روابط ايران و رژيم صهيونيستي
مقدمه
امروزه، ضرورت مطالعات تاريخي، چه در آموزههاي ديني و چه در آثار انديشمندان فرهيخته، چنان اهميتي يافته كه به عنوان يك امر بديهي، جلوه نموده است. از آنجا كه روابط و مناسبات خارجي دولتها، بخش قابل توجهي از تاريخ را به خود اختصاص داده است، بنابراين، بررسي «ارتباط ناشناخته» ايران و اسرائيل با ويژگيهاي خاص خود، در دوران محمدرضا پهلوي ميتواند آثار ارزشمندي در گسترة مطالعات تاريخي در برداشته باشد و ما را در فهم دقيقتر پديدة اسرائيل از زواياي مختلف آشنا سازد، و در نحوه تصميمگيري و چگونگي برخورد با اسرائيل در حال و آينده ياري نمايد.
هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ايران و اسرائيل و آثار آن، سئوالات متعددي از جنبههاي مختلف قابل طرح ميباشد؛ اما هدف اين مقاله، يافتن پاسخ براي اين پرسش محوري است كه: «با توجه به زواياي پيدا و پنهان سه دهة روابط در ابعاد مختلف بين ايران و اسرائيل، آيا اين روابط از نوعي تعادل و توازن نسبي و تأثير پذيري و تأثير گذاري يكساني بر اساس عرف بينالملل برخوردار بوده، يا يكي بر ديگري برتري داشته است؟»
براي دستيابي به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ايران و اسرائيل را طي سه دهه (1357-1327) در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بررسي ميكنيم.
موشه شرتوك، وزير خارجه اسرائيل، طي تلگرافي به نام «دولت موقت اسرائيل» خطاب به وزير امور خارجه ايران، ضمن اعلام استقرار يك دولت يهود مستقل در فلسطين، با يادآوري خاطره تاريخي نجات قوم يهود توسط كوروش، از رژيم شاه تقاضا ميكند كه با «شناسايي اسرائيل و ايجاد رابطه دوستي»2 با آن كشور، بزرگ منشي دوران كورش بزرگ را تكرار نمايد. دولت ايران پس از مدتي با اعزام «عباس صيقل»، به بهانه نظارت بر املاك اتباع ايراني به اسرائيل، اولين گام را در جهت ارتباط با اسرائيل برداشت. صيقل در يكي از گزارشهاي ارسالي خود به ايران با تمجيد فراوان از رفتار اسرائيل، بر تسريع شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران تأكيد ورزيد. 3
حكومت ايران، در پرتو برخي از تحولات داخلي و تأثيرپذيري از نظام بينالمللي و فاكتورهايي چند ـ همچون تبعيد آيتالله كاشاني به لبنان و بازداشت برخي از مخالفين حكومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولاني شاه به آمريكا در آبان 1328 و كسب اطلاع از نفوذ فوقالعاده محافل يهوديان در آمريكا، روابط نامطلوب ايران با برخي از كشورهاي جهان عرب و نگراني از تهديدات آنها، به رسميت شناختن اسرائيل توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي در 28 مارس 1349، غير عربي بودن ايران و اسرائيل در خاورميانه و نگراني دو رژيم ازكشورهاي تندرو عربي و دو قطبي شدن نظام بينالمللي و تحولات ناشي از آن و قرار گرفتن ايران و اسرائيل در اردوگاه غرب، بهخصوص در كانون سياستهاي خاورميانهاي آمريكا؛ـ زمينه را براي شناسايي اسرائيل مناسب يافت و دولت محمد ساعد مراغه اي در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائيل را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
اعلاميه رسمي دولت كه در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسايي اسرائيل انتشار يافت، به شرح زير بود:
پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، [جهت] بررسي حفظ منافع اتباع ايراني در فلسطين كه [در] نتيجه [وقوع] جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند آقاي عباس صيقل را به عنوان نماينده به فلسطين اعزام داشت. پس از مذاكرات مفصلي كه از طرف سازمان ملل و دولت امريكا با ايران به عمل آمد، براي اينكه دولت ايران بيشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشكالاتي كه در كار چند هزار ايراني مقيم فلسطين پيدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقاي صفينيا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطين اعزام داشت و با اين عمل دولت ايران، دولت اسرائيل را بالفعل به رسميت شناخت ولي براي اينكه اين شناسايي به صورت رسمي درآيد طبق تصميم هيئت دولت آقاي انتظام نماينده دائمي دولت شاهنشاهي در سازمان ملل متحد به اطلاع نماينده دولت اسرائيل رساند كه از اين پس دولت ايران دولت اسرائيل را به طور دو فاكتو به رسميت شناخته است.
تلگراف رسيده از آقاي انتظام حاكي است كه اين دستور به موقع اجرا گرديد.
انتشار خبر شناسايي غير منتظره اسرائيل از سوي دولت ايران، علاوه بر عكسالعمل شديد برخي از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا و محافل مذهبي، واكنشهاي شديد كشورهاي عربي بهويژه، مطبوعات آن كشورها را در پي داشت. پيروزي نهضت ملي، انتظارات جديدي را در داخل و خارج از كشور، نسبت به تجديد نظر پيرامون مسأله شناسايي اسرائيل پديد آورد، اين مسئوليت بيش از همه متوجه آيتالله كاشاني رهبر مذهبي نهضت بود كه سابقه طولاني در مبارزه با استعمار داشت و از حاميان واقعي فلسطين محسوب ميشد. دولت محمد مصدق به خواستة افكار عمومي مردم مسلمان ايران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تير ماه 1330، شناسايي دو فاكتو اسرائيل را پس گرفت و كنسولگري ايران را در اسرائيل منحل كرد.
هر چند انحلال كنسولگري ايران در اسرائيل و فراخواني كادر سياسي ايران از اسرائيل به منزله فسخ شناسايي اسرائيل تلقي گرديد؛ اما، برخي از سياستمداران و بهخصوص اسرائيليها از زاويه ديگري به اين مسأله مينگريستند و بر اين اعتقاد بودند كه شناسايي دو فاكتو همچنان به قوت خود باقي ميباشد. شاه نيز بر همين باور بود و بعدها سعي كرد در مصاحبه جنجالبرانگيز خود كه واكنش شديد مصر را به دنبال داشت، شناسايي اسرائيل را به كابينه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نمايد. نكتة قابل توجه در اين ميان، آن است كه شادماني اعراب و مردم ايران از قطع روابط ايران و اسرائيل طولاني نگشت و با كودتاي آمريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 1332 و تحكيم پايههاي سياسي رژيم محمدرضا پهلوي، روابط ايران و اسرائيل در ابعاد گوناگون گسترش يافت.
در واقع، يكي از پيامدهاي كودتاي 28 مرداد 1332، در حوزه سياست خارجي ايران از سرگيري روابط ايران و اسرائيل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بود. در بعد سياسي با افزايش تعداد كارشناسان و كاركنان اسرائيلي در ايران فعاليت نمايندگي اسرائيل رو به گسترش نهاد، بهگونهاي كه نمايندگي اسرائيل يكي از بزرگترين هيأتهاي اسرائيلي در خارج محسوب ميشد. نمايندگان اسرائيل، هر كدام با ويژگيها و خصوصيات خاص خويش و به طور مرموز و پيچيده، همواره سعي ميكردند در ميان هيأت حاكمه و مراكز مهم نفوذ كرده و حتي به دربار راه پيدا نمايند. مئير عزري، بهعنوان اولين سفير اسرائيل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دريافت نمايد.
نمايندگان اسرائيل در پرتو دكترين «ميثاق حاشيهاي» ديويد بنگوريون، بنيانگذار دولت اسرائيل، مبني بر ايجاد روابط با كشورهاي پيرامون جهان عرب، كه مورد پذيرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازي لازم را براي فعاليتهاي گوناگون فراهم نمودند. بن گوريون بر اين باور بود كه اسرائيل با برقراري پيوندهاي دوستي با ايران، تركيه و اتيوپي ميتواند چهره خاورميانه را دگرگون كند و در برابر دشمنان مشترك اين ملتها، نيروي سياسي توانايي را سازمان دهد. سياست ميثاق حاشيهاي با سياست خارجي محمدرضا پهلوي تلاقي پيدا كرد و مبناي گسترش روابط دو رژيم گرديد. نياز شديد اسرائيل به يارگيري جديد در منطقه به منظور جلوگيري از آسيبپذيري و خارج شدن از انزوا و نياز امنيتي حكومت شاه در برابر تهديدات شوروي و برخي از كشورهاي تندرو عربي از جمله مصر و عراق، از عوامل تسريع ارتباط نزديك ايران و اسرائيل به شمار ميآيد.
زوي دوريل، نيمرودي، لوبراني، هارملين از جمله نمايندگان فعال اسرائيل در تهران بودند كه با رفتارهاي خارج از مقررات خود قصد داشتند ايران را در برابر يك عمل انجام شده قرار داده و با روشهاي مختلف روابط دو كشور را آشكار سازند كه در برخي موارد، عملكرد آنها با اعتراض شديد نمايندگان كشورهاي عربي به وزارت خارجه ايران همراه ميشد.
البته در برخي از مسائل پيشآمده از وزارت امور خارجه هم كاري بر نميآمد. هر چند به دليل ترس از واكنشهاي مردم و كشورهاي عربي، سفارت اسرائيل در تهران پرچمي بر فراز ساختمان نيفراشته بود، و نمايندگان اسرائيل نميتوانستند در تشريفات رسمي ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتيازات ديپلماتيك همانند ديگر كشورها بهرهمند بودند.
با انتخاب دكتر ابراهيم تيموري به عنوان سفير ايران در تل آويو، نمايندگي ايران فعاليت خود را گستردهتر از قبل تحت پوشش دفتري در سفارت سوئيس آغاز نمود. اين نمايندگي در مكاتبات اداري «برن 2» ناميده ميشد و كارمندان ايراني، اعضاي هيأت نمايندگي سفارت ايران در سوئيس تلقي ميشدند. «پس از ابراهيم تيموري كه از آذر 1338 تا آبان 1342، نمايندگي فوقالعاده ايران را در تل آويو عهدهدار بود؛ به ترتيب، منوچهر پيشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدريه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فريدون فرخ از فروردين 1347 تا آذر 1349، ابراهيم تيموري مجدداً از آذر 1349 تا فروردين 1354 و مرتضي مرتضايي از فروردين 1354 تا بهمن 1357، مسئوليت نمايندگي ايران در تل آويو را به عهده داشتند. با پيروزي انقلاب اسلامي ”ناصر رسوليان“ از بهمن 1357 تا فروردين 1358، جهت تحويل و تحول به تل آويو اعزام گرديد.» 4
با استقرار نمايندگان ايران و اسرائيل در تهران و تل آويو و سفرهاي پنهاني مقامات عاليرتبه دو رژيم، بهويژه نخستوزيران اسرائيل شامل، ديويد بن گوريون، گلداماير، اسحاق رابين، مناخيم بگين، به ايران و سركوب قيام 15 خرداد، روابط در سطح بسيار وسيعي در جنبههاي مختلف گسترش يافت و ايران فعالتر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقهاي، همراه با اسرائيل گام برداشت.
اسناد موجود گوياي اين واقعيت است كه فعاليت نمايندگي اسرائيل در تهران در مقايسه با فعاليت نمايندگي ايران در تل آويو، به مراتب گستردهتر، پيچيدهتر و آزادتر انجام گرفته است و يكي از دلايل اصلي آن علاوه بر ورزيدگي خاص نمايندگان اسرائيل، پنهانكاري و بعضاً تكذيب روابط از سوي رژيم شاه بود. در حاليكه اسرائيل به شدت تمايل به آشكارسازي و رسميشدن روابط داشت، اما به لحاظ عدم برخورداري از موقعيت بينالمللي مناسب و عدم پذيرش برخي از نهادهاي بينالمللي و روابط محدود خارجي، ناگزير به روابط پنهاني با شاه، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بين كشورها، بهخصوص روابط سياسي، وزارت امور خارجه از جزئيات آگاه ميباشد؛ ولي، روابط ايران و اسرائيل با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود، از اين قاعده مستثناء بود و آنچه درباره اين روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندكي از ابعاد آن را آشكار ميكند؛ زيرا اين روابط تحت كنترل ساواك انجام ميگرفت. بنابراين، بسياري از فعاليتهاي انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفي باقي مانده است.
در پائيز 1333 سلطان حسين سنندجي، دبير دوم سفارت ايران در لندن ضمن ملاقاتي با مردخاي گازيت، دبير اول سفارت اسرائيل، پيشنهاد فروش نفت ايران را كرد. گازيت بيدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو ديپلمات يكديگر را در ضيافت ملكه اليزابت دوم، در كاخ باكينگهام ديدند. سنندجي به همكار اسرائيلياش اطلاع داد به زودي معاون مدير عامل شركت ملي نفت ايران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائيل مايل به خريد نفت باشد اين، فرصتي براي مذاكرات مقدماتي خواهد بود. 5
گفتگوهاي پنهاني بر سر نفت نيز از همين سالها آغاز شد و در جريان آن، ايران با فروش نفت موافقت كرد. پس از آنكه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، كانال سوئز را ملي اعلام كرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترك نيروهاي انگليسي، فرانسوي و اسرائيل قرار گرفت، همكاري نفتي بين ايران و اسرائيل گسترش يافت. زيرا كانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از كالاهاي وارداتي و 76 درصد از نفت صادراتي ايران، بسته شده بود و ايران ميبايست راههاي جديدي براي واردات و صادرات خود پيدا كند. تحريم فروش نفت به اسرائيل از جانب شوروي هم، در پي حمله اسرائيل به مصر، نفت ايران را به صورت تنها جايگزين نفت شوروي درآورده بود. در تابستان 1336 شركت نفت ايران نمايندهاي به اسرائيل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژيم اشغالگر گفتگو كند. رهاورد اين سفر و گفتگوها كه بسيار محرمانه انجام شد، امضاي قراردادي بود كه به موجب آن نفت ايران به بهاي بشكهاي 30/1 دلار به اسرائيل فروخته ميشد. 6
ديويد بن گوريون، نخست وزير كه از عقد اين قرارداد شديداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد يك لوله نفت هشت اينچي بين بندر ايلات و بئرـ شبع احداث شود و از آنجا نفت ايران با كاميونهاي نفتكش به پالايشگاه حيفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهرهبرداري قرار گرفت. حدود يك سال بعد در ملاقاتي كه بين محمدرضا پهلوي و لوي اشكول، وزير دارايي اسرائيل انجام گرفت، طرفين توافق كردند روابط خود را در زمينههاي سياسي و نفتي و اطلاعاتي گسترش دهند. شاه براي نشاندادن حسن نيت خود آمادگي ايران را براي صدور نفت بيشتري به اسرائيل اعلام كرد. بدين منظور يك لوله 18 اينچي نفت با هزينهاي بالغ بر 18 ميليون دلار ميبايست احداث ميشد. با اتمام ساخت اين لوله در سال 1340 صادرات نفت ايران به اسرائيل دو برابر گرديد.
نفت ايران براي اسرائيل جنبه حياتي داشت. بنابراين، رهبران اين كشور تمام تلاش خود را براي جريان عادي و مطمئن آن به كار بستند. حتي پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائيل بهرهبرداري از چاههاي نفت ابورودپس در شبه جزيره سينا را آغاز كرد تا بتواند وابستگي خود به نفت خارجي را كاهش دهد؛ اما، مايل بود مطمئن باشد كه از ايران نفت دريافت خواهد كرد. ايران بهرغم فشارهاي اعراب، هرگز در تحريم نفتي اعراب عليه غرب شركت نكرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائيل ادامه داد. علاوه بر اين، مهاجرتهاي دستهجمعي يهوديان از ديگر كشورها به اسرائيل و توسعه اقتصادي آن رژيم، از يك سو؛ و وابستگي شديد ايران به فروش نفت به منظور كسب درآمد بيشتر براي اجراي برنامههاي اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفيد»، از سوي ديگر؛ هر دو كشور را بر آن داشت تا در دهه چهل براي صدور و دريافت نفت بيشتر و سرمايهگذاري و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائيل اعلام آمادگي نمايند.
يكي از موضوعات مهم در جريان نفت بين ايران و اسرائيل، موضوع خط لوله جديد بندر ايلات ـ اشكلون است كه براي اسرائيليها از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بود. بسته شدن كانال سوئز و در نتيجه آن طولاني شدن مسير تردد كشتيها از دماغه اميدنيك در جنوب افريقا، سبب گرديد كه اسرائيليها طرحي را ارائه نمايند كه بهواسطه آن كشتيهاي نفتكش وارد بندر ايلات در خليج عقبه شوند و نفت دريافتي از ايران بهوسيله يك خط لوله جديد 42 اينچي به بندر اشكلون واقع در ساحل درياي مديترانه انتقال يابد و از آنجا به وسيله كشتيهاي نفتكش به اروپا حمل گردد. در يكي از اسناد سري سفارت آمريكا، امتيازات خط لوله نفت بين بندر ايلات و درياي مديترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتكشها بررسي گرديده و از جهات مختلف به فوايد نفت از طريق لوله اشاره شده است. 7
خط لوله ايلات ـ اشكلون، 260 كيلومتر طول داشت كه مخارج آن را دولت ايران پرداخت و از اين طريق، نفت ايران به مناطقي در اروپا، بهويژه، به ايتاليا و روماني ارسال ميشد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده ميليون تن نفت از طريق اين لوله به اسرائيل فرستاده شد. ارسال نفت ايران حتي پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1352 ادامه يافت؛ مخصوصاً از زماني كه اسرائيليها مجبور شدند حوضههاي نفتي اشغال شده در صحراي سينا را به مصريها بازگردانند. 8
شاه همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي نسبت به وعدههاي خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائيل به تدريج از 30 هزار بشكه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشكه در روز در سال 1971 افزايش يافته است. به احتمال زياد بين 80 تا 90 درصد اين واردات از ايران تأمين شده است. به عبارت ديگر، اسرائيل در سال 1959 بين 24 تا 27 هزار بشكه در روز و در سال 1971 بين 85 تا 95 هزار بشكه در روز نفت از ايران وارد كرده است.» 9
سند زير كه از سفارت امريكا در تهران در تاريخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأييد واردات نفت اسرائيل از ايران در سال بيانگر همكاري مشترك و گسترده ايران و اسرائيل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به كشورهاي اروپايي و ديگر مناطق مي باشد:
اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشاندهنده اين است كه حداقل 75 درصد مصرف كنوني داخلي اسرائيل كه در حدود 150 هزار بشكه در روز ميباشد بوسيله ايران تأمين ميشود. از اين گذشته، تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس – اسرائيل (تيپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه اشلگون به سمت شمال در حركت ميباشد از جانب ايران است.تيپلين در اواخر 1960 با 200 ميليون دلار هزينه بر پا گرديد و گنجايش كنونياش 45 ميليون تن در سال ميباشد (در حدود 850 هزار بشكه در روز) در جريان است. در 1976 به نظر ميرسد كه چيزي در حدود 350 هزار بشكه از نفت خام ايران روزانه از طريق تيپلين بـراي مشتريـان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال ميشد. 10
گشايش كانال سوئز هم، به طور جدي بر خط لوله ايلات – اشكلون تأثير نگذاشت، زيرا جريان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائيليها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابي ايران بود كه در راستاي منافع اسرائيل به پيش نميرفت و پيروزي آن قطع نقت را در برداشت.بهخصوص كه تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژي، اسرائيل بود. مرتضي مرتضايي، رئيس نمايندگي ايران در اسرائيل، طي گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه ـ كه محتملا از آخرين گزارشهاي او است، نوشته است:
مصرف سالانه نفت اسرائيل كه در حال حاضر 8/7 ميليون تن ميباشد و نيمي از آن از ايران خريداري ميگردد، طبق ارزيابي كارشناسان نفتي با احتساب چهاردرصد افزايش مصرف سالانه درسال 1980 به ده ميليون تن و در سال 1984 به 5/11 ميليون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمين انرژي اسرائيل كماكان مواد نفتي خواهد بود. 11
در يك جمعبندي كلي از همكاري نفتي ايران و اسرائيل ميتوان گفت، ايران بزرگترين فروشنده نفت به اسرائيل بود. هر چند شاه در مصاحبههاي مطبوعاتي ارسال نفت به اسرائيل را منكر ميشد و در برابر پاسخ چگونه رسيدن نفت به اسرائيل، اظهار بياطلاعي مينمود. اما پذيرش بي اطلاعي شاه بسيار ساده لوحانه ميباشد، زيرا، كسي كه در جزئيترين مسائل كشور دخالت داشت، چگونه ممكن بود در مسئلهاي با اين همه حساسيت كه پيامدهاي مخاطرهآميزي داشت، بياطلاع باشد. در واقع نقش اصلي و اساسي را در ماجراي نفت ايران به اسرائيل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخي از مقامات همچون امير عباس هويدا نخست وزير، اسدالله علم وزير دربار و منوچهر اقبال مدير عامل شركت نفت، ايفا ميكردند. شاه در برابر شديدترين واكنش كشورهاي عربي بهخصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزيد و به درخواستهاي برخي از مقامات كشورهاي عربي و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبني بر قطع نفت به اسرائيل وقعي ننهاد و مشاركت ايران در خط لوله نفت بند ايلات – اشكلون را سودمند دانست و زماني كه به مصر و عربستان نزديك شد، در ملاقات با مقامات اسرائيلي آنها را از نگراني خارج ساخت و تأمين نفت اسرائيل را تضمين نمود و تا پايان حكومتش هيچگاه صدور نفت به اسرائيل را قطع نكرد.
در ميان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاري ايران و اسرائيل، تا قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، يكي از قراردادهاي مهم بازرگاني، كه در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادي بين ايران و اسرائيل محسوب ميشود، موافقتنامه بين بانك ملي ايران و بانك لوسيلو اسرائيل ميباشد. «اين موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسيد. در ماده هشت آن آمده است: اين موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و براي مدت يك سال به قوت خود باقي خواهد بود و هر گاه يكي از طرفين موافقتنامه دو ماه پيش از پايان مدت قرارداد تمايل خود را مبني بر عدم ادامه مفاد آن به طرف ديگر اعلام نمايد خودبخود تمديد خواهد گرديد.»12 كالاهاي مورد نظر طرفين در اين قرارداد، طيفي از كالاهاي شيميائي، ساختماني، غذائي، آرايشي و ماشين آلات را در بر ميگيرد.
موافقتنامه مذكور را ميتوان از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرارداد و نكتههاي قابل توجهي را در آن يافت. برخي از اين نكات عبارتاند از:
1. در فهرست صادرات ايران به اسرائيل كالاهايي همچون گندم، جو، برنج و حتي مرغ و تخم مرغ مشاهده ميشود كه صدور اين اقلام بيانگر وضعيت اقتصادي ايران قبل از كودتاي 28 مرداد 1331 ميباشد. ايران از نظر اقتصادي تا حدودي خودكفا بوده و درصد اندكي وابستگي به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از كودتا، يكي از پيامدهاي ناشي از آن تغيير ساختار اقتصادي كشور ايران بود كه با تك محصولي شدن اقتصاد كشور، وابستگي دولت به درآمد نفت به سطح بسيار نامطلوبي ميرسد و در واقع نفتي كه كنسرسيوم در اختيار داشت، نقش مؤثر و تعيين كنندهاي در وضعيت اقتصادي و اوضاع سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي بر جاي گذاشت.
2. موافقتنامه مورد اشاره بر اساس معامله پاياپاي انجام گرفته و در آن براي هر كدام از كشورها يك اعتبار نيم ميليون دلاري جهت خريد تعيين گرديده، كه نشانگر تعادل صادرات طرفين ميباشد؛ اما در سالهاي بعد از كودتا تجارت خارجي ايران با اسرائيل كاملاً يكجانبه و شتابان به سود اسرائيل پيش رفت. به گونه اي كه حتي تخم مرغ ايران را اسرائيل تأمين ميكرد.
3. از آنجايي كه دولت مصدق در محاصره اقتصادي قرار داشت، اسرائيل با توجه به شناخت نياز ايران براي بهبود وضعيت نابسامان اقتصادي، فرصت را غنيمت دانست و از اين طريق قصد داشت زمينه را براي ديگر امور فراهم سازد.
4. كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل، عمدتاً شامل محصولات غذايي بود كه ناشي از يك اقتصاد سنتي است؛ اما كالاهاي صادراتي اسرائيل به ايران بيشتر جنبه صنعتي داشت كه گامي در جهت توسعه در جهان صنعتي محسوب ميشود.
5. با توجه به اينكه دولت مصدق در تيرماه 1330 طي اعلاميهاي قطع رابطه با دولت اسرائيل را به اطلاع عموم رساند و اين تصميم وي، خوشحالي مردم مسلمان و تمجيد سياستمداران و شخصيتهاي برجسته كشورهاي عربي را در پي داشت، ارتباط با اسرائيل بهخصوص فروش نفت به آن رژيم، كه در واقع به نوعي تقويت اسرائيل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگيز بود و همين موضوع واكنشهايي را در برخي از كشورهاي عربي برانگيخت. در همين باره روزنامه المساء، چاپ بيروت در تاريخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضي از جرايد تلگراف زير را منتشر نمود:
قرارداد بازرگاني جديدي بين ايران و اسرائيل منعقد گرديده است كه اسرائيل مبلغ نيم ميليون دلار به ايران بپردازد و اين قرارداد از تاريخ 15 ژوئن سال جاري (قرار است) به موقع به اجر درآيد. دكتر مصدق مصمم شده است كه نفت خود را به اسرائيل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داريم كه دولت ايران قرارداد را ملغي و دولت ايران دوستي خود را با 70 ميليون عرب و صدها ميليون مسلمان جهان ادامه دهد. 13
كاردار سفارت ايران در پاريس در تاريخ 27/3/1332 طي نامهاي به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در يكي از روزنامههاي چاپ پاريس، صحت و سقم اصل قرارداد را جويا شده است، وي در اين نامه مينويسد:
روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاريس به تاريخ 12 ژوئن 1953 خبري از تل آويو منتشر نموده مبني بر اينكه بين اسرائيل و ايران يك قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار براي مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گرديده است. خواهشمند است از صحت و سقم اين خبر اين سفارت را مستحضر فرماييد. 14
علاوه بر اين، برخي ديگر از نمايندگيهاي خارج از كشور هم به طور مكرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال مينمودند. وزارت امور خارجه ايران در پاسخ به سوال سفارت ايران در بغداد، ضمن تكذيب خبر منتشر شده روزنامههاي چاپ بغداد درباره روابط بازرگاني و اقتصادي بين ايران و اسرائيل درباره موافقتنامه اخير مينويسد:
موافقتنامه[اي] هم كه بين بانك ملي ايران و بانك اسرائيل بسته شده تازگي ندارد و فقط به منظور تسهيل واريز حساب دريافت و پرداخت در كشور ايران و اسرائيل منعقد شده است و چنين موافقتنامهاي هيچ مربوط به ايجاد روابط سياسي بين دو كشور ايران و اسرائيل نيست. مراتب فقط براي استحضار خودتان استعار گردد. 15
بديهي است كه پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد يك توجيه كلي بيش نبود، آن هم فقط جهت آگاهي سفير ايران در بغداد. اگر ليست بلند كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل و، اسرائيل به ايران را نميتوان روابط بازرگاني نام نهاد، پس چه عنواني را بايد براي آن انتخاب نمود؟!
روند بازرگاني ايران و اسرائيل همچنان رو به گسترش بود؛ اما نقش برتر را در حجم صادرات هميشه اسرائيليها بر عهده داشتند. «صادرات اسرائيل به ايران در سال 1349،ـ 22 ميليون دلار و در سال 1350 به مبلغ 33 ميليون دلار رسيد و تا سال 1353 به 63 ميليون دلار افزايش يافت. كالاهاي وارده يا از طريق تركيه كه با اسرائيل مناسباتي داشت و يا توسط كشتيهاي نفتكش خالي كه به خليج فارس باز ميگشتند به ايران حمل ميگرديد».16
نگاهي به جدول ميزان بازرگاني خارجي ايران به اسرائيل ما را با اين واقعيت آشنا ميسازد كه بين صادرات ايران به اسرائيل نسبت به واردات كالا از ايران فاصله بسيار زيادي وجود دارد. «از سال 1340 تا 1352 واردات ايران از اسرائيل از رقم 2160 ميليون ريال به 14،700 ميليون ريال افزايش يافت و صادرات به اسرائيل از 9 به 181 (ميليون ريال) صعود كرد. اگر بخواهيم در مقايسه با مجموع كشورهاي اسلامي جايگاه اسرائيل و ميزان و حجم تجارت خارجي آن را با ايران معلوم كنيم بايد گفت كه در سال 1350 واردات ايران از اسرائيل يك و نيم برابر واردات ايران از دو كشور تركيه و پاكستان (كه با ايران توسط پيمان عمران منطقهاي وابسته بودند)، بوده است. واردات از اسرائيل نه تنها چند برابر واردات از همه كشورهاي عربي بود (مثلاً 12 برابر واردات از لبنان) بلكه از واردات ايران از تمام كشورهاي مسلمان جهان [در آسيا و افريقا] نيز بيشتر بود. 17
روند نامتعادل تجارت خارجي تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت. مرتضي مرتضائي، رئيس نمايندگان ايران در تل آويو، در گزارش سالانه سال 1356 خود، در بخش امور اقتصادي آن، به اين مطلب اشاره دارد كه براي افزايش ميزان صادرات ايران به اسرائيل اعضاي سفارت از هرفرصت مذاكره با ارباب صنايع و بازرگاني اسرائيل كه پيش ميآمد، استفاده كردند. بديهي است كه اين تلاشها به منظور كاهش فاصلة چشمگير و نامتعادل تجارت با اسرائيل صورت گرفته است. اما بهرغم فعاليت آنها، گزارش وي حكايت از آن دارد كه به هيچ وجه تعادلي در تجارت خارجي ايران با اسرائيل ايجاد نشده است:
طبق آمار رسمي منتشره از طرف دولت اسرائيل صادرات اين كشور به ايران طي سال 1976 متجاوز از 92 ميليون دلار و واردات اسرائيل از ايران طي همان سال فقط 4/4 ميليون دلار بوده است. 18
البته در برخي از منابع ميزان تجارت ايران و اسرائيل، خيلي بيش از اين ارقام، ذكر شده است. به عنوان نمونه، در يكي از منابع موجود آمده است: «روابط تجاري ايران و اسرائيل ساليانه بالغ بر 400 ميليون دلار بود.» 19 با توجه به اينكه ورود كالا به ايران به شيوههاي مختلف انجام ميگرفت و عمدتاً، به صورت محرمانه بود؛ رقم فوقالذكر را نميتوان مردود دانست. تحولات انقلاب اسلامي روز به روز، سبب ركود صادرات اسرائيل به ايران شد و براي آنهايي كه سالها، از اين طريق بهره فراواني را به دست آورده بودند، خسارت سنگيني كه در جريان ركود صادرات وارد مي شد، باور نكردني، سخت و ناگوار بود.
بخش كشاورزي قسمت مهمي از روابط ايران و اسرائيل را در امور اقتصادي بهخود اختصاص داده بود. اسرائيل پس از آنكه به رشد سريع كشاورزي دست يافت، قادر بود به لحاظ توليد محصولات كشاورزي علاوه بر نياز خود، بخشي از محصولات را به خارج صادر نمايد. عباس صيقل، مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران در فلسطين، طي گزارشي در تاريخ 25/10/1328 به وزارت امور خارجه، ضمن تمجيد از پيشرفتهاي اسرائيل در بخش كشاورزي از مقامات ايران تقاضا مينمايد تا تعدادي از افراد را براي فراگرفتن تجربيات به اسرائيل اعزام دارند.
يكي از اهداف اصلي از ارسال چنين گزارشي زمينهسازي براي شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران بود كه اين مسئله حدود دو ماه بعد، از سوي دولت ساعد انجام پذيرفت.
طرح كشت و صنعت قزوين، يكي از بزرگترين طرحهاي كشاورزي بود كه تا آن زمان از سوي يك كشور خارجي تحقق يافت. اين طرح فوايد بسيار سودمندي را براي اسرائيليها در بر داشت، بهگونهاي كه يكي از روزنامههاي اسرائيلي در مقالهاي با عنوان «قزوين، امپراطوري اسرائيلي در ايران» از آن ياد كرد. البته مقامات ايراني نيز استقبال شديدي از اين طرح به عمل آورده و حتي نتايج به دست آمده براي شاه آن قدر خوشايند بود كه در هنگام بازديد، آن روز را «روز اسرائيل» ناميد. هر چند طرحهايي همانند پروژه قزوين به لحاظ اقتصادي نتايجي را در برداشت، اما پيامدهاي ناشي از مسائل جانبي آن، با توجه به اينكه اين گونه طرحها و فعاليتها سبب تقويت رژيم اسرائيل در برابر ملت مظلوم فلسطين ميگشت، در نگاه مردم با ايمان و مسلمين جهان، امري مذموم و ناپسند تلقي ميشد.
در سال 1354 شاه دستور داد كه «كميتههاي مختلط همكاريهاي فني و علمي بين كارشناسان ايران و اسرائيل» تشكيل شود. به منظور عملي كردن دستور شاه، رئيس اداره خاورميانه وزارت امور خارجه [اسرائيل] به تهران آمد و قرار بر اين شد كه كميته مشترك دايمي مركب از نمايندگان دو كشور تشكيل و جنبههاي مختلفه روابط فيمابين، منجمله همكاري در زمينه پزشكي، تحقيقات علمي، كشاورزي و استفاده از انرژي هستهاي و خورشيدي را مورد بررسي و مطالعه قرار دهد. هويدا، نخست وزير وقت، نيز به وزارتخانههاي مربوطه دستور داد تا در انتقال اوامر، موضوع را پيگيري نموده با طرفهاي اسرائيلي ديدار و گفتگو كنند. البته نخستوزير تأكيد كرد كه اين مذاكرات بايد به طور كاملاً محرمانه و در سطح مدير كل انجام پذيرد و براي جلوگيري از بهرهبرداري تبليغاتي، جلسات در تهران تشكيل شود.» 20
در ميان ديگر اسناد همكاريهاي علمي و آموزشي ايران و اسرائيل، مواردي همچون، استفاده از كارشناسان اسرائيلي درمسئله «مبارزه و كنترل مگس»21 «پيشنهاد فروش سگهاي تربيت شده به ارتش يا تعليم افراد براي آموزش سگ در ايران»22 و «ارسال فيلمهاي آموزشي از پيشرفتهاي كشاورزي اسرائيل و نحوه كشت و پرورش ميوه در گرمخانهها و دامداري و آبياري قطرهاي به ايران»23 مشاهده ميشود.
فعاليتهاي شركتهاي مختلف اسرائيلي در ايران بخش مهم ديگري از روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بود. انجام طرحهاي صنعتي و كشاورزي، ساخت و احداث سدها، كارخانهها، ساختمانهاي بزرگ، مجتمعهاي مسكوني، هتلها، راهسازي، پل، تعمير پالايشگاه و صادرات و واردات محصولات، حمل كالاها، مبادلات پستي و توليدات كالا در زمينههاي مختلف از جمله مواردي است كه شركتهاي اسرائيلي در آن به طور فعال و گسترده ظاهر ميشدند و از اين طريق علاوه بر نفوذ در سيستم اقتصادي ايران، سود سرشاري را كسب مينمودند.
روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بهرغم اينكه از اوايل دهه 40 شتاب گستردهاي بهخود گرفت؛ اما محدوديتهايي از جمله، اقتصاد غير مكمل ايران و اسرائيل، نبودن ارتباطات زميني بين دو كشور و بالا بودن نرخ حمل و نقل و كمبود كشتيهاي باري، تا حدودي در تحقق نيافتن گسترش آن به سطح دلخواه مؤثر بود. با اين وجود، محمدرضا پهلوي با تأثيرپذيري از پيشرفتهاي سريع اسرائيل در نظر داشت تا از اسرائيل به عنوان يك الگوي توسعه استفاده نمايد.
هر چند در دوران حكومت محمدرضا پهلوي، سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك)، توسط سازمان «سيا» پايه گذاري شد؛ اما، بر اساس يك برنامهريزي هدايت شده، سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد)، جايگزيني سازمان آمريكا گرديد و در واقع ساواك، توسط موساد در راستاي تحقق اهداف اسرائيل، تقويت و گسترش يافت.
براي ايجاد ارتباط بين ساواك و سرويس اطلاعاتي اسرائيل، دلايل متعدد وجود داشت. اول اينكه شاه و مشاوران وي به اين نتيجه رسيدند كه به منظور حفظ روابط ايران و اسرائيل، سرويسهاي اطلاعاتي هر دو كشور بايد اين روابط را اداره و كنترل كنند. به عقيده شاه، روابط آشكار ديپلماتيك بين دو كشور به نفع ايران نبود و بهترين راه براي حفظ و اطمينان از روابط پنهاني، اين بود كه وظيفه انجام ارتباط با اسرائيل به ساواك واگذار شود. دوم اينكه شاه و افسران ساواك بر اين عقيده بودند كه سازمان سيا تمركز خود را بر رقابت با كا.گ.ب قرار داده و شكلگيري و فعاليت آن سازمان در زمينه جنگ سرد بوده است. چيزي كه كارآموزان ساواك نياز داشتند و شاه نيز آن را تأييد مي كرد، فعاليت در سطح منقطهاي براي جمعآوري اطلاعات و ضد جاسوسي بود؛ به ويژه، با توجه به تهديدات انقلابيون عرب عليه رژيم شاه، موساد با ارائه تجربيات وسيعش در خاورميانه، كاملترين و بهترين همكار براي ساواك بود. سوم اينكه تعدادي از رؤساي بخشهاي مختلف ساواك از آموزش كادر ساواك توسط سيا شكايت ميكردند. در نهايت اينكه افسران ساواك معتقد بودند كه براي مأموريت آنها در برابر مخالفين داخلي و خارجي شاه، مهارتهاي فنياي كه موساد در اختيار آنها خواهد گذاشت، بسيار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتي ديگر است. 24
يكي از جنبههاي مهم همكاريهاي ساواك و موساد، تبادل اطلاعاتي بود كه از طريق دستبرد به اسناد سفارتخانههاي عرب و عكاسي مخفيانه از محتواي كيفهاي ديپلماتيك به دست ميآمد. در اين رابطه، پول و زن، دو وسيله معمول در بهرهبرداري از نقاط ضعف اعراب محسوب ميشد. در سال 1962 پس از ملاقات ماير آميت، ـ رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل كه يك سال بعد به رياست موساد رسيد،ـ با يك مقام بلند پايه ساواك در مورد نحوه استفاده از اين شيوههاي كسب اطلاعات، توافق به عمل آمد. مقامات دو سرويس، اطلاعاتي را كه از راههاي مختلف به دست ميآوردند و مورد علاقه طرف مقابل نيز بود در اختيار يكديگر قرار ميدادند. تبادل اطلاعات بين دو كشور به سه صورت انجام مي گرفت: 25
الف) نيازمنديهاي اسرائيل و ايران در زمينه اطلاع از فعاليتهاي ارتش عراق و افغانستان و ديگر موضوعات مورد علاقه كه به صورت سئوالهاي كتبي مبادله ميشد. اگر هر طرف جوابي داشت، براي طرف مقابل ميفرستاد. در مواردي نيز نماينده يكي از سرويسها در ملاقات با نماينده سرويس ديگر، يا احياناً مسئولان آن سرويس، به طور شفاهي تقاضاي كسب اطلاعات، يا درخواست كتبي نموده و از اين طريق هر ماه اطلاعات زيادي بين طرفين مبادله ميگرديد. به عنوان مثال، در سه ماهه منتهي به اسفند ماه 1351، جمعاً 187 گزارش بين ساواك و موساد مبادله شد. گزارشهاي ارسالي موساد براي ساواك بيشتر حاوي مطالبي در رابطه با فعاليت سازمانهاي فلسطيني، روابط اعراب با يكديگر و همچنين تجزيه و تحليل اوضاع داخلي كشورهاي عرب بوده است. ايران نيز بيشتر، اخبار مربوط به عراق، اوضاع افغانستان و ديگر كشورهاي منطقه را براي موساد فرستاده است.
ب) ملاقاتهايي كه مقامات و مسئولان دو سرويس با يكديگر داشتند. در اين ملاقاتها طرفين درباره موضوعات مورد علاقه مذاكره و اطلاعات لازم را مبادله ميكردند.
ج) هر سال چند بار تيمهاي اطلاعاتي طرفين، براي تبادل اطلاعات به كشورهاي يكديگر مسافرت ميكردند. در كنفرانسهاي سه جانبه با تركيه و اتيوپي نيز كه هر ساله تشكيل ميشد ساواك و موساد و سرويس امنيتي كشور سوم، اطلاعات لازم را مبادله ميكردند.
اسرائيليها گاه اقدام به فروش اطلاعات خود به آمريكا نيز مينمودند. در يك مورد، اطلاعاتي در خصوصي هواپيماهاي روسي (ميگ) كه به عراق تحويل داده شده بود، به دست آمد. ساواك بلافاصله اطلاعات مزبور را در اختيار موساد و سپس سيا قرار داد. هنگامي كه مقامات موساد قصد فروش همان اطلاعات را به سازمان سيا داشتند، مطلع شدند كه ساواك قبلاً اخبار مربوط را بدون دريافت وجهي در اختيار آنها قرار داده است. 26
بررسي روابط امنيتيـ اطلاعاتي ايران و اسرائيل بيانگر اين واقعيت است كه اسرائيل، موثرترين و بيشترين نقش را در هدايت، تقويت و گسترش ساواك از طريق آموزش كاركنان ساواك، به عنوان بهترين شيوه براي تحقيق اهداف خود ايفا نموده است.
آموزشهايي كه اسرائيليها به ايرانيها ميدادند تقريباً سير مشخصي را طي ميكرد. با توجه به اسناد ساواك ميتوان شيوه و نحوه عملكرد سازمان اطلاعاتي اسرائيل در ايران را به شكل مستدل و مدون خلاصه كرد. ارتباط آموزشي ايران و اسرائيل عمدتاً از چهار مرحله تشكيل ميشد كه عبارت بودند از:
1- شناسايي نيازها: در اين مرحله، نيروهاي اسرائيلي با توسل به اطلاعات و عمليات آشكار و پنهان خويش، نيازها و كاستيهاي اطلاعاتي ايران را شناسايي ميكردند.
2- تطميع: اسرائيل پس از شناخت نيازمنديهاي ايران، اطلاعاتي درباره امكانات خود به شكل مبالغه آميز به رؤساي ساواك منتقل ميكرد.
3- آموزش ناكافي: رؤساي ساواك پس از آن كه احساس ميكردند نياز آنها توسط اسرائيليها برآورده ميشود؛ افرادي را به منظور آموزش به اسرائيل اعزام ميكردند (و يا استاداني را از اسرائيل دعوت ميكردند). كارشناسان و مستشاران اسرائيل، طي يك دوره فشرده و كوتاه مدت، فقط برخي نكات را به شاگردان خود منتقل ميكردند. در اين مرحله، اسرائيليها سعي ميكردند، اشتياق و عطش آموزشياران ساواك را بيش از پيش تشديد كنند. شيوه مزبور بر اين پايه استوار و متداول است كه ميگويند دو گروه به خريد و دريافت اطلاعات بيشتر، احساس نياز نميكنند. گروه اول آن كساني كه از مقوله مورد نظر هيچ نميدانند؛ و گروه دوم افرادي كه در زمينه مورد نظر اطلاعات كافي دارند. از سوي ديگر، گروهي كه اطلاعات ناقص در يك زمينه دارند، شور و شوق وافري جهت كسب آن معلومات از خود نشان ميدهند. لذا براي فروش اطلاعات بايد مقداري از اطلاعات را به رايگان و با سهولت در اختيار متقاضي قرار داد.
4- مرحله نهايي: در اين مرحله متقاضي خواهان آموزش است، لذا اسرائيل با شرايط مطلوب و دريافت هزينه بيشتري به آموزش اقدام ميكرد. مراحل چهارگانه فوق در بسياري از موارد مشابه «درخواست آموزش، صادق است.» 27
بدين ترتيب آموزشهاي مورد نياز ساواك در ابعاد مختلف از جمله، آموزش بازجويي، ضد جاسوسي، ضد براندازي، ارتباطات جاسوسي و آموزش روساي نمايندگي ساواك در خارج از كشور توسط اساتيد و كارشناسان برجسته موساد و با استفاده از جزوهها و كتابها و فيلمهاي آموزشي، تحت نظارت مؤثر، ارتشبد حسين فردوست، به پرسنل ساواك تعليم داده ميشد.
ساواك بسياري از وسايل مورد نياز خود را در امر جاسوسي و كسب اطلاعات از اسرائيل خريداري ميكرد. از جمله ميتوان به مواردي از قبيل، ضبط صوتهاي ويژه جاسوسي، مركب نامريي، دستگاههاي اشعه ايكس و … اشاره كرد. در كميته اطلاعاتي مشترك ايران و اسرائيل به تاريخ 1339 كه در سالهاي اوليه تأسيس ساواك، تشكيل شده بود، توافق شد: سرويس اسرائيل براي تكميل وسايل ارتباطي مأمورين سرويس ايران حاضر است هر گونه وسايل از قبيل بيسيم، مركب نامريي، وسايل عكاسي، مخفي كردن پيام و غيره در اختيار سرويس ايران بگذارد و طرز بكار بردن آنها را نيز تعليم دهد. سرويس ايران صورت نيازمنديهاي خود را تهيه و به سرويس اسرائيل خواهد داد. 28
براي نمونه، «در يكي از درخواستهاي خريد تجهيزات از اسرائيل، دو نماينده اداره كل پنجم ساواك پيشنهاد كرده بودند كه با توجه به اينكه وسايلي كه در تخصص شيمي و عكاسي در سرويس اسرائيل موجود است و براي تخصصهاي مذكور در ساواك، مفيد به نظر ميرسد؛ از موساد خواسته بود، ضمن اعلام قيمت، نحوه خريد، در اختيار گذاردن دستورها و ترتيب آموزش (در اسرائيل يا تهران) در مورد نحوه بهرهبرداري از وسايل مذكور، نيز نسبت به مجهز و آمادهكردن يك دستگاه وانت مجهز به وسايل عكسبرداري پنهاني براي مراقبت ثابت، توسط متخصصان سرويس اسرائيل در تهران ـ يا اعلام هزينه تمام شده و ترتيب آموزش براي بهرهبرداري از آنـ اقدام مقتضي به عمل آيد. همچنين اداره كل پنجم براي رفع مشكلات فني خود به خصوص در مورد استفاده از وسايلي كه از اسرائيل خريداري ميكردند از كارشناسان و متخصصين اسرائيل كمك ميگرفتند.» 29
موساد در ايران سازمان اطلاعاتي مستقلي را تحت عنوان «سرويس زيتون» تشكيل داد كه وظيفه آن عبارت بود از مقابله با مخالفان اسرائيل در ايران، كشف اقدامات آنان، و بركناري مسئولاني كه نسبت به اسرائيل بدبين و يا با آن مخالفت ميكردند. استخدام جاسوس در تهران و اعزام آنان به كشورهاي مورد نظر، از ديگر موارد همكاريهاي مشترك سرويس اطلاعاتي ايران و اسرائيل بود كه در قالب طرح «كريستال» به اجرا درآمد. در ميان ساير اقدامات عملياتيِ مشترك برونمرزي ساواك و موساد ميتوان از تجهيز نمودن كردهاي عراق براي مقابله با حكومت آن كشور، كمكرساني به نيروهاي امام البدر در واقعه يمن، تلاش براي حفظ تاج و تخت ملك حسين در واقعه اردن، عمليات مشترك عليه گروههاي فلسطين نام برد. آنها، همچنين، طي اجلاسهاي سه جانبه با حضور سرويس امنيت ملي تركيه به مبادله اطلاعات پيرامون موضوعاتي مانند كشورهاي عربي، اتحاد شوروي، ارمنيها، كردها و سازمانهاي فلسطين ميپرداختند.
در برخي موارد سرويس زيتون بدون اطلاع ساواك، خود به برخي از اقدامات مبادرت ميورزيد. علاوه بر اين، اسرائيل داراي سه پايگاه برون مرزي در ايران بود كه عراق و كشورهاي عربي را در بر ميگرفت. نكته قابل توجه اينكه، موساد براي آنكه هيچگونه ردپايي از خود در فعاليتهاي برون مرزي بهجاي نگذارد، اقدام به اخذ شناسنامههاي ايراني جهت نيروهاي خود مينمود. بنابراين، در مجموع ميتوان گفت كه رابطه ساواك و موساد از يك همكاري به مفهوم واقعي آن برخوردار نبود، بلكه رابطهاي يكطرفه بود كه موساد در پرتو استفاده از امكانات ساواك به سوي اغراض و مسير خود گام برميداشت و اين روند تا پايان دوران حكومت پهلوي ادامه يافت.
3. بعد نظامي
نيروهاي مسلح، اصليترين ستون داخلي بود كه شاه براي حفظ و تداوم حكومت خود به آن تكيه داشت. از اينرو، شاه همواره توجه و كنترل خاصي بر آنها اعمال مي كرد. وجود مرز طولاني ميان ايران و شوروي، با توجه به نظام دو قطبي و جنگ سرد و تهديدات منطقهاي بهخصوص از جانب عراق و مصر، پس از روي كار آمدن جمال عبدالناصر، موجب گرديد تا شاه به سمت و سوي افزايش انواع سلاحهاي جنگي گرايش يابد. اين مسأله زماني به اوج خود رسيد كه از يكسو، بر اساس دكترين نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، شاه در راستاي حفظ منافع آمريكا، نقش ژاندارمي را در منطقه خليج فارس برعهده گرفت و از سوي ديگر، با افزايش قيمت نفت و درآمد ايران در جريان جنگ چهارم اعراب و اسرائيل، ايران توان چشمگيري جهت خريد جنگ افزار كسب نمود. به گونهاي كه دولت ايران حدود يك سوم از كل درآمدهاي پولي خود را به هزينههاي نظامي اختصاص داد.
هر چند بخش عمده تسليحات ايران از طريق آمريكا تأمين ميشد و ايران در اواسط دهه 1970 به بزرگترين خريدار اسلحه آمريكايي در جهان تبديل شده بود؛ اما از آنجا كه شاه، ادامة بقاي خود را در داشتن تسليحات هر چه بيشتر و متنوعتر ميديد و از ديد تحليلگران، به «جنون عظمت» در خريد سلاح مبتلا گرديده بود، به دنبال آن دسته از منابع تسليحاتي بود كه براي فروش محدوديتي نداشته باشند. به تشخيص شاه و ژنرال طوفانيان، «اسرائيل» به عنوان مناسبترين منبع تعيين شد. لازمة اين تشخيص آن بود كه بين ايران و اسرائيل روابط نظامي هم برقرار گردد و آنها را به همديگر نزديكتر سازد. بهخصوص، هر گاه دولتهاي دمكرات آمريكايي يا كنگره، با فروش سلاح جنگي به ايران مخالفت ميورزيدند، ايران گامهاي بلندتري به سوي اسرائيل برميداشت كه در اذهان مقامات ايراني به منزله «آمريكاي كوچك» تلقي ميشد. روند خريدهاي تسليحاتي از اسرائيل به گونهاي پيش رفت كه در سالهاي پاياني رژيم شاه، ايران به عنوان بزرگترين خريدار جنگ افزار و تسليحات از اسرائيل محسوب ميشد.
اسرائيل نيز در فروش تسليحات جنگي به ايران انگيزههاي خاص خود را داشت. اولاً، به ايران به ديدة عمق استراتژيك خود مينگريست كه در جنگها ميتوانست از كمكهاي لجستيكي و پشتيبانياش استفاده كند. چنانچه در چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل به دليل نياز فوري اسرائيل، ايران مقداري تجهيزات جنگي به اسرائيل ارسال كرد. ديگر اينكه، اسرائيل با فروش تسليحات و گسترش دامنة همكاريهاي نظامي، درآمد قابل توجهي به دست آورده و ضمناً در دراز مدت، نوعي وابستگي در ايران نسبت به تجهيزات اسرائيلي بهوجود ميآورد. ضمناً، اسرائيل كاملاً ميدانست هر سلاحي كه از هر طريقي به دست حكومت ايران برسد، به عنوان تهديدي عليه كشورهاي انقلابي عرب قلمداد خواهد شد و بنابراين، اسرائيليها از لابي خود جهت راضي ساختن آمريكائيها به فروش تجهيزات و تسليحات مورد درخواست شاه استفاده ميكردند. 30
شاه به منظور كسب پشتيباني امريكا و اخذ جنگافزارهاي بيشتري از آن كشور، درصدد برآمد رابطه با اسرائيل را از چارچوب همكاريهاي كشاورزي و نظامي به زمينههاي ديگري گسترش دهد. لذا در فروردين 1344 بهرغم مخالفت آرام وزير امور خارجه، ارتشبد حسن طوفانيان، معاون تسليحاتي وزارت جنگ را براي خريد تعداد زيادي مسلسل دستي يوزي براي افراد شهرباني و گارد شاهنشاهي به اسرائيل فرستاد. مسلسلهاي مزبور براي نخستينبار، در آذرماه آن سال هنگامي كه پادشاه عربستان سعودي از ايران بازديد رسمي به عمل آورد و از گارد احترام سان ديد، به نمايش درآمد. در سوم خرداد 1345 ژنرال عزر وايزمن، رئيس ستاد ارتش اسرائيل، همراه با سروان آويهوبن نون، فرمانده نيروي هوايي آن كشور به تهران آمد. وايزمن طي سه روز اقامت خود در ايران با شاه و ارتشبد بهرام آريانا، رئيس جديد ستاد ارتش و ارتشبد محمد خاتمي فرمانده نيروي هوايي ديدار و مذاكره كرد. همچنين با يك فروند هواپيمايي ايليوشين روسي كه خروشچف ضمن آخرين سفر شاه به مسكو در سال 1344 به او هديه كرده بود، عازم اصفهان گرديد. 31
ژنرال طوفانيان طي درخواست كتبي به كلي سري، مورخ 18/7/1345 به شماره 2059/45187 از سرهنگ نيمرودي وابسته نظامي اسرائيل در تهران تقاضاي خريد جنگ افزار و مهمات ذيل را مينمايد:
در پائيز سال 1345، سرهنگ نيمرودي قراردادي درباره تعمير 35 فروند هواپيماي جت جنگنده اف ـ 86 ايران در اسرائيل امضا كرد كه مبلغ آن حدود 3 ميليون دلار بود. نيمرودي همچنين قرارداد ديگري به مبلغ 3 ميليون دلار جهت فروش خمپاره اندازهاي سنگين 120 و 160 ميليمتري ساخت اسرائيل امضاء كرد. از طرف ايران، اين دو قرارداد را ارتشبد طوفانيان امضا كرد كه در دوستياش با اسرائيل جاي هيچگونه شك و ترديدي نبود. به دنبال معاملات فوق، ارتشبد بهرام آريانا، رئيس ستاد ارتش ايران، همراه با طوفانيان از اسرائيل ديدن كردند. آن دو در 29 آبان 1345 وارد فرودگاه تل آويو شدند و به توصيه نيمرودي استقبال باشكوهي از آنان به عمل آمد. آريانا دوست واقعي اسرائيل بود و از شاه تقاضا كرد تا همكاري با اسرائيل را در زمينههاي مختلف گسترش دهد. شاه خريد 6000 قبضه ديگر مسلسل يوزي [پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل] را تصويب كرد. 33 تأييد خريد اسلحه در اين زمان و به دنبال بحراني شدن منطقه و تا حدودي سردي روابط با اسرائيل به معناي موافقت شاه در گسترش همكاري مجدد با اسرائيل محسوب ميشد.
در سوم اسفند 1346، اسرائيل به حكومت محمدرضا پهلوي پيشنهاد كرد كه آماده است اعتباري به ارزش 75 ميليون دلار در اختيار ايران قرار دهد تا در جهت تقويت نيروهاي دفاعي ايران، هزينه شود. در پي دريافت اين پيشنهاد، هيأت وزيران در جلسه مورخ 12/8/1247 آن را مورد بررسي قرار داد و با تصويب آن به وزارت جنگ اجازه داد اعتبار مذكور را براي خريد اقلام دفاعي تحصيل نمايد.
در اسناد نخست وزيري آمده است در سال 1348 وزارت جنگ، با استفاده از اعتبار واگذاري بانك اسرائيل به خريد جنگ افزار و تسليحات مختلف از اسرائيل اقدام كرد و هيأت وزيران هم در 3/8/1348 قراردادهاي خريد اين وزارتخانه را تصويب نمود. اين قراردادها عبارتند از:
بهرهگيري از مشاورين نظامي اسرائيل در خريد تسليحات نظامي از كشورهاي اروپايي، انعقاد قرارداد بين شركتهاي اسرائيلي و نيروي دريائي ايران به منظور طراحي تأسيسات و خانه سازي، انعقاد قرارداد براي تعمير هواپيماي جت جنگنده اف ـ 16 ايران در اسرائيل، تجهيز ناوچههاي نيروي دريايي ايران به تجهيزات الكترونيكي، طرح محرمانه عمليات گُل، براي توليد موشكهاي زمين به زمين با برد 450 كيلومتر، برگزاري دورههاي مختلف آموزش براي نيروهاي نظامي ايران در اسرائيل، از جمله مواردي هستند كه در روابط نظامي ايران و اسرائيل تحقق يافته است.
هر چند ايران و اسرائيل به اين نتيجه رسيده بودند كه با همكاري نظامي و تكيه بر ارتش ميتوانند در برابر تهديدات منطقهاي به منافع واحدي دست يابند، اما در مجموع بررسي روابط نظامي اين واقعيت را نشان ميدهد كه اسرائيل در روابط نظامي نيز، از يك برتري منافع برخوردار بود. چه به لحاظ كسب درآمد هنگفت از فروش تسليحات و تجهيزات به ايران و چه به لحاظ برگزاري دورههاي آموزشي نظامي براي نيروهاي مسلح در ردههاي مختلف ارتش، كه هر كدام از اينها ميتوانست نوعي وابستگي در بلند مدت نسبت به جنگ افزارهاي اسرائيلي و تأثيرگذاري در سياست دفاعي ايران برجاي گذارد.
مقامات اسرائيلي بر اين باور بودند كه عامل غيرعربي بودن در خاورميانه زمينه احساسي نزديكي ايران و اسرائيل را فراهم ميسازد. بر همين اساس اسرائيليها از روشي استفاده ميكردند كه براي ايرانيان دلپذير و خوشايند باشد. يكي از آن روشها سخن گفتن پيرامون داستانهايي همانند «استر»، زن يهودي و عموي وي، «مردخاي»، مرد يهودي بود كه در دربار خشايارشاه نفوذ نموده و پادشاهان ايران را تحت تـأثير و تلقين خود قرار دادند. ماجراي استر و مردخاي به طور خلاصه چنين است: در زمان سلطنت خشايارشاه، روزي پادشاه در يك مجلس بزم مردانه در حالي كه سرش از باده گرم بود ملكه يا همسر سوگلي خود «وشتي» را به حضور ميطلبد تا زيبايي او را به رخ همه بكشد. وشتي از حضور در اين مجلس مردانه امتناع ميكند و اين امر بر پادشاه گران آمده و به توصيه مشاورانش كه در همان مجلس حضور داشتند، تصميم ميگيرد ملكه ديگري براي خود انتخاب نمايد … در دربار خشايار شاه يك مرد يهودي به نام «مرد خاي» كه از مهاجرين بابل بود، خدمت ميكرد و چون از دستور شاه مطلع ميشود دختر عموي خود به نام «هدسه» را به دربار ميفرستد و به او تعليم ميدهد كه پيوند قوم و خويشاوندي خود را با او فاش نكند. خشايارشاه ... او را ستاره يا «استر» مينامد و تاج مخصوص ملكه را بر سر وي مينهد ... بعد از توطئهاي كه عليه خشايارشاه طراحي ميشود و او از اين توطئه جان سالم به در ميبرد؛ وزيرش، هامان حكم قتل عام يهوديان را ميگيرد و حدود صدهزار نفر از يهوديان را ميكشد. استر براي نجات قوم خود وارد قضيه ميشود و خشايارشاه را نسبت به هامان بدبين ميكند و با قتل هامان و روي كار آمدن مردخاي يهوديان انتقام ميگيرند
امروزه، ضرورت مطالعات تاريخي، چه در آموزههاي ديني و چه در آثار انديشمندان فرهيخته، چنان اهميتي يافته كه به عنوان يك امر بديهي، جلوه نموده است. از آنجا كه روابط و مناسبات خارجي دولتها، بخش قابل توجهي از تاريخ را به خود اختصاص داده است، بنابراين، بررسي «ارتباط ناشناخته» ايران و اسرائيل با ويژگيهاي خاص خود، در دوران محمدرضا پهلوي ميتواند آثار ارزشمندي در گسترة مطالعات تاريخي در برداشته باشد و ما را در فهم دقيقتر پديدة اسرائيل از زواياي مختلف آشنا سازد، و در نحوه تصميمگيري و چگونگي برخورد با اسرائيل در حال و آينده ياري نمايد.
هر چند با در نظر گرفتن ابعاد گسترده روابط ايران و اسرائيل و آثار آن، سئوالات متعددي از جنبههاي مختلف قابل طرح ميباشد؛ اما هدف اين مقاله، يافتن پاسخ براي اين پرسش محوري است كه: «با توجه به زواياي پيدا و پنهان سه دهة روابط در ابعاد مختلف بين ايران و اسرائيل، آيا اين روابط از نوعي تعادل و توازن نسبي و تأثير پذيري و تأثير گذاري يكساني بر اساس عرف بينالملل برخوردار بوده، يا يكي بر ديگري برتري داشته است؟»
براي دستيابي به پاسخ سئوال مطرح شده، روابط ايران و اسرائيل را طي سه دهه (1357-1327) در ابعاد سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بررسي ميكنيم.
1. بعد سياسي
در 8 آذر 1326/29 نوامبر 1947، مجمع عمومي سازمان ملل متحد طرح پيشنهادي كميسيوني را متشكل از يازده عضو سازمان ملل مبني بر تقسيم فلسطين به دو منطقة عرب و يهودي، به تصويب رساند. 1 اين تصويب كه در پرتو فعاليتهاي تبليغاتي شديد و ماهرانة آژانس يهود و پشتيباني قدرتهاي بزرگ، بهويژه حمايت چشمگير و حياتي آمريكا حاصل شد؛ سازمانهاي يهودي و صهيونيستي را بر آن داشت تا در ارديبهشت 1327 در پي عقبنشيني نيروهاي انگليسي از فلسطين و با استفاده از ضعف اعراب دولت «اسرائيل» را تأسيس كنند.موشه شرتوك، وزير خارجه اسرائيل، طي تلگرافي به نام «دولت موقت اسرائيل» خطاب به وزير امور خارجه ايران، ضمن اعلام استقرار يك دولت يهود مستقل در فلسطين، با يادآوري خاطره تاريخي نجات قوم يهود توسط كوروش، از رژيم شاه تقاضا ميكند كه با «شناسايي اسرائيل و ايجاد رابطه دوستي»2 با آن كشور، بزرگ منشي دوران كورش بزرگ را تكرار نمايد. دولت ايران پس از مدتي با اعزام «عباس صيقل»، به بهانه نظارت بر املاك اتباع ايراني به اسرائيل، اولين گام را در جهت ارتباط با اسرائيل برداشت. صيقل در يكي از گزارشهاي ارسالي خود به ايران با تمجيد فراوان از رفتار اسرائيل، بر تسريع شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران تأكيد ورزيد. 3
حكومت ايران، در پرتو برخي از تحولات داخلي و تأثيرپذيري از نظام بينالمللي و فاكتورهايي چند ـ همچون تبعيد آيتالله كاشاني به لبنان و بازداشت برخي از مخالفين حكومت پس از سوءقصد بهمن ماه 1327 به جان شاه در دانشگاه تهران، سفر طولاني شاه به آمريكا در آبان 1328 و كسب اطلاع از نفوذ فوقالعاده محافل يهوديان در آمريكا، روابط نامطلوب ايران با برخي از كشورهاي جهان عرب و نگراني از تهديدات آنها، به رسميت شناختن اسرائيل توسط تركيه به عنوان اولين كشور اسلامي در 28 مارس 1349، غير عربي بودن ايران و اسرائيل در خاورميانه و نگراني دو رژيم ازكشورهاي تندرو عربي و دو قطبي شدن نظام بينالمللي و تحولات ناشي از آن و قرار گرفتن ايران و اسرائيل در اردوگاه غرب، بهخصوص در كانون سياستهاي خاورميانهاي آمريكا؛ـ زمينه را براي شناسايي اسرائيل مناسب يافت و دولت محمد ساعد مراغه اي در هنگام فترت مجلس در اسفند ماه 1328، اسرائيل را به صورت «دو فاكتو» به رسميت شناخت.
اعلاميه رسمي دولت كه در 23 اسفند 1328 به مناسبت شناسايي اسرائيل انتشار يافت، به شرح زير بود:
پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، [جهت] بررسي حفظ منافع اتباع ايراني در فلسطين كه [در] نتيجه [وقوع] جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند آقاي عباس صيقل را به عنوان نماينده به فلسطين اعزام داشت. پس از مذاكرات مفصلي كه از طرف سازمان ملل و دولت امريكا با ايران به عمل آمد، براي اينكه دولت ايران بيشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ و اشكالاتي كه در كار چند هزار ايراني مقيم فلسطين پيدا شده مرتفع شود سه ماه قبل آقاي صفينيا را به سمت مأمور مخصوص به فلسطين اعزام داشت و با اين عمل دولت ايران، دولت اسرائيل را بالفعل به رسميت شناخت ولي براي اينكه اين شناسايي به صورت رسمي درآيد طبق تصميم هيئت دولت آقاي انتظام نماينده دائمي دولت شاهنشاهي در سازمان ملل متحد به اطلاع نماينده دولت اسرائيل رساند كه از اين پس دولت ايران دولت اسرائيل را به طور دو فاكتو به رسميت شناخته است.
تلگراف رسيده از آقاي انتظام حاكي است كه اين دستور به موقع اجرا گرديد.
انتشار خبر شناسايي غير منتظره اسرائيل از سوي دولت ايران، علاوه بر عكسالعمل شديد برخي از نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا و محافل مذهبي، واكنشهاي شديد كشورهاي عربي بهويژه، مطبوعات آن كشورها را در پي داشت. پيروزي نهضت ملي، انتظارات جديدي را در داخل و خارج از كشور، نسبت به تجديد نظر پيرامون مسأله شناسايي اسرائيل پديد آورد، اين مسئوليت بيش از همه متوجه آيتالله كاشاني رهبر مذهبي نهضت بود كه سابقه طولاني در مبارزه با استعمار داشت و از حاميان واقعي فلسطين محسوب ميشد. دولت محمد مصدق به خواستة افكار عمومي مردم مسلمان ايران و جهان اسلام پاسخ مثبت داد و در تير ماه 1330، شناسايي دو فاكتو اسرائيل را پس گرفت و كنسولگري ايران را در اسرائيل منحل كرد.
هر چند انحلال كنسولگري ايران در اسرائيل و فراخواني كادر سياسي ايران از اسرائيل به منزله فسخ شناسايي اسرائيل تلقي گرديد؛ اما، برخي از سياستمداران و بهخصوص اسرائيليها از زاويه ديگري به اين مسأله مينگريستند و بر اين اعتقاد بودند كه شناسايي دو فاكتو همچنان به قوت خود باقي ميباشد. شاه نيز بر همين باور بود و بعدها سعي كرد در مصاحبه جنجالبرانگيز خود كه واكنش شديد مصر را به دنبال داشت، شناسايي اسرائيل را به كابينه محمد ساعد در سال 1328 مربوط نمايد. نكتة قابل توجه در اين ميان، آن است كه شادماني اعراب و مردم ايران از قطع روابط ايران و اسرائيل طولاني نگشت و با كودتاي آمريكايي ـ انگليسي 28 مرداد 1332 و تحكيم پايههاي سياسي رژيم محمدرضا پهلوي، روابط ايران و اسرائيل در ابعاد گوناگون گسترش يافت.
در واقع، يكي از پيامدهاي كودتاي 28 مرداد 1332، در حوزه سياست خارجي ايران از سرگيري روابط ايران و اسرائيل در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، امنيتي ـ اطلاعاتي، نظامي و فرهنگي بود. در بعد سياسي با افزايش تعداد كارشناسان و كاركنان اسرائيلي در ايران فعاليت نمايندگي اسرائيل رو به گسترش نهاد، بهگونهاي كه نمايندگي اسرائيل يكي از بزرگترين هيأتهاي اسرائيلي در خارج محسوب ميشد. نمايندگان اسرائيل، هر كدام با ويژگيها و خصوصيات خاص خويش و به طور مرموز و پيچيده، همواره سعي ميكردند در ميان هيأت حاكمه و مراكز مهم نفوذ كرده و حتي به دربار راه پيدا نمايند. مئير عزري، بهعنوان اولين سفير اسرائيل در تهران موفق شد از شاه نشان درجه دوم تاج دريافت نمايد.
نمايندگان اسرائيل در پرتو دكترين «ميثاق حاشيهاي» ديويد بنگوريون، بنيانگذار دولت اسرائيل، مبني بر ايجاد روابط با كشورهاي پيرامون جهان عرب، كه مورد پذيرش شاه قرار گرفته بود، بسترسازي لازم را براي فعاليتهاي گوناگون فراهم نمودند. بن گوريون بر اين باور بود كه اسرائيل با برقراري پيوندهاي دوستي با ايران، تركيه و اتيوپي ميتواند چهره خاورميانه را دگرگون كند و در برابر دشمنان مشترك اين ملتها، نيروي سياسي توانايي را سازمان دهد. سياست ميثاق حاشيهاي با سياست خارجي محمدرضا پهلوي تلاقي پيدا كرد و مبناي گسترش روابط دو رژيم گرديد. نياز شديد اسرائيل به يارگيري جديد در منطقه به منظور جلوگيري از آسيبپذيري و خارج شدن از انزوا و نياز امنيتي حكومت شاه در برابر تهديدات شوروي و برخي از كشورهاي تندرو عربي از جمله مصر و عراق، از عوامل تسريع ارتباط نزديك ايران و اسرائيل به شمار ميآيد.
زوي دوريل، نيمرودي، لوبراني، هارملين از جمله نمايندگان فعال اسرائيل در تهران بودند كه با رفتارهاي خارج از مقررات خود قصد داشتند ايران را در برابر يك عمل انجام شده قرار داده و با روشهاي مختلف روابط دو كشور را آشكار سازند كه در برخي موارد، عملكرد آنها با اعتراض شديد نمايندگان كشورهاي عربي به وزارت خارجه ايران همراه ميشد.
البته در برخي از مسائل پيشآمده از وزارت امور خارجه هم كاري بر نميآمد. هر چند به دليل ترس از واكنشهاي مردم و كشورهاي عربي، سفارت اسرائيل در تهران پرچمي بر فراز ساختمان نيفراشته بود، و نمايندگان اسرائيل نميتوانستند در تشريفات رسمي ظاهر شوند؛ اما، از تمام امتيازات ديپلماتيك همانند ديگر كشورها بهرهمند بودند.
با انتخاب دكتر ابراهيم تيموري به عنوان سفير ايران در تل آويو، نمايندگي ايران فعاليت خود را گستردهتر از قبل تحت پوشش دفتري در سفارت سوئيس آغاز نمود. اين نمايندگي در مكاتبات اداري «برن 2» ناميده ميشد و كارمندان ايراني، اعضاي هيأت نمايندگي سفارت ايران در سوئيس تلقي ميشدند. «پس از ابراهيم تيموري كه از آذر 1338 تا آبان 1342، نمايندگي فوقالعاده ايران را در تل آويو عهدهدار بود؛ به ترتيب، منوچهر پيشوا از آبان 1342 تا بهمن 1342، صادق صدريه از بهمن 1342 تا اسفند 1346، فريدون فرخ از فروردين 1347 تا آذر 1349، ابراهيم تيموري مجدداً از آذر 1349 تا فروردين 1354 و مرتضي مرتضايي از فروردين 1354 تا بهمن 1357، مسئوليت نمايندگي ايران در تل آويو را به عهده داشتند. با پيروزي انقلاب اسلامي ”ناصر رسوليان“ از بهمن 1357 تا فروردين 1358، جهت تحويل و تحول به تل آويو اعزام گرديد.» 4
با استقرار نمايندگان ايران و اسرائيل در تهران و تل آويو و سفرهاي پنهاني مقامات عاليرتبه دو رژيم، بهويژه نخستوزيران اسرائيل شامل، ديويد بن گوريون، گلداماير، اسحاق رابين، مناخيم بگين، به ايران و سركوب قيام 15 خرداد، روابط در سطح بسيار وسيعي در جنبههاي مختلف گسترش يافت و ايران فعالتر از گذشته در تحولات پرشتاب منطقهاي، همراه با اسرائيل گام برداشت.
اسناد موجود گوياي اين واقعيت است كه فعاليت نمايندگي اسرائيل در تهران در مقايسه با فعاليت نمايندگي ايران در تل آويو، به مراتب گستردهتر، پيچيدهتر و آزادتر انجام گرفته است و يكي از دلايل اصلي آن علاوه بر ورزيدگي خاص نمايندگان اسرائيل، پنهانكاري و بعضاً تكذيب روابط از سوي رژيم شاه بود. در حاليكه اسرائيل به شدت تمايل به آشكارسازي و رسميشدن روابط داشت، اما به لحاظ عدم برخورداري از موقعيت بينالمللي مناسب و عدم پذيرش برخي از نهادهاي بينالمللي و روابط محدود خارجي، ناگزير به روابط پنهاني با شاه، متقاعد شده بود. معمولاً در روابط بين كشورها، بهخصوص روابط سياسي، وزارت امور خارجه از جزئيات آگاه ميباشد؛ ولي، روابط ايران و اسرائيل با توجه به ويژگيهاي منحصر به فرد خود، از اين قاعده مستثناء بود و آنچه درباره اين روابط، در وزارت امور خارجه وجود دارد، تنها بخش اندكي از ابعاد آن را آشكار ميكند؛ زيرا اين روابط تحت كنترل ساواك انجام ميگرفت. بنابراين، بسياري از فعاليتهاي انجام شده، از نگاه وزارت امور خارجه مخفي باقي مانده است.
2. بعد اقتصادي
سابقه روابط تجاري بين بازرگانان يهودي و ايراني، به قبل از شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران باز ميگردد. بازرگانان كه از طريق فروش كالا سود سرشاري كسب مينمودند، با فشار و نفوذ خود به دولت ايران و اسرائيل، نقش تعيين كنندهاي را در ايجاد روابط اقتصادي ايفا نمودند. در روابط اقتصادي ايران و اسرائيل «نفت» از جايگاه ممتازي برخوردار بود. نياز شديد اسرائيل براي به گردش درآوردن صنايع و توسعه آن و قادر ساختن ماشينهاي نظامي خود در جنگهايش با اعراب، از يكسو؛ و فقدان منابع طبيعي و تحريم نفتي اسرائيل توسط اعراب، از سوي ديگر؛ نفت را به منزله يك كالاي استراتژيك درآورده بود. از اينرو، اسرائيل درصدد برآمد تا نيازهاي نفتي خود را از ايران كه داراي ذخاير عظيم نفت و يك كشور غير عربي بود، تأمين كند.در پائيز 1333 سلطان حسين سنندجي، دبير دوم سفارت ايران در لندن ضمن ملاقاتي با مردخاي گازيت، دبير اول سفارت اسرائيل، پيشنهاد فروش نفت ايران را كرد. گازيت بيدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد دو ديپلمات يكديگر را در ضيافت ملكه اليزابت دوم، در كاخ باكينگهام ديدند. سنندجي به همكار اسرائيلياش اطلاع داد به زودي معاون مدير عامل شركت ملي نفت ايران به لندن خواهد آمد و هر گاه اسرائيل مايل به خريد نفت باشد اين، فرصتي براي مذاكرات مقدماتي خواهد بود. 5
گفتگوهاي پنهاني بر سر نفت نيز از همين سالها آغاز شد و در جريان آن، ايران با فروش نفت موافقت كرد. پس از آنكه در مرداد 1335 جمال عبدالناصر، كانال سوئز را ملي اعلام كرد و در 7 آبان همان سال، مصر مورد حمله مشترك نيروهاي انگليسي، فرانسوي و اسرائيل قرار گرفت، همكاري نفتي بين ايران و اسرائيل گسترش يافت. زيرا كانال سوئز، گذرگاه 73 درصد از كالاهاي وارداتي و 76 درصد از نفت صادراتي ايران، بسته شده بود و ايران ميبايست راههاي جديدي براي واردات و صادرات خود پيدا كند. تحريم فروش نفت به اسرائيل از جانب شوروي هم، در پي حمله اسرائيل به مصر، نفت ايران را به صورت تنها جايگزين نفت شوروي درآورده بود. در تابستان 1336 شركت نفت ايران نمايندهاي به اسرائيل فرستاد تا با مقامات مربوطة رژيم اشغالگر گفتگو كند. رهاورد اين سفر و گفتگوها كه بسيار محرمانه انجام شد، امضاي قراردادي بود كه به موجب آن نفت ايران به بهاي بشكهاي 30/1 دلار به اسرائيل فروخته ميشد. 6
ديويد بن گوريون، نخست وزير كه از عقد اين قرارداد شديداً خوشحال شده بود، بلافاصله دستور داد يك لوله نفت هشت اينچي بين بندر ايلات و بئرـ شبع احداث شود و از آنجا نفت ايران با كاميونهاي نفتكش به پالايشگاه حيفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957 (1336) مورد بهرهبرداري قرار گرفت. حدود يك سال بعد در ملاقاتي كه بين محمدرضا پهلوي و لوي اشكول، وزير دارايي اسرائيل انجام گرفت، طرفين توافق كردند روابط خود را در زمينههاي سياسي و نفتي و اطلاعاتي گسترش دهند. شاه براي نشاندادن حسن نيت خود آمادگي ايران را براي صدور نفت بيشتري به اسرائيل اعلام كرد. بدين منظور يك لوله 18 اينچي نفت با هزينهاي بالغ بر 18 ميليون دلار ميبايست احداث ميشد. با اتمام ساخت اين لوله در سال 1340 صادرات نفت ايران به اسرائيل دو برابر گرديد.
نفت ايران براي اسرائيل جنبه حياتي داشت. بنابراين، رهبران اين كشور تمام تلاش خود را براي جريان عادي و مطمئن آن به كار بستند. حتي پس از جنگ شش روزه (1967) اسرائيل بهرهبرداري از چاههاي نفت ابورودپس در شبه جزيره سينا را آغاز كرد تا بتواند وابستگي خود به نفت خارجي را كاهش دهد؛ اما، مايل بود مطمئن باشد كه از ايران نفت دريافت خواهد كرد. ايران بهرغم فشارهاي اعراب، هرگز در تحريم نفتي اعراب عليه غرب شركت نكرد و همچنان به ارسال نفت به اسرائيل ادامه داد. علاوه بر اين، مهاجرتهاي دستهجمعي يهوديان از ديگر كشورها به اسرائيل و توسعه اقتصادي آن رژيم، از يك سو؛ و وابستگي شديد ايران به فروش نفت به منظور كسب درآمد بيشتر براي اجراي برنامههاي اصلاحات، تحت عنوان «انقلاب سفيد»، از سوي ديگر؛ هر دو كشور را بر آن داشت تا در دهه چهل براي صدور و دريافت نفت بيشتر و سرمايهگذاري و توسعه خطوط لوله نفت در اسرائيل اعلام آمادگي نمايند.
يكي از موضوعات مهم در جريان نفت بين ايران و اسرائيل، موضوع خط لوله جديد بندر ايلات ـ اشكلون است كه براي اسرائيليها از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بود. بسته شدن كانال سوئز و در نتيجه آن طولاني شدن مسير تردد كشتيها از دماغه اميدنيك در جنوب افريقا، سبب گرديد كه اسرائيليها طرحي را ارائه نمايند كه بهواسطه آن كشتيهاي نفتكش وارد بندر ايلات در خليج عقبه شوند و نفت دريافتي از ايران بهوسيله يك خط لوله جديد 42 اينچي به بندر اشكلون واقع در ساحل درياي مديترانه انتقال يابد و از آنجا به وسيله كشتيهاي نفتكش به اروپا حمل گردد. در يكي از اسناد سري سفارت آمريكا، امتيازات خط لوله نفت بين بندر ايلات و درياي مديترانه، نسبت به انتقال نفت توسط نفتكشها بررسي گرديده و از جهات مختلف به فوايد نفت از طريق لوله اشاره شده است. 7
خط لوله ايلات ـ اشكلون، 260 كيلومتر طول داشت كه مخارج آن را دولت ايران پرداخت و از اين طريق، نفت ايران به مناطقي در اروپا، بهويژه، به ايتاليا و روماني ارسال ميشد. در سال 1348 طبق دستور شاه، ده ميليون تن نفت از طريق اين لوله به اسرائيل فرستاده شد. ارسال نفت ايران حتي پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائيل در سال 1352 ادامه يافت؛ مخصوصاً از زماني كه اسرائيليها مجبور شدند حوضههاي نفتي اشغال شده در صحراي سينا را به مصريها بازگردانند. 8
شاه همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي نسبت به وعدههاي خود در خصوص ادامه روند نفت وفادار بود. واردات نفت اسرائيل به تدريج از 30 هزار بشكه در سال 1959 به رقم 283,600,1 بشكه در روز در سال 1971 افزايش يافته است. به احتمال زياد بين 80 تا 90 درصد اين واردات از ايران تأمين شده است. به عبارت ديگر، اسرائيل در سال 1959 بين 24 تا 27 هزار بشكه در روز و در سال 1971 بين 85 تا 95 هزار بشكه در روز نفت از ايران وارد كرده است.» 9
سند زير كه از سفارت امريكا در تهران در تاريخ 17 دسامبر 1976 ( 26 آذر 1355) به دست آمده، ضمن تأييد واردات نفت اسرائيل از ايران در سال بيانگر همكاري مشترك و گسترده ايران و اسرائيل در حوزه نفت، به منظور رساندن نفت به كشورهاي اروپايي و ديگر مناطق مي باشد:
اطلاعات (به دست آمده) از منابع مختلف نشاندهنده اين است كه حداقل 75 درصد مصرف كنوني داخلي اسرائيل كه در حدود 150 هزار بشكه در روز ميباشد بوسيله ايران تأمين ميشود. از اين گذشته، تنها نفتي كه از طريق خط لوله ترانس – اسرائيل (تيپلين) جاري و از طريق خليج عقبه به بندر مديترانه اشلگون به سمت شمال در حركت ميباشد از جانب ايران است.تيپلين در اواخر 1960 با 200 ميليون دلار هزينه بر پا گرديد و گنجايش كنونياش 45 ميليون تن در سال ميباشد (در حدود 850 هزار بشكه در روز) در جريان است. در 1976 به نظر ميرسد كه چيزي در حدود 350 هزار بشكه از نفت خام ايران روزانه از طريق تيپلين بـراي مشتريـان در اروپا و نقاط دورتر انتقال و ارسال ميشد. 10
گشايش كانال سوئز هم، به طور جدي بر خط لوله ايلات – اشكلون تأثير نگذاشت، زيرا جريان نفت ادامه داشت. اما آنچه اسرائيليها را به شدت نگران ساخته بود، روند شتابان نهضت انقلابي ايران بود كه در راستاي منافع اسرائيل به پيش نميرفت و پيروزي آن قطع نقت را در برداشت.بهخصوص كه تا آن زمان، نفت تنها منبع انرژي، اسرائيل بود. مرتضي مرتضايي، رئيس نمايندگي ايران در اسرائيل، طي گزارش مورخه 13/10/57 به وزارت امور خارجه ـ كه محتملا از آخرين گزارشهاي او است، نوشته است:
مصرف سالانه نفت اسرائيل كه در حال حاضر 8/7 ميليون تن ميباشد و نيمي از آن از ايران خريداري ميگردد، طبق ارزيابي كارشناسان نفتي با احتساب چهاردرصد افزايش مصرف سالانه درسال 1980 به ده ميليون تن و در سال 1984 به 5/11 ميليون تن بالغ خواهد شد تا سال 1980 تنها مبلغ تأمين انرژي اسرائيل كماكان مواد نفتي خواهد بود. 11
در يك جمعبندي كلي از همكاري نفتي ايران و اسرائيل ميتوان گفت، ايران بزرگترين فروشنده نفت به اسرائيل بود. هر چند شاه در مصاحبههاي مطبوعاتي ارسال نفت به اسرائيل را منكر ميشد و در برابر پاسخ چگونه رسيدن نفت به اسرائيل، اظهار بياطلاعي مينمود. اما پذيرش بي اطلاعي شاه بسيار ساده لوحانه ميباشد، زيرا، كسي كه در جزئيترين مسائل كشور دخالت داشت، چگونه ممكن بود در مسئلهاي با اين همه حساسيت كه پيامدهاي مخاطرهآميزي داشت، بياطلاع باشد. در واقع نقش اصلي و اساسي را در ماجراي نفت ايران به اسرائيل در درجه نخست شاه و در مراحل بعد برخي از مقامات همچون امير عباس هويدا نخست وزير، اسدالله علم وزير دربار و منوچهر اقبال مدير عامل شركت نفت، ايفا ميكردند. شاه در برابر شديدترين واكنش كشورهاي عربي بهخصوص، جمال عبدالناصر مقاومت ورزيد و به درخواستهاي برخي از مقامات كشورهاي عربي و افراد با نفوذ در جهان اسلام مبني بر قطع نفت به اسرائيل وقعي ننهاد و مشاركت ايران در خط لوله نفت بند ايلات – اشكلون را سودمند دانست و زماني كه به مصر و عربستان نزديك شد، در ملاقات با مقامات اسرائيلي آنها را از نگراني خارج ساخت و تأمين نفت اسرائيل را تضمين نمود و تا پايان حكومتش هيچگاه صدور نفت به اسرائيل را قطع نكرد.
در ميان اسناد به دست آمده از مبادلات تجاري ايران و اسرائيل، تا قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، يكي از قراردادهاي مهم بازرگاني، كه در واقع سرآغاز توسعه مناسبات اقتصادي بين ايران و اسرائيل محسوب ميشود، موافقتنامه بين بانك ملي ايران و بانك لوسيلو اسرائيل ميباشد. «اين موافقت نامه در هشت ماده در خرداد ماه 1332 در تهران به امضا رسيد. در ماده هشت آن آمده است: اين موافقت نامه پس از امضا به موقع اجرا گذارده خواهد شد و براي مدت يك سال به قوت خود باقي خواهد بود و هر گاه يكي از طرفين موافقتنامه دو ماه پيش از پايان مدت قرارداد تمايل خود را مبني بر عدم ادامه مفاد آن به طرف ديگر اعلام نمايد خودبخود تمديد خواهد گرديد.»12 كالاهاي مورد نظر طرفين در اين قرارداد، طيفي از كالاهاي شيميائي، ساختماني، غذائي، آرايشي و ماشين آلات را در بر ميگيرد.
موافقتنامه مذكور را ميتوان از جنبههاي مختلف مورد بررسي قرارداد و نكتههاي قابل توجهي را در آن يافت. برخي از اين نكات عبارتاند از:
1. در فهرست صادرات ايران به اسرائيل كالاهايي همچون گندم، جو، برنج و حتي مرغ و تخم مرغ مشاهده ميشود كه صدور اين اقلام بيانگر وضعيت اقتصادي ايران قبل از كودتاي 28 مرداد 1331 ميباشد. ايران از نظر اقتصادي تا حدودي خودكفا بوده و درصد اندكي وابستگي به درآمد نفت داشته است؛ اما، پس از كودتا، يكي از پيامدهاي ناشي از آن تغيير ساختار اقتصادي كشور ايران بود كه با تك محصولي شدن اقتصاد كشور، وابستگي دولت به درآمد نفت به سطح بسيار نامطلوبي ميرسد و در واقع نفتي كه كنسرسيوم در اختيار داشت، نقش مؤثر و تعيين كنندهاي در وضعيت اقتصادي و اوضاع سياسي، اجتماعي و حتي فرهنگي بر جاي گذاشت.
2. موافقتنامه مورد اشاره بر اساس معامله پاياپاي انجام گرفته و در آن براي هر كدام از كشورها يك اعتبار نيم ميليون دلاري جهت خريد تعيين گرديده، كه نشانگر تعادل صادرات طرفين ميباشد؛ اما در سالهاي بعد از كودتا تجارت خارجي ايران با اسرائيل كاملاً يكجانبه و شتابان به سود اسرائيل پيش رفت. به گونه اي كه حتي تخم مرغ ايران را اسرائيل تأمين ميكرد.
3. از آنجايي كه دولت مصدق در محاصره اقتصادي قرار داشت، اسرائيل با توجه به شناخت نياز ايران براي بهبود وضعيت نابسامان اقتصادي، فرصت را غنيمت دانست و از اين طريق قصد داشت زمينه را براي ديگر امور فراهم سازد.
4. كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل، عمدتاً شامل محصولات غذايي بود كه ناشي از يك اقتصاد سنتي است؛ اما كالاهاي صادراتي اسرائيل به ايران بيشتر جنبه صنعتي داشت كه گامي در جهت توسعه در جهان صنعتي محسوب ميشود.
5. با توجه به اينكه دولت مصدق در تيرماه 1330 طي اعلاميهاي قطع رابطه با دولت اسرائيل را به اطلاع عموم رساند و اين تصميم وي، خوشحالي مردم مسلمان و تمجيد سياستمداران و شخصيتهاي برجسته كشورهاي عربي را در پي داشت، ارتباط با اسرائيل بهخصوص فروش نفت به آن رژيم، كه در واقع به نوعي تقويت اسرائيل در برابر اعراب بود؛ تعجب برانگيز بود و همين موضوع واكنشهايي را در برخي از كشورهاي عربي برانگيخت. در همين باره روزنامه المساء، چاپ بيروت در تاريخ 18 ژوئن 1953 به نقل از بعضي از جرايد تلگراف زير را منتشر نمود:
قرارداد بازرگاني جديدي بين ايران و اسرائيل منعقد گرديده است كه اسرائيل مبلغ نيم ميليون دلار به ايران بپردازد و اين قرارداد از تاريخ 15 ژوئن سال جاري (قرار است) به موقع به اجر درآيد. دكتر مصدق مصمم شده است كه نفت خود را به اسرائيل بفروشد. ما مخلصانه تقاضا داريم كه دولت ايران قرارداد را ملغي و دولت ايران دوستي خود را با 70 ميليون عرب و صدها ميليون مسلمان جهان ادامه دهد. 13
كاردار سفارت ايران در پاريس در تاريخ 27/3/1332 طي نامهاي به وزارت امور خارجه با اشاره به انتشار خبر قرارداد در يكي از روزنامههاي چاپ پاريس، صحت و سقم اصل قرارداد را جويا شده است، وي در اين نامه مينويسد:
روزنامه Agence Echomique et Financiere چاپ پاريس به تاريخ 12 ژوئن 1953 خبري از تل آويو منتشر نموده مبني بر اينكه بين اسرائيل و ايران يك قرارداد پرداخت به مبلغ پانصد هزار دلار براي مبادله جنس (منجمله نفت) منعقد گرديده است. خواهشمند است از صحت و سقم اين خبر اين سفارت را مستحضر فرماييد. 14
علاوه بر اين، برخي ديگر از نمايندگيهاي خارج از كشور هم به طور مكرر درباره صحت و سقم خبر مربوط به قرارداد سئوال مينمودند. وزارت امور خارجه ايران در پاسخ به سوال سفارت ايران در بغداد، ضمن تكذيب خبر منتشر شده روزنامههاي چاپ بغداد درباره روابط بازرگاني و اقتصادي بين ايران و اسرائيل درباره موافقتنامه اخير مينويسد:
موافقتنامه[اي] هم كه بين بانك ملي ايران و بانك اسرائيل بسته شده تازگي ندارد و فقط به منظور تسهيل واريز حساب دريافت و پرداخت در كشور ايران و اسرائيل منعقد شده است و چنين موافقتنامهاي هيچ مربوط به ايجاد روابط سياسي بين دو كشور ايران و اسرائيل نيست. مراتب فقط براي استحضار خودتان استعار گردد. 15
بديهي است كه پاسخ وزارت امور خارجه به سفارت ايران در بغداد يك توجيه كلي بيش نبود، آن هم فقط جهت آگاهي سفير ايران در بغداد. اگر ليست بلند كالاهاي صادراتي ايران به اسرائيل و، اسرائيل به ايران را نميتوان روابط بازرگاني نام نهاد، پس چه عنواني را بايد براي آن انتخاب نمود؟!
روند بازرگاني ايران و اسرائيل همچنان رو به گسترش بود؛ اما نقش برتر را در حجم صادرات هميشه اسرائيليها بر عهده داشتند. «صادرات اسرائيل به ايران در سال 1349،ـ 22 ميليون دلار و در سال 1350 به مبلغ 33 ميليون دلار رسيد و تا سال 1353 به 63 ميليون دلار افزايش يافت. كالاهاي وارده يا از طريق تركيه كه با اسرائيل مناسباتي داشت و يا توسط كشتيهاي نفتكش خالي كه به خليج فارس باز ميگشتند به ايران حمل ميگرديد».16
نگاهي به جدول ميزان بازرگاني خارجي ايران به اسرائيل ما را با اين واقعيت آشنا ميسازد كه بين صادرات ايران به اسرائيل نسبت به واردات كالا از ايران فاصله بسيار زيادي وجود دارد. «از سال 1340 تا 1352 واردات ايران از اسرائيل از رقم 2160 ميليون ريال به 14،700 ميليون ريال افزايش يافت و صادرات به اسرائيل از 9 به 181 (ميليون ريال) صعود كرد. اگر بخواهيم در مقايسه با مجموع كشورهاي اسلامي جايگاه اسرائيل و ميزان و حجم تجارت خارجي آن را با ايران معلوم كنيم بايد گفت كه در سال 1350 واردات ايران از اسرائيل يك و نيم برابر واردات ايران از دو كشور تركيه و پاكستان (كه با ايران توسط پيمان عمران منطقهاي وابسته بودند)، بوده است. واردات از اسرائيل نه تنها چند برابر واردات از همه كشورهاي عربي بود (مثلاً 12 برابر واردات از لبنان) بلكه از واردات ايران از تمام كشورهاي مسلمان جهان [در آسيا و افريقا] نيز بيشتر بود. 17
روند نامتعادل تجارت خارجي تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت. مرتضي مرتضائي، رئيس نمايندگان ايران در تل آويو، در گزارش سالانه سال 1356 خود، در بخش امور اقتصادي آن، به اين مطلب اشاره دارد كه براي افزايش ميزان صادرات ايران به اسرائيل اعضاي سفارت از هرفرصت مذاكره با ارباب صنايع و بازرگاني اسرائيل كه پيش ميآمد، استفاده كردند. بديهي است كه اين تلاشها به منظور كاهش فاصلة چشمگير و نامتعادل تجارت با اسرائيل صورت گرفته است. اما بهرغم فعاليت آنها، گزارش وي حكايت از آن دارد كه به هيچ وجه تعادلي در تجارت خارجي ايران با اسرائيل ايجاد نشده است:
طبق آمار رسمي منتشره از طرف دولت اسرائيل صادرات اين كشور به ايران طي سال 1976 متجاوز از 92 ميليون دلار و واردات اسرائيل از ايران طي همان سال فقط 4/4 ميليون دلار بوده است. 18
البته در برخي از منابع ميزان تجارت ايران و اسرائيل، خيلي بيش از اين ارقام، ذكر شده است. به عنوان نمونه، در يكي از منابع موجود آمده است: «روابط تجاري ايران و اسرائيل ساليانه بالغ بر 400 ميليون دلار بود.» 19 با توجه به اينكه ورود كالا به ايران به شيوههاي مختلف انجام ميگرفت و عمدتاً، به صورت محرمانه بود؛ رقم فوقالذكر را نميتوان مردود دانست. تحولات انقلاب اسلامي روز به روز، سبب ركود صادرات اسرائيل به ايران شد و براي آنهايي كه سالها، از اين طريق بهره فراواني را به دست آورده بودند، خسارت سنگيني كه در جريان ركود صادرات وارد مي شد، باور نكردني، سخت و ناگوار بود.
بخش كشاورزي قسمت مهمي از روابط ايران و اسرائيل را در امور اقتصادي بهخود اختصاص داده بود. اسرائيل پس از آنكه به رشد سريع كشاورزي دست يافت، قادر بود به لحاظ توليد محصولات كشاورزي علاوه بر نياز خود، بخشي از محصولات را به خارج صادر نمايد. عباس صيقل، مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران در فلسطين، طي گزارشي در تاريخ 25/10/1328 به وزارت امور خارجه، ضمن تمجيد از پيشرفتهاي اسرائيل در بخش كشاورزي از مقامات ايران تقاضا مينمايد تا تعدادي از افراد را براي فراگرفتن تجربيات به اسرائيل اعزام دارند.
يكي از اهداف اصلي از ارسال چنين گزارشي زمينهسازي براي شناسايي اسرائيل از سوي دولت ايران بود كه اين مسئله حدود دو ماه بعد، از سوي دولت ساعد انجام پذيرفت.
طرح كشت و صنعت قزوين، يكي از بزرگترين طرحهاي كشاورزي بود كه تا آن زمان از سوي يك كشور خارجي تحقق يافت. اين طرح فوايد بسيار سودمندي را براي اسرائيليها در بر داشت، بهگونهاي كه يكي از روزنامههاي اسرائيلي در مقالهاي با عنوان «قزوين، امپراطوري اسرائيلي در ايران» از آن ياد كرد. البته مقامات ايراني نيز استقبال شديدي از اين طرح به عمل آورده و حتي نتايج به دست آمده براي شاه آن قدر خوشايند بود كه در هنگام بازديد، آن روز را «روز اسرائيل» ناميد. هر چند طرحهايي همانند پروژه قزوين به لحاظ اقتصادي نتايجي را در برداشت، اما پيامدهاي ناشي از مسائل جانبي آن، با توجه به اينكه اين گونه طرحها و فعاليتها سبب تقويت رژيم اسرائيل در برابر ملت مظلوم فلسطين ميگشت، در نگاه مردم با ايمان و مسلمين جهان، امري مذموم و ناپسند تلقي ميشد.
در سال 1354 شاه دستور داد كه «كميتههاي مختلط همكاريهاي فني و علمي بين كارشناسان ايران و اسرائيل» تشكيل شود. به منظور عملي كردن دستور شاه، رئيس اداره خاورميانه وزارت امور خارجه [اسرائيل] به تهران آمد و قرار بر اين شد كه كميته مشترك دايمي مركب از نمايندگان دو كشور تشكيل و جنبههاي مختلفه روابط فيمابين، منجمله همكاري در زمينه پزشكي، تحقيقات علمي، كشاورزي و استفاده از انرژي هستهاي و خورشيدي را مورد بررسي و مطالعه قرار دهد. هويدا، نخست وزير وقت، نيز به وزارتخانههاي مربوطه دستور داد تا در انتقال اوامر، موضوع را پيگيري نموده با طرفهاي اسرائيلي ديدار و گفتگو كنند. البته نخستوزير تأكيد كرد كه اين مذاكرات بايد به طور كاملاً محرمانه و در سطح مدير كل انجام پذيرد و براي جلوگيري از بهرهبرداري تبليغاتي، جلسات در تهران تشكيل شود.» 20
در ميان ديگر اسناد همكاريهاي علمي و آموزشي ايران و اسرائيل، مواردي همچون، استفاده از كارشناسان اسرائيلي درمسئله «مبارزه و كنترل مگس»21 «پيشنهاد فروش سگهاي تربيت شده به ارتش يا تعليم افراد براي آموزش سگ در ايران»22 و «ارسال فيلمهاي آموزشي از پيشرفتهاي كشاورزي اسرائيل و نحوه كشت و پرورش ميوه در گرمخانهها و دامداري و آبياري قطرهاي به ايران»23 مشاهده ميشود.
فعاليتهاي شركتهاي مختلف اسرائيلي در ايران بخش مهم ديگري از روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بود. انجام طرحهاي صنعتي و كشاورزي، ساخت و احداث سدها، كارخانهها، ساختمانهاي بزرگ، مجتمعهاي مسكوني، هتلها، راهسازي، پل، تعمير پالايشگاه و صادرات و واردات محصولات، حمل كالاها، مبادلات پستي و توليدات كالا در زمينههاي مختلف از جمله مواردي است كه شركتهاي اسرائيلي در آن به طور فعال و گسترده ظاهر ميشدند و از اين طريق علاوه بر نفوذ در سيستم اقتصادي ايران، سود سرشاري را كسب مينمودند.
روابط اقتصادي ايران و اسرائيل بهرغم اينكه از اوايل دهه 40 شتاب گستردهاي بهخود گرفت؛ اما محدوديتهايي از جمله، اقتصاد غير مكمل ايران و اسرائيل، نبودن ارتباطات زميني بين دو كشور و بالا بودن نرخ حمل و نقل و كمبود كشتيهاي باري، تا حدودي در تحقق نيافتن گسترش آن به سطح دلخواه مؤثر بود. با اين وجود، محمدرضا پهلوي با تأثيرپذيري از پيشرفتهاي سريع اسرائيل در نظر داشت تا از اسرائيل به عنوان يك الگوي توسعه استفاده نمايد.
3. بعد امنيتي ـ اطلاعاتي
اسرائيل به لحاظ داشتن موقعيتي خاص، بهويژه، فقدان عمق استراتژيك و آسيبپذيري ناشي از تهديدات امنيتي و نياز به تحقق يافتن اصل راهبردي امنيتي خود مبني بر برتري نظامي بر ساير كشورهاي منطقه، نياز مبرمي به ايجاد ارتباط امنيتي و اطلاعاتي با كشوري در منطقه داشت كه بتواند تأمينكنندة اهداف مورد نظر باشد. ايران به دليل همجواري با كشورهاي عربي خاورميانه و با برخورداري از فاكتورهايي همچون وجود بيش از چهل هزار يهودي، پذيرنده يهوديهاي مهاجر از كشورهاي عربي، دارا بودن آزادي يهوديان به لحاظ فعاليتهاي مذهبي، فرهنگي، اقتصادي و با توجه به نفوذ و نقش آنها در سيستم حكومت محمدرضا پهلوي، مناسبترين مكاني بود كه اسرائيل ميتوانست به هرگونه فعاليت اطلاعاتي و عملياتي در راستاي تأمين امنيت خود دست يابد.هر چند در دوران حكومت محمدرضا پهلوي، سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك)، توسط سازمان «سيا» پايه گذاري شد؛ اما، بر اساس يك برنامهريزي هدايت شده، سازمان جاسوسي اسرائيل (موساد)، جايگزيني سازمان آمريكا گرديد و در واقع ساواك، توسط موساد در راستاي تحقق اهداف اسرائيل، تقويت و گسترش يافت.
براي ايجاد ارتباط بين ساواك و سرويس اطلاعاتي اسرائيل، دلايل متعدد وجود داشت. اول اينكه شاه و مشاوران وي به اين نتيجه رسيدند كه به منظور حفظ روابط ايران و اسرائيل، سرويسهاي اطلاعاتي هر دو كشور بايد اين روابط را اداره و كنترل كنند. به عقيده شاه، روابط آشكار ديپلماتيك بين دو كشور به نفع ايران نبود و بهترين راه براي حفظ و اطمينان از روابط پنهاني، اين بود كه وظيفه انجام ارتباط با اسرائيل به ساواك واگذار شود. دوم اينكه شاه و افسران ساواك بر اين عقيده بودند كه سازمان سيا تمركز خود را بر رقابت با كا.گ.ب قرار داده و شكلگيري و فعاليت آن سازمان در زمينه جنگ سرد بوده است. چيزي كه كارآموزان ساواك نياز داشتند و شاه نيز آن را تأييد مي كرد، فعاليت در سطح منقطهاي براي جمعآوري اطلاعات و ضد جاسوسي بود؛ به ويژه، با توجه به تهديدات انقلابيون عرب عليه رژيم شاه، موساد با ارائه تجربيات وسيعش در خاورميانه، كاملترين و بهترين همكار براي ساواك بود. سوم اينكه تعدادي از رؤساي بخشهاي مختلف ساواك از آموزش كادر ساواك توسط سيا شكايت ميكردند. در نهايت اينكه افسران ساواك معتقد بودند كه براي مأموريت آنها در برابر مخالفين داخلي و خارجي شاه، مهارتهاي فنياي كه موساد در اختيار آنها خواهد گذاشت، بسيار ارزشمندتر از هر سازمان اطلاعاتي ديگر است. 24
يكي از جنبههاي مهم همكاريهاي ساواك و موساد، تبادل اطلاعاتي بود كه از طريق دستبرد به اسناد سفارتخانههاي عرب و عكاسي مخفيانه از محتواي كيفهاي ديپلماتيك به دست ميآمد. در اين رابطه، پول و زن، دو وسيله معمول در بهرهبرداري از نقاط ضعف اعراب محسوب ميشد. در سال 1962 پس از ملاقات ماير آميت، ـ رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل كه يك سال بعد به رياست موساد رسيد،ـ با يك مقام بلند پايه ساواك در مورد نحوه استفاده از اين شيوههاي كسب اطلاعات، توافق به عمل آمد. مقامات دو سرويس، اطلاعاتي را كه از راههاي مختلف به دست ميآوردند و مورد علاقه طرف مقابل نيز بود در اختيار يكديگر قرار ميدادند. تبادل اطلاعات بين دو كشور به سه صورت انجام مي گرفت: 25
الف) نيازمنديهاي اسرائيل و ايران در زمينه اطلاع از فعاليتهاي ارتش عراق و افغانستان و ديگر موضوعات مورد علاقه كه به صورت سئوالهاي كتبي مبادله ميشد. اگر هر طرف جوابي داشت، براي طرف مقابل ميفرستاد. در مواردي نيز نماينده يكي از سرويسها در ملاقات با نماينده سرويس ديگر، يا احياناً مسئولان آن سرويس، به طور شفاهي تقاضاي كسب اطلاعات، يا درخواست كتبي نموده و از اين طريق هر ماه اطلاعات زيادي بين طرفين مبادله ميگرديد. به عنوان مثال، در سه ماهه منتهي به اسفند ماه 1351، جمعاً 187 گزارش بين ساواك و موساد مبادله شد. گزارشهاي ارسالي موساد براي ساواك بيشتر حاوي مطالبي در رابطه با فعاليت سازمانهاي فلسطيني، روابط اعراب با يكديگر و همچنين تجزيه و تحليل اوضاع داخلي كشورهاي عرب بوده است. ايران نيز بيشتر، اخبار مربوط به عراق، اوضاع افغانستان و ديگر كشورهاي منطقه را براي موساد فرستاده است.
ب) ملاقاتهايي كه مقامات و مسئولان دو سرويس با يكديگر داشتند. در اين ملاقاتها طرفين درباره موضوعات مورد علاقه مذاكره و اطلاعات لازم را مبادله ميكردند.
ج) هر سال چند بار تيمهاي اطلاعاتي طرفين، براي تبادل اطلاعات به كشورهاي يكديگر مسافرت ميكردند. در كنفرانسهاي سه جانبه با تركيه و اتيوپي نيز كه هر ساله تشكيل ميشد ساواك و موساد و سرويس امنيتي كشور سوم، اطلاعات لازم را مبادله ميكردند.
اسرائيليها گاه اقدام به فروش اطلاعات خود به آمريكا نيز مينمودند. در يك مورد، اطلاعاتي در خصوصي هواپيماهاي روسي (ميگ) كه به عراق تحويل داده شده بود، به دست آمد. ساواك بلافاصله اطلاعات مزبور را در اختيار موساد و سپس سيا قرار داد. هنگامي كه مقامات موساد قصد فروش همان اطلاعات را به سازمان سيا داشتند، مطلع شدند كه ساواك قبلاً اخبار مربوط را بدون دريافت وجهي در اختيار آنها قرار داده است. 26
بررسي روابط امنيتيـ اطلاعاتي ايران و اسرائيل بيانگر اين واقعيت است كه اسرائيل، موثرترين و بيشترين نقش را در هدايت، تقويت و گسترش ساواك از طريق آموزش كاركنان ساواك، به عنوان بهترين شيوه براي تحقيق اهداف خود ايفا نموده است.
آموزشهايي كه اسرائيليها به ايرانيها ميدادند تقريباً سير مشخصي را طي ميكرد. با توجه به اسناد ساواك ميتوان شيوه و نحوه عملكرد سازمان اطلاعاتي اسرائيل در ايران را به شكل مستدل و مدون خلاصه كرد. ارتباط آموزشي ايران و اسرائيل عمدتاً از چهار مرحله تشكيل ميشد كه عبارت بودند از:
1- شناسايي نيازها: در اين مرحله، نيروهاي اسرائيلي با توسل به اطلاعات و عمليات آشكار و پنهان خويش، نيازها و كاستيهاي اطلاعاتي ايران را شناسايي ميكردند.
2- تطميع: اسرائيل پس از شناخت نيازمنديهاي ايران، اطلاعاتي درباره امكانات خود به شكل مبالغه آميز به رؤساي ساواك منتقل ميكرد.
3- آموزش ناكافي: رؤساي ساواك پس از آن كه احساس ميكردند نياز آنها توسط اسرائيليها برآورده ميشود؛ افرادي را به منظور آموزش به اسرائيل اعزام ميكردند (و يا استاداني را از اسرائيل دعوت ميكردند). كارشناسان و مستشاران اسرائيل، طي يك دوره فشرده و كوتاه مدت، فقط برخي نكات را به شاگردان خود منتقل ميكردند. در اين مرحله، اسرائيليها سعي ميكردند، اشتياق و عطش آموزشياران ساواك را بيش از پيش تشديد كنند. شيوه مزبور بر اين پايه استوار و متداول است كه ميگويند دو گروه به خريد و دريافت اطلاعات بيشتر، احساس نياز نميكنند. گروه اول آن كساني كه از مقوله مورد نظر هيچ نميدانند؛ و گروه دوم افرادي كه در زمينه مورد نظر اطلاعات كافي دارند. از سوي ديگر، گروهي كه اطلاعات ناقص در يك زمينه دارند، شور و شوق وافري جهت كسب آن معلومات از خود نشان ميدهند. لذا براي فروش اطلاعات بايد مقداري از اطلاعات را به رايگان و با سهولت در اختيار متقاضي قرار داد.
4- مرحله نهايي: در اين مرحله متقاضي خواهان آموزش است، لذا اسرائيل با شرايط مطلوب و دريافت هزينه بيشتري به آموزش اقدام ميكرد. مراحل چهارگانه فوق در بسياري از موارد مشابه «درخواست آموزش، صادق است.» 27
بدين ترتيب آموزشهاي مورد نياز ساواك در ابعاد مختلف از جمله، آموزش بازجويي، ضد جاسوسي، ضد براندازي، ارتباطات جاسوسي و آموزش روساي نمايندگي ساواك در خارج از كشور توسط اساتيد و كارشناسان برجسته موساد و با استفاده از جزوهها و كتابها و فيلمهاي آموزشي، تحت نظارت مؤثر، ارتشبد حسين فردوست، به پرسنل ساواك تعليم داده ميشد.
ساواك بسياري از وسايل مورد نياز خود را در امر جاسوسي و كسب اطلاعات از اسرائيل خريداري ميكرد. از جمله ميتوان به مواردي از قبيل، ضبط صوتهاي ويژه جاسوسي، مركب نامريي، دستگاههاي اشعه ايكس و … اشاره كرد. در كميته اطلاعاتي مشترك ايران و اسرائيل به تاريخ 1339 كه در سالهاي اوليه تأسيس ساواك، تشكيل شده بود، توافق شد: سرويس اسرائيل براي تكميل وسايل ارتباطي مأمورين سرويس ايران حاضر است هر گونه وسايل از قبيل بيسيم، مركب نامريي، وسايل عكاسي، مخفي كردن پيام و غيره در اختيار سرويس ايران بگذارد و طرز بكار بردن آنها را نيز تعليم دهد. سرويس ايران صورت نيازمنديهاي خود را تهيه و به سرويس اسرائيل خواهد داد. 28
براي نمونه، «در يكي از درخواستهاي خريد تجهيزات از اسرائيل، دو نماينده اداره كل پنجم ساواك پيشنهاد كرده بودند كه با توجه به اينكه وسايلي كه در تخصص شيمي و عكاسي در سرويس اسرائيل موجود است و براي تخصصهاي مذكور در ساواك، مفيد به نظر ميرسد؛ از موساد خواسته بود، ضمن اعلام قيمت، نحوه خريد، در اختيار گذاردن دستورها و ترتيب آموزش (در اسرائيل يا تهران) در مورد نحوه بهرهبرداري از وسايل مذكور، نيز نسبت به مجهز و آمادهكردن يك دستگاه وانت مجهز به وسايل عكسبرداري پنهاني براي مراقبت ثابت، توسط متخصصان سرويس اسرائيل در تهران ـ يا اعلام هزينه تمام شده و ترتيب آموزش براي بهرهبرداري از آنـ اقدام مقتضي به عمل آيد. همچنين اداره كل پنجم براي رفع مشكلات فني خود به خصوص در مورد استفاده از وسايلي كه از اسرائيل خريداري ميكردند از كارشناسان و متخصصين اسرائيل كمك ميگرفتند.» 29
موساد در ايران سازمان اطلاعاتي مستقلي را تحت عنوان «سرويس زيتون» تشكيل داد كه وظيفه آن عبارت بود از مقابله با مخالفان اسرائيل در ايران، كشف اقدامات آنان، و بركناري مسئولاني كه نسبت به اسرائيل بدبين و يا با آن مخالفت ميكردند. استخدام جاسوس در تهران و اعزام آنان به كشورهاي مورد نظر، از ديگر موارد همكاريهاي مشترك سرويس اطلاعاتي ايران و اسرائيل بود كه در قالب طرح «كريستال» به اجرا درآمد. در ميان ساير اقدامات عملياتيِ مشترك برونمرزي ساواك و موساد ميتوان از تجهيز نمودن كردهاي عراق براي مقابله با حكومت آن كشور، كمكرساني به نيروهاي امام البدر در واقعه يمن، تلاش براي حفظ تاج و تخت ملك حسين در واقعه اردن، عمليات مشترك عليه گروههاي فلسطين نام برد. آنها، همچنين، طي اجلاسهاي سه جانبه با حضور سرويس امنيت ملي تركيه به مبادله اطلاعات پيرامون موضوعاتي مانند كشورهاي عربي، اتحاد شوروي، ارمنيها، كردها و سازمانهاي فلسطين ميپرداختند.
در برخي موارد سرويس زيتون بدون اطلاع ساواك، خود به برخي از اقدامات مبادرت ميورزيد. علاوه بر اين، اسرائيل داراي سه پايگاه برون مرزي در ايران بود كه عراق و كشورهاي عربي را در بر ميگرفت. نكته قابل توجه اينكه، موساد براي آنكه هيچگونه ردپايي از خود در فعاليتهاي برون مرزي بهجاي نگذارد، اقدام به اخذ شناسنامههاي ايراني جهت نيروهاي خود مينمود. بنابراين، در مجموع ميتوان گفت كه رابطه ساواك و موساد از يك همكاري به مفهوم واقعي آن برخوردار نبود، بلكه رابطهاي يكطرفه بود كه موساد در پرتو استفاده از امكانات ساواك به سوي اغراض و مسير خود گام برميداشت و اين روند تا پايان دوران حكومت پهلوي ادامه يافت.
3. بعد نظامي
نيروهاي مسلح، اصليترين ستون داخلي بود كه شاه براي حفظ و تداوم حكومت خود به آن تكيه داشت. از اينرو، شاه همواره توجه و كنترل خاصي بر آنها اعمال مي كرد. وجود مرز طولاني ميان ايران و شوروي، با توجه به نظام دو قطبي و جنگ سرد و تهديدات منطقهاي بهخصوص از جانب عراق و مصر، پس از روي كار آمدن جمال عبدالناصر، موجب گرديد تا شاه به سمت و سوي افزايش انواع سلاحهاي جنگي گرايش يابد. اين مسأله زماني به اوج خود رسيد كه از يكسو، بر اساس دكترين نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا، شاه در راستاي حفظ منافع آمريكا، نقش ژاندارمي را در منطقه خليج فارس برعهده گرفت و از سوي ديگر، با افزايش قيمت نفت و درآمد ايران در جريان جنگ چهارم اعراب و اسرائيل، ايران توان چشمگيري جهت خريد جنگ افزار كسب نمود. به گونهاي كه دولت ايران حدود يك سوم از كل درآمدهاي پولي خود را به هزينههاي نظامي اختصاص داد.
هر چند بخش عمده تسليحات ايران از طريق آمريكا تأمين ميشد و ايران در اواسط دهه 1970 به بزرگترين خريدار اسلحه آمريكايي در جهان تبديل شده بود؛ اما از آنجا كه شاه، ادامة بقاي خود را در داشتن تسليحات هر چه بيشتر و متنوعتر ميديد و از ديد تحليلگران، به «جنون عظمت» در خريد سلاح مبتلا گرديده بود، به دنبال آن دسته از منابع تسليحاتي بود كه براي فروش محدوديتي نداشته باشند. به تشخيص شاه و ژنرال طوفانيان، «اسرائيل» به عنوان مناسبترين منبع تعيين شد. لازمة اين تشخيص آن بود كه بين ايران و اسرائيل روابط نظامي هم برقرار گردد و آنها را به همديگر نزديكتر سازد. بهخصوص، هر گاه دولتهاي دمكرات آمريكايي يا كنگره، با فروش سلاح جنگي به ايران مخالفت ميورزيدند، ايران گامهاي بلندتري به سوي اسرائيل برميداشت كه در اذهان مقامات ايراني به منزله «آمريكاي كوچك» تلقي ميشد. روند خريدهاي تسليحاتي از اسرائيل به گونهاي پيش رفت كه در سالهاي پاياني رژيم شاه، ايران به عنوان بزرگترين خريدار جنگ افزار و تسليحات از اسرائيل محسوب ميشد.
اسرائيل نيز در فروش تسليحات جنگي به ايران انگيزههاي خاص خود را داشت. اولاً، به ايران به ديدة عمق استراتژيك خود مينگريست كه در جنگها ميتوانست از كمكهاي لجستيكي و پشتيبانياش استفاده كند. چنانچه در چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل به دليل نياز فوري اسرائيل، ايران مقداري تجهيزات جنگي به اسرائيل ارسال كرد. ديگر اينكه، اسرائيل با فروش تسليحات و گسترش دامنة همكاريهاي نظامي، درآمد قابل توجهي به دست آورده و ضمناً در دراز مدت، نوعي وابستگي در ايران نسبت به تجهيزات اسرائيلي بهوجود ميآورد. ضمناً، اسرائيل كاملاً ميدانست هر سلاحي كه از هر طريقي به دست حكومت ايران برسد، به عنوان تهديدي عليه كشورهاي انقلابي عرب قلمداد خواهد شد و بنابراين، اسرائيليها از لابي خود جهت راضي ساختن آمريكائيها به فروش تجهيزات و تسليحات مورد درخواست شاه استفاده ميكردند. 30
شاه به منظور كسب پشتيباني امريكا و اخذ جنگافزارهاي بيشتري از آن كشور، درصدد برآمد رابطه با اسرائيل را از چارچوب همكاريهاي كشاورزي و نظامي به زمينههاي ديگري گسترش دهد. لذا در فروردين 1344 بهرغم مخالفت آرام وزير امور خارجه، ارتشبد حسن طوفانيان، معاون تسليحاتي وزارت جنگ را براي خريد تعداد زيادي مسلسل دستي يوزي براي افراد شهرباني و گارد شاهنشاهي به اسرائيل فرستاد. مسلسلهاي مزبور براي نخستينبار، در آذرماه آن سال هنگامي كه پادشاه عربستان سعودي از ايران بازديد رسمي به عمل آورد و از گارد احترام سان ديد، به نمايش درآمد. در سوم خرداد 1345 ژنرال عزر وايزمن، رئيس ستاد ارتش اسرائيل، همراه با سروان آويهوبن نون، فرمانده نيروي هوايي آن كشور به تهران آمد. وايزمن طي سه روز اقامت خود در ايران با شاه و ارتشبد بهرام آريانا، رئيس جديد ستاد ارتش و ارتشبد محمد خاتمي فرمانده نيروي هوايي ديدار و مذاكره كرد. همچنين با يك فروند هواپيمايي ايليوشين روسي كه خروشچف ضمن آخرين سفر شاه به مسكو در سال 1344 به او هديه كرده بود، عازم اصفهان گرديد. 31
ژنرال طوفانيان طي درخواست كتبي به كلي سري، مورخ 18/7/1345 به شماره 2059/45187 از سرهنگ نيمرودي وابسته نظامي اسرائيل در تهران تقاضاي خريد جنگ افزار و مهمات ذيل را مينمايد:
الف) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 14 قبضه؛
ب) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 26 قبضه؛
پ) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛
ت) خمپاره 160م. م. دودزا پي دبيليوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛
ج) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛
چ) خمپاره 120 م. م. دودزا پي دبيلوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛
در اين نامه تأكيد شده، شاه قوياً مصمم است جنگ افزارهاي ياد شده، خريداري شود و طوفانيان از نيمرودي درخواست نموده كه معامله را قطعي نمايد. 32ب) خمپاره انداز 160 م. م. همراه با ابزار و ملحقات، 26 قبضه؛
پ) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛
ت) خمپاره 160م. م. دودزا پي دبيليوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛
ج) خمپاره 160 م. م. با تي ان تي سنگين به صورت كامل همراه با چاشني 000/10 عدد؛
چ) خمپاره 120 م. م. دودزا پي دبيلوپي به صورت كامل همراه با چاشني 2500 عدد؛
در پائيز سال 1345، سرهنگ نيمرودي قراردادي درباره تعمير 35 فروند هواپيماي جت جنگنده اف ـ 86 ايران در اسرائيل امضا كرد كه مبلغ آن حدود 3 ميليون دلار بود. نيمرودي همچنين قرارداد ديگري به مبلغ 3 ميليون دلار جهت فروش خمپاره اندازهاي سنگين 120 و 160 ميليمتري ساخت اسرائيل امضاء كرد. از طرف ايران، اين دو قرارداد را ارتشبد طوفانيان امضا كرد كه در دوستياش با اسرائيل جاي هيچگونه شك و ترديدي نبود. به دنبال معاملات فوق، ارتشبد بهرام آريانا، رئيس ستاد ارتش ايران، همراه با طوفانيان از اسرائيل ديدن كردند. آن دو در 29 آبان 1345 وارد فرودگاه تل آويو شدند و به توصيه نيمرودي استقبال باشكوهي از آنان به عمل آمد. آريانا دوست واقعي اسرائيل بود و از شاه تقاضا كرد تا همكاري با اسرائيل را در زمينههاي مختلف گسترش دهد. شاه خريد 6000 قبضه ديگر مسلسل يوزي [پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل] را تصويب كرد. 33 تأييد خريد اسلحه در اين زمان و به دنبال بحراني شدن منطقه و تا حدودي سردي روابط با اسرائيل به معناي موافقت شاه در گسترش همكاري مجدد با اسرائيل محسوب ميشد.
در سوم اسفند 1346، اسرائيل به حكومت محمدرضا پهلوي پيشنهاد كرد كه آماده است اعتباري به ارزش 75 ميليون دلار در اختيار ايران قرار دهد تا در جهت تقويت نيروهاي دفاعي ايران، هزينه شود. در پي دريافت اين پيشنهاد، هيأت وزيران در جلسه مورخ 12/8/1247 آن را مورد بررسي قرار داد و با تصويب آن به وزارت جنگ اجازه داد اعتبار مذكور را براي خريد اقلام دفاعي تحصيل نمايد.
در اسناد نخست وزيري آمده است در سال 1348 وزارت جنگ، با استفاده از اعتبار واگذاري بانك اسرائيل به خريد جنگ افزار و تسليحات مختلف از اسرائيل اقدام كرد و هيأت وزيران هم در 3/8/1348 قراردادهاي خريد اين وزارتخانه را تصويب نمود. اين قراردادها عبارتند از:
الف) قرارداد خريد دويست قبضه تفنگ بي لگد 106 ميلي متري به مبلغ 5.075.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 43/771.716 دلار ميباشد.
ب) قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 9.353.655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/1.422.337 دلار مي باشد.
پ) قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 1.145.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/174.110 دلار ميباشد. 34
اين قراردادها و بهويژه تخصيص اعتبارهاي چند ميليون دلاري از سوي اسرائيل براي تقويت نيروهاي نظامي ايران در منطقه، پيش از پيش روابط نظامي ايران را در وضعيت تازهاي قرارداد؛ بهگونهاي كه ارتش ايران به عنوان يكي از استفاده كنندگان اصلي سلاحهاي اسرائيلي محسوب ميشد. ب) قرارداد خريد دويست قبضه خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 9.353.655 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/1.422.337 دلار مي باشد.
پ) قرارداد خريد ده هزار تير مهمات خمپاره اندازه 120 ميلي متري سبك به مبلغ 1.145.000 دلار كه پيش پرداخت آن با محاسبه بهره 34/174.110 دلار ميباشد. 34
بهرهگيري از مشاورين نظامي اسرائيل در خريد تسليحات نظامي از كشورهاي اروپايي، انعقاد قرارداد بين شركتهاي اسرائيلي و نيروي دريائي ايران به منظور طراحي تأسيسات و خانه سازي، انعقاد قرارداد براي تعمير هواپيماي جت جنگنده اف ـ 16 ايران در اسرائيل، تجهيز ناوچههاي نيروي دريايي ايران به تجهيزات الكترونيكي، طرح محرمانه عمليات گُل، براي توليد موشكهاي زمين به زمين با برد 450 كيلومتر، برگزاري دورههاي مختلف آموزش براي نيروهاي نظامي ايران در اسرائيل، از جمله مواردي هستند كه در روابط نظامي ايران و اسرائيل تحقق يافته است.
هر چند ايران و اسرائيل به اين نتيجه رسيده بودند كه با همكاري نظامي و تكيه بر ارتش ميتوانند در برابر تهديدات منطقهاي به منافع واحدي دست يابند، اما در مجموع بررسي روابط نظامي اين واقعيت را نشان ميدهد كه اسرائيل در روابط نظامي نيز، از يك برتري منافع برخوردار بود. چه به لحاظ كسب درآمد هنگفت از فروش تسليحات و تجهيزات به ايران و چه به لحاظ برگزاري دورههاي آموزشي نظامي براي نيروهاي مسلح در ردههاي مختلف ارتش، كه هر كدام از اينها ميتوانست نوعي وابستگي در بلند مدت نسبت به جنگ افزارهاي اسرائيلي و تأثيرگذاري در سياست دفاعي ايران برجاي گذارد.
3. بعد فرهنگي
اسرائيل در رابطة استراتژيك خود با ايران، نگاه ويژهاي به مقوله فرهنگ و آموزش به منظور بسترسازي و تغيير نگرش افكار جامعه ايران در راستاي دستيابي به اهداف مختلف خود داشت. آنها با شناخت از تمايلات دروني محمدرضا پهلوي مبني بر احياء باستان گرايي، به بزرگنمايي كوروش تحت عنوان نجات دهنده قوم ستمديده يهود و يك موسي بالقوه، پرداخته و با ظرافت و شگردهاي خاص تبليغاتي از محمدرضا پهلوي به عنوان «كوروش دوم» ياد نمودند. البته اين شبيهسازي نيز با توجه به ويژگيهاي شخصيتي محمدرضا، برايش بسيار دلپذير و خوشايند بوده و از آن استقبال ميكرد.مقامات اسرائيلي بر اين باور بودند كه عامل غيرعربي بودن در خاورميانه زمينه احساسي نزديكي ايران و اسرائيل را فراهم ميسازد. بر همين اساس اسرائيليها از روشي استفاده ميكردند كه براي ايرانيان دلپذير و خوشايند باشد. يكي از آن روشها سخن گفتن پيرامون داستانهايي همانند «استر»، زن يهودي و عموي وي، «مردخاي»، مرد يهودي بود كه در دربار خشايارشاه نفوذ نموده و پادشاهان ايران را تحت تـأثير و تلقين خود قرار دادند. ماجراي استر و مردخاي به طور خلاصه چنين است: در زمان سلطنت خشايارشاه، روزي پادشاه در يك مجلس بزم مردانه در حالي كه سرش از باده گرم بود ملكه يا همسر سوگلي خود «وشتي» را به حضور ميطلبد تا زيبايي او را به رخ همه بكشد. وشتي از حضور در اين مجلس مردانه امتناع ميكند و اين امر بر پادشاه گران آمده و به توصيه مشاورانش كه در همان مجلس حضور داشتند، تصميم ميگيرد ملكه ديگري براي خود انتخاب نمايد … در دربار خشايار شاه يك مرد يهودي به نام «مرد خاي» كه از مهاجرين بابل بود، خدمت ميكرد و چون از دستور شاه مطلع ميشود دختر عموي خود به نام «هدسه» را به دربار ميفرستد و به او تعليم ميدهد كه پيوند قوم و خويشاوندي خود را با او فاش نكند. خشايارشاه ... او را ستاره يا «استر» مينامد و تاج مخصوص ملكه را بر سر وي مينهد ... بعد از توطئهاي كه عليه خشايارشاه طراحي ميشود و او از اين توطئه جان سالم به در ميبرد؛ وزيرش، هامان حكم قتل عام يهوديان را ميگيرد و حدود صدهزار نفر از يهوديان را ميكشد. استر براي نجات قوم خود وارد قضيه ميشود و خشايارشاه را نسبت به هامان بدبين ميكند و با قتل هامان و روي كار آمدن مردخاي يهوديان انتقام ميگيرند