آزادي در منظومه فكري علامه طباطبايي (قسمت اول)

آزادي يكي از مفاهيم اساسي و بنيادي در فلسفه سياسي محسوب مي شود، بسياري از مفاهيم و مسايلي مانند دمكراسي، جامعه مدني، دولت و حكومت، پيوند وثيقي با مفهوم آزادي پيدا مي كنند، مفهوم آزادي همچون مفاهيم حوزه علوم انساني عموماً ويژگي سهل و ممتنع را با خود همراه دارد و با وجود بداهت اين مفهوم در ميان انديشمندان و اتفاق نظر آنان در اصل وجود آن در عرصه عمل به آن اختلاف نظر و چالشهاي گوناگون فراروي آن قرار مي گيرد، لذا نمي توان انتظار داشت كه درباره اين مفهوم يا مفاهيم ديگر توافق اجماعي وجود داشته باشد،
يکشنبه، 8 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آزادي در منظومه فكري علامه طباطبايي (قسمت اول)
آزادي در منظومه فكري علامه طباطبايي (قسمت اول)
آزادي در منظومه فكري علامه طباطبايي (قسمت اول)

مقدمه

آزادي يكي از مفاهيم اساسي و بنيادي در فلسفه سياسي محسوب مي شود، بسياري از مفاهيم و مسايلي مانند دمكراسي، جامعه مدني، دولت و حكومت، پيوند وثيقي با مفهوم آزادي پيدا مي كنند، مفهوم آزادي همچون مفاهيم حوزه علوم انساني عموماً ويژگي سهل و ممتنع را با خود همراه دارد و با وجود بداهت اين مفهوم در ميان انديشمندان و اتفاق نظر آنان در اصل وجود آن در عرصه عمل به آن اختلاف نظر و چالشهاي گوناگون فراروي آن قرار مي گيرد، لذا نمي توان انتظار داشت كه درباره اين مفهوم يا مفاهيم ديگر توافق اجماعي وجود داشته باشد، حتي مي توان ادعا كرد كه از يك مكتب و مرام نيز در فرايند زماني تفسير و تبيين هاي يكساني ارايه نمي شود و بر سر مسايل آن نيز توافق اجماعي به وجود نمي آيد، مناقشات فلسفي پيچيده مفهوم آزادي در حوزه علوم اجتماعي و انساني بوده است و انديشمندان غربي بيشترين مباحث را در اين زمينه ارايه داده اند، با وجود تأكيد گسترده بر اصل آزادي همچنان ميان انديشمندان غربي و شرقي درباره تعريف، حدود، قلمرو و ثغور آن اختلاف نظر وجود دارد(1) و به نظر مي رسد دامنه اختلافها روز به روز گسترش هم مي يابد، در دو قرن اخير آزادي يكي از دغدغه هاي اصلي تمامي انديشمندان بوده است و هر انديشمندي به فراخور فهم و برداشت خود تعريف و تبيني از آن ارايه داده است.

تعريف آزادي

كلمه آزادي چه معنا و مفهومي دارد و از چه چيزي گرفته يا اقتباس شده است، برخي از نويسندگان معاصر ايران بر اين باورند كه واژه آزادي در زبان فارسي از واژه اوستايي آزادته و يا واژه پهلوي آزاتيه گرفته شده است و در زبان پارسي كهن نيز استعمال مي شده است(2) البته معادل واژه آزادي در عربي حر و در عبري hor و در سرياني(3) her و در انگليسيberty مي باشد كه از واژه لاتيني bertas اقتباس شده است، در باره تعريف مفهوم آزادي بايد اذعان نمود كه تعريف از آن سهل و ممتنع است. آزادي از واژگاني است كه همواره در طول تاريخ مورد استفاده همگان قرار گرفته و انسانها و ملل دنيا براي توجيه اعمال خود بدان متوسل شده اند، از آنجا كه انسانها در توجيه اعمال متضاد و متعارض خود از اين واژه استفاده نموده اند، مي توان چنين استنباط كرد كه به سختي مي توان براي اين واژه تعريفي ارايه داد كه ويژگي جامعيت و مانعيت را داشته باشد. هرچند به نظر مي رسد بيشتر واژگان علوم انساني اين مشكل را داشته باشند.
از اين رو ارايه تعريفي كه جامع و مانع باشد، جزء ناممكنات علمي در اين حوزه است، به گونه اي كه انديشمند غربي آيزيا برلين در نوشته خويش بيشتر از 200 تعريف از آزادي ارايه داده است(4) شايد همين ويژگي باعث شده كه شهيد مطهري، آزادي را از مسايل بسيار پيچيده عصر ما معرفي مي كند كه روان شناسان، علماي اخلاق، متكلمان و فلاسفه و فقيهان و اصولي ها از ارايه تعريف درباره آن درمانده اند(5) با توجه به پيچيدگي تعريف آزادي، لذا بايد بر اساس برداشت اشخاص و مكتبها آزادي را تعريف كرد.
علامه طباطبايي فيلسوفي است كه متعلق به مكتب شيعه مي باشد، آزادي در آموزه هاي شيعي ابتدائاً در مباحث جبر و اختيار و بحث اراده مطرح شده است(6) ايشان بحث اراده را بيشتر برجسته مي نمايد و آن را از اصل طبيعي و تكويني در نهاد آدمي مي داند كه آزادي از آن نشأت مي گيرد، اراده حالت روحي است كه اگر سركوب شود، به نابودي حس و شعور انسان منجر مي گردد و پيامد آن از بين رفتن انسانيت انسان است.
اصل اولي در انديشه اسلامي عدم سلطه ديگران بر انسان است، الا سلطه و حاكميت الهي، اما اين انسان كه در زمين زندگي اجتماعي را آغاز كرده، اراده اش او را به آزادي از سلطه ديگران سوق مي داد، ولي زندگي اجتماعي باعث شد كه انسان اراده اش را با اراده ديگران و فعاليتهاي خود را با فعاليتهاي ديگران همراه سازد، نتيجه اين مي شود كه انسان در برابر يك سري قواعد و قوانين كه اراده و فعاليتها را با وضع محدوديتهايي تعديل مي كند، خاضع و تسليم باشد، بنابراين همان طبيعت و آفرينشي كه به انسان آزادي اراده بخشيده است، محدودكننده اراده و عمل انسان است و آن رها بودن ابتدايي و آزادي اوليه را مقيد و محدود مي سازد.(7)

مباني آزادي

زماني كه سخن از مباني يك مسأله به بيان مي آيد، هدف اصلي آن چرايي آن موضوع است، در بحث آزادي و با توجه به مباني آن پرسشهايي از قبيل موارد ذيل مطرح مي شود، آيا آزادي يك مفهوم با ارزش است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ ارزش آن ذاتي است يا عرضي؟ و در هر دو صورت دلايل با ارزش بودن آن چيست و آيا با توجه به دلايل آن مي توان از آزادي دفاع كرد؟
چنين پرسشهايي درصدد تبيين آزادي هستند، به عنوان مباني آزادي مطرح مي شود و بدين سان تلاش مي شود كه آزادي را به عنوان يك اصل موجه بيان نمايند، در منظومه فكري علامه چند مبنا و مباني مهمي است كه در ذيل به آنها پرداخته مي شود.

الف) مباني هستي شناسي

نقطه آغازين و محوري آموزه هاي شيعه، اعتقاد به توحيد است، توحيد يعني تنها خداوند خالق و مالك هستي است و همانا او مالكيت مطلق بر جهان و عالم خلقت دارد و عالم خلقت با تمام ابعادش مخلوق اوست و تنها اراده اي كه بر جهان هستي حاكم است، اراده الهي مي باشد. علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: مقصد نهايي كه اسلام مي خواهد جامعه بشري را بر اساس آن بسازد و به وحدت برساند، دين توحيد و يگانه پرستي است، لذا اسلام قوانين را بر اساس توحيد وضع كرده است.(8)
خداوند، نظام هستي را خلق كرده است و تكوينات در قبضه اراده الهي قرار دارند و در حيطه اراده تشريعي نيز خداوند است كه رب و ارباب مطلق جهان هستي است و به تبع، برخي از مردم ارباب برخي ديگر نخواهند بود و هيچ كس حق نخواهد داشت اراده فردي خود را به عنوان حاكميت بر فرد ديگري تحميل كند و ديگران را بنده خويش گرداند، علامه طباطبايي در اين زمينه مي نويسد: در اسلام براي انسان آزادي از قيد بندگي غيرخداوند متعال وجود دارد.(9)

ب) مباني انسان شناسي

انسان شناسي علامه طباطبايي به طور طبيعي تحت تأثير هستي شناسي ايشان خواهد بود، انسان در نگاه ايشان از ساير موجودات متمايز است و بر اساس همين تمايز است كه پس از خلقت انسان خداوند به خودش احسن الخالقين(10) گفته است، ويژگي متمايز انسان داشتن عقل و اراده است، از سويي ديگر خداوند پس از اينكه راه و رسم را به انسان نشان داد، «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»(11) مقام خلافت و جانشيني را به وي اعطا نمود، «اني جاعل في الارض خليفه»(12) علامه از مجموع اين آيات چنين استفاده مي كنند كه انسان عقل دروني دارد كه بدين جهت بهترين مخلوق خداوند است، از سوي ديگر نياز به هدايت و راهنمايي دارد كه در آيه «هديناه السبيل» مطرح شده نيازمند عقل بيروني خواهد بود، از اين روي انسان يك موجود داراي عقل خواهد بود و هرگز نمي توان با عقل دروني خود به زندگي سياسي و اجتماعي خود سامان دهد.
علامه بر اين باور است، عقلانيت سياسي و اجتماعي كه بخشي از عقل عملي شمرده مي شود، مقدمات حكم خود را از احساسات باطني و دروني مي گيرد كه در هر انسان در هنگام تولد بالفعل در او وجود داشته باشد ولي ويژگي كه اين احساس دروني دارد غيرت سازي بين خود و ديگران است و اين مسأله عامل اختلاف و تشتت ميان انسانها مي گردد، بنابراين تدبير سياسي و اجتماعي انسانها نيازمند راهنما و مدبري خارج از تعقل فردي و دروني انسان است.(13) علامه طباطبايي مثل برخي از مفسران شيعه(14) معتقد است كه انسان سه مرحله تكاملي طي كرده است، مرحله اول مرحله طبيعي است و انسان مانند ساير موجودات است محكوم به هويت غريزي و فطري بود، مرحله دوم دريافتهاي حسي كه به صورت محدود و جزيي دريافت مي نمايد و در ذهن خود تصرفاتي انجام مي دهد و مرحله سوم بيداري عقلي و حركت به سوي تعقل و علم است.
علامه، مرحله اول را امت واحده تلقي مي نمايد، در نگاه ايشان انسانها ابتدا در وحدت بسر مي بردند، ولي به خاطر برخورداري از احساسات دروني و باطني رو به اختلاف گذاشتند، «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه»(15) مردم همه يك گروه بودند، سپس خداوند رسولاني فرستاد كه نيكان را مژده دهند و بدان را بترسانند و بر آنان كتاب نازل كرد تا تنها دين خدا به عدالت در مورد نزا ع مردم حكمفرما باشند، علامه از اين آيه وجود ناخودپسند و ذات نامستقل انسان را استنباط مي كند و در تفسير همين آيه معتقد است: براي رفع اختلاف ميان انسانها نياز اساسي به عقل منفصل است و حال آنكه در انديشه غرب مدرن انسان ذات مستقل دارد.
وي در اين زمينه مي نويسد: سبب دعوت ديني همان سير بشر به سوي اختلاف است، همان طور كه فطرتش او را به تشكيل اجتماع مدني دعوت مي كند، همان فطرت نيز او را به اختلاف مي كشاند و وقتي راهنماي بشر به سوي اختلاف فطرت او باشد، ديگر رفع اختلاف از ناحيه خود او ميسر نمي شود و لاجرم بايد عاملي خارج از فطرت او عهده دار آن شود و به همين جهت خداي سبحان از راه بعثت انبيا و تشريع شرايع ... اين اختلاف را برطرف مي كند... معلوم است كه انسان خودش نمي تواند اين نقيصه را برطرف كند، چون فطرت خود اين نقيصه را پديد آورده، چگونه مي تواند خودش آن را برطرف ساخته و راه سعادت و كمال خود را در زندگي اجتماعي اش هموار كند.(16)

برابري انسانها

در ادامه بحث انسان شناسي، ممكن است اين پرسش مطرح شود كه آيا انسانها ذاتاً برابر هستند كه بحث آزادي در ميان آنها مطرح شود يا اينكه در نابرابري به سر مي برند، آنچه مشخص و روشن است، به نوعي بشر در بيشتر خصلتها و ويژگيهاي جسماني و رواني نابرابرند؛ مثل نابرابري از لحاظ سلامت هوش، توازن عاطفي و... بدين سان زندگي اجتماعي انسانها بر نابرابري استوار است، پيرو همين نابرابري اين موضوع مطرح است كه آيا نابرابري از گوهر هستي انسانها نشأت مي گيرد، يا صرفاً در نتيجه ويژگيهاي غيرذاتي و عوامل بيروني است.
علامه طباطبايي بحث آزادي انسان را در گرو برابر دانستن آنها مي داند و بر اين باور است كه انسانها در انسانيت برابرند و تساوي انسانيتي، آزادي آنان را فراهم مي كند، انسان در طبيعت خويش اختياري تشريعي و اعتباري در انجام يا ترك آنچه مي خواهد در برابر و موازي با اختيار تكويني اش مي يابد، از اين روي آنچه بخواهد مي تواند انجام دهد و يا ترك كند، هيچ كس از همنوعانش نمي تواند او را بر چيزي وادار كند و از چيزي باز دارد، زيرا آنها همانند او هستند و در انسانيت چيزي زايد و اضافه بر او ندارند و از وجود او چيزي را مالك نيستند و اين همان معني مقصود از آزادي بودن طبيعي انسان است(17) علامه در تفسير آيات ديگر قرآن كريم تأكيد مي كند كه آدمي با ديگر آدميان برابر است و البته اختيار هم دارد و در اصل اختيار داشتن انسان مجبور و ناچار است، زيرا اختيار انسان امري فطري است، ولي از اين اختيار استفاده مي كند و در انجام كارها و فعاليتها آزاد است، يعني انسان بر حسب فطرت و طبيعتش نسبت به انجام دادن و يا ترك كردن كارها و فعاليتها آزاد و رهاست ومقيد و وابسته به هيچ يك از دو طرف انجام و ترك نيست، ايشان نام اين نوع آزادي را «آزادي تكويني» مي گذارد، ولي علامه مثل ساير انديشمندان شيعي و اسلامي مي پذيرد كه انسان هر چند بر حسب فطرت آزاد است و اين مسأله به تكوين بر مي گردد، ولي در امور تشريعي در التزام به برخي از امور دارد، كما اينكه بعثت انبيا در اين راستا و در جهت تكميل ذات ناخودپسند انسان بوده است و همين مسأله موجب مي شود كه انسانها در تقرب به ذات اقدس ا... به بعد تشريعي توجه نمايند و در اين توجه مقيداتي براي خود لحاظ نمايند، هر چند اين تقيدات در نظر كساني كه اتصال به ذات الهي دارند، عين آزادي خواهد بود.

پي نوشتها:

1. موريس كرنستون. تحليلي نوين از آزادي. ترجمه جلال الدين اعلم. امير كبير. تهران.1370. ص 13تا 22
2. عبد الهادي شيرازي. آزاديهاي سياسي و اجتماعي از ديدگاه انديشه گران. جهاد دانشگاهي. مشهد 1374. ص9
3. فرانسيس روزنتال. آزادي از ديدگاه مسلمانان. ترجمه منصور مير احمدي. انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم 1376 ص27
4. آيزيا برلين. چهار مقاله درباره آزادي. ترجمه محمدعلي موحد. خوارزمي تهران. 1368. ص236
5. محمدحسين طباطبايي. اصول فلسفه و روش رئاليسم. مقدمه و پاورقي مرتضي مطهري، ج 3، انتشارات اسلامي قم بي تا، ص 464
6. همان. ص 629-630
7. محمدحسين طباطبايي. الميزان في تفسير القرآن. ج 4. انتشارات اسلامي. قم. 1369 ص 116-117
8. همان. ص 109
9. همان. ص116
10. مؤمنون.14
11. انسان.3
12. بقره. 30
13. محمدحسين طباطبايي. الميزان في تفسير القرآن. ج 7. ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني. انتشارات اسلامي. قم. ص 222
14. سيد محمود طالقاني. پرتوي از قرآن. ج 3. شركت سهامي انتشار. تهران. 1360. ص 109- 110
15. بقره.213
16. محمدحسين طباطبايي. ج 7. پيشين
17. محمدحسين طباطبايي. الميزان في تفسير القرآن. ج 16. پيشين ص 28





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.