نویسنده: شارل دولاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
مستعمرات اروپائی در امریکا:
امپراتوری عظیم اسپانیا، اراضی وسیعی در اختیار داشت که در این موقع به چهار ناحیهی نیابت سلطنتی یعنی مکزیک، غرناطه جدید (کلمبی)، پرو و ریودولاپلاتا و پنج منطقه نظامی تقسیم میشد. نایب السلطنهها قدرت زیادی داشتند و اختیارات مدنی و نظامی در دست آنها بود. با وجود اصلاحاتی که توسط شارل سوم صورت گرفت، وضع اجتماعی و اقتصادی چندان خوب نبود چون مقامات عالی مخصوص اسپانیائیهایی بود که از اروپا میآمدند و همین امر موجب حسادت سفیدپوستانی که در امریکا متولد میشدند بود؛ دورگهها و سرخ پوستان که اکثریت داشتند از اغلب حقوق و مزایا محروم بودند. تنها کشاورزی رواج داشت، از صنعت خبری نبود و بازرگانی نیز دچار مشکلات و موانعی بود، چون مستعمرات حق ایجاد ارتباط با بیگانگان یا کشورهای امریکائی نداشتند. ولی کار قاچاق رایج بود و به وسیله انگلیسیها انجام میگرفت. در پاراگوئه، یسوعیها یک حکومت روحانی تشکیل داده بودند که آن هم با غیرقانونی شدن این فرقه، از بین رفت.برزیل که در تصرف پرتغالیها بود وضعی ساکت و آرام داشت و از حوادث مهمی که در این سرزمین روی داد میتوان به اخراج یسوعیها، شروع کشت قهوه، افزایش تعداد غلامان سیاه و انتقال پایتخت به ربودوژانیرو اشاره کرد.
دولت فرانسه مالک چندین جزیره از جزایر آنتیل، لوئی زبان و کانادا بود ولی در اواخر جنگ هفت ساله تقریباً تمام آنها را از دست داد. مستعمرات انگلیسی توسعه یافت و بر جمعیت آنها افزوده شد.
جنگ استقلال:
مسائل اقتصادی موجب اختلاف میان انگلیس و مستعمرات آن دولت شد. مهاجرنشینها و سکنهی مستمعرات، تقاضای حق تجارت با خارج را داشتند و زیربار پرداخت مالیاتهائی که خود به آن رأی نداده بودند نمیرفتند. در نتیجهی این اختلاف، مادام که فرانسه در عین دشمنی با انگلیس، مالک کانادا بود، برخوردهای کوچکی میان اهالی و انگلیسیها درگرفت، ولی پایان تسلط فرانسه، وضع بحرانی این مستمعرات را تشدید کرد. دولت انگلیس، حقوق گمرکی را افزایش داد و مهاجرنشینها به تحریم کالاهای انگلیسی پرداختند. سرانجام عوارض جدید، به استثنای عوارض مخصوص چای ملغی شد و بر سر عوارض چای، شورشهائی در بوستون بروز کرد. در سال1774 نمایندگان مستعمرات، برای بررسی اوضاع و یافتن راه حلی جهت توافق گرد هم جمع آمدند؛ این کار مورد موافقت اعضای حزب ویگ در انگلستان نیز بود، ولی حکومت انگلستان که در دست حزب توری بود با این سازش موافقت نداشت و قوائی به امریکا فرستاد که به جنگ خونینی با افراد داوطلب مستعمرات پرداخت. این اقدام مقدمه شورش و انقلاب عمومی در امریکا شد.در سال 1775، سیزده مهاجرنشین امریکا، حکام خود را بیرون رانده، قوائی تهیه کردند و فرماندهی آن را به واشینگتن سپردند و جنگ استقلال به این ترتیب شروع شد. نیروهای انگلیسی از امریکا بیرون رفتند و شورشیان، بدون آنکه نتیجهای به دست آورند، درصدد تصرف کانادا برآمدند. کنگره امریکا، که از نمایندگان مهاجرنشینها تشکیل شده بود، در چهارم ژوئیه 1776 ، اعلامیه استقلال را تصویب کرد ولی انگلیسیها به تعرض و حمله پرداخته، نیویورک و فیلادلفیا را گرفتند و در چند جنگ دیگر فاتح شدند. امریکائیها در وضعی بحرانی و نامطلوب قرارگرفتند و به فکر جلب مساعدت اروپائیها بخصوص فرانسه، که فرانکلین نمایندگی امریکائیها را در آنجا داشت، افتادند. در فرانسه افکار عمومی موافق آنها بود و لوئی شانزدهم و وزرای او امید داشتند که به این وسیله ناکامیهای جنگ هفت ساله را جبران کنند. بنابراین ابتدا مقداری پول و اسلحه به امریکا فرستادند و سپس عدهای داوطلب (لافایت) عازم آن دیار شدند و سرانجام در سال 1778 فرانسه به انگلیس اعلان جنگ داد. از جنگهای دریائی نتیجهای قاطعی حاصل نشد و در جنگهای زمینی نیز واقعه مهمی رخ نداد.
در سال 1779، اسپانیا هم، با آنکه نظر خوبی با امریکائیها نداشت، بر اثر تشویق و اصرار فرانسویان، آماده شرکت در این جنگ شد و جبل الطارق را به محاصره گرفت. انگلیسیها که تصمیم به پیروزی قطعی داشتند، به اراضی مستعمرات یاغی، از شمال و جنوب حمله بردند ولی یکی از سپاههای انگلیس، در یورکتون محاصره و تسلیم شد. از این تاریخ انگلیسیها از تعرض دست کشیدند. جنگهای دریائی که برای طرفین شکستها و پیروزیهائی در برداشت، در نواحی جزایر آنتیل ادامه یافت. این جنگها به هند نیز سرایت کرد و فرانسویها به جانبداری و کمک شاهزادگان میسور، علیه انگلیسیها پرداختند؛ فرمانده فرانسویان در این جنگ سوفون (1) و فرمانده انگلیسیها یکی از دریاسالارهای معروف انگلیسی به نام رودنه (2) بود.
انگلیسیها که امیدی به فتح نداشتند، پس از مذاکراتی، به قبول صلح ورسای رضا دادند (1783). به موجب این صلح استقلال کشورهای متحد امریکا به رسمیت شناخته شد؛ دولت انگلیس، سنگال و چند جزیره را به فرانسه، و مینورک و فلورید را به اسپانیا واگذاشت و به این ترتیب سیادت خود را در اروپا و امریکا از دست داد.
کشورهای متحد (اتازونی):
دولت جدیدی که به این ترتیب تشکیل یافت وضع نامطلوبی داشت، چون فاقد پول و وحدت بود. به هر حال پیش از هرکار به تقویت حکومت مرکزی، که امور خارجی، نظامی و مالی را در دست داشت پرداخته، به حل اختلاف میان طرفداران حکومت مرکزی نیرومند، و نمایندگانی که میخواستند مهاجرنشینها در اجرای قوانین مخصوص به خود آزاد باشند، مشغول شد. تصویب قانون اساسی امریکا در سال 1787 انتشار یافت، چهار سال طول کشید. به موجب این قانون، اختیار قانونگذاری به پارلمانی که از دو مجلس تشکیل یافته بود، واگذار شد؛ اعضای یکی از این دو مجلس به نسبت سکنهی هر کشور انتخاب میشدند و در مجلس دیگر دو نماینده از هر کشور شرکت میکرد؛ قوه مجریه در دست رئیس جمهوری بود که برای مدت چهار سال انتخاب میشد. نخستین رئیس جمهور امریکا، واشینگتن است، که به مناسبت مهارت در امور نظامی و سیاسی، و همچنین به سبب اعتدال و میانه روی، درستکاری، میهن پرستی و بی اعتنائی به هوسهای جاه طلبانه شهرت و محبوبیت فراوانی کسب کرد.این کشورها از لحاظ منشأ و سابقه و تعداد جمعیت با هم تفاوت بسیار داشتند؛ کشاورزی منبع عمدهی درآمد آنها بود، تجارت رواج مختصری داشت و صنعت تقریباً هیچ بود. تنوع مذاهب موجب استفرار آزادی مذهبی شد؛ عدهای آنگلیکن، متودیست (3)، پیروان کالون، کاتولیک و... در این کشورها به سر میبردند. گذشته از سفیدپوستان، جمعیتی از بردگان سیاه پوست در جنوب زندگی میکردند. سپس کار استعمار، به طرف مغرب یعنی سرزمین سرخ پوستان، گسترش یافت. در آن تاریخ دو حزب عمده در کشورهای متحد وجود داشت، فدرالیستها که طرفدار قانون اساسی جدید بودند و مخالفان آنها که میخواستند هر کشوری استقلال داشته باشد.
اقیانوسیه:
کشف اقیانوسیه در قرن هجدهم به پایان رسید. مشهورترین کاشف اقیانوسیه، کوک انگلیسی است که سه سفر بزرگ انجام داد و در ضمن این مسافرتها، جزایر تونگا (4)، فیجی وهاوائی را کشف کرده سراسر اقیانوس کبیر را پیمود و تا نقاط دور افتاده اقیانوس منجمد جنوبی پیش رفت. دریانوردان فرانسوی، جزایر توئاموتو (5) و جزایر ساموئا (6) (بوگن ویل (7))، جزیره پاک (لاپروز (8)) و چندین جزیره دیگر را کشف کردند. سواحل استرالیا و زلند جدید نیز بتدریج شناخته شد.نخستین کوشش استعماری در اقیانوسیه به وسیله انگلیسیها انجام گرفت، به این ترتیب که آنها عدهای از محکومین سیاسی خود را در سال 1788 به نواحی بوتانی بی (9)، در استرالیای شرقی فرستادند و شهر سیدنی در همین حدود پی ریزی شد. پس از این جمعی از مهاجران آزاد نیز به محکومان سابق پیوسته و به کشاورزی و پرورش گوسفند پرداختند. این مستعمره به گال جدید جنوبی معروف شد.
پینوشتها:
1- Suffren.
2- Rodney.
3- Méthodistes (از پروتستانها).
4- Tonga.
5- Touamotou.
6- Samoa.
7- Bougainville (دریانورد فرانسوی).
8- la Perouse (دریانورد فرانسوی).
9- Botany Bay.
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم