1. عبودیت
شرط اوّل دعا کننده آن است که مقام عبودیت و بندگی و به دیگر بیان، نیاز دایمی خود را نسبت به خالق خود بشناسد؛ یعنی به مقام خود آگاه بوده و بداند که فقیر مطلق است و غنی مطلق او است. امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) میفرماید:إِلهی، لَیسَ تُشبِهُ مسأَلَتی، مَسأَلَهَ السّائِلین: ِلأنَّ السّائِلَ إذا مُنِعَ امتَنَعَ عَنِ السُّؤالِ وَ أَنَا لاغِناءَ بی عَمّا سَأَلتُکَ عَلی کُلِّ حالٍ. إِلهِی، إِرضَ عَنّی فَإن لم ترضَ عَنّی، فَعفُ عَنّی. فَقَد یَعفُو السَّیِّدُ عَن عَبدِهِ وَ هُوَ عَنهُ غَیرُ راضٍ. إلهی، کَیفَ أَدعُوکَ وَ أَنَا أَنا؟! أَم کَیفَ أیأَسُ مِنکَ وَ أنتَ أنتَ؛ (1)
معبودا! درخواست من از تو، مشابه درخواست دیگر درخواست کنندگان نیست، زیرا هرگاه خواستهی درخواست کننده به او عطا نشود، از درخواست خودداری میکند، ولی من در هیچ حالی از درخواست از تو بی نیاز نیستم. معبودا! از من خشنود باش و اگر از من خشنود نیستی از من درگذر، زیرا گاه آقا از بندهی خود در میگذرد در حالی که از او خشنود نیست. چگونه تو را بخوانم در حالی که من منم؟! و چگونه از تو نومید گردم که تو تویی؟!
نیز امام صادق (علیهِ السَّلام) در سجده به درگاه خدا عرض میکند:
سَجَدَ وَجهِیَ الذَّلیلُ لِوَجهِکَ العَزیزِ الجَلیل. سَجَدَ وَجهیَ البالِی الفانی لِوَجهِکَ الدّائِمِ الباقی، سَجَدَ وَجهیَ الفَقیرُ لِوَجهِکَ الغَنیَّ الکَبیرِ، سَجَدَ وَجهی وَ سَمعی وَ بَصَری وَ لَحمی وَ دَمی وَ جِلدی وَ عظمی وَ ما أَقَلَّتِ الأرضُ مِنّی ِللهِ رَبِّ العالَمینَ؛ (2)
روی خوار من برای وجود سربلند تو سجده نموده است، روی نابود شوندهی من برای وجود جاودانه و پایدار تو سجده نموده است، روی نیازمند من برای وجود بی نیاز و بزرگ تو سجده نموده است. روی، گوش، چشم، گوشت، خون، پوست و استخوان من و آنچه زمین از اعضا و جوارح من حمل میکند، در برابر خداوند و پروردگار جهانیان سجده نموده است.
هم چنین امام سجاد (علیهِ السَّلام) میفرماید:
کَیفَ یَستَغنِی العَبدُ عَن رَبِّهِ؟!... سَیِّدیِ لَم أَزدَد إِلیکَ إِلّا فَقراً وَ لَم تزدَد عَنِّی إِلّا غِنیً؛ (3)
چگونه بنده از پروردگار خود بی نیاز میگردد؟! آقای من، پیوسته بر نیاز من به تو افزوده میشود و همواره بر بی نیازی تو از من افزوده میشود.
از وی همه مستی و غرور است و تکبر *** وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است (4)
از چشمهی بلاغت امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) نیز در مناجات این کلمات جاری گردیده است:
إلهی، کَفی بِی عِزّاً أَن أَکُونَ لَکَ عَبداً، وَ کَفی بِی فَخراً أَن تَکُونَ لِی رَبّاً، أَنتَ کَما أُحِبُّ فَاجعَلنی کَما تُحِبُّ؛ (5)
خدایا! همین عزّت برای من کافی است که بندهی تو باشم و همین فخر برای من کافی است که تو پروردگار من باشی. تو همان گونه که من میخواهم هستی، پس مرا همان گونه که دوست داری، بگردان.
2. باور به قدرت الهی
شرط دوم برای دعا کننده این است که خدای خود را به وصف بی نیازی مطلق بشناسد و بداند که خدا بر اسرار درونی او آگاه و در برآوردن نیازهای او تواناست و هیچ چیز در برابر قدرتش مانع نخواهد بود.امام سجاد (علیهِ السَّلام) عرض میکند:
تَمَدَّحتَ بِالغِناءِ عَن خَلقِکَ وَ أَنتَ أَهلُ الغَنی عَنهُم، وَ نَسَبتَهُم إِلَی الفَقرِ وَ هُم أَهلُ الفَقرِ إلَیک، فَمَن حاوَلَ سَدَّ خَلَّتِهِ مِن عِندِکَ، وَ رامَ صَرفَ الفَقرِ عَن نَفسِهِ بِکَ، فَقَد طَلَبَ حاجَتَهُ فِی مَظانَّها، وَ أَتی طَلِبَتُه مِن وَجهِها؛ (6)
خود را به بی نیازی از آفریدگانت ستودهای و به بی نیازی از آنها شایستهای و آنان را به احتیاج و تنگدستی نسبت دادهای و ایشان به نیازمندی به تو سزاوارند؛ پس هر کس چارهی نیازمندی خود را از درگاه تو بطلبد و برطرف کردن احتیاج خویش را از تو بخواهد، حاجت خود را در جایگاهش خواسته و برای رسیدن به مطلوب خویش از راهش درآمده است.
ایشان در ادامه، از این که افراد خواستههای خود را از مخلوق طلب میکنند، بیزاری میجوید و میفرماید:
سُبحانَ رَبِّی کَیفَ یَسأَلُ مُحتاجٌ مُحتاجاً وَ أَنبی یَرغَبُ مُعدِمٌ إِلی مُعدِمٍ؛ (7)
و کجا فقیر و بی نوایی برای رفع گرفتاری به کسی مانند خود روی میآورد؟
چنان که حضرت امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) میفرماید:
سُبحانَ الله الّذِی یَتَوَکَّلُ کُلُُّ مُؤمِنٍ عَلَیِهِ، وَ یَضطَرُّ کُلُّ جاحدٍ إِلَیه، وَ لا یَستَغنِی أَحَدٌ إِلّا بِفَضلِ ما لَدَیهِ؛ (8)
پاک و منزه است خدایی که همهی مؤمنان بر او توکل میکنند و همهی منکران ناچار از اویند و هیچ کس از تفضّلهای او بی نیاز نیست.
و امام سجاد (علیهِ السَّلام) میفرماید:
سُبحانَ مَن قَدَرَ بِقُدرَتِهِ کُلَّ قُدرَهٍ؛ (9)
پاکا خدایی که همهی قدرتها را با قدرت خود اندازه گیری نموده [و بر آنها غلبه کرده است.]
در نیایش دیگر از آن حضرت چنین میخوانیم:
أَصبَحنا فِی قَبضَتِکَ، یَحوِینا مُلکُکَ وَ سُلطانُکَ، وَ تَضُّمنا مَشِیِّتُکَ وَ نَتَصَرَّفُ عَن أَمرِکَ، َو نَتَقَلَّبُ فِی تَدبیرِکَ، لَیسَ لَنا مِنَ الأَمرِ إلّا ما قَضَیتَ، وَ لا مِنَ الخَیرِ إلّا ما أعطَیت؛ (10)
خدایا! خویش را در قبضهی اقتدار و سلطهی تو یافتهایم و مشیت تو همواره بر ما مسلط است و هر جنبش و جوششی که از ما نشأت مییابد، از امر توست و هر گونه حرکت و سکونی به حکم تو و هر خیر و نعمتی از تو است.
بر آستان جانان گر سر توان نهادن *** گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد (11)
کلینی نقل میکند: «پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ علیهِ و آله) در یکی از جبهههای جنگ در دامنهی کوهی مشغول استراحت بودند. یکی از مشرکان با استفاده از این فرصت، خود را به آن حضرت رساند و با شمشیر آخته بر بالای سر آن حضرت ایستاد و گفت:
مَن یُنجِیکَ الآنَ؟
اکنون چه کسی تو را نجات میدهد؟
حضرت بی درنگ فرمودند:
رَبِّی وَ رَبُّکَ؛
پروردگار من و تو.
یعنی بین سر من و لبهی تیز شمشیر تو قدرتی هست که تو آن را نمیبینی. آن مشرک که به این باورها معتقد نبود، پوزخندی زد و شمشیر خود را پایین آورد تا ضربهای بر حضرت وارد کند، ولی با عکسالعمل به موقع پیامبر، شمشیر از دست او به طرفی پرتاب شد. آن گاه حضرت شمشیر از نیام کشید و فرمود: «مَن یُنجِیکَ مِنِّی؟» آن مشرک پاسخ داد: کرامت تو، زیرا انسانی بزرگوار هستی! آن گاه حضرت از کشتن او صرف نظر کرد. (12)
و بالاخره، در نهج البلاغه آمده است:
لا یَصدُقُ إِیمانُ عَبدٍ حَتّی یَکوُنَ بِما فِی یَدِ اللهِ أَوثَقَ مِنهُ بِما فِی یَدِهِ؛ (13)
ایمان بنده، راست و صادق نیست تا این که امید او به آنچه در دست خدا است، بیشتر از امید خود به آنچه در دست خود او است، باشد.
3. توجّه به قرب الهی (14)
شرط سوم برای دعا کننده آن است که بداند خداوند متعال از همه کس به او نزدیکتر است، زیرا خود فرموده است:1. (وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ)؛ (15)
هر گاه بندگانم دربارهی من پرسیدند، [بگو:] من نزدیکم.
2. (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ (16)
ما از رشتهی رگ گردن به او نزدیکتر هستیم.
3. (أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ)؛ (17)
خداوند میان انسان و قلب او حایل میگردد و از خود او به او نزدیکتر است.
امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) در دعای روز شنبه میگوید:
أَتَقَرّبُ إِلَیکَ بِسَعَهِ رَحمَتِکَ الَّتی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ، وَ قَد تَری یا رَبِّ مَکانِی، وَ تَطَّلِعُ عَلی ضَمیرِی، وَ تَعلَمُ سِرِّی، وَ لا یَخفی عَلَیکَ أَمری، وَ أَنتَ أَقرَبُ إِلَیَّ مِن حَبلِ الوَرید؛ (18)
با توسل به رحمت گستردهی تو که همه چیز را فرا گرفته است، به درگاه تو نزدیکی میجویم و تو،ای پروردگار من! جایگاهم را میبینی و از ضمیرم آگاهی و راز دلم را میدانی و حالم بر تو پوشیده نیست و تو از رشتهی رگ گردن به من نزدیکتر هستی.
و در دعای «ابوحمزه ثمالی» میخوانیم:
اَلحَمدُ اِللهِ الَّذی أُنادیهِ کُلَّما شِئتُ لِحاجَتی، وَ أَخلو بِه حَیثُ شِئتُ لِسِرّی بِغَیرِ شَفیعٍ فَیَقضی لی حاجَتی؛ (19)
ستایس خدایی را که هر گاه بخواهم برای برآورده ساختن حوایجم او را میخوانم و هر گاه بخواهم بدون نیاز به میانجی راز دلم را با او در میان میگذارم و او خواستهام را برآورده میسازد.
و مولی الموحدین امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) در پاسخ «ذعلب یمانی» که از ایشان پرسید: آیا پروردگار خود را دیدهای؟ فرمود:
أَ فَأَعبُدُ ما لا أَری؟؛
آیا من چیزی را که ندیدهام، میپرستم؟
و در پاسخ سؤال از کیفیت دیدن، فرمود:
لاُ تدرِکُهُ العُیُونُ بِمُشاهَدَهِ العِیانِ، وَ لکِن تُدرِکُهُ القُلُوبُ بِحَقائِقِ الإیمانِ، قَرِیبٌ مِنَ الأَشیاءِ غَیرُ مُلابِسٍ، وَ بَعیدٌ مِنها غَیرُ مُبایِنٍ؛ (20)
دیدهها با دید ظاهری او را نمیبینند، بلکه دلها با ایمانهای حقیقی او را درک میکنند، به اشیا نزدیک است بی آن که با آنها درآمیزد و از آنها دور است بی آنکه از آن جدایی گرفته باشد.
و در خطبهی دیگر میفرماید:
سَبَقَ فِی العُلُوِّ فَلا شَیءَ أَعلی مِنهُ، وَ قَرُبَ فِی الدُّنُوَّ فَلا شَیءَ أَقرَبُ مِنهُ، فَلَا استِعلاؤُهُ باعَدَهُ عَن شَیءٍ مِن خَلقِهِ، وَ لا قُربُهُ ساواهُم فِی المَکانِ بِهِ؛ (21)
چنان در سربلندی پیشی گرفته است که هیچ چیز برتر از او نیست و چنان نزدیک است که هیچ چیز نزدیکتر از او نیست. بنابراین، نه بلند پایگی او، او را از آفریدهها دور ساخته و نه نزدیکی او، او را با آنها در یک جا گرد آورده است.
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست *** تو خود حجاب خودی، حافظ! از میان برخیز (22)
4. اخلاص
شرط چهارم داشتن اخلاص در دعاست؛ یعنی فقط خدا را بخواند و کس دیگری را شریک او قرار ندهد؛ چنان که میفرماید:(فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ)؛ (23)
پس با اخلاص در اعمال عبادی، تنها خدا را بخوانید.
بر این پایه، بنده نباید توهم کند که دیگران در به جا آوردن حاجت او کمترین اثری دارند، بلکه تنها خداوند متعال یگانه فریاد رس او است و با قلب آماده، هم چنان بر درگاه آن یگانهی معبود، زبان به ابراز نیازهای خود گشاید و هر راز مکنون و مستوری که دارد، با او در میان بگذارد و از اسباب ظاهری قطع امید کند و توجه داشته باشد که اگر از اسباب ظاهری اثری به ظهور میرسد، مؤثّر و تأثیر گذار واقعی فقط خدا است. از این رو، آیهی شریفه میفرماید:
(أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیكْشِفُ السُّوءَ)؛ (24)
آیا کسی هست که دعای درمانده و بیچاره را مستجاب کند و گرفتاری او را برطرف سازد؟!
زیرا غیر مضطر نمیفهمد که کار دست چه کسی است، اما مضطر میداند که اول و آخر خدا است و غیر از او هیچ نیست. موحد نیز غیر را فقط مجرای فیض میبیند و میداند که خدا او را واسطهی انجام کار قرار داده است.
بر این اساس، امام سجاد (علیهِ السَّلام) از خداوند متعال میخواهد:
وَ اجعَلنِی مِمَّن یَدعُوکَ مُخلِصاً فِی الرَّخاءِ دُعَاءَ المُخلِصِینَ المُضطَرِّینَ لَکَ فِی الدُّعَاءِ؛ (25)
و مرا از کسانی قرار ده که تو را درحال گشایش، با اخلاص تمام میخوانند و چنان کن که هر گاه تو را میخوانم، همانند مخلصانی باشم که در خواندن تو مضطرند.
و در جای دیگر به درگاه خدا عرض میکند:
اَللّهُمَّ إِنِّی أَخلَصتُ بِانقِطاعِی إلَیکَ، و أَقبَلتُ بِکُلِّی عَلَیکَ، وَ صَرَفتُ وَجهِی عَمَّن یَحتاجُ إِلی رِفدِکَ، وَ قَلَبتُ مَسأَلَتی عَمَّن لَم یَستَغنِ عَن فَضلِکَ، وَ رَأَیتُ أَنَّ طَلَبَ المُحتاجِ إِلَی المُحتَاجِ سَفَهٌ مِن رَأَیتُ وَ ضَلَّهٌ مِن عَقلِهِ؛ (26)
خدایا! من بدون هیچ پیرایه و خالی از هر گونه شائبه، مخلصانه و با تمام وجودم به درگاه تو پیوستهام و از هر کس که به تو محتاج است روی گردانیدهام و درخواست خود را هرگز متوجه کسانی که خود به احسان تو نیاز دارند، ننمودهام، زیرا دانستم نیاز را از نیازمندان خواستن، سفاهت عقل و گمراهی خرد است.
نیز ایشان طلیعهی یکی از زیباترین و بلندترین دعاهای خود را به اخلاص اختصاص داده و در آن کلام شریف، هر خیر و نجاتی را فقط از ناحیهی حق دیده و هیچ نیکوکار و بدکاری را از دایرهی قدرت الهی خارج ندانسته است؛ آن جا که میفرماید:
مِن أین لیِ الخَیرُ یا رَبّ وَ لا یوُجَدُ إلّا مِن عِندِکَ؟! وَ مِن أَینَ لِیَ النَّجاهُ وَ لا تُستَطاعُ إلّا بِک؟! لَا الَّذی أَحسَن استَغنی عَن عونِکَ وَ رَحمَتِک، وَ لَا الَّذی أَساءَ وَ اجتَرَأَ عَلَیک وَ لَم یُرضِکَ خَرَجَ عَن قُدرَتِکَ یا رَبِِّ؛ (27)
ای پروردگار من! از کجا خیر برای من باشد در حالی که جز از نزد تو پدید نمیآید؟! و از کجا نجات برای من باشد در حالی که جز به وسیلهی تو نمیتوان نجات یافت. نه آن کس که نیکی کرد از یاری و رحمت تو بی نیاز است و نه آن کس که بدی کرد و تو را خشنود نساخت، از قدرتت خارج گردید، ای پروردگار من!
رسول خدا (صَلَّی اللهُ علیهِ و آله) در خطبهی «شعبانیه» به مناسبت ماه مبارک «رمضان» میفرماید:
فَاسأَلَوا اللهَ رَبَّکُم بَنِیّاتٍ صادِقَهٍ وَ قُلُوبٍ طاهِرَهٍ؛ (28)
خدا را که پروردگار شما است، با نیّتهای صادقانه و دلهای پاک بخوانید.
و امام صادق (علیهِ السَّلام) میفرماید:
القَلبُ السَّلیِمُ، أَلَّذِی یَلقی رَبَّهُ، وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِواهُ؛ (29)
قلب سلیم، قلبی است که در حالی که پروردگارش را ملاقات میکند، هیچ چیز جز او در آن نباشد.
و نیز میفرماید:
تَبَحَّروا قُلُوبَکُم فَإِن أَتقاهَا اللهُ مِن حَرَکَهِ الواجِسِ لِسَخَطِ شَیءٍ مِن صُنعِهِ، فَإِذا وَجَدتُمُوها کَذلِکَ، فَاسألُوهُ ما شِئتُم؛ (30)
دلهایتان را جست و جو کنید اگر دیدید خداوند آنها را از راه یافتن وسوسهی ناخشنودی از صنع و آفریدهی الهی پاکیزه ساخته، آن گاه هر چه دوست داشتید از خدا درخواست کنید.
5. طلب حقیقی
شرط پنجم دعا کننده آن است که خواستهاش طلب حقیقی باشد؛ نه آن چنان که امری را طلب کند، ولی آن گاه که نصیب او شد، از آن صرف نظر کند. چنین شخصی در حقیقت سؤال از چیزی کرده که آن را نمیخواهد و در واقع دعا نکرده است، زیرا لوازم مطلوب یا خود مطلوب پیآمدهایی دارد که هرگز این شخص ملتزم به آنها نبوده و از آنها بی خبر است؛ یا آن که فقط با زبان ظاهر سخن بگوید، یعنی دل با زبان سر موافقت نداشته باشد؛ مانند کسی که به ظاهر از خدا هدایت میخواهد، ولی ملتزم به آن نیست و هیچ گونه کاری که مفید در هدایت او است، انجام نمیدهد.امیرالمؤمنین (علیهِ السَّلام) میفرماید:
اللهُمَّ اغفِرلِی ما تَقَرَّبتُ بِهِ إِلَیکَ بِلِِسانِی، ثُمَّ خالَفَهُ قَلبِی؛ (31)
خدایا! آنچه را که با زبان به درگاه تو نزدیکی جستم ولی با قلب خود با آن مخالفت نمودم، بیامرز.
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟ *** ای خواجه، درد نیست، وگرنه طبیب هست (32)
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک *** چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟ (33)
6. ادب دعا
شرط ششم دعا کننده ادب است؛ یعنی با کمال خضوع و رعایت تمام جوانب بندگی، دست به دعا بردارد. «ابن فهد حلی» آورده است:عابدی که 70 سال عبادت کرده و روزها را به روزه و شبها را به عبادت گذرانیده بود، روزی حاجتی از خداوند متعال خواست، اجابت نگردید. خطاب به نفس خود گفت: این از جانب توست، با خود در طول این مدت چه کردهای؟ اگر دارای عمل نیکی بودی، حاجت تو برآورده میشد؟! خداوند متعال فرشتهای را به سوی او فرستاد که به او بگوید: ای فرزند آدم! وقتی که در جست و جوی عیب خود برآمدی، حالی داشتی که از تمامی عبادات تو بهتر بود. (34)
بر این پایه، بهترین ادب عبودیت، ندیدن خود و اعتراف به کوتاهی و تقصیر در درگاه الهی است؛ چنان که روش انبیا و امامان (علیهِم السَّلام) چنین بوده است.
نمونههایی از ادب پیامبران (علیهِ السَّلام) با خداوند متعال در قرآن
دربارهی رعایت ادب در پیشگاه خداوند متعال، علامهی طباطبایی (رحمه الله) طی سلسله مباحث مفصل، نکاتی در این زمینه با استفاده از آیات کریمهی قرآن بیان فرموده است. (35) در این جا به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم که همگی برگرفته از ادب انسانهای پرورش یافته در مکتب الهی و تربیت یافتگان مدرسهی وحی میباشد.حضرت مسیح (علیهِ السَّلام)
خداوند متعال میفرماید:(وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلَهَینِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا یكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ)؛ (36)
و یاد کن هنگامی را که خدا فرمود: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی: من و مادرم را هم چون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟ حضرت عیسی عرض میکند: منزهی تو، برای من سزاوار نیست که دربارهی خویشتن چیزی را که حق من نیست، بگویم. اگر آن را گفته باشم، قطعاً آن را میدانی.
برخی از نکاتی که از این آیهی شریفه به دست میآید، عبارتاند از:
1. حضرت مسیح (علیهِ السَّلام) پاسخ خود را با تسبیح آغاز نمود و فرمود: (سُبْحَانَكَ)، زیرا مطلبی شنید که نسبت دادن آن به خداوند متعال جایز نبود و ادب چنین اقتضا میکرد که در چنین جایی مبادرت به تسبیح نماید.
2. در جواب حضرت حق ادعا را نفی نکرد، یعنی نگفت: «من این کار را نکردهام.» در این سخن نیز دو نکته وجود دارد:
اولاً: این نفی یک نوع تکذیب است که خود خارج از ادب است.
ثانیاً: نفی آن گاه به کار میرود که امکان وقوع در کار باشد، در صورتی که الوهیت برای هر بندهای، محال قطعی است.
3. اگر چه بعضی از مردم آن زمان حضرت عیسی (علیهِ السَّلام) را خدا میپنداشتند، اما چیزی را که حضرت عیسی (علیهِ السَّلام) نفی فرمود این بود که وی هرگز چنین ادعایی نداشته است و اگر دیگران هم چنین نسبتی را روا داشتهاند، کار غلطی است و به آن حضرت ارتباطی ندارد. از این رو، فرمود: اگر من انجام داده باشم، تو میدانی!
4. حضرت عیسی (علیهِ السَّلام) (اصل شأنیت را سلب کرد؛ یعنی عرض کرد که الوهیت، حق من نیست و سلب شأنیت نسبت به این مسئله بسیار رساتر از نفی ادعای الوهیت است.
5. حضرت موضوع را به علم حضرت رب متعال واگذار کرد، از همین رو گفت: اگر من این کار را انجام داده بودم، تو میدانستی، زیرا علم خدا از قبیل علوم ما نیست که بعضی مسائل را بداند و به بعضی دیگر جهل داشته باشد، بلکه هر چه هست نزد او معلوم است.
در هر حال، این آیهی شریفه این نکته را به ما میآموزد که وقتی عبد بر درگاه حضرت ربوبی میایستد، نباید کلامی خلاف ادب مقام ربوبی باشد از او سر زند. از این رو، بنده باید جانب عبودیت خویش و ربوبیت خدا را به خوبی در نظر داشته باشد. اتفاقاً یکی از فواید تأسیس مکتب دعا همین است که بندگان بیاموزند با خداوند متعال چگونه سخن بگویند و مقام تخاطب رب و عبد چگونه باید باشد.
حضرت آدم (علیهِ السَّلام)
حضرت آدم (علیهِ السَّلام)، پس از آن که مبتلا به شجرهی منهیّه (درخت ممنوعه) شد و مخاطب به خطاب (أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ)؛ (37) آیا شما را از تناول این درخت نهی نکردم؟ گردید، با همسرش در مقام دعا برآمد که:(رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛ (38)
خدایا! ما بر خویش ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحمت و رأفت نفرمایی، سخت از زیانکاران بودهایم.
حضرت آدم و حوا (علیهِ السَّلام) هرگونه ظلم و قصور و خسران را به خود نسبت داده و هر نوع رحمت و نجات را به خداوند متعال منسوب نمودهاند.
حضرت ابراهیم (علیهِ السَّلام)
حضرت ابراهیم (علیهِ السَّلام) آن گاه که در مقام احتجاج با مشرکان برآمد و خدای خود را ستود، گفت: خدای من کسی است که:(الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یهْدِینِ* وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ* وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ* وَالَّذِی یمِیتُنِی ثُمَّ یحْیینِ* َالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یوْمَ الدِّینِ)؛ (39)
آن کس که مرا آفریده و راهنماییام میکند و آن کس که به من خوراک میدهد و سیرابم میکند و هنگامی که بیمار میشوم مرا درمان میبخشد و آن کس که مرا میمیراند و سپس زندهام میگرداند و آن کس که امید دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشاید.
در این جا حضرت ابراهیم (علیهِ السَّلام) هدایت را به خداوند نسبت داد و قبول هدایت را به خود؛ اطعام را به او نسبت داد و گرسنگی و عطش را به خود؛ مرض را از خود دانست و شفا را از او؛ مرگ را به خود نسبت داد و زندگی را به او. خطیئه را نیز از خود دانست و مغفرت را به او نسبت داد.
سپس، حضرت به حال دعا درآمد و عرض کرد:
(رَبِّ هَبْ لِی حُكْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ* وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ* وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ* وَاغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّینَ* وَلَا تُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ)؛ (40)
بار الها! مرا بر این مشرکان فرمانروایی ده و به بندگان صالح خود ملحق ساز و نامم را بر زبان اقوام آینده نیک و سخنم را دلپذیر گردان و مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده و از عمویم درگذر که وی سخت از گمراهان بود و مرا در آن روزی که خلق را از قبرها بر میانگیزی، رسوا مگردان!
حضرت ابراهیم (علیهِ السَّلام) با این کلمات همهی کمالات را از خداوند متعال درخواست نموده و خود را از آنها تهی دانسته و به خداوند بزرگ نسبت داده است.
ادب دعا در کلام امام صادق (علیهِ السَّلام)
دربارهی آداب دعا نقل است که امام صادق (علیهِ السَّلام) فرمود:اِحفَظ آدابَ الدُّعاءِ، وَ انظُر مَن تَدعُو وَ کَیفَ تَدعُو وَ لِماذا تَدعُو، وَ حَقِّق عَظَمَهِ اللهِ وَ کِبریائَهُ، وَ عایِن بِقَلبِکَ عِلمَهُ بِما فی ضَمیرِکَ وَ اطّلاعَهُ عَلی سِرِّکَ وَ ما یَکِّنُ فیهِ مِنَ الحَقِّ وَ الباطِلِ، وَ اعرِف طُرُقَ نِجاتِکَ وَ هَلاکِکَ، کَیلا تَدعُوَ اللهِ بِشَیءٍ فِیهِ هَلاکُکَ وَ أنتَ تََظُنُّ فیهِ نِجاتَکَ. قال اللُه- عَزّوجلّ-: (وَیدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً)؛ (41) وَ تَفَکَّر ماذا تَسأَلُ وَ کَم تَسألُ وَ لِماذا تَسأَلُ؟ وَ الدُّعاءُ استِجابَهُ لَلکُلَّ مَنکَ لِلحَقِّ و َتَذوِیب المُهجَهِ فی مُشاهَدَهِ الرَّبِّ وَ تَرکُ الاِختِیارِ جَمیعاً وَ تَسلیمُ الأُمُورِ کُلِّها ظاهِراً وَ باطِنَاً إِلَی اللهِ، فَإِن لَم تَأتِ بِشَرطِ الدُّعاءِ فَلا تَنتَظِرِ الإجابَه. فَأِنَّهُ یَعلَمُ السِّرِّ وَ أَخفی، فَلَعَلَّکَ تَدعُوهُ بِشَیءٍ قَد عَلِمَ مِن سِرِّکَ خِلافَ ذلِک؛ (42)
آداب دعا را رعایت کن و ببین چه کسی را میخوانی؟ و از چه کسی میخواهی؟ و برای چه میخواهی؟ و عظمت و بزرگواری خدا را به خاطر آور و با دیدهی دل، آگاهی و اطلاع او بر ضمیر و باطن خود و آنچه را که در دل او نهفته است- خواه حق باشد و یا باطل- مشاهده کن و راه نجات را از هلاکت باز شناس تا از خداوند متعال آنچه را که باعث هلاکت تو است- به گمان آن که منجی تو است- طلب نکنی. خداوند عزیز و بزرگ میفرماید: «گاه انسان با شوق و رغبت، همانند طلب خیر، شر و زیان خود را میطلبد و انسان بسیار بی صبر و شتاب کار است» و نیز در این باره بیندیش که چه را و چهاندازه و برای چه میخواهی. دعا، عبارت است از پاسخ مثبت تمام وجود تو به حضرت حق و گداختن دل در راه مشاهدهی پروردگار و ترک اختیار به طور کلی و تسلیم و واگذار کردن همهی امور- اعم از امور آشکار و باطن- به خداوند. اگر شرایط دعا را به جا نیاوردی، منتظر اجابت آن نباش، زیرا خداوند از نهان و نهانتر از نهان آگاه است. شاید تو چیزی را میطلبی که در دل خلاف آن را میپروری.
پینوشتها:
1- البلد الامین، ص 315؛ مصباح کفعمی، ص 374 و بحار الانوار، ج91، ص 105.
2- البلد الامین، ص 331.
3- اقبال الاعمال، ص 368.
4- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 110.
5- بحارالانوار، ج74، ص 402؛ ج91، ص 92 و 94 و خصال، ج2، ص 420.
6- صحیفهی سجادیه، دعای 13.
7- همان.
8- البلد الامین، ص 96 و بحار الانوار، ج87، ص 146.
9- بحارالانوار، ج91، ص 206 و الدعوات راوندی، ص 92.
10- صحیفهی سجادیه، دعای 6.
11- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 197.
12- کافی، ج8، ص 127 و بحارالانوار، ج20، ص 179.
13- نهج البلاغه، حکمت 310. نیز ر.ک: بحارالانوار، ج64، ص 314 و ج100، ص 37.
14- بحث مفصل دربارهی مراتب قرب در صفحات آینده خواهد آمد.
15- بقره، آیهی 186.
16- ق، آیهی 16.
17- انفال، آیهی 24.
18- البلد الامین، ص96 و بحار الانوار، ج87، ص 146.
19- مصباح المتهجد، ص 582؛ بحارالانوار، ج95، ص 82 و...
20- نهج البلاغه، خطبهی 179. نیز ر.ک: بحارالانوار، ج4، ص 52 و ارشاد القلوب، ج1، ص 167.
21- نهج البلاغه، خطبهی 49. نیز ر.ک: بحارالانوار، ج4، ص 308؛ ج67، ص 79 و ج 74، ص 306.
22- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 316.
23- غافر، آیهی 14.
24- نمل، آیهی 62.
25- صحیفهی سجادیه، دعای 22.
26- همان، دعای 28.
27- اقبال الاعمال، ص67؛ بحارالانوار، ج95، ص82 و البلد الامین، ص 205.
28- اقبال الاعمال، ص2 و وسائل الشیعه، ج10، ص 313.
29- کافی، ج2، ص 16؛ بحارالانوار، ج67، ص 239 و ج79، ص 305.
30- امالی شیخ مفید، ص 54 و بحارالانوار، ج67، ص 58.
31- نهج البلاغه، خطبهی 78 و بحارالانوار، ج91، ص 229.
32- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 71.
33- همان، غزل 168.
34- عده الداعی، ص 177 و 242 و نیز ر.ک: بحارالانوار، ج90، ص 342.
35- ر.ک: المیزان، ج6، ص 166-12.
36- مائده، آیهی 116.
37- اعراف، آیهی 22.
38- همان، آیهی 23.
39- شعرا، آیات 78-82.
40- همان، آیات 83-87.
41- اسراء، آیهی 11.
42- مصباح الشریعه، ص 132؛ بحارالانوار، ج90، ص 322 و مستدرک الوسائل، ج5، ص 271.
ممدوحی کرمانشاهی، حسن؛ (1389)، نیایش از دیدگاه عقل و نقل، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول