زبان و جامعه شناسی

"زبان"را می توان از دیدگاه های روانشناسی،منطق،فلسفه و جامعه شناسی مورد پژوهش قرار داد."سمبول"نخستین سنگ بنای هر زمان است كه از آن می توان به "نشانه مفهومی"تعبیر كرد. "زبان"را می توان از دیدگاه های روانشناسی،منطق،فلسفه و جامعه شناسی مورد پژوهش قرار داد."سمبول"نخستین سنگ بنای هر زمان است كه از آن می توان به "نشانه مفهومی"تعبیر كرد.بنابراین زبان در جامعه شناسی-و بخصوص در قلمرو"جامعه شناسی رفتاری"و تنها به عنوان یك واسطه-وسیله ارتباط انسانی و وسیله ای برای تبادل و هدایت،تلّقی می شود.
دوشنبه، 16 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان و جامعه شناسی
زبان و جامعه شناسی
زبان و جامعه شناسی

"زبان"را می توان از دیدگاه های روانشناسی،منطق،فلسفه و جامعه شناسی مورد پژوهش قرار داد."سمبول"نخستین سنگ بنای هر زمان است كه از آن می توان به "نشانه مفهومی"تعبیر كرد.
"زبان"را می توان از دیدگاه های روانشناسی،منطق،فلسفه و جامعه شناسی مورد پژوهش قرار داد."سمبول"نخستین سنگ بنای هر زمان است كه از آن می توان به "نشانه مفهومی"تعبیر كرد.بنابراین زبان در جامعه شناسی-و بخصوص در قلمرو"جامعه شناسی رفتاری"و تنها به عنوان یك واسطه-وسیله ارتباط انسانی و وسیله ای برای تبادل و هدایت،تلّقی می شود.یكی از وجوه برتری انسان بر حیوان،بهره هایی است كه از اجتماع و تلاقی انسان ها بدست می آید.تنها انسان توانایی دارد كه با توالی علائم و نشانه ها،مفاهیم جدیدی به وجود آورد.
انتظامی كه میان"نشانه"و "مفهوم"بر قرار می شود،تنها در چارچوب زندگی گروهی اعتبار پیدا می كند.جامعه شناسی زبان(و یا "جامعه شناسی آیین زبان")به حق،جایی برای خود در كنار"روانشناسی زبان"دست و پا كرده است كه از پیش اهمیّتی شایان داشته.نخستین "كاركرد"(فونكسیون)زبان،كاركرد اجتماعی است.زیرا زبان نه تنها انگیزه تشكیل گروه ها و جوامع كوچك به شمار می آید،بلكه نیز همه رفتارها و موقعیّت هٔای اجتماعی را پایه گذاری می كند.در واقع موجودیت واژه های چون تشكر،تسلیت،خواهش،همدلی و غیره ار آن مظاهر تایید كننده كاركرد اجتماعی زبان است.همه وقایع اجتماعی خود را در زبان انعكاس می دهند.زبانِ "غالبان"بدیهی است كه گسترش بیشتری می یابد،ولی زبانِ "مغلوبان" نیز تاثیر و كادكرد خود را صیانت می كند.از سوی دیگر زبان در برابر تغیرات اجتماعی "خود مختاری" بیشتری نشان می دهد و به آسانی خود را در معرض نابودی قرار نمی دهد.هركس و در هر موفعیت باید قوانین آن را بیاموزد،به كار ببندد و احترام بگذارد.در اینجا باید میان "امكان گویایی" و "سخنگویی" قائل به تفكیك شد به مدد "امكان گویایی"-كه شاید بتوان آن را زبان بالقوه و پرورش نیافته نامید-تنها گروه های ابتدایی می توانند مجموعه نه چندان وسیع مفاهیم خود را ابراز دارند.ولی در قلمرو زبان هایی كه ساخت و پداخت پیچیده و گسترده تری دارند،هر گروه كوچك اجتماعی،بر بخشی از زبان كِل جامعه تسلط دارد.
زبان-مانند تمامی آنچه"فیر كانت" "ساخت عینی"نام می دهد-و جامعه به یكدیگر نیازی متقابل دارند.زبان،نوعی قید اجتماعی است كه در ابتدا بر اساس "غریزه تقاید" و اجبار به همگونی گروهی به وجود آمده و سبب نوعی ذخیره نیروی انسانی است.
" اجبار به همگونی "شیوه های مصرف زبان را تعیین می كند و جامعه هیچ گونه انحراف از این شیوه ها را به حمایت نمی گیرد.و این نكته ای است كه در تمام نهادهای اجتماعی مصداق پیدا می كند.
زبان از این روی كه به كمك عناصر خود همواره می تواند مفاهیم جدیدی را ابراز دارد،در مقام مقایسه حتی از"جهان بینی"ها و" آیین هاو شعائر"ثابت تر جلوه می كند.از هنگام اختراع خط و كتابت،وجود زبان توجیه منطقی بیشتر و اهمییت و تاثیر افزون تر یافته است.
زبان از طریق نگارش،ارتباطی عمودی در جامعه به وجود می آورد كه ایجاد نوعی یگانگی میان نسل های مختلف را سبب می شود.متون مذهبی و دیوان های ادبی از این راه می توانند تاثیر خود را طی قرون متمادی در نسل های گونه گون حفاظت كنند.مسئله ای كه تاكنون مورد بحث فراوان قرار گرفته آن است كه دگرگونی در زبان از كجا ناشی می شود.جامعه شناسان نیز به موازات متفكرین اجتماعی دیگر،توجیهاتی برای این دگرگونی یافته اند.(ظهور طبقات جدید-امتیازات و نیازهای نسل های جوان تر-تازه جویی و غیره.)زبان نیز مانند بسیاری دیگر از پدیده های فرهنگی در اشكال بیشمار و مستقل از یكدیگر و گاه در اشكال انشعابی تجّلی كرده است.در" انجیل" آمده ایت كه تعّدد و پراكندگی زبان ها ناشی از"مجازات الهی"است.انجیل این "تعدّد"را به"آشفتگی" و"انحراف"تعبیر می كند.حال آنكه به اعتقاد ما هیچگونه پایه اساسی و ملموس در را توجیه وجود"زبان واحد ایده آل"در دست نیست.از زمان"هردر" و فلاسفه رمانتیك،زبان قبل از هر چیز یك عطیه الهی است:هر زبان دارای زیبایی و عمق ویژه خود است و هر زبان به ما امكان رشد و پرورش جدیدی می دهد و جهان را به ما از زاویه ای خاص می نماید.آموختن زبان بیگانه،بر خلاف نظر"لایب نیتس" که آن را "ضرورتی اسف انگیز"تلقّی می کرد،بزرگ ترین وسیله گستردگی اندیشه است.تحت تاثیر تفکرات "لایب نیتس" و نیز به سبب فزونی تماس های بین المللی از اواخر قرن نوزدهم،زبان های تصنّعی،و به اصطلاح جهانی،نظیر "ولاپوک"،"اسپرانتو"و"ایدو" به وجود آمد که البته حتی از زبان انگلیسی رواج کمتری پیدا کرده است!هیچ چیز چون "تفرّق زبان"گروه های اجتماعی رااز هم جدا نمی کند.در گذشته دور و نزدیک،بیگانه زبانان،همواره "بربر"-در معنای مخالف با انسان کامل-به حساب می آمدند."مورمون"ها کمال مطلوب را در آن می دیدند که برای پاک نگاه داشتن فرقه خود زبانی اختصاصی داشته باشند و آن را در تمامی قلمرو حکمفرمایی خود رواج دهند.تمایل به تفکیک میان ملت به عنوان یک وحدت معنوی و ملت به معنای سیاسی از همینجا پیش آمده است."چک"ها ضرب المثلی دارند به این مضمون:"تا زمانی زبان زنده است،ملت نمرده است." البته ملت هایی وجود دارند که افراد آن به زبان های گوناگون تکلم می کنند (یهودی ها،سوئیسی ها) و نیز زبان هایی که ملت های مختلف بدان تکلم دارند.(اسپانیایی،انگلیسی)به هر حال زبان معیار شناخت یک ملت نیست،بلکه در این شناخت عوامل مهم دیگری چون ریشه های تاریخی و فرهنگی مشترک تاثیر دارند.
هر زبان نمایشگر حوزه مشخصی از تجربه ها است و مسائل و پددیده هارا به شکلی اختصاصی تفسیر می کند.بنابراین،ارزش ها و جهت گیری های اجتماعی در برابر پدیده ها به مدد زبان شکل می گیرند و تثبیت می شوند.انسان از طریق زبان مادری نه تنها به انتظام و همبستگی عالی معنوی که بی مدد زبان میسر نیست (همچنین که در مورد انسان های کر و لال چنین است.)بلکه همزمان با آن به نوعی "تفکر وجودی"دست پیدا می کند که غالباً ناآگاهانه است.
زبان مادری در میان افرادی که از یک طبقه هستند احساس و دریافت مشترکی به وجود می آورند و از همان آغاز آنان را با یکدیگر سازش می دهد.
"لوی اشتراوس" اعتقاد دارد که بر حسب آنکه رابطه میان"ساخت"و اجزای سازنده در یک کل "کل اجتماعی" ساده یا پیچیده باشد، به تبعیت از آن رابطه میان زبان و عناصر سازنده آن غیر ساده یا پیچیده خواهد بود. "لوی اشتراوس "این تبعیت را"توازی اجتماعی-زبانی"عنوان می دهد. واژه نامه "دودن"در آلمان شرقی به شکلی خاص تهیه و تنظیم می شود که از نظر حجم لغات و توضیح مفاهیم آنها،با "دودن" منتشره در آمان تفاوت دارد.در حکومت های"توتالیتر"مسئوایت ها نامشخص است.متصدیان نمی توانند با اتکا بر شخصیت خود رفتار و عمل خود را انتخاب کنند.برای آنان شیوه غیر شخصی(تحمیلی)مطرح است.بداین گونه نوعی "عینیّت انتزاعی" به وجود می آید که بالمآل به تحریکات وحشیانه می انجامد:زبان به مثابه وسیله ای برای تبلیغ و جنجال تلقی می شود.(برای مثال واژه"فناتیک" "در نظام هیتلری" طنین دیگری یافته بود.) تعصبات حزبی و قالبی کردن تفکر و اندیشه،بی تردید جز فقیر شدن و از میان رفتن قابلیت انعطاف مفاهیم،بهره ای ندارد.
در حوزه هر زبان اصلی می توان به زبان های فرعی و اختصاصی دست یافت که به گروه های مشخص اجتماعی تعلق دارند.رومی ها دارای دو گونه زبان"اشرافی"و "توده ای"بودند که گاه حتی از نظر شکل واژه ها و موارد استعمال آنها با یکدیگر متفاوت بودند.اینگونه دوگانگی زبان را به خصوص می توان در فرانسه قرن هفدهم سراغ گرفت:میان زبان اشراف و توده فاصله ای عظیم افتاده بود و اغلب اوقات محاوره توده مردم برای اشراف کاملاً غیر مفهوم بود.("بورکهارت" می نویسد محاوره توده مردم برای اشراف طنین و مفهومی چون صدای گاونر داشته است!)مردم عادی بیش از هر چیز از علائم چهره و اصوات برای مکالمه با طبقه اشراف استفاده می کرده اند.همین اختلاف زبانی را می توان میان شهر نشینان و روستائیان،باسوادان و بی سوادان جستجو کرد.از آن گذشته هرکس در زندگی روزانه خود و به تنایب وبه اقتضای محیطی که در آن قرار گرفته است به توالی،شکل محاوره خود را تغییر می دهد.شکل مکالمه خانوادگی را نمی بوان در برخورد با همکاران،ناآشنایان و یا نو آشنایان به کار گرفت.همچنان که به هنگام سخنرانی یا نوشتن،انتخاب واژه هایی ضروری است که در محاوره عادی به کار بستن آنها مضحک و مسخره جلوه می کند.
درباره گویش های محلی که در همه سرزمین های جهان در کنار زبان اصلی وجود دارند،سخنی چند باقی می ماند."گویش"های محلی بر اساس گروه های به اصطلاح" اولیه"ای انتظام گرفته است.
گنجینه لغات در گویش های محلی وسعت چندانی ندارد و غالباً۵۰۰۰ تا۸۰۰۰ واژه را در بر می گیرد.از آن گذشته"گویشها" شکلی بسته و محدود دارند و واژه های جدید را به زحمت می پذیرند.ولی در زبان ادبی (و،اصلی)علاوه بر غنای گنجینه لغات،راه های پذیرش واژه های جدید وبالمآل گسترش بیشتر زبان،همواره باز است و در این میان زبان های فرعی تخصص نیز قابل مطالعه است.هر یک از گروه های شغلی علائم زبانی خاصی برای خود دارند که در زندگی روزمره گروه های دیگر اهمیت و ارزشی پیدا نمی کنند."بیمار"به زحمت می تواند زبان پزشک خود را درک کند و آن نیز هنگامی است که گفتگو مطلقاً درباره درد و بیماری وی جریان دارد.رواج زبان تخصصی غالباً این هدف را پیش روی دارد که اعتبار اجتماعی رشته تخصصی مربوط را افزایش دهد.
از جمله زبان های ذیگری که واجد مشخصاتی انحصاری است،می توان از "محاوره مدرسه ای"نام برد.انگیزه غلیی اینگونه محاوره اختصاصی را مب توان در روح تعاون و تمایل به همکاری و همبستگی گروهی سراغ گرفت.با این گونه "محاوره"از یک سو همبستگی عاطفی درون گروهی فاصله با گروه های خارجی دیگر مشخص می شود."محاوره مدرسه"ای با دربر گرفتن اصطلاحات خاص گروهی رفته رفته به نوعی رسم و آیین تبدیل شده است.
در پایان آنچه آمده،می توان از زبان محاوره ای دانشجویان و گروه های اجتماعی دیگر نام برد.در اینگونه محاورات اختصاصی واژه ها اغلب مانند آنچه در "زبان تخصصی و شغلی" به چشم می خورد اصالت ندارد و غالباً به شکلی مصنوعی و افسانه ای ساخته و پرداخته می شوند و در گروه های بسته رواج می گیرند.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط