خوشبختي در دستان ماست
مترجم: سحر كمالي نفر
چگونه از زندگي احساس رضايت كنيم؟
بدين ترتيب وقتي شما به نوعي خواستههاي خود را محقق شده ميبينيد و به آنها دست مييابيد در زندگي احساس خوشحالي ميكنيد و خود را خوشبخت ميدانيد؛ اما در اين خصوص 2 راه داريد:
يا اين كه مرتب چيزهايي را به فهرست خواستههايتان اضافه كنيد و بخواهيد به آنها دست يابيد يا اين كه توقعات خود را كاهش دهيد.
محققان تعاريف جديدتري نيز از خوشبختي ارائه كردهاند و در مورد شيوه دستيابي افراد به آن نيز توصيههايي داشتهاند و به منظور دستيابي و درك كيفيت خوشبختي، پرسشي را طرح كردهاند و آن هم عبارت است از اين كه به منظور اين كه فردي خوشبخت باشد چه تعداد تجربيات خوب در مقابل تجربيات بد بايد داشته باشد؟
مفهوم خوشبختي اين است كه وقتي ما تجربيات خوب زندگي را با تجربيات بد مخلوط كنيم تعداد تجربيات خوب بيشتر باشد. اين تجربيات خوب ميتوانند شامل يك شغل خوب و دلخواه، يك همسر خوب و شريك زندگي همراه، سرگرميها و تفريحات خوشايند، تعطيلات آخر هفته مملو از محبت و علاقه ميان اعضاي خانواده، تولد فرزند جديد، ملاقات و آشنايي با دوستان و همكاران خوب و بسياري موارد ديگر باشد كه موجب رضايت و خشنودي دروني ما شود.
براي داشتن احساس خوشحالي شايد نتوانيم تعداد و شدت اتفاقات خوب و مثبت را در زندگي افزايش دهيم، اما ميتوانيم توجه و تمركز خود را روي آنها زياد كنيم.
ميتوانيم بياموزيم كه چگونه از كوچكترين موفقيتها لذت ببريم و از اهميت آنها در زندگيمان آگاه شويم و براي به حداقل رسانيدن موارد منفي و تحقق خواستهها بيشتر سعي كنيم. وقتي ما بر لحظههاي بزرگ زندگي تاكيد و تمركز كنيم احتمال شكست و نا اميدي را كاهش ميدهيم و از انواع خوشيهايي كه در زندگي داريم احساس خوشبختي ميكنيم. اما در جايي كه به نظر ميرسد هيچ راهي براي خوشبختي وجود ندارد اطلاعاتي كه محققان از افرادي در انواع گروههاي سني، اقتصادي، تحصيلي و فرهنگي از هر دو گروه زن و مرد به دست آوردهاند حاكي از اين است كه ما ميتوانيم اقداماتي به منظور افزايش رضايت از زندگي و زندگي بهتر و خوشبختتر انجام دهيم.
به منظور تشريح اين موارد براي شما از 4 گروه از ماهرترين محققان پرسشهايي مطرح كردهايم كه عبارتند از:
تعريف شما از خوشبختي چيست؟
بهترين راهها براي رسيدن به خوشبختي كدامند؟
چه كساني خوشحالتر و خوشحالتريناند؟
چه عواملي برخلاف تصور ما باعث دور شدن ما از خوشبختي ميشوند؟
آيا تعريف خوشبختي در سالهاي اخير عوض شده است؟
جالب است بدانيد با اينكه هر كدام از اين چهار گروه از متخصصان بر افراد متفاوتي مطالعه كرده بودند، اما پاسخها بسيار مشابه بودند.
اهميت مهارت
به طور حتم، در سطح پايينتر خوشبختي به آگاهي شما براي پيشگيري از وقايع بد هم بستگي دارد. اين مهارت شماست كه در هر دو جنبه تا حد زيادي امور را كنترل كنيد تا موجب احساس رضايت يا عدم رضايت دروني شما شود.
با توجه به راههاي مناسب رسيدن به خوشبختي گفتني است كه سعي شما براي ايجاد وقايع مثبتي كه احساس ميكنيد توانايي رسيدن به آن را داريد و در آن موفق ميشويد نيز سريعترين راه احساس خوشبختي و در واقع بخشي از آن است.
بديهي است اين كار به مهارت نياز دارد. نخست بايد بدانيد اين مهارت بسادگي به دست نميآيد. بايد بدانيد واقعا چه چيزي شما را خوشحال ميكند. شايد با پول زياد خوشبخت نشويد. اگرچه داشتن پول در احساس رضايت بيتاثير نيست؛ اما راه رسيدن نيز نيست. از طرفي ميتواند بسادگي به دست آوردن يك كتاب خوب و آشنايي با فرهنگ ملل گوناگون جهان باشد.
اين جرقههاي خوشحالي هر چه باشد فرصتهايي به ما ميدهد كه از موارد هر چند كوچك خوشحاليهاي بزرگ بسازيم. دوم، پس از اين كه عوامل خوشحالكننده خود را شناختيد بايد راه رسيدن و افزودن آنها را پيدا كنيد. شايد همه ما گذرانيدن وقت با همسر و فرد مورد علاقهمان را دوست داشته باشيم، اما بسياري از زوجها وقتي زمان با هم بودن پيدا ميكنند در چگونه گذرانيدن آن و لذت بردن از اين زمان مشكل دارند.
سوم، اين كه بايد انگيزهاي براي تشويق ما به انجام كار و اقدام به سعي براي رسيدن به هدف وجود داشته باشد. تا انگيزهاي وجود نداشته باشد شما بليت سينما رزرو نميكنيد يا كتابي براي بهبود روابط نميخريد. به همين ترتيب بايد انگيزه داشته باشيم تا براي جلوگيري از موارد منفي در زندگي نيز بكوشيم.
خوشحالترين افراد آنهايي نيستند كه صرفا قادر به ايجاد وقايع خوب هستند، بلكه افرادي هستند كه انگيزه لازم براي رسيدن موفقيتآميز به اهدافشان را هم دارند. افرادي كه انگيزه كمتري دارند خوشحالي كمتري نيز دارند و ميكوشند اتفاقات و تجربيات بد و منفي را ناديده بگيرند يا اين كه به فراموشي سپارند، اما نميتوانند تاثير منفي اين وقايع را از زندگيشان حذف كنند و از ميان ببرند.
در چنين شرايطي چه اين مسائل منفي وجود داشته باشند و چه خاطرهاي از آنها در ذهن شما باقي مانده باشد، هنوز احساس خوشحالي نميكنيد يا به اندازهاي كه بايد و شايد خوشحال نخواهيد بود، چون در هر حال هنوز با شما هستند.
وقايع مثبت و منفي
به نظر ميرسد تعداد وقايع مثبت احساسي صرفنظر از شدت آنها موجب ميشود ارزيابي افراد مثبتتر شود و خود را خوشحالتر بدانند.
تكرار تجربيات مثبت براي اين كه ما خود را خوشبخت بدانيم لازم و مهم است؛ بنابراين به نظر ميرسد وقتي ما به نسبت تجربيات بد بيشتر با تجربيات خوب و مثبت روبهرو ميشويم، خود را خوشبختتر ميدانيم.
در اين مورد كه چه كسي خوشبخت است و چه كسي نيست سن و تحصيلات نقش قابل ملاحظهاي ايفا نميكنند.
ازدواج يكي از عوامل تعيينكننده در وضعيت رضايتمندي روحي فرد تلقي ميشود و درصد افرادي كه احساس خوشبختي ميكنند در افراد متاهل بيشتر از افراد مجرد گزارش شده است، در حالي كه در هر دو جنس مرد و زن خوشبختي تا حدودي به يكديگر نزديك است اما در موارد عدم احساس خوشبختي زنان به نسبت مردان دو برابر بيشتر مبتلا به افسردگي ميشوند. در جوامع غربي نشان داده شده كه احساسات خوشايند و ناخوشايند در زنان به مراتب از شدت و هيجان بيشتري برخوردار است.
برونگرايي نيز ارتباط زيادي با خوشبختي دارد؛ البته نقش عزت نفس و اتكاء به خود را نيز نبايد ناديده انگاشت. مطالعات نشان داده افراد برونگرا چه به تنهايي زندگي كنند و چه با ديگران و چه در محيطهاي اجتماعي كار كنند، افراد خوشحالتري هستند.
بعلاوه مطالعه بر رفتارهاي ژنتيكي نشان ميدهد سطح احساسات خوشايند و ناخوشايند تا حدي وابسته به ارث و عوامل ژنتيكي نيز است.
افرادي كه داراي خلق و خوي با ثباتتري هستند كنترل بيشتري بر عوامل محيطي و توانايي بيشتري در ايجاد خوشحالي دارند. برخي محققان به اين نتيجه رسيدهاند كه عوامل ژنتيكي در مورد احساسات ناخوشايند قويتر از احساسات خوشايند هستند و افرادي كه به طور ارثي چندان خوشحال نيستند از محيط پيرامون خود تاثيرپذيري بيشتري دارند. با توجه به اينكه عوامل گوناگوني در احساس خوشحالي و خوشبختي فرد دخيل هستند يكي از اين عوامل، جذابيت ظاهري و فيزيكي افراد است و شايد غير قابل تصور باشد، اما ميزان هوش افراد هيچ ارتباطي با خوشبختي آنها ندارد.
از طرفي بايد توجه داشت ميزان خوشبختي فرد با مقايسه و ارزيابي شرايط خود و استانداردهاي معمول جامعه نيز تعيين ميشود. اين استانداردها ميتوانند شامل شرايط روحي گذشته و اهداف و آمال فرد باشند و چنانچه افراد به اين استانداردها رسيده باشند؛ رضايت دروني بيشتري از زندگي دارند. در غير اين صورت احساس خوشبختي را تجربه نخواهند كرد.
به همين دليل ميتوان با جامه عمل پوشانيدن به اهداف يا محدود كردن اهداف و خواستهها به خوشبختي بيشتري رسيد.
تاهل و خوشبختي
تحقيقات حاكي از اين است كه در گذشته افراد متاهل بسيار شادابتر و راضيتر بودهاند، اما براستي چه بر سر
نسل جوان ما آمده؟!
نتايج حاكي از آن بودند كه افراد غير قابل انعطاف نسبت به هر گونه تغيير از جمله ازدواج، واكنشهاي شديد نشان ميدهند و پس از مدتي دوباره به آرزوهاي شخصي خود فكر ميكنند. در واقع كمتر به اين موضوع فكر ميكنند كه با ازدواج بايد <من> تبديل به <ما> شود و تلاش طرفين براي رسيدن به اهداف خانواده و مصلحت خانواده معطوف شود.
يكي از متخصصان روانشناس ميگويد: بديهي است برخي افراد همواره شادتر و راضيتر از ديگران هستند. ميتوان كارهايي انجام داد كه روحيه شادتري داشت، اما آنچه از اهميت قابل ملاحظهاي برخوردار است اين كه عوامل خارجي مانند ازدواج يك جاده طلايي براي رسيدن به اهداف شما ايجاد نميكند، بلكه بايد خوشحالي و رضايت را در درون خود جستجو و در ديد و نگرش خود تغييراتي ايجاد كنيد.
اگر قرار باشد ما فرد ديگري را در زندگي و سرنوشت خود سهيم و شريك كنيم، اما باز هم به تنهايي به تصميمگيري و اجرا بپردازيم. پس اين زندگي مشترك تاثير چنداني بر آينده ما نخواهد داشت. حتي اگر براي مدتي وانمود كنيد كه خيلي خوشحال هستيد اما در افكار خود تغييري نسبت به پيرامون ايجاد نكنيد، پس از مدتي نيروهايي به طور نا خود اگاه شما را به همان چيزي كه فكر ميكنيد باز ميگردانند. براي مثال وقتي در تحقيقات درباره ميزان رضايت و خوشحالي افراد قبل و بعد از ازدواج پرسيده ميشود با تعجب ميبينيم اين ميزان تفاوت چنداني نداشته و در حدود يك دهم درجه فرق كرده است.
حتي زماني كه اتفاق بدي براي افراد رخ ميدهد واكنش منفي نسبت به آن نشان ميدهند، اما پس از مدتي به همان نگرش قبلي خود قبل از اين رخداد ميرسند. به عبارت ديگر حتي افرادي پس از ازدواج از يكديگر جدا شدهاند با گذشت حدود 5 سال به همان وضعيت روحي كه شامل رضايت و ديد مثبت يا منفي و عدم رضايت است، بازميگردند.
آنچه در اين ميان حائز اهميت است اين كه ازدواج ميتواند مجرايي براي آرامش بيشتر و استقلال باشد، اما چنانچه ما همواره موضع خود را حفظ كنيم و بينديشيم كه راه خودمان صحيح است و بهتر از ديگري قادر به انديشيدن و تشخيص مسائل هستيم هرگز نبايد توقع داشته باشيم كه ازدواج باعث بهبود وضعيت ما شود، زيرا حاضر به تجربه راههاي ديگر نيستيم، اما اگر با تمرين اقدام به تغيير افكار و رفتار خود متناسب با تغييرات زندگي كنيم و همواره آماده پذيرش شيوههاي صحيح و امتحان شده باشيم بتدريج رضايت بيشتري پيدا خواهيم كرد. پس به ياد داشته باشيم كه ريشه تمام خوشبختيها و اتفاقات مثبت و خوشحالكننده اطراف در درون خود ماست.
نقش ما در ايجاد خوشبختي
اين كار درست نيست. ممكن است برنده شدن شما در يك قرعهكشي براي مدت زمان كوتاهي موجب خوشحاليتان شود اما چنين اتفاقاتي كه شما هيچ نقشي در آنها نداريد نميتوانند موجب خوشحالي دروني و احساس خوشبختي شما شوند، زيرا ما نياز داريم در اتفاقات ايجاد شده دستي داشته باشيم يا به عبارت ديگر، احساس كنترل بر آنها كنيم. احساس خوشحالي از چنين اموري به مراتب عميقتر و موثرتر است.
نميتوان به طور قطع گفت تعريف خوشبختي در 50 سال گذشته تغيير يافته يا خير؛ اما در اعتقاد افراد به آن و در نتيجه در تفكر روانشناسان تغييراتي نسبت به آن ايجاد شده است.
تحقيقات حاكي از آن است كه جنبهاي ناآشنا از خوشبختي وجود دارد: نياز به نقش و كنترل فرد در وقايعي كه چه خوب و چه بد در زندگي رخ ميدهد. آگاهي از چنين مسالهاي كليد رسيدن به خوشبختي محسوب ميشود.