منابع تفسير (قسمت دوم)
نويسنده:محمد على رضايى اصفهانى
درامدى بر تفسير علمى قران،ص 89 - 74
درامدى بر تفسير علمى قران،ص 89 - 74
ششم: مراجعه به لغت و ادبيات عرب
اين مطلب را شيخ طوسى «ره» در تبيان چنين بيان كرده است: «و متى كان التأويل، يحتاج الى شاهد من اللغة، فلا يقبل من الشاهد الا ما كان معلوماً بين اهل اللغة شائعاً بينهم و اما الطريقة الاحاد من الروايات الشاردة و الالفاظ النادرة فأنه لا يقطع بذلك». ايشان تذكر مىدهند كه معناى لغت بايد معلوم و شايع باشد. پس هر معنا كه اين دو خصوصيت را ندارد، مثل مفاهيمى كه نادر باشند، براى تفسير مورد استناد واقع نمىشوند.
هفتم: مراجعه به كتابها
در اين مورد مىتوان از متشابهات القرآن (ابن شهر آشوب) و التمهيد (استاد آيت الله معرفت) نام برد.
هشتم: شأن نزول آيات،
الف - گاهى شأن نزول طورى است كه موجب انحصار آيه، در يك مورد خاص مىشود (البته در صورتى كه انحصار ثابت شود).
مثال: آيه تطهير با توجه به شأن نزول آن كه به صورت متواتر نقل شده است 1، آن را منحصر در پيامبر (ص)، على، فاطمه، حسن و حسين (ع) مىكند. پس مقصود، تطهير آنهاست، قال تعالى: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً) 2 و شامل ديگر صحابه رسول الله (ص) نمىگردد.
ب - گاهى شأن نزول، براى نمونه آوردن و ذكر مصداق است ؛ چون ممكن است آيه داراى مصاديق زيادى باشد كه هر كدام، داراى يك مرتبه است و روايت، مرتبه اعلى را مىگويد، اينكه يا آيه داراى افرادى است و روايت، فرد اكمل را تذكر مىدهد.
مثال: در مورد آيه (اهدنا الصراط المستقيم) در روايات وارد شده است كه منظور على (ع) است 3 لكن اينجا انحصار نيست بلكه ذكر فرد اكمل، يا ذكر مصداق است كه على (ع) (بعد از پيامبر) داراى كاملترين، صراط است و لذا در روايت از امام باقر (ع) وارد شده كه: القرآن يجرى كما تجرى الشمس و القمر 4، قرآن مثل ماه و خورشيد، جريان دارد و با مرگ افراد و وقايع موضوع آن تمام نمىشود.
ج - گاهى شأن نزول، در توجه به معناى لغات و فهم آيه كمك مىكند؛ چون بعضى لغات، مشترك لفظى هستند و معناى متعدد دارند و با توجه به شأن نزول قطعى، مىتوان يكى از معانى را ترجيح داد.
نتيجه: پس نمىتوان، همه شأن نزولها را يكسره، كنار نهاد؛ چون بعضى از آنها متواتر، مستفيض و قطعى است و از طرفى نمىتوان، به همه شأن نزولها عمل كرد؛ چون ممكن است بعضى ساختگى و جعلى باشد.
لكن روايات قطعى به عنوان قراينى در فهم آيات، فىالجمله قابل استفاده است و يكى از منابع تفسير، به شمار مىرود خصوصاً اگر دلالت بر انحصار آيه، در مورد خاص هم داشته باشد.
براى استفاده از شأن نزول آيات، مىتوان به كتابهاى اسباب النزول (واقدى كه در حاشيه الاتقان سيوطى، آمده است)ياشأننزولآيات(دكترمحقق)وتفسيرمجمعالبيان،نورالثقلين و البرهان مراجعه نمود.
نهم: مراجعه به تورات، انجيل
از اين رو عمداً يا سهواً در نقل داستانها، جابهجايى صورت گرفته و از اينجاست كه اسرائيليات، وارد حوزه اسلام شده است. پس براى ارزيابى بهتر قصص نقل شده در تفسيرها و روايات، بهتر است به عهد عتيق و جديد مراجعه شود و با آنها مقايسه گردد. براى مثال: داستان خلقت حضرت حوا، از دنده چپ آدم (ع) كه در بعضى روايات وارد شده است، ريشهاى يهودى دارد و اصل آن، در تورات آمده است 5، از اين رو علامه طباطبائى «ره» در تفسير الميزان، آن را رد مىكند 6 ؛ چون روايات اهل البيت آن را تكذيب مىنمايد. البته صرف مطابقت يك داستان قرآنى، با داستان عهدين، موجب وهن آن نمىشود، ولى بعضى روايات مجعوله كه مضمون آنها مورد شك است، به اين صورت شناخته مىشود.
دهم: مراجعه به علوم جديد و كشفيات آنها
از طرفى غفلت از آراى علمى و فلسفى جديد نيز موجب مىشود كه مفسر نتواند، نيازهاى زندگى جديد بشر را، از آيات استخراج كند و راه بشريت را با نور قرآن، منور كند. ما در اين مورد باز هم سخن خواهيمگفتودرمبحث تفسير علمى، در روشهاى تفسيرى و در فصلهاى بعدى متعرض آن خواهيم شد.
يازدهم: عقل:
تذكر اول: در نظر بعضى از علما، تفسير اجماع هم، يكى از منابع تفسير است (چنانچه شيخ طوسى «ره» در كتاب تبيان فرمودند) ولى اثبات آن مشكل است؛ چون اگر اجماع را، به معناى كشف قول معصوم بگيريم، يك دليل لبى است كه حجيت آن، در محدوده احكام شرعيه فرعيه است. اگر اجماع به معناى صرف اجتماع مردم، بر يك كلام باشد كه حجيت ندارد. پس همان تفصيلى كه در مورد خبر واحد ظنى داديم، در اينجا هم مىآيد، يعنى اجماع در مورد آيات الاحكام، مىتواند معتبر باشد، اما در مورد آيات قصص، عقايد و اخلاق، كاربردى ندارد.
تذكر دوم: بعضى از اهل سنت، دو منبع ديگر، به منابع تفسير اضافه مىكنند:
الف - اجتهاد شخصى7 .
ب - نظريات صحابه پيامبر (ص) 8.
اما بايد گفت كه منظور از اجتهاد شخصى چيست؟ اگر منظور تفسير به رأى است كه از شيعه و سنى، مورد نهى قرار گرفته است و اگر منظور اجتهاد در تفسير (بعد از توجه به منابع و همراه با شرايط تفسير و مفسر) است، يعنى مفسر نبايد تقليد كند، اين مطلبى است صحيح ؛ زيرا كه تقليد در تفسير حرام است و اگر منظور، صرف بيان نظر شخصى، بدون داشتن شرايط تفسير معتبر و مفسر است، صحيح نيست؛ چون اظهار نظر غير متخصص، در علم تفسير است .
اما نظريات صحابه به عنوان منبع تفسير، دو نوع قابل طرح است:
الف - اگر گفته شود كه صحابه چون عارف به زمان پيامبر (ص) و لغات مصطلع آن بودهاند، بنابراين فهم آنان از آيات و لغات قرينهاى براى تفسير آيات شود، اين مطلب صحيح است اما به منبع ششم (لغت) بر مىگردد).
ب - و اگر گفته شود كه فهم صحابه از قرآن، حجيت دارد و ما بايد آن را در تفسير قرآن بپذيريم، دليلى بر اين مطلب نداريم و روايت معتبرى، در اين مورد به ما نرسيده است.
بلى در مورد اهل البيت (ع) به دليل حديث ثقلين، قول آنها حجت است چون ريشه در وحى دارد و مفسر و مبين وحى است.
پی نوشتها:
1- الميزان، ج 1، ص 41 به نقل از الفقيه و تفسير عياشى، از امام صادق (ع).
2- الميزان، ج 1، ص 42 به نقل از تفسير عياشى .
3- كتاب مقدس، چاپ 1932، سفر پيدايش، باب دوم، شماره 22 مىگويد: و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنى بنا كرد و وى را به نزد آدم آورد و آدم گفت: همانا اين است استخوانى از استخوانهايم .
4- الميزان، ج 1، ص 142.
5- اين مطلب را آقا عميد زنجانى، در كتاب تفسير، ص 25 به اهل سنت نسبت مىدهند .
6- الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 207؛ البرهان، ج 2، ص 156.
7- در اين قسمت از تفسير الميزان، ج 1، ص 4 به بعد استفاده شده است.