برگردان: احمد بهمنش
وضع اجتماعی:
انقلاب فرانسه، شرایط اجتماعی را به وضعی مؤثر و عمیق تغییر داد. این انقلاب نه تنها قیود ارباب و رعیتی (سرواژ) را از بین برد، بلکه قدرت طبقات ممتاز، نجبا و روحانیان را درهم شکست و از بورژوازی، طبقهای مسلط و حاکم به وجود آورد. ملت، خود نیز، در نتیجهی حق شرکت در رأی عمومی، گو اینکه این حق بزودی لغو شد، از تمام حقوق سیاسی بهره مند گردید. این تحولات و تغییرات، در بسیاری از کشورهای اروپائی تأثیرکرد، ابتدا در ممالکی که فرانسه ضمیمهی خاک خود کرده بود و بعد در کشورهائی که نفوذ فرانسه بیشتر بود مانند پی با، ایتالیا، آلمان. نظام مالک و رعیتی، همه جا از بین رفت، وضع روستائیان بهبود یافت و نجبا قسمتی از امتیازات خود را از دست دادند. حتی کشورهائی مانند اسپانیا، پروس و اتریش، ولو به طور موقت، تحت تأثیر این دگرگونیها قرار گرفتند. پس از سقوط ناپلئون، عکس العملی، کم و بیش شدید، بروزکرد ولی تمام اصلاحات از بین نرفت. با این حال در انگلیس و ممالک شرقی تغییری رخ نداد و در روسیه یوغ بردگی تقریباً برگردن تمام رعایا باقی ماند.وضع اقتصادی:
کشاورزی در اروپای غربی در حال توسعه بود. به جای آیش بندهای معمول تا آن زمان که عبارت بود از دو سال کشت و یک سال راحت گذاشتن زمین، نوع جدیدی از آیش بندی معمول گشت. به این ترتیب که زمین هر سال کشت میشد، منتهی اگر در سال اول مثلاً گندم کاشته بودند، سال دوم چغندر و شلغم، سال سوم جو میکاشتند و در سال چهارم میتوانستند گندم کاری را تجدیدکنند؛ به این ترتیب میان کشت مجدد هر بذر سه سال فاصله میگذاشتند و گذشته از این کود زیادتری به زمین میدادند. محاصره بری کشت و پرورش بعضی از نباتات را توسعه داد (سیب زمینی، چفندر، منداب) . پرورش چهارپایان نیز در حال پیشرفت بود.استفاده از ماشین، بتدریج در صنعت تحولی ایجادکرد. این هنر که در انگلیس ظهورکرده بود، در این موقع به کشورهای دیگر غربی نیز راه یافت. از اکتشافات صنعتی این دوره باید به کشتیهای بخاری به وسیله فولتون (1) ، لوکوموتیو و خطوط آهن، پتکهای بزرگ خودکار، نخستین پلهای فلزی، توربافی با ماشین و دیگر اختراعات اشاره کرد. صنعت بزرگ، بی دردسر و بدون کشمکش، رواج نگرفت چون با مخالفت پیشه وران مواجه بود و نتایج عظیمی، خوب یا بد، داشت که عبارت بود از هجوم جمعیت به شهرهای بزرگ، تنزل دستمزد، تـأمین بیشتر در کارگری، توسعهی سرمایه داری (کاپیتالیسم) و ذوق اختراع، توجه به صرفه جوئی و پس انداز، افزایش رقابتها، تغییر و تحول در روابط میان کارفرما و کارگر، از بین رفتن اتحادیهها.
اگرچه صنعت در دورهی انقلاب و دورهی امپراتوری پیش رفت، ولی بازرگانی وضع بدی داشت و جنگها و محاصرهی بری به این قسمت از فعالیتهای حیاتی زین فراوان زد محاصره بری مانع مبادلات شد و ناچار قاچاق، به نسبت قابل ملاحظهای توسعه یافت.
صاحب نظران معروف اقتصاد سیاسی این دوره، مالتوس و ریکاردو، از مردم انگلیس، میباشند. مالتوس در رسالهای که راجع به جمعیتها نوشته است معتقد بود که جمعیت خیلی زودتر از مواد غذائی رشد و افزایش مییابد و همین مطلب موجب فقر، جنگها و قحطیهاست؛ بنابراین باید موالید را محدود کرد و فقرا باید از قبول همسر خودداری کنند. این نظریه (مالتوزیانیسم) سر و صدائی به راهانداخت و بعدها چند تن از علمای اقتصاد، آن را مورد توجه قرار دادند. ریکاردو عقیده داشت که ارزش داد و ستد و مبادله به وسیله کار لازمی که در تهیه و تولید آن به کار رفته است، تعیین و پرداخت میشود؛ کار وسرمایه با هم نسبت معکوس دارند، افزایش یکی موجب نقصان دیگری است. بهتر است دستمزدها محدود شوند چون با توجه به این که جمعیت در حال افزایش است خواه ناخواه بر میزان دستمزدها نیز باید افزوده شود.
مذهب:
پیش از این به تحولات عمیقی که درکلیسای کاتولیک فرانسه، در زمان انقلاب، بروز کرد اشاره شد و حتی دیدیم که این کلیسا از بین رفت و بعدها مجدداً به کار پرداخت، ولی دولت به آن اعتمادی نداشت. ناپلئون با کلیسا موافق بود به این شرط که درکارهای دولت دخالت نکند؛ ناپلئون پیمان موافقتی را (کنکوردا) که با پاپ بسته بود در ایتالیا نیز رواج داد. در ایتالیا و همچنین در بلژیک و اسپانیا، بسیاری از دیرها بسته شد. یکی از نتایج پیروزیهای فرانسه و عهدنامه لونویل در آلمان، مصادرهی اموال کلیساهای آلمانی است که پس از رفورم متوقف مانده بود؛ همهی اسقف نشینها و آرشوک نشینها اراضی خود را به نفع امرا و شاهزادگان از دست دادند.در مذاهب پروتستان و ارتدوکس تقریباً هیچ تغییری راه نیافت، ولی افکار مربوط به آزادیهای مذهبی، بخصوص در آلمان و لهستان، پیشرفت زیادی کرد. وضع یهودیان نیز بهبود یافت. مراسم مذهبی آنها در فرانسه، رسماً از طرف ناپلئون آزاد گشت و در هلند نیز به آنها حقوق و امتیازاتی مانند تمام افراد هلندی داده شد. در ایتالیا و آلمان هم به آنها اجازه اشتغال به پیشههای مختلف و تملک اراضی تفویض گردید.
فلسفه:
مشهورترین دستگاه فلسفی این زمان، مذهب کانت بود که نفوذ آن در سرتاسر اروپا گسترش یافت. بعضی از پیروان او با دقت تمام نسبت به افکار او معتقد و مؤمن ماندند و بعضی دیگر از وی جدا شدند و از جمله این گروه اخیر میتوان فیخته و شلینگ، فیلسوفان آلمانی را نام برد. فیخته خواسته است اعتقاد به یک جوهر (Monisme) را با اعتقاد به اختیار (Liberte) منطبق سازد. در نظر او، مبدأ اول، خیر، یعنی تکلیف اخلاقی است؛ «من» (le moi) تنها واقعیت است و همواست که «جز من» (le non- moi ) ، یعنی جهان خارجی را به وجود میآورد و «من» باید اختیار و قدرت خود را در مقابل جهان که محکوم به ضرورت و اضطرار است محفوظ دارد. برخلاف آنچه کانت مدعی بود، دو عقل به نام عقل نظری و عقل عملی موجود نیست بلکه تنها یک عقل وجود دارد و آن عقل عملی است؛ خدا، خود چیزی نیست جز همان اختیار و آزادی از آن حیث که در جهان تحقق میپذیرد.شلینگ، دو مرحله متفاوت را در سیر عقاید خود طی کرده است. در مرحلهی اول با عقاید فیخته در باره «من» مخالفت ورزیده است، چه «من» به صورتی که فیخته تصور میکرد مطلق نیست و مطلق (l’Absolu) ترکیبی از «من» و «جز من» باید باشد. جهان خارجی وجودی واقعی دارد، یعنی موجود حقیقی زندهای است که با قوای جسمانی و نفسانی، خود را ظاهر میسازد و البته چنین جهانی شایسته آن است که مورد مطالعه قرار بگیرد ولی برای مطالعهی آن تنها علم یا اخلاق کافی نیست بلکه از طریق هنر است که میتوان وجود مطلق را دریافت و از آن الهام پذیرفت. در مرحله دوم سیر فکری خود، شلینگ تحت تأثیر عقاید عرفانی قرار میگیرد و اصل و منشأ (le Mal) را در میل به هستی که در افراد انسان وجود دارد میداند و حال آنکه در خدا، که خیر محض است، چنین میلی، در عشق مستهلک میشود.
علوم:
پیشرفت ریاضیات، بخصوص در فرانسه که دانشمندانی نظیر لاگرانژ (2) ، لاپلاس، مونژ (3) و کارنو (4) ، داشت محسوس بود. لاگرانژ یکی از مبتکران سیستم متریک، محاسبهی تغییرات را کشف کرد؛ لاپلاس بخصوص حساب فاضله و جامعه را مورد مطالعه قرار داد. مونژ، هندسهی تحلیلی را (نمایش اجسام سخت به وسیله رسم) ، وضع کرد. ریاضیدانان این دوره اغلب در نجوم و هیئت نیز دست داشتند مانند لاگرانژ (حرکات سیارات) ، لاپلاس، که نخستین فرضیهی علمی را درباره تشکیل منظومهی شمسی عرضه کرد و به نظر او سحابی اولیهای وجود داشته که در نتیجه گردش و سرد شدن آن، حلقههائی ایجاد شد، و این حلقهها پس از خرد شدن و درهم شکستن، سیارات را به وجود آوردهاند. در این موقع یعنی در فاصله سالهای 1801 و1803 ، چهار سیارهی جدید به نامهای سرس (5) ، پالاس، وستا (6) و ژونون (7) کشف شد.در فیزیک، کاوندیش (8) ، چگالی زمین (Densite) ، را به وسیله پاندول اندازه گرفت، کاوالو، نخستین ماشین یخ سازی را اختراع کرد، هرشل اشعهی مادون قرمز، ماک (9) ، تداخل امواج (10) (تضعیف روشنائی که از تقاطع اشعهی نورانی حاصل میشود) ، مالوس (11) ، پولاریزاسیون (12) را (عدم انعکاس نور در پارهای شرایط) کشف کردند، ولتا (13) ، نخستین پیل الکتریک را ساخت و داوی (14) املاح را به وسیله الکتریسیته تجزیه کرد.
شیمی پیشرفتهای سریعتری داشت؛ در این دوره چند قانون مهم شیمی وضع شد که به نام بانیان آنها یعنی پروست (15) ، دالتون (16) ، گی لوساک (17) ، معروف میباشند؛ برزلیوس (18) ، وجود اتمها را تعیین و تشریح کرد. عناصر جدیدی کشف شد که عبارتند از: ید (19) (کوارتوا (20) ) ، بور (21) ، سیلیسیوم (22) ، سدیم و پتاسیم (داوی) ، باریم (23) ، استرون تیوم (24) ، کلسیم، منیزیم، نیوبیوم (25) ، تانتال (26) ، پالادیوم (27) ، رودیوم (28) ، ایریدیوم (29) ، اوسمیوم (30) ؛ این اکتشافات در نتیجه استفاده از جریان مغناطیسی صورت گرفت، برزلیوس سوئدی اجسام بسیط را به فلز و شبه فلز تقسیم کرد. همچنین تعداد زیادی املاح و اسیدها کشف شدند و شیمی آلی در این پیشرفتها سهم بسزائی داشت (تجزیه الکل و چربیها) .
در علوم طبیعی اکتشافات زیادی انجام نگرفت. یکی از معروفترین علمای طبیعی این دوره، کوویه، از اهالی فرانسه است که بیشتر به طبقه بندی حیوانات، بر اساس جنبهی تشریحی آنها، پرداخت. او حیات حیوانی را به چهار شاخه یعنی مهره داران، نرم تنان، مفصلی و حیواناتی که شکل گیاه دارند تقسیم کرد و برای این شاخهها تقسیمات کوچکتری که عبارت بودند از: طبقه، دسته، خانواده، طایفه، جنس و نوع قائل شد. وی طرفدار اصل تغییرناپذیری انواع بود.
ادبیات:
دورهی انقلاب و امپراتوری، دورهی تحولی بود که در طی آن عمر ادبیات کلاسیک به سر آمد و چیزی جز آثار متوسط در این دوره تدوین نشد و حال آنکه رمانتیسم، پا به عرصهی ظهورگذاشته، در انگلیس و آلمان بخوبی شکفت و این پیش آمد، جنبشی بود که با پیروی از آثار قدیم یونان و رم مخالفت میکرد و از موضوعها و یادگاریهای قرون وسطی و همچنین از داستانهای اروپای شمالی سرمشق میگرفت و احساسات و عواطف را بر عقل ترجیح میداد و از مشخصات دیگر او، بازگشت به ایمان مذهبی، عصیان و سرکشی، تغزل، بی اعتنائی به قوانین زیبائی و اخلاقی، پیروزی عشق و شگفتیها بود.رمانتیسم ابتدا در شعر ظهورکرد؛ در آلمان گوته و شیلر و به میزانی بیشتر معاصران یا جانشینان آنها، مانند نووالیس (31) (سرود شب) ، که در جستجوی شگفتی، ابهام و موسیقی بود، تحت تأثیر این سبک قرار داشتهاند. آرنیم (32) با احساساتی سوزان و عارفانه و به کمک، برنتانو (33) ، که تخیلی عالی داشت، مجموعهای از تصانیف عامیانه انتشار داد (شیپور شگفت انگیز) . با ظهور آرنت (34) و کرنر (35) ، شعر، جنبهی میهن پرستانه و جنگی به خود گرفت (چنگ و شمشیر) و در منظومههای اوهلاند (36) به صورتی درامی تر م نیرومندتر و فشرده تر درآمد. در انگلیس، رمانتیسم، ابتدا مورد توجه شاعران «مکتب دریاچه» (37) از قبیل وردزورث (38) و کالریج (39) ، که بار دیگر عشق به طبیعت را در ادبیات راه دادند، واقع شد، البته وردزورث با طراوت و صفائی بیشتر و کالریج با سردی و اندوهی فراوان و انشائی بسیار زیبا؛ سوزی (40) ، منظومههائی حماسی (مادوک (41) ، کهاما (42) ، رودریک (43) ) ، نیرومند، رسا، تدوین کرد که به جنبه تفننی آنها بیش از جنبهی شاعرانهی واقعی توجه شده بود. کشورهای لاتینی در این موقع بسیار فقیر بودند و از شعرای این کشورها فقط میتوان فوسکولو (44) ، اهل ایتالیا را نام برد که اثر معروف او (مزارها) منظومه تغزلی کوتاه و جالبی است با شکل و قالب کلاسیک.
در رمان نویسی، بخصوص در آلمان، آثار متنوعی تدوین شد، در این رشته گذشته از نووالیس باید ازهانری دوفتردینگن (45) ، تذکره نویسی که بیشتر به کنایات و فلسفه معنوی و شگفتیها توجه داشت، آرنیم و برنتانو که رمانهائی بی قید و نامنظم و مغشوش و سرشار از تخیلات نوشتهاند، نام برد. شامیسو (46) ، بیشتر به مناسبت رمان خود، به نام پیرشلمیل (47) «سرگذشت مردی که سایه خود را فروخته است، معروف میباشد و لاموت فوکه (48) با انتشار رمان زیبای اوندین (49) معروف شده است. برادران گریم (50) ، به احیای ادبیات عامیانه پرداخته، مجموعهای از حکایات را که از افواه گرد آمده بود منتشر کردند. کسی که تخیل سرشار رمانتیسم را به حد اعلای خود رسانید هوفمن بود که در حکایات خود، واقع و حقیقت را به وضعی شگفت آور، با توهم و خیال درآمیخت. در انگلستان، رمانهائی متفاوت با آنچه گفتیم نوشته شد، مانند حکایات تاریخی و التراسکات (ویورلی (51) ، آیوانهو (52) ، عتیقه فروش، نامزد لامرمور (53) و...) که مشحون از تخیل و ماجراهای گوناگون، تأثرات و جذبهها، احساسات میهن پرستی و حالات شاعرانه بود و مورد توجه همگان قرار گرفت. اسکات را باید پایه گذار واقعی رمان تاریخی دانست. جین استن (54) با او تفاوت بسیار داشت. وی نویسندهای واقع بین و طرفدارمسائل محسوس و عینی بود و آثار او از لحاظ توصیف و تشریح دقیق قلب بشر و شکل و قالب کامل خود (غرور و خرافات، منسفیلد پارک (55) قابل ملاحظه میباشند. در فرانسه شاتوبریان، دو رمان احساساتی به نامهای آتالا و رنه که تقریباً سرگذشت زندگی خود او بود منتشر ساخت؛ در این دو کتاب توصیف سوزان و دردناکی از بدی، از نظر مذهبی و اخلاقی آن، که غالباً نویسندگان رمانتیک را رنج میداد میبینیم؛ او کتاب دیگری به نام شهیدان، به افتخار مسیحیت که بر شرک و بت پرستی رومیان پیروز شده بود، نوشت. مادام دوستال، نویسندهی رمانهائی تحت عنوان کورین (56) و دلفین (57) میباشد؛ این دو رمان جنبهی تغزلی و افکاری جالب دارند منتهی از لحاظ زیباشناسی ضعیف میباشند. فوسکولو، گذشته از شاعری به رمان نویسی هم توجه داشت و رمان او به نام، آخرین نامههای ژاکوپواورتیس (58) ، با آنکه جنبهی تصنعی دارد، حاکی از روح نومیدی و دارای افکاری بلند و میهن پرستانه میباشد.
تئاتر هم، با آنکه در سایرکشورها وضعی متوسط داشت، در آلمان توسعه و کمال پذیرفت. گوته و شیلر، آخرین آثار خود را به معرض نمایش گذاشتند و بعد درامهای رمانتیک مورد توجه قرار گرفت؛ در این زمینه باید از آثار زاکاری ورنر (59) با حالتی اندوهگین و معتقد به سرنوشت (بیست و چهارم فوریه) ، درامهایهانری دوکلایست (60) ، که گاه با تندی و خشونتی افرات آمیز، زمانی با جنبه شگفت آمیزی عجیب یا روحیهای واقع بین آمیخته با رؤیا تنظیم یافتهاند (پانتزیله، کاترین دوهایل برون (61) ، شاهزاده هومبورگ (62) و همچنین نمایشنامههای تیک (63) که در کمدی تفننی، پری وشی و هجائی بیشتر توفیق داشته است (گربهی چکمه پوش) یاد کرد.
در سایر انوع ادبی میتوان باز هم شاتوبریان و مادام دوستال را، از فرانسه، نام برد؛ شاتوبریان کتابی به نام نبوغ مسیحیت، در ستایش مذهب مسیح نوشت و مادام دوستال با کتاب فلسفی و ادبی خود، معروف به «آلمان»، این کشور را به فرانسویان شناساند. و گذشته از این باید به خطبا و روزنامه نویسان انقلابی، که افرادی سخندان و پرنیرو بودند، نیز توجه داشت (روبسپیر، میرابو، دانتون، کامی دمولن، مارا) . در آلمان، دو برادر موسوم به ویلهم شلگل (64) و فردریک شلگل، در تاریخ نویسی و انتقاد ادبی، هنری و فلسفی، شهرت یافتهاند. در اروپای شرقی، آثار مهم ادبی دیده نمی شود. روسیه بتدریج خود را از قید نفوذ فرانسه آزاد ساخت، ولی استبداد زمامداران مانع بیان افکار و عقاید بود؛ مشهورترین نویسنده روس کارامازین (65) است که مورخ و رمان نویسی خیال پرداز و در آئین نگارش و انشاء زبردست بوده است.
هنرهای تجسمی:
در اواخر قرن هجدهم، کلاسی سیسم، باردیگر مورد توجه قرار گرفت و توجه مخصوصی به ظرافت و سادگی مبذول شد و هنرمندان به جستجوی الهام اخلاقی و تجدید یادگار آثار باستانی پرداختند. از مهمترین ابنیه این دوره، دروازهی براندبورگ در برلن، و قصر تسارکویه سلو (66) نزدیک سن پطرسبورگ میباشند. معروفترین حجار و مجسمه ساز، کانووا (67) ایتالیائی است که پیرو سبکهای قدیم و بسیار ظریف و باذوق بوده (ناپلئون اول، پولین بورگز (68) و...) .در نقاشی، فرانسه مقام اول را داشت، معروفترین نقاش دورهی انقلاب و دورهی امپراتوری، داوید میباشد؛ وی سبک قدیم را که با وقار و میهن پرستانه، جدی و باشکوه بود رواج داد (بلیزر، سوگند هوراسها، لئونیداس، تقدیس ناپلئون) ، گرو (69) از داوید پیروی کرد و با روشی منطبق با واقع، نیرومند و درامی، به نقاشی صحنههای جنگی پرداخت (بناپارت در آرکول (70) ، جنگ اهرام، ناپلئون در ایلو (71) ) . ژرار (72) هم شاگرد داوید و چهره سازی ماهر بود و سنتهای قرن هجدهم را که هنوز مورد توجه عدهای از نقاشان بود، از یاد نبرد. پرودون (73) ) ، نقاشی نوع دوست و عمیق، و موزون و شریف بود، و قدیم و جدید را کاملاً باهم درآمیخت (ربوده شدن پسیشه، ژوزفین در مالمزون، عقل و تقوی) . هنرمند معروف و مبتکر اسپانیا، گویا (74) درکار خود ماهر و نیرومند و مسلط بود و شدت و خشونت را تا حدی که غیرمنطبق با واقع بود جلوه گر میساخت (فلاژلانها (75) ) ، ماژا (76) ، خانوادهی شارل چهارم، زیانهای جنگ) . در سایر کشورمای اروپا هم نقاشی در حال پیشرفت بود ولی آثار ارزنده و بدیعی تهیه نشد. نفوذ فرانسه در اسپانیا و بلژیک حکومت میکرد. در آلمان، به همان صورت که در زمینهی رمانتیسم ادبی پیش آمد، توجه مخصوصی به شیوهی نقاشی قرون وسطی مبذول شد (نهضت موبوط به مسیحیت) .
موسیقی:
بزرگترین موسیقیدان جهان، یعنی بتهوون، در آلمان ظهور کرد و او با ادامهی روشهای قرن هجدهم، این رشتهی هنری را، در سایه شور و علاقهی عاقلانه و نظر صائب خود به مرحلهی کمال رسانید. وی وزنها و آهنگهای تازهای ابداع کرد و حدود و رسوم معمول را درهم شکست. به بیان و توصیف روح عالم و جستجوی لایتناهی پرداخت. آثار متنوع او سرشار از لطف و نشاط و عافیت، هیجان و رؤیا بود و اندوه و ملال که با زندگی خود او توأم بود، در آنها کمتر دیده میشد. وی، موسیقیهای مربوط به نمایش کم داشت (اگمونت (77) ، فیدلیو (78) ) و آثاری که از او باقیمانده عبارتند از: هفت موسیقی دسته جمعی، چند قطعهی سه قسمتی (Trio) و چند قطعهی چهار قسمتی (Quatuor) که عالمانه و با فکری بلند تنظیم یافتهاند، یک، «نماز» باشکوه (Messe) ، موسیقیهای تغزلی بدیع (Sonate) ، و سرانجام نه سمفونی مجلل که مخصوصاً چند سمفونی اول آن بسیار دلپذیر، ملایم، غنی و پرمایه میباشند؛ همین تأثیرات در سایر سمفونیهای او نیز جلب نظر میکند، منتهی احساسات جدیدی در آنها به چشم میخورد چنانکه در سمفونی پنجم، روح عظمت، در سمفونی ششم، حساسیتی تابناک و پاک، در سمفونی هفتم و هشتم، شور و نشاطی فراوان دیده میشود؛ سمفونی نهم، به مناسبت شادی عمیق و الهام مذهبی و فلسفی خود از سایر سمفونیهای او عالی تر بود.در خارج از آلمان میتوان فقط به توسعه اپرا، در ایتالیا به وسیله سیماروزا (79) و در فرانسه به وسیله مهول (80) اشاره کرد.
تعلیم و تربیت:
عقاید پستالوزی، اهل سویس، از لحاظ فواید عملی و جنبه نوع دوستانهای که داشت و همچنین به مناسبت کوششهائی که وی برای اجرای عقاید تربیتی خود، در استانس (81) ، برتود (82) وایوردون (83) ، انجام داد مورد توجه عموم بود. وی به هزاران طفل یتیم کمک کرد و در عین کامیابی با ناکامیهائی مواجه گشت. او به تربیت بدنی اهمیت فراوان میداد. به عقیده او پیشرفت فکری و اخلاقی به وسیلهی الهام و ادراک عقلی صورت میگیرد. افکار و احساسات طفل را باید به طور طبیعی بیدار کرد، معلومات و اطلاعات او را بتدریج بالا برد، تحصیلات را ساده و آسان کرد، زبان مادری را بدقت به او آموخت، روح او را کاملاً پرورش داد. کتاب زیاد لازم نیست و برعکس شناسائی اشیاء، نقاشی و سرود، وسایل عملی برای یاد گرفتن اعداد و اشکال برای کودک ضرورت دارد. پستالوزی، نفوذ فوق العاده و سودمندی در تعلیم و تربیت داشته است.پینوشتها:
1- Fulton.
2-Lagrange.
3- Monge.
4- Carnot.
5- Cérès.
6- Vesta.
7- Junon.
8- Cavendish.
9- Young.
10- L’interférence.
11- Malus.
12- Polarisation.
13- Volta.
14- Davy.
15- Proust.
16- Dalton.
17- Gay- Lussac.
18- Berzelius.
19- l’iode.
20- Courtois.
21- le Bore.
22- Silicium.
23- Baryum.
24- Strontium.
25- Niobium.
26- Tantale.
27- Palladium.
28- Rhodium.
29- I’iridium.
30- Osmium.
31- Novalis.
32- Arnim.
33- Brentano.
34- Arndt.
35- Koerner.
36- Uhland.
37- Lakistes.
38- Wordsworth.
39- Coleridge.
40- Southey.
41- Madoc.
42- Kehama.
43- Roderick.
44- Foscolo.
45- H. d’Ofterdingen.
46- Chamisso.
47- Pierre Schlemihl.
48- éLa Motte- Fouqu.
49- Ondine.
50- Grimm.
51- Waverley.
52- Ivanhoe.
53- la Fiancee de Lamermoor.
54- Jane Austen.
55- Mansfield Park.
56- Corinne.
57- Delphine.
58- Jacopo- ortis.
59- Zacharie Werner.
60- H. de Kleist.
61- C. de Heilbronn.
62- Hombourg.
63- Tieck.
64- W. Schlegel.
65- Karamazine.
66- Tsarkoïie Selo.
67- Caniva.
68- P. Borghèse.
69- Grod.
70- Arcole.
71- Eylau.
72- Gérsrd.
73- Prud, Hon.
74- Goya.
75- les Flagellants.
76- la Maja.
77- Egmont.
78- Fidelio.
79- Climarsoa.
80- Méhul.
81- Stans.
82- Berthoud.
83- Yverdon.
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم