اکتشافات تصادفي در پزشکي چيست؟ ( قسمت پنجم )
آنچه در زير مي خوانيد حکايتي از تجربه هاي هافمن در ضمن اين پژوهش است که از دفترچه ي خود او استخراج شده و دکتر سيدني کوهن در" وراي درون: سرگذشت LSD (1970) " نقل کرده است:
سرگذشت LSD
هافمن حدس زد که شايد احساسات عجيبش ناشي از بلع يا استنشاق تصادفي مقدار ناچيزي از نوعي ماده ي شيميايي در آزمايشگاه باشد. در ادامه تعريف مي کند:
اما آن جمعه تنها مواد غيرعادي که با آنها تماس پيدا کرده بودم د- اسيد لايسرژيک و اسيد دي اتيل آميد ايزولايسرژيک بودند. مشغول آزمايش روش هاي مختلفي بودم تا از راه تغليظ ، اين ايزومرها را تخليص کنم ، و نيز راهي براي تجزيه آنها بيابم. در يک آزمايش مقدماتي موفق شدم چند ميلي گرم اسيد دي اتيل آميدلايسرژيک(LSD) را به صورت بلوري که به سهولت حل مي شد به شکل تارتارات[ نمک LSD و اسيد تارتاريک] تهيه کنم. اما هيچ فکر نمي کردم اين قدر جذب بدنم شده باشد که حالت ياد شده را ايجاد کند. به علاوه، به نظر نمي رسيد که اين نشانه ها با نشانه هاي مصرف ترکيبات گروه ارگوتامين- ارگونووين شباهتي داشته باشند. مصمم شدم مسئله را دقيق تر بررسي کنم و با اسيد دي اتيل آميد لايسرژيک بلوري بر روي خود آزمايش انجام دهم. اگر واقعاً اين ماده علت آن بود، بايد در مقاديراندک هم فعال باشد، بنابراين تصميم گرفتم با مقدار بسيار ناچيزي شروع کنم که در مقادير معادلي از ارگوتامين يا ارگونووين هم اثر داشته باشد.
بنابراين هافمن 250 ميکروگرم[ 00025/0 گرم] اسيد دي اتيل آميد لايسرژيک مصرف کرد. پس از40 دقيقه در خود متوجه نوعي" سرگيجه ملايم، بي قراري، عدم تمرکز، اختلال بينايي و خنده بي اراده" شد. در اينجا نوشته هاي دفترچه آزمايشگاه به پايان مي رسند، و کلمات آخر با دشواري بسياري نوشته شده اند. بعدها در شرح ماجرا چنين ادامه مي دهد:
" از دستيار آزمايشگاهم خواستم مرا تا منزل همراهي کند، چون گمان مي کردم وضعم سيري نظير آنچه جمعه گذشته اتفاق افتاد داشته باشد. اما در راه منزل( مسيري 5/6 کيلومتري، که به دليل جنگ وسيله نقليه اي جز دوچرخه در دستم نبود)، نشانه ها با شدتي بسيار بيشتر از بار اول ظاهر شدند. بسيار برايم دشوار بود که مفهوم حرف بزنم و ميدانِ ديدم مثل بازتاب آينه هاي ناهموار پارک هاي تفريحي، افت و خيز و اختلال داشت. اين احساس را نيز داشتم که اصلاً حرکت نمي کنم، در حالي که دستيارم بعداً به من گفت که به سرعت رکاب مي زدم.
تا جايي که به خاطر دارم ، وقتي پزشکان سررسيدند، دوره اوج بحران گذشته بود؛ اين مدت با نشانه هاي زير مشخص مي شد: سرگيجه، اختلالات بينايي، تصوير افراد حاضر به نقاب هاي رنگين زشتي مي مانست و تناوب بين برآشفتگي شديد و فلج نسبي، سردي و بي حسي سر، تنه و اندامها؛ طعمي فلزي بر سر زبان؛ خشکي و چروکيدگي حلق؛ احساس خفگي؛ تناوب بين اختلال حواس و شناخت کامل نسبت به محيط اطراف؛ برخي اوقات هم بيرون خود ايستاده بودم و همچون شاهدي بي تفاوت صداي خود را در حال زمزمه اصطلاحات يا سردادن جيغ هاي ديوانه وار مي شنيدم.
دکتر نبض نسبتاً ضعيفي در من لمس کرد، اما گردش خون به طور کلي طبيعي بود. شش ساعت پس از مصرف دارو، حالم به نحو چشمگيري بهبود يافته بود.
اختلال حواس هنوز پابرجا بود. همه چيز موجدار به نظر مي رسيد. و تناسب قسمت هاي مختلفشان مثل هنگامي که تصويرشان بر سطح آب متحرک منعکس شده باشد، به هم ريخته بود. همه چيزعمدتاً به رنگ هاي ناخوشايند زهرگونه سبزابي تغيير مي يافت. در حالي که چشمانم بسته بود تصاوير عجيب چند رنگي که مدام تغيير شکل مي دادند، مرا در برگرفتند. از همه جالب تر اين که صداها بر احساسات بينايي منطبق مي شدند، به طوري که با هر صدا و نوايي، تصويري رنگين القا مي شد، که شکل و رنگش به صورتي درهم تغيير مي يافت."
پس از آنکه هافمن شب به طور کامل استراحت کرد، روز بعد حالش کاملاً خوب شد، اما احساس خستگي مي کرد. مصرف تصادفي LSD به دست اين شيميدان تيزبين سرآغاز يک رشته تحقيقات در زمينه اختلالات ذهني ناشي از موادشيميايي بود که به تمام مراکز پژوهشي روان پزشکي سرايت پيدا کرد.
کشف LSD پيامدهاي مهم ديگري داشت؛ اين اکتشاف نشان داد که گاه مواد شيميايي در مقادير بسيار اندک باعث دگرگوني هايي ذهني مي شوند که به روان پريشي هايي که به طور طبيعي اتفاق مي افتند شباهت دارند. همين باعث شده است علاقه اي به شيمي دستگاه عصبي، بخصوص ناقلان شيميايي پيوندگاهها( سيناپس ها)، که مواضع ارتباط ياخته هاي عصبي هستند، برانگيخته شود؛ همچنين امکان آن را فراهم آورد که بتوان فرايند هاي ذهني طبيعي و غيرطبيعي را در آزمايشگاه مورد مطالعه قرار داد.
گرچه مشتقات متعددي از اسيدلايسرژيک که اثر توهم زا داشته باشند تهيه شده اند، اما هيچ يک به اندازه LSD نيرومند نيست. گروه هاي شيميايي کاملاً جديد و متفاوتي نيز يافت شده اند که آثار رواني مشابهي دارند. اگر روزي فرا رسد که شيمي بيماري هاي ذهني تا حدي روشن شود، مرهون تجربيات تصادفي و وحشتناک آلبرت هافمن خواهد بود.
پس نوشت
چون مصرف نادرست LSD نتايج خطرناکي به بار آورد، آزمايشگاه هاي ساندوز توليد اين دارو را در سال 1966 متوقف کردند و تمام ذخاير خود را به انستيتو ملي بهداشت رواني تحويل دادند.
دکتر کوهن در يکي از فصل هاي بعدي کتابش با عنوان" بدترين چيزي که ممکن است اتفاق بيفتد" به احتمال استفاده نادرست از LSD اشاره مي کند:" عنوان اين فصل جمله اي است که از سرود تبليغي سخنگوي فرقه LSD گرفته شده است:" بدترين چيزي که ممکن است به دنبال يک سفر LSD برايتان اتفاق بيفتد اين است که وقتي برگرديد حالتان بهتر از گذشته نخواهد بود." شايد هيچ جمله اي به اين اندازه نادرست نباشد. ممکن است وقتي برمي گرديد حالتان بسيار بدتر از گذشته باشد يا ممکن است اصلاً برنگرديد."
اكتشافات تصادفي در پزشكي ( قسمت اول )
آلرژي، آنافيلاكسي و آنتي هيستامين ها ( قسمت دوم )
خردل نيتروژن و شيمي درماني سرطان ( قسمت سوم)
قرص ضد بارداري ( قسمت چهارم)