اقسام و سیر تاریخ‌نگاری در اسلام (2)

علم انساب یا تبارشناسی به منزله‌ی شکلی از بیان تاریخی، به صورت روایات شفاهی در میان عرب جاهلی رواج داشته است. در این روایات تنها نام‌هایی در قالب شجره ذکر می‌شده است و به سختی می‌توان پذیرفت که حاوی مطالب و
جمعه، 6 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقسام و سیر تاریخ‌نگاری در اسلام (2)
 اقسام و سیر تاریخ‌نگاری در اسلام (2)

 

نویسنده: محمدرضا ناجی و دیگران
مترجمان: شهناز رازپوش، محمدتقی زاده مطلق، سپیده معتمدی



 

5- تاریخ‌نگاری بر اساس نسب شناسی:

علم انساب یا تبارشناسی به منزله‌ی شکلی از بیان تاریخی، به صورت روایات شفاهی در میان عرب جاهلی رواج داشته است. در این روایات تنها نام‌هایی در قالب شجره ذکر می‌شده است و به سختی می‌توان پذیرفت که حاوی مطالب و رویدادهای تاریخی درباره‌ی افراد مورد بحث بوده باشد. از سوی دیگر تدوین نسب نامه‌ها مدت‌ها پس از ظهور اسلام و با هدف تصحیح تبارنامه‌های مشکوک و جلوگیری از تردیدها و فریب کاری‌ها صورت گرفت؛ (1) از این رو، صحت تاریخی نسب نامه‌ها محل تردید است. در واقع آنچه در علم انساب اهمیت دارد، شناخت نسبی است که از پیوستگی شعوب و قبایل و روابط داخلی آنها به دست می‌دهد. (2)
ساختار قبیله‌ای نظام اجتماعی و سیاسی شبه جزیره‌ی عربستان، موجب توجه به روایت تاریخ قبیله و قبایل وابسته به آن، و توجه به حوادث ایام و مفاخرات و مدایح و مثالب مندرج در آنها شد. (3) پس از اسلام با بر جای ماندن ساختار قبیله‌اش، دانش انساب نیز در فرهنگ اسلامی جایی باز کرد. عمر بن خطّاب در سال 20 دیوان را بر اساس انساب و قبایل و سوابق اسلامی تدوین و بیت المال را طبق آن تقسیم کرد. (4) در دوره‌ی امویان نیز بر اثر عواملی مانند تعصبات و ستیزه‌جویی‌های قبیله‌ای و مقتضیات اداری و اوضاع سیاسی و اجتماعی و مناقشات شعوبی، به انساب توجه خاص شد. در سده‌ی دوم علم انساب شکوفا گردید و نسب شناسان مطالب مربوط به آن را در فصل‌هایی دسته بندی کردند و کتاب‌هایی نوشتند که بر محتوای کتاب‌های تاریخی و شیوه‌ی نگارش آنها اثر نهاد. (5)
سرآمد نسب شناسان سده‌ی دوم، محمد بن سائب کلبی (متوفی 146) بود که بیشتر نسب نویسان بعدی به روایت از کتاب‌های او پرداخته‌اند. از دیگر نسب شناسان اخباری کوفه، عوانه بن حکم کَلبی (متوفی 147) و ابومخنف ازدی (متوفی 175) بودند.
کهن‌ترین کتاب موجود در انساب، حذف من نسب قریش تألیف مُؤرِّج بن عمر و سَدوسی (متوفی 195) است (چاپ منجد، بیروت 1396) که پاره‌ای از انساب قریشیان همراه با اطلاعاتی ادبی و تاریخی در آن آمده است.
هشام بن محمد کلبی (متوفی 204) مباحث نسب شناسی پدرش را نظم و توسعه داد و بیش از او به منابع اصلی و اسناد مکتوب، مانند تواریخ حیره و فرس، رجوع کرد و به این وسیله مهارت و توانایی خویش را در فهم معنای وظیفه‌ی علمی مورخ نشان داد. (6) جمهرة النسب وی مهم‌ترین مرجع مؤلفان بعدی درباره‌ی انساب شد. (7) بدین‌گونه نسب شناسی با اخبار و روایت تاریخی همراه شد و انساب و اخبار در آثار نویسندگانی مانند احمد بن محمد جَهمی و ابوالعباس عبدالله بن اسحاق مُکاری و ابوالحسن نسّابه، دو بخش آمیخته و پیوسته گردید. (8)
بعداً افرادی از خاندان زُبیری به علم انساب توجه نشان دادند و آثاری پدید آوردند که از منابع معتبر انساب و مآخذ مهم عصر جاهلی و تاریخ صدر اسلام به شمار می‌آید. مُصعَب بن عبدالله زبیری (متوفی 236) نسب قریش را تألیف کرد که مورخانی مانند طبری و بلاذری از آن استفاده کردند. (9) پس از وی برادر زاده‌اش، زبیر بن بکّار (متوفی 256)، جمهرة نسب قریش و اخبارها را به همان شیوه و با اشتمال بر انساب قریش و اخباری ارزنده از شخصیت‌های مهم تألیف کرد که به عقیده‌ی برخی، بیشتر کتابی تاریخی است تا نسب نامه. (10)
غلبه‌ی صبغه‌ی تاریخی بر انساب در کتاب بسیار مهم بلاذری یعنی انساب الاشراف مشهود است. (11)
روش بلاذری پس از او ادامه نیافت، با این حال آثاری در انساب بر اساس منابع پیشین تألیف شد. ابن حزم (متوفی 456)، عالم برجسته‌ی اندلسی، جمهرة انساب العرب را تدوین کرد که کتابی است دقیق و جامع از منابع متقدم انساب با احتوا بر آگاهی‌های تاریخی و ادبی و در آن به خاندان‌های عرب و بربر ساکن اندلس و آیین‌ها و اصنام عرب جاهلی و نسب بنی اسرائیل اشاره شده است. ابن قُدامه مَقدسی (متوفی 620) التبیین فی انساب القرشیین را در انساب قریشیان به ترتیب نزدیکی نسبی آنان با پیامبر با استفاده از منابعی مانند نسب قریش مُصعب زبیری تألیف کرد.
یاقوت حموی (متوفی 626) خلاصه‌ای از جمهرة النسب هشام کلبی با نام المقتضَب فراهم آورد. قَلقَشَندی (821) در نهایة الارب شیوه‌ای نو به کار بست و قبایل و تیره‌های عرب را به ترتیب الفبا درآورد. وی در قلائد الجُمان (12) برای رفع نیاز دبیران به ذکر انساب قبایل و خاندان‌های عرب، به ویژه در مصر، پرداخت.
الأنساب سمعانی (متوفی 562) مفصّل‌ترین و مشهورترین کتاب انساب است. مؤلف پس از فصل‌هایی در مقدمه، نسبت اشخاص را به شهر یا قبیله یا جز آن، به ترتیب الفبا آورده و در ذیل هر یک عده‌ای از مشاهیر دین و علم و ادب را که به آن نسب‌ها منتسب بوده‌اند، معرفی کرده است. ابن اثیر خلاصه‌ای از آن به نام تهذیب الانساب فراهم نموده و به آن مدخل‌های جدید نیز افزوده است. سیوطی نیز لُبّ اللباب را با حذف تراجم از کتاب الانساب، استخراج کرده است.
جز این از سده‌ی سوم به بعد، نویسندگان شیعی آثار فراوانی درباره‌ی تبار طالبیان و انساب و اعقاب علویان تألیف کردند.
در شرق اسلامی تبارشناسی یا تاریخ خانوادگی به اهتمام و علاقه‌ی کسانی چون حاکمان و اعضای خانواده‌های مشهور و علویان و بعضی مورخان رواج یافت. کتاب‌های تاریخی حاکمانی با منشأ بدوی، چون حاکمان متعدد ترک و مغول معمولاً مقدمه‌ای در تبارشناسی قومی داشت. (13)

6- تاریخ نگاری به شیوه‌ی طبقات:

تألیف آثار تاریخی بر اساس تقسیم به طبقات، منشأ اسلامی دارد و از کهن‌ترین شیوه‌های مورخان مسلمان است. (14) در این شیوه افراد متعلق به یک گروه یا دوره یا نسل (اصطلاحاً طبقه)، در یک ردیف جای می‌گیرند و شرح حال آنان به ترتیب زمانی در پی هم می‌آید. نخستین کتاب‌هایی با عنوان طبقات تألیف شد، مشتمل بود بر سرگذشت صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین و سپس علمای شهرها. آنچه به تطور این شیوه کمک کرد، ضرورت نقد اِسنادی احادیث بود. (15)
از نخستین کتاب‌های تألیف شده و بزرگ‌ترین اثر موجود در این باره، الطبقات الکبری از محمد بن سعد مشهور به کاتب واقدی است. (16) وی در این کتاب عمدتا ًاز واقدی، و نیز از آثار کلبی و هیثم بن عدی و مدائنی بهره گرفته (17) و روایات را به روش محدثان به صورت مُسند نقل کرده است. جلد اول و دوم کتاب در سیره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. مؤلف سپس به شرح حال صحابه و تابعین و علما تا زمان خود، بر اساس تقدم زمانی آنها در قبول اسلام و احیاناً برتری نَسَبی و پراکندگی‌شان در مدینه و مکه و دیگر شهرها و مراکز بزرگ اسلامی، پرداخته و با مجلدی در شرح حال زنان، کتاب را به پایان رسانده است. وی آگاهی‌های جامع و ارزنده‌ای به دست داده که گاه در جای دیگر نمی‌توان یافت. این اطلاعات درباره‌ی مشخصات فردی، نسب، زندگی علمی و سیاسی افراد، جرح و تعدیل راویان، نقد متون و وصف شهرهاست. الطبقات الکبری بر کتب طبقات پس از خود تأیر گذاشته و از منابع مهم درباره‌ی سیره‌ی پیامبر اکرم و دو سده‌ی نخست تاریخ اسلام است. (18)
هم زمان با ابن سعد، خلیفه بن خیاط عُصفری ملقب به شَباب (متوفی 240)، محدّث و نسب شناس و اخباری بصره، کتاب الطبقات را تألیف کرد. (19) وی نیز کتاب را با یادی کوتاه از پیامبر اکرم و نسب او آغاز کرده و سپس مانند ابن سعد به شرح حال صحابه و تابعین و تابعین تابعین در شهرها و مراکز اسلامی پرداخته و کتاب را با تراجم زنان صحابی پایان داده است. خلیفه طبقات را بر حسب انساب و قبایل و نزدیکی نسبی آنان با پیامبر ترتیب داده و از این رو با بنی‌هاشم و سپس دیگر تیره‌های قریش آغاز و آنان را بر اساس شهرهای محل سکونت‌شان تقسیم کرده است. وی در تراجم اشخاص، سال وفات آنان و روایت از پیامبر و شرکتشان در غزوات و فتوح را ذکر کرده ولی به جرح و تعدیل راویان پرداخته است. وی از موالیِ تابعان که اهل روایت حدیث بوده‌اند، نیز یاد کرده است. (20)
نظم طبقات در اصل در خدمت علم حدیث بود و بر این اساس، تراجم محدّثانی که از جهت سن و مشایخ روایی نزدیک به هم بودند، در یک گروه قرار می‌گرفت. (21) این شیوه را - با وجود ایراداتی که دارد - به لحاظ فوایدش در علم حدیث، مؤلفان کتب رجال دنبال کردند، (22) از جمله مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفی 261 )در الکنی و الاسماء، ابوعروبه‌ی حرّانی (متوفی 318) در الاسامی والکنی، ابن حِبان بُستی (متوفی 354) در الثقات و مشاهیر علماء الأمصار، عبدالغنی مقدسی جمّاعیلی (متوفی 600) در الکمال فی معرفة الرجال، و ذهبی (متوفی 748) مؤلف تذکرة الحفاظ و الکاشف عن الرجال الکتب الستة. (23)
پس از آن، شیوه‌ی طبقات به کتب تراجم دیگر شاخه‌های علمی راه یافت و آثار فراوانی در طبقات قُراء، مفسران، فقها، متکلمان، فلاسفه، صاحبان ملل و نحل، عرفا و صوفیه، ادبا، شعرا، نحویان، لغویان، وزرا و اطبا تألیف شد. این شیوه تا حد زیادی می‌توانست در درک پیوستگی و تطور اندیشه‌های علمی یک طبقه و برداشت معرفت شناسانه از دانشی خاص مؤثر باشد.

7- سرگذشت نامه‌ها:

این گونه آثار را در تعریف عام تاریخ، بخشی از متون تاریخی می‌توان به شمار آورد. این صورت ظاهراً قدیم‌ترین و مستمرترین شکل بیان تاریخی است و از همان آغاز سهمی در تاریخ‌نگاری اسلامی داشته است. یکی از دلایل این امر سیره‌ی پیامبر اکرم بود که مصالح بنای عظیم «اسلام» از آن فراهم می‌آمد و موضوع تألیفات بسیاری شد. در ذهن بسیاری از مسلمانان، تاریخ مترادف سرگذشت نامه بود و حتی تاریخِ رشته‌های فرعی علوم را، به تأثیر از الاهیات، مجموعه‌ی سرگذشت نامه‌های علمای برجسته‌ی آن رشته‌ها تشکیل می‌داد. (24)
به تأسی از نوشتنِ سیره‌ی پیامبر اکرم، تک نگاری‌هایی نیز درباره‌ی سیره و سرگذشت خلفا و فرمانروایان و دانشمندان تألیف شد. واقدی کتاب سیرة ابی بکر و وفاته را نوشت. (25) محمد بن مسعود عیّاشی (متوفی حـ 320) عالم امامی سمرقند، سیرة ابی بکر، سیرة عمر، سیرة عثمان و سیرة معاویه را تألیف کرد. (26) ابن جوزی (متوفی 597) نیز سیرة عمربن عبدالعزیز را نگاشت. مورخان و نویسندگان مصری نیز - از جمله ابن دایه (متوفی بین 340-330) دانشمند و مورخ دربار طولونیان، ابن زولاق (متوفی 386) فقیه و محدّث شیعی دوره‌ی فاطمیان، احمد بن عبدالله فرغانی (متوفی 398)، مُسبِّحی (متوفی 420) مورخ دستگاه فاطمیان، مبشر بن فاتک (متوفی حـ 500) و ابن مَمّاتی (متوفی 606) - سیره‌های متعددی درباره‌ی حاکمان و دولتمردان طولونی و اخشیدی و فاطمی و ایوبی تألیف کردند که اغلب آنها از میان رفته است. (27)
بعضی حاکمان مایل بودند یاد اعمال و کردارشان ماندگار شود، مانند معتضد که به امر او ثابت بن قُره و پسرش سنان سرگذشت نامه‌ی رسمی وی را نوشتند. النوادر السلطانیة و المحاسن الیوسفیة ابن شدّاد (متوفی 684) نیز سرگذشت نامه‌ی صلاح الدین ایوبی به شمار می‌رود. السیف المُهَنَّد فی سیرة الملک المؤیّد تألیف بدرالدین عینی (متوفی 855) نیز شرح حال مؤید، حاکم مصر، است. (28)
تک نگاری‌های سرگذشت نامه‌ای درباره‌ی علما و اولیا پس از قرن چهارم آغاز شد، از جمله حسن بن محمد وزیری کتابی در باب اخبار زندگی دوستش، ابوزید بلخی، نوشت. (29) بعدها سخاوی با تألیف سرگذشت نامه‌ای بلند درباره‌ی استادش، ابن حجر عسقلانی، تصویری منسجم از زندگانی و دستاوردهای او ارائه داد. (30)
سرگذشت نامه‌ها که مادّه اصلی کتب طبقات بود، برای سهولت کار مراجعان به تدریج ترتیب الفبایی یافت. (31) دسته‌ای از این آثار - که جزو مهم‌ترین کتاب‌های رجالی است - به شرح حال صحابه به منزله‌ی اولین راویان سنّت پیامبر اکرم اختصاص دارد، از جمله معرفة الصحابة از ابن منده ابوعبدالله محمد بن اسحاق (متوفی 395)، محدث اصفهانی، که بخش‌هایی از آن باقی است. ابوموسی مَدینی (متوفی 581)، محدّث اصفهانی، ذیلی بر آن نوشت. دیگر محدث بنام اصفهان، ابونعیم اصفهانی (متوفی 430)، معرفة الصحابة را تألیف کرد که چاپ شده است (ریاض و مدینه 1408/1988). ابوالعباس مستغفری (متوفی 432)، محدث اهل نسف (سمرقند)، کتابی به همین نام «معرفة الصحابة» نوشت. از دیگر منابع مهم رجالی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ابن عبدالبر (متوفی 463) است. ابن اثیر کتاب اُسد الغابة فی معرفة الصحابة را از جمع کتاب‌های یاد شده (به جز کتاب مستغفری) با اصلاحات و افزوده‌هایی فراهم آورد. (32) پس از آن ذهبی (متوفی 748) فهرست واره‌ای از اسدالغابة با اضافات خود، به نام تجرید اسماء الصحابه تألیف کرد (حیدرآباد، 1315، 2ج) و سپس ابن حجر (متوفی 852) با تحقیقاتی جدید و فصلی در نقد کسانی که به اشتباه صحابی خوانده شده‌اند، الاصابة فی تمییز الصحابة را نوشت (چاپ علی محمد بجاوی، قاهره 1383/ 1970).
نظم الفبایی تراجم در اغلب کتب رجال استمرار یافت. کتب رجال برای جرح و تعدیل راویان حدیث فراهم آمد. از کهن‌ترین و مهم‌ترین این آثار التاریخ الکبیر ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری (33) است که مؤلف در آن تراجم راویان را از زمان صحابه تا زمان خویش گرد آورده است. سبک و سیاق تاریخ بخاری مبنای کار ابن ابی حاتم رازی (متوفی 327) قرار گرفت و وی پس از اصلاحات و اضافاتی الجرح و التعدیل (34) را تألیف کرد. (35) پس از آن یوسف بن عبدالرحمان مِزّی (متوفی 742) کتاب الکمال فی اسماء الرجال عبدالغنی جَماعیلی مقدسی را که مشتمل بر اسمای راویان دی کتب سته بود، تهذیب کرد و به ترتیب الفبایی نوشت و از منابع دیگر، مانند الجرح و التعدیل، مطالبی به آن افزود و تهذیب الکمال فی اسماء الرجال را تألیف کرد. (36)
ابن حجر عسقلانی کتاب مزّی را تلخیص و تکمیل کرد و آن را تهذیب التهذیب نامید. همچنین وی با مختصر کردن و تکمیل میزان الاعتدال ذهبی، که مشتمل بر راویان ضعیف از دیدگاه اهل سنّت است، لسان المیزان را فراهم آورد.
از سده‌ی هفتم در عصر ممالیک برخی سرگذشت نامه‌های عام و الفبایی پدید آمد که شامل شرح حال مشاهیر اصناف گوناگون بود. ابن خلّکان (متوفی 681) اثر ارزشمند خود وَفَیات الاعیان و انباء ابناء الزمان را از بسیاری از کتب تراجم و آگاهی‌های خود از سرگذشت معاصرانش گرد آورد و نظم الفبایی داد و آن را «تاریخی مختصر» شمرد (37) که حاکی از مفهوم عام تاریخ در تلقی تراجم‌نویسان است. پس از وی ابن‌صُقاعی (38)، کاتب و مورخ نصرانی، ذیلی مختصر بر این کتاب مشتمل بر شرح حال اشخاص از 660 تا 725 نوشت (39) که با نام تالی کتاب وفیات الاعیان در دست است. یحیی بن شرف نَوَوی (متوفی 676)، فقیه و محدّث شافعی، با تألیف تهذیب الاسماء و اللغات با مراجعه به منابع تاریخی و رجالی مجموعه‌ای تخصصی و الفبایی از زندگینامه‌ی کسانی که نامشان در منابع فقهی شافعی یاد شده، فراهم آورد و فرهنگی مشتمل بر لغات و اعلام جغرافیایی از منابع خود استخراج و ضمیمه‌ی آن کرد که در واقع مرجعی در کار آموزش بود. (40)
خلیل بن ایبک صَفَدی (متوفی 764) کتابی مفصّل به نام الوافی بالوفیات در سی جلد نوشت (41) و برخلاف ابن خلکان، تراجم صحابه و خلفا را نیز آورد. وی کتاب خود را «تاریخی بزرگ» معرفی کرد. (42)
ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات را به عنوان ذیلی بر کتاب ابن خلکان تألیف کرد که مشتمل است بر تراجم از وفات ابن خلکان تا زمان خودش. (43) فوات الوفیات اطلاعات تاریخی تازه‌ای ندارد، زیرا مؤلف ظاهراً تراجم بسیاری را از الوافی بالوفیات گرفته است. (44)
ابن دُقمامق (متوفی 809) ترجمان الزمان فی تراجم الاعیان را در شرح زندگی بزرگان، به ترتیب الفبایی، نگاشت. (45) ابن تغری بردی (متوفی 874) المَنهَل الصافی و المستوفی بعدَ الوافی را به عنوان تکمله‌ی کتاب صفدی، به تراجم مشاهیر علما و امرا و سلاطین مصر و شام در عصر ممالیک و نیز مشاهیر معاصر خود در شرق و غرب اسلامی از مسلمان و غیرمسلمان از نیمه‌ی قرن هفتم تا نیمه‌ی قرن نهم اختصاص داد. (46) وی بعداً الدلیل الشافی علی المنهل الصافی را به منزله‌ی خلاصه‌ای از المنهل الصافی فراهم کرد.
با وجود این، ذهبی در سرگذشت نامه‌ی بزرگ و عمومی خود، سیر اعلام النبلاء، همچنان روش نظم طبقات را به کار بست و در آن بیشتر به شرح حال محدثان و راویان توجه کرد. وی در هر ترجمه به ذکر نام و نسب، سال تولد یا عمر، ویژگی‌های اخلاقی و فردی، زندگی علمی از جمله استادان و شاگردان و مسافرت‌ها و تألیفات و اظهارنظرهای دیگران درباره‌ی مقام علمی و اعتقادی، و بالاخره سال وفات شخص می‌پردازد. طرح کلی ذهبی در دیگر سرگذشت نامه‌ها نیز کمابیش دیده می‌شود؛ مثلاً در سرگذشت نامه‌ای که مقریزی (متوفی 845) به نام کتاب المُقفّی الکبیر تألیف کرد (بیروت 1411/1991)، گرایش قومی و محلی حاکم است و وی تراجم بزرگانی را آورده است که یا از مصر برخاسته یا وارد آنجا شده بودند.
در دسته‌ای از کتب تراجم، سرگذشت معاصرانِ مؤلف می‌آید. یکی از نخستین آثار از این نوع، یتیمة الدهر فی محاسن اهل العصر ثعالبی (متوفی 429) است که به زندگی نامه‌ی شاعران و ادیبان به تفکیک سرزمین‌ها و شهرهای اسلامی اختصاص دارد. همین شیوه را علی بن حسن باخرزی (متوفی 467)، شاعر و ادیب ایرانی، در دُمیة القصر و عُصرة اهل العصر به کار گرفت و آن را تکمیل کرد. (47) در این کتاب شرح حال و گزیده‌ی اشعار شاعران عرب زبان اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم آمده است. سپس عماد الدین کاتب اصفهانی (متوفی 597) خَریدة القصر و جَریدة العَصر را در ذیل آنها (48) و با اشتمال بر شرح احوال و نمونه‌ی آثار برخی شعرای عرب زبان قرن پنجم و ششم نوشت این کتاب‌ها حاوی آگاهی‌های ارزشمند تاریخی است.
در سده‌های بعد، تراجم معاصران صورتی عام یافت. صفدی (696- 764) اَعیان العصر و اَعوان النصر را در شرح حال طیفی وسیع از بزرگان معاصر خود، از سال ولادت تا سال وفات خود، به ترتیب الفبایی تألیف کرد (49) که مشتمل بر اطلاعات ارزشمند تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و ادبی است.
مقریزی (متوفی 845) دُرر العقود الفریدة فی تراجم الاعیان المفیدة را در شرح حال بسیاری از مشاهیر معاصر خود - که از 760 تا نزدیک وفات وی درگذشته بودند - گرد آورد. (50)
ابن حجر عسقلانی در اِنباء الغُمر بأبناء العُمر، صورتی ترکیبی از سال شمار وقایع جهان اسلام به ویژه مصر و شام، و سرگذشت بزرگان عصر خود را از سال تولد خود (773) تا 850 فراهم کرد و آن را تکمله‌ی تاریخ ابن کثیر و وفیات ابن رافع سَلّامی شمرد. (51)
ابراهیم بن عمر بِقاعی (متوفی 885) کار استادش ابن حجر، را ادامه داد و اِظهار العصر لاَسرار اهل العصر را در ذیل انباء الغمر نوشت و عنوان الزمان فی [یا بِ] تراجم الشیوخ و الاقران را در شرح حال استادان و همگنان معاصر خود تألیف کرد. (52) احمد بن محمد حِمصی انصاری (متوفی 934) ذیل دیگری بر انباء الغمر به نام حوادث الزمان و وفیات الشیوخ و الاقران با احتوا بر وقایع و وفیات 851 تا 930 فراهم آورد. (53)
سیوطی (متوفی 911) هم تراجم عده‌ای از سلاطین و بزرگان مسلمان عصر خود را در نظم العقیان فی اعیان الأعیان گرد آورد که می‌توان آن را تاریخ سیاسی و اجتماعی و ادبی اواخر دوره‌ی ممالیک دانست.
انباء الهصَر بأبناء العصر تألیف ابن صیرفی علی بن داوود (متوفی 900) بیشتر ویژگی تاریخ محلی دارد و رویدادهای مصر دوره‌ی ممالیک را از 873 تا 886 در برمی‌گیرد و در پایان هر سال تراجم وفیات بزرگان به ترتیب الفبایی آمده است. گفتنی است که در نسخه‌ی موجود حوادث 884- 878 افتاده است. انباء الهصر شاید بخشی از کتاب بزرگ ابن صیرفی، نُزهة النفوس و الأبدان فی تواریخ الزمان، بوده (54) که رویدادهای 784 تا 850 آن، شامل سال شمار وقایع و تراجم، منتشر شده است.
پس از آن حسن بن محمد بورینی (1024- 963)، مورخ و فقیه و شاعر دمشقی، (55) زندگینامه‌ی بزرگان معاصر خویش را از زمان ولادت تا نزدیک مرگ خود، در تراجم الاعیان من ابناء الزمان به ترتیب الفبایی تدوین کرد. (56)

8- سده نامه‌ها:

از سده‌ی هفتم به بعد تألیفاتی بر اساس محدوده‌ی زمانی سده فراهم آمد که عمدتاً به شیوه‌ی عام و الفبایی است و در شمار سرگذشت نامه‌ها قرار می‌گیرد. هر چند پاره‌ای از آنها ترکیبی از وقایع و تراجم یا مختص صنفی خاص است، مانند الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فی المائة السابعة که منسوب به ابن فُوَطی عبدالرزاق بن احمد (متوفی 723)، مورخ و ادیب و کاتب بغدادی، است و سال شمار حوادث 626 تا 700 عراق و کشورهای اسلامی مجاور آن و نیز وفیات بزرگان و مسائل اداری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی و حوادث طبیعی را دربر می‌گیرد. ابن سعید مغربی (متوفی 685) در الغصون الیانعة فی محاسن شعراء المائة السابعة شرح حال عده‌ای از شعرای سده‌ی هفتم شرق و غرب اسلامی را گرد آورد (چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره 1967).
شاید بتوان کتاب انسان العیون فی مشاهیر سادس القرون ابن ابی عُذَیبه (متوفی 856) را از لحاظ توالی زمانی موضوع کتاب، نخستین سرگذشت نامه بر پایه‌ی نظم سده‌ای به شمار آورد. برخی آن را بخشی از کتاب دیگر ابن ابی عذیبه به نام دول‌الاعیان دانسته‌اند. (57) پس از آن البرد السافر و تحفة المسافر جعفر بن ثعلب اُدفُوی (متوفی 748)، مورخ و تراجم نگار مصری، جای دارد که به شیوه‌ی ابن خلّکان، شرح حال برخی از مشاهیر سده‌ی هفتم و گاه سده‌های پنجم و ششم در آن گرد آمده است (58).
نخستین سده نامه‌ای که زندگینامه‌ی بزرگان را به شکلی تفصیلی دربر دارد، الدُر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة ابن حجر عسقلانی است که شرح حال بسیاری از بزرگان سده‌ی هشتم را از آغاز 701 تا پایان 800 به ترتیب الفبایی دربر دارد. (59) وی ذیل الدرر الکامنة را نیز با احتوا بر تراجم بزرگان به شیوه‌ی سال شمار از 801 تا 832 و با نظم الفبایی تألیف کرد (60).
شاگرد برجسته‌ی ابن حجر، محمد بن عبدالرحمان سخاوی (متوفی 902)، هنگام پاک نویس کردن الدرر الکامنة، تراجم بسیاری بر آن افزود. وی در کتاب خود با نام الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، که طی 890-898 فراهم آورد، (61) نیز تراجم بزرگان عالم اسلام در سده‌ی نهم (از 801 به بعد) را به ترتیب الفبایی گرد آورد و به ذکر برخی مشاهیر اهل ذمه نیز پرداخت (62).
پس از آن عبدالقادر بن شیخ عَیدَروس (متوفی 1038)، مورخ یمنی ساکن احمدآباد هند، النور السافر عن اخبار القرن العاشر را در شرح حال بزرگان جهان اسلام از 901 تا پایان 1000، به شیوه‌ی سال شمار تألیف و در آن از رویدادهای مهم یاد کرد و پاره‌ای حکایات و آگاهی‌های حدیثی و فقهی و ادبی را در آن گنجاند (63) و سخنی کوتاه در ذکر اوصاف پیامبر اکرم در ابتدای کتاب خویش آورد. عیدروس نیز مانند ابن حجر و سخاوی و سیوطی زندگینامه‌ی خود را در کتابش درج کرده است. (64)
کار عیدروس را مورخان بعدی ادامه دادند و آن را تکمیل کردند. محمد بن ابی بکر شِلّی (متوفی 1093)، مورخ و منجم یمنی، السَّنا الباهر بتکمیل النور السافر را در ذیل اثر عیدروس، و عقد الجواهر و الدرر فی اخبار القرن الحادی عشر را در شرح زندگی بزرگان سده‌ی یازدهم تألیف کرد (65).
نجم الدین محمد بن محمد غَزّی (متوفی 1061)، الکواکب السائرة باعیان المئة العاشرة را در شرح حال بزرگان، غالباً علما و ادبا و متصوفه، از 901 تا پایان 1000 با ترتیبی نو فراهم آورد؛ وی تراجم را به سه طبقه تقسیم و هر طبقه را - که 33 سال از آن سده را دربر می‌گرفت - به ترتیب الفبایی تنظیم کرد و کسانی را که محمد نام داشتند به جهت هم نامی با حضرت رسول مقدم داشت. (66) او کتاب السَمَر و قَطف الثمر را به همان شیوه، مشتمل بر تراجم بزرگان سده‌ی یازدهم از آغاز تا 1033 به مثابه طبقه‌ی چهارم و ذیلی بر کتاب پیشین، تألیف کرد که در حقیقت سرگذشت نامه‌ی معاصران اوست (67).
محمد امین محبی (متوفی 1111)، مورخ و ادیب دمشقی، نیز در خلاصة الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر تراجم رجال سده‌ی یازدهم را گرد آورد (68).
محمد خلیل بن علی مرادی (متوفی 1206)، مورخ دمشقی، شرح حال بزرگان سده‌ی دوازدهم را در سِلکُ الدُرر فی اعیان القرن الثانی عشر نوشت (69).
گزیده‌ای از شرح حال بزرگان سده‌ی هشتم تا اواسط سده‌ی سیزدهم را محمد بن علی شوکانی (متوفی 1250)، فقیه یمنی، در البدر الطالع بمحاسن مَن بعد القرن السابع گرد آورد.
عبدالرزاق بن حسن بیطار (متوفی 1335)، عالم و ادیب و مورخ دمشقی، (70) حلیة البشر فی تاریخ القرن الثالث عشر را در شرح حال بزرگان سده‌ی سیزدهم نوشت.
بررسی سرگذشت نامه‌های اخیر نشان می‌دهد که مؤلفان آنها سهم عمده‌ای را به علما و ادبا و متصوفه اختصاص داده‌اند و توجه آنان بیشتر معطوف به قلمرو ممالیک و عثمانی، یعنی نواحی مصر و شام و حجاز و یمن و آسیای صغیر، بوده است. همچنین از مطالعه‌ی این آثار می‌توان به وجود مدارس بسیار به مثابه مراکز نشر علوم اسلامی، و رواج تصوف و طریقت‌های صوفیه و وجود خانقاه‌ها و «زاویه» ‌های بسیار در این نواحی پی برد.

پی‌نوشت‌ها:

1- روزنتال، ص33-34؛ شمس الدین، ص54.
2- شمس الدین، ص شانزده.
3- جواد علی، 1369، ص146.
4- یعقوبی، ج2، ص153.
5- دوری، ص19، 40-39.
6- جواد علی، 1369، ص148-149.
7- دوری، ص41.
8- ر. ک. ابن ندیم، ص124، 126-127.
9- زبیری، مقدمه‌ی لوی پرووانسال، ص6، 9.
10- ر. ک. خطیب بغدادی، ج8، ص469.
11- برای آگاهی بیشتر درباره‌ی انساب الاشراف ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بلاذری».
12- ر. ک. ص4-2.
13- روزنتال، ص115.
14- همان، ص111.
15- همان، ص112.
16- ابن ندیم، ص111؛ خطیب بغدادی، ج5، ص321.
17- ابن ندیم، ص111-112.
18- ابن سعد، ج1، مقدمه‌ی احسان عباس، ص16-15.
19- ر. ک. ابن ندیم، ص288.
20- خلیفه بن خیاط، مقدمه‌ی عمری، ص31-32.
21- همان، مقدمه، ص45.
22- ر. ک. همان، ص46-47.
23- ر. ک. همان، ص47- 50.
24- روزنتال، ص120-122.
25- ابن ندیم، ص111.
26- همان، ص246؛ نجاشی، ص352.
27- یاقوت حموی، ج1، ص294، ج2، ص559- 560، 641، 808، ج5، ص2271، ج6، ص2567- 2568.
28- روزنتال، ص124-125.
29- یاقوت حموی، ج1، ص275- 276.
30-روزنتال، ص 125-126.
31- ر. ک. ابن عبدالبر، 1380، ج1، ص20.
32- ر. ک. ج1، ص5-3.
33- درباره‌ی او ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بخاری، محمد بن اسماعیل».
34- درباره‌ی این کتاب ر. ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «الجرح و التعدیل».
35- ابن ابی حاتم، ج2، ص38؛ سخاوی، 1380، ص220.
36- ر. ک. مزّی، ج1، ص147-155.
37- ابن خلکان، ج1، ص21-19.
38- ابن صقاعی، ص1.
39- ر. ک. نووی، قسم1، جزء 1، ص3-7.
40- ر. ک. صفدی، 1979-1962، ج1، ص5-9.
41- ر. ک. همو، 1418، ج1، ص38.
42- ر. ک. ابن شاکر کتبی، ج1، ص10-9.
43- همان، ج1، مقدمه‌ی احسان عباس، ص4-5.
44- ر. ک. حاجی خلیفه، ج1، ستون 396.
45- ابن تغری بردی، ج1، مقدمه‌ی محمد ابوالفضل ابراهیم، ص هـ- و.
46- ر. ک. باخرزی، ج1، ص32، 35-39.
47- ر. ک. عمادالدین کاتب، ج1، قسم الشعرا العراق، جزء 1، ص 6-5.
48- ر. ک. صفدی، 1418، ج1، ص38، 202.
49- ر.ک. مقریزی، 1995، قسم 1، ص 50-51، 372-378.
50- ابن حجر عسقلانی، 1399، ج1، ص4.
51- سیوطی، ص 24، زرکلی، ج1، ص 56.
52- زرکلی، ج1، ص 233.
53- ابن صیرفی، مقدمه‌ی حبشی، ص 9.
54- درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل « بورینی، حسن بن محمد».
55- چاپ منجد، ج1، 2، دمشق، 1959، 1963.
56- ر.ک. عزاوی، 1369ش، ج3، ص 141-142؛ همو، 1376، ج1، ص 238.
57- ابن قاضی شهبه، ج3، ص 24؛ زرکلی، ج2، ص 123.
58- ر.ک. ابن حجر عسقلانی، 1393، ج1، ص 2-3.
59- ر.ک. همو، 1412، ص 62.
60- عنان، ص 134-135.
61- ر.ک. سخاوی، 1354-1355، ج1، ص 4-6.
62- ر.ک. عیدروس، ص 5-6.
63- ر.ک. ص 300-308.
64- محبی، ج3، ص 338؛ زرکلی، ج6، ص 59-60.
65- ر.ک. ج1، ص 5-7.
66- ر.ک. ج1، ص 3-4.
67-ر.ک. ج1، ص 3-5.
68- ر.ک. ج1، ص 4.
69- درباره‌ی او ر.ک. دانشنامه‌ی جهان اسلام، ذیل «بیطار، عبدالرزاق بن حسن».
70- ر.ک. سهمی، ص 43-44.

منبع مقاله :
ناجی، محمدرضا و دیگران؛ (1390)، تاریخ و تاریخ‌نگاری، ترجمه‌ی شهناز رازپوش، محمدتقی زاده مطلق، سپیده معتمدی، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ دوم



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.