بازآفرینی اسطوره‌ی بندهشی و مزدایی آفرینش در داستان ضحاك

در این جستار از طریق مقایسه‌ی عناصر ساختاری اسطوره‌ی مزدایی آفرینش با داستان ضحاك از شاهنامه، به اثبات این فرضیه پرداخته شده است كه داستان ضحاك در حقیقت الگوبرداری مجددی از اسطوره‌ی آفرینش است. در راستای
يکشنبه، 29 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازآفرینی اسطوره‌ی بندهشی و مزدایی آفرینش در داستان ضحاك
 بازآفرینی اسطوره‌ی بندهشی و مزدایی آفرینش در داستان ضحاك

 

نویسندگان: فاطمه جهان‌پور (1)، لیلا حق‌پرست (2)




 

چكیده

در این جستار از طریق مقایسه‌ی عناصر ساختاری اسطوره‌ی مزدایی آفرینش با داستان ضحاك از شاهنامه، به اثبات این فرضیه پرداخته شده است كه داستان ضحاك در حقیقت الگوبرداری مجددی از اسطوره‌ی آفرینش است. در راستای این هدف، نخست خلاصه‌ای از اسطوره‌ی آفرینش در قالب تقسیم بندی سه گانه‌ای روایت و پس از آن با تقسیم داستان ضحاك به سه پاره‌ی مشخص، این نتیجه مطرح شده است كه برش‌های سه گانه‌ی داستان ضحاك بر سه دوره‌ی سه هزار ساله‌ی مورد بحث قابل تطبیق است و زروان، اهریمن، اورمزد و كنش‌های آنها به ترتیب در قالب شخصیت‌ها و كردارهای داستانی جمشید، ضحاك و فریدون بازآفرینی شده‌اند.
كلیدواژه‌ها: شاهنامه‌ی فردوسی، اسطوره‌ی آفرینش، اهریمن، اورمزد، ضحاك، فریدون.

1- پیشینه و روش پژوهش

تمامی فرهنگ‌های بشری الگوی نخستینی برای چگونگی آغاز آفرینش دارند كه در آن به توجیه ماهیت آفریده‌ها، فلسفه‌ی وجودی بشر و چگونگی پیدایش پدیده‌های هستی می‌پردازند. اهمیت اسطوره‌‌ی آفرینش موجب طرح این پرسش در میان پژوهشگران اسطوره شده است كه آیا می‌توان داستان‌های اسطوره‌ای را نیز - كه در زمره‌ی داستان‌های اولیه‌ی بشری پس از داستان آفرینش به شمار می‌روند- به نوعی وام‌گیری و الگوبرداری مجددی از همان چهارچوب نخستین‌ الگوی داستان آفرینش دانست؟ بسیاری از اسطوره پژوهان پاسخ این پرسش را مثبت می‌انگارند. حتی پژوهشگری همچون الیاده در گامی فراتر، تمامی روایت‌های اسطوره‌ای را به نوعی مرتبط با آفرینش كیهان و ماهیت آن می‌شمارد (الیاده، 1376: 390) و بر آن است كه حتی وقتی در روایت‌ها این مسأله تشریح می‌شود كه پدیده‌های جهان چگونه از «حالت متفاوت و چیز دیگری» به وضع كنونی رسیده‌اند، اسطوره‌ی آفرینش عالم، الگوی نمونه و سرمشقی برای هر نوع «خلقت» بوده است (الیاده، 1362: 31). اسطوره‌ها با «زمان ازلی» كه در آن آفرینش صورت می‌گیرد، رابطه‌ای تام دارند و چنان كه داریوش شایگان می‌گوید، در حقیقت این اسطوره‌ها هستند كه به زمان محتوا و صورت می‌بخشند و «وقایع ازلی را از نو تجدید می‌كنند (شایگان، 2535/ 1355: 140-141). بنابراین، آفرینش مهم‌ترین درونمایه نگرش اساطیری است و از آنجا كه روایت‌های اسطوره‌ای همگی در جهانی اساطیری هستی می‌یابند، قابل انتظار است كه درونمایه این روایت‌ها نیز آشكار یا پنهان تحت تأثیر این بستر آفرینش شكل گرفته و الگوی اساطیری آفرینش، ردّ پایی در آن باقی گذارده باشد. این نوشتار به بررسی چگونگی بازتاب اسطوره‌ی آفرینش در یكی از داستان‌های اسطوره‌ای فرهنگ ایرانی می‌پردازد. پیش از این نیز برخی از پژوهشگران به درستی، شباهت‌های ساختاری كلیت زنجیره‌ی داستانی شاهنامه را با اسطوره‌ی آفرینش كشف و نمایان كرده‌اند. سركاراتی در مقاله‌ی عالمانه‌ی «بنیان اساطیری حماسه‌ی ملی ایران»، ساخت متوالی داستان‌های شاهنامه را از كیومرث تا كیخسرو به سه دوره‌ی هزار ساله تقسیم می‌كند كه قابل انطباق بر سه دوره‌ی سه هزار ساله از دوران نبرد كیهانی دو بن آغازین است: هزاره‌ اول از كیومرث تا جمشید كه دوران اورمزدی است، هزاره‌ی دوم كه شامل دوران هزارساله‌ی پادشاهی ضحاك و نماینده‌ی هزاره‌ی اهریمنی است، و هزاره‌ی سوم كه از فریدون تا كیخسرو را شامل می‌شود، وقایع دوران آمیختگی خیر و شر را به تصویر می‌كشد (سركاراتی، 1385: 100-12). مختاری نیز علاوه بر تأیید نظر سركاراتی، نكته‌ای به این دریافت می‌افزاید و آن این كه از دوران كیومرث تا نبرد بزرگ كیخسرو با افراسیاب را می‌توان به سه دوره‌ی مشخص (كیومرث تا جمشید، فریدون تا ظهور رستم، كاووس تا نبرد بزرگ كیخسرو) تقسیم كرد كه در حقیقت، سه نمونه پردازی از نبرد هزاره‌ای نیكی و بدی در حماسه است (مختاری، 1368: 122-112). یعنی چنان كه مشاهده می‌شود طبق نظر غالب، دوران فرمانروایی ضحاك تماماً منطبق بر سه هزاره‌ی اهریمنی آفرینش است.
حال آنكه این پژوهش در پی اثبات این واقعیت است كه عصر ضحاك با در نظر گرفتن پیشینگی جمشید و نقش پسینی فریدون، خود به تنهایی الگو گرفته از سه دوره‌ی مشخص از سه هزاره‌های اسطوره‌ی آفرینش است. با واكاوی لایه‌های ساختاری داستان ضحاك- كه ما برای تحلیل آن روایت شاهنامه‌ی فردوسی را به عنوان روایت پایه برگزیده‌ایم- و مقایسه آن با اسطوره‌ی آفرینش، با عناصری در هر دو داستان مواجه می‌شویم كه با یكدیگر قابل تطبیقند و در مجموع، شباهت‌های ساختی و محتوایی چشمگیری را نمایان می‌سازند. برای نشان دادن این واقعیت، ابتدا باید به اسطوره‌ی مزدایی آفرینش و تا حدی نیز به روایت زروانی آن بپردازیم تا پس از آن بتوانیم با یادآوری و مرور مجدد داستان ضحاك، به هم‌سانی‌های مذكور دست یابیم.
تلفیق روایت زروانی با روایت مزدایی (بندهشی) آفرینش در نوشتار ما به دو دلیل صورت می‌گیرد. نخست آنكه به نظر می‌رسد در شكل نهایی داستان ضحاك از شاهنامه كه حاصلی بسیار متأخر از روایت‌های اسطوره‌ای مزبور است، این هر دو روایت درهم تنیده شده و با تلفیقی سازگار، بر داستان شاهنامه تأثیر نهاده‌اند، و دوم آنكه بنابر عقیده‌ی پژوهشگران، اسطوره‌‌ی مزدایی آفرینش در حقیقت شكلی تقلیدگرانه از اسطوره‌ی پیشین زروانی است كه در دوران زرتشتی فرهنگ ایران- با وام‌گیری از همان روایت زروانی- مجدداً در شكلی توجیه‌پذیرتر (مناسب دین جدید) پرداخته شده است. در این روایت متأخر، یك دوره‌ی سه هزار ساله جدید به سه دوره‌ی پیشین افزوده شده و مجموع گستره‌ی كیهانی آفرینش را به 12000 سال رسانیده است. نخستین بار رایتزنشتاین (1921: 152 نقل از سركاراتی، 1385: 96) به این حقیقت اشاره كرده و پس از او بنونیست با كمك نوشته‌های تاریخ نگاران یونانی نشان داده است كه سنت زروانی نه هزار ساله اصیل‌تر و كهن‌تر است (بنونیست، 1383: 70-71). به این پژوهش‌ها باید بررسی‌های جامع زنر را نیز در جای جای كتاب زروان؛ معمای زرتشتی‌گری افزود. اما حقیقت آن است كه در بررسی ساختار اسطوره‌ای داستان ضحاك نمی‌توان تنها به یكی از این دو روایت بسنده كرد و دیگری را نادیده گرفت؛ زیرا اگرچه چنان كه در سطور پیش رو خواهیم گفت، ابتدای دوران ضحاك یعنی عصر جمشید، قابل تطبیق بر نخستین دوره آفرینش زروانی است، اما سایر بخش‌های داستان را تماماً می‌توان با دومین و سومین دوره‌ی آفرینش مزدایی مقایسه كرد. بنابراین برآنیم كه این دو اسطوره‌ی نخستین، در مسیر تكوین و تأثیرگذاری داستانی بر روایت‌های اسطوره‌ای بعدی- و در اینجا داستان ضحاك- شكلی آمیخته و درهم تنیده به خود گرفته‌اند كه نمی‌توان آن دو را از هم متمایز كرد. بنابراین در ادامه با علم به این آمیزش، اسطوره‌ی آفرینش را با اشاره‌ای به سرآغازیِ زروان و تمركز بیشتر بر روایت مزدایی، در قالب سه دوره‌ی سه هزارساله‌ روایت می‌كنیم و سپس به مقایسه‌ی آن با ساختار و محتوای داستان ضحاك خواهیم پرداخت. در تحلیل خود از سه هزاره‌ی پایانی آفرینش چشم پوشیده‌ایم؛ از آن رو كه داستان ضحاك در همان سه هزاره‌ی سوم به پایان می‌رسد و در حقیقت چنین نیز انتظار می‌رود، زیرا چنان كه در ادامه نشان خواهیم داد، سرنوشتی كه برای ضحاك رقم می‌خورد، با سرنوشت اهریمن در سومین دوره‌ی آفرینش یكسان است.

2- اسطوره‌ی آفرینش

روشن است كه عنصر زمان همچون مكان از شروط عالم جسمانی محسوب می‌شود كه نه تنها با كمیّت درآمیخته، بلكه از تعیّنات كیفی نیز فارغ نیست. البته ذات زمان بیش از ذات مكان از جنبه‌های كیفی برخوردار است و بدین دلیل تعیّنات كیفی آن بیشتر بوده و می‌تواند بستری برای ظهور حوادث و پدیده‌های لطیف و رازورانه باشد (رنه گنون به نقل از گشتاسپ، 1390: 25-26). از جمله زمان‌های آرمانی، زمان مقدس دوازده هزارساله‌ای است كه الگوی آفرینش مزدیسنایی در گستره‌ی آن قرار می‌گیرد و به چهار دوره‌ی سه هزار ساله بخش می‌شود. سه هزار سال نخست دوره‌ی آفرینش اصلی است، دومین سه هزاره به خواست و میل اورمزد است و سومین سه هزاره‌ی دوران آمیختگی خیر و شر و در نهایت چهارمین سه هزاره‌ی دوران شكست اهریمن و پیروزی خیر بر شر است. طبق آیین زروانی، وقتی كه هیچ چیز نبود، موجودی به نام زروان وجود داشت كه با همه‌ی بزرگی‌اش هیچ چیز خلق نكرده بود تا او را خالق بنامد. «او به ذات خود نیز ناآگاه بود» (شكند گمانیك ویچار، در 16، بند 79). زروان برای هزار سال قربانی كرد تا صاحب پسری شود كه خالق آسمان‌ها و زمین باشد. اما پس از هفتصد سال نسبت به اجابت دعای خود شك كرد و بر اثر این تردید، در همان لحظه نطفه‌ی اورمزد و اهریمن، توأمان در بطن او شكل گرفت؛ اورمزد حاصل نیایش‌های زروان و اهریمن ثمره‌ی شك او در اجابت دعاست. در هر حال، زروان از وجود فرزندان خود آگاه شد و عهد كرد كه هركدام از این دو كه زودتر از دیگری زاده شد، فرمانروایی جهان را به او بسپارد. اهریمن از پیمان زروان آگاهی یافت و پیش از اورمزد از بطن زروان بیرون آمد و در پیشگاه او خودنمایی كرد. زروان به واسطه‌ی عهدی كه بسته بود، به ناچار به پیمان خود عمل كرد و در نتیجه برای مدت زمانی از 9000 سال باقی مانده، اهریمن را به فرمانروایی جهان منصوب نمود. در نتیجه این تصمیم، هستی به دو قلمرو تقسیم شد: قلمرو اهورامزدا و قلمرو اهریمن (بنونیست، 1383: 52-53؛ زنر، 1374: 104-5؛ شهرستانی، 1383: 28-31؛ «رساله‌ی علمای اسلام» به نقل از روایات داراب هرمزدیار، 1922: 3/ 80-86؛ جلالی مقدم، 1384: 106-92؛ دولت آبادی، 1379: 19-26).
ادامه داستان را از روایت مزدایی پی می‌گیریم. اورمزد در فراز و روشنی بی‌پایان حضور داشت و اهریمن در ژرفنای تاریكی ساكن بود. اورمزد انوشه و جاودانه و آگاه بر وجود نیروی شر و اهریمن زوال‌پذیر و بی‌خبر از هستی اورمزد و میان آن دو خلأ و تهیگی: «پس در دین چنان پیداست كه روشنی در بالا و تاریكی زیر و میانه هردوشان گشادگی بود.» (وزیدگی‌های زادسپرم، 385: 33؛ بندهش، 1380: 33؛ بندهش هندی، 1368: 75). اورمزد به سبب پیش دانشی و اطلاع از آینده جهان و آگاهی از آمیختگی در آفرینش و وقوف بر نبرد پایانی، به آفرینش مینوی جهان پرداخت كه سه هزار سال به طول انجامید. این آفرینش بی‌اندیشه، بی‌حركت و ناملموس بود (بندهش، 1380: 34). آنچه سبب آگاهی اهریمن از وجود جهان مینوی شد، نور و روشنایی‌ای بود كه از جهان مینویِ برساخته اهورامزدا به چشم اهریمن رسید. او به مرز روشنان آمد و هرمزد و روشنی ناملموس را دید و به سبب زداركامگی‌اش به جهان روشنی حمله كرد؛ اما چون خود را ناتوان دید به جهان تاریكی بازگشت و دیوان را آفرید (بندهش، 1380: 34؛ بندهش هندی، 1368: 76). در پایان سه هزار سال آغازین، اهریمن دوباره به مرز روشنان آمد و اورمزد را چنین تهدید كرد: «تو را بكشم، آفریدگان تو را نابود كنم، آفرینش مینوی تو را كه سپندمینویی، همه را با آن نیرو نابود كنم» (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 34). اورمزد با آگاهی از فرجام آفرینش به اهریمن پیشنهاد آشتی داد بدان شرط كه آفریدگان اورمزدی را ستایش كند؛ اما اهریمن پنداشت كه هرمزد در برابر او ناتوان و بیچاره است پس نهیب زد: «نَبَرم بر آفریدگان تو یاری و ندهم ستایش، بلكه تو و آفریدگان تو را نیز جاودانه بمیرانم.» (بندهش، 1380: 34؛ بندهش هندی، 1368: 76) و سپس تهدید كرد: «همه‌ی جهان مادی را بر دوستی خودم و دشمنی تو برانگیزم» (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 34). پس اورمزد به یاری خرد مینوی‌اش زمان را به یاری خواست و طول نبرد را به سه دوره‌ی سه هزارساله بخش كرد: «زمان كن تا كارزار را بدین پیمان به نُه هزار سال فراز افگنیم». (بندهش، 1380: 35) هرمزد می‌دانست كه در این نُه هزار سال، سه هزار سال همه به كام اورمزد رود، سه هزار سال آمیختگی خیر و شر باشد و در پایان نابودی اهریمن است و هیچ كس نمی‌تواند این زمان را بگرداند یا تغییر دهد (مینوی خرد، فصل 7، بند 11-12). اهریمن پذیرفت، پس اورمزد دعای اهونور را خواند و اهریمن گیج و بی‌هوش شد (بندهش، 1380: 35). اورمزد پس از آن به آفرینش كیهان در شش مرحله پرداخت و به ترتیب آسمان، آب، زمین، گیاه، حیوان و انسان را آفرید (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 35-36؛ بندهش، 1380: 37 و 40؛ روایات داراب هرمزدیار، 426/1؛ صد در بندهش، در 50). در مرحله آفرینش پیش نمونه حیوانات، گاو یكتا آفریده را در ایرانویچ بر دست راست آفرید (صد در بندهش، در 50، بند15) كه سفید و روشن و درازا و پهنایش با هم برابر بود (روایت پهلوی، فصل 46، بند15؛ بندهش، 1380: 40؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 37). در ششمین و آخرین مرحله كه انسان (كیومرث) را آفرید (صد در بندهش، در 50، بند 18)، او را روشن چون خورشید و دارای چشم و گوش و زبان ساخت (بندهش، 1380: 41) كه همه‌ی آدمیان از نطفه و گل اویند (روایت پهلوی، 1390: 308).
این آفرینش ساكن بود.پس اورمزد به یاری سپهر و زروان، آفرینش را حركت بخشید: «اورمزد نگریست كه چه سود است از آفریدن مخلوق اگر بی‌چندش، بی‌رفتار و بی‌جنبش باشد. پس به یاری سپهر و زروان آفرینش را فراز رفتار آفرید» (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 36). از طرف دیگر در پایان سه هزار سال كه اهریمن در گیجی و بیهوشی بود، دیوان او را به بیداری و كارزار علیه آفرینش اورمزدی دعوت كردند؛ اما او به سبب ترس از مرد اهلو و پرهیزگار از گیجی برنخاست تا آن كه ماده دیوی به نام جهی بدو گفت: «برخیز پدر ما، زیرا من در آن كارزار چندان بر مرد پرهیزگار و گاو ورزا هِلَم كه به سبب كردار من زندگی نیابد، فره ایشان را بدزدم، آب را بیازارم، زمین را بیازارم، آتش را بیازارم، همه آفرینش هرمزد آفریده را بیازارم.» (بندهش، 1380: 51؛ بندهش هندی، 1368: 79). پس از آن اهریمن به همراه تمام نیروهای دیوی به مقابله با روشنی برخاست و شروع به تخریب و آلودگی كرد. نخست به مرز آسمان فراز آمد. آسمان آن گونه ترسید كه گوسفندی از گرگ (بندهش، 1380: 52؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 37) و از آن پس به اهریمن گفت: «تا واپسین زمان باید نگهبانی كنم كه تو را بیرون كشیدن بنگذارم» (بندهش، 1380: 52). پس از آن اهریمن همچون ماری به سوی زمین آمد و آن را به لرزه درآورد و انواع خرفستران و موجودات گزنده و زهرآگین را بر زمین رها كرد. پس به سراغ گاو و كیومرث رفت و دیوان آز و نیاز، سیج، درد و بیماری و هوس و بوشاسب را به تن آنان روانه كرد. بلافاصله گاو بیمار و نزار شد و شیر او خشكید و درگذشت (همان؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1380: 37؛ روایت پهلوی، 1390: 306؛ Raffetta,2002). او همچنین به كمك دیو استویهاد و یك هزار بیماری به سوی كیومرث رفت، اما اورمزد به كمك كیومرث آمد و خواب را به پیكر جوان شانزده ساله‌ای روشن و بلند آفرید. كیومرث به خواب سی‌ساله رفت و چون برخاست، جهان را تیره و تار دید پس اهریمن او را بكشت (بندهش، 1380: 53؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 39؛ روایت پهلوی، 1390: 308).
در این زمان كه اهریمن شادمان از كرده خود و مغرور از پیروزی بود، با خود اندیشید كه: «پیروزی من كامل شد، زیرا آسمان شكستم و به تیرگی و تاری آلودم و به بارو گرفتم و آب را آلودم و زمین را سُفتم و به تاریكی تباه كردم و گیاه را خشكانیدم و گاو را میراندم و كیومرث را بیمار كردم» (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 39). پس خواهان بازگشت به سرزمین خود شد، اما مینوی آسمان همچون سربازی كه زره فلزی و سخت بر تن دارد، به مقابله او ایستاد و او را تهدید كرد. اورمزد بارویی سخت‌تر از آسمان گرداگرد آسمان ساخت و فروهر ارتشتاران پرهیزگار و یلان گُرد را سواره و نیزه به دست پیرامون آن گمارد تا اهریمن نتواند از آن گذر كند (بندهش، 1380: 63). مینوی آسمان به بانگی رسا و خروشی سخت به اهریمن گفت: «اكنون كه اندر آمده‌ای، آن گاه تو را باز نِهلَم» (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 40). بدین صورت اهریمن نتوانست به جایگاه خویش كه تاریكی و ژرفنای سخت بود، بازگردد و ناگزیر در عالم اورمزد زندانی شد (شهرستانی، 1383: 30) و دریافت كه زندگی آغاز شده است. پس ابرها باریدن گرفت و زمین بارور شد. حیوانات از تخمه‌ی گاو برآمدند و یك جفت زن و مرد از نطفه كیومرث به وجود آمد و در پس این رویش و شكفتن، شكست اهریمن آشكار شد. چگونگی این بازآفرینی و خلقت در دین چنین آمده است كه با آلودن آب، ایزد تشتر به یاری آمد و به كمك ایزدان بهمن و و هوم و اردای فرود، باران را بر زمین باراند و دریاها و دریاچه‌های بزرگ بر زمین پیدا شد (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 41 و 42؛ بندهش، 1380: 63 و64) با یورش اهریمن به زمین، زمین لرزید و كوه‌ها ایجاد شدند (بندهش، 1380: 65؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 44)‌كه نخستین آنها البرز بود (زامیادیشت، بند1) و با خشكانیدن گیاه، ده هزار نوع گیاه فراز رست (بندهش، 1380: 65؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 46). پس از مرگ گاو از نطفه‌اش حیوانات و از اندامش انواع غلات و گیاهان دارویی برآمد (بندهش، 1380: 65؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 47) و نتیجه‌ی مرگ كیومرث زایش و پرورش انسان‌ها بود (بندهش، 1380: 66؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 49 و50).
از بیان وقایع مربوط به دوران پایانی نبرد میان خیر و شر و ظهور موعودان در پایان جهان در این نوشتار صرف نظر می‌كنیم و به داستان ضحاك می‌پردازیم. لكن برای بررسی دقیق این اسطوره از حیث تطابق با آن بخش‌هایی كه در مقایسه با داستان ضحاك مورد نظر ماست، بهتر می‌نماید آن را در جدولی به صورت خلاصه مجدداً بیان كنیم.

وقایع

دوره

جهان در شكل مینوی
نیایش 1000 ساله زروان
اهریمن حاصل شك زروان
بی‌خبری اهریمن از قلمرو اورمزد
(در پایان سه هزاره)
پیشنهاد صلح اورمزد به اهریمن
آگاهی اهریمن از سرنوشتش
بیهوشی اهریمن

سه هزاره‌ی اول

آفرینش پیش نمونه‌ها در بیهوشی و بی‌خبری اهریمن
آفرینش كیومرث و گاو نخستین
طول دوره: 3000 سال
پایان دوره: بیداری و آگاهی اهریمن از آفرینش نیك

سه هزاره‌ی دوم

تازش اهریمن به آفرینش نیك
كشتن گاو یكتاآفریده
اسارت اهریمن در آسمان
تقدیر:زنده ماندن اهریمن تا هزاره‌ی پایانی جهان
شكوفایی دوباره‌ی جهان

سه هزاره‌ی سوم


با واكاوی و بررسی عناصر داستان ضحاك، به شباهت‌های چشمگیری با الگوی پیش گفته می‌رسیم كه گمان ما را در بازآفرینی آن قوت می‌بخشد. این نظایر قابل تأمل، در همان پوسته‌ی نخستینِ داستانی، اركان بسیار مشخصی را شامل می‌شوند كه خود به تنهایی اثبات كننده‌ی وام گیری یكی از دیگری است.

3- داستان ضحاك، الگوگیری‌های برجسته

هم‌سانی‌های ساختاری داستان ضحاك و اسطوره‌ی آفرینش را می‌توان در دو بخش شخصیت‌ها و وقایع داستانی بررسی كرد. سه شخصیت بنیادین در هر دو داستان ایفای نقش می‌كنند و روند داستان، گزارش كاركردهای این سه تن است:

جمشید

زروان

ضحاك

اهریمن

فریدون

اورمزد


این سه را از آن رو در نموداری عمودی درج كرده‌ایم كه هم به حیث منطقی و هم از نظر ترتیب نقش‌پذیری، در هر دو روایت به نوعی پی‌‌آیند یكدیگرند؛ اهریمن حاصل شك زروان در اجابت دعاست و ضحاك محصول كفر و ناسپاسی جمشید. دو نیروی برجسته نیكی نیز- اورمزد و فریدون- پایان بخش سلطه دو نیروی بدی هستند. داستان جمشید در حقیقت، نقطه‌ی آغازین مشترك شباهت‌های ساختاری دو داستان است. دوران هفتصدساله‌ی طلایی فرمانروایی او كه جهان در عدل و بی‌مرگی و در بهترین شرایط به سر می‌برد، درست زمانی به پایان می‌رسد كه جمشید به غرور و خویشتن‌بینی دچار می‌شود و خود را خدای مطلق آفرینش می‌شمارد:

یكایك به تخت مهی بنگرید *** به گیتی جز از خویشتن را ندید
ز گیتی سر شاه یزدان شناس *** ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس...
هنر چون بپیوست با كردگار *** شكست اندر آورد و برگشت كار...
به یزدان هر آن كس كه شد ناسپاس *** به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیره گون گشت روز *** همی كاست آن فر گیتی فروز
(فردوسی، 1386: 1/ 74-61)

نكته مورد توجه اینجاست كه درست پس از واپسین بیت ذكر شده، داستان مرداس و این كه فرزند ناخلفش، ضحاك، چگونه او را با ناجوانمردی از میان برمی‌دارد، آمده است؛ یعنی همچون اهریمن كه شكم پدر را می‌درد تا به دنیا بیاید. ضحاك نیز پدر خود را به قتل می‌رساند (سركاراتی، 1385: 108). در واقع چنان كه از ساختار داستان برمی‌آید، ضحاك برآیند كفر و غرور ناروای جمشید است؛ یعنی لغزش و خطایی كه پس از دوران‌های طولانی (در متن شاهنامه سیصد و ‌اند سال) مرتكب شده، باعث پیدایش و قدرت یافتن ضحاك بود. این دوران هفتصدساله پادشاهی جمشید را می‌توان درباره‌ی زروان در یكی از روایت‌های بازمانده‌ی آفرینش ره‌گیری كرد. در روایت تئودور ابوقراء كه گزارشی زروانی است، آمده است كه پیش از آنكه زروان زمین را بیافریند، به مدت یك هزار سال قربانی كرد تا صاحب فرزندی شود و همسرش فرزندی به دنیا آورد كه نامش اهرمزد بود. اما پس از هفتصد سال كه از تولد او می‌گشت، زروان در این كه اهرمزد به دنیا آمده است یا نه، شك كرد و این شك، فرزند دیگری به دنیا آورد كه نامش اهریمن بود. (زنر، 1374: 108-9).

1-3-دوره‌های سه‌گانه

همچون دوران‌های سه گانه‌ای كه از آفرینش مزدایی مذكور افتاد، داستان ضحاك را نیز می‌توان به سه برش مشخص تقسیم كرد:

1 - دوران اول:

از پیدایش ضحاك تا بیهوشی بر اثر آگاهی از سرنوشت؛

2-دوران دوم:

از پیدایش فریدون تا آگاهی ضحاك از وجود او و گاو برمایه؛

3-دوران سوم:

از كشته شدن برمایه توسط ضحاك تا اسارت او در بند دماوند.

1-1-3-پیدایش ضحاك و آگاهی از سرنوشتش؛ سه هزاره‌ی نخست

خصلت و سرشت اهریمن و ضحاك بسیار با یكدیگر شبیه است. یكی از این مانندگی‌ها هنگامی است كه از طبیعت و انگیزه‌ی دو نیروی شر سخن به میان می‌آید. اهریمن «زداركامه» است؛ یعنی پیوسته در پی نابود ساختن آفریده‌های نیك اهورامزداست و یورش او به جهان روشنی نیز نشان دهنده‌ی همین خوی و سرشت است. این ویژگی اهریمن در رام یشت برای اژی دهاك ( شكل اسطوره‌ای ضحاك) نیز تصویر می‌شود و بیان می‌گردد كه این اژدهای سه پوزه و سه سر و شش چشم در پی آن است كه همه‌ی هفت كشور را از آدمی تهی كند (اوستا، یشت 15، بند 20؛ نیز نك: پورداوود، 1377: 149). در شاهنامه نیز آنجا كه نقش اهریمن در انحراف ضحاك و به خدمت خویش گرفتن او بیان می‌شود، از چنین ویژگی‌ای سخن می‌رود و نمایان می‌شود كه نیروهای شر در هر دو داستان هدف مشتركی را دنبال می‌كنند؛ به طوری كه در درمان مارهای دوش ضحاك، ابلیس در هیأت پزشكی به او نمودار می‌شود و تجویز می‌كند كه در هر روز مغز سر دو جوان به مارها خورانده شود تا ضحاك از گزند آنها در امان بماند. فردوسی پس از آن به شكل معترضه دو بیت می‌آورد كه انگیزه ابلیس را از این توصیه نشان می‌دهد؛ هدف ابلیس نابودی «مردم» است:

سر نره دیوان از این جست و جوی *** چه جست و چه دید اندرین گفتگوی
مگر تا یكی چهاره سازد نهان *** كه پردخت ماند ز مردم جهان
(همان: 1/ 51/ 66-165)

چنان كه در داستان آفرینش بیان شد، اهریمن در ابتدا از وجود قلمرو اورمزد بی‌خبر است، تا آن كه اورمزد فروغی از نور به جهان تاریكی می‌فرستد تا او را از آن آگاه كند. فردوسی در آغاز پادشاهی ضحاك، از فرمانروایی هزارساله‌ی وی یاد می‌كند و این كه «روزگاری دراز» زمانه در اختیار و به دلخواه او بوده است (همان، 1/ 55/ 2)؛ یعنی ضحاك نیز از اینكه قرار است روزی قلمرو ظلمش به تاراج فردی با فره ایزدی برود بی‌اطلاع است، و مانند اهریمن كه پیش از اورمزد بنا به پیمان زروان نوبت فرمانروایی دارد، ضحاك نیز پیش از آنكه دوران به فریدون برسد، به مدت این هزار سال فرمانروای جهان است. تا اینكه سرانجام به تقدیر خداوندی، فروغی از نور و اخبار عینی در خواب برای ضحاك نمودار می‌شود تا دریابد كه عرصه ظلمش در آینده‌ای دور یا نزدیك ویران خواهد شد. (همان: 1/ 58/ 50-43). نكته‌ی دیگری كه همسانی این دو برش داستانی را بیشتر می‌كند، زمان تحقق این آگاهی است؛ اهریمن در پایان سه هزاره و ضحاك در چهل سال پایانی فرمانروایی‌اش. بیتی كه فردوسی در این باره آفریده است، گویای منشأ ایزدی خوابی است كه ضحاك می‌بیند:

چن از روزگارش چهل سال ماند *** «نگر تا به سر برش یزدان چه راند»
(همان: 1/ 57/ 42)

یكی از موبدان، با دلاوری و «گشاده زبان» ی، تعبیر خواب ضحاك را این گونه برای او می‌گوید كه تخت پادشاهی‌اش توسط فردی به نام فریدون تصرف خواهد شد كه هنوز از مادر نزاده و هنگامی كه برومند شود، بر سرش گرزی «گاوروی» می‌زند و وی را از تخت پادشاهی به زیر می‌كشد (همان: 1/ 61/ 97-91). موبد ضحاك را پند می‌دهد كه غرور و ظلم را به كناری نهد؛ زیرا هیچ چیز در جهان پایدار نیست و اگر چنین پیش برود، به زودی نابودی‌اش به گواه خوابی كه دیده، فرا خواهد رسید (همان: 1/ 61-60/ 90-87). اورمزد نیز پیش از آنكه اهریمن را از آینده خود مطلع سازد، به او پیشنهاد صلح و آشتی می‌كند؛ مشروط بر آنكه آفرینش اهورایی را بستاید. در هر دو روایت، ضحاك و اهریمن، توصیه‌های نیروهای نیكی را نمی‌پذیرند و هر دو پنددهنده، موبد و اورمزد، خود از این امر آگاهند. نكته‌ی دیگر آن كه مطابق روایت زروانی، اورمزد هنگام تولد از دست زروان شاخه‌های برسم را می‌گیرد كه نشانی از مقام روحانیت و موبدی وی است (روایت ازنیك كلبی به نقل از بنونیست، 1377: 52؛ روایت یوحنا بازپنكئی به نقل از زنر، 1374: 112؛ نیز نك: دولت آبادی، 1379: 20) و این خصلت، او را مجدداً با موبدی كه خواب ضحاك را تعبیر می‌كند، هم‌سو می‌نماید. پس از پند اورمزد و نپذیرفتن اهریمن، اورمزد دعایی می‌خواند كه طی آن، اهریمن پایان كار خود و جهان را مشاهده می‌كند و هنگامی كه نابودی نهایی خویش را می‌بیند، بیهوش می‌شود:
«پس هرمزد اهونور فراز سرود. چون یتا اهو وئیریوی بیست و یك واژه‌ای را بخواند، فرجام پیروزی خویش و از كارافتادگی اهریمن و نابودی دیوان و رستاخیز و تن پسین و بی‌پیتارگی جاودانه آفرینش را به اهریمن نشان داد. اهریمن چون از كارافتادگی خویش و نابودی همه دیوان را دید، گیج و بی‌حس شد و به جهان تاریكی بازافتاد». (بندهش، 1380: 35).
ضحاك هم دچار همین سرنوشت می‌شود؛ هنگامی كه موبد او را از آینده و آنچه فریدون بر سرش خواهد آورد مطلع می‌كند، از تخت پادشاهی خود می‌افتد و بیهوش می‌شود. اگرچه بیتی كه فردوسی در گزارش این اتفاق می‌آورد، از ابیات تكرارشونده‌ی شاهنامه است، اما اگر با دیدی فراخ‌تر به آن بنگریم. حتی ترتیب چگونگی آنچه بر ضحاك می‌آید نیز، قابل تطبیق با سیر بیهوش شدن اهریمن است:

چو ضحاك بشنید بگشاد گوش *** ز تخت اندر افتاد و زو رفت هوش
(فردوسی، 1384: 1/ 61/ 103)

افتادن و بیهوشی اهریمن نیز سه مرحله دارد:
«1-آن گونه در دین گوید كه چون یك سوم اهونور را خواند، اهریمن از بیم، تن اندر كشید.
2-هنگامی كه دو بهره آن را خواند، اهریمن به زانو در افتاد.
3-هنگامی كه همه‌ی آن را خواند، اهریمن از ناكار كردن آفریدگان هرمزد بازماند و سه هزار سال به گیجی فروافتاد». (بندهش، 1380: 35)
نمودار خطی این وقایع را می‌توان این گونه ترسیم كرد:
بازآفرینی اسطوره‌ی بندهشی و مزدایی آفرینش در داستان ضحاك

2-1-3- پیدایش فریدون تا آگاهی ضحاك از وجود او و گاو برمایه: سه هزاره‌ی دوم

در سراسر هزاره‌ی دوم، اهریمن بیهوش است و ضحاك نیز بی‌خبر. در بیهوشی اهریمن اهورامزدا پدیده‌های گیتایی را می‌آفریند و در بی‌خبری ضحاك، فریدون از مادر زاده می‌شود، از برمایه شیر می‌خورد و مادر از بیم آگاهی ضحاك، او را به البرزكوه می‌پناهد.
گاو در هر دو داستان- چنان كه در اساطیر- حضور تأثیرگذار و مهمی دارد. گاو ایوكداد یا «یكتاآفریده» پیش نمونه همه جانوران نیك و چهارپایان سودمند است و در وجود او انواع غلات و گیاهان دارویی به صورت بالقوه وجود دارد (بندهش، 1380: 65؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 47). او همان گاوی است كه در سه هزاره‌ی دوم كه اورمزد به آفرینش آفریده‌های اهورایی می‌پردازد، به عنوان پیش نمونه چهارپایان سودمند آفریده می‌شود. با دقت در ابیات شاهنامه كه ویژگی گاو برمایه را شرح داده است، به نكته‌ی قابل توجهی برمی‌خوریم: گاو برمایه رنگارنگ است. هر موی او رنگی دارد مانند «طاووس نر»:

همان گاو كه‌ش نام برمایه بود *** ز گاوان ورا برترین پایه بود
ز مادر جدا شد چو طاووس نر *** به هر موی بر تازه رنگی دگر
(فردوسی، 1384: 1/ 62/ 15-114)

وصف رنگارنگی این گاو در آن هنگام نیز كه مادر فریدون برای او از گذشته‌اش می‌گوید آمده است:

یكی گاو دیدم چو باغ بهار *** سراپای نیرنگ و رنگ و نگار...
(همان: 1/ 65/ 162)

ز پستان آن گاو طاووس رنگ *** برافراختی چون دلاورپلنگ
(همان: 1/ 65/ 169)

این گاو منحصر به فرد كه به اذعان «ستاره شناسان» و «موبدان» در جهان تا آن زمان هیچ نظیری نداشته است، به یقین سمبل گاو ایوكداد، پیش نمونه همه جانوران، و رنگارنگی‌اش تجسم وجود همه «غلات و گیاهان دارویی از هر سویی» (وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 47) است.
همزمان با گاو یكتاآفرید، پیش نمونه تمامی انسان‌ها نیز، یعنی كیومرث آفریده می‌شود. فریدون در این بخش‌های داستانی نقش همین انسان اولیه را ایفا می‌كند. او و برمایه همزمان به دنیا می‌آیند و هرجا از گاو و كیومرث در اسطوره‌ی آفرینش یاد می‌شود، همراه با همند. برمایه و فریدون نیز ماجرایی یكسان دارند. در شاهنامه، درست در زمانی كه از زاده شدن فریدون سخن می‌رود، خبر به دنیا آمدن برمایه نیز بیان می‌شود. (فردوسی، 1384: 1/ 62/ 15-109) و هیچ واقعه‌ی جانبی در این میان دخیل نمی‌شود. فریدون و برمایه تا سه سال هم نشین یكدیگرند. برمایه منبع تغذیه فریدون است و همراهی آن دو با یكدیگر، بعدها هم كه برمایه به دست ضحاك به قتل می‌رسد، در كین خواهی‌های فریدون نمایان است و ما در جای خود به این امر خواهیم پرداخت. اما پرداختن به نكته‌ای در اینجا ضروری است و آن این كه در نسب‌نامه فریدون، نام تمام پدران او لفظی از گاو با خود دارد: «فریدون پسر اسفیانِ پر گاو، پسر اسفیان سوك گاو، پسر اسفیان بور گاو، پسر اسفیان سیاه گاو، پسر اسفیان سپید گاو، پسر اسفیان دِفر گاو، پسر اسفیان رمه گاو، پسر اسفیان وَن فروغ گاو، پسر اسفیان، پسر جم، پسر ویونگهان». (بندهش، 1380: 149؛ نیز با برخی تفاوت‌ها در اسامی نك: ابن بلخی، 1363: 11-12؛ بیرونی، 1363: 146؛ طبری، 1352: 153/1؛ ابن ندیم، 1381: 21؛ Yusti,1963:331؛ ابن اثیر (1374: 90/1) می‌نویسد: «فریدون پسر اثغیان پسر گاو بود» ). همچنین در برخی منابع دوران اسلامی، لفظ گاو در قالب صفتی برای نام فریدون آمده است. خوارزمی در مفاتیح العلوم می‌نویسد: «افریدون كابی نام مردی است كه بر ضحاك شورید و سرانجام او را كشت» (خوارزمی، 1383: 111). حتی گاهی نیز آنجا كه از فریدون سخن به میان می‌آید، به جای نام او لفظ «گاو» جایگزین شده است (مقدسی، 1374: 503).
نكته دیگر، ناآگاهی اهریمن و ضحاك از وجود و پیدایش این دو ماهیت نیك است. در سه هزاره‌ی دوم كه اهریمن بیهوش و از كردار نیروهای نیكی ناآگاه است، اورمزد در حال بخشیدن شكل مادی به ساختار مینوی آفرینش است. چنان كه گفتیم، او پیش نمونه‌های شش پدیده‌ی نیك را می‌آفریند كه كیومرث و گاو ایوكداد در این زمره‌اند. در اسطوره‌ی آفرینش نیز چنین حال و هوایی بازآفرینی می‌شود؛ در بی‌خبری ضحاك، فریدون و گاو برمایه كه نمونه‌های آفرینش نیك در عصر ضحاكند، به دنیا می‌آیند و می‌بالند.
تطابق عددی وقایع نیز از حیث این پژوهش قابل تأمل است؛ اهریمن پس از بیهوش شدن توسط دعای اورمزد، تمام 3000 سال دوم آفرینش بیهوش است:
«سه هزار سال بیهوش افتاده بود. از بیم راستی سر برنمی‌توانست گرفتن و از بیم راستی نیارست در این جهان آمدن» (صد در بندهش، در 62، بند 6-7).
و فریدون 3 سال از گاو شیر می‌خورد و می‌بالد:

سه سالش پدروار از آن گاو شیر *** همی دار هشیار زنهارگیر
(فردوسی، 1384: 1/ 63/ 133)

گویا این 3 سال و آن 300 سال، هر دو برای رسیدن زمان به نوبت تازش نیروهای شر موردنیاز بوده است.

3-1-3-كشته شدن برمایه توسط ضحاك تا اسارت او در بند دماوند؛ سه هزاره‌ی سوم

داستان ضحاك سرانجام بدانجا می‌رسد كه روزی شاه از وجود گاو و فریدون آگاهی می‌یابد، به محل زندگانی گاو هجوم می‌برد، برمایه را می‌كشد و آبادی‌های آنجا را ویران می‌كند:

خبر شد به ضحاك یك روزگار *** از آن گاو برمایه و مرغزار
بیامد از آن كینه چون پیل مست *** مر آن گاو برمایه را كرد پست
جز آن هرچه دید اندر او چارپای *** بیفگند و زیشان بپرداخت جای
(همان: 1/ 64/ 148-50)

چنان كه اهریمن نیز كه در انتهای سه هزاره‌ی دوم، با گفتار اغواگرانه «جهی» به هوش آمده و از آنچه اورمزد در این مدت آفریده، آگاهی یافته است، به شكل ماری از آن بخش آسمان كه زیر زمین قرار دارد، بیرون می‌پرد و بر زمین یورش می‌برد، بر همه پیش نمونه‌ها می‌تازد و بر هر یك پلیدی‌ای وارد می‌كند. یكی از كردارهای او كشتن گاو ایوكداد است. او به سراغ گاو می‌رود و دیو آز و نیاز و درد و سیج و بیماری و بوشاسب را به تن او روانه می‌كند تا این كه گاو بلافاصله بیمار می‌شود و درمی‌گذرد (بندهش، 1380: 52؛ وزیدگی‌های زادسپرم، 1385: 37؛ روایت پهلوی، 1390: 306؛ Lincoln,1975:135-136). در پروسه بازآفرینی، فریدون كه در این قسمت با همراهی كردن برمایه، نقش نخستین انسان را ایفا كرده بود، مجدداً به نقش فراتر خود، یعنی اورمزد بازمی گردد و در ادامه داستان، ماجرای نبرد تن به تن او با ضحاك طرح می‌شود. اما پیش از پرداختن به این بخش، لازم است با نگاهی متفاوت به داستان كین‌خواهی كاوه بنگریم كه به اعتقاد ما، حلقه‌ی مفقوده‌ای در تطبیق دو داستان با یكدیگر است.

1-3-1-3- دادخواهی كاوه؛ دادخواهی روان گاو

در خلال داستان، شخصیت تازه‌ای به صحنه وارد می‌شود كه نقشی تعیین كننده در داستان برعهده دارد. درست همزمان با انجمنی كه ضحاك برای گواهی عدالت خود ترتیب داده است (شاهنامه، 1/ 67-66/ 196-97؛ نیز نك: دینكرد 9، فصل21، بند 1-4؛ مزداپور، 1376: 636-37). كاوه در نقش پدری معترض به میدان می‌آید كه برای جلوگیری از كشته شدن فرزندش به دربار ضحاك تظلم آورده و از منش دور از عدل او شكوه می‌كند. نكته قابل توجه در این برش داستانی آن است كه گویا كاوه نخستین فردی است كه در برابر ظلم ضحاك علم دادخواهی برمی‌افرازد و درصدد برقراری مجدد عدالت برمی‌آید. حاصل آن است كه در جستجوی منتقمی شایسته، فریدون را می‌یابد و در ادامه داستان، فریدون به نبرد ضحاك می‌شتابد. پیش از آنكه به برش تأمل برانگیز بندهش در این رابطه اشاره كنیم، رابطه‌ی ظریف میان كاوه‌ی دادخواه و آهنگری او و گرز گاوسری را كه فریدون دستور ساخت آن را به آهنگران می‌دهد، نباید از نظر دور بداریم. گویا این دو مفاهیم با یكدیگر رابطه‌ای ویژه دارند؛ هیچ گرز آهنین دیگری بدون نقش گاو، و هیچ نقش گاوی بر گرزی از جنس دیگر نمی‌تواند در مقابل ضحاك دوام بیاورد.
در داستان آفرینش، پس از آنكه اهریمن به گاو یكتاآفرید یورش می‌برد و او را به مرگ می‌كشاند، روان گاو به پیشگاه اهورامزدا شكایت می‌برد و از سوی آب و گیاه و زمین نزد او دادخواهی می‌كند. این دادخواهی تا بدانجا به طول می‌كشد كه سرانجام اهورامزدا به او آفرینش «مرد پرهیزگار» را بشارت می‌دهد. روایت مذكور در بندهش به این صورت آمده است:
«چون گاو یكتا آفریده درگذشت،... گوشورون (روان گاو یكتاآفریده) از تن گاو بیرون آمد، پیش گاو بایستاد، چونان یك هزار مرد كه به یك بار بانگ كنند، به هرمزد گله كرد كه: «تو سالاری آفریدگان را به كه هشتی كه زمین را لرزه فروافتاد، گیاه خشك و آب آزرده شده؟ كجاست آن مرد كه گفتی می‌آفرینم تا پرهیز بگوید؟... گوشورون به همان آیین به ستاره پایه فراز رفت و گله كرد و فراز تا ماه پایه به همان آیین گله كرد، تا خورشید پایه به همان آیین گله كرد. سپس (هرمزد) فروهر زرتشت را (بدو) بنمود كه: «بدهم به گیتی كسی را كه پرهیز گوید». گوشورون خرسند شد و پذیرفت كه: «دام را بپرورم»؛ یعنی كه در آفرینش دوباره‌ی چهارپا به جهان هم داستان شد». (بندهش، 1380: 53-54).
طبق شواهد متنی، بخش مهمی از نبرد فریدون با ضحاك، به تقاص ستمی است كه ناروا بر گاو برمایه روا داشته است. یك سوی هدف فریدون از سفارش گرز گاوسر نیز همین بوده است. او خود در چند بخش از داستان، به انگیزه كین‌خواهانه خود اشاره می‌كند. پیش از او مادرش نیز چنین سخنانی با او گفته بوده است:

بیامد بكشت آن گرانمایه را *** چنان بی‌زبان مهربان دایه را
(فردوسی، 1384: 1/ 65/ 171)

و او خود در پاسخ خواهران جمشید كه ضحاك به زنی گرفته، از انگیزه نبرد خویش با ضحاك، دو دلیل می‌آورد: جستن كین پدرش آبتین، و دایه‌اش برمایه:

همان گاو برمایه كه‌م دایه بود *** ز پیكر تنش همچو پیرایه بود
ز خون چنان بی‌زبان چارپای *** چه آید بر آن مرد ناپاك‌رای
كمر بسته‌ام لاجرم جنگجوی *** از ایران به كین اندر آورده روی
(همان: 1/ 76/ 45-343).

حال مجدداً به داستان‌های محوری مورد بحث بازمی‌گردیم. آن هنگام كه ضحاك و فریدون با یكدیگر روبرو می‌شوند، فریدون با چالاكی، گرز گاوسر خود را بر سر ضحاك می‌كوبد و كلاهخود او را از هم می‌درد. اما پیش از آنكه ضربه دیگری بزند و جان اژدها را بستاند، ایزد سروش، پیك خداوند، بر او فرود می‌آید و او را از كشتن منع می‌كند؛ زیرا زمان مرگ او هنوز فرا نرسیده و باید در عوض این تصمیم، او را در غار كوه به بند بكشد (همان: 1/ 82/ 443-47؛ شایست نشایست، فصل 20،بند 18؛ داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید...، 1378: 254-55). بنابراین، فریدون ضحاك را با دستان بسته تا كوه شیرخوان می‌برد و آنگاه كه درون آن كوه، قصد ستاندن جان او را دارد، سروش برای بار دوم بر او فرود می‌آید و در گوش او رازی می‌گوید:

همانگه بیامد خجسته سروش *** به چربی یكی راز گفتش به گوش
كه این بسته را تا دماوندكوه *** ببر همچنان تازنان بی‌گروه
(همان: 1/ 84/ 477-78)

كم و كیف این راز و فلسفه فرمان سروش هرچه كه هست، سرانجام آن فریدون بر آن می‌شود كه مطابق فرمان، اژدها را در كوه دماوند، در جایی تنگ در غاری كه انتهایش به چشم نمی‌آید به بند بكشد. اما میخ‌ها و مسمارهایی را كه بر بدن او می‌كوبد، مراقب است تا به مغزش نكوبد و جانش ستانده نشود:

بیاورد مسمارهای گران *** به جایی كه مغزش نبود اندر آن
(همان: 1/ 85/ 482)


اگر به اسطوره‌ی آفرینش نیز بنگریم، با سرنوشتی مشابه برای اهریمن مواجه می‌شویم. پس از آنكه وی به زمین می‌تازد و به آفرینش اورمزد گزند می‌رساند، بر آن می‌شود تا به منزل و جایگاه خود یعنی تاریكی بازگردد؛ اما مینوی آسمان مانند مرد جنگجویی كه زره به تن دارد، همراه با فروهرهای مردمان، راه او را می‌بندند. اهریمن نیز قرار نیست از بین برود چون قرار نهایی نبرد و نابودی او پایان هزاره دوازدهم یعنی چهارمین سه هزاره است. اگر در آن لحظه از بین می‌رفت، چه بسا جهان در همان شكل آمیخته از نیكی و بدی می‌ماند و این مخالف هدف غایی هستی در اندیشه ایرانی است. بنابراین، اهریمن در جهان دشمن خویش اسیر می‌شود و می‌بیند كه زندگی دوباره‌ی آغاز به شكوفایی كرده و هرچه او بر آن ناپاكی آورده، دوباره در حال بازسازی و بهبودی است؛ مانندضحاك كه در بند كوهی مقدس، یعنی دماوند، اسیر می‌شود تا دوباره نظمی را كه به گیتی بازمی‌گردد مشاهده كند. اما چنان كه از روایت شاهنامه نیز برمی‌آید، گویا بندی كه ضحاك با آن بسته می‌شود، فراتر از بندهای معمول است؛ زیرا ضحاك با آن نیرو و جادوی خویش نمی‌تواند بند را بگشاید:

ببستش به بندی دو دست و میان *** كه نگشاد آن زنده پیل ژیان
(همان: 1/ 83/ 449)

اسارت اهریمن در دنیای اورمزد نیز در «رساله علمای اسلام» تمثیل به بندی شده است كه اهریمن را با آن بسته و اسیر كرده‌اند. در این كتاب سرنوشت اهریمن چنین آمده است:
«پس اهریمن را بگرفتند و هم بدان سوراخ كه به دنیا آمده بود، با دوزخ بردند و به بند مینو ببستند. پس دو فرشته چون اردیبهشت امشاسفند و ورهرام ایزد به موكلی وی ایستاده‌اند» (داراب هرمزدیار، 1922: 82).
در پایان مناسب می‌نماید جدولی را كه در ابتدا از وقایع سه بخشی اسطوره‌‌ی آفرینش درج كردیم، با توزیع مناسب وقایع داستان ضحاك كامل كنیم.

وقایع داستان

وقایع اسطوره

دوره

جهان بدون مرگ و بیماری
فرمانروایی هتفصدساله جمشید
ضحاك حاصل غرور جمشید
بی‌خبری ضحاك از وجود فریدون
آگاهی یافتن ضحاك از فریدون
(در 40 سال پایانی سلطنت)
پند دادن موبد به ضحاك
آگاهی ضحاك از سرنوشتش
بیهوشی ضحاك

جهان در شكل مینوی
شك زروان بعد از هفتصد سال
اهریمن حاصل شك زروان
بی‌خبری اهریمن از قلمرو اورمزد
(در پایان سه هزاره)
پیشنهاد صلح اورمزد به اهریمن
آگاهی اهریمن از سرنوشتش
بیهوشی اهریمن

دوره‌ی اول

زاده شدن فریدون و گاو
طول شیرخواری فریدون: 3 سال
پایان دوره: آگاهی ضحاك از گاو و فریدون

آفرینش كیومرث و گاو نخستین
طول دوره: 3000 سال
پایان دوره: آگاهی اهریمن از آفرینش نیك

دوره‌ی دوم

تازش ضحاك به مرغزار
كشتن گاو برمایه
اسارت ضحاك در دماوند
تقدیر:زنده ماندن ضحاك تا پایان جهان
آبادانی دوباره جهان

تازش اهریمن به آفرینش نیك
كشتن گاو یكتاآفرید
اسارت اهریمن در آسمان
تقدیر: زنده ماندن اهریمن تا پایان جهان
شكوفایی دوباره جهان

دوره‌ی سوم


نتیجه‌گیری

داستان فریدون و ضحاك در شاهنامه فردوسی برگرفته از الگوی آمیخته‌ اسطوره‌ی زروانی و مزدایی آفرینش است. در این داستان، جمشید با ویژگی‌های دوگانه‌اش و خطای كفری كه مرتكب می‌شود، نماینده‌ی كاركرد زروان در اسطوره‌‌ی آفرینش است و ضحاك و فریدون به ترتیب نقش اهریمن و اورمزد را به خود گرفته‌اند؛ با این توضیح كه آنجا كه برمایه وارد داستان می‌شود، فریدون موقتاً نقش كیومرث را بازآفرینی می‌كند. از سه هزاره‌های چهارگانه‌ی آفرینش، سه بخش نخستین آن با كمترین مغایرت‌ها بر سه بخش از روایت داستانی ضحاك قابل انطباق است. ضحاك در داستان پیوسته كردارهای اهریمن در اسطوره را ترسیم می‌كند و كردارهای فریدون، تجسم مجدد خویشكاری‌های نیروهای نیك در اسطوره‌ی آفرینش است. گاو برمایه كه دایه‌ی فریدون در داستان ضحاك است، تمثیلی از گاو یكتاآفرید است كه نیروهای بدی هر دو را ظالمانه از میان برمی‌دارند. به هنگام قیام فریدون، كاوه نقش دادخواهانه‌ی روان گاو یكتاآفرید در اسطوره را به عهده می‌گیرد و در نهایت در داستان نیز همچنان كه در روایت اسطوره، نیروی بدی به كلی نابود نمی‌شود؛ زیرا تقدیر بر آن است كه تا واپسین دوره‌ی جهان در اسارت بماند و شكوفایی و آبادانی دوباره‌ی گیتی را به چشم مشاهده كند.

پی‌نوشت‌ها:

1.كارشناس ارشد فرهنگ و زبان‌های باستانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران.
2.دانشجوی دكتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد.

کتابنامه :
ابن اثیر، (1374)، الكامل. ترجمه‌ی محمدحسین روحانی. جلد اول، تهران: اساطیر.
ابن بلخی، (1363)، فارسنامه. به اهتمام گای لیسترانج و آلن نیكلسون، تهران: دنیای كتاب.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق، (1343). الفهرست. ترجمه‌ی محمدرضا تجدد. تهران: كتابخانه ابن سینا.
الیاده، میرچا. (1362). چشم اندازهای اسطوره، ترجمه‌ی جلال ستاری، تهران: توس.
__. (1376). رساله در تاریخ ادیان. ترجمه‌ی جلال ستاری، تهران: سروش.
اوستا، (1379)، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران: مروارید.
بنونیست، امیل. (1383). دین ایرانی بر پایه‌ی متن‌های مهم یونانی، ترجمه‌ی بهمن سركاراتی، تهران: قطره.
بندهش، (1380). تصحیح مهرداد بهار. تهران: توس.
بندهش هندی، (1368). تصحیح و ترجمه‌ی رقیه بهزادی. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
بیرونی، ابوریحان محمد بن احمد. (1363)، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه. ترجمه‌ی اكبر داناسرشت. تهران: امیركبیر.
پورداود، ابراهیم، (1377)، یشت‌ها، جلد دوم. تهران: اساطیر.
جلالی مقدم، مسعود. (1384)، آیین زروانی، تهران: امیركبیر.
خوارزمی، محمد بن احمد (1383). مفاتیح العلوم. ترجمه‌ی حسین خدیوجم. تهران: علمی و فرهنگی.
داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید و چند داستان دیگر (بررسی دستنویس م.او 29). (1378)، آوانویسی و ترجمه‌ی كتایون مزداپور، تهران: آگه.
دولت آبادی، هوشنگ. (1379)، جای پای زروان، تهران: نی.
«رساله‌ی زروانی علمای اسلام»، به كوشش پرویز اذكایی، در مجموعه‌ی میراث اسلامی ایران. دفتر چهارم به كوشش رسول جعفریان، 1376. قم: كتابخانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی.
روایت پهلوی. (1390). گزارش مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
سركاراتی، بهمن، (1385). سایه‌های شكارشده (گزیده‌ی مقالات فارسی). تهران: طهوری.
شایست نشایست. (1369). آوانویسی و ترجمه‌ی كتایون مزداپور، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
شایگان، داریوش. (2535/ 1355). بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی، تهران: امیركبیر.
شهرستانی، محمد بن عبدالكریم. (1383). دین‌ها و كیش‌های ایرانی در دوران باستان به روایت شهرستانی. تصحیح متن و ترجمه‌ی محسن ابوالقاسمی، تهران: هیرمند.
صدیقیان، مهین‌دخت (1386). فرهنگ اساطیری- حماسی ایران به روایت منابع بعد از اسلام، جلد اول، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
طبری، محمد بن جریر، (1352)، تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوك). ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
فردوسی، ابوالقاسم (1386). شاهنامه، به كوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مركز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
گشتاسب، فرزانه. (1390). «گاه رپیثوین زمان آرمانی در دین مزدیسنی»، زبان شناخت، س2، ش2.
وزیدگی‌های زادسپرم، (1385). پژوهش محمدتقی راشد محصل. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مختاری، محمد. (1368). حماسه در رمز و راز ملی. تهران: قطره.
مزداپور، كتایون (1376). «ضحاك و فریدون»، سخنواره؛ پنجاه و پنج گفتار پژوهشی به یاد دكتر پرویز ناتل خانلری، به كوشش ایرج افشار و‌هانس روبرت رویمر، تهران: توس.
مقدسی، مطهر بن طاهر (1374). آفرینش و تاریخ. ترجمه و تعلیقات محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران: آگه.
مینوی خرد، (1385). ترجمه‌ی احمد تفضلی. به كوشش ژاله آموزگار. تهران: توس.
زنر، آر.سی. (1374). زروان یا معمای زرتشتی‌گری. ترجمه تیمور قادری. تهران: فكر روز.
Darab Hormazyar"s Rivayat(1922).ed.M.R.Unvala.2 .vols.Bombay.
Justi,Ferdinans,(1963).Iranisches Namenbuch.Marburg
Lincoln,Bruch.(1975).The Indo-European Myth of Creation,History of Religions,Vol.15,N.2,pp.121-145
Madan,D.M.,(ed),)1911).The Complete Text of the Pahlavi Dinkard.2 vols.Bombay
Mardan Farrokh.(2000).Shikand Gumanik vijar.ed.Parvin Shakiba.Keyumars.
Raffetta,Paola E.(2002).On the Creation of Domestic Animals in Proto-Indo European Mythology,Proceedings of the Conference Hosted by the Swedish Institute in Rome
Reitzenstein,R.(1921).Das iranische Erlosungsmysterium,Bonn
Saddar Nasr and Saddar Bundahesh(1909).Ed Ervad Bamanji Nasarvanji Dhabhar.Bumbai

منبع مقاله :
جستارهای ادبی، مجله‌ی علمی-پژوهشی، شماره‌ی 177، تابستان 1391، صص 83-61.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.