاریخ جنگهای پونیک وی، نوع ناقصی از تاریخ جهانی بود که جهان نگری رومیها را در خود داشت. در همین ارتباط، کاملترین شکل تاریخ جهانی را « دیودورسیسیلی » ارائه داد. این مورخ یونانی الاصل که در قرن اول قبل از میلادی میزیست، در چهل جلد یک دوره تاریخ عمومی را نوشت که به ممالک و ملل مختلف میپرداخت و مهمتر این که رسالت مورخ را در این خصوص که از طرف خداوند مأمور به ایجاد الفت میان مردمان یونانی و غیر یونانی است، در خود داشت. هر چند که دیودور نیز به سرنوشت ممالک و ملل مطرح جهان پرداخته و اندوختههای خود را از مورخان قبلی یونان و روم اخذ کرده است، اما از این جهت که تحت نفوذ رواقیون بوده و عقیده آنها را در باب اخوت تمام ملل و توازن و برادری آنها مورد نظر داشته و لذا با اندیشه سراغ ملل مطرح جهان رفته است. کاری با ارزش و به شکل تاریخ جهانی به وجود آمده است. ( ایران باستان، ج1، صص73-72).مغولها نیز امپراتوری گستردهای را در آسیا به وجود آوردند که علی رغم برخی اختلافات، میان اولوسهای چنگیزی، اجرای یاسا و تأمین امنیت در تمامی قلمرو را در دستور کار داشت. مهمتر این که مردمی متساهل بودند و در امور اعتقادی مدارای دینی را به کار میبردند. امپراتوری عظیم مغول به همراه مقتضیات جهانی و به خصوص ملاحظات اقتصادی و سیاسی، که برای دنیای مسیحیت کاتولیک مطرح بود، زمینههای پیوند شرق و غرب را بیشتر کرد و در پرتو بستر امن و متساهلانهای که مغولها فراهم کرده بودند برخورد افکار و تلاقی اندیشهها پدید آمد. در عهد مغول نوعی پیوستگی جهانی رخ داد که مردم مناطق مختلف را به عکس العملهای متفاوت سوق داد و نوعی همگرایی را در برخی خطوط فراهم آورد. ملاحظات اقتصادی مغولها و اهتمام آنها به تجارت به ویژه در قلمرو ایلخانان ( که بر بخش گستردهای از دنیای اسلامی حکومت میکردند ) در تحقق شرایط اخیر سهم بیشتری داشت و نمودهای نزدیکی ملل شرق و غرب آسیا و اروپا - آسیا در این بخش از امپراتوری مغولها پررنگتر بود. بلند پروازی و ماجراجویی قوم مغول و تلاشی که در جهانگیری و جهانداری داشتند نیز در فراهم کردن موجبات نزدیکی ملل و درهم آمیختن جهانیان ( خواه در پرتو جنگ و یا مقتضیات پس از جنگ ) سهم به سزا داشت. دگرگونیهای عظیم و تحولات گسترده نگاه عظیمی نیز به خود جلب میکند و لذا غیر طبیعی نیست که تاریخ نگاری عصر حاکمیت مغول در ایران اسلامی، دگرگونیهای قابل توجهی به خود دیده و بعضی از تاریخ نگاران چارچوب و ای جهانی را به عنوان موضوع نگارش خویش برگزیدهاند. تاریخ نگاری عصر ایلخانان در اوج رونق بود و بهترین منابع تاریخ نگاری که به زبان فارسی به وجود آمدند، مربوط به این دوران است. اگر در برخی از فنون و علوم کاستیهایی پیش آمد و شعر و ادب پارسی روی به تراجع نهاد و از رونق سابق افتاد، تاریخ نگاری رو به رشد نهاد و علاقمندی و ملاحظات مورد نظر خوانین مغول، برخورد افکار و اندیشهها، عظمت واقعه و همت و حمایت خاندانهای مطرح ایرانی، تاریخ نگاری فارسی را در وجهی ستودنی به اوج تکامل رسانید. ( جهانگشای جوینی، ج1، مقدمه مصحح، صص 14-9؛ مسائل عصر ایلخانان، صص 76-369 ) در این بین، جایگاه « خواجه رشید الدین فضل الله همدانی » صاحب دیوان معروف عصر مسلمانی ایلخانان به لحاظ جایگاه برجسته، تعدد آثار و به خصوص نگاه جهانی که در نگارش تاریخ داشت، بسیار قابل توجه است. در خصوص خواجه رشید و تاریخ نگاری او، خاصه اهمیت و جایگاه جامع التواریخ سخن بسیار گفته شده و جای تحقیق و سخن فراوانی است که مجالی بسیط میطلبد. بحث پیرامون نوع تاریخ نگاری خواجه رشید در جامع التواریخ و به اصطلاح بینش و روش وی در تاریخ نگاری نیز پژوهشی عمیق و گستردهتر میطلبد. در اینجا تنها به این مهم اشاره میشود که جامع التواریخ اولین شکل تاریخ نگاری در یک مقیاس جهانی است، که حتی در مقایسه با آنچه که در امپراتوری روم و به ویژه در تاریخ نگاری دیودورسیسیلی نمود یافته بود، نیز برتر بوده و جهان گستردهتری ( که میتوان آن را عبارت از تمامی جهان قرون میانه دانست ) را در خود متجلی کرده است. از این منظر، جامع التواریخ اولین اثر جهانی است که به سبک معمول تحقیقات امروزی دنیای غرب، تاریخ ملل مختلف را در خود دارد. چین، مغول، ترک، هند، یهود، عیسوی، ایران و دیگر بلاد اسلامی تمامی مورد توجه رشید الدین بوده و در این جهت از علمای ملل مختلف بهره برده است. از این جهت میتوان جامع التواریخ را جسورانهترین و در عین حال عظیمترین طرح تاریخ نگاری ایرانی - اسلامی دانست که نه عصر قبل از حاکمیت مغول و نه دوران پس از آن نمودی این چنینی به دست نداده است. پیدایش چنین اثری نیازمند شرایط همواری بوده است که آن چنان که « کارترمر » یادآوری میکند « ... پیش از آن هرگز برای هیچ نویسندهای دست نداده است. » ( تاریخ در ترازو، ص 74 )
با توجه به آنچه که در خصوص تأثیر دوران حاکمیت روم و دوره حکومت مغولها در مقوله تاریخ نگاری و فراهم شدن موجبات تکوین تاریخ نگاری جهانی گفته شد، این سؤال پیش میآید که چرا در امپراتوری اسلامی، با تنوع و گسترهای که در امر تاریخ نگاری وجود داشت، زمینههای پیدایش تاریخ نگاریهای جهانی هموار نبود و تا پیش از حاکمیت مغول، تاریخ نگاری در مقیاس جهانی به وجود نیامد. به علاوه چرا بعد از عصر ایلخانان، تاریخ نگاری خواجه رشید سرمشق دیگر مورخان قرار نگرفت؟
تاریخ نگاری اسلامی، جایگاه تاریخ نگاری جهانی
بدون شک بینش و نگرش جامعه اسلامی، بلند نظری و دیدگاه وسیعی در خود داشت که مفهوم گسترده و فراگیری را از واژه تاریخ به دست میداد. نوع نگرش مسلمانان نسبت به زندگی و این مهم که مبداء، معاد و آفرینش از قانونمندی و مشیت الهی پیروی میکند، نقش مؤثری در نگاه ویژه مسلمانان به تاریخ و تلاش در جهت شناخت گذشته داشت. غایتمندی تاریخ در دید مسلمانان، آنها را به حسابگری درباره کردارشان وا میداشت و گذشته آنها را در قالب کارنامه دیروز مورد توجه و محاسبه قرار میداد؛ این گونه حسابگری در حکم نوعی جهان بینی در خلق تاریخ نگاری مؤثر واقع میشد. به علاوه ملاحظات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی امت اسلامی و مقتضیات نوظهوری که برای مسلمانان مطرح بود، در جای خود توجیهی جدی برای شناخت گذشته فراهم میآورد و لزوم بهره گیری از سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه و تابعین، آشنایی با اقوام و ملل غیر مسلمان و بهره گیری از تجربههای آنها در تاریخ نگاری، بروز اختلافات قومی و قبیلهای و اختلافات مذهبی و فرقهای که توجه به گذشته را در راستای محق جلوه دادن خویش ضرورت میبخشید. بهره گیری از گذشته در راستای مقابله با غیر مسلمانان و سعی در جاودانه کردن اسلام و مسلمانی، سنتهای قبلی جامعه عربی که نوع گذشتهگرایی را در قالب حفظ انساب و ایام العرب در خود داشت، فرهنگ غنی اسلامی و وجود منبع اصیلی چون قرآن کریم، که بهره گیری از آن را در حکم سیره عملی لازم و تفسیر و تحلیل آن به کمک شناخت گذشته را ضروری مینمود؛ تمامی زمینههای ظهور علم تاریخ و تکوین و تعالی تاریخ نگاری را در خود داشت. ( علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، ج1، صص 11-115؛ جایگاه طبری در تاریخ نگاری اسلامی، صص 21-420 ) به علاوه تاریخ نگاری اسلامی از همان آغاز نوعی استقلال خاص خود داشت که آن را از تاریخ نگاری ملل قبلی متمایز کرد. در عین حال، هر چند مسلمانان سعی در پرداختن به مبانی نظری و پشتوانههای عقلی و علمی در خصوص تاریخ نکردند، اما با توجه کردن به مقوله « عدالت در ضبط » و بهره گیری از قاعده « جرح و تعدیل » ( فنونی که در خدمت علم حدیث بودند )، نوعی شناخت بدون جهت گیری از گذشته را در دستور کار قرار دادند. ( تاریخ در ترازو، ص69 ) مسلمانان به تاریخ در حکم فن و شیوهای مینگریستند که دارای فایده عملی بود و در زندگی سیاسی - اجتماعی کاربرد داشت؛ از این روی، نسبت به تاریخ نگرشی اخلاقی و حکمی داشتند و همین امر موجب میشد که وقایع تاریخی را کمتر مورد تفسیر عقلانی قرار بدهند. به علاوه، در دنیای اسلامی هیچ زمانی تاریخ نگار حرفهای وجود نداشت و گذشته را اغلب از سر نیاز یا تفتن، دولت مردان، دینداران و یا وابستگان به حکومتها مینوشتند و در حکم شاخهای از حکمت عملی بدان مینگریستند که در خدمت دین و اسباب توجیه حکومتها بود. ( تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ص 68 ) تاریخ نگاران مسلمان اغلب به جای تفسیر انتقادی و واقعی گذشته به تبعیت از فضای سیاسی موجود، به تقدیرگرایی و حاکمیت مشیت الهی روی میآوردند و به جای تعلیل وقایع، به توجیه آنها در راستای منافع برگزیدگان جامعه میپرداختند. در این بین معدود مورخانی بودند که خلاف عرف موجود عمل میکردند و با رویکرد انتقادی اندکی با تاریخ برخورد میکردند و بعضاً پرداختن به دستاوردهای فرهنگی و فکری ملل مختلف را در دستور کار قرار میدادند ( تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ص 110 ) تاریخ نگاری اسلامی اگر چه جریان فکری پویا و متداولی را به وجود نیاورد، گستردگی و تنوعی داشت که برخی از محدودیتهای حاکم بر آن را کم رنگ میکرد و نگاه جامعی را پیش روی مورخین قرار میداد. تاریخ نگاری اسلامی به منزله یادگار عظیم و جاودانه فرهنگ و تمدن اسلامی تحسین برانگیز است و افق گسترده و مبانی فکری خاص ایدئولوژی اسلامی را نوید میدهد. تاریخ نگاری اسلامی به عنوان تابعی از فرهنگ غنی اسلامی، در میان دیگر علوم جایگاه متوسطی داشت، اما برخی از نمودهای آن ( که تا حدود بسیاری نیز مورد غفلت و بیتوجهی قرار گرفته است ) روش و بینش خاصی را در اختیار مورخ امروزی قرار میدهد. تاریخ نگاری اسلامی نمود ویژهای از جهان بینی و انسان شناسی اسلامی است و هر گونه بحث و داوری ارزشی درباره آن را باید براساس ظرف مکانی و زمانی خاصی که در آن به وجود آمده و مکاتب گوناگونی را پرورش داده است، صورت بگیرد. ( تاریخ تاریخ نگاری در اسلام، ص 223-219) به خصوص نمودهای تاریخ نگاری اسلامی در قرن چهارم هجری و جایگاه ویژهای آن نگاه عمیقی را میطلبد. با این وجود، تاریخ نگاری اسلامی با همه تنوع و گستردگی خاص خویش، به ملل مختلف جهان، به دور از تعلقات دینی، مذهبی و فرقهای، نپرداخت و تنها در پرتو مقتضیات مربوط به قلمرو اسلامی و ملاحظات مرتبط با امت اسلامی به تاریخ دیگر ملل توجه داشت. اسلام دینی بود که ادعای جهانی داشت و ملل مختلف را در پرتو پذیرش اسلام یا انعقاد معاهده صلح به رسمیت میشناخت؛ چنین نگرشی نگاهی جامع در خود داشت که میتوانست سرگذشت ملل مطرح جهان را به عنوان تاریخ مورد اهتمام مورخین قرار دهد، اما فاصله گیری از تعالیم اصیل اسلامی و اختلافات مذهبی و فرقهای که اختلافات سیاسی و اجتماعی را در خود داشت، مانع از تحقق چنین رویکردی میشد. به علاوه، منطق حاکم بر ذهن مورخین مسلمان تاریخ را خادم دین تلقی میکرد و در جوف الهیات اسلامی بدان مینگریست. از این منظر، پرداختن به تاریخ اقوام دیگری که مسلمان نبودند، نمیتوانست به این دین خدمتی بکند و در دستور کار مورخین قرار نمیگرفت. رویکرد اسنادی و حدیثی طبری به تاریخ و نگاه خاص ابن مطهر به این فن، که پرداختن به تاریخ را برای رفع شبهات و مقابله با اوهام و خرافه پرستی خلق در جهت تثبیت شرایع و آئینها، به عنوان میثاق خداوند به شمار میآورد، حاکی از این نوع نگاه مورخین به تاریخ بود. ( البداء التاریخ، صص 28-127 ) مورخینی همچون ابن مطهر دایره المعارفی از فلسفه و تاریخ و اسطوره شناسی و جغرافیا و دین و جهان شناسی و معاد و غیره به وجود آوردند و نتوانستهاند تصویر یگانه و منسجمی از تاریخ ارائه دهند. برخی از مورخین مسلمان با وجود این که به ملل بسیاری پرداختهاند، قادر به ارائه اطلاعات مربوطه در یک قالب منسجم و به هم پیوسته نبوده و لذا از درک جهان نگری و داشتن بینش جهانی عاجز ماندهاند. ضعف قدرت خلافت و تشتت سیاسی که در امپراتوری اسلامی به وجود آمد و آن را از تمرکز و انسجام انداخت نیز در معطوف کردن نگاه مورخین به موضوعات محلی و منطقهای و در بهترین حالت موضوعات مربوط به دنیای اسلامی تأثیر خاص خود داشت. به علاوه همانند آن چه که در یک منظر سیاسی و فقهی دارالاسلام را از دارالکفر جدا میکرد، مورخین هم پرداختن به تاریخ کسانی که در بلاد کفر میزیستند ( به عنوان یک موضوع مستقل ) را سرلوحه کار خویش قرار نمیدادند. با در نظر داشتن این مهم که تاریخ نگاریهای عمومیکه بعضاً با عنوان تاریخ عالم از آنها یاد کردهاند، نوعی رویکرد ضعیف جهانی را در تحریر تاریخ داشتهاند، عمدهترین دلایل عدم پیدایش تاریخ نگاری جهانی در قلمرو اسلامی تا قبل از نگارش جامع التواریخ را میتوان از این قبیل برشمرد.- اختلافات مذهبی و فرقهای میان مسلمانان که با اختلافات قومی و قبیلهای همراه بود مانع از تحقق جهانگرایی خاص اسلامی میشد و در نبود این چنین نگرشی تاریخ نگاری جهانی نیز نمود پیدا نمیکرد.
- نوعی انحراف از تعالیم اصیل اسلامی که دستگاه خلافت اموی و عباسی و همین طور حکومتهای منطقهای، در راستای منافع سیاسی در پیشگرفتند، موجب میشد که تاریخ را با ملاحظات خاص مورد نظر دستگاه خلافت و مقتضیات منطقهای به نگارش درآورند و رویکرد جهانی در بوته فراموشی سپرده شود.
- در دنیای اسلامی، تاریخ خادم دین و در خدمت الهیات اسلامی بود و غیر مسلمانان به عنوان کسانی که در جرگه امت اسلامی قرار میگرفتند از دایره کار مورخین مسلمان بیرون میماندند.
- در همین جهت، در دارالاسلام که محل فعالیت خلق برگزیده خدا بود، نگارش آنچه که در دارالکفر در جریان بود مورد توجه قرار نمیگرفت.
- نوع خاصی از سیطره و تسلط و قرائت از شریعت اسلامی و اندیشه متناسب با آن، جایی برای پرداختن به تاریخ غیر مسلمانان و بعضاً برخی از مذاهب و فرق اسلامی باقی نمیگذاشت. اگر هم به تاریخ غیر مسلمانان ( چنان که در برخی از اشکال تاریخ نگاری نمود پیدا کرده است ) میپرداختند، در راستای روشنتر شدن تاریخ امت اسلامی بود و با به گونهای استثنایی عده معدودی از مورخین ( که روش و بینش ممتازتری داشتند ) بدان مبادرت میکردند.
پینوشت:
1- عضو هیأت علمیگروه تاریخ، دانشگاه لرستان.
منابع تحقیق:- آئینه وند، صادق؛ علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی؛ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377.
- پازارگاد، بهاءالدین؛ مکتبهای سیاسی؛ تهران، اقبال، بی نا.
- پیرنیا، حسن؛ تاریخ ایران باستان؛ چ4، تهران، نگاه، 1386.
- تکمیل همایون، ناصر؛ جایگاه طبری در تاریخ نگاری اسلامی، در: یادنامه طبری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369.
- روزنتال، فرانتز؛ تاریخ تاریخ نگاری در اسلام؛ ترجمه اسدالله آزاد، چ2، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1366.
- زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ در ترازو؛ چ5، تهران، امیرکبیر، 1377.
- عالم زاده، هادی و سید صادق سجادی؛ تاریخ نگاری در اسلام؛ تهران، سمت، 1375.
- مرتضوی، منوچهر؛ مسائل عصر ایلخانان؛ چ2، تهران، آگه، 1370.
- مقدسی، ابونصر محمد بن طاهر؛ البداء و التاریخ، ( آفرینش و تاریخ )؛ مقدمه، تعلیقات از محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، 1377.
- هگل، گ. و؛ عقل در تاریخ؛ ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات شفیعی، 1379.
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 115-114، صص22-27.