برگردان: احمد بهمنش
دورهی صغیری
لوئی چهاردهم، پسرلوئی سیزدهم، در سال 1643 ، در حالی که فقط پنج سال داشت، تحت قیمومت مادر خود آن دوتریش و کاردینال مازارن ایتالیائی، دوست و هواخواه ریشلیو، به پادشاهی رسید. در آغاز زمامداری او تمام وقت حکومت فرانسه صرف خاتمه بخشیدن به جنگهای سی ساله شد و در همین موقع بود که بزرگترین کامیابیها به دست آمد و بر اثر معاهدهی وستفالی، ناحیه آلزاس به دولت فرانسه تعلق گرفت. لیکن با وجود این پیروزیها عدم رضایت مردم از حکومت، افزایش مییافت. چون مردم، مازارن را نمیخواستند و از مالیاتهای سنگین شکایت داشتند. رهبری این مخالفتها با پارلمان پاریس بود و مردم بشدت از آن پشتیبانی میکردند، به طوری که دربار، پاریس را ترک گفت و جنگ داخلی شروع شد. این جنگ به فروند (1) پارلمانی معروف است. پرنس دوکنده (2) فرماندهی قوای سلطنتی را به عهده داشت و پس از چند جنگ، طرفین با هم مصالحه کردند ولی چیزی نگذشت که روابط کنده و مازارن تیره شد. این پیش آمد مقدمهی شروع فروند شاهزادگان بود (1650 ). اغلب نجبا و بزرگان به کنده پیوستند و آتش جنگ داخلی به سراسر فرانسه سرایت کرد و خطر این جنگ بیشتر از آن جهت بود که اسپانیا هنوز عهدنامه وستفالی را امضا نکرده در جستجوی فرصت مناسبی برای به دست آوردن قدرت از دست رفته بود. بتدریج دربار که قدرتی به هم زده بود به پاریس بازگشت و همهی نجبا، به استثنای کنده که به پناه اسپانیائیها رفت (1652)، سرتسلیم و اطاعت پیش آوردند.دو جنگ فروند، که به آنها اشاره شد آخرین مقاومتی بود که نجبا علیه مقام سلطنت، که از این پس منازعی نداشت، انجام دادند. جنگ با اسپانیا چند سال دیگر هم ادامه یافت. قوای فرانسوی به فرماندهی تورن (3)، در بلژیک، ایتالیا و کاتالونی، پیشرفتهائی کردند و اسپانیا که خسته و فرسوده شده بود در سال 1659 به امضای معاهدهی پیرنه راضی شد، آرتوا و روسی یون به فرانسه رسید، لوئی چهاردهم، با ماری ترز دختر پادشاه اسپانیا فیلیپ چهارم وصلت کرد و کنده را مورد عفو قرار داد.
دورهی آرامش
مازارن در سال 1661 وفات یافت. وی بدون آنکه هوش و تدبیر ریشلیو را داشته باشد، اقدامات او را با مهارت ادامه داده، سلطنت مطلقه را برقرار کرد و اساس سیادت اتریش و اسپانیا را از بین برد. لوئی چهاردهم، جانشینی برای او انتخاب نکرد و اعلام داشت که زمام حکومت را شخصاً به دست خواهد گرفت. وی پادشاهی مدبر، پرکار و خیرخواه بود و میل داشت همه، در همه کار مطیع او باشند و سیادت او در فرانسه و کشورهای خارج گسترش یابد. در ادارهی مملکت اصول و عقاید حکومت مطلقه را به کار بست و چون کشور فرانسه در نتیجهی شورشهای داخلی و جنگ با اسپانیا خسته و ناتوان شده بود وی در این راه توفیق یافت، منتهی پول کم و تجارت در حال ورشکستکی بود و عدهای حریص و طماع ثروت هنگفتی در اختیار داشتند.لوئی چهاردهم مردانی آزموده و کاردان به کار گماشت که معروفترین آنها کلبر (4) می باشد. کلبر در اصلاح سازمانهای فرانسه، بهبود مالیه، و تعقیب رشوه خواران (مشهورتر از همه فوکه، رئیس کل مالیه فرانسه بود که پس از محکومیت به زندان افتاد و در زندان جان سپرد) بسیار کوشید. وی در شئون مختلف اداری کشور به فعالیت پرداخت: صنایع جدید (ماهوت بافی، نوری بافی، آئینه سازی) در فرانسه رواج گرفت، سیستم اتحادیهها اصلاح شد، راههای ارتباطی توسعه یافت، دو کمپانی بازرگانی (کمپانی هند شرقی و کمپانی هند غربی) به وجود آمد، نرخ تعرفههای گمرکی بالا رفت، تعداد کشتیهای جنگی و بازرگانی افزایش یافت، بندر برست ساخته شد، در حسن ادارهی مستعمرات دقت کافی مبذول گشت (کانادا، جزایر آنتیل، ماداگاسکار) در امور قضائی از قوانین و نظامات صحیح استفاده به عمل آمد.
اقدامات او به طور کلی برای فرانسه مفید و سودمند واقع شد، با این حال عدهای او را از لحاظ سیاست افراطی که در حمایت از تجارت داخلی داشت مورد سرزنش قرار دادهاند. سایر وزرای لوئی چهاردهم نیز از بورژواها بودند و از نجبا و روحانیان کسی به این مقام نرسید. وزرا برای رسیدگی به امور شوراهائی تشکیل میدادند ولی پادشاه در کار آنها مراقبت و نظارت شدیدی داشت و هیچ تصمیمی بدون موافقت و تأیید او اجرا نمیشد.
در سازمان ارتش نیز اصلاحاتی انجام گرفت و لوئی چهاردهم توانست با استفاده از آن، سیاست تعرضی و فاتحانهی خود را تعقیب کند. وی سفرای اسپانیا را مجبور کرد، سفرای فرانسه را بر خود مقدم بشناسند، پاپ را به علت بی احترامی و حملهای که به مقر سفیر فرانسه در رم صورت گرفته بود، تهدید به جنگ کرد، قوائی برای کمک به امپراتور در جنگ با ترکان فرستاد و اردوئی را مأمور سرکوبی راهزنان افریقای شمالی کرد.
جنگ وراثت هلند و جنگ هلند
چون مهر و کابین ماری ترز تحویل نشده بود، پس از مرگ فیلیپ چهارم، لوئی چهاردهم این موضوع را بهانه کرده با اسپانیا به جنگ پرداخت؛ اسپانیا شکست خورد و به موجب عهدنامهی اکسلاشاپل، قسمتی از فلاندر (یعنی، شارلروا، دوئه و چند شهر دیگر) در اختیار فرانسه قرار گرفت.لوووا (5)، وزیر جنگ جدید فرانسه، با اصلاحاتی که در فرماندهی، بهبود امور اداری و تنظیم سربازگیری و افزایش تعداد افراد سپاهی، به عمل آورد مقام اول نظامی را در اروپا، به فرانسه اختصاص داد ولی اشتباهی که او مرتکب شد این بود که لوئی چهاردهم را به جنگ واداشت. ووبان (6)، سردار دیگر فرانسوی که معمار نظامی معروفی بود توپخانه و مهندسی ارتش فرانسه را تکمیل کرد و استحکامات و قلاع متعددی ساخت.
فرانسه که تا این تاریخ دوست و متحد هلند بود بر سر مسائل مذهبی، بازرگانی و سیاسی با هلند اختلاف پیدا کرد چون هلندیها از توسعهی قدرت او ناراضی بودند و میخواستند بلژبک اسپانیائی را که مورد نظر لوئی چهاردهم بود، در تصرف خود نگاه دارند. جنگ در سال 1672 شروع شد و فرانسوبان از رود رَن گذشته به خاک هلند قدم گذاشتند. مردم هلند برای محافظت خود، سدها را گشودند و آب دریا زمینهای پست را فرا گرفته مانع پیشرفت قوای فرانسه شد. تجاوز فرانسه به هلند اروپا را به وحشت انداخت و اتحادیهای از اسپانیا، دانمارک، امپراتور و اغلب کشورهای آلمانی علیه فرانسه تشکیل یافت و سوئد و انگلیس پشتیبان فرانسه بودند. از این پس جنگ به صورت عمومی درآمد و بلژیک، آلمان، ایتالیا، اطراف پیرنه و دریاها صحنههای مختلف این جنگ محسوب میشدند. فرانسویان، فرانش کنته و قسمتی از بلژیک را گرفتند ولی در ضمن این جنگ تورن به قتل رسید و کنده که پیر و سالخورده بود دست از فعالیتهای نظامی کشید. لوئی چهاردهم که دو تن از بهترین سرداران خود را از دست داده بود فرماندهی قوا را به مارشال دولوگزامبورگ سپرد. فرماندهان نظامی متحدین هنر و مهارت کمتری داشتند و گیوم دورانژ فرمانده قوای هلندی چندان پیشرفتی به دست نیاورد. سوئدیها در فربلین (7) از منتخب براندبورگ شکست خوردند. کشتیهای فرانسوی در دریاها نیز افتخاراتی کسب کردند و دریاسالار هلندی، رویتر (8) به قتل رسید. فرانسه همه جا فاتح بود ولی افکار عمومی مردم انگلیس در راه مخالفت با او سیر میکرد و پادشاه خود را به صلح با هلند وامیداشت، گذشته از این دولت انگلیس شرکت مؤثری در این جنگ نکرده بود. دو طرف که از جنگ خسته شده بودند به مذاکره پرداختند و عهدنامهی صلح در سال 1678 در نیمگ به امضا رسید. اسپانیا، فرانش کنته و چند شهر فلاندر را به فرانسه واگذاشت؛ لوئی چهاردهم، دانمارک و براندبورگ را مجبور کرد آنچه را که از سوئد گرفتهاند به آن دولت مسترد دارند. این صلح سیادت و برتری فرانسه، ضعف و ناتوانی اسپانیا و سوئد را آشکار ساخت و بی اعتمادی و کینهی دولتهای خارجی را علیه لوئی چهاردهم برانگیخت.
دربار و آداب و رسوم
این دوره درخشانترین ادوار سلطنت لوئی چهاردهم بود که بزرگترین پادشاه اروپا محسوب میشد. وی در قصر ورسای که توسط مانسار (9) توسعه یافته و زینتهای باغبانی آن را لونوتر (10) انجام داده بود یا در کاخهای مارلی (11) و تریانون (12) به سر میبرد و برای بنای این قصرها مبالغ هنگفتی علاوه بر مخارج گزاف نظامی زمان او به مصرف رسیده بود.میگویند لوئی چهاردهم بسیار خودپسند و متکبر بود و هرگز کسی را دوست نمیداشت. با خویشان خود همیشه به خشونت رفتار میکرد. وی کمترین مهر و محبتی نسبت به همسر خود ماری ترز نداشت و به خاطر معشوقههای خویش مادموزال دولاوالیر (13)، مادام دومونتسپان (14) و مادام دومنتنون (15) از او دست کشید. زندگی او غرق در تجمل و شکوه بود و خدمه و صاحب منصبان کثیری در دستگاه او خدمت میکردند و شکوه و جلال دربار و مقررات دقیق و سختی که برای تشریفات وجود داشت از سایر دربارها و حتی از دربار اسپانیا بیشتر بود. به جای نجبای فئودال که در قصرهای خود بسر میبردند و بیشتر به جنگ میپرداختند، طبقهای از نجبای درباری روی کار آمدند که زندگی خود را معمولاً در ورسای میگذراندند و مانند پادشاه سرگرم شکار، رقص، مسابقات و تفریحات، نمایشها، و تمرینات دینی بودند. این طبقه نفوذ سیاسی خود را بکلی از دست داده و تنها فعالیتی که داشت خدمات نطامی بود، منتهی هنوز هم از
امتیازات گوناگون، بخصوص مالی، مانند معافیت از مالیات، یا دریافت هدایائی از پادشاه، برخوردار بود. بورژوازی نقش مهمی انجام میداد چون انتخاب وزیران و عمال عالیرتبه از افراد این طبقه صورت میگرفت و اما روستائیان در عین تیره بختی زندگی میکردند و از فشار کار و سنگینی مالیاتها از پا درآمده بودند.
امور مذهبی
لوئی چهاردهم پادشاهی متعصب بود و با پروتستانها که هنوز از آزادی مذهبی برخوردار بودند بسختی رفتار میکرد. وی ابتدا پروتستانها را مورد بی مهری قرار داده آنها را از خدمات عمومی برکنار یا وادار به تغییر عقیدهی دینی نمود و بعد تصمیمات شدیدتری دربارهی آنها گرفت، به این ترتیب که عدهای به دزدیدن اطفال آنها مشغول شدند یا سربازانی را در خانهی آنها مسکن داده، سربازان را به بدرفتاری با افراد خانوادهها واداشتند (16) لوئی چهاردهم سرانجام در سال 1685 فرمان نانت را نسخ و آزادی مذهبی را از پروتستانها سلب کرد. گروهی از پروتستانها ناچار تغییر عقیده دادند و جمعی با وجود سختگیریها و شکنجه و آزار یا کشتارها دیانت خود را حفظ کردند و عدهی کثیری از آنها هم فرانسه را ترک گفته، با آنکه مهاجرت و جلای وطن ممنوع بود به هلند، انگلستان، آلمان و سویس رفتند. این مهاجرتها موجب فقر و شکست اقتصادی مملکت فرانسه بود و کشورهای دیگر از نیروی انسانی و مهارت صنعتی آنها بهره مند شدند و این یکی از اشتباهات بزرگ دورهی پادشاهی لوئی چهاردهم بود.این سیاست ضد پروتستانی مانع مخالفت و نزاع لوئی با پاپ بر سر دریافت عواید اسقف نشینهای بدون اسقف نبود و در این راه روحانیانی که از آزادیهای کلیسای ملی فرانسه طرفداری میکردند حامی او بودند.
جنگ اتحادیه اوگسبورگ
لوئی چهاردهم در خارج، سیاست توسعه طلبی و فاتحانه خود را تعقیب میکرد و در عین صلح و به بهانههای مختلف، استواسبورگ، دوپون (17)، لوگزامبورگ، مونبلیار (18)، ساربروک (19) و چند شهر دیگر را گرفت، منتهی این اقدامات شاهزادگان آلمانی را به اعتراض واداشت و روابط فرانسه و سوئد را به هم زد.لوئی چهاردهم برای تنبیه راهزنان بربر افریقای شمالی، شهر الجزیره را بمباران کرد و ژن نیز که نمیخواست از دوستی با اسپانیا دست بکشد دچار همین سرنوشت شد. این شدت عملها و همچنین سختگیریهای مذهبی، خشم و نفرت چندین دولت اروپائی را علیه او برانگیخت و در اوگسبورگ اتحادیهای علیه فرانسه تشکیل یافت که شامل اسپانیا، هلند، امپراتور و بسیاری از شاهزادگان آلمانی بود (1686).
سه پیش آمد مربوط به مسأله وراثت و حق جانشینی، در کلنی، پالاتینا و انگلیس آتش جنگ را برافروخت؛ عملیات جنگی در سال 1688 بر اثر ویرانی و غارت پالاتینا، که به دستور لوووا شروع شده بود، آغاز شد. در انگلیس، ژاک دوم که با فرانسه نظر مساعد داشت به وسیله داماد خود، گیوم دورانژ از سلطنت خلع گردید و انگلیس به عضویت اتحادیه اوگسبورگ درآمد و حال آنکه لوئی چهاردهم هیچ متحدی نداشت. دولت فرانسه که قدرت نظامی خطرناکی محسوب میشد نه تنها در مقابل حملات مهاجمان بخوبی ایستاد بلکه با پیشرفت و کامیابی به تعرض پرداخت. دو سردار معروف فرانسوی یعنی لوگزامبورگ وکاتینا (20) در این جنگها بر دشمن که فرماندهان متوسطی در اختیار داشت فائق آمدند. صحنههای اصلی جنگ، ایرلند، بلژیک، پالاتینا، ایتالیا و اسپانیا بود و گذشته از این در دریاها نیز جنگهائی صورت گرفت.
ژاک دوم، که به وسیله نیروی دریائی فرانسه به ایرلند رفته بود، مردم این سرزمین را به شورش واداشت ولی در بوین (21) از گیوم دورانژ شکست خورد و ناچار به فرانسه بازگشت و شورشیان ایرلندی مغلوب شدند. در بلژیک که مرکز عملیات بود فرانسویان به فرماندهی لوگزامبورگ، در فلوروس (22)، اشتاین کرک (23) و نرویندن (24) بر هلندیها فائق آمدند و چند شهر را به تصرف درآوردند. در آلمان، پالاتینا بار دیگر مورد هجوم قرار گرفت. در ایتالیا، دوک ساووا که به مخالفت با فرانسه برخاسته، فرماندهی قوای اسپانیائی را به عهده گرفته بود، در استافارد (25) و مارسای (26) از کاتینا شکست خورد. در کاتالونی، فرانسویان، شهر بارسلون را پس از مدتی محاصره گرفتند. ولی در جنگهای دریائی بخت با فرانسویان یاری نکرد و پس از شکستی که در هوگ (27) به نیروی دریائی فرانسه وارد آمد، انگلیسیها و هلندیها به بنادر فرانسه حمله بردند و با آنکه سیادت دریائی از این پس به دست متحدین افتاد تجارت آنها، از فعالیتهای دو ناخدای دلیر فرانسوی، ژان بار (28) و دوگه تروئن (29) زیان فراوان دید.
این جنگ ممتد همه را خسته و ناتوان کرده بود و هیچ کس امید فتح مسلم و قاطعی را نداشت. مذاکرات صلح در سال 1697به صلح ریسویک منجر شد و لوئی چهاردهم با وجود پیشرفتهای خود، همهی نواحی فتح شده را پس داد و فقط استراسبورگ را برای فرانسه نگاه داشت. فرانسه، پس از این صلح، هنوز هم نیرومندترین دولتها محسوب میشد ولی سایر دولتها رقیب و دشمن او بودند.
جنگ جانشینی اسپانیا
لوئی چهاردهم این صلح نامطلوب را از آن جهت پذیرفت که مسأله جانشینی اسپانیا را پیش بینی میکرد. شارل دوم، پادشاه اسپانیا بیمار و بدون اولاد بود و فقط دو خواهر داشت که یکی از آنها به همسری لوئی چهاردهم و دیگری به ازدواج امپراتور لئوپلد اول درآمده بود بنابراین موضوع جانشینی اسپانیا که در عین ضعف و ناتوانی، ثروت سرشاری از لحاظ مستعمرات خود در اروپا و امریکا در اختیار داشت مورد توجه دولتهای اروپائی قرارگرفت. لوئی چهاردهم در صدد برآمد برای تقسیم این میراث، محرمانه با امپراتور بسازد ولی شارل دوم که میخواست تمامیت مملکت و متصرفات اسپانیا را حفظ کند، همهی آنها را به یکی از نوههای لوئی چهاردهم بخشید و در سال 1700 از دنیا رفت. لوئی چهاردهم مدتی برای قبول مذاکرات تقسیم و یا قبول وصیت نامه شارل دوم مردد بود و سرانجام راه حل اخیر را پذیرفت و نوهی او با عنوان فیلیپ پنجم به تخت سلطنت اسپانیا نشست. ولی امپراتور، هلند و انگلیس که به سلطنت یک شاهزاده فرانسوی در اسپانیا موافق نبودند، اغلب شاهزادگان آلمانی را برای ابراز مخالفت با خود همراه کردند و اسپانیا، ساووا و باویر با فرانسه متحد شدند.جنگ در سال 1701 شروع شد. بهترین سرداران فرانسه در این موقع، ویلار (30) و واندوم (31) بودند ولی خوشبختی متحدین در این بود که دو فرمانده عالی یعنی مارلبورو (32)، در انگلیس، و پرنس اوژن (33) در اتریش، رهبری قوای آنها را به عهده داشتند. صحنههای جنگ، بلژیک، آلمان، ایتالیا و اسپانیا بود. در سه سال اول جنگ هر یک از دو طرف به تفاوت پیشرفتهائی به دست آوردند و جنگی که نتیجهی قطعی داشته باشد رخ نداد ولی چیزی نگذشت که اوضاع به ضرر فرانسه تمام شد. ساووا و پرتغال علیه فرانسه اعلام جنگ دادند و متحدین در هوشتت (34) پیروز شده (1704) باویر را گرفتند. انگلیسیها، جبل الطارق و جزیرهی مینورک (35) را تصرف کردند و آرشیدوک شارل، پسر امپراتور در اسپانیا پیاده شده عنوان شاهی بر خود گذاشت. همهی مردم کاتالونی به طرفداری از او برخاستند و از این تاریخ فرانسویان دچار شکست و ناکامی شدند: اتریشیها و متحدینشان، سیسیل، ساردنی، ناپل و میلانه را گرفته سراسر ایتالیا را تحت فرمان خود درآوردند؛ در اسپانیا دو بار، مادرید را تصرف کردند؛ در بلژیک، در رامی یی (36)، اودنارد (37) و مالپلاکه (38) فاتح شدند. لوئی چهاردهم که خود را در وضع بدی میدید ناچار تقاضای صلح کرد، ولی چون شرایط سنگینی به او تحمیل کردند، ادامهی جنگ را، با وجود فقر و پریشانی فرانسه، ترجیح داد. مرگ امپراتور و روی کار آمدن توریها در انگلیس موجب نجات لوئی شد؛ انگلیس دست از جنگ کشید و ویلار، پرنس اوژن را در دنن (39) شکست داده، شرایط صلح را آسان کرد.
عهدنامهی اوترشت که در سال 1713 به امضا رسید و در سال بعد به وسیله معاهدهی راشتات تکمیل شد فیلیپ پنجم را پادشاه اسپانیا شناخت و فیلیپ پنجم، میلانه، ناپل، ساردنی و بلژیک را به امپراتور واگذاشته، سیسیل را به ساووا و جبل الطارق و مینورک را به انگلستان داد. دولت فرانسه چند شهر فلاندر را به اتریش و ارض جدید و نواحی اطراف آن را به انگلیس تسلیم کرد. به موجب این صلح یکی از بوربونها بر تخت سلطنت اسپانیا نشست ولی در نتیجه این جنگها فرانسه ویران و پریشان حال و از وسعت خاک اسپانیا کاسته شد و قدرت اتریش و انگلیس افزایش یافت.
پاپان سلطنت
لوئی چهاردهم شاهد مرگ بسیاری از اعضای خانوادهی خویش بود. پیش از این وی همسر خود را از دست داده و سپس پسر او (Monseigneur) و بعد دو نوهی او (دوک دوبورگونی و دوک دوبری (40)) از دنیا رفتند. وضع مالیه بسیار بد و قحط و غلا همه جا را فرا گرفته بود، مردم شروع به شکایت و زمزمههای مخالفت کرده بودند و پروتستانهای سون (41) که شکنجه و آزار می دیدند سر به شورش برداشته بودند. لوئی چهاردهم در سال 1715، در هفتاد و هفت سالگی چشم از جهان فروبست و تاج و تخت فرانسه را به نوادهی خود لوئی پانزدهم واگذاشت و دورهی پادشاهی درخشان و با شکوه او به وضع رقت باری خاتمه پذیرفت. نویسندگان و مورخان به او عنوان پادشاه خورشید دادهاند و دورهی زمامداری او به قرن لوئی چهاردهم معروف شده و مسلماً آن قسمت از سلطنت او که از عهدنامهی پیرنه تا پایان قرن هفدهم ادامه یافته است از بهترین ادوار پادشاهی فرانسه و دوران سیادت و برتری ابن کشور در اروپا بوده و از لحاظ پیشرفت ادبیات و هنر نیز رونق و شکوه قابل ملاحظهای داشته است. متأسفانه لوئی چهاردهم نتوانست حد و مرزی برای بلندپروازیهای خود قائل شود، وی فاقد عقل و تدبیر ریشلیو بود و تمایلات جاهطلبانهی او برای حکومت بر اروپا منجر به انهدام قدرت و اعتبار فرانسه و تضعیف حکومت سلطنتی گردید.پینوشتها:
1- Fronde
2- Prince de Condé
3- Turenne
4- Colbert
5- Louvois
6- Vauban
7- Fehrbllin
8- Ruyter
9- Mansart
10- Le Nôtre
11- Marly
12- Trianon
13- Mlle de la Vallière
14- Nme de Montespan
15- Mme de Maintenon
16- این عمل به Dragonnades معروف است.
17- Deux- Ponts
18- Montbéliard
19- Sarrebruck
20- Catinat
21- la Boyne
22- Fleurus
23- Steenkerke
24- Neerwinden
25- Staffarde
26- Marsaille
27- Hougue
28- Jena- Bart
29- Duguay- Trouin
30- Villars
31- Vendôme
32- Marlborough
33- Prince Eugène
34- Hochstaedt
35- Minorque
36- Ramillies
37- Oudenarde
38- Malplaquet
39- Denain
40- duc de Berry
41- Cévennes
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم