انتظار فرج

یکی از را‌ه‌های شناخت چیزی، شناخت ضدّ آن است؛ تا آن جا که گفته‌اند: «انمّا تُعرَفُ الأشیاءُ بأضدادها». «جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت». آری؛ قطعاً شناخت ضدّ هر چیز، در شناخت حقیقت آن مؤثر و مفید است.
شنبه، 28 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتظار فرج
انتظار فرج

 

نویسنده: دکتر سیّد محمّد بنی‌هاشمی




 

انتظار، ضدّ یأس

یکی از را‌ه‌های شناخت چیزی، شناخت ضدّ آن است؛ تا آن جا که گفته‌اند: «انمّا تُعرَفُ الأشیاءُ بأضدادها». «جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت». آری؛ قطعاً شناخت ضدّ هر چیز، در شناخت حقیقت آن مؤثر و مفید است.
این قاعده در مورد «انتظار» هم صدق می‌کند؛ به طوری که برای شناخت انتظار از ضدّ آن کمک می‌گیرند. در کتاب شریف مکیال المکارم پس از ذکر «تهیّؤ» که از لوازم انتظار است، برای تکمیل آن تعریف، از ضدّش - که یأس می‌باشد - کمک گرفته شده است.
یأس به معنای ناامیدی، نقطه‌ی مقابل انتظار است که امید در آن موج می‌زند. اگر انتظار به معنای «انتظار ظهور» باشد، ضدّ آن «یأس از ظهور» می‌باشد که مفهوم آن کاملاً وجدانی است. امّا بسیاری اوقات انتظار به معنای «انتظار فرج» به کار رفته است که در این صورت ضدّ آن یأس از امداد و کمک الهی می‌باشد. چنین یأسی از بزرگترین گناهان کبیره به شمار آمده است . برای شناخت معنای دقیق «انتظار فرج» قدری در مورد آن توضیح داده می‌شود.
در قرآن کریم، سفارش حضرت یعقوب به فرزندانش در مورد یافتنِ حضرت یوسف نقل شده است که فرمود:
«لاَ تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ» (1).
از رحمت و گشایش الهی ناامید نباشید؛ که جز گروه کافران کسی از رحمت خدا ناامید نیست.
در احادیث وقتی گناهان کبیره را برشمرده‌اند، بعد از «شرک به خدا» که بزرگترین گناه است، «یأس از رحمت خدا» را دومین گناه بزرگ محسوب کرده‌اند. از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) منقول است که فرمودند:
اَکبَرُ الکَبائِرِ - الشِرکُ بِاللهِ ... وَ بَعدَهُ الیَأسُ مِن رَوحِ اللهِ. لِأنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقولُ: «ولا تَیأَسُوا...» (2)
بزرگترین گناه کبیره شرک به خداست.... و پس از آن ناامیدی از رحمت خدا. زیرا خدای عزّ و جل می‌فرماید: «وَلاَ تَیْأَسُوا ... ».
انسان اگر در گرفتاری واقع شود، چه این گرفتاری، مصیبت و سختی دنیوی باشد و چه گرفتاری معنوی و روحی که در اثر ابتلا به معاصی برایش حاصل می‌شود، نباید از کمک خداوند و رحمت او ناامید شود. ناامیدی از رحمت و دستگیری خداوند، گناهی است بالاتر از هر گناه دیگری که انسانِ گناهکار را گرفتار کرده است. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند:
اَعظَمُ البَلاءِ انقِطاعُ الرَّجاءِ. (3)
بزرگترین گرفتاری، ناامید شدن است.
پس هر قدر گرفتاری انسان شدید باشد، ناامیدی از رحمت خداوند، از آن شدیدتر و سخت‌تر است. هیچگاه امید انسان به دستگیری خداوند نباید از بین برود. زیرا چه بسا از طریقی که انسان تصوّرش را نمی‌کند، رحمت الهی شامل حالش گردد. لذا فرموده‌اند:
کُن لِما لا تَرجُو أرجی مِنکَ لِما تَرجُو. (4)
به چیزی که امید (وقوعش را) نداری، از آنچه امید (وقوعش را) داری، امیدوارتر باش.
اگر کسی امیدش به دستگیری پروردگار باشد، چه بسا در زمانی که به لحاظ محاسبات عادی هیچگونه امیدی نمی‌رود، باب فرج و گشایشی برایش باز شود که وقتی روی حساب‌های معمولی امید آن می‌رفت، باز نشده باشد. هر قدر اعتماد به «توحید» در انسان قوی‌تر باشد، امیدش به دستگیری خداوند در گرفتاری‌ها بیشتر و ناامیدی‌اش از رحمت الهی کمتر است. این امر در مورد همه‌ی گرفتاری‌ها، چه مادّی و چه معنوی، صدق می‌کند.
فرض کنید برای کسی یک گرفتاری مالی پیدا می‌شود. رفع این گرفتاری به چیست؟ اگر آن فرد مؤمنِ موحّد باشد، کاملاً توجه دارد که رفع این گرفتاری فقط و فقط به دست خداوند است. او باید موجبات و اسباب رفع این گرفتاری را فراهم کند. تا خداوند اراده نکند، تلاش هیچ کس در این زمینه به جایی نمی‌رسد. البته به اسباب و وسائط رجوع می‌کند، ولی آن‌ها را فقط وسیله می‌داند و کار را تنها و تنها به خداوند می‌سپارد.
همین طور، اگر فرزند انسان بیمار شود، باید به پزشک مراجعه کند. ولی موحّد کسی است که مراجعه به پزشک را صرفاً سبب و وسیله‌ای می‌داند که عقلاً و شرعاً موظّف به انجام آن است، و رفع بیماری و گرفتاری را فقط و فقط به دست خداوند می‌داند.
در مقابل، غیر موحّد یا موحّدی که عقیده دارد ولی در عمل از اعتقادش غافل است و درجه‌ی بالایی در توحید ندارد، در هنگام گرفتاری، بدون توجّه به اینکه رفع آن فقط به دست خداوند است، به اسباب و وسائط رجوع می‌کند و به آن‌ها دل می‌بندد؛ یعنی به صورت ناآگاهانه و از روی غفلت، برای غیر خداوند (مخلوقات) به نوعی استقلال در تأثیر قائل می‌شود. و این همان شرکی است که متأسفانه بیشتر اهل ایمان گرفتارش هستند:
« وَمَا یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَ هُم مُّشْرِكُونَ » (5)
و بیشتر ایشان به خدا ایمان نمی‌آورند مگر آن که مشرک هستند.
این شرک البته غیر از شرک در عبادت و بندگی خداست و انسان را از دایره‌ی توحید به کلی خارج نمی‌کند، ولی البته نشان دهنده‌ی ضعف در اعتقاد به توحید می‌باشد که اکثر مؤمنان از روی غفلت و بی‌توجّهی - و البته ضعف اعتقادی - به آن مبتلا می‌گردند. هر چه انسان اعتقادش به توحید قوی‌تر شود، امیدش در گرفتاری‌ها به خداوند بیشتر و به غیر او کمتر می‌شود. و بالاترین حدّ مطلوب این است که انسان فقط و فقط به خدای خود امید داشته باشد. رئیس موحّدان در این باره فرموده‌‌اند:
اِجعَلُوا کُلَّ رجائِکُم لِلِه سُبحانَهُ ولا تَرجُوا اَحَداً سِواهُ. (6)
همه‌ی امیدتان به خدای سبحان باشد و جز او به کسی امید نداشته باشید.
بسیاری از انسان‌های با ایمان، اگر گرفتاری بزرگی پیدا کنند، بیشتر و عمیق‌تر به خدا امید می‌بندند. ولی همین افراد اگر گرفتاری کوچک‌تری داشته باشند، کمتر به خدا توجّه می‌کنند و بیشتر به اسباب دل می‌بندند.
اگر کسی بیماری سرماخوردگی پیدا کند، کمتر به یاد خدا و دستگیری او می‌افتد و بیشتر به دارو و معالجات پزشکی امید می بندد. ولی همین شخص اگر به سرطان مبتلا شود، چون امید زیادی به تأثیر معالجات پزشکی ندارد، بیشتر و عمیق‌تر به یاد خدا می‌افتد و با انقطاع بیشتری نسبت به اسباب، از خداوند کمک می‌خواهد.
ولی موحّد واقعی این طور نیست. او در هر گرفتاری - چه سخت و چه سبک - به یک اندازه، فقط و فقط به خدا امید می‌بندد و در کنار خداوند و در عرضِ او، از غیر او ناامید است. او به این حقیقت به طور کامل توجه دارد که: گرفتاری سخت و آسان برای ما انسان‌ها تفاوت می‌کند و نسبت به خداوند فرقی بین این‌ها نیست. شفای سرماخوردگی برای خداوند از شفای سرطان ساده‌تر نیست.
بنابراین چه اسباب و وسایل عادی فراهم باشد یا نباشد، باید یک جور به خداوند - آن هم به طور کامل و صددرصد - امیدوار بود و از غیر خدا هم ناامید. موحّد کامل کسی است که خود را در همه حال - حتی وقتی ظاهراً هیچ گرفتاری هم ندارد - به یک اندازه محتاج و فقیر نسبت به خدای خود ببیند؛ نه این که اگر زمانی گرفتاری خاصّی ندارد، توجه و امید و اتّکالش به خداوند در آن زمان نباشد یا کمتر باشد. او با همه‌ی وجودش اعتقاد دارد که در یک چشم به هم زدن ممکن است سخت‌ترین گرفتاری‌ها را پیدا کند و اگر خدایش او را به حال خود رها سازد، به انواع و اقسام بلایا، مبتلا می‌شود.
البته چنین افرادی بسیار کم یافت می شوند، ولی ارزش آن‌ها بسیار بسیار زیاد است. انتظار ضدّ یأس است و «انتظار فرج» دقیقاً به این معناست که انسان در گرفتاری‌هایش هر قدر هم سخت و شدید باشد، از رحمت و دستگیری خداوند ناامید و مأیوس نباشد. و همین انتظار است که بالاترین عبادت خداوند است.

انتظار فرج؛ بالاترین عبادت مؤمن

با توضیحات گذشته می‌توان تصدیق کرد که «انتظار فرج» محبوب‌ترین عمل نزد خداوند می‌باشد. چون نشان دهنده‌ی بالاترین مرتبه‌ی توحید در انسان است و ارزش هر عملی در اسلام با معیار توحید سنجیده می‌شود. امیر مؤمنان (علیه السلام) در این خصوص فرموده‌‌اند:
اِنتَظِرُوا الفَرَجَ. ولا تَیأسُوا مِن رَوحِ اللهِ فَإِنَّ اَحَبَّ الاَعمالِ اِلی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ انتظارُ الفرجِ مادامَ عَلیهِ المَؤمِنُ. (7)
منتظر فرج (از جانب خدا) باشید. و از رحمت و دستگیری خداوند ناامید نباشید. همانا دوست داشتنی‌ترین کارها در پیشگاه خدای عزوجل انتظار فرج است تا وقتی که مؤمن این حالتِ خود را حفظ کند.
«فرج» یعنی گشایش و راحتی و در گرفتاری‌ها معنا دارد. کسی که گرفتاری ندارد، فرج برایش بی‌معناست. چون فرج به معنای رفع گرفتاری است. انتظار فرج یعنی امید به رحمت خداوند در گرفتاری‌ها. و هر قدر اعتقاد به توحید در انسان قوی‌تر باشد، انتظار فرج در او بیشتر و شدیدتر می‌شود. به همان اندازه که یأس از رحمت خداوند، مبغوضِ ذات مقدّسش می‌باشد، انتظار فرج، محبوب اوست. و چون آن یأس به شرک منتهی می‌شود که مبغوض‌ترین عمل در پیشگاه خداوند است، انتظار فرج - که ضدّ آن می باشد - محبوب‌ترین اعمال نزد او به شمار می‌آید.
سخن دیگری از امیرمؤمنان (علیه اسلام) «انتظار فرج» را بالاترین عبادتِ مؤمن دانسته است:
اَفضَلُ عِبادَةِ المُؤمِنِ انتظارُ فَرَجِ اللهِ. (8)
برترین عبادت مؤمن انتظار فرج از جانب خداوند است.

«فرج الله» یعنی «فرج مِنَ الله»:

گشایشی از جانب خداوند. بالاترین عبادت مؤمن، انتظار فرج از جانب خداوند است. این عبادت یک عمل قلبی می‌باشد که ارزش آن از همه‌ی عبادات دیگر بیشتر است. ممکن است انسان عبادت‌های زیادی انجام دهد، ولی روح و اساس همه‌ی عبادت‌ها «توحید» و اعتقاد قوی به خداوند است که در گرفتاری‌ها عمق آن روشن می‌شود. تا وقتی کسی گرفتار نشده است، معلوم نیست اعتقادش به خداوند - به عنوان تنها نقطه‌ی امید - چقدر است و حتی خودش هم نمی‌داند. در گرفتاری‌ها - به خصوص گرفتاری‌های سخت - خودش و دیگران، قوّت اعتقادش به خداوند را می‌فهمند. اگر کسی سال‌ها با گرفتاری‌های مختلف دست و پنجه نرم کند، ولی هیچگاه صبر خود را از دست ندهد و رضای قلبی خود را نسبت به قضای الهی حفظ کند، آن گاه معلوم می‌شود که مؤمن واقعی است.
وقتی کسی از امام صادق (علیه السلام) می‌پرسد: «بأیِّ شیء یَعلَمُ المؤمنُ بأنّه مؤمنٌ»: به چه چیزی معلوم می‌شود که شخص مؤمن است؟ حضرت در پاسخ می‌فرمایند:
بِالتَّسلیمِ لِلهِ و الرِّضا فیما وَرَدَ علیه مِن سُرورٍ أو سَخَطٍ. (9)
به تسلیم خدا بودن و راضی بودن به آنچه برایش پیش می‌آید اعمّ از شادی یا ناراحتی.
اگر آنچه در زندگی برای انسان پیش می‌آید، همیشه شادی بخش باشد، راضی بودن از قضای الهی کار سختی نیست. ولی اگر اموری باعثِ ناراحتی انسان گردند، آن وقت حفظ رضا بسیار مشکل می‌شود.

انتظار فرج همراه با رضا و تسلیم به قضای الهی

بی‌جهت نیست که در مذهب اهل بیت: بالاترین عبادت خدا، صبر و رضا نسبت به قضای الهی می‌باشد. امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده‌اند:
رَأسُ طاعَةِ اللهِ الصَّبرُ و الرِّضا عَنِ اللهِ فیما اَحَبَّ العَبدُ أو کَرِهَ. (10)
سَر طاعت خداوند، صبر و خشنودی از خداست در آن چه بنده دوست می‌‌دارد یا ناپسند می‌شمارد.
«سر» در انسان شریف‌ترین و مهم‌ترین عضو است. زیرا حیات و بقای بقیّه‌ی اعضا، به بقا و حیات سرِ او بستگی دارد. اگر سر در بدن کسی نباشد، او مرده‌ای بیش نیست و دیگر اعضا و جوارحش فایده‌ای به حال او ندارد.
حیات معنوی انسان نیز همین طور است. زندگی واقعی انسان، به ایمان و بندگی کردن او در پیشگاه خداوند می‌باشد. هدف از خلقت انسان، بندگی کردن اوست. و روح بندگی - که حیات معنوی انسان به وجود آن بستگی دارد - همانا صبر در گرفتاری‌ها و رضا نسبت به خداوند به خصوص در اموری است که برای انسان مکروه و ناپسند می‌باشد.
مؤمن موحّد با همه‌ی وجودش معتقد است که سرنخِ همه‌ی گرفتاری‌ها به دست خداست و او خود بنده‌‌اش را به گرفتاری مبتلا می‌کند تا میزان بندگی او را بیازماید. همه‌ی ما باید امتحان بندگی خدا را بدهیم. باید معلوم شود که هر کس چقدر واقعاً بنده است. و بهترین نشانه‌ی بنده بودن این است که انسان در هر حالی فقط و فقط به خدای خود متکّی و امیدوار باشد؛ نه خوشی‌ها انسان را از این که خود را حقیقتاً بنده‌ی خدا بداند خارج کند و نه ناخوشی‌ها صبر و رضایت را از کفِ او بِرُباید.
بهترین بندگی خدا به این است که در گرفتاری‌ها انتظار فرج را از دست ندهیم بلکه هر چه گرفتاری شدیدتر می‌شود، انتظار فرج در ما بیشتر و شدیدتر گردد. روح بندگی خدا و رأسِ طاعات، همین عبادت قلبی است که ریشه در اعتقاد عمیق و قوی به توحید پروردگار دارد.
پس می‌توانیم تصدیق کنیم که برترین و بالاترین عبادتِ مؤمن، انتظار فرجی است که در گرفتاری‌ها از خدای متعال دارد و این عبادت قلبی، روحِ همه‌ی عبادات دیگر می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. یوسف/ 87.
2. عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1 ص 285 و 286.
3. غرر و درر، ش 1323.
4. بحارالانوار، ج 71 ص 134 ح 9.
5. یوسف/ 106.
6. غرر و درر، ح 3861.
7. خصال ج 2 ص 616.
8. بحارالانوار ج 52 ص 131 ح 32.
9. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الرضا بالقضاء، ح 12.
10. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الرضا بالقضاء، ح 1.

منبع مقاله :
بنی‌هاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط