نویسنده: اسماعیل شفیعی سروستانی
فرقهها، چه آن گروه که دارای سابقهای کهن هستند، چه گروه نوظهور آنها، همگی نحلهاند. نِحَله به معنی دعوی، کیش و مذهبی غیرالهی و غیرآسمانی، در برابر ملّت به معنی دین آسمانی و وحیانی است. همواره کلمات « ملل » و « نِحل » کنار هم آمدهاند. هر زمان ملّت و دینی الهی برای هدایت آمده، نِحله و مدّعی دروغینی نیز قد کشیده و خودی نموده است.
مدّعیانِ لاف زن، اهوا و آرای شرکت آلود را در اصول عقاید و دستور کار خود وارد ساختهاند تا خلق عالم را در مسیر هواجس و هوسها رهزنی کنند. از همین رو، سابقهی نحلهها و فرقهها به درازای سابقهی ادیان و ملل آسمانی است. آنها در میان عموم اقوام نیز سابقه داشته است و هم اکنون نیز به صورتهای مختلف جریان دارند.
در جهان اسلام، از اوّلین سالهای بعثت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحلهها شدند. کتاب « ملل و نحل » مرحوم شهرستانی، فهرستی طولانی از این مجموعه که بیشترین آنها متعلّق به دوران گذشتهاند، (521 هـ. ق. ) ارائه کرده است.
ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانی، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 هـ. ق- حدود نُه قرن پیش - فوت کرد. همچنان که گفته شد، او در مجموعهی دو جلدی ملل و نحل که به فارسی به اسم « توضیح الملل » منتشر شده، فهرستی طولانی از عموم ادیان و فرقهها را که صدها مورد را شامل میشود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه کرده است.
پس از شهرستانی، یعنی از قرن ششم هجری قمری تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقهی دیگر به این مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه *** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
در دوران معاصر؛ یعنی از قرن دوازدهم هجری قمری تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانهی سیاه استعمارگران، به ویژه از سوی « انگلستان »، فرقهها و نحلههای فراوانی ایجاد و در دامان جوامع شرقی و غربی رها شدند تا هر لحظه بر میزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بیش از پیش گرفته شود. تردیدی نیست که آنان، در میان این رودخانهی گِل آلود فرهنگی و اجتماعی، ماهی دلخواه خود را صید کردهاند.
در مسائل نظامی، این مطلب یکی از اصول است که: فرض را بر نیامدن دشمن نباید گذاشت؛ بلکه باید دربارهی سرعت مقابله با وی اندیشه کرد.
همچنین نباید فکر کرد که دشمن حمله نمیکند؛ بلکه باید درصدد شکست ناپذیر کردن خود بود.
او برای ضربه زدن به دشمن، امیران و فرماندهان کشور در حال نبرد، طرحها و نقشههای شگفتی را به عنوان مجموعهای از استراتژیهای ضربه زدن مطرح میکند. برخی از سرفصلهای این استراتژیها عبارتند از:
1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضیلت را دور کنید تا مشاور نداشته باشند؛
2. خائنانی را به کشورش بفرستید تا بنیان ادارهی وی را بر کنند؛
3. به کمک فریبکاریهای مزوّرانه، وزیران را از حکّام جدا کنید؛
4. پیشه وران زبر دست را به کشورش گسیل دارید تا مردم را به اسراف تشویق کنند؛
5. موسیقی دانان و رقّاصان گستاخ و بیعفّت به وی دهید تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
6. زنان زیبا به وی بدهید تا عقل از سر آنها به در رود و... .
پوشیده نیست که همهی این خطوط استراتژیک، طیّ سالهای اخیر در مورد کشورهای اسلامی و به قصد ضربه زدن به نظامهای سیاسی مردمی و از جمله « ایران » اسلامی به کار گرفته شدهاند. هر یک از این خطوط به تنهایی، جبههای را فراروی ما میگشاید و بخشی از حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما را هدف قرار میدهد تا زمانی که به تدریج، امکان فروپاشی از درون یا تضعیف همهی قوا، حاصل و بیهزینهای جدّی، قلّهای و کشوری فتح شود.
تأسیس و تقویت فرقهها و گسیل جریانهای فرقهای در کشورهای اسلامی، همچون ایران، یکی از مهمترین حیلهها و حربههای استعمار برای ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.
چنان که گفته شد و بنا به روایت کتاب « ملل و نحل » از صدر اسلام، نحلهها و فرقههای بسیاری در اقصا نقاط جهان اسلام پا رفتند. عموم این فرقهها، به عنوان جریانهایی مذهبی و اجتماعی در جامعهی اسلامی قابل شناساییاند و با رویکردی داخلی به جغرافیای فرهنگی مشرق اسلامی، راه خود را پی میگیرند. این جریانها حاصل و محصول:
1. عدول از صراط مستقیم مطرح شده از سوی کتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم))؛
2. غفلت دانسته یا جاهلانه دربارهی مبادی و منابع اصول دینی؛
3. اختلاط و التقاط آموزهها؛
4. و بالاخره تعصّبها و خودخواهیهای حزبی و قبیلهای هستند.
این جریان پیامدهای گوناگونی داشته که گفت و گو و تشریح آن از حوصلهی این مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ دیگری، طیّ قرون 12 و 13 هـ.. ق. مرزهای خاکی و فرهنگی شرق اسلامی توسط استعمارگران در نوردیده شد. مطالعهی مراکز مطالعاتی مسیحی دربارهی اسلام و مسلمانان و آگاهی مستشرقان از بسیاری از ظرفیّتها و نقطه ضعفها، انگیزهای شد تا استعمارگران موارد زیر را در دستور کار خود قرار دهند:
1. پشیمان کردن مسلمانان و مشرق زمینیان از همهی کین ورزیهایشان علیه غرب؛
2. درگیر کردن همهی قوای موجود در این منطقه با هم؛
3. تأسیس فرقههای جدید؛
4. و تقویت نقاط گسل میان مذاهب و فرق.
آنها به خوبی میدانستند که در شرق اسلامی، ظرفیّت لازم برای سر بر آوردن یک جریان بزرگ سیاسی و اجتماعی دینی وجود دارد. تجربهی امپراتوری عثمانی و سالها تلاش و مبارزهی غرب برای از هم پاشیدن این امپراتوری مسلمان، کافی بوده است که غرب تلاش نماید تا برای همیشه زمینههای مجتمع شدن قوای مسلمانان را حول مذهب و رهبری مذهبی و دینی از بین ببرد.
صلیبیها بر این باور بودند:
اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی متّحد شوند، خطر بزرگی خواهند بود یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند. آنها تا زمانی که متفرّق هستند و با یکدیگر سازگاری ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آیندهی آنان نباید هراس داشته باشیم. (2)
با این رویکرد، آنها همهی همّ خود را مصروف در هم شکستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در میان آنان و فاسد کردن مناسبات و معاملاتشان کردند.
تاریخ دسیسهی غرب صلیبی و متّحد صهیونیست آن، علیه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوری است که متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده است. برخی از عناوین این دفتر عبارتند از:
* ایجاد تفرقه و نزاع مذهبی؛
جاسوسان انگلیسی، طیّ دو قرن گذشته نقش مهمّی در ایجاد جنگهای فرقهای داشتهاند.
* ترویج فرهنگ غربی از راههای مختلف؛
راه اندازی مدارس و نشر تعالیم اروپایی میان مسلمانان، جلوه دادن شیوهی زندگی اروپایی به وسیلهی آثار سینمایی، ترجمهی کتب، نشریات، روزنامهها و اعطای بورسیه به دانشجویان مسلمان، تنها بخش کوچکی از این جریان را به خود اختصاص میدهد.
* ترویج مفاسد اخلاقی از طریق اشاعهی قمار، شرب خمر و...؛
کاردینال لافیگری، یکی از مبلّغان مسیحی اعتراف میکند که اسلام، محکمترین دینی است که زیر بار اسارت نمیرود و آرزو میکند که روزی، همهی مسلمانان، مسیحی شوند. (3)
* حمله به اسلام و شخصیّتهای دینی و مذهبی مسلمانان، به ویژه حضرت ختمی مرتبت، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
وارونه جلوه دادن حقایق دینی اسلام و سیره و سنّت مسلمانان نزد ساکنان غرب، کشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحای مختلف و... تنها نمونههای بارزی از این توطئهی کثیف علیه جهان اسلام بوده است.
* راه اندازی فرقهی وهّابیت در قطب و مرکز سکونت اهل سنّت؛
* تأسیس فرقهی بهائیّت در قطب و مرکز سکونت شیعیان؛
تأسیس فرقهی وهّابیت در کشور « عربستان »، د ر نیمهی اوّل 12 هـ. ق. و در کنار آن، راه اندازی فرقهی بهائیت در « ایران »، در نیمهی دوم قرن 13 هـ. ق نطفهی بزرگترین اختلاف و درگیری و در نتیجه، منفذ مجرای تخلیهی همهی قوای مسلمانان منطقه را در خود داشت.
* در « شبه قارهی هند » نیز در نیمهی اوّل قرن 13 هـ. ق. فرقهی شیخیّه پا به عرصه نهاد.
این جریان، مرهون عواملی چون دسیسهی استعمارگران از یک سو و خودفروختگی، جهالت و خیانت عوامل مسلمان از دیگر سو بود. این دو، از بیخبری و غفلت جماعتی از مسلمانان مستضعف نیز حدّاکثر بهره برداری را کردند.
این سه انحراف فرقهای بزرگ در درون این جغرافیای اسلامی اتّفاق افتاد؛ امّا به دلیل داشتن خاستگاه و رویکردی خارجی، امکان بسیاری برای نابودی فرهنگی و مذهبی این منطقه و در پی آن، ثروتهای مادّی مردم به همراه داشت.
این سه جریان اصلی و انحرافی را با مشخّصات عمومی زیر میتوان شناسایی کرد:
1. رویکرد بخشی از اصول آنها به آموزههای دینی و مذهبی؛
2. گرایش سیاسی به جریانهای استعماری؛
3. تأکید و اصرار بر اندیشهی جدایی دین از سیاست؛
4. رویکرد تفرقهافکنانه در جامعهی اسلامی؛
5. توسّل به سلاح شبهه افکنی و ایجاد تردید، به قصد خارج کردن رقیب از میدان؛ البتّه به نفع استعمار.
شرح عملکرد و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این سه جریان فرقهای، طیّ حدود دو قرن اخیر، دفتر بزرگی است که در این صفحات نمیگنجد؛ امّا میتوان به استناد همهی آنچه که گذشته و اسناد آن موجود است، نتیجه گرفت که اینان نقش عمدهای را در نتایج زیر ایفا نمودهاند:
1. سلب حیثیّت معنوی از آموزههای دینی؛
2. ایجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
3. نابود کردن بسیاری از فرصتها؛
4. گشوده شدن بیش از پیش دستهای استعمار بر حیات مادّی و معنوی جهان اسلام؛
5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماری در مجامع جهانی و نقاط عطف مهم؛
6. درگیر کردن جوانان به آلودگیهای اخلاقی، افیونها و...؛
7. ایفای نقش ستون پنجم و جاسوسی برای عوامل داخلی استعمار و سازمانهای اطّلاعاتی بیگانه؛
8. شناسایی اشخاص حقیقی و حقوقی مجاهد و مبارز بر ضدّ یهود، صهیونیسم و غرب و معرفی آنان به دشمنان اسلام؛
9. ایجاد بلوا و جنجال رسانهای و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان و تضعیف قوای مسلمانان؛
10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به کشورهای اسلامی؛
11. ستیز با رویکردهای فعّال فرهنگی و مذهبی مستقلّ جهان اسلام و زمینه سازی برای عمل استعمارگران در شرق اسلامی؛
12. مقاومت در برابر احیاگری دینی مسلمانان در جهان معاصر.
این جریانات در پیوند با کانونهای فساد، به زودی تبدیل به آلت دست استعمار و یهود در منطقهی خود شدند.
بر همگان مکشوف است که مرکز اصلی بهائیّت در « فلسطین » اشغالی (حیفا و عکا) در حالی پا برجا، آباد و در امان است که صاحبان اصلی فلسطین، مجال نفس کشیدن را در این منطقه ندارند.
کدامین جریان مذهبی یا قدرت سیاسی میتوانست تمامی امکان و ابنیهی اسلامی مستقر در « حجاز » را از صفحهی زمین محو کند؛ چنان که وهّابیون با تمام قدرت مرتکب آن شدند؟ به همان سان که همین جریان، از اوّلین روزهای حضور متّفقین غربی، یعنی ائتلاف صلیب و صهیون در « عراق »، همهی نیروی خود را برای کشتار مسلمانان و مردم آسیب دیده در کار وارد کرده و حتّی یک گلوله به سوی نیروهای شیطانی « آمریکا » و « انگلیس » پرتاب نکردند.
طیّ سه دههی اخیر، درست در شرایطی که غرب، افول و پایان تاریخ خود را به تجربه نشست، جمع کثیری از مستضعفان غربی در پی کشف راه رهایی، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام، رقم اوّل رشد را در میان همهی فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جریان سوم فرقه سازی سر بر آورد. این جریان نوپا که از میان مجامع مخفی ماسونی و سازمانهای امنیّتی ائتلاف صلیب و صهیون (موساد، سیا و ام. آی. سیکس) سر برآورد، با استفاده از شرایط تاریخی ایجاد شده (4) و همهی امکانات مالی، امنیّتی و اجتماعی غرب، در یک فهرست طولانی، حدود چهار هزار عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.
دائره المعارف منتشر شدهی جریانهای فرقهای، در این فهرست به طور رسمی، قریب به دو هزار فرقه را بر میشمرد. فرقههای نوظهور که در غرب با اسم میکستر (مخلوط کننده)، شناخته میشوند، دست به پلورالیسمِ وحشتناکی زدند تا این گمان به وجود بیاید که راه دست یابی به معنویّت، دین و آسمان، تنها اسلام و ادیان ابراهیمی شرقی نیستند.
این فرقهها با اختلاط و امتزاج آموزههای بیبنیاد بر همنان هندویی، سرخ پوستان « آمریکای لاتین »، نحلههای مسیحی، آموزههای کابالایی یهودی و تجربههای فرادرمانی که به صدها شاخه تقسیم شدهاند، بشر مبتلای غربی و ساکنان خود باختهی شرقی را مواجه با گسترهی بزرگی از جریانهای فرقهای شبه مذهبی و شبه عرفانی کردند.
به جز همّت شیطانیِ جریانهای ذکر شدهی ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل دیگری، زمینههای کارگر افتادن دسیسهها را فراهم آوردند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. خستگی انسان غربی از ازدحام تکنیک، تکنولوژی و زندگی کسالت بار مدرن قرن بیستم؛
2. غیبت آموزههای اصیل دینی اسلامی در سطحی وسیع و در صحنهی حیات اجتماعی انسان معاصر؛
3. تجربهی پایان تاریخ غربی و به صدا درآمدن زنگ این تاریخ کهنه به نام دین و به نام خدا؛
4. تلاش سران مجامع مخفی و گردانندگان جهان و غرب برای پاسخ گویی به طلب و تشنگی طبیعی مستضعفان غربی جویای دین و معنویّت از طریق سراب فرقههای شبه مذهبی؛
5. تلاش غرب برای مقابله با اسلام و خیزشهای مذهبی دوران معاصر؛
6. تلاش غرب برای استمرار دورهی فاعلیّت فرهنگی و تمدّنی خود در عصر افول و سقوط.
نباید از نظر دور داشت که دلّالگی شیطان برای بسط جداییها و چند دستگیها میان ابنای بشر، نقش عمدهای در این ماجرا داشته است.
درست در همین شرایط، فرقههای نخ نما و خاموش دورهی دوم نیز مجال حرکت و تلاش را برای خود فراهم دیده و دست در کار وارد کردند و با تجمّع قوا و متشکّل کردن نیروها، هم دوش با فرقههای نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.
بر هیچ کس پوشیده نیست که فرقههایی همچون اسماعیلیه، صوفیه، قادیانیه و حتّی بهائیّت که در اثر موج بزرگ خیزش اسلامی در « ایران » در سایه و کنجی خزیده بودند و حتّی هیچ مجالی برای گفت و گو و عرض اندام نیز در خود سراغ نداشتند، با کمک سرویسهای امنیّتی غرب و با شناسایی قبلی، امکان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بین المللی را به دست آوردند. به این ترتیب دسیسههای غرب به آنها حیاتی دوباره بخشید.
جریانهای فرقهای نوظهور و شبه مذهبی را با مشخّصات زیر میتوان شناسایی کرد:
1. سکوت و انفعال در برابر غرب، استکبار و ظلم مستکبران صلیبی و صهیونی؛
2. فقدان تکلیف، شریعت و تعهّدات قابل قبول و تعریف عقل و شرع؛
3. فقدان طرحی قابل دفاع برای آینده و جایگزین مناسبات بحران زدهی کنونی؛
4. دامن زدن به پلورالیسم مذهبی؛
5. تکیه کننده بر حیات فردی و نحلهای؛
6. تساهل و تسامح در مناسبات فردی و جمعی زنان و مردان؛
7. شکستن مرزهای حلّیت و حرمت در خورد، خوراک و روابط مردان و زنان؛
8. آلودگی به درجات مختلف از شرک، نفاق و حتّی کفر (ثنویّت، تثلیث، ضدّ خدایی و شیطان پرستی)؛
9. ارتباط پنهان با مجامع ماسونی و صهیونی؛
10. فقدان نظام جامع عقیدتی، اخلاقی و عملی، متناسب با نیازهای مادّی و فرهنگی انسانها؛
11. ابتلا به افراط و تفریط در آموزهها؛
12. هم سویی با خاستگاه و اهداف غرب و صهیونیسم بین الملل.
به کارگیری ابزار نوین رسانهای (رادیو، تلویزیون، ماهواره و اینترنت) و محصولات جدید سمعی و بصری (لوحهای فشرده) با استفاده از سرمایههای حامیان صلیبی و صهیونی و سرریز این جریانهای فرقهای، این امکان را فراهم آورد که تیراژ و شمارگان بیسابقه، در میان عموم مردم ساکن شرق اسلامی به گردش درآید.
توزیع رایگان آثار و منشورات، تأسیس هزاران سایت بر روی شبکهی جهانی اینترنت، راه اندازی شبکههای اجتماعی، کلیساهای تلویزیونی و خانگی و تشکیل محافل در خانهها و... بر سرعت دامن گستردن این جریانها افزوده است.
طیّ سی سال اخیر، سازمانها و نهادهای رسمی فرهنگی در کشور، به دلایل مختلف، قادر به ردیابی و شناسایی خطرهای تهدید کنندهی فرهنگی نبودند؛ بلکه نقش بازدارنده و منفی نیز در این میدان ایفا کردهاند.
به دلیل ابتلای این سازمانها و نهادهای دولتی وابسته به ردیف بودجهی رسمی کشوری به:
1. نظام بروکراتیک اداری؛
2. مدیریّت حزبی و قبیلهای با عمر کوتاه فصلی؛
3. کارشناسان حقوق بگیر و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
4. فقدان انگیزه و درد؛
5. فقدان استراتژی کلان فرهنگ و سیاست فرهنگی مدوّن؛
6. عوامل نفوذی بیگانه و جاسوس در لباس عوامل خودی؛
7. و مصونیّت ویژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان وخبرنگاران،
آنها قادر به رصد وقایع و جریانها و جبران خسارات نبودند و در این میان، گاه خود، مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزههای مشکوک و مردود نیز شدند؛ چنان که طیّ سالهای اخیر، آثار مکتوب جریانهای فرقهای نوظهور از مجاری رسمی گذر کرده و با طیّ مراتب، امکان حضور در شهر و کوی و برزن را یافتهاند.
به جرئت میتوان اعلام داشت: بیش از یکصد میلیون نسخه از این آثار در « ایران » توزیع شده است.
ملاحظات سیاسی و درگیریهای حزبی و گروهی داخلی نیز در غفلت از این ماجرا و اخذ تصمیم به موقع و قاطع بیتأثیر نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در میان مردم و به ویژه نسل جوان، بسیاری از حسّاسیتها و غیرت ورزیهای دینی و ملّی کم رنگ شده و جای خود را به نوعی تساهل و تسامح بخشیده است؛ بخش بزرگی از سنّتهای پسندیده، ضعیف و کم رنگ شده و زشتی انجام برخی از رفتارها و بدیها از بین رفته است.
ابتلا به خور و خواب، شهوت، دوری گزیدن از ازدواج و قبول مسئولّیت خانوادگی، افزایش طلاق و گسست پیوندهای خانوادگی، تنها بخشی از عوارض این رویدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بیگانه و ائتلاف صلیب وصهیون است. مشکل ما اینجاست که:
1. از دشمن و دشمنی ورزیدن بیوقفهاش غفلت میورزیم؛
2. بدون ملاحظهی تاریخ گذشته، با نوعی ساده لوحی، رویدادها را بریده و نقطهای مطالعه میکنیم و از شناسایی جریانی پرهیز داریم؛
3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها و سازمانها محدود کرده و به اشخاص حقوقی مصونیّت بیش از اندازه بخشیدهایم؛
4. مناصب و پستها را نه بر اساس لیاقت و ضرورت، بلکه بر اساس تمایلات حزبی و قبیلهای، بین اشخاص تقسیم کردهایم؛
5. از شنیدن آمار و اطّلاعات واقعی پرهیز میکنیم و به تملّق گویان و چاپلوسان، مجال جولان میدهیم؛
6. از آخر الزّمان و مأموریّت الهی بنی اسماعیل برای تأسیس حکومت جهانی غفلت داریم؛ به همان سان که چشم خود را بر تمنّای بنی اسرائیل برای تأسیس امپراتوری جهانی بستهایم؛
7. از سرمایهها و امکانات بالقوّه انسانی و توان فرهنگی موجود در کشور که میتواند ما را در گذار از این شرایط یاری دهد، تنها به دلیل سوء تفاهمها و پچ پچهای اطرافیان و نزدیکان غفلت داریم.
والسّلام علی من التّبع الهدی
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول
مدّعیانِ لاف زن، اهوا و آرای شرکت آلود را در اصول عقاید و دستور کار خود وارد ساختهاند تا خلق عالم را در مسیر هواجس و هوسها رهزنی کنند. از همین رو، سابقهی نحلهها و فرقهها به درازای سابقهی ادیان و ملل آسمانی است. آنها در میان عموم اقوام نیز سابقه داشته است و هم اکنون نیز به صورتهای مختلف جریان دارند.
در جهان اسلام، از اوّلین سالهای بعثت نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، التقاط و امتزاج آرا و اهوا، موجد نحلهها شدند. کتاب « ملل و نحل » مرحوم شهرستانی، فهرستی طولانی از این مجموعه که بیشترین آنها متعلّق به دوران گذشتهاند، (521 هـ. ق. ) ارائه کرده است.
ابوالفتح محمّد بن عبدالکریم شهرستانی، در زمان سلطان سنجر و به سال 548 هـ. ق- حدود نُه قرن پیش - فوت کرد. همچنان که گفته شد، او در مجموعهی دو جلدی ملل و نحل که به فارسی به اسم « توضیح الملل » منتشر شده، فهرستی طولانی از عموم ادیان و فرقهها را که صدها مورد را شامل میشود و در عصر او شناخته شده بود، ارائه کرده است.
پس از شهرستانی، یعنی از قرن ششم هجری قمری تا دوران معاصر، صدها و هزاران فرقهی دیگر به این مجموعه افزوده شده است. به قول شاعر:
جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه *** چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
در دوران معاصر؛ یعنی از قرن دوازدهم هجری قمری تا عصر ما، در دو نقطه عطف مهم، از خانهی سیاه استعمارگران، به ویژه از سوی « انگلستان »، فرقهها و نحلههای فراوانی ایجاد و در دامان جوامع شرقی و غربی رها شدند تا هر لحظه بر میزان تفرّق و تشتّت مستضعفان افزوده شود و مجال اتّحاد و اتّفاق آنان بیش از پیش گرفته شود. تردیدی نیست که آنان، در میان این رودخانهی گِل آلود فرهنگی و اجتماعی، ماهی دلخواه خود را صید کردهاند.
تصوّر بیخصم زیستن
سون وو که در « ایران » او را با نام سون تزو میشناسند و در زمرهی یکی از قدیمیترین استراتژیستهای نظامی دوران کهن و در خدمت امپراتوران « چین » بوده، در یکی از آثار خود، با نام « هنر جنگ » (1) مینویسد:در مسائل نظامی، این مطلب یکی از اصول است که: فرض را بر نیامدن دشمن نباید گذاشت؛ بلکه باید دربارهی سرعت مقابله با وی اندیشه کرد.
همچنین نباید فکر کرد که دشمن حمله نمیکند؛ بلکه باید درصدد شکست ناپذیر کردن خود بود.
او برای ضربه زدن به دشمن، امیران و فرماندهان کشور در حال نبرد، طرحها و نقشههای شگفتی را به عنوان مجموعهای از استراتژیهای ضربه زدن مطرح میکند. برخی از سرفصلهای این استراتژیها عبارتند از:
1. گاه از اطراف آنها عقلا و اشخاص صاحب فضیلت را دور کنید تا مشاور نداشته باشند؛
2. خائنانی را به کشورش بفرستید تا بنیان ادارهی وی را بر کنند؛
3. به کمک فریبکاریهای مزوّرانه، وزیران را از حکّام جدا کنید؛
4. پیشه وران زبر دست را به کشورش گسیل دارید تا مردم را به اسراف تشویق کنند؛
5. موسیقی دانان و رقّاصان گستاخ و بیعفّت به وی دهید تا عادات آنها را دگرگون سازند؛
6. زنان زیبا به وی بدهید تا عقل از سر آنها به در رود و... .
پوشیده نیست که همهی این خطوط استراتژیک، طیّ سالهای اخیر در مورد کشورهای اسلامی و به قصد ضربه زدن به نظامهای سیاسی مردمی و از جمله « ایران » اسلامی به کار گرفته شدهاند. هر یک از این خطوط به تنهایی، جبههای را فراروی ما میگشاید و بخشی از حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ما را هدف قرار میدهد تا زمانی که به تدریج، امکان فروپاشی از درون یا تضعیف همهی قوا، حاصل و بیهزینهای جدّی، قلّهای و کشوری فتح شود.
تأسیس و تقویت فرقهها و گسیل جریانهای فرقهای در کشورهای اسلامی، همچون ایران، یکی از مهمترین حیلهها و حربههای استعمار برای ضربه زدن به اتّحاد و اتّفاق مردم بوده و هست.
چنان که گفته شد و بنا به روایت کتاب « ملل و نحل » از صدر اسلام، نحلهها و فرقههای بسیاری در اقصا نقاط جهان اسلام پا رفتند. عموم این فرقهها، به عنوان جریانهایی مذهبی و اجتماعی در جامعهی اسلامی قابل شناساییاند و با رویکردی داخلی به جغرافیای فرهنگی مشرق اسلامی، راه خود را پی میگیرند. این جریانها حاصل و محصول:
1. عدول از صراط مستقیم مطرح شده از سوی کتاب الله و آل الله (عترت رسول ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم))؛
2. غفلت دانسته یا جاهلانه دربارهی مبادی و منابع اصول دینی؛
3. اختلاط و التقاط آموزهها؛
4. و بالاخره تعصّبها و خودخواهیهای حزبی و قبیلهای هستند.
این جریان پیامدهای گوناگونی داشته که گفت و گو و تشریح آن از حوصلهی این مقاله خارج است.
در نقطه عطف مهمّ دیگری، طیّ قرون 12 و 13 هـ.. ق. مرزهای خاکی و فرهنگی شرق اسلامی توسط استعمارگران در نوردیده شد. مطالعهی مراکز مطالعاتی مسیحی دربارهی اسلام و مسلمانان و آگاهی مستشرقان از بسیاری از ظرفیّتها و نقطه ضعفها، انگیزهای شد تا استعمارگران موارد زیر را در دستور کار خود قرار دهند:
1. پشیمان کردن مسلمانان و مشرق زمینیان از همهی کین ورزیهایشان علیه غرب؛
2. درگیر کردن همهی قوای موجود در این منطقه با هم؛
3. تأسیس فرقههای جدید؛
4. و تقویت نقاط گسل میان مذاهب و فرق.
آنها به خوبی میدانستند که در شرق اسلامی، ظرفیّت لازم برای سر بر آوردن یک جریان بزرگ سیاسی و اجتماعی دینی وجود دارد. تجربهی امپراتوری عثمانی و سالها تلاش و مبارزهی غرب برای از هم پاشیدن این امپراتوری مسلمان، کافی بوده است که غرب تلاش نماید تا برای همیشه زمینههای مجتمع شدن قوای مسلمانان را حول مذهب و رهبری مذهبی و دینی از بین ببرد.
صلیبیها بر این باور بودند:
اگر مسلمانان در یک امپراتوری اسلامی متّحد شوند، خطر بزرگی خواهند بود یا ممکن است نعمتی برای جهان باشند. آنها تا زمانی که متفرّق هستند و با یکدیگر سازگاری ندارند، بدون وزن و اثر هستند و از آیندهی آنان نباید هراس داشته باشیم. (2)
با این رویکرد، آنها همهی همّ خود را مصروف در هم شکستن اتّحاد مسلمانان، نفوذ در میان آنان و فاسد کردن مناسبات و معاملاتشان کردند.
تاریخ دسیسهی غرب صلیبی و متّحد صهیونیست آن، علیه اسلام و مسلمانان، دفتر قطوری است که متأسّفانه از چشم مسلمانان دور مانده است. برخی از عناوین این دفتر عبارتند از:
* ایجاد تفرقه و نزاع مذهبی؛
جاسوسان انگلیسی، طیّ دو قرن گذشته نقش مهمّی در ایجاد جنگهای فرقهای داشتهاند.
* ترویج فرهنگ غربی از راههای مختلف؛
راه اندازی مدارس و نشر تعالیم اروپایی میان مسلمانان، جلوه دادن شیوهی زندگی اروپایی به وسیلهی آثار سینمایی، ترجمهی کتب، نشریات، روزنامهها و اعطای بورسیه به دانشجویان مسلمان، تنها بخش کوچکی از این جریان را به خود اختصاص میدهد.
* ترویج مفاسد اخلاقی از طریق اشاعهی قمار، شرب خمر و...؛
کاردینال لافیگری، یکی از مبلّغان مسیحی اعتراف میکند که اسلام، محکمترین دینی است که زیر بار اسارت نمیرود و آرزو میکند که روزی، همهی مسلمانان، مسیحی شوند. (3)
* حمله به اسلام و شخصیّتهای دینی و مذهبی مسلمانان، به ویژه حضرت ختمی مرتبت، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
وارونه جلوه دادن حقایق دینی اسلام و سیره و سنّت مسلمانان نزد ساکنان غرب، کشتار خاموش علما و سخنوران مسلمان به انحای مختلف و... تنها نمونههای بارزی از این توطئهی کثیف علیه جهان اسلام بوده است.
* راه اندازی فرقهی وهّابیت در قطب و مرکز سکونت اهل سنّت؛
* تأسیس فرقهی بهائیّت در قطب و مرکز سکونت شیعیان؛
تأسیس فرقهی وهّابیت در کشور « عربستان »، د ر نیمهی اوّل 12 هـ. ق. و در کنار آن، راه اندازی فرقهی بهائیت در « ایران »، در نیمهی دوم قرن 13 هـ. ق نطفهی بزرگترین اختلاف و درگیری و در نتیجه، منفذ مجرای تخلیهی همهی قوای مسلمانان منطقه را در خود داشت.
* در « شبه قارهی هند » نیز در نیمهی اوّل قرن 13 هـ. ق. فرقهی شیخیّه پا به عرصه نهاد.
این جریان، مرهون عواملی چون دسیسهی استعمارگران از یک سو و خودفروختگی، جهالت و خیانت عوامل مسلمان از دیگر سو بود. این دو، از بیخبری و غفلت جماعتی از مسلمانان مستضعف نیز حدّاکثر بهره برداری را کردند.
این سه انحراف فرقهای بزرگ در درون این جغرافیای اسلامی اتّفاق افتاد؛ امّا به دلیل داشتن خاستگاه و رویکردی خارجی، امکان بسیاری برای نابودی فرهنگی و مذهبی این منطقه و در پی آن، ثروتهای مادّی مردم به همراه داشت.
این سه جریان اصلی و انحرافی را با مشخّصات عمومی زیر میتوان شناسایی کرد:
1. رویکرد بخشی از اصول آنها به آموزههای دینی و مذهبی؛
2. گرایش سیاسی به جریانهای استعماری؛
3. تأکید و اصرار بر اندیشهی جدایی دین از سیاست؛
4. رویکرد تفرقهافکنانه در جامعهی اسلامی؛
5. توسّل به سلاح شبهه افکنی و ایجاد تردید، به قصد خارج کردن رقیب از میدان؛ البتّه به نفع استعمار.
شرح عملکرد و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این سه جریان فرقهای، طیّ حدود دو قرن اخیر، دفتر بزرگی است که در این صفحات نمیگنجد؛ امّا میتوان به استناد همهی آنچه که گذشته و اسناد آن موجود است، نتیجه گرفت که اینان نقش عمدهای را در نتایج زیر ایفا نمودهاند:
1. سلب حیثیّت معنوی از آموزههای دینی؛
2. ایجاد رخنه در صفوف مسلمانان؛
3. نابود کردن بسیاری از فرصتها؛
4. گشوده شدن بیش از پیش دستهای استعمار بر حیات مادّی و معنوی جهان اسلام؛
5. منفعل ساختن جهان اسلام در وقت مواجهه با غرب استعماری در مجامع جهانی و نقاط عطف مهم؛
6. درگیر کردن جوانان به آلودگیهای اخلاقی، افیونها و...؛
7. ایفای نقش ستون پنجم و جاسوسی برای عوامل داخلی استعمار و سازمانهای اطّلاعاتی بیگانه؛
8. شناسایی اشخاص حقیقی و حقوقی مجاهد و مبارز بر ضدّ یهود، صهیونیسم و غرب و معرفی آنان به دشمنان اسلام؛
9. ایجاد بلوا و جنجال رسانهای و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان و تضعیف قوای مسلمانان؛
10. همراه شدن با استعمارگران در حمله به کشورهای اسلامی؛
11. ستیز با رویکردهای فعّال فرهنگی و مذهبی مستقلّ جهان اسلام و زمینه سازی برای عمل استعمارگران در شرق اسلامی؛
12. مقاومت در برابر احیاگری دینی مسلمانان در جهان معاصر.
این جریانات در پیوند با کانونهای فساد، به زودی تبدیل به آلت دست استعمار و یهود در منطقهی خود شدند.
بر همگان مکشوف است که مرکز اصلی بهائیّت در « فلسطین » اشغالی (حیفا و عکا) در حالی پا برجا، آباد و در امان است که صاحبان اصلی فلسطین، مجال نفس کشیدن را در این منطقه ندارند.
کدامین جریان مذهبی یا قدرت سیاسی میتوانست تمامی امکان و ابنیهی اسلامی مستقر در « حجاز » را از صفحهی زمین محو کند؛ چنان که وهّابیون با تمام قدرت مرتکب آن شدند؟ به همان سان که همین جریان، از اوّلین روزهای حضور متّفقین غربی، یعنی ائتلاف صلیب و صهیون در « عراق »، همهی نیروی خود را برای کشتار مسلمانان و مردم آسیب دیده در کار وارد کرده و حتّی یک گلوله به سوی نیروهای شیطانی « آمریکا » و « انگلیس » پرتاب نکردند.
طیّ سه دههی اخیر، درست در شرایطی که غرب، افول و پایان تاریخ خود را به تجربه نشست، جمع کثیری از مستضعفان غربی در پی کشف راه رهایی، دست به دامان اسلام زدند و به اعتراف آمار، اسلام، رقم اوّل رشد را در میان همهی فرق و مذاهب در جهان به دست آورد، جریان سوم فرقه سازی سر بر آورد. این جریان نوپا که از میان مجامع مخفی ماسونی و سازمانهای امنیّتی ائتلاف صلیب و صهیون (موساد، سیا و ام. آی. سیکس) سر برآورد، با استفاده از شرایط تاریخی ایجاد شده (4) و همهی امکانات مالی، امنیّتی و اجتماعی غرب، در یک فهرست طولانی، حدود چهار هزار عنوان فرقه را به خود اختصاص داده است.
دائره المعارف منتشر شدهی جریانهای فرقهای، در این فهرست به طور رسمی، قریب به دو هزار فرقه را بر میشمرد. فرقههای نوظهور که در غرب با اسم میکستر (مخلوط کننده)، شناخته میشوند، دست به پلورالیسمِ وحشتناکی زدند تا این گمان به وجود بیاید که راه دست یابی به معنویّت، دین و آسمان، تنها اسلام و ادیان ابراهیمی شرقی نیستند.
این فرقهها با اختلاط و امتزاج آموزههای بیبنیاد بر همنان هندویی، سرخ پوستان « آمریکای لاتین »، نحلههای مسیحی، آموزههای کابالایی یهودی و تجربههای فرادرمانی که به صدها شاخه تقسیم شدهاند، بشر مبتلای غربی و ساکنان خود باختهی شرقی را مواجه با گسترهی بزرگی از جریانهای فرقهای شبه مذهبی و شبه عرفانی کردند.
به جز همّت شیطانیِ جریانهای ذکر شدهی ضدّ اسلام و ضدّ انسان، عوامل دیگری، زمینههای کارگر افتادن دسیسهها را فراهم آوردند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. خستگی انسان غربی از ازدحام تکنیک، تکنولوژی و زندگی کسالت بار مدرن قرن بیستم؛
2. غیبت آموزههای اصیل دینی اسلامی در سطحی وسیع و در صحنهی حیات اجتماعی انسان معاصر؛
3. تجربهی پایان تاریخ غربی و به صدا درآمدن زنگ این تاریخ کهنه به نام دین و به نام خدا؛
4. تلاش سران مجامع مخفی و گردانندگان جهان و غرب برای پاسخ گویی به طلب و تشنگی طبیعی مستضعفان غربی جویای دین و معنویّت از طریق سراب فرقههای شبه مذهبی؛
5. تلاش غرب برای مقابله با اسلام و خیزشهای مذهبی دوران معاصر؛
6. تلاش غرب برای استمرار دورهی فاعلیّت فرهنگی و تمدّنی خود در عصر افول و سقوط.
نباید از نظر دور داشت که دلّالگی شیطان برای بسط جداییها و چند دستگیها میان ابنای بشر، نقش عمدهای در این ماجرا داشته است.
درست در همین شرایط، فرقههای نخ نما و خاموش دورهی دوم نیز مجال حرکت و تلاش را برای خود فراهم دیده و دست در کار وارد کردند و با تجمّع قوا و متشکّل کردن نیروها، هم دوش با فرقههای نوظهور، به جان مستضعفان جهان افتادند.
بر هیچ کس پوشیده نیست که فرقههایی همچون اسماعیلیه، صوفیه، قادیانیه و حتّی بهائیّت که در اثر موج بزرگ خیزش اسلامی در « ایران » در سایه و کنجی خزیده بودند و حتّی هیچ مجالی برای گفت و گو و عرض اندام نیز در خود سراغ نداشتند، با کمک سرویسهای امنیّتی غرب و با شناسایی قبلی، امکان جان گرفتن دوباره و حضور در مجامع بین المللی را به دست آوردند. به این ترتیب دسیسههای غرب به آنها حیاتی دوباره بخشید.
جریانهای فرقهای نوظهور و شبه مذهبی را با مشخّصات زیر میتوان شناسایی کرد:
1. سکوت و انفعال در برابر غرب، استکبار و ظلم مستکبران صلیبی و صهیونی؛
2. فقدان تکلیف، شریعت و تعهّدات قابل قبول و تعریف عقل و شرع؛
3. فقدان طرحی قابل دفاع برای آینده و جایگزین مناسبات بحران زدهی کنونی؛
4. دامن زدن به پلورالیسم مذهبی؛
5. تکیه کننده بر حیات فردی و نحلهای؛
6. تساهل و تسامح در مناسبات فردی و جمعی زنان و مردان؛
7. شکستن مرزهای حلّیت و حرمت در خورد، خوراک و روابط مردان و زنان؛
8. آلودگی به درجات مختلف از شرک، نفاق و حتّی کفر (ثنویّت، تثلیث، ضدّ خدایی و شیطان پرستی)؛
9. ارتباط پنهان با مجامع ماسونی و صهیونی؛
10. فقدان نظام جامع عقیدتی، اخلاقی و عملی، متناسب با نیازهای مادّی و فرهنگی انسانها؛
11. ابتلا به افراط و تفریط در آموزهها؛
12. هم سویی با خاستگاه و اهداف غرب و صهیونیسم بین الملل.
به کارگیری ابزار نوین رسانهای (رادیو، تلویزیون، ماهواره و اینترنت) و محصولات جدید سمعی و بصری (لوحهای فشرده) با استفاده از سرمایههای حامیان صلیبی و صهیونی و سرریز این جریانهای فرقهای، این امکان را فراهم آورد که تیراژ و شمارگان بیسابقه، در میان عموم مردم ساکن شرق اسلامی به گردش درآید.
توزیع رایگان آثار و منشورات، تأسیس هزاران سایت بر روی شبکهی جهانی اینترنت، راه اندازی شبکههای اجتماعی، کلیساهای تلویزیونی و خانگی و تشکیل محافل در خانهها و... بر سرعت دامن گستردن این جریانها افزوده است.
طیّ سی سال اخیر، سازمانها و نهادهای رسمی فرهنگی در کشور، به دلایل مختلف، قادر به ردیابی و شناسایی خطرهای تهدید کنندهی فرهنگی نبودند؛ بلکه نقش بازدارنده و منفی نیز در این میدان ایفا کردهاند.
به دلیل ابتلای این سازمانها و نهادهای دولتی وابسته به ردیف بودجهی رسمی کشوری به:
1. نظام بروکراتیک اداری؛
2. مدیریّت حزبی و قبیلهای با عمر کوتاه فصلی؛
3. کارشناسان حقوق بگیر و فاقد اطّلاعات و تجربه؛
4. فقدان انگیزه و درد؛
5. فقدان استراتژی کلان فرهنگ و سیاست فرهنگی مدوّن؛
6. عوامل نفوذی بیگانه و جاسوس در لباس عوامل خودی؛
7. و مصونیّت ویژه در برابر هر گونه نقد و پرسش خبرگان وخبرنگاران،
آنها قادر به رصد وقایع و جریانها و جبران خسارات نبودند و در این میان، گاه خود، مبدّل به عامل توسعه و نشر آموزههای مشکوک و مردود نیز شدند؛ چنان که طیّ سالهای اخیر، آثار مکتوب جریانهای فرقهای نوظهور از مجاری رسمی گذر کرده و با طیّ مراتب، امکان حضور در شهر و کوی و برزن را یافتهاند.
به جرئت میتوان اعلام داشت: بیش از یکصد میلیون نسخه از این آثار در « ایران » توزیع شده است.
ملاحظات سیاسی و درگیریهای حزبی و گروهی داخلی نیز در غفلت از این ماجرا و اخذ تصمیم به موقع و قاطع بیتأثیر نبوده است. حسب آنچه رخ داده، امروزه در میان مردم و به ویژه نسل جوان، بسیاری از حسّاسیتها و غیرت ورزیهای دینی و ملّی کم رنگ شده و جای خود را به نوعی تساهل و تسامح بخشیده است؛ بخش بزرگی از سنّتهای پسندیده، ضعیف و کم رنگ شده و زشتی انجام برخی از رفتارها و بدیها از بین رفته است.
ابتلا به خور و خواب، شهوت، دوری گزیدن از ازدواج و قبول مسئولّیت خانوادگی، افزایش طلاق و گسست پیوندهای خانوادگی، تنها بخشی از عوارض این رویدادها هستند.
آنچه رخ داده، خواست عوامل بیگانه و ائتلاف صلیب وصهیون است. مشکل ما اینجاست که:
1. از دشمن و دشمنی ورزیدن بیوقفهاش غفلت میورزیم؛
2. بدون ملاحظهی تاریخ گذشته، با نوعی ساده لوحی، رویدادها را بریده و نقطهای مطالعه میکنیم و از شناسایی جریانی پرهیز داریم؛
3. مجال پرسش و نقد را به عموم نهادها و سازمانها محدود کرده و به اشخاص حقوقی مصونیّت بیش از اندازه بخشیدهایم؛
4. مناصب و پستها را نه بر اساس لیاقت و ضرورت، بلکه بر اساس تمایلات حزبی و قبیلهای، بین اشخاص تقسیم کردهایم؛
5. از شنیدن آمار و اطّلاعات واقعی پرهیز میکنیم و به تملّق گویان و چاپلوسان، مجال جولان میدهیم؛
6. از آخر الزّمان و مأموریّت الهی بنی اسماعیل برای تأسیس حکومت جهانی غفلت داریم؛ به همان سان که چشم خود را بر تمنّای بنی اسرائیل برای تأسیس امپراتوری جهانی بستهایم؛
7. از سرمایهها و امکانات بالقوّه انسانی و توان فرهنگی موجود در کشور که میتواند ما را در گذار از این شرایط یاری دهد، تنها به دلیل سوء تفاهمها و پچ پچهای اطرافیان و نزدیکان غفلت داریم.
والسّلام علی من التّبع الهدی
پینوشتها:
1. این کتاب با عنوان « آیین رزم » به زبان فارسی ترجمه و توسط انتشارات هلال چاپ و منتشر شده است.
2. دوپاسکیه، روژه، اسلام بحران عصر ما، ترجمهی حسن حبیبی، ص 51.
3. نظری، مرتضی، بررسی شیوههای تبلیغاتی مسیحیّت، ص 96.
4. در کتاب غرب و آخر الزّمان به طور مفصّل به موضوع پرداختهایم.
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول