گسترش اسلام در غرب و بروز تمایلات اسلام خواهانه طیّ دهههای اخیر، بیش از هر زمان این تهدید را جدّی و واقعی جلوه میدهد.
« ایالات متّحدهی امریکا » اگرچه در آخرین منزل از تمدّن تکنولوژیک غربی نشسته است؛ امّا فاقد تاریخ و اسطوره است. عمران این کشور بیش از دویست سال نیست؛ کلونی بزرگی از مهاجران که به دلایل مختلف گرد هم آمدهاند. این امر به منزلهی نداشتن عاملی مشترک برای حفظ وحدت ملّی و وحدت رویّه است.
بخشی از این خلأ را قهرمانان نو به نو که توسط سینما و ورزشگاهها جعل و معرفی میشوند، پر میکنند؛ قهرمانانی که همگی دولتی مستعجل و عمری کوتاه دارند و بخشی دیگر را توهّم دشمنی.
از این نکته نیز نباید غفلت کرد که جعل دشمن خارجی در ایالات متّحدهی آمریکا، به عنوان عامل مهمّی برای دست یابی به وحدت ملّی شناخته شده است. این استراتژی در ادوار مختلف و به ویژه با جای گیر شدن نومحافظه کاران در دستگاه اجرایی ایالات متّحده، پر رنگتر از هر زمان خود را در سیاست خارجی « آمریکا » نشان داد.
نو محافظه کاران، متأثّر از مبانی فکری لئواشتراوس، پر رنگ جلوه دادن دشمن مفروض خارجی را در سیاست خارجی در رأس سایر سیاستهای خود قرار میدهند.
در سالهای سخت جنگ سرد، « شوروی » به عنوان دشمن بزرگ غرب و دمکراسی معرفی شد و رسانهها پا به پای سیاست مداران، همهی سیاهیها، ترس، ناامنی، دیکتاتور منشی و ضدّیت با آزادی و دمکراسی را به سوسیالیسم و کمونیسم نسبت دادند و بیش از هفتاد سال از این جریان سواری گرفتند.
فروپاشی شوروی، ضرورت جای گزینی دشمن جدید را به گردانندگان سیاست خارجی « آمریکا » یادآور شد. بازگشت و احیای اسلام، این فرصت را فراهم آورد تا اسلام و مسلمانان جای گزین شوروی و کمونیسم شوند.
از این روست که عرض میکنم، یکی از دلایل بروز کین ورزی « ایالات متّحدهی آمریکا » را به طور خاص دربارهی اسلام و مسلمانان، باید به این موضوع باز گرداند. ادوارد سعید در کتاب « شرق شناسی » مینویسد:
اسلام به چشم اروپا و غرب یک تهدید میآید. امروز، این بیش از هر زمانی جلب توجّه میکند. چون از یک طرف رسانهها بر سر آنچه ظهور، برگشت یا احیای اسلام مینامند، اتّفاق نظر و خبر زیادی دارند و از طرف دیگر، بخشهایی از دنیای اسلام، « فلسطین »، « ایران » و « افغانستان » که توسعهی تاریخی متفاوت و نابرابری را گذراندهاند، به سلطهی سنّت غربی، به ویژه « آمریکا » گردن نگذاشتهاند. نظرات متخصّصان و رسانهها در این مورد، تقریباً شبیه هم است. جامعهی روشنفکران و سیاسی ایالات متّحده تلاشی برای اصلاح یا حتّی مخالفت با تصویر زشت اسلام به عنوان تهدید نکرد؛ بلکه این تصویر را تأیید و بزرگ هم کرد. از هلال بحران برژینسکی تا بازگشت اسلام برنارد لوئیس، همه با تصویری که رسم شده، هم سو هستند.
انتخاب بسط و رشد جریان القاعده به عنوان چهرهای خشن، ضدّ انسانی و نامتمدّن از اسلام و مسلمانان از یک سو کارکرد دامن زدن به اسلام هراسی در غرب را داشت و از دیگر سو، جعل رقیبی از میان اهل عامّه برای مقابله با جریان انقلابی شیعی « ایران اسلامی ».
جای تأسّف است اگر اعلام شود، جماعتی از مسلمانان و از جمله سیاست مداران کشورهای اسلامی نیز نادانسته با عملکرد خود بر تصویر جعلی ارائه شده از اسلام و مسلمانان، مُهر تأیید زدند و با غفلت از ضرورت اصلاح این تصویرسازی مغرضانه، اجازه دادند که دشمنان اصلی اسلام، یعنی یهودیّت صهیونیستی به بخش بزرگی از اهداف خودش برسد.
جریانی که بیش از همه، از وجود خصومت مزمن میان مسلمانان و مسیحیان و میان شرق و غرب بهره میبرد، یهودیّت صهیونیستی است که در این میانه مجال بهره برداری دو سویه از شرق و غرب و سرکوب مسلمانان به وسیلهی دولتهای غربی را به دست میآورد؛ چنان که تا کنون این ماجرا ادامه داشته است.
ادوارد سعید، در کتاب « شرق شناسی » دردمندانه از این موضوع سخن میگوید:
کشورهای جهان سوم همه سرگرم تماشای برنامههای تلویزیونی آمریکا هستند و حتّی در موارد زیادی که اخبار دربارهی خود جهان سوم است، کاملاً به چند آژانس خبری وابسته هستند که اخبار خودشان را از آنها بشنوند. جهان سوم به طور کلّی و کشورهای اسلامی به طور خاص از منبع خبر، تبدیل به مصرف کنندگان خبر شدند. شاید بتوان گفت: برای اوّلین بار با چنین مقیاسی در تاریخ، دنیای اسلام دربارهی خودش از طریق تصوّرات تاریخ و اطّلاعاتی که در غرب تولید میشود، میآموزد.
برای ترسیم تصویری کاملتر باید در نظر گرفت که دانشجویان و اندیشمندان در دنیای اسلام برای آنچه به نام مطالعات خاورمیانه جریان دارد، هنوز به کتابخانهها و مؤسّسات آموزشی اروپایی وآمریکایی محتاجند؛ به عنوان مثال در نظر بگیرید که یک کتابخانهی به درد بخور از کتابهای عربی در سراسر دنیای اسلام وجود ندارد.
بزرگ نمایی دشمنی، باعث فریب افکار عمومی مردم « آمریکا » و انحراف ذهنی آنها از بحرانهای داخلی این کشور میشود؛ بلکه دست مردان آمریکایی را در دست اندازی به نقاط مختلف جهان، اردوکشی نظامی، راه اندازی جنگهای بزرگ و در عین حال کسب حمایت عمومی ساکنان آمریکا نیز باز نگه میدارد. حسب همین رویکرد است که آمریکا در وقت حمله به « عراق » و « افغانستان » خود را بینیاز از همراهی متّحدان اروپایی نیز میشناسد.
بیگمان، قرآن سوزی، طرح ویژهای است که در پس خود، برنامهای بزرگتر برای انجام عملیات نظامی در جغرافیای خارج از ایالات متّحدهی آمریکا را پنهان داشته است.
وقتی از تری جونز، کشیش ایوانجلیک پیش قراول طرح قرآن سوزی دربارهی علّت مخالفتش با « قرآن » سؤال میشود، به سه نکته اشاره دارد. از نظر او، قرآن کتابی سیاسی، حاوی مضامین خشن است و اسلام میخواهد تحت عنوان آخر الزّمان جهان را تصاحب کند.
اگرچه آقای تری جونز، کشیشی ایوانجلیک و پروتستان است و رویکرد آخر الزّمانی در او، به دلیل نسبتش با ایوانجلیسم قوی است؛ لیکن حسب اطّلاعاتی که دربارهی او و سوابقش منتشر شده، تا سال 2008 م. فاقد تحصیلات دینی قابل توجّه بوده و به دلیل اتّهاماتی، همچون حقّه بازی نیز از « کلیسای آلمان » اخراج شده است و حتّی یکی از راهبان « کلیسای کلن » اعلام داشته که آقای جونز حتّی مناسک مذهبی را هم انجام نمیداده است. او پس از اخراج از « المان » به اتّفاق همسرش، اقدام به تأسیس کلیسا میکند؛ امّا بیش از آنکه او در بند مذهب و کلیسا باشد، سعی در سوء استفاده از معافیت مالیاتی کلیسا کرده و با راه اندازی شرکت Ts and company اقدام به فروش کالا و اموال وقفی و اهدایی مردم به کلیسا میکند. او در حالی از قرآن سوزی سخن میراند که حتّی برای یک بار هم قرآن را ورق نزده و حتّی با یک مسلمان هم ارتباط نداشته است. وی یک بار نیز در آلمان به جرم استفاده از عنوان دکترا، ناچار به پرداخت 3800 دلار جریمه میشود.
به این دلیل، به ذکر سوابق تری جونز اشاره شد تا بگوییم، بیان رویکرد و خطر آخرالزّمانی اسلام و قرآن، بسیار بزرگتر از آن است که اندیشهی معلول تری جونز، مجال پر کشیدن بر بلندای آن را داشته باشد.رویکرد به موضوع آخر الزّمان، ظهور دوم مسیح، رویارویی دو نیروی خیر و شرّ در « صحرای مگیدو » و بالأخره تأسیس حکومت جهانی بنی اسرائیلی در « بیت المقدّس »، در زمرهی موضوعات اصلی و مبتلا به ذهنی پر قدرتترین مبلّغان انجیلی و کلیساهای صاحب نفوذ آمریکایی و انگلیسی است و طیّ بیش از سی سال اخیر، بخش عمدهی سیاست خارجی ایالات متّحدهی آمریکا بر اساس همین رویکرد تنظیم شده است و حتّی توسط دولتهایی مثل دولت جرج دبلیو بوش، بسیاری از مقدّمات راه اندازی جنگ آخر الزّمانی آرمگدون فراهم آمده و رسانههای بیشماری با اتّخاذ آرایش آخرالزّمانی بر موج ماجرا سوار شده وبر تنور این جنگ دمیدهاند.
با توجّه به آنچه که گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که آقای تری جونز، تنها مطالبی را تکرار کرده یا وارد به بیان آنها شده تا از این مجرا، بخشی از استراتژی اصلی غرب یهودی علیه مسلمانان قابلیت اجرا بیابد و آقای کشیش هم به صله و مرحمتی سفارش دهندگان پروژهی قرآن سوزی.
ادوارد سعید، منتقد و استاد ادبیات تطبیقی « دانشگاه کلمبیا » و محقّق فلسطینی الاصل، انگشت بر موضوع مهم و ویژهای میگذارد و میگوید:
مشرق زمین در حالی بخش پستتر جهان قلمداد میشود که از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسیل بیشتر برای قدرت، نسبت به غرب برخوردار است. از این رو اسلام همیشه متعلّق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمنی و ترس همراه بوده است.
برای این وضعیت دلایلی سیاسی و روان شناختی و مذهبی میتوان برشمرد؛ ولی همهی این دلایل از برداشتی نتیجه میشود که اسلام را رقیبی وحشتناک و چالشی آخرالزّمانی در برابر مسیحیّت میدانند.
ادوارد سعید را در آمریکا به عنوان نظریّهپرداز ادبی از بنیان گذاران نظرّیهی پسا استعماری، منتقد شرق شناسی و فعّال سیاسی میشناسند که دیدگاهش دربارهی تعامل غرب با شرق قابل توجّه است.
موضوع تمرکز و توجّه غرب مسیحی به منجی گرایی و آخر الزّمان، موضوع مهم، ریشهدار و در عین حال عجین با فرهنگ و باورهای عمومی ساکنان آن بخش از جغرافیای زمین است. اساساً مسیحیّت و مسیحیان را از موضوع تبشیر و انتظار بازگشت دوبارهی مسیح نمیتوان منفک ساخت. جز این، مسیحیّت پروتستانی که جمعیّت حدّاکثری « ایالات متّحدهی آمریکا » و « بریتانیا » را به گرد خویش دارد، بر محوریّت موضوع بازگشت دوبارهی مسیح و زمینه سازی برای آن، همهی تعالیم وآموزههای خود را متمرکز ساخته است. حسب همین موضوع و باور ویژهی ساری در میان عموم ساکنان ایالات متّحده است که این کشور را به عنوان کشوری مذهبی و با رویکرد آخر الزّمانی میتوان شناسایی کرد. مبلّغان این جریان کلیسایی که به عنوان ایوانجلیک شناخته میشوند، همهی همّت خود را مصروف تبلیغ و بسط موضوع بازگشت مسیح و زمینه سازی برای این بازگشت مینمایند.
شایان ذکر است مهاجران اوّلیه از « انگلستان »، با داشتن خلق و خوی پیوریتانی این آموزه را به سرزمین تازه کشف شده، منتقل کردند. نوعی مسیحیّت یهودی شده که مارتین لوتر و کالون بنیان گذار آن بودند.
صرف نظر از میزان تأثیرپذیری ایوانجلیکها از لاهوت توراتی که موضوع این مقاله نیست، طیّ حدّاقل سه دههی اخیر، مبلّغان پر قدرت انجیلی با مدد گرفتن از رسانههای پر قدرت مدرن و نفوذ در دستگاه سیاسی ایالات متّحدهی آمریکا، این امکان را یافتند تا نقش مهمّی را در سیاست خارجی این کشور و رؤسای جمهور آن ایفا کنند تا آنجا که آنان، تأثیر بسزایی در تحریک سیاست مداران آمریکایی و انگلیسی برای حمله به عراق، « افغانستان » و تشویق آنان برای حمله به « ایران » داشتند.
در تفسیر ارائه شده، این مبلّغان انجیلی - اگرچه مجعول و محرّف از نظر ما - جهان در آستانهی ظهور دوم قرار گرفته است. آنان دولت « آمریکا » را مکلّف به زمینه سازی جنگ جهانی و آخر الزّمانی آرمگدون در « فلسطین » اشغالی و سرکوب مسلمانان میشناسند.
در تعریف آنها از نیروهای شرور، مسلمانان و اعراب، نماد شرارت و « قرآن » کتاب و آیین نامهی شرارت و وحشت شناخته میشود.
وابستگی کشیش آمریکایی، آقای تری جونز به ایوانجلیکها، پرده از جریانی برمیدارد که سعی میکنند، غرب مسیحی را با شرق اسلامی درگیر کرده و آتش جنگ صلیبی دوم را به نفع بنی اسرائیل (یهودیان صهیونیست) روشن کنند.
این موضوع، چنان که آقای ادوارد سعید بدان اشاره دارد، حکایت از آگاهی و عمل آقای تری جنوز و سایر مبلّغان انجیلی از چالش آخرالزّمانی غرب و اسلام دارد و آتش زدن « قرآن » نیز در راستای همین موضوع و آگاهی، قابل شناسایی است.
بسیاری از قراین و شواهد، حاکی از هم گرایی جدّی ایوانجلیکها با یهودیان صیهونیست است. از نظر مذهبی، پروتستانها و مبلّغان ایوانجلیک ظهور مسیح را برای بنی اسرائیل و در بزرگداشت آنان ارزیابی میکنند و خود و عموم مسیحیان را وامدار بنی اسرائیل و خدمت گزار آنان میدانند. از همین رو، آنان « فلسطین » را به طور مطلق متعلّق به بنی اسرائیل دانسته و حاضر به هیچ گونه مذاکره و گفت وگویی در این باره با مسلمانان و فلسطینیان نیستند؛ ضمن آنکه آنان بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت یهودی در آن سامان را شرط ضروری بازگشت حضرت مسیح (علیه السَّلام) اعلام میدارند. پر واضح است که آنان، با این رویکرد، خود را در تعرّض به قرآن و سرکوب مسلمانان محق میشناسند و وجود آیات جهادی قرآن و رویکرد مجاهدان مسلمان به مبارزه برای آزادی « قدس شریف » را در تعارض با خواستهای خود تعریف میکنند، بنابراین، در تلاشی پیگیر، سعی در سرکوب همهی مسلمانان مجاهد و نفی هر گونه باور و حرکت جهادی در میان مسلمانان میکنند.
غرب راه نجات را در یک جنگ فراگیر میشناسد.
چنان که ذکر شد، غرب در بن بست و بحران حاصل از تاریخ چهار صد سالهی بیخدا و بیآسمان، قبل از آنکه با شرق اسلامی درگیر باشد، در خودش درگیر و مبتلاست. ادامهی شرایط و روند فعلی که از اوّلین سالهای قرن بیستم، نشانههایش نمودار شد، غرب را در خودش نابود میکند و آن را در حوزههای مختلف و در آستانهی تاریخ جدید که به نام دین و خدا متولّد شده است، به زانو در میآورد.
جز این، احیای اسلام و رشد وگسترش آن در میان ساکنان غرب بر سرعت فروپاشی میافزاید و این وضع جامعهی غربی را در مناسبات سیاسی، اجتماعی و امنیّتی دچار چالش بزرگ ساخته و در برابر شرق اسلامی، در شرایط انفعالی جدّی قرار خواهد داد.
شاید بتوان بزرگترین هراس غرب را در قد برافراشتن قدرتی بزرگ در شرق اسلامی دانست. رقیبی که در دوران کهولت و احتضار تاریخ، تفکّر و فرهنگ غربی، جوانی و برومندی را تجربه میکند.
این قدرت به دلیل رویکرد دینی به عالم و داشتن ادّعای مدیریّت کلان بر مبنای قوانین کتاب دینی اسلامی، میتواند حوزهی تمدّنی از دست رفتهی شرق را که طیّ قرون گذشته از شرق « دریای مدیترانه » به غرب آن منتقل ساخته، دیگر بار به شرق منتقل ساخته و موجب بروز رکود و ریزش تمام عیار فرهنگی و تمدّنی مغرب زمین شود.
به همان سان که با انتقال حوزهی تمدّنی از شرق « دریای مدیترانه »، مشرق زمین دچار رکود و رخوت شد و به زیر سلطهی غرب رفت.
کلام آخر آنکه، بنی اسرائیل، که طیّ قرون گذشته و با آلت فعل قرار دادن غرب مسیحی و ساکنان غرب، به بخشهای مهمّی از اهداف و استراتژیهای خود دست یافته است، برای اجرای آخرین بند از قصیدهی بلند سلطه جوییاش و تأسیس حکومت جهانی، فرصت چندانی ندارد. وقایع ذکر شده و شرایط موجود و مطرح، حاکی از آن است که چنانچه در حرکتی عاجل و اقدامی سریع، امکان اعلام جهان تک حکومتی را نیابند، دیگر امکان دست یابی به فرصتی برای این امر وجود نخواهد داشت.
دست یابی به آخرین مرحله از این سناریوی جنگی، فائق آمدن بر همهی بحرانها و بن بستها و از جمله متوقّف کردن روند رو به رشد اسلام گرایی در گرو ورود فراگیر به جنگ جهانی است. نبردی که با عنوان جنگ صلیبی دوم، همهی فرصتها و بهانهها را برای سرکوب مسلمانان، غصب باقی ماندهی سرزمین « فلسطین »، سرکوب نهضتهای اسلامی و بالاخره متوقّف کردن جریان توفندهی انقلاب اسلامی ایران را ممکن میسازد.
ایجاد هیجان بالا تا سر حدّ ناشکیبایی در میان مسلمانان میتواند ضامن بمبی را بکشد که غرب و سران مجامع مخفی یهودی، از آن برای آغاز آخرین یورش و بزرگترین آنها استفاده خواهند کرد؛ چنان که بالا گرفتن موج اختلافات داخلی در هر یک از سرزمینها و کشورهای اسلامی، امکان تضعیف قوا و توانایی بالقوّه و بالفعل آنان را سبب خواهد شد.
نمیتوان از این نکته غفلت کرد که در این شرایط حسّاس، طرح شعارهای نو و شبه نظریّههای عامّه پسند، خارج از چهارچوب اصلی، بنای فرهنگی و سیاسی اجتماعی « ایران اسلامی »، زنگ خطری است که غفلت از آن، به خسارات جبران ناپذیر میانجامد.
کلام خود را با این عبارت ختم میکنم.
شرح این هجران و این خون جگر *** این زمان بگذار تا وقت دگر
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، زنجیرهای نامرئی، تهران: هلال، چاپ اول