ماشین چاپ و بزرگ‌سال جدید

باید در دنیای بزرگسالان اتفاقی رخ داده و تغییری حاصل شده باشد، تا مقوله‌ای همچون مقوله «کودکی» بروز کند. و این تغییر و تحول نه تنها باید امری اساسی و قابل توجه بوده. بلکه لازم است دگرگونی‌ها و تطورات اساسی و
چهارشنبه، 25 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماشین چاپ و بزرگ‌سال جدید
 ماشین چاپ و بزرگ‌سال جدید

 

نویسنده: نیل پستمن
برگردان: دکتر صادق طباطبایی




 

باید در دنیای بزرگسالان اتفاقی رخ داده و تغییری حاصل شده باشد، تا مقوله‌ای همچون مقوله «کودکی» بروز کند. و این تغییر و تحول نه تنها باید امری اساسی و قابل توجه بوده. بلکه لازم است دگرگونی‌ها و تطورات اساسی و گسترده‌ای را با قابلیت‌های جدید موجب گردیده باشد. از جمله این‌که باید مفهوم جدیدی از بزرگسالی را عرضه کند. در جریان سده‌های قرون وسطی، پاره‌ای تحولات اجتماعی، تغییراتی را پدیدار ساخت و یک سلسله اختراعات مهم و قابل توجه نیز صورت گرفت؛ از جمله ساعت مکانیکی اختراع شد. در مقیاس زندگی اجتماعی طاعون فراگیر شد. ولی هیچ کدام این‌ها تغییری در مفهوم «کودکی» و نگرش نسبت به «کودک» را باعث نشد. در اواسط سده پانزدهم یک چنین تطوری حاصل آمد. دستگاه چاپ با صفحات پرس کلیشه‌ها و قالب چاپی اختراع شد.
در این فصل از کتاب نشان داده خواهد شد که چگونه صنعت چاپ، به نمادی بدل گشت و تحولی را فراروی بشر قرار داد که در اثر آن، ضرورت بازنگری در مفهوم بزرگسالی پدیدار شد. مفهومی از بزرگسالی، که درآن، کودک و خردسال جایگاهی نداشت و دنیائی برای بزرگسالان ترسیم کرد که کودکان در درون آن نمی‌گنجیدند. برای کودکان نیز جهانی دیگر با ضابطه‌ها و معیارهای دیگری خلق شد. این جهان را «دوران کودکی» نام نهادند.
لااقل هفت شهر مختلف، خود را مدعی جایگاه مخترع ماشین چاپ می‌دانند و البته هر کدام نیز ابداع این دستگاه را به فرد دیگری نسبت می‌دهند. این منازعه خود دلیل بارزی است بر تأثیر بسیار شگفت‌آور و گسترده این اختراع. این دستگاه تلاش برای اشتهار و موفقیت و رشد و تکامل فردی را نیز به مراتب افزونی بخشید.

الیزابت ایزنشتاین (Elisabeth Eisenstein):

در کتاب «ماشین چاپ بمثابه عاملی برای تغییر و تحول» می‌نویسد: «این تصادفی نیست که اختراع چاپ به بروز رقابت‌های فراوان در بین مدعیان حاکمیت منجر شد» (1) چرا؟ زیرا که تداوم بخشیدن به یک کلام ابراز شده یا ضبط و ثبت کردن یک ماجرا، مفهوم حوزه فردیت و استقلال شخص را گسترش داد و بدان تعمیق بخشید. نظریات فردی، گفتار و اعمال انسانی دیگر محو نمی‌شد و این امکان را داشت که از حیطه زمان و مکان فراتر رود. هم چنان که اختراع ساعت مکانیکی ماشین زمان لقب گرفت، دستگاه چاپ نیز «ماشین زمان» شد، با همان قدرت و توانائی و نیرو و اراده تغییر، که زمان را به اسارت درآورد و از این راه در حوزه‌های خودآگاهی بشر نفوذ کرده آن را متحول و متطور ساخت. اگر اختراع ساعت، مفهوم ازل و ابد را به قول مامفورد (Lewis Mumford) عوض کرد و زندگی جاوید را از حوزه اهداف پاره‌ای انسان‌ها خارج ساخت، ماشین چاپ مجدداً ابدیت و جاودانگی را مفهومی نو بخشید و «حال» را به «همیشه» پیوند داد؛ هویت فردی را در قالب یک اثر و یک مکتوب جلوه‌گر ساخت؛ صدای یک فرد و طنین آن از دیواره‌های حال و زمان عبور کرده، به آینده و «همیشگی» متصل گشت.
هیچ کس نمی‌داند، مخترع رکاب و زین اسب کیست؟ مخترع دکمه لباس یا حتی عینک را کسی نمی‌شناسد، زیرا در قرون وسطی ابتکار فردی و هویت شخصی هرگز مورد سؤال و مورد توجه نبود. آن‌چه را ما امروز از واژه «نویسنده» منظور می‌کنیم در قرون وسطی و قبل از اختراع صنعت چاپ، در جائی نمی‌بینیم. هیچ کس بهتر از بوناون تورا (Bonaventura) اوضاع آن روزگار را توصیف نکرده است. او می‌گوید که در سده سیزدهم، چهار نوع روش و نیز چهار گروه برای ایجاد کتاب و مطلب مکتوب وجود داشت و می‌افزاید:
«کسی به نگارش اثر فرد دیگری می‌پردازد، بدون آنکه کلمه‌ای یا عبارتی را از آن حذف یا بدان اضافه کند، چنین کسی را «رونویس» یا «نسخه‌بردار» می‌گفتند؛ اگر کسی اثری را از فرد دیگری به نگارش درمی‌آورد و مطالبی را از فرد دیگری بدان می‌افزود به او «روشنگر» گفته می‌شد؛ «مفسر» به کسی گفته می‌شد که مطلبی را از دیگری اخذ می‌کرد و از خود نیز مطالبی در توضیح و تبیین مطلب بدان اضافه می‌کرد. در حالی که اصالت و اولویت با مطلب اصلی می‌بود؛ و بالاخره «مؤلف» یا «مصنف» به کسی اطلاق می‌شد که به مطالب خود، مطلبی را از دیگران می‌افزود و با این کار قصد تبیین و استدلال مطالب خود را داشت». (2)
اظهارات بوناون تو را نه تنها توصیف‌گر یک اثر مکتوب به مفهوم مدرن و امروزی آن نیست، بلکه نشان از آن نیز دارد که مراد از «نویسنده» کسی است که به عمل نگارش و روی کاغذ آوردن مطلب می‌پردازد. در یک فرهنگ نسخه برداری مؤلف یا صاحب نظر، جایگاهی ندارد و ذکری از او به میان نمی‌آید. هر کس که قدرت و سواد نوشتن را داشته باشد و به رونویسی یا نسخه‌برداری یا نگارش مطلبی اقدام می‌کرد، نه تنها مرتکب خطای نگارشی می‌شد، بلکه آزاد بود که به میل و سلیقه خود، مطالبی را حذف یا اضافه کند، موضوعی را تلخیص یا تشریح کند؛ عبارات و مفاهیمی را برجسته کرده و یا در درجه دوم اهمیت قرار دهد؛ هرگونه که لازم می‌دانست به دخل و تصرف می‌پرداخت. حتی در یک اثر قابل احترام و مورد علاقه اشراف انگلیسی به نام ماگناکارتا (Magna Charta) که حداقل سالی دو بار روخوانی می‌شد، در سال 1237، آنقدر تفاوت میان نسخ وجود داشت که بحث و مجادله بر سر صحت هر یک از هفت نسخه موجود زبان به زبان و دهان به دهان می‌گشت. (3)
بعد از ظهور کتاب و رواج آثار چاپی، رفته‌رفته این سؤال مطرح و اعتبار یافت که چه کسی، چه اثری را نوشته یا تألیف کرده است، مانند دوران قبل که گفته می‌شد چه کسی، چه کاری را انجام داده است. دنیای بعد از اختراع ماشین چاپ، دنیائی شد که دوام می‌یافت و لذا کوشش برای ماندگار کردن نام و نشان شخصی، دارای ارج و منزلت اجتماعی گردید. رقابت‌ها در این میدان آغاز شد. چه یوهان گوتنبرگ (Johann Gutenberg) را مخترع ماشین چاپ به حساب آوریم و چه افراد دیگری را که مدعی این اختراع هستند. از جمله پتر شوفر (Peter Schoffer) یا یوهان فوست (Johann Fust) را که دو تن از شرکای گوتنبرگ در کارخانه شیره انگورگیری او بودند و یا لاورنس کاستر (Laurens Coster) و نیکلاوس ینسون (Nicolas Yenson) (4) را و این‌که مدال افتخار اولین را بر سینه‌ی کدام یک از آنان بیاویزیم، یک اصل را بدیهی و مسلم باید دانست و آن: هنگامی که گوتنبرگ اعلام کرد کتابی را به چاپ رسانده است. بدون استفاده از قلم و نی و پر و دیگر ابزار نگارش رایج در آن روزگار، بلکه از شابلون‌ها و استامپ و صفحه پرس با نظم و همآهنگی زیبا و یکنواخت بهره گرفته است، هرگز تصور نمی‌کرد که ماشین و دستگاه ابتکاری و اختراع او انقلابی عظیم و پرقدرت را آغاز و به جریان انداخته و با نصب تابلوئی بر دیواره‌های تاریخ، پایان قرون وسطی را اعلام کرده است. (5) تاریخ‌نگاران و مفسرین، اغلب بدین حقیقت اعتراف کرده‌اند و از همه زیباتر می‌رُن ژیلمور (Myron Gilmore) در کتاب «دنیای اومانیسم»: «اختراع ماشین چاپ با صفحات دوار و حروف یکدست، بزرگترین و عمیق‌ترین انقلاب معنوی را در تاریخ مغرب زمین باعث شده است، انقلابی که دامنه‌های آن و بازتاب شعاع آن دیر و یا زود تمامی جنبه‌ها و زمینه‌های حیات بشری را دگرگون خواهد ساخت... (6)

هارولدای نیس (Harold Innis) :

معتقد بود هرگونه تغییر و تحولی در سیستم و تکنیک ارتباط جمعی، سه تغییر و دگرگونی را قهراً موجب خواهد شد: ساختار علائق و سلائق (موضوع تفکر و اشیائی که مورد توجه قرار می‌گیرند) تغییر می‌یابد، ویژگی نمادها و ارزش‌ها متحول می‌شوند (اسباب و ابزارهائی که به کمک آن‌ها اندیشه شکل می‌گیرد و فکر ساخته می‌شود) و بالاخره دگرگونی در ذات و محتوای جمع و جماعت و مآلاً تغییر بنیادین فرهنگ و خصلت جمعی اجتماع. (7)
عنایت به این آموزش و نظریه‌ی‌ای نیس، روشن می‌سازد که چگونه اختراع ماشین چاپ و بدنبال آن رسانه‌ی نوشتاری به عنوان یک ابزار مهم ارتباط جمعی، مقوله «کودکی» را مجدداً پدیدار ساخت و پرداختن به «دوران کودکی» و شاخصه‌های طفولیت را محور توجهات جامعه‌ی نوین قرار داد.
برداشت و اظهارات‌ای نیس را می‌توان به زبانی ساده‌تر چنین عرضه داشت: هر تکنیک و ابزار صنعتی، دارای محتوا و خصلتی درونی می‌باشد و گاه افق‌های متعددی را فراروی انسان قرار می‌دهد. افق و منظری که چه بسا موردنظر مخترع آن نبوده و بدان منظور و هدف، آن را نیافریده است. بعنوان مثال، نمی‌دانیم که در ذهن و اندیشه گوتنبرگ چه می‌گذشته است که دستگاه افشره آب انگور و صفحه پرس آن را به ماشین چاپ تبدیل کرده است، ولی آن‌چه مسلم است منظور وی رشد اندیشه‌ی اندیویدالیسم و مکتب فردگرائی و نیز کاهش اقتدار و شکستن سلطه‌ی انحصاری کلیسای کاتولیک نبوده است. این حقیقت تنها به گوتنبرگ و اختراع او منحصر نمی‌گردد. تمامی مخترعین دستگاهی را به منظور خاصی یا برای اهداف معینی ابداع می‌کنند، ولی همین که ماشین یا دستگاه مزبور وارد بازار شد و جنبه عام به خود گرفت، غالباً مانند «انسان آزمایشگاهی» فرانکن اشتاین (Franken Stein) از کنترل خارج شده و ایده و کاربرد ذاتی خود را نمایان می‌سازد (فرانکن اشتاین، در یک فیلم تخیلی، انسانی را از اجزاء و اندام‌های مختلف ترکیب کرده و بعد از طی مراحل مختلف آزمایشگاهی، او را حیات بخشیده وارد جریان زندگی می‌سازد. کمی بعد از آغاز به کار، این انسان عنان از کف مخترع یا خالق خود می‌رباید و فاجعه در پی فاجعه و حادثه در پس حادثه می‌آفریند. نیروئی عظیم در جثه و اندام‌های او ظاهر گشته، او را به انجام کارهائی قادر می‌سازد که انسان‌های معمولی توان آن را ندارند – م). ابتدا با شگفتی و در عین حال رضایت‌مندانه در می‌یابیم که حوزه‌ی کاربردی آن گسترش یافته است. بعد از مدتی با حیرت و سرانجام با وضوح تمام می‌بینیم که ورود آن ماشین یا دستگاه، نه تنها در محدوده منظور، نافذ و مؤثر می‌باشد، بلکه خارج از میل و اراده ما، عادات و سلوک و خلق و خو و بالاخره روش و سیستم تفکر و اندیشه ما را نیز متغیر و دگرگون ساخته است.
دستگاهی می‌تواند برداشت و درک ما را از مفهوم زمان دگرگون کند، نظیر ساعت مکانیکی. ابزاری دیگر تصور و دریافت ما را از مفاهیم مکان و مسافت و فاصله بکلی متحول می‌سازد، مانند تلسکوپ. حروف الفبا و تکنیک نگارش، تغییری بنیادین در مقوله‌های دانش و دانستنی‌ها، تفکر و تدبر ایجاد می‌کند؛ و حتی فرهنگ و تمدن دیگری خلق می‌کند. یک اختراع صنعتی حتی می‌تواند در کاربرد فیزیولوژیک بدن ما شرایط نوینی ایجاد کند و رهائی ما را از اسارت کهولت و اقتضائات آن محقق سازد، همچون عینک، سمعک، باطری قلب و نظایر آن‌ها. (امروزه استفاده از ادوات الکترونیکی در خدمت ناشنوایان قرار گرفته و به پاره‌ای از ناشنوایان قدرت شنیدن بخشیده است. پروفسور سمیعی، جراح و طبیب بسیار برجسته ایرانی در دانشگاه هانور – آلمان – سال گذشته با انجام یک عمل جراحی بر روی گوش یک دختر ناشنوای جوان آلمانی و کارگذاردن یک الکترود بسیار کوچک در گوش او، جهان ساکت او را دگرگون ساخت و با این عمل جسورانه، شاخه جدیدی در جراحی اعصاب و جهان پزشکی بنام «نوروبیونیک» (Neurobionik = مرکب از کلمات، عصب، بیولوژی و الکترونیک خلق کرد – م). مثال و نمونه برای حقیقت و واقعیت فوق از حد و شمار بیرون است.
جیمز کاریز (James Careys) گامی جلوتر نهاده، جسورانه اظهارنظر می‌کند: «بالاخره بدان‌جا کشانده می‌شویم و روزی متوجه خواهیم شد که ساختار حوزه خودآگاهی و وجدان اجتماعی ما دگرگون شده است؛ آن هم براساس و برمبنائی که مورد توقع اقتضائات و مبتنی بر ایجابات نظام ارتباط جمعی و تکنولوژی مربوط به آن بوده است، به طوری که همه وجود خود را در خدمت چیزهائی قرار داده‌ایم که خود خلق کرده‌ایم و سر اطاعت بر آستان مخلوقی از خود گذارده‌ایم که قرار بود خدمه ما باشد.» (8)
آثار و تبعات تکنیک و تکنولوژی غیرقابل پیش‌بینی است، اما اجتناب‌ناپذیر نیست. اغلب اتفاق افتاده است که «عفریت‌های فرانکن اشتاین» خلق شدند. همین که بیدار شدند و به راه افتادند، مشاهده کردند که غریبه‌ای در زمان و عنصر نامطلوبی در مکان هستند، لذا مجدداً به خواب رفتند.
در اوائل سده‌ی هشتم میلادی انگلوساکسون‌ها، رکاب اسب را می‌شناختند، اما آن‌قدر هوش و ابتکار نداشتند که بتوانند از امکانات و فوائد بالقوه‌ی آن استفاده کنند. اما فرانک‌ها هم رکاب را می‌شناختند و هم توانستند با بهره‌گیری از آن به شیوه‌هائی نوین در جنگ‌آوری و سوارکاری دست یازند و هم با استفاده از دیگر ویژگی‌های آن رفته‌رفته نظام جدیدی در جامعه و اقتصاد جمعی و زندگی اجتماعی پدیدار سازند: نظام فئودالیته. (9)
هم‌چنین تردیدی نباید داشت که کره‌ای‌ها و قبل از آن چینی‌های اعصار گذشته، علامات نوشتاری سربی را می‌شناختند و از هوش و ابتکار ابداع دستگاهی برای پرس (چاپ) بهره‌مند بودند، آن هم مدت‌ها قبل از گوتنبرگ و اختراع او، ولی آن‌چه آن‌ها نداشتند، یک سیستم حروف الفبای متحرک و فلزی که به مدد آن بتوانند به حروفچینی بپردازند و به امکان چاپ انبوه دست یابند. از این رو دستگاه پرس آنان بعد از مدتی «بخواب رفت» و از صحنه حذف گردید، تا گوتنبرگ مجدداً آن را بیدار کرد.
آزتک‌ها (Azteke)‌ نیز قومی بودند که چرخ را شناختند و از آن فقط در پاره‌ای اسباب‌بازی‌های خاص کودکان بهره گرفتند ولی معلوم نیست که چرا امکانات بالقوه آن را به همان حد، محدود ساختند، و لذا رفته‌رفته از بکارگیری آن خودداری کردند.
این نمونه‌ها خود از سوی دیگر نشان از آن دارد، که ایده ذاتی یک تکنیک و ایجابات و اقتضائات آن الزاماً نباید موجبات دگرگونی‌های اساسی را در یک جامعه فراهم سازد.
لاین وایت (Lynn White) به بیان دیگری به این واقعیات می‌پردازد: «به میزانی که شعور و قدرت درک ما از تحولات صنعتی و روند تکامل آن بیشتر می‌شود، بیشتر درمی‌یابیم که هر ایده جدید و هر ابتکار و ابداع نوینی، فقط باب یا دریچه‌ای را به سوی ما باز می‌کند، اما هرگز ما را مجبور نمی‌کند از آن باب وارد شویم یا از آن دریچه به خارج بنگریم. قبول یا رد یک اختراع یا یک پدیده صنعتی و یا حتی میزان رد یا قبولی آن در بهره‌گیری از تمامی امکانات بالقوه آن، بستگی کامل دارد به شرایط جامعه و میزان رشد و تعالی آن و نیز دورنگری و میزان درایت رهبران و مدیران آن و بالاخره به طبیعت و ذات و حوزه کارآئی آن مقوله.» (10)
در مورد ماشین چاپ گوتنبرگ می‌دانیم که فرهنگ اروپائی در آن زمان، آماده پذیرفتن تمام عیار آن بود. اروپای آن زمان نه تنها صاحب یک سیستم دو هزار ساله‌ی الفبا برای نگارش بود، بلکه وارث آثاری فخیم و فراوان از دست‌نوشته‌هائی بود که گوئی لحظه‌شماری می‌کردند، به چاپ و تولید انبوه رسند. اروپائیان در آن دوره، نه تنها با تولید کاغذ آشنائی داشتند بلکه حتی نزدیک به دویست سال بود که به تولید آن مشغول بودند. گرچه بخش عظیمی از جامعه و قشرهای گوناگون آن، خواندن و نوشتن را نمی‌دانستند، اما بودند افرادی که قادر به رونویسی بوده و به کار استنساخ اشتغال داشته و لذا می‌توانستند به تعلیم آن نیز بپردازند.
جهش‌های گسترده‌ی علم و دانش در سده‌ی سیزدهم و شناخت دوباره ارزش و منزلت خرد و اندیشه‌ی اروپای باستان، اشتهای اروپائیان را به چاپ کتاب و به کتاب‌خوانی روزبه‌روز زیادتر می‌کرد. رشد روزافزون بازرگانی و آغاز کمی و کیفی رو به تزاید اختراعات و اکتشافات جدید و گسترش تلاش‌های همه جانبه علوم و معارف، نیاز مردم و جامعه را به مطالب نو و قابل اعتماد و دارای مأخذ و مدرک و نیز ضرورت دستیابی به متون استاندارد برای قراردادها و مقاوله‌نامه‌ها و اسناد و فرم‌های راهنما و هم‌چنین به نقشه‌ها و کارت‌های جغرافیائی... را روزبه‌روز بیشتر می‌کرد.
به طور کلی می‌توان گفت، که شرایط روشنفکری اروپا در اواسط سده‌ی پانزدهم میلادی از نیاز مبرم آن جامعه به صنعت چاپ حکایت می‌کند و از همین‌جا می‌توان به این واقعیت پی برد که چرا در اقصی نقاط جهان و این‌جا و آن‌جا، افراد مختلفی درصدد ابتکار و اختراع دستگاهی برای پاسخ‌گویی به آن نیاز فرهنگی و اجتماعی بودند. اگر بخواهیم از عقیده لاین وایت بهره‌مند شویم، می‌توانیم بگوئیم که، اختراع ماشین چاپ برای اروپائیان دری را به روی جهانی باز کرد که مدت‌ها در انتظار آن بودند و از این رو تمامی اروپا با تمامی فرهنگ خود، با یک گام به درون آن پای گذارد.
شناخت امکانات و توانائی‌های بالقوه ماشین چاپ، هوش چندانی را نمی‌طلبد. کمتر از پنجاه سال از اختراع آن، بیش از 8 میلیون نسخه کتاب به چاپ رسیده بود. در سال 1480 میلادی در 110 شهر شش کشور اروپایی، چاپ خانه‌های بزرگی دایر بودند و از جمله آن‌ها، پنجاه کارگاه بزرگ چاپ در ایتالیا، «در سال 1482، شهر وندیگ (Venedig) به پایتخت جهانی کتاب شهرت یافته بود و آلدوس مانوتیوس (Aldus Manutius) به یقین، پر کارترین دست‌اندرکار چاپ در تاریخ مسیحیت به شمار می‌رفت. بر سر در کارگاه او این جمله به چشم می‌خورد: اگر مایل به دیدار آلدوس هستی، بشتاب، زیرا که وقت زیادی ندارد و تحت فشار می‌باشد؛ که واژه‌ی تحت فشار، کنایه از کاغذهای میان دو لایه‌ی پرس دستگاه چاپ می‌باشد. نیمی از کارگزاران چاپخانه آلدوس را پناهندگان یا مهاجران یونانی تشکیل می‌دادند، به طوری که در سال 1515 که سال وفات او است، تمامی آثار مؤلفان و مصنفان و صاحبان خرد و اندیشه یونان ترجمه و به چاپ رسیده بود.» (11)
زمانی که آلدوس رخت از این جهان بربست، رواج صنعت و ابزار چاپ، زمینه را برای ظهور صنعت ژورنالیسم و بروز اولین ادبیات انتقادی، تهدید و تحریک‌آمیز و معترضانه و نیز شروع و رواج اولین تولیدات انبوه و چاپی تصاویر و مطالب جنسی (پورنوگرافی) و ادبیات سکسی، فراهم ساخته بود. پایه‌گذار اولیه رواج این سه مقوله پی‌یترو آردتینو (Pietro Aretino) بود (12). او که از قشرهای پائین اجتماع برخاسته بود، این شم تیز و این هوش ویژه را داشت که بفهمد، دستگاه چاپ و صنایع وابسته آن، زمینه را برای تأثیرات گسترده در مقیاس جامعه و افکار عمومی، بسیار فراهم ساخته است. از این‌رو، دست به کار ایجاد اولین روزنامه شد. تا قبل از او، اگر از پاره‌ای نوشته‌ها و آثار محدود، از جمله تعالیم سنت آگوستینوس (St. Agustinus) چشم‌پوشی کنیم، به نوشته و اثری بر نمی‌خوریم که در آن عقاید و نظرات یک فرد نشر یابد و در اختیار افکار عمومی قرار گیرد، لذا می‌توان آرتینو را بنیانگذار ادبیات روزنامه‌ای و ژورنالیستی دانست، که با رواج آن، عقیده و آراء فردی در هر زمینه، به جامعه و افکار عمومی عرضه می‌گردد، و زبان و رسم انتقاد و رسوم تحلیل و تفسیر همگانی شده و از «صدا و زبان» جمع و جماعت، سخن گفتن، تولد می‌یابد. هم‌چنین تا قبل از آرتینو (Aretino) ادبیات نوشتاری به سبکی، که نویسنده‌ای جمع و جماعت را مخاطب خود قرار دهد و یا مطلب و نظریه‌ای را به اطلاع کسانی برساند که تا قبل از آن تاریخ، یا در جهان تخیلات او حضور داشتند و یا در اجتماع و محفلی حاضر بودند و به سخنان شفاهی گوینده گوش می‌دادند، وجود نداشت. (13) آرتینو (Aretino)، بدون آن‌که از کسی فراگرفته باشد – تا آن روزگار کسی وجود نداشت که بخواهد او را تعلیم دهد – بلافاصله به میدان آمد و با زبانی تند و ناخوشایند –و گاه آمیخته با دشمنام و استهزا – به جنگ علما و روحانیون رفت و با نشر مطالبی تحریک‌آمیز و گاه مجهول و اغلب مشحون از افترا و پرده‌دری، علم مبارزه با خرافات مسیحی را برداشت. او به خلق نوعی از ادبیات افشاگرانه پرداخت که اوج و شکوفایی آن را امروزه رسم و راه پذیرفته شده و رایج روزنامه‌نگاری می‌دانیم. راه و روش او در اعلان خبرهای مهم و باصطلاح داغ و نو و نحوه جمله‌پردازی‌های کوتاه و گویای وی، او را به جایگاهی بالا از اشتهار و ثروت رساند. در همان دوران فعالیت انتشاراتی‌اش بود که به «شلاق بر گُرده شاهزادگان» معروف شد؛ و شهروندی شد از دنیای رنسانس.
اگر آثار آرتینو، جنبه‌های نیشدار و ناخوشایند ادبیات نوین ژورنالیستی نشان می‌دهد که توده‌های انبوه ولی نامرئی، مخاطب قرار می‌گیرند، در عوض در آثار مونتاین (Montaignes) روی دیگر سکه را شاهد هستیم. مونتاین در سال 1533، زمانی متولد می‌شود که آرتینو چهل و یک ساله بوده است و روش و اسلوبی را خلق و ارائه داد که براساس آن، هرکس می‌توانست، کاملاً مشهود و واضح، با تمامی مخاطب‌های نامرئی و حتی انسان‌های بعد از زمان خود با اطمینان خاطر، صریح و بی‌پروا، آراء و عقاید فردی خود را در میان بگذارد. او روشی را آفرید که برای انسان فردگرایی که در نظام اندیویدالیستی آن روزگار می‌زیست، به همان اندازه جذاب و مؤثر بود که قصائد و داستان‌های منظوم برای قشرهای وسیع و گوناگون اجتماع. شرح سرگذشت‌ها و ماجراهای زندگی فردی با سبک و سیاقی که بکلی از داستان‌های تاریخی و افسانه‌های جمعی رایج، متمایز بود، از شیوه‌های ابداعی او به شمار می‌آید. با وجود همه این نوآوری‌ها، آثار مونتاین با همه ذکاوت و خوش‌طبعی که از وجود او تراوش می‌کرد، بیشتر در مدح و بزرگداشت خود او و در خدمت هوی و هوس‌ها و پیشداوری‌های شخصی او بود تا در خدمت تکریم و تجلیل از جمع و جماعت. هنگامی که نورمان مایلر (Norman Mailer)، چهارصد سال بعد رساله‌ی «تبلیغ برای خودم» را نوشت، از راه و روشی پیروی می‌کرد که مانتاین ابداع کرده بود و به همین دلیل هم به «نویسنده محاسن خویش و ستایشگر خود» شهرت یافت؛ به شخصی که خود را محور توجهات خود قرار داده است و نه مسائل و علائق جمع را. زمانی که مارشال مک‌لوهان با روش طنزآمیز خود نوشت: «اختراع ماشین چاپ و سپس رواج ژورنالیسم، زبان ملی را به عنوان ابزاری هم چون میکروفون و بلندگو، در اختیار افرادی قرار داد تا صدای خود را به گوش بقیه برسانند» (14) منظور او فقط آرتینو و مونتاین نبود، بلکه ربلای (Rebelais) نیز بود، که در خودستائی و تمجید از خویشتن، گوی سبقت را از لاف‌زنان هم عصر خود ربوده بود؛ او در معرفی یکی از آثار خود نوشته بود: تعداد نسخه‌هایی که از این اثر در طول دو ماه به فروش رفته است از مجموعه فروش نسخ تورات و انجیل در ده سال گذشته بیشتر بوده است. (15) این لاف و خودستائی موجب گردید تا به بی‌دینی و انکار خداوند و خروج از کلیسا متهم گردد؛ از نوع همان اتهامی که در روزگار اخیر متوجه جان لنون (Jahn Lennon) شد، زمانی که اظهار داشت، بتیل‌ها، از نفوذ و اعتبار بیشتری نزد مردم برخوردار هستند تا [حضرت] عیسی. نکته‌ای که از این مطالب مورد نظر است و هسته اصلی بحث را شکل می‌دهد، این است که به قول الیزابت ایزنشتاین: «فرهنگ دست‌نویسی قبل از ظهور چاپ، مانعی برای بروز و ظهور خودستائی و خودمحوری بود، این مقوله را صنعت چاپ و رواج ادبیات مکتوب و روزنامه‌ای برپا ساخت و قید و مرزها را از دست و پای آن باز کرد». (16) در حالی که رشد و رواج صنعت چاپ، احساس خودآگاهی را در نویسندگان روزبه‌روز بیشتر و عمیق‌تر می‌کرد، در خوانندگان نیز همین حالات و احساسات را پدیدار می‌ساخت. تا قبل از گسترش ادبیات چاپی، هر مقوله دست‌نوشته‌ای که در جمع یا جماعتی عنوان می‌شد، از روش‌های فرهنگ شفاهی پیروی می‌کرد، یعنی این‌که فردی مطلبی را با صدای بلند قرائت می‌کرد و دیگران به استماع آن می‌پرداختند. (17) مخاطب‌های یک نسخه دست‌نوشته، انسان‌های حاضر و فعال در یک اجتماع بودند، در حالی که صنعت چاپ، مخاطب‌ها را به خوانندگان ساکت و مجزا و جدا از هم بدل ساخت و سنت نوینی پایه‌ریزی شد؛ که طی آن مخاطب یک مطلب چاپ شده و هم‌چنین عکس‌العمل او، از چارچوب اجتماع و جمع و جماعت فاصله گرفت. خواننده یک کتاب چاپ شده – که افراد فراوان‌تری را مخاطب خود دارد – با بهره‌گیری از قدرت تفکر و اندیشه خود، به گوشه‌ای جهت مطالعه پناه برد و آن‌چه از جمع و جماعت می‌طلبید، عدم حضور و لااقل سکوت و آرامش بود. نویسنده و نیز خواننده‌ی مخاطب او هر دو در گوشه‌ی خلوت به گفت و شنود پرداختند، با این امر، خواندن یک کتاب چاپی، نیازی به حضور در اجتماعی نداشته و همچنین یک کار جمعی تلقی نمی‌گردد.
بدین ترتیب رواج کتاب و صنعت چاپ، در دو سوی ارتباط میان نویسنده و خواننده، دنیایی را ساخت که در آن، تمایلات و تعلقات فردی محوریت عام یافت. با این مطلب در حد و بیان آن نیستم که مدعی شوم صنعت چاپ، موجب بروز مکتب فردگرایی یا اندیویدالیسم گردید، بلکه می‌خواهم بگویم که به این مکتب ساختاری پذیرفته شده و متعارف بخشید که هم جسم و هم‌روان دو طرف این ارتباط را تحت تأثیر قرار داد.

لئولُوِنتال (Leo L"owenthal): می‌نویسد: «به راحتی می‌توان ادعا کرد که پس از دوران رنسانس تا به امروز، فلسفه و نگرش غالب به طبیعت انسانی را این استنباط و دریافت شکل می‌دهد که، هر فرد و هر انسانی، برای خود یک «فرد مستقل» و یک «وجود خاص» است که اصالت وجودی او را تلاش و کوشش برای حفظ شخصیت و منش فردی او، در مقابل ایجابات و توقعات جمع و جماعت تشکیل می‌دهد، و در واقع اهتمام شخص برای اثبات منش و شخصیت خود اوست که «اصالت او» را از «هویت جمعی»‌اش نمودار می‌سازد.» (18)

با عنایت به اظهارات ای‌نیس که، هر تکنیک ارتباط جمعی، ساختار علائق ما را دگرگون می‌سازد، می‌توانیم بگوئیم که، صنعت چاپ، وجود ما و شخصیت ما و هویت فردی ما را به عنوان موجودی مستقل از جمع و جماعت، موضوع تفکر و اندیشه ما قرار داده است و نیز محتوای بیان و اظهارات ما را شامل شده است. و همین تحکیم احساس هویت مستقل در درون ما و شخصیت فردی ما است که در واقع نطفه «دوران کودکی» را منعقد کرده و نمو آن را باعث گشته است. صد البته که فرهنگ «کودکی» یک شبه خلق نشد، بلکه نزدیک به دویست سال طول کشید تا به مرحله‌ای رسید که جزئی جداناپذیر و انکارناشدنی از فرهنگ و تمدن مغرب به زمین گردید. و این مهم پدید نمی‌آمد اگر این برداشت که، هر هویت مستقل فردی، دارای ارزش و اعتباری است که بازتاب خود را در جمع و جماعت می‌یابد، نهادینه نمی‌شد. زیرا در حالی که تفکر «اصالت فردی» شکل می‌رفت، ممکن نبود ارزش و اعتبار آن را برای خردسالان و کودکان نادیده انگاشت، بطوری که بی‌اعتنایی به حیات کودک و بی توجهی به زندگی او رفته‌رفته از سده‌ی هیجدهم میلادی به بعد کم‌رنگ شد و به قول آریز تصور و اعتقاد به این که مرگ کودک، یک «فقدان جبری» است، از میان رفت. نباید فراموش کرد که در اواخر سده‌ی شانزدهم، ذکر نام کودکان فوت شده از یک خانواده، بر روی سنگ مزار والدین او حک می‌شد، همین حداقل هم نشان از آن دارد که زندگی یک انسان، ولو کودک، چندان هم فاقد ارزش نبوده است.
البته مکتب فردگرایی و اصالت فردی به تنهایی نمی‌توانست «دوران کودکی» را نهادینه سازد، بلکه این امر مستلزم مبنا و پایه‌ای بود که قهراً و مآلاً انسان‌ها را به دستجات و گروه‌هایی جدا از هم تقسیم کند. گرچه همین جا هم شاخصه و ویژگی دیگری رخ می‌نماید که من آن را «شکاف دانش» می‌نامم. در توضیح این مطلب باید بگویم که، نزدیک به پنجاه سال از ظهور و رواج صنعت چاپ نگذشته بود که این تکنیک ارتباط جمعی، عامل شکوفایی تمدن و فرهنگ اروپایی گردید و در عین حال وسیله‌ای شد که شکافی پدیدار گردد، میان کسانی که سواد خواندن داشتند و کسانی که از آن بی‌بهره بودند. در حالی که دسته اخیر در حال و هوا و اندیشه و تصورات قرون وسطایی می‌زیستند، دسته و گروه نخست، به جهان تازه‌ای از حقایق و مفاهیم و دانستنی‌ها گام نهادند. با گسترش چاپ کتاب، موضوعات قابل گفتگو و قابل فراگیری سریعاً رشد یافت و غالباً هم در قالب کتاب و یا هر نوع نوشته چاپی دیگر دست به دست گشت. لوئیز مامفورد (Lewis Mumford) این دوران را چنین توصیف می‌کند: «بیش از هر وسیله دیگری، کتاب چاپی، انسان‌ها را از اسارت و حاکمیت زمان و مکانی که در آن می‌زیستند رهایی بخشید... شرح یک ماجرا یا یک واقعه که به چاپ می‌رسد اثری به مراتب بیشتر از خود حادثه یا واقعه برجای می‌گذارد... رفته‌رفته «وجود» داشتن برابر شد با به چاپ رسیدن و منتشر شدن و بالاخره دانایی مترادف شد با بهره‌گیری از کتاب» (19)
غالب مطالب آن کتاب‌ها در آن دوران، عبارت بود از دستورالعمل‌هایی برای زندگی روزمره و اصول راهنما و راه و رسم کارهای حرفه‌ای، آموزش مربوط به کوره‌های ذوب فلز و ریخته‌گری، اصول و مبانی گیاه‌شناسی و کشاورزی، زبان و ادبیات و بالاخره، رسم و رسوم و آداب معاشرت و رفتار اجتماعی و نیز تربیت و روش مداوای بیماری‌های اطفال. کتاب اطفال (Booke of Children) اثر توماس فایر (Thomas Phaire) در سال 1544، اولین کتابی به شمار می‌آید که یک نفر انگلیسی درباره بیماری‌های اطفال تألیف کرده است. گرچه قبل از او پائولو باگلاردو (Paolo Ballegardo) ایتالیائی در سال 1498 کتابی در این باب منتشر کرده بود ولی اهمیت و اعتبار و گستردگی مطالب کتاب فایر را نداشت. فایر در کتاب خود به روش‌های بهتر نگاهداری کودک، از جمله حلقه‌ای برای گاز گرفتن کودکی که در حال دندان درآوردن است و از این قبیل توصیه‌ها و نیز فهرستی از بیماری‌هائی که با درد و گرفتگی عضلانی همراه است و شماری از بیماری‌های عفونی از قبیل عفونت در اندام‌ها و ارگان‌های حسی و عصبی، مننژیت، خارش پوست، کبودی زیر چشم، مالش‌های روده و معده، کولیت‌های ماهیچه‌ای و هم‌چنین حالات روانی مانند رویاهای وحشت‌انگیز و ناآرامی در خواب را به تفصیل تشریح کرده و راه‌های علاج را پیشنهاد داده بود. (20)
رواج کتاب در مورد بیماری‌های کودکان و نیز در باب اصول تربیت و پرورش کودک نشانه‌هائی است از توجهاتی که یکصد سال بعد از ظهور صنعت چاپ نسبت به کودک رفته‌رفته شکل گرفته بود. از همه مهمتر این واقعیت است که اختراع ماشین چاپ، رشد و تکاملی را پی افکند که امروزه از آن به «انفجار دانش» تعبیر می‌کنیم. حال شرایطی فراهم شده بود که یک انسان بزرگسال برای این‌که بتواند رشدیافتگی خود را عرضه کند، ناچار بود از عادات و عرفیات و اوضاع موجود گامی جلوتر نهاده و به جهانی پای گذارد که تا آن زمان از آن بی‌اطلاع بوده و از حوزه آگاهی و دانش عموم فراتر بود. در زمره این دانستنی‌های ضروری، علاوه بر دانش عمومی که به صورت دستورالعمل‌های راهنما برای همه رشته‌ها و حرفه‌ها به صورت کتاب و جزوه و حتی کتاب جیبی منتشر می‌شد، جهان تجارت و داد و ستد نیز رفته‌رفته به صنعت چاپ روی آورده و فرم‌های قراردادها و مقاوله‌نامه‌ها و اسناد و مدارک تجاری و شغلی و گواهی نامه‌ها و اوراق قرضه و بالاخره نقشه‌ها و جداول مختلف نیز به صورت چاپ شده روزبه‌روز اهمیت بیشتری پیدا می‌کرد. (چندان شگفت‌آور نیست که در نقشه‌های شهرها و مکان‌ها که روزبه‌روز دقیق‌تر و وسیع‌تر می‌شد و پیوسته به یکدست کردن و یکدست شدن نقشه‌ها و کارت‌های راهنما منجر می‌شد و نیز در نقشه‌های جغرافیائی، جائی برای «بهشت» مشخص نشده بود، زیرا که طول و عرض جغرافیائی خاصی را برای آن اعلام نکرده بودند). (21)
تنوع و حجم مطالب کتاب‌هائی که به چاپ می‌رسید آنقدر وسیع شده بود که روش‌های نسخه‌برداری و رونویسی که در کارهای چاپی نیز بکار می‌رفت، رفته‌رفته کارآئی خود را از دست داده و در اواسط سده شانزدهم میلادی دست‌اندرکاران صنعت چاپ را بر آن داشت تا به نوآوری‌هائی در این زمینه دست یازند. از جمله مهمترین این ابتکارات، در شکل و فرم کتاب، استفاده از اعداد عربی برای شمارش صفحات بود. اولین کتابی که با این روش نوین به چاپ رسید، عهد جدید اراسموس بود که توسط یوهان فروبن (Yohann Froben) در سال 1516 منتشر شد. نتیجه طبیعی شماره‌گذاری صفحات، به مرور باعث پیدایش فهرست مطالب، اعلام و مآخذ، توضیحات و اشارات شد که به تبع آن علامات جدید و سطربندی‌های نوین پیدا شد و مآلاً به عنوان بندی‌های اصلی و فرعی و نام‌گذاری فصول و بخش‌های مختلف و نیز طرح روی جلد و پشت جلد منجر گردید. از اواخر سده‌ی شانزدهم بود که کتاب، رفته‌رفته به شکل امروزی خود، به چاپ رسید و اصولی از زیباشناختی در صفحه‌بندی و تجلید کتاب بکار گرفته شد. هم‌چنین صاحبان چاپ‌خانه‌ها دریافتند که چه قطع و چه شکلی را برای کتاب‌های مختلف بهتر است در نظر گیرند، که کارآئی کتاب را فزونی بخشد.
سرقت چاپ نیز البته که پیدا شد. ناشری که دوره‌های دهگانه ماکیاولی را چاپ و منتشر می‌کرد،‌ در مورد نسخه‌ای که ناشری دیگر از او دزدیده و به چاپ رسانده بود چنین لب به شکایت می‌گشاید: «یک عمل زشت و عاری از حیا، تجلید و صفحه‌بندی بسیار بد و نامنظم، بدون خط‌کشی در حواشی، صفحات کوچک و قطع ناموزون، بدون برگه‌های سفید در اول و آخر کتاب، حروفچینی‌های بی‌قواره و معوج و بالاخره خطاهای مکرر و اغلاط چاپی فراوان، نشانه‌های اثر مسروقه می‌باشد». (22)
در صفحات پیش دیدیم که هارولدای نیس معتقد بود، تغییر و دگرگونی در تکنیک ارتباط جمعی نه تنها آن‌چه را که بدان می‌اندیشیم، دستخوش تغییر می‌سازد، بلکه ابزاری را نیز که به کمک آن به تفکر می‌نشینیم و به مدد آن می‌اندیشیم متحول می‌سازد. اشکال جدید کتاب‌های چاپی، روش و شیوه‌هائی را پدید آورد که به شکل‌دهی و نظم بخشیدن مطالب کتاب منجر شد و همین نظم و ساماندهی مطالب، سازماندهی و سامان‌یابی فکر و اندیشه ما را نیز با خود به همراه داشت.
حروفچینی و سطربندی صاف و منظم، سر سطرها و پاراگراف‌ها، تقسیم‌بندی کتاب به فصول و بخش‌ها تنظیم الفبائی فهرست‌ها، جمله‌بندی و ساختار دستوری هماهنگ و یکدست، علامت‌گذاری‌های نشاندهنده تقطیع کلمات و جملات و نقل قول‌ها، موجب پدیدار شدن نظمی در تفکر و قرائت و ساختار علائق و توجهات ما گردید که در انطباق با نظم ساختاری کتاب چاپی بود و به گفته طنزآلود جیمز جویس (James Joyce) نظام الفبائی اندیشه و تفکر ما را باعث شد و قوام بخشید. این اثرپذیری از شکل چاپی و نمای ظاهری کتاب را هم هارولدای نیس و هم مارشال مک لوهان بارها متذکر شده‌اند، اما نویسنده و مورخ محافظه‌کاری چون الیزابت ایزنشتاین گام پیش‌تر نهاده و اظهار می‌دارد: «اشکال جدید در قطع کتاب و سبک و سیاقی که مطالب آن تقسیم‌بندی و ساماندهی می‌شوند، باعث شده است تا نظام تفکر و روش تعقل و اندیشه خواننده کتاب، صرف‌نظر از شغل و حرفه و درجه دانش او از نو ساماندهی گردد». (23)
تردیدی نیست که ساختار و نظم در مطالب یک کتاب و تقسیم آنها به فصل و بخش‌های مختلف، روش شکل گرفته و تکامل یافته و پذیرفته شده‌ای است که در عین این‌که به محتوای جملات و نزدیکی و دوری آنها از یکدیگر و مشخص کردن فکر و قرینه و استدلال و استنتاج نظم و نسقی منطقی می‌بخشد، خود نشانگر و مبین نظم و استدلال و منطق در موضوع مطروحه نیز می‌باشد، در این مورد ایزنشتاین به نمونه بارزی به عنوان مثال اشاره می‌کند:
«یک استاد و معلم حقوق در قرون وسطی، توانائی این را نداشت که به خود و شاگردانش نشان دهد که هر یک از قوانین و موضوعات در چه ارتباط منطقی با یکدیگر و با کل مجموعه حقوق و قوانین قرار دارند؛ زیرا که تقریباً هیچ یک از معدود اساتید حقوق، هیچ‌گاه مجموعه قوانین را یکجا در اختیار نداشته است. برای اولین بار در سال 1533 بود که نسل جدیدی از آموزگاران حقوق به مجموعه‌های مدون و چاپ شده حقوق و قوانین دست یافتند و تنظیم و تقسیم و فصل‌بندی و تیتربندی موضوعات و نشانه‌ها و علائم نقل قول‌ها و ذکر مآخذ و منابع که ساختار و شکلی منظم و تدوین شده به کتاب داده بود، امکان نگرش کلی و برداشت جامع و مستدل و مرتبط با هم را در حقوق و قوانین و موضوعات مختلف فراهم ساخته بود. این نظم ساختاری در کتاب، موجب پیدایش نظم در ذهن و حاظه و اندیشه آنان نیز گردید.» (24) ایزنشتاین می‌افزاید: «حتی برای استادان، آماده شدن برای حضور در کلاس و تدریس، مطالب مدون و تنظیم یافته و در نسقی منطقی قرار گرفته، امکان بررسی و ارزش‌یابی مطالب و تجدیدنظر در دروس گذشته را آسان‌تر کرده و حتی موجبات پیدایش نظم و منطق را در دیگر زمینه‌های مطلب، فراهم ساخت». (25) به عبارت دیگر از آن‌جا که مطالبی مختلف در ارتباط با موضوعی واحد در اختیار بود، لازم می‌بود که به لحاظ تسلسل موضوعی و منطقی و سروته عبارات، جمله‌ها و پاراگراف‌ها در تقدم و تأخر جدیدی قرار گیرند و برحسب اهمیت و درجه استدلال و استناج پس و پیش شوند و سرانجام مصنفان و مؤلفان کتاب‌های مربوط به رشته درسی خود را از نو تجدید کنند و به نظم نوین مجهز سازند.
از همین زمان – اواسط سده‌ی شانزدهم – بود که ناشران و دست‌اندرکاران چاپ ارزش روزافزونی را برای نظم و تسلسل منطقی فصل‌ها و روشن و واضح بودن مطالب قائل شدند. جرالد اشتراوس (Jerald Strauss) در این مورد می‌نویسد: «هر موضوعی باید روشن و مستدل و به دور از ابهام نگارش یافته و به بهترین شکل ظاهری که همان تسلسل منطقی و تقسیم‌بندی و فصل‌بندی مطالب است چاپ و صفحه‌بندی شود. این اصل مورد قبول همه مؤلفان و همه ناشران قرار گرفت». (26) آن‌چه رفته‌رفته به یک اصل کلی بدل شد و معیاری شد برای ارزش یک کتاب، شیوه و اسلوب تنظیم افکار و اندیشه منظم نویسنده بود که در شکل ظاهری کتاب جلوه‌گر شد. با رشد و گسترش حروفچینی، به مرور خطاطی و نقاشی – خط (Kaligraphie) از رواج افتاد و به شاخه‌ای از هنر اختصاص یافت و به جای اشکال گرم و دلنشین و هنرمندانه خطاط با ذوق، اشکال یکدست و یک‌قواره حروف فلزی قرار گرفت که کار چاپ و تولید انبوه را آسان‌تر می‌ساخت.
تا امروز این اصل نیز ادامه یافته است که هر آنچه چاپ می‌شود اصولاً قابل اعتماد بوده و مورد اطمینان قرار می‌گیرد، گرچه در هر اثر چاپی، ذکر هویت فردی مؤلف یا نویسنده، اصلی اساسی قلمداد می‌گردد؛ ولی در کتاب‌ها و مجموعه‌هائی که ذکر نام و هویت نویسنده مطلب در اولویت قرار ندارند، نظیر کتاب‌های درسی آکادمیک و یا دائرة‌المعارف‌ها و فرهنگی‌های جامع گوناگون، در آن‌جا نیز نگرش عموم به این آثار، نگرشی است برخاسته از حس اعتماد به مطلب و پذیرفتن اصالت آن؛ بویژه، چون چاپ شده است.
این‌ها همه نشانه آن است که یک صفحه چاپی، حامل بی‌طرف و بی‌تأثیر اطلاعات نیست. بلکه جهت‌دار و برخوردار از قدرت فراوان می‌باشد. همین واقعیت از سوئی دیگر موجب شده است که منطق و استدلال و وضوح معانی هرچه بیشتر در یک اثر چاپ شده مورد توجه قرار گیرد. شکل خارجی و نحوه حروفچینی و سطربندی نیز در شکل تکامل یافته امروزی، خود تا حدودی بیان کننده محتوای مطلب نیز می‌باشد، نظیر تنظیم حروف و سطر‌ها در شعر و یا نثر.
تأثیر صنعت چاپ بر زبان و ادبیات هر قوم نیز قابل توجه است. زبان محاوره‌ای را در شکل چاپی آن، رؤیت کردن و یا از روخواندن تأثیری روانی برجای می‌گذارد و علاوه بر آن رفته‌رفته موجب تکامل و ظرافت بیشتر همان زبان گویشی نیز می‌گردد. رابطه‌ای که خواننده مطلب، با زبان خود پیدا می‌کند، با تفکر و دقت بیشتری توأم می‌باشد.
برای ما که امروزه در جهانی زندگی می‌کنیم که مملو و آکنده از ادبیات نوشتاری و چاپی است و زندگی در این جهان بدون داشتن سواد خواندن ممکن و عملی نیست. درک و تصور احساس کسانی که در سده‌های شانزدهم و هفدهم از این نعمت برخوردار شدند بسیار مشکل است. اعتبار و ارزشی که این افراد در جامعه آن روز خود پیدا کردند و امتیازی که از این رهگذر برای آنان فراهم آمد، قابل بیان و توصیف نیست. کسی که سواد خواندن داشت، از چنان نیروی معجزه‌آسا و اسرارآمیزی برخوردار بود که حتی او را از چوبه‌دار و اعدام رهائی می‌بخشید. به عنوان مثال در انگلستان اگر سارقی قادر بود یک یا دو سطر از روی انجیل قرائت کند، از حلق‌آویز شدن نجات پیدا می‌کرد. «... متهم و محکوم، ویلیام چون قادر است بخواند، مجازات او از حلق‌آویز شدن، به داغ کردن انگشت شست و نیز پیشانی او تخفیف می‌یابد.» این حکمی بود که در سال 1613 یک دادگاه انگلیسی در مورد دو نفر سارق که متهم به سرقت از یک فروشگاه بودند صادر شد. (27)
از جمله تأثیرات صنعت چاپ و رواج آن، می‌توان تبدیل زبان محاوره و ادبیات مردمی را به یک وسیله قدرتمند ارتباط جمعی دانست. این تغییر نه فقط در حوزه فردی دارای تبعات ارزشمند بود، بلکه در مقیاس ملی و اجتماعی نیز حائز اهمیت گردید. تردیدی نباید داشت که زبان و کاربرد آن به ویژه در ادبیات چاپ شده، نقشی اساسی در پیدایش ناسیونالیسم داشته است. پیدایش مقوله‌ای به نام «زبان مادری» محصول صنعت چاپ است؛ هم‌چنان که رواج سریع مکتب پروتستان از برکت ماشین چاپ بوده است، هیچ مکتب اجتماعی را نمی‌توان یافت که به اندازه مکتب پروتستان از اختراع تکنیک چاپ بهره‌مند شده باشد. چه سند و مدرکی می‌تواند در این مورد با ارزش‌تر از اظهارات مارتین لوتر باشد؛ که صنعت چاپ را بزرگ‌ترین هدیه و موهبت الهی و بالاترین نشانه رحمت خداوند برای پیشبرد اهداف مقدس انجیل قلمداد می‌کرد. آرای لوتر و صنعت چاپ دو جزء جدائی‌ناپذیر از یکدیگر شدند. علیرغم این اظهارنظر، حتی خود لوتر از قدرت اعجاز‌آمیز نشر کتاب و جزوات چاپی به شگفت آمده بود، بویژه آن‌جا که به پاپ می‌نویسد: برای من بسیار تعجب‌آور است که می‌بینم نوشته‌های من به زبان‌های مختلف ترجمه گشته و در این میزان وسیع منتشر شده است، در حالی که تصور می‌کردم برای قشر دانشگاهی دارای سطح تفکر بالا نگاشته‌ام و برای مردم قابل درک نیست، اینک می‌شنوم که در روی میز آشپزخانه خانم‌های خانه‌دار نیز قرار گرفته است. شاید اگر لوتر انذارهای سقراط را در مورد نگارش آرا و خطرات به رشته تحریر درآوردن افکار خود می‌دانست کمتر شگفت‌زده می‌شد. سقراط در اثر مشهور فایدروس (Phaidros) بخش 275e می‌گوید: «اگر اندیشه‌ای نگارش یافت، رفته‌رفته در چشم و نظر کسانی که آن را می‌فهمند، کم‌رنگ‌تر و بی‌ارزش‌تر شده و نیز کسانی که آن را نمی‌فهمند و نمی‌دانند مخاطب این اندیشه چه کسی است، از میزان اعتبار و ارزش آن غافل می‌مانند.» تازه این هشدار فقط به نگارش و تحریر مطلب عنایت دارد، نه یک کتاب چاپ شده که اثر آن صدها برابر بیشتر است.

لوتر:

انجیل را به زبان آلمانی ترجمه و چاپ کرد. با انتشار آن، کلام خدا که روزگاری در انحصار قدیسین کلیسا بود و رمز و راز قدرت آنان به شمار می‌آمد، در اختیار همگان قرار گرفت. «آیات انجیل که تا آن زمان فقط به زبان لاتین و توسط کشیش‌ها و اسقف‌ها تلاوت می‌گشت و برای مردم قابل فهم نبود، اینک به زبان مردم و در اختیار آنان قرار گرفت. همین‌جا قدر و منزلت اسرارآمیز و الهه جادوئی ارباب کلیسا در اذهان مردم شکسته می‌شود. کتاب خدا، جز و خواندنی‌هایی قرار گرفت که توسط هر کس که سواد خواندن پیدا کند قابل فهم و درک شده است.» (28)
کتاب به عنوان وسیله ارتباط جمعی، ابزار تفکر شد و کتاب خدا، موضوع تفکر. با ترجمه‌های دیگر انجیل به زبان‌های دیگر، کلمةالله به کلام الله بدل شد و به همان میزان که کلام الله بیشتر منتشر می‌شد، از قدرت و سیطره روحی و معنوی کلیسا کاسته می‌گشت. خدا، دیگر به زبان پر اسرار و غیرقابل فهم لاتین سخن نمی‌گفت، بلکه انگلیسی و آلمانی، فرانسوی و ایتالیایی و... اسپانیولی زبان شده بود. همین امر موجب رشد احساس ناسیونالیسم و تعضیف احساس ماورائی و غیرقابل دسترسی کتاب مقدس گشت. عشق به خدا که جای خود را به عشق به وطن سپرده و از سده‌ی هیجدهم میلادی تا به امروز ادامه یافته است، بدون تردید یکی از بارزترین و نافذترین اثرات و تحولات ناشی از صنعت چاپ می‌باشد.
در دو سده‌ی اخیر است که علاقه و مهر به وطن، مسیحیان را به نبرد و جنگ علیه دشمنان سرزمین خود وادار کرده است؛ چرا که خداوند خود می‌تواند حافظ خود باشد و نیازی به جانفشانی پیروان خود ندارد، در حالی که چند سده‌ی قبل از آن، جنگهای صلیبی برای حفظ قدرت و قداست خدا و کلام او صورت می‌گرفت.
تبدیل دانش و شیوه تفکر ارسطوئی به علوم و معارف نوین و مدرن نیز از دیگر دگرگونی ناشی از اختراع صنعت چاپ می‌باشد.
کپرنیک در اواخر سده‌ی پانزدهم متولد شد، آندره وزالیوس (Andreas Vesalius)، ویلیام هاروی، (Willian Harvey)، تیکو براهه (Tycho Brahe)، فرانسیس بیکن (Francis Bacan) گالیلو گالیله (Galilio Galilei)، یوهان کپلر (Yohannes Kepler) و دکارت، همه در سده‌ی شانزدهم بدنیا آمدند. با ظهور اینان، سنگ بنای دانش مدرن و فرهنگ و تمدن جدید یک صد سال پس از ظهور ماشین چاپ، کار گذارده شد. در سال 1543 کپرنیک و وز الیوس دو اثر برجسته را خلق کردند. اولی، نظام هیأت و اخترشناسی قدیم را متحول ساخت و دومی علم تشریح را در طب دگرگون نمود. چه شد که ابزار ارتباط جمعی و صنعت چاپ، موجبات خلق انبوه آثار علمی و ادبی و اختراعات و اکتشافات نوین را فراهم ساخت؟
صنعت چاپ و نشر کتاب اولاً، نه فقط امکان جمع آوری و تدوین انبوه اطلاعات را در نظمی منطقی و روشن میسر ساخت، بلکه این دانستنیها را از این قاره به آن قاره در دسترس همه طالبان و اندیشمندان قرار داده و موجبات داد و ستد علمی آنان را با یکدیگر فراهم آورد. ثانیاً میل و ضرورت یکدست کردن و هماهنگ ساختن علائم ریاضی، باعث شد که اعداد رومی جای خود را به اعداد عربی بدهد و شیوه جدیدی در محاسبات ریاضی پدیدار گردد. این شد که گالیله ریاضیات را «زبان طبیعت» نام نهاد، بدین اعتقاد که دیگر دانشمندان قادر به فهم و محاسبه با این زبان هستند. گسترش و رواج علائم قراردادی دیگر علاوه بر آن، موجب گردید تا مطالب چاپ شده از وضوح بیشتر برخوردار شده، از ابهام در معانی و اغلاط گمراه کننده خالی گردد. افزون بر همه اینها، پیدایش جداول، آمارها، منحنی‌ها و نمودارها و بالاخره نقشه‌های راهنما نیز ابزاری جهت سهولت درک و زدودن ابهام و رفع پیچیدگی معانی شدند.
کاربرد زبان مردمی در میان دانش نوین و چاپ و نشر آنها، مردمی کردن اندیشه‌ها و تصورات علمی را باعث گردید. گرچه پاره‌ای نظیر هاروی همچنان بر زبان لاتین پای می‌فشردند، ولی اغلب دانشمندان با بکار گرفتن زبان ملی خود سبب شدند، تا مقولات علمی و دانش نوین، روح و فلسفه و روش‌های علمی خود را در سطح عامه مردم رواج و گسترش دهد.
کیمیاگری اسرارآمیز، روزهای پایان عمر خود را سپری می‌کرد و دانش نوین خصلتی عام یافت و در اذهان عامه قرار گرفت. بیکن در سال 1605 کتاب «سرافرازی و ارتقای آموزش» (Aclvencement of Learning) خود را که ضمناً اولین اثر وسیع و گسترده علمی به زبان انگلیسی می‌باشد، منتشر کرد. یک سال بعد گالیله عقاید خود را به زبان ایتالیایی و در قالب جزوه‌ای منتشر کرد که ظاهراً در منزل شخصی او به چاپ رسیده بود. او از ذکاوت و درکی قوی برخوردار بود و می‌دانست که استفاده از زبان مردم برای بیان آرا و افکارش، نام و اندیشه او را بر سر زبان‌ها قرار خواهد داد. او از همین ابزار و روش نیز برای معرفی اختراع مهم خود، دوربین نجومی بهره گرفت. همانطور که قبلاً گفته شد، صنعت چاپ، رواج مجدد و قابل استفاده گنجینه با ارزش علوم و معارف عهد عتیق را باعث گردید. مطالبی که یا در دسترس اندیشمندان قرون وسطی قرار نداشت یا غیرقابل فهم و دور از دسترس آنان بود، اینک بطور وسیع در اختیار عموم قرار می‌گرفت. از جمله این آثار، اولین ترجمه انگلیسی او کلید (Euklid)‌ در سال 1570 میلادی می‌باشد.
در اواخر سده‌ی شانزدهم نه فقط ترجمه انگلیسی او کلید در اختیار همگان قرار داشت، بلکه هیأت و نجوم، فیزیک و شیمی و علم تشریح، در قالب دانش نوین نیز فراگیر شد؛ و برای هر کس که سواد خواندن داشت قابل استفاده شده بود. تورات و انجیل، اسناد و اوراق و متون قراردادهای تجاری، اصول راهنما و دستورالعمل‌های مربوط به ماشین‌آلات، کشاورزی و پزشکی همه جا یافت می‌شد. در کمتر از یک صد سال، جهانی پدیدار شد که به کلی از دنیای سده‌های قبل متفاوت بود. جهان پدیدار شده آکنده بود از دانستنی‌ها و معارف نوین و نیز مفاهیم و ادبیات کلامی و انتزاعی. در حالی که مفاهیم و روش‌های تفکر مبتنی بر جامعه شفاهی و فرهنگ دهان به دهان قرون وسطی رو به افول گذارده بود، دنیای جدید لیاقت‌های جدید، رفتار و انضباط دقیق، خودآگاهی و فردمحوری و قدرت فهم و استنتاج و آمادگی روزافزون روحی و ذوق تلاش‌های علمی و اشتهای سیری‌ناپذیر کاوش و پژوهش روزافزون را می‌طلبید.
دنیائی از تلاش و کوشش علمی و دستآوردهای رو به گسترش، با ادبیات و دانش خود پدید آمده و در اختیار هر کس که خواندن و نوشتن را فراگرفته بود، قرار می‌گرفت. در این‌جا بود که بزرگسالان دارای ویژگی‌هائی شدند که تحصیل آن از عهده‌ی کودکان و خردسالان بر نمی‌آمد. کودکان از بزرگسالان جدا شدند. چرا که در قرون وسطی نه بزرگسالان سواد خواندن داشتند و نه خردسالان و زندگی همه حول محور «این‌جا» و «الان» دور می‌زد. وجود داشتن، لازمه‌اش در دسترس بودن و ملموس بودن بود و بس. در همه این امور تفاوتی میان خردسال و بزرگسال، کودک و بالغ وجود نداشت. همه از یک میزان دانستنی و دانش و شرایط محیطی یکسان و یکدست برخوردار بودند و در یک ساختار فرهنگی و اجتماعی و زیست محیطی به سر می‌بردند. لذا دلیلی نداشت که مقوله‌ای بنام «دوران کودکی» مورد توجه قرار گرفته و از بزرگسالی متمایز باشد.
از زمانی که صنعت چاپ با رواج و گسترش خود اثرگذاری و تغییر و تحول را موجب گردید، نوعی جدید از بلوغ و بزرگسالی را عرضه کرد. بزرگسالی دیگر مقوله‌ی طبیعی و بیولوژیکی خود به خودی نبود؛ بلکه باید تحصیل می‌گردید و به دست می‌آمد. بلوغ و بزرگی دارای نمادی شد که دربردارنده‌ی مفهومی از لیاقت و دانائی نیز بود. از این لحظه بود که کودک باید برای بزرگ شدن تلاشی جداگانه بکار برد؛ خواندن و نوشتن بیاموزد، به جهان ادبیات نوشتاری و چاپی گام نهد؛ و برای حصول و وصول به اینها همه، باید مورد آموزش و تربیت قرار گیرد. و این‌گونه شد که مقوله «دوران کودکی» به یک نهاد اجتماعی تبدلی گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. ایزنشتاین (Eisenstein)، ص 119.
2. نقل قول از ایزنشتاین، ص 121.
3. همان، ص 119.
4. گفتاری مستدل پیرامون اولویت‌های مورد نظر، را می‌توان در ص 88 تا 110 کتاب بالتر (Butler) بازیافت.
5. نقل قول از اشتاین برگ (Steinberg)، ص 19.
6. ژیلمور (Gilmore)، ص 186.
7. براساس اظهارات جیمز کاری (James Carey)، رئیس دپارتمان ارتباطات دانشگاه ایلی نوئیز در جزوه منتشر نشده‌ای تحت عنوان «تئوری ارتباطات در کانادا»؛ تحلیل گفتار از هارولد‌ای نیس (Harold Innis).
8. همان.
9. شرح مفصل و گزارشی تحقیقی پیرامون تأثیر اختراع «رکاب و دهانه اسب» بر جامعه و نظم اقتصادی اروپا، توسط لین وایت (Lynn White) ص 25 کتاب: تکنیک قرون وسطی و تحولات جامعه (Die Mittelalterische Technik und der Wandel der Geselschaft).
10. همان، ص 31.
11. بورک (Burke)، ص 105.
12. مک لوهان (Mcluhan)، ص 263.
13. ایزنشتاین (Eisenstein)، ص 230.
14. مک لوهان (Mcluhan)، ص 263.
15. ایزنشتاین (Eisenstein)، ص 400.
16. همان، ص 233.
17. در سده‌ی نوزدهم، سنّت روخوانی، به عنوان تمرینی برای سخنرانی و ایراد خطابه رواج داشت. از زمره اهداف علمای تعلیم و تربیت در آمریکا، تعلیم و تمرین گوش و رجحان آن بر تمرین چشم و دیدن و خواندن بود. در زمره این مربیان می‌توان از ویلیام هولمزمک گافی Wikkiam Holmes McGaffey) نام برد.
18. لوونتال (Lowenthal)، ص 75.
19. مامفورد (Mumford)، ص 136.
20. پینشه بک (Pinchebeck) و هویت (Hewitt)، جلد اول، ص 5.
21. ایزنشتاین (Eisenstein)، ص 78.
22. بارینکو (Barincou)، ص 37.
23. ایزنشتاین (Eisenstein)، ص 105.
24. همان، ص 103.
25. همان، ص 102.
26. نقل قول از همان، ص 102.
27. استون (Stone)، انقلاب در تعلیم و تربیت (Educational Pevolution)، ص 43.
28. همان، ص 76.

منبع مقاله :
پستمن، نیل؛ (1378)، نقش رسانه‌های تصویری در زوال دوران کودکی: (نقش تلویزیون در ربودن گوهر طفولیت از زندگی انسان)، ترجمه‌ی: دکتر صادق طباطبایی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط