نویسنده: ریستو هیلپینن
مترجم: بیتا شمسینی
مترجم: بیتا شمسینی
هنگامی که شخصی قصد دارد نوعی شیء بسازد، محتوای قصد تولیدی او توصیفی است از شیء موردنظر، و قصد پدیدآورنده تعدادی محمول را که تعیین کنندهی سرشت موردنظر آن شیء است به دستساختهای «میپیوندد». وجود و برخی از خواص دستساخته به سرشت موردنظر آن بستگی دارد. این مطلب با شرط وابستگی، که در ادامه آمده است، بیان میشود. (Hilpinen 1992, 65):
(شرط وابستگی) وجود و برخی از خواص دستساخته به قصد پدیدآورنده برای ساختن شیئی از نوعی خاص بستگی دارد.
میتوان گفت که دستساختهها، به دلیل همین وابستگی به مقاصد پدیدآورنده، «آفریدههای ذهن» هستند (Thomasson 2007, 52). این شرط هم در مورد دستساخته به معنای خاص و دقیق کلمه معتبر است هم در مورد پسماندهای که حاصل کنشهای تولیدی است.
پیوند علّی میان دستساخته و سرشت موردنظر آن- یا، به بیان دقیق، میان دست ساخته و قصد تولیدی پدیدآورندهاش- به وسیلهی کنشهای پدیدآورنده، یعنی از طریق کاری که او بر روی شیء انجام میدهد، ایجاد میشود. خواص بالفعل دستساخته سرشت بالفعل آن را میسازد. موفقیت فعالیت تولیدی پدیدآورنده به میزان تناسب یا هماهنگی میان سرشت موردنظر و سرشت بالفعل شیء بستگی دارد. به طور قطع غنای سرشت بالفعل دستساخته همواره بسیار بیشتر از غنای سرشت موردنظر است: دستساخته متناسب با مقاصد پدیدآورنده است اگر و تنها اگر متضمن آن مقاصد باشد. دستکم یکی از اوصافی که سرشت موردنظر شامل آن است قاعدتاً باید وصفی ناظر به نوع یا «ذات» باشد که تعیین کنندهی هویت شیء و معیارهایی است که با آنها می توان آن شیء را از اشیای دیگر تمیز داد (مقایسه کنید با Hilpinen 1992, 61). برای مثال. «نقاشی» و «صندلی» اوصافی نوعی هستند، اما «قرمز» (یا «شیء قرمز») اینگونه نیست. میشود به این پرسش که چه تعداد صندلی در اتاق موردنظر وجود دارد پاسخی مشخص داد، اما به این پرسش که چه تعداد شیء قرمز در آن اتاق وجود دارد نمیتوان چنین پاسخی داد: همانطور که گوتلوب فرگه (Frege 1884/1953, 66) خاطرنشان میکند، وصف «شیء قرمز» اشیا را به شیوهای معین شناسایی نمیکند. انواع دستساخته را میتوان از طریق اسامی قابل شمارش (نظیر «صندلی») یا برحسب اسامی غیرقابل شمارش (برای مثال، «تخته سهلا» یا «ویسکی») شناسایی کرد.
قصد تولیدیِ پدیدآورنده غالباً به وسیلهی دستساختههای شناختاریای بیان میشود که سرشت دستساختهی موردنظر و شیوهای را که دستساخته باید ساخته شود نشان میدهند؛ برای مثال، طرح، نمودار یا مدلی از دستساخته به اضافهی فهرستی از اجزا و مصالح و مجموعهای از دستورها (یا دستورالعملی) برای روند تولید. چنین بازنماییهایی در مورد دستساختههای مرکبی که بهطور جمعی تولید میشوند اهمیت ویژهای مییابد. این بازنماییها برای ارتباط موفق پدیدآورندگان دستساخته و برای ایجاد هماهنگی در فعالیتهای تولیدی آنها ضروریاند (برای آگاهی از بازنماییهای مختلف دستساختههای مرکب بنگرید به Simon & Dement 1996, 266-75).
انواع دستساخته ممکن است به طور ذاتی یا غیرذاتی (بالعرض) دستساختهای (1) باشند. برای مثال، «کنترلکنندهی موتور» و «گیرهی کاغذ» ذاتاً دستساختهای هستند، اما کوره راهی در میان جنگل ممکن است از روی قصد ایجاد شده باشد (کوره راهی ساختگی) یا ممکن است محصولی قصدناشده باشد که بر اثر عادت مردم به پیمودن راهی واحد هنگام عبور از جنگل ایجاد شده باشد. زبانها و واژهها ممکن است موجوداتی طبیعی باشند (بدون پدیدآورندگانی که قابل شناسایی باشند) یا دستساختههایی باشند که از روی قصد برای هدفی خاص طراحی شدهاند. در حقیقت میتوان بسیاری از زبان های «طبیعی»، به ویژه صورتهای نوشتاریشان را دستساخته در نظر گرفت. برای مثال، پیدایش زبان نروژی جدید (Landsmal یا Nynorsk) در میانهی قرن نوزدهم تا حد زیادی معلول تلاشهای شاعر نروژی ایوار اوسن (2) بود، که این زبان را به عنوان جایگزینی برای زبان رسمی نروژیِ روزگارش (Riksmal، دانمارکی-نروژی) عرضه کرد. پیشنهادهای اوسن بعدها به دست بسیاری از نویسندگان دیگر که در شکلگیری زبان نروژی جدید سهیم شدند جرح و تعدیل و تکمیل شد (بنگرید به Haugen 1966, 33-45).
براساس شرط وابستگی، شخص تنها در صورتی پدیدآورندهی دستساختهای است که وجود و سرشت آن دستساخته به مقاصد تولیدی او بستگی داشته باشد. چنین بستگیای قابل درجهبندی است؛ برایناساس میتوان درجات پدیدآورندگی را از هم تمیز داد. بوناونتورهی (3) قدیس، فیلسوف قرن سیزدهم، چهار شیوهای را که شخص ممکن است در نوشتن کتاب در پیش بگیرد از هم تمیز داد: کاتب (scriptor) صرفاً از آثار دیگران رونویسی میکند بیآنکه تغییری در آنها ایجاد کند یا چیزی به آنها بیفزاید؛ گردآورنده (compilator) متون نویسندگان دیگر را با یکدیگر تلفیق میکند بیآن که مطلب جدیدی به آنها بیفزاید؛ درحالی که مفسر (commentator) «هم اثر دیگران و هم اثر خود را به رشتهی تحریر درمی آورد، منتها اثر دیگران را در جایگاه اصلی قرار میدهد و اثر خود را به منظور شرح و تفسیر به آن ضمیمه میکند»؛ در آخر، نویسنده (auctor)، به معنی دقیق کلمه، کسی است که «هم اثر خویش و هم اثر دیگران را به رشتهی تحریر درمیآورد، منتها اثر خود را در جایگاه اصلی مینشاند و اثر دیگران را به منظور تصدیق و تأیید به آن میافزاید» (Eisenstein 1979, 121-122; Woodmansee 1992, 281). کاتب که از روی قصد روگرفتی از متنی تهیه میکند دستساختهای نو، روگرفت جدیدی از همان متن، پدید میآورد و بیتردید پدیدآورندهی آن روگرفت است: وجود و سرشت آن روگرفت به مقاصد کاتب بستگی دارد. کاتب قصد میکند که آن روگرفت به مقاصد کاتب بستگی دارد. کاتب قصد می کند که آن روگرفت سرشتِ متنیِ خاصی داشته باشد اما قصد او را مقاصد تولیدی نویسندهی اصلی متن رقم می زند و این قصد به آن مقاصد وابسته است. در مورد سرشت متنیِ روگرفت، کاتب کمترین درجهی پدیدآورندگی را داراست (یا اصلاً نقش پدیدآورنده ندارد). مقاصد متنیِ گردآورنده نیز به مقاصد نویسندگانی بستگی دارد که گردآورنده متنهای آنان را یکجا جمع میکند، اما نحوهای که این آثار اصلی با یکدیگر درمیآمیزند به گردآورنده بستگی دارد. گردآورنده و مفسر نمایندهی درجات میانیِ پدیدآورندگیاند که بین کاتب و نویسنده به معنای خاص و دقیق کلمه قرار میگیرند.
پینوشتها:
1- artifactual.
2- Ivar Aasen.
3- Bonaventure.
شلکنز، الیزابت، هیلپینن، ریستو؛ (1393)، هنر مفهومی و دستساخته، ترجمهی: بیتا شمسینی، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول..