1. احساس نیاز در انسان، قهری و فطری است و تا آخرین لحظهی عمر از بشر جدا نمیشود. انسان با کمترین توجّه به این نتیجه میرسد که باید به قدرتی متمسک شود که در برآوردن نیازهای او توانا باشد. از این رو، اگر قهرمان پرستی و ستایش و خضوع در مقابل قدرت را در خود میبیند، سرّش همین است که میخواهد در پناه آن قدرت موهوم، نیازهای خود را برطرف کند و دعا، حقیقتی است که میتواند خلأ این انگیزهی فطری را پر نموده و پاسخ گوی تمام نیازهای فطری بشر باشد.
2. انسان فطرتاً خداجوی است، زیرا وقتی قدرتهای موهوم و نظامهای اسباب و مسببات را به دلیل تعارضها و مزاحمتهای حاکم بر آنها محدود میبیند، ناگزیر به نیرویی که نامحدود است روی آورده و به دنبال آن حرکت میکند؛ قدرتی را میجوید که شکست ناپذیر باشد. از این رو، انسان آن گاه که میفهمد از هیچ یک از سلسلهی علّتهای عالم کاری ساخته نیست، به سوی قدرت شکست ناپذیر الهی کشیده شده و با تمام وجود به او متوسل میگردد. قرآن کریم به این حالت انسان بارها اشاره نموده است:
1. (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّیهِ إِلَى الْمَاءِ لِیبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ)؛ (1)
دعوت حق ویژهی اوست. کسانی که جز او را میخوانند، به هیچ وجه اجابتشان نمیکند؛ همانا کسی که دو دست خود را به سوی آب میبرد تا آب به دهانش برساند، اما آب به دهانش نخواهد رسید! و دعای کافران جز در گمراهی نیست.
2. (وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنْسَانُ كَفُورًا)؛ (2)
و زمانی که در دریا به شما خوف و خطری میرسد، به جز خدا همه را فراموش میکنید، ولی همین که خدا شما را نجات داد، باز از خدا روی بر میگردانید! راستی انسان کافر پیشه و ناسپاس است.
3. (وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ یدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذَلِكَ زُینَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ)؛ (3)
و وقتی بلایی به انسان وارد میشود، در همهی احوال- خواه به پهلو و چه نشسته و چه ایستاده- ما را به یاری خود میخواند، ولی همین که بلا را از او دور کنیم، میگذرد و میرود؛ مثل این که اصلاً بلایی به او نرسیده است. آری، این چنین رفتار زشت اسراف کاران در نظر آنان جلوهگر شده است.
4.(وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ)؛ (4)
و چون به انسان نعمتی عنایت کنیم، از ما روی بر میگرداند و دوری میکند و چون به شرّی مبتلا شود، دعاهایی طولانی دارد.
1. پرکردن خلأ فطری انسان
با توجّه به نکات ذکر شده، اولین اثر دعا (5) پرکردن خلأ فطری یاد شده است که در وجود انسان نهاده شده است؛ راهی که به ناچار سبب میشود پای انسان به کژراههها باز نشود و از انحرافاتی که از هر جهت برای انسان زیان بار است جلوگیری گردد، زیرا پناه بردن به قدرتهای محدود، گذشته از ناتوانیهای قهری و تخلفهای طبیعی، موجب خضوع نابجا و تملّق و شکستهای روحی و خرد شدن در حریمهای ناامن و از همه مهمتر، سبب فراموشی خداوند متعال و غفلت از قدرت نامتناهی او و محروم شدن از برکات این ارتباط میگردد.مکتب دعا، بار عام برای همهی نیازمندان و گرفتاران و وعدهی اجابت از قدرتی شکست ناپذیر و توانا است که تنها حلال مشکلات بزرگ انسانها میباشد.
2. ارتباط با قدرت نامحدود
دومین اثر دعا، ارتباط قدرت نامحدود الهی با توان ضعیف انسانی است که گذشته از امن و آرامش دایمی برای انسان و اشباع خلأ روحی او، منجر به دریافت عظمت و فضیلتی میگردد که با آن، انسان در مقابل هیچ مشکلی توان خود را از دست نداده و همواره مقاوم میشود. از این رو، در آیهی کریمه میفرماید:(أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)؛ (6)
آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
نیز حضرت خضر (علیهِ السَّلام) در وقت شهادت امیرمؤمنان (علیهِ السَّلام) در وصف ایشان فرمود: کُنتَ کَالجَبَلِ لا تُحَرِّکُهُه العَواصِفُ، وَ لا تُزِیلُهُ القَواصِفُ؛ (7)
تو همانند کوهی بودی که طوفانها تو را حرکت نمیداد و بادهای درهم شکننده، تو را از جای نمیکَند.
شگفت آن که انسان در این حال، هیچ قدرتی را در مقابل خود، دارای دوام و مقاومت نمیداند، چه قدرت ضعیف خود را متکی به قدرتی بیپایان میبیند و هر سختیای را در برابر چنین قدرتی آسان مییابد. امام حسین (عَلیهِ السَّلام) در دعای «عرفه» میفرماید:
اَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّةِ عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ؛ (8)
خدایا! تو بودی که به یاری خود مرا بر دشمنانم پیروز نمودی و اگر یاری تو نبود من از شکست خوردگان بودم. ای کسی که رفعت مقام و بلند مرتبگی را به خود اختصاص دادی و در نتیجه، دوستان تو، به عزت تو شکست ناپذیرند! ای کسی که پادشاهان در مقابل تو یوغ مذلّت بر گردن نهادهاند و از خشم و غضب تو ترسان هستند!
برای تأیید این نکته، اگر نظری به تاریخ بیندازیم، به عظمت و مهم بودن این نکتهی دقیق بهتر آگاه میشویم، زیرا تاریخ انبیا (عَلیهِم السَّلام) گواه آن است که همیشه در مقابل بزرگترین قدرتهای زمان خود ایستادهاند؛ یعنی هر پیامبری، فرعونی در مقابل او قد علم کرده و شداد و نمرودی به نزاع با او برخاسته است. در مقابل، انبیای عظام (عَلیهِم السَّلام) حتی از کمترین نظام فیزیکی متناسب با زمان خود نیز بهرهمند نبودهاند، ولی هرگز خود را نباختهاند و جالب این که عاقبت هم پیروزی از آن مکتب پیامبران (عَلیهِم السَّلام) بوده است. حضرت موسی (عَلیهِ السَّلام) فقط هارون را داشت، هیچ کس همراه ابراهیم (عَلیهِ السَّلام) نبود و پیامبر ما فقط از پشتیبانی حضرت ابوطالب برخوردار بود، اما سرانجام قضای الهی بر همه چیز غالب آمد؛ چنان که میفرماید:
(رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ (9)
خداوند از ایشان راضی گشت و ایشان نیز از خداوند راضی گشتند. اینان حزب خدایند. آگاه باشید که فقط حزب خدا رستگارند.
نیز میفرماید:
(إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ* وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ)؛ (10)
تنها ایشان یاری خواهند شد و لشکر ما به تنهایی غالب خواهد گردید.
3. خدا باوری
سومین اثر دعا، خدا باوری است که کرامتهای پنهان بسیاری را به همراه دارد و همهی آنها در رابطهی میان خالق و خلق نهفته است.همین راز و نکتهی مهم، یکی از علتهای اصلی تأسیس مکتب دعا میباشد که خود از سنتهای بزرگ الهی است که این گونه همه را دعوت فرموده و خلعت معرفت ارزانی میدارد. اگر کسی ذائقهی فهم این عطیهی والا را بیابد و در این وادی قدم بردارد، خواهد فهمید که خداوند متعال نعمتی عظیمتر از این بار عام، بر خلایق ارزانی نداشته است.
بر آستان جانان گر سر توان نهادن *** گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد (11)
امّا این که چگونه دعا، خداباوری را به همراه میآورد، نکتهی دقیقی است که در حدّ این رساله به تبیین آن میپردازیم.
انسان به محض توجّه به خود و خارج از خود، به انبوهی از نیازهای درونی و بیرونی برمیخورد که چارهای جز برآوردن آنها ندارد. در نتیجه، پیوسته به دنبال مددی است که در حل این مشکلات او را یاری کند و اگر این انسان بهترین مددکار را خدا دانست، پیوسته رو به درگاه او کرده و با تضرع و انابه حل مشکلات خود را از آن درگاه میطلبد.
با توجّه به این که آدمی هرگز از نیازها خالی و خارج نیست و با انبوه نیازها به آن سو متوجّه میگردد، لذا پیوستگی دایم او به خدای متعال در هیچ وقت و حالی، قابل انکار نخواهد بود. این توجّه دایم و یادآوری همیشگی، گنجینههای عظیمی را به روی انسان میگشاید که اصلیترین آنها، خداباوری و شناخت اوست. به همین جهت، قرآن کریم بارها سفارش به «یاد خدا بودن» فرموده است. در این جا به ذکر چند نمونه از آیات مربوط به ذکر و یاد خدا بسنده میکنیم:
1. (فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ)؛ (12)
خداوند را به یاد آورید، در حالی که ایستاده، نشسته، یا به روی پهلو آرمیدهاید.
2. (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِیرًا)؛ (13)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! خداوند را بسیار یاد کنید.
3. (وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِیرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)؛ (14)
خداوند را بسیار یاد کنید، شاید رستگار شوید.
4. (فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِی وَلَا تَكْفُرُونِ)؛ (15)
مرا به یاد آورید تا من شما را به یاد آورم و در مقابل من شکرگزار باشید و کفران نورزید.
5. (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ)؛ (16)
ای کسانی که ایمان آوریدهاید! داراییها و فرزندانتان، شما را از یاد خدا باز ندارند. هر کس این گونه عمل کند، زیانکار واقعی است.
6. (رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ)؛ (17)
مردانی که هیچ تجارت و خرید و فروشی آنان را از یاد خدا باز نمیدارد.
هم چنین قرآن کریم در نکوهش کسانی که از یاد خدا رو بر میتابند، میفرماید:
1. (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ)؛ (18)
و چه کسی ظالمتر از کسی است که آیات خدا را به یاد او آوردند و او روی گرداند؟ ما واقعاً از مجرمان انتقام خواهیم گرفت!
2. (وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ)؛ (19)
و هر کس از یاد خداوند رحمتگر روی گردان شود، برای او شیطانی قرار میدهیم تا پیوسته همراه او باشد.
3. (وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى)؛ (20)
و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی سختی خواهد داشت و روز قیامت کور محشور خواهد شد.
نیز در آیهی کریمهی دیگری در نشانهی منافقان میفرماید:
(وَلَا یذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا)؛ (21)
جز اندکی خدا را به یاد نمیآورند.
نیز در مورد کافران میفرماید:
(الَّذِینَ كَانَتْ أَعْینُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَنْ ذِكْرِی وَكَانُوا لَا یسْتَطِیعُونَ سَمْعًا)؛ (22)
آنان که دیدگانشان از یاد من پوشیده است و نمیتوانند به آن گوش فرا دهند. هم چنین در قرآن برای ذکر، خواصّ بی شماری آمده است. از جمله:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)؛ (23)
آنان که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد. هان! دلها تنها با یاد خدا آرام میگیرد.
می توان از مجموع آیات یاد شده نتیجه گرفت که گذشته از آن که خداوند به نیایش بندگان و دعای آنان جواب مثبت داده و بسیاری از دعاهای آنان را که معقول و با نظام احسن الهی متناسب است، اجابت میکند، اثر دیگری نیز دارد که فراتر از اصل مطلوب شخص نیایش کننده میباشد و آن، آشنایی با مبدأ عالم است که در توان درخواست بسیاری از بندگان نیست، بلکه کمال برتری است که خداوند برای بندگان صالح خود ذخیره کرده و بدین وسیله به تکریم آنان پرداخته و فوق درخواست آنان را به ایشان بخشیده است؛ چنان که میفرماید:
(لَهُمْ مَا یشَاءُونَ فِیهَا وَلَدَینَا مَزِیدٌ)؛ (24)
در بهشت هر چه بخواهند برایشان فراهم است و در نزد ما افزون بر آن وجود دارد.
4. خودشناسی
چهارمین اثر دعا خودباوری و خود شناسی است؛ یعنی انسان در پناه دعا، از وادی حیرت دوری از خدا نجات یافته و ارباب متفرق را از دست داده و به درگاه کسی روی میآورد که همه چیز از آن او است؛ چنان که میفرماید:(الَّذِی لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ)؛ (25)
کسی که مالکیت آسمان و زمین از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است. و نیز میفرماید:
(وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ مُحِیطًا)؛ (26)
آنچه در آسمانها و زمین است فقط از آن خداست. به درستی که خداوند بر همه چیز احاطه دارد.
نیز در دعا آمده است:
سُبحانَکَ یُسَبِّحُ الخَلقُ کُلُّهُم لَکَ وَ قامَ الخَلقُ کُلُّهُم بِکَ، وَ أَشفَقَ الخَلقُ کُلُّهُم مِنکَ، وَ ضَرَعَ الخَلقَ کُلُّهُم إِلَیکَ؛ (27)
خدایا! تو از کار لغو منزهی و آفرینش همهی اشیا از تو و بازگشتشان نیز به سوی توست و تو همه را ابتدائاً خلق کردی و پایان کار ایشان نیز به سوی توست و تو همهی موجودات را از عدم به هستی آوردی و مسیر بازگشت آنها به سوی توست.
راستی، فراموش کردن کسی که همه چیز از اوست، مساوی با فراموش کردن همه چیز است، زیرا در این حال، انسان هیچ چیز را در جایگاه اصلی خود نشناخته و همه چیز را با ظاهری گسسته و انحرافی انگاشته و در استفاده از آن، دچار سردرگمی و حیرت میگردد.
قرآن کریم به اثر مهمی از «خدا فراموشی» اشاره فرموده که هیچ مکتب فکری و هیچ یک از مدعیان انسان شناسی، توان دریافت آن را نداشتهاند. تعبیرهای گوناگونی در قرآن کریم در این باره آمده است که صریحاً یا به طور کنایه از این راز پرده برداشته است. از جمله میفرماید:
(وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)؛ (28)
و همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و در نتیجه، خداوند آنان را به خود فراموشی مبتلا نمود و آنان واقعاً فاسقاند.
این آیهی شریفه به صراحت «خدا فراموشی» را سبب «خود فراموشی» دانسته است.
نیز میفرماید:
(قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِیرًا* قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیوْمَ تُنْسَى)؛ (29)
و آن بنده گفت: خدایا! چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آن که من در دنیا بینا بودم؟ خداوند در جواب میفرماید: آیات من در دنیا در پیش روی تو بود و تو به آنها توجّه ننمودی. از این رو، امروز نیز به تو توجّه نمیشود.
هم چنین در وصف منافقان میفرماید:
(نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)؛ (30)
آنها خدا را فراموش کردند و خداوند هم ایشان را فراموش کرد. به درستی که منافقان فاسق میباشند.
در مجموع این آیات، دو مسئله مورد توجّه بوده است: اول آن که خدا فراموشی، موجب خود فراموشی است و دوم آن که اگر کسی خدا را فراموش کند، خدا نیز او را به حال خود رها میسازد.
با اندکی دقت و تدبّر، ارتباط بین این دو مضمون که از آیات کریمه استفاده میشود روشن خواهد شد. توضیح آن که خداوند متعال در پاسخ از حقیقت روح میفرماید:
(وَیسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی)؛ (31)
از تو دربارهی روح میپرسند، بگو: روح از عالم امر پروردگار است.
این آیه روح و نفس انسانی را به عالم امر الهی تفسیر کرده است.
در جای دیگر دربارهی معنای امر میفرماید:
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ)؛ (32)
عالم امر او این گونه است که هر گاه خدا چیزی را اراده کند، به آن میگوید: موجود شو و بی درنگ موجود میشود.
بنابراین، امر الهی عبارت از مبدأ قدرتی است که به وسیلهی آن، به محض تعلق اراده به هر شیء، آن حقیقت در خارج پیدا میشود و روح از همین عالم امر است. از سوی دیگر، آیهی دیگری از نفس انسانی چنین تعبیر فرموده است:
(إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ* فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)؛ (33)
به یاد آر زمانی را که پروردگار تو به ملائکه گفت: من بشری را از گِل خلق خواهم نمود. پس زمانی که قامت او را استوار ساختم و از روح خود در او دمیدم، در مقابل او سجده کنید.
از این آیه به دست میآید که همین امر از سوی خداست و از مجموع آیات یاد شده، ربط دقیق و بسیار نزدیک انسان با مبدأ متعالی عالم روشن میشود و آیهی شریفهی (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ)؛ (34) ما از رشتهی رگ گردن به او نزدیکتریم. این راز را بهتر روشن میکند و از آیهی کریمهی (أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ)؛ (35) خداوند بین انسان و روح و حقیقت او حایل میگردد) نیز به دست میآید که انسان به خدا نزدیکتر است تا به خودش.
در نتیجه، با توجّه دقیق، به این معنا میرسیم که خدا فراموشی، در حقیقت خود فراموشی است، زیرا کسی که خدا را فراموش کرده، امر او را نیز به فراموشی سپرده است. پس روح انسان هم که از مقولهی امر است به فراموشی افتاده است و از آن جا که تمام حقیقت انسانی نفس و روح او میباشد، پس او حقیقتاً خود را فراموش کرده است.
با عنایت به این مبحث، کاملاً روشن میشود که آیهی شریفهی (وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ) (36) به خوبی در ارتباط با آیهی کریمهی (قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِیرًا* قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَكَذَلِكَ الْیوْمَ تُنْسَى)؛ (37) میباشد، زیرا اگر خدایی که به انسان از خود او نزدیکتر است، انسان را فراموش کند، قطعاً کارش به خود فراموشی میانجامد.
اما این که فرجام زیان خود فراموشی چیست و به کجا میانجامد؟ و نتیجهی این جریان هولناک برای انسانی که تاب کمترین ناراحتی را ندارد، چه خواهد بود؟ پاسخ این پرسشها با اندکی اندیشیدن در حال کسی که چشم او نمیبیند و گوش او نمیشنود، ولی هنوز خود را فراموش نکرده است، روشن خواهد شد. اگر چنین شخصی را در بیابانی پر از خطر رها کنند، حالتی رقت بار و سخت هول انگیز خواهد داشت. از این جا روشن میشود کسی که خود را فراموش کرده است، به چه وادیهای سخت و چه گردابهای ضلالت باری دچار شده و به چه درههاو چاههای هولناکی سقوط خواهد کرد،خارج از تصور و توهم ذهن و فکر بشر است؛ چنان که خداوند متعال میفرماید:
1. (أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ)؛ (38)
پس آیا کسی که خداوند به او شرح صدر داد و روح او را پر ظرفیت گردانید، تا اسلام آورد و در روشنایی نوری از سوی پروردگار قرار گرفت [همانند کسی که این گونه نیست، خواهد بود؟] پس وای بر سنگدلانی که یاد خدا دلهای ایشان را نرم نمیکند! اینان به گمراهی آشکار دچار هستند.
2. (وَمَنْ یعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ یسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا)؛ (39)
و هر کس از یاد پروردگار روی گرداند، خداوند او را در عذابی قرار میدهد که لحظه به لحظه افزایش مییابد.
3. (وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا)؛ (40)
و از کسی که قلب او را از یاد خود غافل ساختیم، پیروی مکن، همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.
4. (اسْتَحْوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّیطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ)؛ (41)
شیطان بر ایشان غلبه نمود، پس ایشان را از یاد خدا به فراموشی انداخت. اینان حزب شیطاناند. آگاه باشید که حزب شیطان زیان کارانند.
آری، قرآن کریم این پیش بینی را کرده و برای جلوگیری از آن دستور داده و انسان را به جادهای مستقیم و دور از خطرها دعوت نموده است: (اُدْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّكَ)؛ (42) به راه پروردگارت دعوت کن. و نیز: (وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا)؛ (43) به درستی که این راه من است که مستقیم میباشد.
هنگام تنگدستی، در عیش کوش و مستی *** کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را (44)
5. آثار شگرف غیر قابل محاسبه
پنجمین اثر دعا آن است که گذشته از برآمدن حاجت و پیدا شدن مقصود و مطلوب شخص داعی، در تمام جایگاههای وجودی انسان اثر مطلوب خود را باقی میگذارد. از این رو، بر خلاف توهم بعضی کوتاه بینان که گمان کردهاند اگر درخواست آنان ظاهر نشود دعا بی اثر است، باید گفت که اجابت دعوت، کمترین اثر دعاست و اموری را به انسان میدهد که خود هرگز شعور درخواست آنها را نداشته است. راستی، اگر باب دعا بر بندگان مسدود بود، بسیاری از بندگان صالح خدا از کرامتهایی محروم میشدند که (یوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ)؛ (45) روزی که باطن انسانها آشکار میگردد. سخت بر از دست دادن آن کرامتها متأثر و متأسف میگشتند.ما ورد سَحَر بر سر خمخانه نهادیم *** اوقات دعا در ره جانانه نهادیم (46)
***
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت *** عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت (47)
امام صادق (عَلیهِ السَّلام) میفرماید:
عَلَیکُم بِالدُّعاءِ، فَإِنَّکُم لا تَقرَبُونَ إِلَی اللهِ بِمِثلِهِ؛ (48)
بر شما باد به دعا کردن، چرا که با هیچ چیز همانند دعا، به درگاه خداوند نزدیک نخواهید شد.
هم چنین ایشان میفرماید:
ما یَعلَمُ عِظَمَ ثَوابِ الدُّعاءِ وَ تَسبِیحِ العَبدِ فِیما بَینَهُ وَ بَینَ نَفسِهِ إِلَّا اللهُ- تَبارَکَ وَ تَعال-؛ (49)
بزرگی پاداش دعا و تنزیه کردن بنده خدا را آن زمان که بین او و خود باشد، هیچ کس جز خدا نمیداند.
نیز آن حضرت فرمود:
ما أَبرَزَ عَبدٌ یَدَهُ إِلَی اللهِ العَزیزِ الجَبّارِ- عزّوجلّ- إِلَّا اِستَحیَا اللهُ- عَزِوجلّ- أَن یَرُدَّها صِفراً حَتّی یَجعَل فِیها مِن رَحمَتِهِ ما یَشاءُ؛ (50)
هیچ بندهای دستانش را به طرف خداوند عزیز جبار بالا نمیبرد، مگر آن که خداوند شرم میکند از این که دستان او را خالی باز گرداند و در دستان او از رحمت خود قرار ندهد.
بر همین اساس است که فرمود دعای بدون اجابت در خارج نیست:
1. مَن أُعطِیَ الدُّعاءَ، أَعطِیَ الإِجابَهَ؛ (51)
به هر کس دعا داده شده، اجابت نیز شده است.
2. مَن أُعطِیَ الدّعاءَ، ألَم یُحرِمِ الإِجابَهَ؛ (52)
به هر کس دعا داده شده، از اجابت محروم نشده است.
نیز در آیهی شریفهی (اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ) (53) اجابت را به طور مطلق معلّق بر دعا فرموده است؛ یعنی با آمدن شرط (دعا) جزای آن (اجابت) حتمی است؛ در صورتی که در بعضی از دعاها ظاهراً خواسته و حاجت مورد سؤال متحقق نمیشود. بنابراین، مقصود از اجابت آثار دیگر دنیوی و اخروی خواهد بود که در اندیشهی دعا کننده نمیگذاشته است.
حال دعا، حالی است که انسان با صرف نظر از عالم کثرات به عالمی وارد میشود که نام و نشانی ندارد و در آن لحظه، صحیفهی نفس بریده از همه چیز به ملکوت میپیوندد و هرگز از آن عالم قدسی دست خالی بر نمیگردد.
6. آشنایی با معارف بلند الهی و...
ششمین اثر دعا که شاید از علّتهای مهم و اساسی تأسیس مکتب دعا به وسیلهی امامان معصوم (عَلیهِم السَّلام) نیز باشد، آگاهی بر معارف بلند الهی، فهم دستور العملهای زندگی، تعلیم آداب و سنتهای الهی و هم چنین درس چگونه حرف زدن با خداوند -عزّوجلّ- است.یکی از ویژگیهای دعا آن است که معصوم (عَلیهِ السَّلام) که با خدای خود در حال مناجات است، با تمام وجود در آن تجلی کرده و با تمام حقیقت خود در آن به سخن نشسته است.
نکته در این جاست که این ویژگی، در روایات مأثوره از امامان معصوم (علیهم السَّلام) کمتر به چشم میخورد، زیرا در روایات، بیشتر ظرفیت وجودی راوی ملحوظ بوده و آن بزرگواران بر حسب اندازهی فهم شنونده سخن میگفتهاند.
از این رو، دیده شده که دو نفر با آن که سؤال واحدی از معصوم (عَلیهِ السَّلام) نمودهاند، هر یک جواب خاصی دریافت کردهاند که با جواب دیگری مغایر بوده است؛ مثلاً سؤال کردهاند که آیا خدا میتواند جهان را در پوست تخم مرغی قرار دهد، به گونهای که نه جهان کوچکتر شود و نه پوست تخم مرغ بزرگتر گردد؟ حضرت در جواب یکی فرمودهاند:
این سؤال همانند چشم تو است، زیرا آنچه را میبینی در عدسی چشم تو قرار دارد، در حالی که نه چشم تو بزرگتر شده و نه عالم از آنچه هست کوچکتر گردیده است. (54)
در صورتی که همین سؤال را به دیگری این گونه جواب فرمودهاند:
چنین چیزی محال است و قدرت، تعلق به محال نمیگیرد؛ زیرا محال، لاشیء و پوچی و هیچ است و قدرت به شیء تعلق میگیرد و لاشیء چیزی نیست تا متعلق قدرت قرار گیرد! (55)
بنابراین، در روایات- چنان که ملاحظه شد- استعداد راوی ملحوظ است، اما در دعا چون راوی واسطه نیست، حضرت معصومین (عَلیهِم السَّلام) به تمام حقیقت خود تجلّی فرمودهاند و با خدای متعال سخن گفتهاند و سلسله معارفی را که ممکن نیست در زمانی خاص با راویان در میان گذارند، به صورت دعا تعلیم فرمودهاند. از این رو، دستور دادهاند که دعاهای مأثوره بدون تصرف و کم و زیاد کردن الفاظ، خوانده شود و بدان وسیله با خدای متعال سخن گفته آید، تا همین دستور به طور ثابت بماند و در قرنهای آینده که محققان خواهند آمد، این کلمات به عنوان ارمغان به آنان داده شود تا از آن بهرهمند گردند؛ چنان که پیامبر گرامی (صَلَّی اللهُ علیه وآله) فرمود:
فَرُبَّ حامِلِ فِقهٍ غَیرِ فَقیهٍ وَ رُبَّ حامِلِ فِقهٍ إِلی مَن هُوَ أَفقَهُ مِنهُ؛ (56)
چه بسیار کسانی که حامل علم هستند اما خود فهیم به آن علم نیستند و چه بسیار کسانی که علم را حمل میکنند برای کسانی که از آنان عالمتر و دارای فهم دقیقتر هستند.
نیز در روایت آمده است که از امام سجاد (عَلیهِ السَّلام) دربارهی معنای توحید سؤال شد، حضرت فرمود:
إنَّ اللهَ تَعالی عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فی آخِرِ الزَّمانِ أقوامٌ مُتَعَمِّقُونَ، فَأنزَلَ اللهُ تَعالی (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ* اللَّهُ الصَّمَدُ) (57) و الآیات من سوره الحدید إلی قوله (وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (58) فَمَن رامَ وَراءَ ذلِکَ فَقَد هَلَکَ؛ (59)
به درستی که خداوند میدانست که در آخر الزمان گروهی خواهد آمد که ژرف اندیشاند. لذا سورهی (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) و هم چنین آیات آغازین سورهی حدید را تا آن جا که میفرماید: (عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (60) نازل فرمود. پس هر کس غیر آن قصد کند، هلاک گشته است.
بر این پایه، گنجینهی دعا از عظیمترین ارمغانهایی است که امامان معصوم (عَلیهِ السَّلام) برای امت باقی گذاردهاند و هم چنان این گنجینه به صورت بکر و مکنون و مستور باقی مانده است.
باب زیارتهای امامان معصوم (عَلیهِم السَّلام) نیز از همین مقوله است. عمدهی مسئله در باب زیارتها هم توجّه مردم به مقامات معصومین (عَلیهِم السَّلام)، معرفت به آنان و در نتیجه، انجام دادن دستورها و فرمانهای ایشان میباشد، وگرنه لقلقهی الفاظ بی جان، اثر مطلوب نخواهد داشت. در واقع، اگر کسی حقیقتاً در وقت زیارت به معصوم (عَلیهِ السَّلام) عرض کند که:«أَلسَّلامُ عَلَیکَ.» یعنی تو از ناحیهی من در امن و امان هستی و هرگز گزندی از سوی من به شما نخواهد رسید، چنین فردی هرگز دست به معصیت نمیزند، زیرا میداند انجام گناه، پایمال کردن مرام و مقاصد حضرات معصومین (عَلیهِم السَّلام) است که در راه حفظ شریعت از جان خود گذشتهاند. آری، معصیت، بدترین گزندی است که میتوان به ساحت قدس آن بزرگواران وارد آورد.
بنابراین، پیش از هر خاصیت و اثری، مکتب دعا و زیارتها درصدد القای معارف بلندی هستند که در روایات مورد سؤال واقع نشده است و خود معصومین (علیهِم السَّلام) آن را ابراز فرمودهاند. از این جهت، دعا مکتبی تربیتی است که مقصد و غایتی بس بلند دارد و یکی از بزرگترین سیاستهای تربیتی دین مبین اسلام به حساب میآید.
7. تربیت انسان کامل
تربیت انسانهایی که به بلندترین نقطهی مقامهای توحیدی رسیدهاند، ثابت میکند که مقامهای مذکور در فرهنگ الهی اسلام، تنها چند ایدهی ذهنی که در مرحلهی خیال و وهم قرار داشته باشند نیست، تا استعداد خامی چنین انگارد که این همه، وعدهای نسیه و در آیندهای بسیار دور است که ما از آن خبری نداریم و هرگز نمیتوان با آن وعدههای دور، از لذتهای نقد در گذشت. چه فکر ناپخته و چهاندیشهی دور از واقعیت! زیرا کسی که با فرهنگ دعا آشناست، به خوبی میداند که تا انسان خود به مقام معرفت نرسیده باشد، هرگز نمیتواند سخنی را انشا کند که همه از آن بی خبرند. به عبارت دیگر، دعا قبل از هر چیز، از مقام گویندهای خبر میدهد که در مقام انشاست. کسی که در کنار کوه «عرفات» ایستاده و در آن موقعیت، یک باره به خدای خود عرض میکند:أنتَ الَّذِی لا إِلهَ غَیرُکَ، تَعَرَّفتَ لِکُلِّ شَیءٍ فَما جَهِلَکَ شَیءٌ، وَ أَنتَ الَّذِی تَعَرَّفتَ إِلَیَّ فیِ کُلِّ شَیءٍ، فَرَأیتُکَ ظاهِراً فِی کُلِّ شَیءٍ، وَ أَنتَ الظّاهِرُ لِکَلِّ شَیءٍ؛ (61)
تو آن خدایی هستی که غیر از تو معبودی نیست، خود را به همه شناساندهای، پس هیچ شیئی در عالم نیست که تو را نشناسد و خود را به من در هر چیزی شناساندهای، پس تو را در همه چیز ظاهر یافتم و تو هستی که برای هر شیء آشکار میباشی.
یعنی همه چیز به طور مطلق به تو آگاه است و علم دارد و علم به تو در سراسر کاینات سرایت دارد و آن چنان بهتآور سخن گفته است که نه تنها مردم امروز در فهم این کلمات درماندهاند، بلکه باید قرنهای پیاپی بگذرد تا در لابهلای اعصار، افکار پختهتر شده و پرده از چهرهی پر اسرار این مسائل گرفته شود. راستی، این سخن را معصوم از کجا میگوید؟ سخنی را که بر ذهن هیچ کس نگذشته است؟
یا آن گاه که امیرمؤمنان (عَلیهِ السَّلام) فریاد میزند:
بِأَسمائِکَ الَّتَی مَلَأت أَرکانَ کُلِ شَیءٍ؛ (62)
تو را سوگند میدهم به اسما و کمالاتت که ارکان همهی اشیا را آکنده کرده است.
اسمای فعلی خداوند متعال را در نظام وجود، ساری و جاری میبیند، چه اگر ندیده باشد نمیتواند خبر از چیزی دهد که مورد اعجاب هر متفکر عمیق و دانشمند خبیری است! به راستی او اسم اِله عالم را چگونه در همهی موجودات ساری دیده و با کدام چشم خدا را در همه چیز آشکار دیده است؟
بنابراین، مسائل بلند دعا، قبل از هر چیز دلالت بر روح بلند و مقام منیع و شخصیت والای گویندهی آن دارد؛ به عبارت دیگر، میتوان گفت که دعاهایی مانند: دعای «کمیل»، «ابوحمزه ثمالی» و «عرفهی شیدالشهداء (عَلیهِ السَّلام) و...، سفرنامهی آن بزرگواران در سفر «مِنَ الخَلقِ إِلَی الحَقِ، وَ مِنَ الحَقِّ إِلی الخَلقِ.» است و آنها با به ودیعه گذاردن این گنجینهی گران بها، انسانها را به موطن خود دعوت کرده و از همه خواستهاند تا با تکاپو در نظام تکلیف اسلامی و متخلق شدن به اخلاق الهی و تمرین در تأدیب نفس، به آن مقامها نایل آیند.
این دعاها میگویند که ابواب کمالات بر روی انسانها باز است و باید از خدا بخواهند و به جانب آن کمالات حرکت کنند، زیرا اسلام فقط یک سلسله عبادات- که برای بسیاری از حد لفظ تجاوز نمیکند- نیست، بلکه هم چون معجونی است که در آن همهی مقامهای انسانی لحاظ شده و انسانها به سوی آنها خوانده شدهاند.
بنابراین، اگر در دعای «شعبانیه» به ما دستور داده شده که از خدا بخواهیم:
إلهِی، هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ إلَیکَ وَ أنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إلَیکَ، حَتّی تَخرِقَ أَبصارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلی مَعدِنِ العَظَمَةِ، وَ تَصیرَ أرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعزِّ قُدسِکَ؛ (63)
معبودا! به من حالتی عنایت کن که از همه چشم پوشیده و فقط به سوی تو توجّه کنم و چشمان دل مرا روشنایی عنایت فرما تا با آنها به سوی تو نظر کنم، تا آن که چشمان دل من پردههای نور را بشکافد و به معدن عظمت تو دست یابد و روحم به عزّ قدس تو بپیوندد.
و یا آن جا که میفرماید:
إِلهی، وَ إَلحِقنِی بِنُورِ عِزِّکَ الأَبهَجِ، فَأَکُونَ لَکَ عارِفاً، وَ عَن سِواکَ مُنحَرِفاً؛ (64)
معبوداً مرا به نور عزّت خود که بسی بهجت آفرین است برسان، تا تو را بشناسم و از غیر تو روی گردان باشم.
این دعا، دعوت به بلندترین مقامی است که برای یک عارف متصور است و مژده ای است برای انسانها که باب کمالات گشوده است، بکوشید و این ابواب را فتح کنید.
هر که شد محرم دل، در حرم یار بماند *** و آن که این کار ندانست، در انکار بماند (65)
پینوشتها:
1- رعد، آیهی 14.
2- اسراء، آیهی 67.
3- یونس، آیهی 12.
4- فصلت، آیهی 51.
5- قابل ذکر است که بعضی از خواص و آثار دعا که در این جا آورده شده است، مترتب بر مطلق دعا است، ولی بعضی از آنها مترتب بر سبک دعاهای مأثوره است که از جانب معصومین (عَلیهِم السَّلام) انشا گردیده است.
6- رعد، آیهی 28.
7- من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 592؛ امالی شیخ صدوق، ص 241؛ بحارالانوار، ج42، ص 303 و ج97، ص 321، 338 و 379.
8- بحارالانوار، ج95، ص 220 و اقبال الاعمال، ص 343.
9- مجادله، آیهی 22.
10- صافات، آیهی 172 و 173.
11- دیوان حافظ، تصحیح همو، غزل 197.
12- نساء، آیهی 103.
13- احزاب، آیهی 41.
14- انفال، آیهی 45.
15- بقره، آیهی 152.
16- منافقون، آیهی 9.
17- نور، آیهی 37.
18- سجده، آیهی 22.
19- زخرف، آیهی 36.
20- طه، آیهی 124.
21- نساء، آیهی 142.
22- کهف، آیهی 101.
23- رعد، آیهی 28.
24- ق، آیهی 35.
25- بروج، آیهی 9.
26- نساء، آیهی 126.
27- البد الامین، ص 103؛ بحارالانوار، ج87، ص 157 و مصباح المتهجد، ص 440.
28- حشر، آیهی 19.
29- طه، آیهی 125 و 126.
30- توبه، آیهی 67.
31- اسراء، آیهی 85.
32- یس، آیهی 82.
33- ص، آیهی 71 و 72.
34- ق، آیهی 16.
35- انفال، آیهی 24.
36- حشر، آیهی 19.
37- طه، آیهی 125 و 126.
38- زمر، آیهی 22.
39- جن، آیهی 17.
40- کهف، آیهی 28.
41- مجادله، آیهی 19.
42- نحل، آیه 125.
43- انعام، آیهی 153.
44- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 3.
45- طارق، آیهی 9.
46- دیوان حافظ، تصحیح همان، غزل 440.
47- همان، غزل 39.
48- بحارالانوار، ج90، ص 303 نیز ر.ک: کافی، ج2، ص 467 و وسائل الشیعه، ج7، ص 30.
49- همان، ص 318؛ مستدرک الوسائل، ج1، ص 118 و فلاح السائل، ص 36.
50- کافی، ج2، ص 471؛ وسائل الشیعه، ج7، ص 51 و بحار الانوار، ج90، ص 323، 365.
51- همان، ص 65 و همان، ص 29.
52- وسائل الشیعه، ج7، ص 28و 177؛ ج16، ص 329 و بحارالانوار، ج6، ص 21.
53- غافر، آیهی 60.
54- اصول کافی، ج1، ص 79.
55- توحید صدوق، ص 130.
56- کافی، ج1، ص 403؛ وسائل الشیعه، ج27، ص 89؛ بحارالانوار،ج2، ص 164 و ج27، ص 67، 68.
57- توحید، آیهی 1 و 2.
58- حدید، آیهی 6.
59- کافی، ج1، ص 91؛ بحارالانوار، ج3، ص 263؛ ج64، ص 371 و توحید صدوق، ص 283.
60- حدید، آیهی 6.
61- بحارالانوار، ج95، ص 226 و اقبال الاعمال، ص 349.
62- اقبال الاعمال، ص 706 و البلد الامین، ص 188.
63- بحارالانوار، ج91، ص 98 و اقبال الاعمال، ص 687.
64- همان.
65- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 263.
ممدوحی کرمانشاهی، حسن؛ (1389)، نیایش از دیدگاه عقل و نقل، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول