آزادي در منظومه فكري علامه طباطبايي (قسمت اول)
مقدمه
تعريف آزادي
از اين رو ارايه تعريفي كه جامع و مانع باشد، جزء ناممكنات علمي در اين حوزه است، به گونه اي كه انديشمند غربي آيزيا برلين در نوشته خويش بيشتر از 200 تعريف از آزادي ارايه داده است(4) شايد همين ويژگي باعث شده كه شهيد مطهري، آزادي را از مسايل بسيار پيچيده عصر ما معرفي مي كند كه روان شناسان، علماي اخلاق، متكلمان و فلاسفه و فقيهان و اصولي ها از ارايه تعريف درباره آن درمانده اند(5) با توجه به پيچيدگي تعريف آزادي، لذا بايد بر اساس برداشت اشخاص و مكتبها آزادي را تعريف كرد.
علامه طباطبايي فيلسوفي است كه متعلق به مكتب شيعه مي باشد، آزادي در آموزه هاي شيعي ابتدائاً در مباحث جبر و اختيار و بحث اراده مطرح شده است(6) ايشان بحث اراده را بيشتر برجسته مي نمايد و آن را از اصل طبيعي و تكويني در نهاد آدمي مي داند كه آزادي از آن نشأت مي گيرد، اراده حالت روحي است كه اگر سركوب شود، به نابودي حس و شعور انسان منجر مي گردد و پيامد آن از بين رفتن انسانيت انسان است.
اصل اولي در انديشه اسلامي عدم سلطه ديگران بر انسان است، الا سلطه و حاكميت الهي، اما اين انسان كه در زمين زندگي اجتماعي را آغاز كرده، اراده اش او را به آزادي از سلطه ديگران سوق مي داد، ولي زندگي اجتماعي باعث شد كه انسان اراده اش را با اراده ديگران و فعاليتهاي خود را با فعاليتهاي ديگران همراه سازد، نتيجه اين مي شود كه انسان در برابر يك سري قواعد و قوانين كه اراده و فعاليتها را با وضع محدوديتهايي تعديل مي كند، خاضع و تسليم باشد، بنابراين همان طبيعت و آفرينشي كه به انسان آزادي اراده بخشيده است، محدودكننده اراده و عمل انسان است و آن رها بودن ابتدايي و آزادي اوليه را مقيد و محدود مي سازد.(7)
مباني آزادي
چنين پرسشهايي درصدد تبيين آزادي هستند، به عنوان مباني آزادي مطرح مي شود و بدين سان تلاش مي شود كه آزادي را به عنوان يك اصل موجه بيان نمايند، در منظومه فكري علامه چند مبنا و مباني مهمي است كه در ذيل به آنها پرداخته مي شود.
الف) مباني هستي شناسي
خداوند، نظام هستي را خلق كرده است و تكوينات در قبضه اراده الهي قرار دارند و در حيطه اراده تشريعي نيز خداوند است كه رب و ارباب مطلق جهان هستي است و به تبع، برخي از مردم ارباب برخي ديگر نخواهند بود و هيچ كس حق نخواهد داشت اراده فردي خود را به عنوان حاكميت بر فرد ديگري تحميل كند و ديگران را بنده خويش گرداند، علامه طباطبايي در اين زمينه مي نويسد: در اسلام براي انسان آزادي از قيد بندگي غيرخداوند متعال وجود دارد.(9)
ب) مباني انسان شناسي
علامه بر اين باور است، عقلانيت سياسي و اجتماعي كه بخشي از عقل عملي شمرده مي شود، مقدمات حكم خود را از احساسات باطني و دروني مي گيرد كه در هر انسان در هنگام تولد بالفعل در او وجود داشته باشد ولي ويژگي كه اين احساس دروني دارد غيرت سازي بين خود و ديگران است و اين مسأله عامل اختلاف و تشتت ميان انسانها مي گردد، بنابراين تدبير سياسي و اجتماعي انسانها نيازمند راهنما و مدبري خارج از تعقل فردي و دروني انسان است.(13) علامه طباطبايي مثل برخي از مفسران شيعه(14) معتقد است كه انسان سه مرحله تكاملي طي كرده است، مرحله اول مرحله طبيعي است و انسان مانند ساير موجودات است محكوم به هويت غريزي و فطري بود، مرحله دوم دريافتهاي حسي كه به صورت محدود و جزيي دريافت مي نمايد و در ذهن خود تصرفاتي انجام مي دهد و مرحله سوم بيداري عقلي و حركت به سوي تعقل و علم است.
علامه، مرحله اول را امت واحده تلقي مي نمايد، در نگاه ايشان انسانها ابتدا در وحدت بسر مي بردند، ولي به خاطر برخورداري از احساسات دروني و باطني رو به اختلاف گذاشتند، «كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه»(15) مردم همه يك گروه بودند، سپس خداوند رسولاني فرستاد كه نيكان را مژده دهند و بدان را بترسانند و بر آنان كتاب نازل كرد تا تنها دين خدا به عدالت در مورد نزا ع مردم حكمفرما باشند، علامه از اين آيه وجود ناخودپسند و ذات نامستقل انسان را استنباط مي كند و در تفسير همين آيه معتقد است: براي رفع اختلاف ميان انسانها نياز اساسي به عقل منفصل است و حال آنكه در انديشه غرب مدرن انسان ذات مستقل دارد.
وي در اين زمينه مي نويسد: سبب دعوت ديني همان سير بشر به سوي اختلاف است، همان طور كه فطرتش او را به تشكيل اجتماع مدني دعوت مي كند، همان فطرت نيز او را به اختلاف مي كشاند و وقتي راهنماي بشر به سوي اختلاف فطرت او باشد، ديگر رفع اختلاف از ناحيه خود او ميسر نمي شود و لاجرم بايد عاملي خارج از فطرت او عهده دار آن شود و به همين جهت خداي سبحان از راه بعثت انبيا و تشريع شرايع ... اين اختلاف را برطرف مي كند... معلوم است كه انسان خودش نمي تواند اين نقيصه را برطرف كند، چون فطرت خود اين نقيصه را پديد آورده، چگونه مي تواند خودش آن را برطرف ساخته و راه سعادت و كمال خود را در زندگي اجتماعي اش هموار كند.(16)
برابري انسانها
علامه طباطبايي بحث آزادي انسان را در گرو برابر دانستن آنها مي داند و بر اين باور است كه انسانها در انسانيت برابرند و تساوي انسانيتي، آزادي آنان را فراهم مي كند، انسان در طبيعت خويش اختياري تشريعي و اعتباري در انجام يا ترك آنچه مي خواهد در برابر و موازي با اختيار تكويني اش مي يابد، از اين روي آنچه بخواهد مي تواند انجام دهد و يا ترك كند، هيچ كس از همنوعانش نمي تواند او را بر چيزي وادار كند و از چيزي باز دارد، زيرا آنها همانند او هستند و در انسانيت چيزي زايد و اضافه بر او ندارند و از وجود او چيزي را مالك نيستند و اين همان معني مقصود از آزادي بودن طبيعي انسان است(17) علامه در تفسير آيات ديگر قرآن كريم تأكيد مي كند كه آدمي با ديگر آدميان برابر است و البته اختيار هم دارد و در اصل اختيار داشتن انسان مجبور و ناچار است، زيرا اختيار انسان امري فطري است، ولي از اين اختيار استفاده مي كند و در انجام كارها و فعاليتها آزاد است، يعني انسان بر حسب فطرت و طبيعتش نسبت به انجام دادن و يا ترك كردن كارها و فعاليتها آزاد و رهاست ومقيد و وابسته به هيچ يك از دو طرف انجام و ترك نيست، ايشان نام اين نوع آزادي را «آزادي تكويني» مي گذارد، ولي علامه مثل ساير انديشمندان شيعي و اسلامي مي پذيرد كه انسان هر چند بر حسب فطرت آزاد است و اين مسأله به تكوين بر مي گردد، ولي در امور تشريعي در التزام به برخي از امور دارد، كما اينكه بعثت انبيا در اين راستا و در جهت تكميل ذات ناخودپسند انسان بوده است و همين مسأله موجب مي شود كه انسانها در تقرب به ذات اقدس ا... به بعد تشريعي توجه نمايند و در اين توجه مقيداتي براي خود لحاظ نمايند، هر چند اين تقيدات در نظر كساني كه اتصال به ذات الهي دارند، عين آزادي خواهد بود.
پي نوشتها:
1. موريس كرنستون. تحليلي نوين از آزادي. ترجمه جلال الدين اعلم. امير كبير. تهران.1370. ص 13تا 22
2. عبد الهادي شيرازي. آزاديهاي سياسي و اجتماعي از ديدگاه انديشه گران. جهاد دانشگاهي. مشهد 1374. ص9
3. فرانسيس روزنتال. آزادي از ديدگاه مسلمانان. ترجمه منصور مير احمدي. انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم 1376 ص27
4. آيزيا برلين. چهار مقاله درباره آزادي. ترجمه محمدعلي موحد. خوارزمي تهران. 1368. ص236
5. محمدحسين طباطبايي. اصول فلسفه و روش رئاليسم. مقدمه و پاورقي مرتضي مطهري، ج 3، انتشارات اسلامي قم بي تا، ص 464
6. همان. ص 629-630
7. محمدحسين طباطبايي. الميزان في تفسير القرآن. ج 4. انتشارات اسلامي. قم. 1369 ص 116-117
8. همان. ص 109
9. همان. ص116
10. مؤمنون.14
11. انسان.3
12. بقره. 30
13. محمدحسين طباطبايي. الميزان في تفسير القرآن. ج 7. ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني. انتشارات اسلامي. قم. ص 222
14. سيد محمود طالقاني. پرتوي از قرآن. ج 3. شركت سهامي انتشار. تهران. 1360. ص 109- 110
15. بقره.213
16. محمدحسين طباطبايي. ج 7. پيشين
17. محمدحسين طباطبايي. الميزان في تفسير القرآن. ج 16. پيشين ص 28