شاعر: محتشم کاشانی
شور نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت، فكند
هم گریه، در ملائک هفت آسمان فتاد
هرجا كه بود آهویى، از دشت پا كشید
هرجا كه بود طایرى، از آشیان فتاد
شد وحشتى، كه شور قیامت زِ یاد، رفت
چون چشم اهلبیت، بر آن كشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم، كار كرد
بر زخمهاى كارى تیغ و سنان، فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا، در آن میان
بر پیكر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعرهى «هذا حسین» ازو
سر زد، چنانكه آتش از آن، در جهان فتاد
پس با زبان پر گله، آن بضعهى بتول
رو در مدینه كرد، كه یا ایها الرسول
هم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت، فكند
هم گریه، در ملائک هفت آسمان فتاد
هرجا كه بود آهویى، از دشت پا كشید
هرجا كه بود طایرى، از آشیان فتاد
شد وحشتى، كه شور قیامت زِ یاد، رفت
چون چشم اهلبیت، بر آن كشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم، كار كرد
بر زخمهاى كارى تیغ و سنان، فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا، در آن میان
بر پیكر شریف امام زمان فتاد
بى اختیار نعرهى «هذا حسین» ازو
سر زد، چنانكه آتش از آن، در جهان فتاد
پس با زبان پر گله، آن بضعهى بتول
رو در مدینه كرد، كه یا ایها الرسول
/ج