امكان و جواز تفسير(قسمت دوم)

دور از دسترس عقل بودن قرآن و تفسير آن مستند ديگر ي كه ممكن است براي تفسير ناپذير بودن قرآن براي غير معصومين(ع) ذكر شود، رواياتي است كه مفاد ظاهري آنها اين است كه قرآن و تفسير آن بيش از هر چيز ديگر از دسترس عقل دور است. روايات ياد شده، در شش روايت به شرح زير خلاصه مي‌شود. نقل شده كه امام صادق (ع) در ضمن نامه‌اي فرمود: فاما ما سألت عن القرآن فذلك ايضا من خطراتك المتفاوتة المختلفة لانّ القرآن ليس علي ما ذكرت و كل ما سمعت فمعناه علي غير ما ذهبت اليه و انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم و لقوم
سه‌شنبه، 21 خرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امكان و جواز تفسير(قسمت دوم)
امكان و جواز تفسير(قسمت دوم)
امكان و جواز تفسير(قسمت دوم)

نويسنده:علي اكبر بابايي
منبع:سایت اندیشه قم

دور از دسترس عقل بودن قرآن و تفسير آن

مستند ديگر ي كه ممكن است براي تفسير ناپذير بودن قرآن براي غير معصومين(ع) ذكر شود، رواياتي است كه مفاد ظاهري آنها اين است كه قرآن و تفسير آن بيش از هر چيز ديگر از دسترس عقل دور است.
روايات ياد شده، در شش روايت به شرح زير خلاصه مي‌شود.
نقل شده كه امام صادق (ع) در ضمن نامه‌اي فرمود:
فاما ما سألت عن القرآن فذلك ايضا من خطراتك المتفاوتة المختلفة لانّ القرآن ليس علي ما ذكرت و كل ما سمعت فمعناه علي غير ما ذهبت اليه و انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم و لقوم يتلونه حق تلاوته و هم الذين يؤمنون به و يعرفونه و اما غير هم فما اشدّ اشكاله عليهم و ابعده من مذاهب قلوبهم و لذلك قال رسول الله ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله انّه ليس شيء ابعد من قلوب الرجال من تفسير القرآن ... و في ذلك تحير الخلائق اجمعون الاّ من شاء‌الله. ثم (قال) «و لو ردّوه الي الرسول و الي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم»[1] فاما غير هم فليس يعلم ذلك ابداً[2].
اما آنچه درباره قرآن پرسيدي، پس آن نيز از ذهنيات ناهماهنگ و ناسازگار تو است؛ زيرا قرآن آن گونه كه گفتي نيست و آنچه را شنيده‌اي، معنايش بر خلاف رأي و نظر توست. جز اين نيست كه قرآن مثلهايي براي اهل دانش ـ نه غير آنان ـ است، براي گروهي كه قرآن را چنانكه شايسته آن است تلاوت مي‌كنند و آنها كساني هستند كه به قرآن ايمان مي‌آورند و آن را مي‌شناسند. و اما بر غير آنان، قرآن سخت مشكل و از دسترس دلهاي‌شان دور است، از اين روست كه رسول خدا ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: راستي كه هيچ چيزي دورتر از دلهاي اين قبيل اشخاص نسبت به تفسير قرآن نيست. در اين قرآن، همه مردم ـ مگر كسي كه خدا بخواهد ـ سرگردانند. پس از آن فرمود: «و اگر آن را به رسول ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله و اولي الامر خويش ارجاع مي‌دادند، قطعاً كساني از آنان (پيامبر اكرم(ص) و اولوالامر‌ عليه‌السّلام) قرآن را در مي‌يابند، ولي غير آنان هرگز آن را نمي‌دانند.»
2. جابربن يزيد گويد:
سألت ابا جعفر ‌عليه‌السّلام عن شيء من التفسير فاجابني، ثمّ سألته عنه ثانية فاجابني بجواب آخر. فقلت كنت اجبتني في هذه المسئله بجواب غير هذا فقال:يا جابر ان للقرآن بطنا و له ظهراً و للظهر ظهر يا جابر ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن، آن الاية يكون اولها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصل متصرف علي وجوه[3].
از مام باقر ‌عليه‌السّلام در تفسير (آيه‌اي) سؤال كردم و آن حضرت پاسخي داد؛ سپس بار دوم همان مورد را سؤال كردم و آن حضرت پاسخ ديگري داد. گفتم: در اين مسأله پاسخ ديگري به من داده بوديد؛ فرمود اي جابر! همانا براي قرآن باطني و ظاهري است و براي ظاهر آن ظاهري ديگر است. اي جابر! از عقل مردم چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست؛ زيرا آغاز يك آيه درباره چيزي و پايان آن در مورد چيز ديگري است، در حالي كه كلامي به هم پيوسته و چند وجهي است (و بر چند مطلب متفاوت دلالت دارد).
3. عبدالرحمن بن حجاج گويد؛«سمعت ابا عبدالله ‌عليه‌السّلام يقول: ليس شيء ابعد من عقول الرجال عن القرآن»[4].
از ابا عبدالله (امام جعفر صادق ‌عليه‌السّلام) شنيدم كه مي‌فرمود: از عقل مردم چيزي دورتر از قرآن نيست.
4. از امام باقر ‌(ع) روايت شده كه فرمود: «ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن انّ الاية ينزل اوّلها في شيء و اوسطها في شي و آخرها في شيء»[5].
از عقول مردان چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست؛ زيرا آغاز يك آيه در مورد چيزي نازل مي‌شود؛ بخش مياني آن درباره چيزي و پايان آن درباره چيزي (ديگري) است.
5. از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «يا جابر! ان للقرآن بطنا و للبطن ظهرا و ليس شيء ابعد من عقول الرجال منه انّ الاية لينزل اولها في شيء و اوسطها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصرف علي وجوه»[6].
اي جابر! همانا براي قرآن، بطني و براي آن بطن ظاهري است و از عقل مردم چيزي دورتر از آن (قرآن) نيست؛ زيرا آغاز يك آيه درباره چيزي نازل مي‌شود، بخش مياني آن درباره چيزي و پايان آن درباره چيز ديگري است و حال آن كه كلامي چند وجهي است.
6. نيز روايت شده كه فرمود: «ما من امر يختلف فيه اثنان الاّ و له اصل في كتاب الله عزّ و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجال»[7].
هيچ موضوعي نيست كه دو نفر درباره آن اختلاف كنند، مگر آن كه در قرآن، راجع به آن قاعده و مبنايي وجود دارد، ولي عقل مردم به آن نمي‌رسد.
بررسي. روايات ياد شده از نظر سند اعتبار ندارند و به جز يك روايت (روايت دوم) همه مرسل مي‌باشند. سند روايت دوم نيز، ضعيف است زيرا هيچ يك از دانشمندان علم رجال «بشر وابشي» يا «شريس وابشي» را كه از راويان آن روايت است، توثيق نكرده‌اند.
ولي با صرف‌نظر از سند روايات ياد شده، در اين روايات، هيچ قرينه و شاهدي وجود ندارد كه مقصود از آنها غير قابل فهم بودن ظاهر همه آيات قرآن، براي غير معصومين(ع) باشد، بلكه صدر و ذيل اين روايات و قراين خارجي نشان مي‌دهد كه مقصود، دستيابي به فهم كل معارف قرآن، اعم از معاني ظاهري و باطني آيات است كه مورد سؤال يا نظر راوي و امام(ع) بوده است. و يا آن كه روايات ناظر به فهم بخش خاصّي از معارف قرآن، يعني فهم معاني باطني آن است. به شواهد موجود در اين روايات توجه كنيد:
1. صدر روايت اوّل، قرآن را منحصر در مثل‌هايي مي‌داند براي مؤمنان عالمي كه آن را به نحو شايسته تلاوت مي‌كنند و به آن ايمان مي‌آورند و آن را مي‌شناسند، و براي غير آنان سخت مشكل و دور از دسترس دلهايشان معرفي مي‌كند و آن را سبب فرمايش نقل شده از پيامبر(ص) مي‌داند كه فرمود: از قلب مردمان چيزي دورتر از تفسير قرآن نيست و در ذيل روايت نيز آمده است كه خدا با پنهان‌گويي‌اش در قرآن، خواسته است افراد را به اطاعت از به پادارندگان كتابش و ناقلان فرمانش وادارد، تا آنچه را كه بدان نياز دارند، تنها از طريق آنان استنباط كنند، نه خودشان و نه از غير آنان، زيرا غير آنان هرگز آن را نخواهند دانست و با در نظر گرفتن، ذيل روايت، روشن مي‌شود كه مقصود از گروه آگاه به معارف قرآن، پيامبر و امامان معصوم(ع) است.
اكنون با توجه به اين نكته كه قرآن خود آشكارا مي‌فرمايد: قرآن مَثَل براي همه انسانها، و مرتبه‌اي از علم خداوند است كه براي فهم و درك همه مردم، در قالب الفاظ عربي قرار گرفته و تا اين حدّ فرود آمده است، و نيز با توجه به آنچه كه در پاسخ دليل اول اين ديدگاه مطرح شد، و اين امر وجداني كه همه آيات براي غير معصومين مشكل و دور از فهم نيست روشن مي‌شود كه مقصود از اين روايت، مفاد ظاهري آيات، آن هم همة آيات قرآن نيست؛ بلكه به قرينه ذيل روايت «و لا قادرين علي تأويله» مي‌توان گفت: مقصود از تفسير در اين روايت، تأويل قرآن است.
3. در روايت دوم و پنجم نيز مطرح شدن مسأله بطن قرآن كه در آغاز آن آمده، گواه روشني است بر اين كه مقصود، فهم ظاهري آيات نيست و دور بودن قرآن از عقل بشر، ناظر به معاني بطني آن است. و روايت سوم و چهارم هم به قرينه همساني آن دو با ذيل روايت دوم و پنجم نيز، همين مضمون را افاده مي‌كنند.
آخرين روايت نيز ناظر به جامعيّت قرآن است و اين كه هيچ امر مورد اختلافي نيست، مگر آن كه حقيقت آن و نظريه صحيح راجع به آن، به نحوي در قرآن آمده است و قرآن، در امور مورد نياز مردم براي هدايت و سعادت، از چيزي فروگذار نكرده است، ولي فهم همة اين موارد، براي همگان ميسّر نيست، و روايت مزبور در مقام آن نيست كه فهم برخي از آيات و يا مفاد ظاهري آيات را از ديگران نفي كند.

انحصار فهم قرآن به معصومين(ع)

دليل ديگري كه بر عدم امكان تفسير براي غير معصومين مي‌تواند مطرح شود، آيات و رواياتي است كه ظاهر آنها بر اختصاص فهم قرآن به معصومين(ع) دلالت دارد.

الف) آيات

1. «انّه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسّه الاّ المطهّرون»[8].
به راستي كه قرآن، خواندنيِ ارجمندي است كه در نوشتاري پنهان قرار دارد و جز پاك‌شدگان به آن دست نمي‌يابند.
در بيان استدلال به اين آيه، براي مدّعاي ياد شده، گفته مي‌شود كه ضمير «لا يمسّه» به قرآن برمي‌گردد و مقصود، قرآن موجود در ميان بشر است و منظور از «مطهّرون» نيز معصومين(ع) هستند[9] كه از هر پليدي و گناه و خطايي پاك‌اند و «مسّ» نيز در اين جا به معناي درك معناي قرآن و دست يافتن به معارف و احكام آن است؛ بنابراين، مفاد آيه اين است كه هيچ كس جز معصومين(ع) معاني و معارف قرآن را درك نمي‌كند و از فهم معارف قرآن و تفسير آن ناتوانند.
بررسي. چنان كه در استدلال اشاره شد، اثبات مدّعاي ياد شده بر سه مستند در آيه شريفه وابسته است؛ ولي اين سه مستند قطعي نيستند. اين كه مقصود از ضمير در «لا يمسّه» قرآن موجود در ميان بشر باشد، قابل ترديد است و احتمال دارد كه مقصود، كتاب مكنون (لوح محفوظ) و يا حقيقت قرآن كه در لوح محفوظ است، باشد[10]. و به نظر ما مناسب‌ترين معنا آن است كه مقصود، قرآن موجود در لوح محفوظ است.
همچنين امكان دارد مقصود از مطهرون چنانچه برخي گفته‌اند، معصومين(ع) باشند[11]. و ممكن است پاك‌شدگان از حدث (كساني كه با انجام وضو يا غسلي كه وظيفه آنان است، داراي طهارت شده‌اند) باشند. چنان كه در قرآن كريم نيز پس از دستور وضو، و غسل، و تيمّم، فايده و حكمت اين اعمال با كلمه «لِيُطهّرَكُمْ» (تا شما را پاك سازد) بيان شده است[12]. برخي نيز گفته‌اند: مقصود، فرشتگان هستند. و به نظر ما مقصود، معصومين(ع) مي‌باشند.
و براي كلمه «مسّ» نيز لغت‌شناسان معاني متعدّدي مانند: درك با حس لامسه، رساندن دست به چيزي، نياز پيدا شدن به چيزي، رسيدن آب به بدن و غير آن را ذكر كرده‌اند،[13] ولي معاني ياد شده، در واقع، ذكر مصاديق «مسّ» است و «مسّ» به معناي تماس دو چيز است؛ خواه بين دو امر عيني و خواه بين ذهن و عين باشد كه در درك با حس لامسه چنين است. در قرآن نيز اين واژه در موارد مختلفي به كار رفته است،[14] ولي به معناي فهم و ادراك به طور كلي به كار نرفته است؛ البته مي‌توان دريافتِ حقيقت قرآن مجيد را كه در لوح محفوظ است و جز با علم حضوري ميسّر نيست، مصداقي از تماس دانست، چنان كه علامه طباطبايي همين معنا را در آيه شريفه پذيرفته‌اند[15]. بر اين اساس، در مورد واژه «مسّ» نيز احتمال اين كه مراد از آن، تماس بدن انسان با نوشته قرآن[16] يا تماس با حقيقت قرآن و دريافت آن باشد، بر اين احتمال كه مقصود، فهم عبارات و الفاظ قرآن باشد، ترجيح دارد؛ بنابراين آيه، شريفه دلالتي بر غير قابل تفسير بودن قرآن براي غير معصومين ندارد.
روايات وارد شده در توضيح اين آيه شريفه نيز، مقصود از آيه را عدم جواز تماس بدن با نوشتة قرآن و يا عدم دستيابي غيرپاكان به قرآن مكتوب علي (ع) و يا عدم دستيابي به كل آنچه قرآن مدّنظر داشته، مي‌دانند و مدّعاي ياد شده در هيچ يك از آنها نيامده است[17]. بنابراين، نه ظاهر آيه شريفه بر قابل تفسير نبودن قرآن براي غير معصومين دلالت دارد و نه روايات مربوط به تفسير آيه، چنين مطلبي را مطرح كرده است.
2. «هو الّذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الّذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الاّ الله و الراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا...»[18] .
در استدلال به آيه شريفه فوق براي مدّعاي ياد شده، گفته مي‌شود كه مقصود از راسخان در علم، معصومين(ع) و مقصود از تأويل، تفسير قرآن است و ضمير «تأويله» به كل قرآن و يا به متشابهات كه نيازمند تفسيرند، بازمي‌گردد و بنابراين، مفاد آيه آن است كه تفسير قرآن يا آياتِ نيازمند تفسير آن را، جز خدا و معصومين(ع) كسي نمي‌داند.
بررسي. استدلال ياد شده بر اين اصل مبتني است كه تأويل در اين آيه شريفه به معناي تفسير باشد و با توجه به آنچه كه در فرق تفسير و تأويل بيان شد و نادرستي يكي دانستن تفسير و تأويل روشن گرديد، بطلان استدلال به اين آيه بر مدّعاي منكران امكان فهم قرآن براي غير معصومين آشكار مي‌گردد.

ب) روايات

روايات متعددي با بيانهاي گوناگون در مورد تفسير قرآن نقل شده است كه ظاهر برخي از جملات آنها اين است كه تنها پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) قرآن را مي‌شناسند و توان تفسير آن را دارند. از آن جمله، روايتي است كه در آن، امام باقر (ع) پس از آن كه تفسير چند آيه را از قتاده مي‌پرسد و او نادرست پاسخ مي‌دهد، مي‌فرمايد: «انّما يعرف القرآن من خوطب به»[19] قرآن را فقط مخاطبان آن مي‌شناسند و نيز روايت ديگري كه در آن، امام از ابوحنيفه سؤال مي‌كند: با چه چيز براي مردم عراق فتوا مي‌دهي؟ او مي‌گويد: با كتاب خدا و سنّت رسول خدا (ص). آن حضرت مي‌فرمايد: آيا قرآن را آن گونه كه بايد، مي‌شناسي و ناسخ را از منسوخ تميز مي‌دهي؟ او پاسخ مي‌دهد: آري، آن حضرت مي‌فرمايد: ادّعاي علم سترگي كردي «ما ورّثك الله من كتابه حرفاً[20]؛ خداوند چيزي از كتاب خود را در اختيار تو قرار نداده و تو را وارث آن نكرده است».
در روايات متعدّد ديگري آمده است:
«ما يستطيع احد ان يدّعي عنده جميع القرآن كله ظاهره و باطنه غير الاوصياء»[21].
هيچ كس جز اوصياي پيامبر (ص) نمي‌تواند ادّعا كند كه همة ظاهر و باطن قرآن در نزد اوست.

بررسي

صدر و ذيل اين روايات، حكايت از آن دارد كه مقصود از اين روايات نيز، غير قابل تفسير بودن آيات نيست؛ در دو روايت اوّل سخن از فقيه اهل بصره ـ‌قتاده‌ـ و فقيه اهل عراق بودن ابوحنيفه به ميان آمده است ظاهر اين دو روايت به دليل قراين موجود در آنها آن است كه قتاده و ابوحنيفه ادّعاي آگاهي كامل به مفاد همه آيات قرآن كريم را داشته‌اند و امام صادق (ع) در رد اين ادّعاي بزرگ به ناتواني آن دو از فهم و تفسير صحيح برخي از آيات قرآن استدلال مي‌كند. روشن است كه اگر امام (ع) در صدد اثبات غير قابل تفسير بودن قرآن به طور كلي براي غير معصومين بود اين استدلال تمام نبود و دليل ناتواني آن دو از فهم آيات ديگر هم نمي‌بود چه رسد به آن كه دليل ناتواني همه مردم از فهم ساير آيات قرآن باشد و به اصطلاح منطقي سلب جزيي، دليل سلب كلّي نمي‌تواند باشد. روايت سوم نيز بر اين كه همه قرآن اعم از ظاهر و باطن را فقط اوصياي پيامبر (ص) مي‌دانند، تأكيد شده است؛ نه آن كه هيچ بخشي از قرآن را غير آنان نمي‌دانند و نمي‌فهمند. پس اين روايات ناظر به افراد خاصّ و مسئله فتوا دادن و آگاهي از ظاهر و باطن همه آيات است و به مدّعاي ياد شده ارتباط ندارد.
پاسخ ديگري كه به همه روايات و آيات مورد استناد اين ديدگاه مي‌توان داد، روايات فراواني است كه بر قابل فهم و تفسير بودن قرآن براي غير معصومين دلالت دارد و با توجه به دلالت و ظهور قوي آنها در امكان تفسير براي غير معصومين بايد روايات مورد استناد اين ديدگاه را ـ‌هر چند ظهور در مدّعاي آن داشته باشد‌ـ توجيه كرد و بر خلاف ظاهرشان حمل نمود. به نمونه‌هايي از اين روايات توجه كنيد:
قلت لابي‌عبدالله (ع): « عثرت فانقطع ظفري فجعلت علي اصبعي مرارة فكيف اصنع بالوضوء؟ قال: يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزّ و جلّ «ما جعل عليكم في الدّين من حرج» امسح عليه»[22].
راوي مي‌گويد: به امام صادق (ع) گفتم: لغزيدم و در اثر آن ناخنم قطع شد، (براي معالجه) مرهمي بر آن نهادم. وضو را چگونه انجام دهم؟ فرمود: اين مسئله و نظاير آن، از كتاب خداي عزّ و جلّ (كه فرموده است): «ما جعل عليكم في الدّين من حرج» شناخته مي‌شود. بر آن مرهم مسح كن.
از جمله «يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله عزّ و جلّ ما جعل عليكم في الدّين من حرج» در مي‌يابيم كه حكم اين مسئله و امثال آن را غير امام نيز مي‌تواند از كتاب خدا به دست آورد و گرنه مناسب آن بود كه بفرمايد: «اعرِفُ هذا و اشباهه من كتاب الله»؛ حكم اين موضوع و امثال آن را من از كتاب خدا مي‌شناسم و مي‌فهمم».
امام رضا (ع) فرمود: «من ردّ متشابه القرآن الي محكمه فقد هدي الي صراط مستقيم...»[23].
هر كس كه متشابه قرآن را به محكم آن برگرداند، به راه مستقيم هدايت شده است.
در اين روايت، برگرداندن آيات متشابه به آيات محكم كه نوعي تفسير است، راه مستقيم معرفي شده است و اگر در تفسير بودن آن ترديد شود، دلالت آن بر جواز استفاده و بهره‌گيري همگان از آيات محكم قرآن براي فهم متشابهات آن، قابل انكار و ترديد نيست؛[24] زيرا در ادامه همين روايت، امام رضا (ع) مي‌فرمايد: در روايات ما نيز محكمات و متشابهاتي همانند محكمات و متشابهات قرآن وجود دارد. پس متشابهات روايات ما را به محكمات آنها برگردانيد و (قبل از ارجاع به محكمات) از متشابهات استفاده نكنيد، كه گمراه مي‌شويد.
از حضرت علي (ع) روايت شده كه فرمود: «... انّ الله قسّم كلامه ثلاثة اقسام فجعل قسما منه يعرفه العالم و الجاهل و قسما لا يعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسّه و صحّ تمييزه ممّن شرح الله صدره للاسلام و قسما لا يعلمه الاّ الله و ملائكته و الرّاسخون في العلم»[25].
همانا خداوند كلامش را سه بخش كرده است: بخشي از آن به گونه‌اي است كه عالم و جاهل آن را مي‌شناسد و مي‌فهمد. و بخشي از آن را جز كسي كه ذهنش باصفا، حسّش لطيف، تشخيصش صحيح است ـ‌از كساني كه خدا سينه‌شان را براي اسلام گشوده است‌ـ نمي‌فهمد و بخش ديگر به گونه‌اي است كه جز خدا و فرشتگان و راسخان در علم آن را نمي‌دانند.
در اين روايت نيز، دو بخش از قرآن «قابل فهم براي مردم» معرفي شده است.

جواز تكليفي تفسير

از مباحث پيشين به دست آمد كه تفسير قرآن كريم براي غير رسول خدا ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله و ائمة اطهار امكان پذير است. در اين بخش به بررسي اين مسئله مي‌پردازيم كه آيا تفسير قرآن براي غير معصومين(ع) جايز و رواست، يا آنان شرعاً مجاز نيستند كه قرآن را تفسير كنند؟
برخي از مفسران گفته‌اند كه با سند صحيح، از پيامبر و امامان معصوم (ع) روايت شده است كه تفسير قرآن جز با روايت صحيح و بيان صريح معصومين(ع) جايز نيست[26].
به نظر مي‌رسد اين سخن بر‌گرفته از «روايات نكوهش كننده از تفسير به رأي» است. و روايت مستقلي نيست؛ زيرا در منابع روايي ما روايتي به اين مضمون وجود ندارد.
________________________________________

[1] . سوره نساء، آيه 83.
[2] . وسائل الشيعه، ج 18، حديث 38، باب 13 از ابواب صفات قاضي، برقي، احمد بن خالد، المحاسن، ص 286، حديث 356؛ البته متن حديث در اين دو كتاب اندكي با هم تفاوت دارد و متني كه در اينجا ذكر كرده‌ايم، مطابق با وسائل است.
[3] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 142، حديث 41، باب 13، المحاسن، ص 300، حديث 5؛ متن اين حديث نيز، در اين دو كتاب اندكي با هم تفاوت دارد و متن مذكور در انيجا مطابق با وسائل است.
[4] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 149، حديث 69؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 29، حديث 5. (ليس ابعد من عقول الرجال من القرآن).
[5] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 150، حديث 73، باب 13؛ عياشي، محمّد، تفسير العياشي، ج 1، ص 23؛ متن حديث در تفسير عياشي با آنچه كه در وسائل آمده، تفاوت دارد و متن مذكور در اين جا مطابق با وسائل است.
[6] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 150، حديث 74، تفسير عياشي، ج 1، ص 22، حديث 2.
[7] . اصول كافي، ج 1، كتاب فضل العلم، «باب الرّد الي الكتاب و السنّة»، حديث 6، المحاسن، ص 267، حديث 355.
[8] . سوره واقعه، آيه 77ـ 79.
[9] . براي آگاهي از بخشي ديگر از اين روايات، به منابع زير رجوع كنيد:
اصول كافي، كتاب الحجّة، باب «ان الراسخين في العلم هم الائمه عليهم‌السّلام»، حديث 1ـ 3، و باب «فرض طاعة الائمه عليهم‌السّلام»، حديث 6؛ بصائر الدرجات، جزء 4، باب 10، حديث 1 و 5؛ كتاب سليم بن قيس، ص 195.
[10] . ر. ك، مقدّس اردبيلي، احمد، زبدة البيان، ص 29، و الميزان؛ ج 19، ص 137.
[11] . خويي، سيّد ابوالقاسم، التنقيح، ج 5، ص 381، 382.
[12] . سوره مائده، آيه 6.
[13] . لغت‌شناسان غالباً، مصاديق تماس و كاربردها را ذكر كرده‌اند؛ ر. ك: العين، ج 7، ص 208؛ المصباح المنير، ص 238؛ مقاييس اللغة، ج 5، ص 271؛ مفردات راغب؛ ص 467؛ لسان العرب، ج 13، ص 104.
[14] . ر. ك: شريفه: سوره آل‌عمران، آيه 140.
[15] . الميزان، ج 19، ص 137.
[16] . نجفي، محمد حسن، در جواهر الكلام، ج 2، ص 314 و 315، قطب راوندي، سعيد، فقه القرآن؛‌ج 1، ص 49؛ بحراني، يوسف، الحدائق الناظره، ج 2، ص 122، 204، (حديث 53) و ج 92، ص 92 (حديث 41)؛ نورالثقلين، ج 1، ص 315 (حديث 27)، ص 316، (حديث 33 و 34) و ص 317 (حديث 36).
[17] . ر. ك: مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 33، ص 27؛ ج 48، ص 22؛ ج 57، ص 374؛ ج 80، ص 256 و 309؛ ج 92، ص 42 و نيز طوسي، ابوجفعر محمد، تهذيب الاحكام، ج 1، ص 127؛ طوسي، ابوجعفر محمد، الاستبصار، ج 1، ص 113.
[18] . سوره آل‌عمران، آيه 7.
[19] . كليني، محمد، روضة كافي، حديث 485؛‌ وسائل الشيعه، ج 18، ص 136 (حديث 25).
[20] . كليني، محمد، بحارالانوار، ج 2، ص 293؛ براي اطلاع از روايات مشابه اين دو دسته ر. ك: وسائل الشيعه، ج 18، ص 149، حديث 64، باب 13 (ابواب صفات القاضي) و ص 139، حديث 34 و ص 143، حديث 43 (همان باب)؛ تفسير فرات بن ابراهيم، ص 258، (ذيل.آيه 81 سوره طه).
[21] . اصول كافي، كتاب الحجه، باب «انه لم يجمع القرآن كلّه الاّ الائمّة»، حديث 4؛ بحارالانوار، ج 92، ص 89، حديث 32.
[22] . كليني، محمد بن يعقوب، الفروع من الكافي، ج 3، ص 33.
[23] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 82، حديث 22، باب 9 (ابواب صفات قاضي)؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 290، حديث 39.
[24] . البته سند اين روايت به دليل توثيق نشدن ابوحيون، صحيح نيست.
[25] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 143، حديث 144؛ طبرسي، احمد، الاحتجاج، ج 1، ص 376.
[26] . (مجمع البيان، ج 1، ص 39؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص 15).





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط