آموختن را لذت بخش كنيم

«من كتابخانه ها را دوست دارم. در ضمن، يقين دارم كه سيستمهاي الكترونيكي اطلاع رساني، اهميتشان در آينده از آنچه امروز هست، بيشتر خواهد شد. اما اين امر، دليل كم توجهي به كتابها نخواهد بود، به ويژه وقتي اين كتابها براي آموزش علوم، در دوران ابتدايي تحصيلي به كار مي روند. من فكر مي كنم كتابها بايد نقش حياتي خود را در اين مورد ايفا كنند.» همچنين، به اين نتيجه رسيده ام كه «امروزه كتابهاي درسي، نه تنها كمكي به يادگيري علوم نمي كنند، بلكه مانعي در اين راه هستند.»(جيمز راتر فورد)
چهارشنبه، 25 ارديبهشت 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموختن را لذت بخش كنيم
آموختن را لذت بخش كنيم
آموختن را لذت بخش كنيم

نويسنده:حوريه ملكي

يك ارتباط حياتي براي دانش آموزان

«من كتابخانه ها را دوست دارم. در ضمن، يقين دارم كه سيستمهاي الكترونيكي اطلاع رساني، اهميتشان در آينده از آنچه امروز هست، بيشتر خواهد شد.
اما اين امر، دليل كم توجهي به كتابها نخواهد بود، به ويژه وقتي اين كتابها براي آموزش علوم، در دوران ابتدايي تحصيلي به كار مي روند. من فكر مي كنم كتابها بايد نقش حياتي خود را در اين مورد ايفا كنند.»
همچنين، به اين نتيجه رسيده ام كه «امروزه كتابهاي درسي، نه تنها كمكي به يادگيري علوم نمي كنند، بلكه مانعي در اين راه هستند.»(جيمز راتر فورد)
در اين جا تناقضي آشكار به چشم مي خورد كه براي درك آن به كمي توضيح نياز داريم. كودك علم را با تجربه هاي شخصي در جهان خود مي آموزد و نه با تفسيرهاي ديگران.
او با پرسيدن آغاز مي كند و نه پاسخ دادن، با كاوش براي درك يك موضوع، نه با توضيح اين موضوع براي او؛ با پروانه ها و اسباب بازيهاي فكري و نه با كتابها.
گاهي اين طور به نظر مي رسد كه كودكان مدرسه رو به سختي فرصت زندگي كردن در زمان حال را پيدا مي كنند. تمام كوشش مدرسه روي كارهايي متمركز شده كه كودكان در زمان حال انجام نمي دهند. تلاش مدرسه، آماده كردن كودكان براي انجام كارهايي است كه در آينده انجام خواهند داد، كارهايي كه به نظر نمي آيد زمانش تا پايان دوران مدرسه، هيچ گاه فرا رسد، حتي زماني كه اين كودكان به هجده سالگي و يا سنين بالاتر مي رسند.
هجده سالگي مانند هديه اي است كه هيچ قيمتي براي آن نمي توان تعيين كرد، اما مدرسه هاي ما هنوز به اين دوران، نه به عنوان يك گنج، بلكه تضميني براي رسيدن به سود بيشتر در آينده نگاه مي كنند؛ اكنون «علم بياموز تا در آينده به تو كمك كند.»
هجده سال ابتداي زندگي هر شخص، بسيار ويژه است و ارزش بسيار دارد و نقشي حياتي در زندگي او ايفا مي كند، بنابراين هدف از آموزش و تربيت آموزشگاهي و كتابها نه فقط آماده كردن كودكان براي انجام كارهايي در آينده، بلكه لذت بردن از هر كاري است كه در زمان حال انجام مي دهند.
در طول اين سالها، كودكان كارهايي انجام مي دهند و يا با چيزهايي مواجه مي شوند كه نبايد تحت عنوان آموزش، محدود شود. برعكس، تجربه هاي شخصي كودكان و ارتباط آنها با جهان پيرامونشان و در خارج از كلاس درس بايد پايه و اساس يادگيري قرار گيرد. در دوران كودكي آموزش بايد ارتباطي حياتي بين تجربيات شخصي اين دوره و تجربيات علمي آنها برقرار كند.
كودكان بايد بتوانند اطلاعات مندرج در كتابها را دريافت و ارتباطي منطقي ميان محتويات ذهني خود و واقعيات موجود در محيط برقرار كنند و اين اطلاعات را به پديده هاي واقعي زندگيشان مانند درختان، ستارگان و آب پيوند دهند.
بر پايه اين مقدمه، هدف آموزش در پايه هاي ابتدايي، كسب مهارت، شايستگي و يا حتي سواد علمي (با تعريفي كه ما از آنها داريم) نيست.
اينها هدفهاي نهايي است، نه هدفهايي كه بايد در دوره ابتدايي به آن دست يافت.

«آن چيست؟»، «او كيست؟»

كودكان قبل از اينكه توانايي خواندن پيدا كنند، خيلي سريع با پيرامون خود آشنا مي شوند و پاسخ پرسشهايي مانند «آن چيست؟» و يا «او كيست؟» را در مي يابند، آنها مردم و فروشگاهها را تشخيص مي دهند و تفاوت ميان خيابان، پياده رو و چمن را درك مي كنند.
آنها لباس پليس را تشخيص مي دهند و ياد مي گيرند از افراد شرور، دوري كنند اطلاعات آنها از اطرافشان كامل نيست و اغلب، نادرست هم هست، اما جاي تعجب اين جاست كه چگونه اين آشنايي كم آنها را قادر مي سازد تا در محدوده كوچك خود با محيط تعامل برقرار كنند. كسب اين گونه شناخت مقدماتي بسيار پايدار و عميق است آنچه ما در سالهاي اوليه ياد مي گيريم جاي خود را در روح ما به شكل بسيار عميقي باز مي كند و بيشتر ما در طول زندگي از آن به عنوان معياري براي ارزيابي چيزهايي جديدتر و عجيب تر جهان كه با آن بيگانه ايم، استفاده مي كنيم.
كودكان بايد به اين درك برسند كه آنچه شما به آنها مي آموزيد ارزش آموختن دارد و اينكه اين دانسته ها مي تواند سبب سرگرمي آنها شود و برايشان سودمند باشد. از ديگر سو، براي انباشت ذهني، راههاي بسياري وجود دارد.
يكي از جديدترين روشها، ذخيره سازي الكترومغناطيسي است كه براي پاره اي از هدفها، راه بسيار مؤثري است، اما به نظر مي رسد كه روش انباشت، به دلايل فيزيكي و رواني نمي تواند جانشين كتاب چاپي شود. گذشته از پيشرفت فناوري، كتابهاي مرجع در بعضي از اشكال، براي علم ضروري هستند و علم هم به كتابهايي بستگي دارد كه سبب انگيزش انديشه و بازنگري فكري مي شود، زيرا علم براساس افكار پذيرفته شده در حال پيشرفت است.
كتابها قطعاً براي آموزش علم ضروري هستند، بنابراين هر مدرسه بايد از پايه اول به بالا، كتابهاي مرجع مناسبي در ارتباط با آشنايي با رشته هاي مختلف و مناسب هر سطح و در حد امكان، مربوط به موضوعهايي كه در محيط واقعي مدرسه جريان دارد، در اختيار داشته باشد.
در چنين كتابهاي راهنمايي، دانش آموزان پاسخ پرسشهايي را كه به طور طبيعي و در محيط اطرافشان به آن مي رسند، پيدا مي كنند. پرندگان، جانوران، گياهان، سنگها و سبكهاي معماري، وسايل نقليه، صنايع و فعاليتهايي كه همگي قسمتي از تجربيات آنهاست، بايد در كتابهاي مرجع بگنجند.
احتمالاً براي بسياري از مناطق، كتابهاي راهنمايي كه براي منطقه اي خاص نوشته شده اند، وجود ندارد. بدون شك براي ناشران هم صرف نمي كند كه در توليد اين كتابها سرمايه گذاري كنند، اما اين بدان معنا نيست كه اين كتابها نمي توانند توليد شوند.
دانش آموزان پايه هاي ابتدايي بايد كتابهايي داشته باشند كه آنان را به ابزار و پرورش ابتكارهاي خودشان تشويق كنند، اينكه چگونه تحقيق كنند و چگونه چيزي را بسازند؟ براي اين كار، منابع بسياري در دسترس است. بعضي از آنها شامل كتابهاي علمي، فيلمها و مجله هايي است كه براي خلاقيت ذهني كودكان توليد شده است.
از ديگر سو، كتابهاي درسي دوره ابتدايي بايد باعث پرورش تفكر خلاق شوند و محيط مناسبي را براي رشد آن فراهم آورند و فعاليت كودكان را بيشتر كنند. فقط از تركيب كار، فكر و تخيل است كه علم قدرتمند مي شود.
بي ترديد، محيط كلاس در آموزش علم به كودكان و نوجوانان بسيار مؤثر است. كودكاني را مجسم كنيد كه با راهنمايي آموزگاران خود، چيزهايي گرد آورده اند ودرباره آنها، مدام پرسشهايي مطرح مي كنند.
در اين بحثها، آنها مي آموزند كه چگونه بشمارند، اندازه بگيرند، همه چيز را سازمان دهند و داستانهايي راجع به آنها بسازند. آنها در جريان كار ياد مي گيرند كه از كتابهاي در ارتباط با رشته مورد نظرشان و ديگر كتابهاي مرجع، براي سامان دادن به اختلاف نظرهايشان نسبت به حقايق و يا براي انجام آزمايشهاي خودشان كمك بگيرند و در ضمن، اطلاعات مفيد خود را درباره موقعيتشان در جهان سازماندهي كنند. آنها كتابهايي درباره نوجواناني مي خوانند كه براي شناخت جهان اطراف خود كارهاي ماجراجويانه انجام داده اند.
آنها مي فهمند بزرگسالاني نيز هستند كه كارهاي هيجان انگيز در زندگي انجام مي دهند به دليل آن كه آن را لذت بخش مي يابند. آنها پي مي برند كه علم دو جور سرگرمي پيش روي آنها قرار مي دهد؛ سرگرميهاي فكري كه شامل جمع آوري و آزمايش اشيا، تركيب آنها با هم و جدا كردن مجددشان از هم است و همين طور سرگرمي بزرگي كه در ذهن آنها جريان دارد؛ اينكه همه چيز در گذشته، چگونه بوده است و يا در آينده چگونه خواهد بود؟
با چنين ديدگاهي، آموزش مي تواند كارهايي به مراتب بهتر از انباشتن ذهن كودكان با واقعيتهاي خام و غيرقابل هضم انجام دهد.
اين ديدگاه مي تواند زمينه ساز ورود ايده هاي تازه علمي به ذهن كودكان باشد. آنها با اين نوع علم، خيلي راحت تر مي توانند ارتباط برقرار كنند.
چنانچه تخيل كودكان درباره جهان آزاد گذاشته شود، به طور قطع آنان از آموختن درباره جهان لذت خواهند برد و اگر از آموزش علم لذت ببرند، اين آموخته ها در تمام طول زندگي با آنها باقي خواهد ماند.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط