اعتماد به نفس عمومي و انسجام اسلامي
نويسنده: عباس كريمخواني
ملت به عنوان گروه بزرگ اجتماعي از همان ويژگي هايي برخوردارند كه يك گروه از آن مردم برخوردار است. گروه با تجمع گروهي از افراد با بهره گيري از روش هاي خاص براي دستيابي به اهداف ويژه شكل مي گيرد. از اين رو همان ويژگي ها و عوامل ايجاد و بقاي گروه نيز در ملت ها به شكل قوي تر و كامل تر بروز وظهور مي يابد و همان موانع و عوامل فروپاشي مي تواند در ايجاد فروپاشي و تشتت ملت نقش ايفا كند. درحال حاضر با نگاهي به برخي از كشورهاي جهان كه به صورت ملتي از سوي عوامل داخلي و يا حتي خارجي شكل گرفته اند با بحران هاي هويتي روبه رو هستند و فرآيند بحراني را طي مي كنند.
برخي از آنها از يك ملت به همان علل دروني و بيروني فروپاشيدند وملت هاي كوچك و ناتواني را شكل داده اند كه توانايي تاثير بر جريانات داخلي خود را ندارند چه رسد كه بتوانند بر جريانات منطقه اي و يا فرامنطقه اي و حتي جهاني تاثيرگذار باشند و يا دستكم از توطئه هاي دشمنان خويش خود را حفظ نمايند.
بهترين نمونه در منطقه بالكان كشور يوگسلاوي است كه با تجمع گروه هاي قومي اسلاوهاي جنوبي كه هم نژادها روس ها هستند شكل گرفته است ولي به علل داخلي و تحريكات خارجي كه منافع خود را در فروپاشي ملتي به نام يوگسلاو مي ديدند از هم فروپاشيد و به چندين كشور كوچك و ميكروسكوپي تبديل و يا درحال تبديل شدن هستند. چكسلواكي نيز نمونه ديگري از فروپاشي ملتي و تبديل به دو ملت است كه براي تامين نيازهاي ضروري خويش ناچار به واگذاري بخشي از خاك خود به آمريكا براي راه اندازي پايگاه موشكي است كه در نخستين تهاجم موشكي مردم آن در معرض خطر قرار مي گيرند. اين نمونه هاي عيني و خارجي يادآور اين نكته است كه بازخواني علل و عوامل انسجام و شناسايي آن براي تقويت و تحكيم آنها در راستاي حفظ هويت ملي تا چه اندازه مهم و اساسي است. از اين رو دراين نوشتار كوشش بر آن است تا اين عوامل از نگاه روان شناسي اجتماعي مورد بازخواني و تحليل قرارگيرد و راهكارهاي تقويت آن شناسايي و تبيين گردد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
افرادي كه در يك محدوده جغرافيايي قرار مي گيرند تحت فشار شرايط دروني و بيروني ناچار مي شوند تا از يك شيوه زندگي، خوراك و پوشاك وصنعت و هنر برخوردار گردند. در يك فرآيند به نسبت طولاني انديشه ها و تفكرات آنان تحت تاثير عوامل زيست محيطي به گونه اي شكل مي گيرد كه آنان را از ديگر مردمان بازشناسايي مي كند. مجموعه هاي زيست محيطي و ابزارها و هنرها و تفكرها نوعي اخلاق خاص پديد مي آورد؛ زيرا اين عوامل سبب مي شود تا مردم اين منطقه جغرافيايي براي دستيابي به اهدافي چون امنيت و آرامش و آسايش رفتار خاصي را در پيش گيرند كه مجموعه هنجارهاي اخلاقي آنان را شكل مي بخشد و از درون آن هنجارهاي رفتاري و باورهاي اعتقادي، اصول اخلاقي و سپس سنت ها و آداب و رسوم بيرون مي آيد و درنهايت به شكل قوانين مكتوب سامان داده مي شود. اين گونه است كه ملتي با فرهنگ و تمدن يگانه شكل مي گيرد.
هر چند كه در آغاز تشكيل ملتي گروه و يا نژاد و يا گروه زباني خاصي كه اكثريت دارد، به سرعت و شتاب بيش تري به اين همگوني و هماهنگي روي مي آورد ولي در بلند مدت گروه هاي قومي و نژادي و زباني ديگري كه در اين محدوده جغرافيايي با ويژگي هاي مشترك زيست مي كنند به آنان گرويده و با همدلي و همراهي همان فرهنگ و تمدن را به عنوان بخشي از فرهنگ كلان و عمومي مي پذيرند. خرده فرهنگ هاي جزيي و تغييرات بسيار كوچكي مي تواند نسبت به ناحيه و بخشي از بخش يا ناحيه ديگر وجود داشته باشد ولي در آن حد و اندازه نيست كه بتواند آنان را از نظر فرهنگي از بخش بزرگ جداسازي كرد. به سخن ديگر هر ناظر بيروني در نخستين نگاه به اين مجموعه ها آن را به عنوان يك واحد شناسايي و معرفي مي نمايد و تنها زماني به تفكيك و جداسازي روي مي آورد كه مدت بسياري با هريك از خرده فرهنگ ها تعامل و ارتباط داشته باشد تا بتواند آن را به عنوان بخشي مجزا شناسايي و معرفي كند.
بنابراين ملت واقعي و با هويت فرهنگي و تمدن قوي و استوار را نمي توان به سادگي از هم جدا كرد و ميان ايشان اختلاف و تضادهاي حاد و شديدي را شناسايي و ردگيري كرد.
تعامل و ادراك هاي مشترك و پيوندهاي عاطفي و وابستگي متقابل درميان ملت بسيار شديد و قوي است به گونه اي كه ناظر بيروني و يا دشمن بيروني نمي تواند خلل و ضربه اي به اين ارتباط و همدلي و همراهي و ادراك هاي مشترك وارد سازد.
با نگاهي به ساختار ملت مي توان گفت كه ملت از نظر ساختاري به گونه اي ايجاد و تشكيل مي شود كه هر چيزي به درستي در جاي خويش قرار مي گيرد. هريك از افراد ملت نقشي را به عهده مي گيرد و مجموعه ملت با هم ماشين زندگي اجتماعي را به حركت روبه جلو وامي دارد. بنابراين هر فرد و يا طبقه اجتماعي داراي نقشي مهم و اساسي است كه نمي توان آن را ناديده گرفت. هر عضوي هر چند كوچك مانند پيچ و يا بستي است كه اگر شل و يا رها شود امكان دارد كه ماشين جامعه از حركت بايستد و يا به سختي حركت كند.
همان اندازه كه يك مسئول داراي نقش و تأثيرگذاري است يك عضو انتظامي و امنيتي نيز داراي نقش مؤثر مي باشد. ناديده گرفتن هر عضو و يا نقشي به معناي ناديده گرفتن عضو موثري از ملت و ايجاد و يا بقا و تاثير آن است.
ملت براي رسيدن به هدف خود مي بايست بر تك تك اعضاي خود تكيه كند و براي هر يك نقش تعيين شده و برنامه از پيش مشخص شده داشته باشد. به گونه اي كه عملكرد بد و خوب هريك از اعضا در پيشرفت و يا پسرفت و يا رسيدن به هدف و يا ناكامي از آن نقش داشته باشد. ملت در اين تفسير همانند اعضاي يك تيم فوتبال هستند كه هريك در جايي خاص قرار گرفته و با روش خاص و راهبرد و سازوكارهاي مشخصي بازي مي كند تا به هدف برسد.
البته در يك گروه كوچك به خاطر ويژگي هاي آن برخي از كارهاي از نظر انسجام و هماهنگي و ميزان تعامل و ارتباط و سازمان يافتگي به شكل بهتر و آسان تري امكان پذير است ولي اين بدان معنا نيست كه در ملت و يا گروه هاي بزرگ اين امور يا موردنياز نيست و يا غيرقابل تحقق و دست يافتني باشد؛ زيرا ملت و گروه هاي بزرگ نيز در حقيقت همان گروه كوچك با مولفه ها و مشخصه هاي آن است و تنها هزينه و رهبري و وقت و دقت بيش تري را مي طلبد.
در حقيقت شبكه ارتباطي درميان ملت از پيچيدگي و دشواري هاي بيش تري از گروه هاي كوچك برخوردار مي باشد و رهبري و مديريت سياسي و اجتماعي كشور بيش تر از طريق عوامل واسطه اي كارها را مديريت مي كند و اهداف و روش هاي بازي را بيان و به مجموعه منتقل مي كند. از اين روست كه شبكه هاي ارتباطي در سازمان دهي ملت مهم تر و اساسي تر است. اين شبكه ها ارتباطي در مجموعه ملت با اشكال مختلف ايجاد مي شود. از اين رو مي توان شبكه هايي چون شبكه هاي هم پيوندي و دايره اي و زنجيري و چرخي را در ملت و دولت شناسايي و ردگيري كرد.
از اين روست كه مديريت مي تواند با بهره گيري از شبكه هاي دايره اي و هم پيوند براي ارتباطات با اين بخش از جامعه سود برد؛ زيرا اين گونه ارتباط روحيه بالاتري را به افراد در همه موقعيت ها اعطا مي كند.
كارآمد بودن شبكه هاي ارتباطي مختلف بستگي به تكليف، هدف و موقعيتي دارد كه ملت و يا مديريت كشور با آن مواجه و رو به روست. در موقعيت هاي دشوار و مشكلات كلان و اساسي شبكه دايره اي بيش ترين و شبكه چرخي كم ترين كارايي را برحسب زمان شده براي حل مساله و از ميان بردن آن دارا مي باشد. شبكه هاي غيرمتمركز در يافتن و تصحيح خطاها سرعت بيش تري از شبكه هاي چرخي دارد. البته به كارگيري شبكه هاي چرخي اين حس را دارد كه براي رسيدن به حل مساله و از ميان برداشتن مشكل اشخاص به اطلاعات كم تري نياز دارند.
به هر حال ميان دولت و ملت همواره مي بايست شبكه هاي مختلف ارتباطي و تعاملي وجود داشته باشد و تعامل درست و صحيح و منطقي در حال رد و بدل شدن باشد. در غير اين صورت نوعي شكاف ميان دولت و ملت پديد مي آيد كه انسجام در سطوح مختلف را مي شكند و اتحاد و همدلي و همراهي و همگامي را با مشكل و بحران رو به رو مي سازد. اين گونه است كه شكاف عميق و ژرفي ميان دولت و ملت يعني بخش مديريتي و بخش عمل و به سخن ديگر ستاد و صف پديد مي آيد.
از اين روست كه براي دست يابي به انسجام نياز است كه تبادل اطلاعات به صورت شفاف و به دور از فريب و نيرنگ و يا پوشش بخشي امنيتي ميان سطوح مختلف ملت و دولت در جريان باشد. در حقيقت جريان آزاد اطلاعات ميان دولت و ملت نه تنها موجب بحران نمي شود بلكه بر انسجام و اتحاد ملي مي افزايد و ملت خود را بخشي از دولت شمرده و در مشكلات همانند خوشي ها خود را در كنار دولت مي يابد و چنين احساسي نيز در ميان سطوح عالي و ستادي پيش مي آيد. اين گونه است كه نه تنها بر مشروعيت سياسي دولت افزوده مي شود بلكه ضريب امنيت جامعه افزوده و كارآمدي دولت و مقبوليت آن دو چندان مي شود. اين شيوه را مي توان در آيات بسياري يافت و در دولت و نظام ولايي عصر مدينه ردگيري و شناسايي كرد. از اين روست كه مساله شورا و طرح مسايل حساس در موقعيت هاي خطير به طور صريح و شفاف در آيات و روايات نبوي بيان مي شود و آن حضرت همگان را در جريان امور و حساسيت مسايل قرار مي دهد. تبادل اطلاعات در ميان دولت و ملت مدينه و نظام ولايي چنان بالا بوده است كه نظام سياسي عصر نبوي در مدينه را به عنوان نظام ولايي معرفي مي كنند كه به معناي نظام دوستي است. ولايت به معنايي است كه هم عنصر قدرت و هم محبت و همدلي را تبيين و تحليل مي كند.
از آثار و پيامدهاي مهم تقويت ارتباط ميان دولت و ملت، افزايش اعتماد به نفس عمومي هم در سطح دولت و هم ملت است. اين گونه است كه جامعه با توجه و آگاهي به ظرفيت ها و تهديدها مي تواند به درستي تصميم گيري كند و در هنگام مشكلات دولت را در كنار خود حس كرده و يا دولت نيز ملت را پشتيبان فكري و عملي خود بيابد. اين گونه است كه انسجام افزايش و به حدنهايي خود نزديك مي شود و هرگونه مانع اي را از جلو ملت دولت برمي دارد و عوامل بحراني و يا آسيب زا را از خود دور مي سازد.
عدم نزديكي روحي و رواني ميان اعضاي ملت مساله اي عاطفي است كه نيازمند ايجاد مواد و عوامل آن است. بايد نوعي ويژگي در افراد ايجاد شود تا اشخاص خود را يك واحد بشمارند. هر يك خود را بخشي از يك تن و بدن احساس كنند و در پي آن نباشند كه خود را معرفي و يا نمايش دهند. اگر مهاجم گلي را به ثمر مي رساند به معناي گل زدن مجموعه تيم و افتخار عمومي است؛ زيرا هيچ يك از ستارگان بي ديگري نمي تواند به هدف برسد.
اگر ملت و دولت به گونه اي عمل كند كه يك ديگر را از نظر عاطفي دوست بدارد و خو درا بخشي از ملت و عضوي از اعضاي آن بشمارد و بخواهند در كنار يك ديگر باشند اين ملت، ملتي منسجم و داراي روح جمعي است. ملتي كه دولت و ملت آن از هم جدا و يا بخش هاي مختلف ملت از يك ديگر جدا باشند و به سوي يك ديگر جذب نشده باشند دولت ملتي از هم فروپاشيده و غير منسجم است و ميزان اشتباه و خطا و بحران درآن افزايش مي يابد و از ضريب امنيت آن به شدت كاسته مي شود. اين گونه است كه يا به اهداف خويش دست نمي يابند و با سختي بيش تر به آن مي رسند. اما ملت منسجم به هدف خويش به سادگي دست مي يابد و كارها به سادگي و اعتماد به نفس بيش تري تحقق و پيش مي رود.
برخي از آنها از يك ملت به همان علل دروني و بيروني فروپاشيدند وملت هاي كوچك و ناتواني را شكل داده اند كه توانايي تاثير بر جريانات داخلي خود را ندارند چه رسد كه بتوانند بر جريانات منطقه اي و يا فرامنطقه اي و حتي جهاني تاثيرگذار باشند و يا دستكم از توطئه هاي دشمنان خويش خود را حفظ نمايند.
بهترين نمونه در منطقه بالكان كشور يوگسلاوي است كه با تجمع گروه هاي قومي اسلاوهاي جنوبي كه هم نژادها روس ها هستند شكل گرفته است ولي به علل داخلي و تحريكات خارجي كه منافع خود را در فروپاشي ملتي به نام يوگسلاو مي ديدند از هم فروپاشيد و به چندين كشور كوچك و ميكروسكوپي تبديل و يا درحال تبديل شدن هستند. چكسلواكي نيز نمونه ديگري از فروپاشي ملتي و تبديل به دو ملت است كه براي تامين نيازهاي ضروري خويش ناچار به واگذاري بخشي از خاك خود به آمريكا براي راه اندازي پايگاه موشكي است كه در نخستين تهاجم موشكي مردم آن در معرض خطر قرار مي گيرند. اين نمونه هاي عيني و خارجي يادآور اين نكته است كه بازخواني علل و عوامل انسجام و شناسايي آن براي تقويت و تحكيم آنها در راستاي حفظ هويت ملي تا چه اندازه مهم و اساسي است. از اين رو دراين نوشتار كوشش بر آن است تا اين عوامل از نگاه روان شناسي اجتماعي مورد بازخواني و تحليل قرارگيرد و راهكارهاي تقويت آن شناسايي و تبيين گردد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
مشخصه هاي ملت
افرادي كه در يك محدوده جغرافيايي قرار مي گيرند تحت فشار شرايط دروني و بيروني ناچار مي شوند تا از يك شيوه زندگي، خوراك و پوشاك وصنعت و هنر برخوردار گردند. در يك فرآيند به نسبت طولاني انديشه ها و تفكرات آنان تحت تاثير عوامل زيست محيطي به گونه اي شكل مي گيرد كه آنان را از ديگر مردمان بازشناسايي مي كند. مجموعه هاي زيست محيطي و ابزارها و هنرها و تفكرها نوعي اخلاق خاص پديد مي آورد؛ زيرا اين عوامل سبب مي شود تا مردم اين منطقه جغرافيايي براي دستيابي به اهدافي چون امنيت و آرامش و آسايش رفتار خاصي را در پيش گيرند كه مجموعه هنجارهاي اخلاقي آنان را شكل مي بخشد و از درون آن هنجارهاي رفتاري و باورهاي اعتقادي، اصول اخلاقي و سپس سنت ها و آداب و رسوم بيرون مي آيد و درنهايت به شكل قوانين مكتوب سامان داده مي شود. اين گونه است كه ملتي با فرهنگ و تمدن يگانه شكل مي گيرد.
هر چند كه در آغاز تشكيل ملتي گروه و يا نژاد و يا گروه زباني خاصي كه اكثريت دارد، به سرعت و شتاب بيش تري به اين همگوني و هماهنگي روي مي آورد ولي در بلند مدت گروه هاي قومي و نژادي و زباني ديگري كه در اين محدوده جغرافيايي با ويژگي هاي مشترك زيست مي كنند به آنان گرويده و با همدلي و همراهي همان فرهنگ و تمدن را به عنوان بخشي از فرهنگ كلان و عمومي مي پذيرند. خرده فرهنگ هاي جزيي و تغييرات بسيار كوچكي مي تواند نسبت به ناحيه و بخشي از بخش يا ناحيه ديگر وجود داشته باشد ولي در آن حد و اندازه نيست كه بتواند آنان را از نظر فرهنگي از بخش بزرگ جداسازي كرد. به سخن ديگر هر ناظر بيروني در نخستين نگاه به اين مجموعه ها آن را به عنوان يك واحد شناسايي و معرفي مي نمايد و تنها زماني به تفكيك و جداسازي روي مي آورد كه مدت بسياري با هريك از خرده فرهنگ ها تعامل و ارتباط داشته باشد تا بتواند آن را به عنوان بخشي مجزا شناسايي و معرفي كند.
بنابراين ملت واقعي و با هويت فرهنگي و تمدن قوي و استوار را نمي توان به سادگي از هم جدا كرد و ميان ايشان اختلاف و تضادهاي حاد و شديدي را شناسايي و ردگيري كرد.
تعامل و ادراك هاي مشترك و پيوندهاي عاطفي و وابستگي متقابل درميان ملت بسيار شديد و قوي است به گونه اي كه ناظر بيروني و يا دشمن بيروني نمي تواند خلل و ضربه اي به اين ارتباط و همدلي و همراهي و ادراك هاي مشترك وارد سازد.
با نگاهي به ساختار ملت مي توان گفت كه ملت از نظر ساختاري به گونه اي ايجاد و تشكيل مي شود كه هر چيزي به درستي در جاي خويش قرار مي گيرد. هريك از افراد ملت نقشي را به عهده مي گيرد و مجموعه ملت با هم ماشين زندگي اجتماعي را به حركت روبه جلو وامي دارد. بنابراين هر فرد و يا طبقه اجتماعي داراي نقشي مهم و اساسي است كه نمي توان آن را ناديده گرفت. هر عضوي هر چند كوچك مانند پيچ و يا بستي است كه اگر شل و يا رها شود امكان دارد كه ماشين جامعه از حركت بايستد و يا به سختي حركت كند.
همان اندازه كه يك مسئول داراي نقش و تأثيرگذاري است يك عضو انتظامي و امنيتي نيز داراي نقش مؤثر مي باشد. ناديده گرفتن هر عضو و يا نقشي به معناي ناديده گرفتن عضو موثري از ملت و ايجاد و يا بقا و تاثير آن است.
ملت براي رسيدن به هدف خود مي بايست بر تك تك اعضاي خود تكيه كند و براي هر يك نقش تعيين شده و برنامه از پيش مشخص شده داشته باشد. به گونه اي كه عملكرد بد و خوب هريك از اعضا در پيشرفت و يا پسرفت و يا رسيدن به هدف و يا ناكامي از آن نقش داشته باشد. ملت در اين تفسير همانند اعضاي يك تيم فوتبال هستند كه هريك در جايي خاص قرار گرفته و با روش خاص و راهبرد و سازوكارهاي مشخصي بازي مي كند تا به هدف برسد.
البته در يك گروه كوچك به خاطر ويژگي هاي آن برخي از كارهاي از نظر انسجام و هماهنگي و ميزان تعامل و ارتباط و سازمان يافتگي به شكل بهتر و آسان تري امكان پذير است ولي اين بدان معنا نيست كه در ملت و يا گروه هاي بزرگ اين امور يا موردنياز نيست و يا غيرقابل تحقق و دست يافتني باشد؛ زيرا ملت و گروه هاي بزرگ نيز در حقيقت همان گروه كوچك با مولفه ها و مشخصه هاي آن است و تنها هزينه و رهبري و وقت و دقت بيش تري را مي طلبد.
در حقيقت شبكه ارتباطي درميان ملت از پيچيدگي و دشواري هاي بيش تري از گروه هاي كوچك برخوردار مي باشد و رهبري و مديريت سياسي و اجتماعي كشور بيش تر از طريق عوامل واسطه اي كارها را مديريت مي كند و اهداف و روش هاي بازي را بيان و به مجموعه منتقل مي كند. از اين روست كه شبكه هاي ارتباطي در سازمان دهي ملت مهم تر و اساسي تر است. اين شبكه ها ارتباطي در مجموعه ملت با اشكال مختلف ايجاد مي شود. از اين رو مي توان شبكه هايي چون شبكه هاي هم پيوندي و دايره اي و زنجيري و چرخي را در ملت و دولت شناسايي و ردگيري كرد.
وظيفه دولت
از اين روست كه مديريت مي تواند با بهره گيري از شبكه هاي دايره اي و هم پيوند براي ارتباطات با اين بخش از جامعه سود برد؛ زيرا اين گونه ارتباط روحيه بالاتري را به افراد در همه موقعيت ها اعطا مي كند.
كارآمد بودن شبكه هاي ارتباطي مختلف بستگي به تكليف، هدف و موقعيتي دارد كه ملت و يا مديريت كشور با آن مواجه و رو به روست. در موقعيت هاي دشوار و مشكلات كلان و اساسي شبكه دايره اي بيش ترين و شبكه چرخي كم ترين كارايي را برحسب زمان شده براي حل مساله و از ميان بردن آن دارا مي باشد. شبكه هاي غيرمتمركز در يافتن و تصحيح خطاها سرعت بيش تري از شبكه هاي چرخي دارد. البته به كارگيري شبكه هاي چرخي اين حس را دارد كه براي رسيدن به حل مساله و از ميان برداشتن مشكل اشخاص به اطلاعات كم تري نياز دارند.
به هر حال ميان دولت و ملت همواره مي بايست شبكه هاي مختلف ارتباطي و تعاملي وجود داشته باشد و تعامل درست و صحيح و منطقي در حال رد و بدل شدن باشد. در غير اين صورت نوعي شكاف ميان دولت و ملت پديد مي آيد كه انسجام در سطوح مختلف را مي شكند و اتحاد و همدلي و همراهي و همگامي را با مشكل و بحران رو به رو مي سازد. اين گونه است كه شكاف عميق و ژرفي ميان دولت و ملت يعني بخش مديريتي و بخش عمل و به سخن ديگر ستاد و صف پديد مي آيد.
از اين روست كه براي دست يابي به انسجام نياز است كه تبادل اطلاعات به صورت شفاف و به دور از فريب و نيرنگ و يا پوشش بخشي امنيتي ميان سطوح مختلف ملت و دولت در جريان باشد. در حقيقت جريان آزاد اطلاعات ميان دولت و ملت نه تنها موجب بحران نمي شود بلكه بر انسجام و اتحاد ملي مي افزايد و ملت خود را بخشي از دولت شمرده و در مشكلات همانند خوشي ها خود را در كنار دولت مي يابد و چنين احساسي نيز در ميان سطوح عالي و ستادي پيش مي آيد. اين گونه است كه نه تنها بر مشروعيت سياسي دولت افزوده مي شود بلكه ضريب امنيت جامعه افزوده و كارآمدي دولت و مقبوليت آن دو چندان مي شود. اين شيوه را مي توان در آيات بسياري يافت و در دولت و نظام ولايي عصر مدينه ردگيري و شناسايي كرد. از اين روست كه مساله شورا و طرح مسايل حساس در موقعيت هاي خطير به طور صريح و شفاف در آيات و روايات نبوي بيان مي شود و آن حضرت همگان را در جريان امور و حساسيت مسايل قرار مي دهد. تبادل اطلاعات در ميان دولت و ملت مدينه و نظام ولايي چنان بالا بوده است كه نظام سياسي عصر نبوي در مدينه را به عنوان نظام ولايي معرفي مي كنند كه به معناي نظام دوستي است. ولايت به معنايي است كه هم عنصر قدرت و هم محبت و همدلي را تبيين و تحليل مي كند.
از آثار و پيامدهاي مهم تقويت ارتباط ميان دولت و ملت، افزايش اعتماد به نفس عمومي هم در سطح دولت و هم ملت است. اين گونه است كه جامعه با توجه و آگاهي به ظرفيت ها و تهديدها مي تواند به درستي تصميم گيري كند و در هنگام مشكلات دولت را در كنار خود حس كرده و يا دولت نيز ملت را پشتيبان فكري و عملي خود بيابد. اين گونه است كه انسجام افزايش و به حدنهايي خود نزديك مي شود و هرگونه مانع اي را از جلو ملت دولت برمي دارد و عوامل بحراني و يا آسيب زا را از خود دور مي سازد.
انسجام، روح نزديكي ملت و دولت
عدم نزديكي روحي و رواني ميان اعضاي ملت مساله اي عاطفي است كه نيازمند ايجاد مواد و عوامل آن است. بايد نوعي ويژگي در افراد ايجاد شود تا اشخاص خود را يك واحد بشمارند. هر يك خود را بخشي از يك تن و بدن احساس كنند و در پي آن نباشند كه خود را معرفي و يا نمايش دهند. اگر مهاجم گلي را به ثمر مي رساند به معناي گل زدن مجموعه تيم و افتخار عمومي است؛ زيرا هيچ يك از ستارگان بي ديگري نمي تواند به هدف برسد.
اگر ملت و دولت به گونه اي عمل كند كه يك ديگر را از نظر عاطفي دوست بدارد و خو درا بخشي از ملت و عضوي از اعضاي آن بشمارد و بخواهند در كنار يك ديگر باشند اين ملت، ملتي منسجم و داراي روح جمعي است. ملتي كه دولت و ملت آن از هم جدا و يا بخش هاي مختلف ملت از يك ديگر جدا باشند و به سوي يك ديگر جذب نشده باشند دولت ملتي از هم فروپاشيده و غير منسجم است و ميزان اشتباه و خطا و بحران درآن افزايش مي يابد و از ضريب امنيت آن به شدت كاسته مي شود. اين گونه است كه يا به اهداف خويش دست نمي يابند و با سختي بيش تر به آن مي رسند. اما ملت منسجم به هدف خويش به سادگي دست مي يابد و كارها به سادگي و اعتماد به نفس بيش تري تحقق و پيش مي رود.