عوامل تغييرات اجتماعى در نهج‏البلاغه

يكى از مهم‏ترين مباحث اجتماعى، كه در طول تاريخ مورد بحث متفكران بوده مساله «تغييرات (دگرگونى‏ها) در جوامع انسانى‏»، مى‏باشد; زيرا بدون ترديد هيچ جامعه‏اى نيست كه در گذر زمان در معرض تغيير قرار نگيرد و دچار تحول نگردد. در بحث از تغييرات اجتماعى موضوعاتى مانند عوامل، شرايط، روش‏ها و كارگزاران تغيير مورد بررسى قرار مى‏گيرد.
سه‌شنبه، 15 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل تغييرات اجتماعى در نهج‏البلاغه
عوامل تغييرات اجتماعى در نهج‏البلاغه
عوامل تغييرات اجتماعى در نهج‏البلاغه

نويسنده: سيد ضياء هاشمى
يكى از مهم‏ترين مباحث اجتماعى، كه در طول تاريخ مورد بحث متفكران بوده مساله «تغييرات (دگرگونى‏ها) در جوامع انسانى‏»، مى‏باشد; زيرا بدون ترديد هيچ جامعه‏اى نيست كه در گذر زمان در معرض تغيير قرار نگيرد و دچار تحول نگردد. در بحث از تغييرات اجتماعى موضوعاتى مانند عوامل، شرايط، روش‏ها و كارگزاران تغيير مورد بررسى قرار مى‏گيرد.
دراين‏نوشتار برآنيم تا به مطالعه عوامل تغييرات اجتماعى از ديدگاه نهج‏البلاغه بپردازيم.بحث‏ازاين عوامل در جامعه‏شناسى اهميت‏بسيارى دارد. جامعه‏شناسان و صاحب‏نظران اجتماعى عوامل گوناگونى از قبيل ايدئولوژى، تضاد، اقتصاد، تكنولوژى، جمعيت، نخبگان و رهبرى براى تغيير اجتماعى معرفى كرده‏اند. «پيش از جامعه‏شناسان، فلاسفه تاريخ نيز عواملى را به عنوان عنصر مسلط در تحولات اجتماعى ذكر كرده‏اند و نظراتى در اين‏باره داده‏اند. يك نظر اين است كه بگوييم نوابغ عامل مؤثر بوده‏اند. نظريه دوم انباشته شدن دانش است و در واقع، دانش را عامل تحول تاريخ مى‏داند كه پس از انباشته شدن منشا تحولات گرديده است. عوامل ديگرى كه ذكر كرده‏اند عبارتند از: اختراعات، نژادها، شرايط اقتصادى و مختصات جغرافيايى‏» (1)
حال با مراجعه به نهج‏البلاغه، عوامل تغيير جامعه را از نظر حضرت‏على‏عليه‏السلام جستجومى‏كنيم.برخى از اين عوامل، كه در اين مقاله طرح مى‏شوند، به‏اين شرح‏اند: ايمان دينى، اخلاقيات، جهاد، امر به معروف، نهى از منكر، رهبرى، وحدت و انسجام اجتماعى.

1- ايمان و عقايد

در كلمات اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام اديان، بخصوص دين مبين اسلام، به عنوان عامل كلى تغيير در جوامع معرفى شده است. در برخى عبارات به‏طور كلى، درباره دين بحث‏شده و از تحرك‏آفرينى و تحول‏زايى آن ياد شده است. طبق بيانات حضرت، وقتى در يك جامعه عقايد و ارزش‏هاى دينى ميان مردم جريان نداشته باشد، پراكندگى و تفرق اجتماعى پديد مى‏آيد و قوه محركه‏اى كه بتواند انرژى موجود در جامعه را به فعليت درآورد و آثار و نتايج عينى از آن تحصيل نمايد، مفقود خواهد بود.
«فانظروا الى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولا فعقد بملته طاعتهم و جمع على دعوته الفتهم، كيف نشرت النعمة عليهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعيمها»; (2)
پس بنگريد كه نعمت‏هاى خداوند چگونه بر آنان (امت‏هاى پيشين) فرو ريخت، هنگامى كه پيامبرى بر ايشان برانگيخت، پس آنان‏را به اطاعت‏خداوند درآورد و با خواندن به سوى خدا آنان‏را مؤتلف ساخت، چه سان بالهاى نعمت و كرامتش را بر سر آنان گسترانيدوجويبارهاى‏آسايش و فراوانى برايشان جارى شد!
در فقره پيشين همين خطبه، اوضاع جوامع مزبور پيش از بعثت پيامبران الهى توصيف شده و تفرق و ضعف و زبونى آن جوامع توضيح داده شده است:
«فالاحوال مضطربة و الايدي مختلفة والكثرة متفرقة في‏بلاء ازل و اطباق جهل من بنات موؤدة و اصنام معبودة و ارحام مقطوعة و غارات مشنونة‏»;
حالت‏هايشان مضطرب و دست‏هايشان به خلاف هم در كار و جمعيت‏هايشان در بلايى سخت و جهالتى استوار پراكنده بود. در زنده به گور كردن دختران و پرستيدن بتان و قطع پيوند ارحام و غارت يكديگر دست و پا مى‏زدند.
كاركردى كه در اين عبارت به دين نسبت داده شده، جالب توجه است. دين شامل مجموعه دستورات، احكام و عقايدى است كه رويكرد اهالى يك جامعه را نسبت‏به جهان و جامعه ترسيم مى‏نمايد و مواضع انسان‏ها را در روابط متقابل تنظيم مى‏كند. بنابراين، اعضاى جامعه‏اى كه خلا دينى دارد (مانند جوامعى كه در نهج‏البلاغه توصيف شده است) دچار اضطراب فكرى، تشويش روحى و تشتت عملى مى‏شوند.
وقتى آن حضرت در جامعه خود، كه مركب از جمعيت مسلمان است‏با ضعف و سستى در عمل مواجه مى‏شود، بر مى‏آشوبد و ديانت آنها را به خاطرشان مى‏آورد و از اينكه على‏رغم ديندارى، متفرق و متزلزل‏اند، اظهار شگفتى مى‏نمايد; زيرا توقع آن است كه اگر اعضاى جامعه‏اى حقيقتا ديندار و مؤمن‏اند، متحد و مستحكم باشند و در حركت اصلاحى و اجتماعى ترديد به خود راه ندهند. آن حضرت در دو موضع از نهج‏البلاغه با يك عبارت مى‏فرمايند: «لله انتم اما دين يجمعكم‏» راستى‏شما چه مردمى هستيد؟ آيا دينى نيست كه متحدتان سازد؟ (3)
توقع امام‏عليه‏السلام از يك جامعه دينى آن است كه از نظر اجتماعى داراى پيوندهاى مستحكم باشد و با هدفمندى و راه‏شناسى، در موضع‏گيرى‏هاى اجتماعى از ترديد، ضعف و دودلى مبرا باشد. و اين نتيجه چيزى جز ترويج و تشريع دين و پياده شدن احكام و قوانين دينى نيست. به همين دليل، با بعثت و ظهور پيامبران‏عليهم‏السلام، مردم از پراكندگى و اضطراب به سوى همدلى و يگانگى و سيادت اجتماعى هدايت مى‏شوند و گروه‏هاى ضعيف و فرودست‏به ارجمندى و سالارى مى‏رسند. نهج‏البلاغه اين موضوع را چنين توصيف مى‏كند:
«قد تربعت الامور بهم في‏ظل سلطان قاهر و آوتهم الحال الى كنف عز غالب و تعطعفت الامور عليهم في ذوي ملك ثابت، فهم حكام على العالمين و ملوك في اطراف الارضين يملكون الامور على من كان يملكها عليهم و يمضون الاحكام في من كان يمضيها فيهم‏»;
به بركت دين، زندگيشان سامان يافت، در سايه دولتى قوى به عزت رسيدند و كارهاشان استوار گرديد و دولتشان نيرومند شد، چنان كه بر جهانيان و پادشاهان زمين در اين كرانه و آن كران حاكم شدند، كار كسانى را به دست گرفتند كه بر آنان حكومت مى‏كردند و بر كسانى فرمان راندند كه فرمانبردار آنان بودند.
علاوه بر بحث در مورد آثار كلى اديان، در برخى عبارات، بخصوص درباره نتايج و ثمرات دين اسلام سخن گفته شده وهمان آثار اجتماعى - يعنى تحول‏آفرينى و عزت بخشى - به اسلام نسبت داده شده است. در خطبه 198 مى‏فرمايند:
«اذل الاديان بعزته و وضع الملل برفعه و اهان اعداءه بكرامته و خذل محاديه بنصره و هدم اركان الضلالة بركنه‏»;
اسلام با عزتش، ديگر دين‏ها را خوار و با سربلنديش، ديگر ملت‏ها را پست و بى‏مقدار و با ارجمندى‏اش، دشمنان را بى‏اعتبار و با يارى كردنش، مخالفان خود را واگذارد و با استوارى پايه‏اش اساس گمراهى را ويران كرد.
با ظهور دين اسلام و گرايش مردم به آن، ساير اديان جعلى و بى‏ريشه بودند و يا آنها كه با وارد شدن خرافات و اضافات از هويت اصلى خود دور شده، كاركرد خود را از دست داده و مسير ضعف و انحطاط پيموده بودند به‏تدريج، از گردونه خارج شدند و هرچه بر شوكت و استوارى جامعه اسلامى افزوده و شناخت مردم از اسلام بيش‏تر مى‏گرديد تمايل و باور به ديگر اديان سست‏تر مى‏شد. در نتيجه، جوامع غير اسلامى در مقابل حركت تمدن نوپاى اسلامى خود را در معرض نابودى و هلاكت قرار مى‏دادند. البته اين تا زمانى بود كه باورهاى دينى مسلمانان و وحدت فكرى آنان محفوظ مانده بود; زيرا اساسا وقتى محور عقيدتى، كه وحدت‏بخش و انسجام‏آور است، ضعيف گردد، نمى‏توان توقع داشت كه قوت و شوكت جامعه تداوم يابد. از اين‏رو، آن حضرت عزت و ارجمندى مسلمانان را به قرآن، كه محور فكرى - عقيدتى آنهاست، نسبت مى‏دهد:
«و عزا لاتهزم انصاره و حقا لاتخذل اعوانه‏» (4)
[قرآن] ارجمندى است كه يارانش را شكست و ناپايدارى نباشد و حقى است كه ياورانش را زيان و خوارى نباشد. در جاى ديگر به نقل از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اهميت اين كتاب و لزوم پاى‏بندى به آن را يادآورى مى‏كند:
«بر شما باد به كتاب خدا، كه ريسمانى استوار و نورى آشكار و درمانى سوددهنده و تشنگى را فرونشاننده، چنگ زننده را نگاهدار و در آويزنده را نجات‏بخش است.» (5)
البته هر عاملى در صورتى مى‏تواند بر جامعه تاثير بگذارد كه شرايط مناسب فراهم باشد. دين به عنوان «عامل تغيير» حركت مى‏آفريند، مشروط بر آنكه ايمان و عمل دينى در جامعه جريان داشته باشد; وگرنه دينى كه در كتاب باشد و مورد توجه قرار نگيرد، قطعا تاثير اجتماعى محسوسى نخواهد داشت. دين اسلام نيز وقتى محور فكرى مردم قرار گرفت، جامعه را دگرگون ساخت و ذلت و زبونى عرب جاهلى را به عزت و ارجمندى تبديل كرد:
«و قد بلغتم من كرامة الله لكم منزلة تكرم بهااماؤكم و توصل بها جيرانكم‏»;
از كرامت پروردگار به جايى رسيديد كه كنيزان شما را حرمت مى‏گذارند و همسايگان شما را ارجمند مى‏شمارند. اين تحول در موقعيتى است كه پس از سال‏ها تلاش پيامبرصلى الله عليه وآله، مردم به اسلام گرويده‏اند و تحت لواى يك آيين و يك رهبر گرد آمده‏اند.

2- اخلاقيات

از جمله عواملى كه در تحول جامعه مورد توجه قرار گرفته و مهم تلقى شده، خصلت‏هاى اخلاقى اعضاى جامعه اعم از خصال حسنه و سيئه است. از نظر اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام تخلق اعضاى جامعه به برخى خصال مى‏تواند آثار عينى اجتماعى و عمومى داشته باشد. خصلت‏هاى مزبور وقتى در حد گسترده‏اى ميان مردم جارى شود تبديل به يك پديده اجتماعى مى‏شود و نتايج اجتماعى دربر خواهد داشت. به عنوان مثال، در يكى از خطبه‏هاى خود، آن حضرت درباره يكى از جوامعى كه از نظر ايشان وضع مطلوبى پيدا كرده بود، سخن مى‏گويد و علت رشد آنها را چنين ارزيابى مى‏كند:
«قوم والله ميامين الراى، مراجيح الحلم، مقاويل بالحق، متاريك للبغى; مضوا قدما على الطريقة و اوجفوا على المحجة، فظفروا بالعقبى الدائمة و الكرامة الباردة‏» (6)
به خدا سوگند، مردمى بودند مبارك راى، آراسته به بردبارى، راست‏گفتار، وانهنده ستم و زشتكارى، پيش افتادند و راه راست در پيش گرفتند و در آن ره شتابان رفتند. پس پيروز شدند به نعمت جاودان و كرامت گوارا و رايگان.
از نظر اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام ملاك درستى راه و كرامت انسانى، ارزش‏هاى دينى است و در اين عبارت، عامل نيل به چنين هدفى، ترويج‏خصال حسنه اخلاقى مانند صداقت، بردبارى و عدالت معرفى شده است. در اينجا يك نمونه از اين‏گونه خصال اخلاقى را، كه در نهج‏البلاغه مورد توجه قرار گرفته است، مطرح مى‏كنيم:
اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام مكررا واليانش را به خطر تملق اطرافيان، كه باعث غرور و خودبينى آنها مى‏گردد، هشدار مى‏دهد; زيرا اين خصال موجب سركشى زمامداران مى‏شود و جريان امور بر آنان مشتبه مى‏گردد:
«به پارسايان و راستگويان بپيوند و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستايند و با ستودن كار بيهوده‏اى كه نكرده‏اى خاطرت را شاد ننمايند كه ستودن فراوان خودپسندى آرد و به سركشى وادارد.» (7)
در فقره ديگرى از همين نامه مى‏فرمايند:
«بپرهيز از خودپسنديدن و به خودپسندى مطمئن بودن و ستايش را دوست داشتن كه اينها همه از بهترين فرصت‏هاى شيطان است تا بتازد و كرده نيكوكاران را نابود سازد.» (8)
طبق عبارات فوق، تعريف و تمجيد بى‏مورد از سردمداران مى‏تواند باعث‏خودپسندى آنان شود و در آن صورت، تملق و چاپلوسى در جامعه رواج پيدا مى‏كند، ارتباطات صادقانه مردم با حكام محدود و مشكل مى‏شود و در نتيجه، فرايند كنترل اجتماعى غير رسمى و عمومى مخدوش مى‏گردد و ملاك درستى براى ارزيابى و سنجش ميزان توفيق حكام و جلب رضايت مردم توسط آنها باقى نمى‏ماند و بالاخره، نظام اجتماعى به نابسامانى مى‏گرايد.

3- جهاد

«جهاد» يكى از دستورات مهم دين اسلام است كه براى دفاع نظامى از مصالح جامعه و سركوب دشمنان دين تشريع شده است. در كليه جوامع انسانى، دفاع از كيان جامعه به عنوان يك موضوع بسيار مهم، مورد توجه قرار گرفته و براى آن سرمايه‏گذارى و برنامه‏ريزى مى‏شود. از اين‏رو، در جوامع امروزى دنيا، هيچ كشورى نيست كه خود را از ارتشى كه دفاع از حريم كشور را عهده‏دار گردد و امنيت جامعه را تضمين نمايد، بى‏نياز بداند. شريعت اسلام اين نياز اجتماعى را در قالب يك دستور دينى ارائه كرده و احكام آن را بيان نموده است.
امام على‏عليه‏السلام درباره آثار جهاد در سرنوشت جامعه، در خطبه 110 ، «جهاد در راه خدا» را موجب سربلندى اسلام و عزت جامعه اسلامى معرفى مى‏كنند:
«الجهاد فى‏سبيله، فانه ذروة الاسلام‏»;
جهاد در راه خدا موجب اعتلاى اسلام است. آن حضرت جهاد را سبب پيروزى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله بر دشمنان دين مى‏خواند:
«اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعدائه، جهادا على دينه‏»;
گواهى مى‏دهم كه محمدصلى الله عليه وآله بنده او و فرستاده اوست. مردم را به طاعت‏خدا خواند و دشمنان او را با جهاد در دين مقهور گرداند.
همان‏طور كه جهاد و مبارزه، از نظر اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام، اسباب پيروزى و عامل عزت و سربلندى است، ترك جهاد و سستى در مبارزه، به عنوان علت زبونى و شكست معرفى شده است; زيرا هر جامعه داراى مزايا و ارزش‏هايى است كه در سايه امنيت محفوظ و محترم مى‏ماند. اگر جوامعى اين ارزش‏ها را نپذيرفته يا نسبت‏به مزايا و دارايى‏هاى آن چشم طمع دوخته باشند، ممكن است‏حريم آن را براى جلب منافع نامشروع خود بشكنند; متعرض اين جوامع گردند و امنيت آنها را زايل سازند. در چنين وضعيتى، بدون شك، جايى براى رشد متعالى جامعه مزبور نخواهد ماند و خوارى، ذلت، انحطاط و زبونى نصيب آن خواهد شد. بنابراين، ترك جهاد و مبارزه براى دفاع از حريم‏جامعه و محافظت از امنيت و آرامش آن، نتيجه‏اى جز فلاكت و زبونى جامعه ندارد. در خطبه‏27 مى‏فرمايد:
«هركه جهاد را واگذارد و آن را ناخوشايند دارد خدا جامه خوارى بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش كشاند و در زبونى و فرومايگى بماند.»
جهاد و دفاع نه تنها لازم، بلكه از نظر امام على‏عليه‏السلام امرى خوشايند و پسنديده است; زيرا وقتى مساله دفاع از حريم و كيان جامعه مطرح باشد، براى انسان‏هاى غيرتمند و با ايمان چه ارزشى بالاتر از حفظ مرزها و دفع شر دشمنان مى‏ماند؟
آن حضرت در تحريض مردم به جهاد مى‏گويند: «نمى‏بينيد بر مرزهاى شما دست افكنده‏اند و شهرهاتان گشوده و كشورتان ربوده‏است، در شهرهاتان جنگ برقرار و دشمن با شما در پيكار؟ خداتان‏بيامرزد!گروه‏گروه روبه جنگ دشمنتان رويد و در خانه‏ها و شهرهاتان درنگ مكنيد كه به ستم و خوارى دچار شويد. (9)
در خطبه ديگرى صريحا ترك جهاد را عامل ذلت قوم خود مى‏شمارند و يك قاعده كلى ارائه مى‏دهند:
«فوالله، ما غزى قوم قط في عقر دارهم الاذلوا» (10)
به خدا سوگند با مردمى در آستانه خانه‏شان نجنگيدند، جز آنكه جامه خوارى بر آنان پوشاندند. در ادامه، عواقب طبيعى سستى آنها را به رخشان مى‏كشد:
«فتواكلتم و تخاذلتم حتى ثنت عليكم الغارات و ملكت عليكم الاوطان‏»;
هيچ‏يك از شما خود را براى جهاد آماده نساخت و از خوارمايگى، هركس كار را به گردن ديگرى انداخت تا آنكه از هر سو به شما تاختند و شهرها را يكى پس از ديگرى از دستتان برون كردند.

4- امربه معروف و نهى از منكر

يكى ديگر از عوامل تغيير در نهج‏البلاغه امر به معروف و نهى از منكر است كه داراى كاركرد مراقبت اجتماعى است. نظام مراقبت اجتماعى در هر جامعه، ارزش و آثار مهمى دارد. در فرهنگ اسلامى و از جمله در كلمات اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام بهاى فراوانى به اين پديده داده شده است. علاوه بر نظارت‏هاى رسمى، كه در حيطه نظام قضايى و سياسى جا مى‏گيرد و آن حضرت در دستوراتشان به واليان و نمايندگانشان به كرات مورد توجه و تاكيد قرار مى‏دهند، بر نظارت اجتماعى عمومى و غير دولتى نيز تاكيد مى‏كنند، به‏طورى كه آن را از عوامل رشد و تعالى و يا انحطاط و سقوط جامعه مى‏دانند. نظارتى كه از ناحيه عموم مردم مسلمان اعمال مى‏شود در قالب «امر به معروف و نهى از منكر» مطرح مى‏گردد. توصيه به نيكى‏ها و منع از تخلفات شرعى و اجتماعى، علاوه بر آثارى كه بر ديگران دارد، موجب تحكيم و تقويت‏باور و توجه خود آمران به معروف و ناهيان از منكر مى‏شود. بنابراين، دستور مزبور علاوه بر آثار بيرونى، اثرات روانى و درونى هم دارد كه وقتى عموميت و شمول پيدا كند، تبديل به نتايج اجتماعى مى‏گردد.
در فرهنگ اسلامى، امر و نهى افراد هم خطاب به عموم مردم است و هم متوجه مسؤولان، حكام و زمامداران. در صدر اسلام و زمان حاكميت اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام موارد فراوانى از اين‏گونه برخوردها و تذكرها از ناحيه مردم عادى خطاب به شخص اول جامعه مشاهده شده است.
اين پديده اجتماعى داراى آثار و نتايج گسترده‏اى مى‏باشد. «هر جامعه هنگامى عمر مى‏كند كه عوامل پيونددهنده افراد، نهادها و بخش‏هاى آن، كه عبارت از عوامل ذهنى، معنوى و فرهنگى است، همچنان مقاوم و مستحكم باقى بماند و خللى شيرازه درونى آن را سست نكند. تواصى به ارزش‏ها، هنجارها و معروف‏هاى جامعه و تناهى از زشتى‏ها، كژى‏ها و منكرهاى اجتماعى بر قوت و استحكام شيرازه و نظام باطنى و معنوى جامعه مى‏افزايد و آن را از آسيب‏پذيرى مصونيت مى‏بخشد. بنابراين، نظارت ملى و مراقبت عمومى شرط بقاى موجوديت جامعه است.» (11) با اين مقدمه، چند جمله از بيانات آن حضرت را درباره امر به معروف و نهى از منكر مرور مى‏كنيم:
«فان الله سبحانه لم يلعن القرن الماضي بين ايديكم الا لتركهم الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فلعن الله السفهاء لركوب المعاصي و الحكماء لترك التناهي‏» (12)
همانا خداى سبحان مردم دوران گذشته را، كه پيش از شما بودند از رحمت‏خود دور نساخت، جز براى آنكه امر به معروف را واگذاشتند و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا بى‏خبرانشان را به دليل نافرمانى كردن و خردمندنشان را به دليل مخالفت نكردن با گناه لعنت كرد.
طبق‏اين‏فقره‏ازبيانات‏حضرت،رفتارى كه داراى آثار اجتماعى است،علاوه‏برفعل،تركش‏نيزمؤثراست، بخصوص‏باتوجه‏به‏اينكه امربه معروف و نهى از منكر مقوله‏اى است كه مربوط به گروهى مى‏شود كه‏از توانايى بيش‏ترى نسبت‏به عموم مردم برخوردارند; يعنى علم، آگاهى و قدرت تاثيرگذارى بر ديگران دارند. امر به معروف‏ونهى‏ازمنكر ازجمله‏فروع‏دين‏اسلام و احكام‏مهمى است كه كاملا جنبه اجتماعى و عمومى دارد. اين حكم اگرچه براى يكايك مؤمنان الزام شرعى دارد و آنان را به عمل وامى‏دارد، ديگران را نيز در عمل به احكام دين ملزم مى‏كند و از تخلف باز مى‏دارد. از اين‏رو، يك تكليف و عبادت فردى‏محسوب‏مى‏گردد.
اما فلسفه تشريع و نتيجه وجودى امر به معروف و نهى از منكر مربوط به كليت جامعه و فضاى حاكم بر آن است. بنابراين، كسانى كه به اين دو كار اقدام مى‏كنند در واقع، دست‏به كنش اجتماعى زده‏اند كه آثار آن در جامعه انعكاس خواهد داشت. بر همين منوال، ترك اين دو وظيفه نيز پيامدهايى در سطح جامعه خواهد داشت و خلاهايى پديد خواهد آورد. از اين‏رو، آن حضرت مؤكدا مردم را از ترك امر به معروف و نهى از منكر پرهيز مى‏دهند و عواقب آن را گوشزد مى‏نمايند:
«لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم شراركم ثم تدعون فلايستجاب لكم‏»; (13)
امر به معروف و نهى از منكر را وامگذاريد تا بدترين شما حكمرانى‏تان را به دست نگيرند، آنگاه دعا كنيد و پذيرفته نشود.
حضرت على‏عليه‏السلام در عبارت مزبور به تبعات كلان سياسى و اجتماعى ترك اين وظيفه مهم مى‏پردازند و جبران‏ناپذيرى آن را يادآورى مى‏نمايند. اگر مردم نسبت‏به موقعيت اجتماعى خود و رفتار ديگران بى‏تفاوت بوده، احساس مسؤوليت نداشته باشند، آنگاه كه رفتارهاى مزبور مسير انحرافى بپيمايد و هنجارشكنى و نقض قواعد اجتماعى رواج يابد، بر اثر فقدان واكنش‏هاى نظارتى مناسب عادى گردند و در نهايت، نقش‏ها و منزلت‏هاى اجتماعى دگرگون گردد و موقعيت‏هاى حساس به نااهلان سپرده شود، راه براى اصلاح مسدود خواهد شد و زمان براى ترسيم كاستى‏هاى جامعه از دست‏خواهد رفت. لذا، تلاش و تقاضاى مردم بى‏اثر خواهد ماند.
بنابراين، حفاظت از سلامت فضاى جامعه و جلوگيرى از نقض مقررات پذيرفته شده آن، وظيفه عموم افراد است و عواقب بى‏توجهى بدان دامنگير همگان خواهد شد. در مقابل، آنگاه كه احساس مسؤوليت اجتماعى فراگير شود و يكايك اعضاى جامعه نسبت‏به سرنوشت جامعه حساسيت داشته، در جريانات اجتماعى موضع‏گيرى كنند و رفتار مقتضى داشته باشند، سلامت و صلابت‏ساختار جامعه محفوظ خواهد ماند، ناهنجارى‏ها اصلاح مى‏گردد و هنجارشكنان بر جاى خود نشانده مى‏شوند. امام على‏عليه‏السلام درباره آثار اصلاحى امر به معروف و نتايج نهى از منكر چنين مى‏فرمايند:
«فمن امر بالمعروف شد ظهور المؤمنين و من نهى عن المنكر ارغم انوف المنافقين‏»; (14)
پس‏آن‏كه به‏كار نيك واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت و آن كه از كار زشت منع نمود بينى منافقان را به خاك سود.
طبق اين بيان، رفتار هر يك از افراد داراى اثر و نتيجه اجتماعى است و با امر به معروف و نهى از منكر، جماعت مؤمنان (ملتزمان به هنجارها و قوانين دين) پرتوان و استوار و جمع منافقان (مخالفان و متخلفان از هنجارها) ضعيف و سرافكنده خواهند شد.
بنابراين، از بيانات نهج‏البلاغه مى‏توان چنين استنباط كرد كه «امر به معروف‏» و «نهى از منكر» به عنوان دو تكليف دينى از جمله عواملى هستند كه در سرنوشت جامعه اسلامى، صلاح و فساد و دگرگونى آن نقش عمده و تاثير اساسى دارند.

5- رهبرى و حاكميت

رهبرى و حاكميت‏سياسى از اركان اصلى هر جامعه مدنى است كه در تحولات و دگرگونى‏هاى آن نقش اساسى ايفا مى‏نمايد. اقتدار و اختيارات حاكم، او را قادر مى‏سازد تاثير گسترده‏اى بر حركت كلى جامعه و ابعاد آن بگذارد. اگر قدرت حاكم با پذيرش فكرى و گرايش عاطفى همراه گردد توان تاثيرگذارى او بر جامعه به‏مراتب، افزون مى‏گردد. در اين صورت، اختيارات قانونى و پذيرفته شده حاكم، با انقياد و تبعيت عمومى همراه مى‏گردد و آثار اجتماعى او را عميق‏تر و وسيع‏تر مى‏سازد. در نتيجه، حاكم يا رهبر علاوه بر نقشى كه از موضع رسمى و قانونى ايفا نموده و بر بخش‏هاى حكومتى جامعه (و به واسطه آنها بر كل جامعه) اثر مى‏گذارد، مستقيما نيز توده مردم و اعضاى جامعه را تحت تاثير قرار داده، جهت و مسير اجتماعى آنان را هدايت و تعيين مى‏نمايد. از اين‏رو، قدرت و اقتدار سياسى حكام در آثار مربوط به تغييرات اجتماعى مورد توجه و بررسى قرار گرفته است. در كتاب استفان واگو چنين مى‏خوانيم:
«سياست‏به طور مؤثرى در ايجاد تغييرات نقش دارد... سياست در سطوح مختلف موجب تغيير در جامعه مى‏شود.» (15)
در نهج‏البلاغه، مطالب فراوانى درباره نقش رهبر و قدرت سياسى‏درجريانات‏اجتماعى‏و سرنوشت جامعه بيان شده است. امام‏عليه‏السلام با تاكيد بر اهميت و ضرورت وجود حاكم در جامعه، به بيان تاثيرات اجتماعى آن و كاركردها، شرايط، ويژگى‏ها و نوع روابط حاكم با گروه‏هاى گوناگون جامعه مى‏پردازد. اينك برخى از اين مطالب را تحت عناوين فرعى به بحث مى‏گذاريم:

الف - اهميت‏حاكم و حكومت

در نگاه نهج‏البلاغه، حكام و جوامع به دليل موقعيت و نقش ويژه‏اى كه دارند، خصوصيتى نمادين پيدا كرده‏اند و الگويى براى حركت مردم مى‏شوند:
«انما الناس مع الملوك‏» (16) مردم آنجا روند كه پادشاه روى آورد.
الگوگيرى مردم نه تنها به دليل ويژگى نمادين حكام، بلكه همچنين ناشى از خصلت فايده‏گرايى عموم آدميان است كه به دنبال جلب منافع خود، حركت اجتماعى و موضع‏گيرى‏هايشان را تنظيم مى‏نمايند. بنابراين، قهرا مردم آنجا مى‏روند كه قدرت تصميم‏گيرى و تاثيرگذارى متمركز باشد.
البته گروه‏هاى گوناگون مردم منافع خود را به اشكال گوناگون ارزيابى و تفسير مى‏كنند، ليكن هيچ گروه و دسته‏اى نيست كه به نحوى از انحا، نياز به حاكم و حكومت نداشته باشد. لذا، آن حضرت مى‏فرمايد:
«لابد للناس من امير بر او فاجر»; (17)
مردم را حاكمى بايد، نيكوكار يا جفاكار.
درعين حال،ارزش واهميت‏حاكم عادل مورد توجه و تمجيد امام قرار گرفته و به برترى او در ميان خلق خدا اشاره شده است:
«فاعلم ان افضل عبادالله امام عادل هدى و هدى، فاقام سنة معلومة و امات بدعة مجهولة... و ان شر الناس عندالله امام جائر ضل به، فامات سنة ماخوذة و احيى بدعة متروكة‏»; (18) بدان كه فاضل‏ترين بندگان خدا امامى است دادگر، هدايت‏شده و راهبر كه سنتى را كه شناخته است، به پا دارد و بدعتى را كه ناشناخته است، بميراند... و بدترين مردم نزد خدا امامى است‏ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهى كسى ديگر كه سنت پذيرفته شده را بميراند و بدعت واگذارده را زنده گرداند.
در اين فقره، نقش حاكم عادل و جائر بيان شده و نتيجه حاكميت هر يك براى جامعه تشريح شده است. به همين دليل، حضرت اميرعليه‏السلام بر حساسيت انتخاب رهبر صالح و خطرات حكومت جور تاكيد و تاثير شگرف تغييرات حكومتى بر ابعاد جامعه را گوشزد مى‏نمايند و مى‏فرمايند:
«اذا تغير السلطان تغير الزمان‏»; (19) چون انديشه سلطان بازگردد زمانه دگرگون شود.
ايشان وقتى مالك اشتر را به حكومت مصر انتخاب مى‏نمايند و به آن سامان مى‏فرستند براى توجيه مصريان درباره اهيمت‏حكومت و ويژگى‏هاى حاكم چنين مى‏نويسند:
«فلولا ذلك ما اكثرت تاليبكم و تانيبكم و جمعكم و تحريضكم و لتركتكم اذ ابيتم و ونيتم‏»; (20)
اگر از حكومت اينان (معاويه و يارانش) بر شما نمى‏ترسيدم، شما را بر نمى‏انگيختم و سرزنشتان نمى‏كردم و به فراهم آمدنتان نمى‏خواندم... (و تحريك نمى‏كردم) و آن هنگام كه سر باز زديد و سستى كرديد رهاتان مى‏ساختم.
آن‏حضرت‏دراين‏عبارت،خطرات ومضرات‏حكومت نااهلان رابرجسته‏كرده‏وبه‏عنوان‏علت‏تلاش وسعى خود براى جمع كردن مردم‏ومتحدساختن‏آنها(باوجودمشكلات فراوان، آنها را) معرفى نموده است. بنابراين، معلوم مى‏شود نوع حكومت و خط مشى حاكم‏داراى‏تاثير ونقش عمده‏اى بر روند حركت جامعه مى‏باشد.

ب - وظايف حاكم و رهبر در قبال توده مردم

براى آنكه رهبر بتواند نقش خود را به‏خوبى ايفا كند بايد در قبال عموم مردم و رعاياى خود روابط و عملكردهايى داشته باشد كه موجب‏دورى‏آنان ويا بروزنابسامانى‏درجامعه‏نگردد.برخى از اين وظايف شامل‏روابط‏اجتماعى‏و برخى از زمره ارتباطات اخلاقى است.درنهج‏البلاغه،تاكيدبسيارى‏برحفظ رابطه نزديك و مستقيم حاكم با مردم شده و پيامدهاى اجتماعى قطع اين رابطه بيان گرديده است. در نامه 68 خطاب به يكى از واليان مى‏نويسند:
«و لايكن لك الى الناس سفير الا لسانك و لا حاجب الا وجهك‏»; و جز زبانت پيامرسان و جز رويت دربان مردمان نباشد.
اگر مردم نتوانند با حاكم رابطه داشته باشند و مسائل خود را به او منعكس نمايند نسبت‏به او بى‏اعتماد مى‏شوند و پيش‏داورى منفى پيدا خواهند كرد و قضاوت منصفانه‏اى درباره عملكرد او و اطمينان كافى براى همكارى و مشاركت اجتماعى نخواهند داشت. براى اجتناب از چنين خطرى توصيه حضرت على‏عليه‏السلام آن است كه زمان دورى و يبت‏حاكم از ميان مردم به طول نينجامد تا بدگمانى‏ها و سوء ظن‏ها شكل نگيرد:
«فراوان خود را از رعيت پنهان نكن كه پنهان شدن واليان از رعيت نمونه‏اى از تنگ‏خويى و كم‏اطلاعى در كارهاست. و نهان شدن از رعيت واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است، باز مى‏دارد;پس‏كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد و كار خرد، بزرگ نمايد،زيبازشت‏شودو زشت زيباوباطل‏به لباس حق درآيد. (21)
قطع ارتباط متقابل موجب بى‏اطلاعى حاكم از حقايق و رخدادهاى جامعه و ناكامى او در اداره امور و استيفاى حقوق و سوء برداشت توده مردم مى‏گردد. در نتيجه، قضاوت‏هاى غير واقعى باب مى‏شود، بستر تعاملات اجتماعى، نظام سياسى و بدنه‏جامعه‏متزلزل مى‏گردد. در اين صورت، برنامه‏هاى اصلاحى و اجرايى دستگاه حاكم قرين توفيق نخواهد بود و با بى‏ميلى و دلسردى مردم مواجه خواهد بود. از اين‏رو، توصيه مى‏كنند كه در چنين شرايطى تلاش حاكم بر رفع بدگمانى رعايا متمركز گردد و با توجيه مردم و آماده‏سازى افكار عمومى مسيرى مناسب براى اجراى برنامه‏ها و توفيق فعاليت‏ها فراهم شود:
«و ان ظنت الرعية يك حيفا فاصحر لهم بعذرك‏»; (22)
و اگر رعيت‏بر تو گمان ستم برد، آشكارا با آنان در ميان گذار و با اين كار از بدگمانى‏شان درآور كه بدين رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشى و با رعيت مدارا كرده، حاجت‏خويش را برآورده و رعيت را به راه راست واداشته‏اى.
جالب‏توجه‏آن‏است‏كه‏درشرايطى كه بدگمانى در جامعه پديد آيدودربستراجتماعى‏روابط سياسى‏آلوده‏گردد وظيفه حاكم است كه‏پاپيش نهدوبا تواضع و از خودگذشتگى، مشكلات را برطرف نمايد. اين‏گونه عملكرد علاوه بر نتايج مطلوب اجتماعى، آثار مثبتى بر روحيه و شخصيت‏حاكم و رعايا خواهد داشت.
در فراز ديگرى از نامه‏53 ، آن حضرت به مالك اشتر دستور مى‏دهند كه از موضع والى و حاكم، خود به سراغ طبقات فرودست جامعه برود و به وارسى امور آنها بپردازد; زيرا آنان به حاكم دسترسى ندارند و على‏رغم مشكلات فراوان، بدون آنكه راهى براى حل آن داشته باشند، در جامعه تحقير مى‏شوند. بنابراين، اگر قرار باشد انسجام جامعه حفظ شود و گروه‏هاى گوناگون جامعه حول محور رهبر گرد آيند لازم است مسائل اين قشر مورد توجه هيئت‏حاكم قرار گيرد:
«به كارهاى كسانى كه به تو دسترسى ندارند، بنگر; آنان كه در ديده‏ها خوارند و مردم خردشان مى‏شمارند.» (23)
در صورتى كه روابط حاكم با مردم اين‏گونه باشد، آنگاه حاكم مى‏تواند محور اجتماع بوده و نقش اصلاحى خود را در جامعه به نحو مقبولى ايفا نمايد.

6- انسجام اجتماعى

عامل ديگرى كه براى دگرگونى‏هاى اجتماعى در نهج‏البلاغه بر شمرده شده انسجام اجتماعى است. وحدت و تفرقه از جمله مفاهيمى هستند كه بارها در بيانات اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام آمده و آثار و نتايج هر يك توضيح داده شده است. همچنين مفاهيمى از قبيل الفت و ائتلاف، جمع و اجتماع، فرقه و تشتت، اختلاف و تشعب و مانند آنها در همين زمينه به كار برده شده‏اند.
ازنظر آن حضرت، انسجام و وحدت اعضاى جامعه از جمله مهم‏ترين عواملى است كه موفقيت آنها را تضمين نموده، جامعه را به سوى رشد و تعالى به پيش مى‏برد. از سوى ديگر، تفرقه و پراكندگى دربسيارى از جوامع، موجب زوال و انحطاط است. در خطبه قاصعه، تحليل جالبى از علل ظهور و سقوط تمدن‏هاى پيشين و نقش وحدت و تفرقه در اين موضوع ارائه شده است:
«فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملاء مجتمعة و الاهواء مؤتلفة و القلوب معتدلة و الايدي مترادفة و السيوف متناصرة و البصائر نافذة و العزائم واحدة، الم يكونوا اربابا في اقطار الارضين و ملوكا على رقاب العالمين؟ فانظروا الى ما صاروااليه‏في‏آخر امورهم حين وقعت الفرقة و تشثت الالفة و اختلفت الكلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفين و تفرقوا متحاربين قد خلع الله عنهم لباس كرامته و سلبهم غضارة نعمته و بقى قصص اخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين‏»; (24)
پس‏بنگريد چه‏سان مى‏نمودندآنگاه كه گروه‏ها فراهم بودند و همگان‏راه‏يك‏آرزو مى‏پيمودندوراست وبا هم سازوار و دست‏ها يكديگررامددكاربود.شمشيرهابه يارى هم آخته و ديده‏ها به يك سو دوخته واراده‏هادرپى‏يك چيز تاخته، آيا مهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان پادشاهى نمى‏نمودند؟ پس بنگريد كه پايان كارشان‏به‏كجاكشيد،چون‏ميانشان جدايى‏افتاد والفت‏به پراكندگى انجاميدوسختى‏هادر دل‏هاشان گونه‏گون گرديد. از هم جدا شدند و به حزب‏ها گراييدند و خدا لباس كرامت‏خود را از تنشان بيرون آورد و نعمت فراخ خويش را از دستشان بدر كرد و داستان آنان ميان شما ماند و آن را براى پند گيرندگان عبرت گردانيد.
«فاذا تفكرتم في تفاوت حالهم فالزموا كل امر لزمت العزة به شانهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدت العافية به عليهم و انقادت النعمة له معهم و وصلت الكرامة عليه حبلهم من الاجتناب للفرقة و اللزوم للالفة و التحاض عليها و التواصى غ بها و اجتنبوا كل امر كسر فقرتهم و اوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الايدي‏»; (25)
و چون در خوشبختى و بدبختى‏شان انديشيديد، آن را عهده‏دار شويد كه عزيزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند و زمان بى‏گزندى‏شان را به درازا كشاند و با عافيت از نعمت‏برخوردار و پيوند رشته بزرگوارى با آنان استوار ساخت و آن از پراكندگى دورى نمودن و به ساز فردى روى آوردن بود و بپرهيزيد از هر كارى كه پشت آنان را شكست و نيرويشان را گسست; چون كينه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سينه كاشتن و از هم بريدن و دست از يارى يكديگر كشيدن.
تحليل فوق كاملا مبتنى بر عوامل اجتماعى است و نيازى به تفسير و توضيح بيشتر ندارد. روشن است كه انسجام، يگانگى و اتحاد مردم يك جامعه اسباب حركت آنها به سمت هدف‏هاى مطلوب است و موجب رشد جامعه مى‏گردد، در حالى كه تفرق، ناهماهنگى و اختلاف درونى جامعه موجب مى‏شود قدرت و قوام جامعه دچار تزلزل گردد و امتيازات موجود از دست‏برود.
اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام با تكيه بر همين اصل، مردم جامعه خود را توبيخ مى‏كند و شكست آنان را على‏رغم برخوردارى از رهبر صالح و پذيرش ارزش‏هاى دينى، پيش‏بينى مى‏نمايد: «به خدا سوگند،مى‏بينم كه‏اين مردم به زودى بر شما چيره مى‏شوند. آنان بر باطل خود فراهم‏اندو شما درحق خود پراكنده; شماامام برحق خود را نافرمانى مى‏كنيد و آنان در باطل پيرو امام خويش‏اند.»
طبق اين عبارت، اهميت وحدت و انسجام اجتماعى در تغيير سرنوشت جامعه حتى از رهبرى و ارزش‏هاى دينى هم بالاتر است و در شرايطى كه جامعه از انسجام درونى برخوردار نيست، حتى رهبرى بزرگ‏مردى چون امام على‏عليه‏السلام هم كارساز نخواهد بود. در موارد ديگر، آن حضرت صريحا همدلى و انسجام اعضاى جامعه را موجب قدرتمندى و توفيق آنان مى‏شمارد و جمعيت كثير آنها را، در صورتى كه همراه با هماهنگى نباشد، بى‏اثر و خالى از فايده تلقى مى‏كنند.
ايشان در خطبه‏146 ، درباره موفقيت اعراب صدر اسلام مى‏فرمايند:
«عرب امروز اگر چه در شمار اندك‏اند، اما با يكدلى و يك‏سخنى در اسلام نيرومند و بسيارند.»
در خطبه‏119 نيز مى‏فرمايند:
«سودى ندارد كه شما در شمار بسياريد، مادام كه دل با يكديگر نداريد.»
براساس خطبه‏119 ، از نظر اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام ، تاثير انسجام اجتماعى و اتحاد اعضاى جامعه و متقابلا اختلاف و عدم انسجام مردم تا جايى است كه كميت افراد و كثرت جمعيت، بدون برخوردارى از اين خصوصيت‏بى‏اثر خواهد ماند و حتى رهبر و حاكم توانمند نيز در شرايطى كه جامعه از همدلى برخوردار نبوده، دچار تفرق باشد و به يگانگى نرسد، امكان اقدامى اساسى در تحول جامعه نخواهد داشت.

پي نوشت :

1- مرتضى مطهرى، فلسفه تاريخ، ص 28
2- نهج‏البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدى، چاپ هشتم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1374، خطبه 192، ص 220
3 و 4- خطبه‏39 ; خطبه 198
5 و6- خطبه‏156; خطبه‏116
7 و 8- نامه‏53; نامه‏53
9 و 10- نامه 62 ; خطبه‏37
11- مسائل جامعه‏شناسى از ديدگاه امام على‏عليه‏السلام ، هيئت تحريريه بنياد نهج‏البلاغه، 1372، ص 175-176
12 و13- خطبه 192 ; نامه‏47
14- حكمت 208
15- استفان واگو، درآمدى به تئوريها و مدلهاى تغييرات اجتماعى، ترجمه غروى‏زاد، ص‏133-134
16 و17- خطبه 210 ; خطبه 40
18 و19- خطبه 164 ; نامه‏33
20 و 21- نامه 62 ; نامه‏53
22 و23- نامه 22 ; نامه‏53
24 و 25- خطبه 192

منبع: فصلنامه معرفت شماره 21




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
استوری تبریک شب یلدا 1403
play_arrow
استوری تبریک شب یلدا 1403
کلیپ شب یلدا 1403
play_arrow
کلیپ شب یلدا 1403
چرا زبان عربی، زبان اسلام است؟ آیا اسلام برای اعراب آمده است؟
چرا زبان عربی، زبان اسلام است؟ آیا اسلام برای اعراب آمده است؟
هوس‌های نفتی ترامپ در سوریه
play_arrow
هوس‌های نفتی ترامپ در سوریه
قاب متفاوتی از دیدار صبح امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب
play_arrow
قاب متفاوتی از دیدار صبح امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب
حاشیه‌های دیدار هزاران نفر از زنان و دختران با رهبرانقلاب
play_arrow
حاشیه‌های دیدار هزاران نفر از زنان و دختران با رهبرانقلاب
آخرین وضعیت تامین سوخت نیروگاه‌ها
play_arrow
آخرین وضعیت تامین سوخت نیروگاه‌ها
سنگین ترین محموله تاریخ صنعت فضایی ایران پرتاب شد!
play_arrow
سنگین ترین محموله تاریخ صنعت فضایی ایران پرتاب شد!
وقتی کارشناس آمریکایی مناظره پخش زنده را ترک می‌کند!
play_arrow
وقتی کارشناس آمریکایی مناظره پخش زنده را ترک می‌کند!
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
music_note
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
بیان دیدگاه و نظرات | خانم مریم سهرابی، برگزیده جشنواره کشوری قصه‌گویی
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم مریم سهرابی، برگزیده جشنواره کشوری قصه‌گویی
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)
بیان دیدگاه و نظرات | خانم سمیرا خطیب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه بین‌المللی سوره
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم سمیرا خطیب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه بین‌المللی سوره
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه ترابی، معاون علمی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه ترابی، معاون علمی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
بیان دیدگاه و نظرات | خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان