نویسنده: سایمون مون
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Depression, Economic
این مطلب که نوسانهای فعالیت اقتصادی در اقتصادهای-
سرمایهداری به صورت چرخهای رخ میدهد، از مدّتها پیش تشخیص داده شده است، ولی تبیینهایی که برای این چرخههای اقتصادی عرضه میشوند، برخلاف توصیف آنها، بسیار مورد مناقشه است. اصطلاح «بحران اقتصادی» نیز چندان دقیق نیست و به طورکلّی به نقطهی قعر نوسانهای چرخههای مذکور اطلاق میشود که به دلایلی وخیمترند و ابعاد بینالمللی دارند، برخلاف «رکودهای اقتصادی» که ابعاد محلّیتر، وخامت کمتر و مدّت کوتاهتری دارند. وجه تمایز دیگری که عموماً بین رکود و بحران قائل میشوند این است که در رکود اقتصادی نرخ رشد پایین میآید ولی همچنان مثبت باقی میماند، ولی در بحران اقتصادی نرخ رشد به کمتر از صفر میرسد و موجب افت بازده واقعی میشود.
چرخههای اقتصادی در اقتصادهای سرمایهداری همگی به لحاظ کیفی مشابه و به لحاظ کمّی متفاوتاند. تشابه کیفی حاکی از این است که امکان نظریهی عمومی، بدون محدودیتهای زمانی و مکانی، وجود دارد و لازم نیست بر ویژگیهای خاص سیاسی یا نهادی تکیه شود؛ ولی در مورد تفاوتهای کمّی هر نظریهای باید بتواند رویدادهای تاریخی یگانه و منحصر به فرد را تبیین کند. تفاوت میان تبیینهای مختلف از این لحاظ است که بر چه چیزی باید تأکید شود: آیا بحرانهای اقتصادی را باید در قالب نظریهی چرخههای بلندمدّت اقتصادی تبیین کرد یا این که بحرانهای اقتصادی نتیجهی احتمالی و غیرقطعی رویدادهای منحصر به فرد و تصادفی است. این تبیینها از نظر تأکیدی که بر علل واقعی بحران یا علل پولی بحران دارند از هم متفاوتاند.
ان. دی. کوندراتیف در پژوهشی تجربی که در دههی 1920 انجام داد از امکان وجود چرخههای بلندمدّت 50 ساله سخن گفت که بحرانهای 1815 تا 1850 و دههی 1870 تا دهه 1890 در این دورهها جای میگرفت. او با اینکه به کیفیت نازل دادههای پیش از 1850 و به اندک بودن تعداد چرخهها اشاره میکند، با احتیاط تبیین درونزایی مطرح میکند که براساس تهیه و تدارک سرمایهی ثابت پردوام و بسیار پرهزینهای استوار است که جا به جایی و گسترش آن بسیار دشوار و نامستمر بود. اندیشههای او در تبیینی که شومپیتر در اواخر دههی 1930 مطرح کرد گنجانده شده بود، ولی رابطهی علّی در نظریه شومپیتر درجهت عکس جریان مییافت: کانون توجه او نقش نوآوری تکنولوژیک برونزا بود که از نظر او به صورت خوشههایی پدید میآمد که تحت تأثیر ارزیابیهای پیشگامان اقتصادی از بیم و امیدها و عواید بود. خوشههای نوآوری و ابتکار موجب سرمایهگذاریهایی میشود که به رشد اقتصادی شتاب میدهد، و بحرانهای اقتصادی هنگامی رخ میدهد که سرعت رشد به سبب فقدان سرمایهگذاری در نتیجهی فرونشستن فوران نوآوریها، پایین میآید. مثالهای مربوط به سرمایهگذاری به دنبال فوران نوآوری در زمانهای گوناگون شامل کشیده شدن راه آهن، استقرار صنایع فولاد و برق میشود. در دوران طولانی شکوفایی پس از جنگ، نظریهی چرخهای از سکه افتاد، ولی مفهوم چرخههای بلند مدّت در جریان رکود بینالمللی که در اوایل دههی 1970 آغاز شد دوباره مطرح شد؛ بعضیها نیز به موج جدید نوآوری در میکروالکترونیک اشاره میکنند که، بنا به پیشبینی آنها، پایه و اساس شکوفایی سرمایهگذاری و صعود منحنی چرخهی بلند مدّت در اواخر قرن بیستم خواهد بود، هر چند که تأثیر فنآوری میکروالکترونیک بر اشتغال همچنان محلّ مناقشه است.
درهرحال، بسیاری منکر وجود چرخههای بلند مدّتاند. شواهد تجربی در بهترین حالت فقط دلالتهای ضمنی دارند و پیوندهای علّی در تبیینهای نظری با قوّت و صراحت مشخص نشدهاند. با توجه به این عدم دقت، از نظر بعضی، بحرانهای اقتصادی بخشی از الگوی درونزای توسعهی سرمایهداری نیستند، بلکه صرفاً حاصل رویدادهای تصادفیاند. یکی از مواضع افراطی در این دیدگاه وزن و اهمیت شایانی است که دو اقتصاددان امریکایی میلتن فریدمن و آ. شوارتز به مرگ اتفاقی بنجامین استرانگ رئیس بانک مرکزی فدرال در نیویورک در 1928 میدهند، که شاید فقدان او موجب تصمیمگیریهای اشتباه بانک مرکزی بین سالهای 1929 و 1933 بود. این مسئله نیز طرح میشود که آیا اصطلاح «بحران» معنادار است یا خیر. برای مثال، دورهی 1933-1937 در ایالات متحدهی امریکا طولانیترین دورهی صلح تا دههی 1960 بود؛ درآمدمای شاغلین پیوسته افزایش مییافت و بنابراین دشوار میتوان آن را بحران نامید؛ ولی بیکاری پیوسته بالای 14 درصد بود، بنابر این دشوار میتوان آن را شکوفایی نامید. داستان مشابهی را میتوان در مورد بریتانیای دههی 1980 حکایت کرد.
دشوار است که در نظریههایی که بر پایهی مفهوم تعادل اقتصادی بنا میشود بتوان با چیزی به نام نوسانهای اقتصادی کنار آمد، مگر اینکه نوسانهای مذکور بخشی از خرد فرایند تعادل تلقی شود. از طرف دیگر، انواعی از نظریهی مارکسیستی هست که در همهی آنها بر درونزا بودن و کارکرد و بودن این چرخهها برای توسعهی سرمایهداری تأکید میشود. هر دو نظریه با چالشی روبهرو هستند: تبیین نظری این مسئله که چگونه نزول یک چرخه گاهی و فقط گاهی به بحران اقتصادی منجر میشود.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول