بی‌هنجاری - آنومی

این اصطلاح مشتق از واژه‌ی یونانی anomia به معنای بی‌قانونی است که تلویحاً دال بر تبهکاری، بی‌حرمتی، بی‌عدالتی و بی‌نظمی است (Orru, 1987). این واژه نخستین‌بار در قرن شانزدهم وارد زبان انگلیسی شد و در قرن هفدهم به معنای
پنجشنبه، 10 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بی‌هنجاری - آنومی
 بی‌هنجاری - آنومی

 

نویسنده: استیون لوکس
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
 

Anomie
این اصطلاح مشتق از واژه‌ی یونانی anomia به معنای بی‌قانونی است که تلویحاً دال بر تبهکاری، بی‌حرمتی، بی‌عدالتی و بی‌نظمی است (Orru, 1987). این واژه نخستین‌بار در قرن شانزدهم وارد زبان انگلیسی شد و در قرن هفدهم به معنای بی‌اعتنایی به قوانین شرعی به کار رفت. در زبان فرانسه این اصطلاح در آثار ژان - ماری گویوبا معنایی مثبت مورد استفاده قرار گرفت. گویو که ضدکانتی بود، چشم به آینده‌ای آرمانی داشت که در آن آنومی اخلاقی - یعنی فقدان قواعد مطلق، عام و ثابت - و آنومی دینی موجب آزاد شدن قضاوت هر فرد از بند همه‌ی ایمان‌های جزمی شود.
سرگذشت جامعه‌شناختی واژه‌ی آنومی از آثار امیل دورکم آغاز می‌شود. دورکم منتقد افکار گویو بود اما این واژه را از او اقتباس کرد و ابتدا در تقسیم کار در جامعه (Durkheim, 1893) و سپس در خودکشی (1897)، دوباره معنایی منفی به آن داد. بعدها، در دهه‌ی 1930، این واژه مورد استفاده‌ی رابرت مرتون قرار گرفت و سپس در دهه‌های 1950 و 1960 رواج زیادی بین آن دسته از جامعه‌شناسان امریکایی پیدا کرد که درباره‌ی خودکشی و جرم و کجروی مطالعه می‌کردند (ـــ جرم و کجروی). از آن به بعد واژه‌ی بی‌هنجاری دلالت بر خصوصیات شخصی یا مجموعه نگرش‌هایی می‌کرد (به نحو فزاینده‌ای غیرقابل تشخیص و تمیز از بیگانگی) که برای اندازه‌گیری و سنجش آن مقیاس‌های متعددی طراحی شد. سپس چون این واژه کاربرد بسیار گسترده‌تری در میان جامعه‌شناسان پیدا کرد، معنایی روزبه‌روز نامعین‌تر و مبهم‌تر یافت و با رواج در میان روان‌شناسان کم‌کم دچار «روان‌شناسی‌زدگی» هم شد و از نظریه‌های کلی‌تر درباره‌ی جامعه دور شد. داستان استحاله‌ی این واژه از زمان دورکم تا مرتون و پس از او بسیار جالب است. همان‌طور که بسنار می‌گوید، دورکم آنومی را «به مثابه حالتی از نظام اجتماعی تعریف می‌کرد، ولی بعدها این واژه به وضعیت فرد کنشگر، و حتی به نگرش‌ها یا وضع ذهنی فرد اطلاق شد.» علاوه بر این، مفهوم دورکم «که انتقادی بود از جامعه‌ی صنعتی، به مفهوم محافظه‌کارانه‌ای تبدیل شد که حاکی از نقص و نارسایی در سازگار شدن با نظم اجتماعی بود» (Besnard, 1987, p. 13).
دورکم در تقسیم کار «شکل آنومیک» تقسیم کار را «غیر طبیعی» به شمار می‌آورد. در این‌جا مقصود دورکم فقدان مجموعه قواعدی است برای هدایت روابط میان نقش‌ها و کارکردهای اجتماعی؛ دورکم انتظار داشت این وضع در بحران‌های صنعتی و تجاری و در تضاد میان کار و سرمایه دیده شود؛ و علت اصلی آن نیز در سرعت وقوع صنعتی شدن نهفته بود، به نحوی که «منافع و علایق متعارض فرصت کافی برای نیل به تعادل و موازنه نداشته‌اند». همراه با گسترش بازار و پیدایش صنایع عظیم، «رابطه‌ی میان کارفرمایان و کارگران تغییر شکل می‌یابد». شهرنشینی موجب «افزایش نیازهای کارگران» شد. با گسترش ماشین‌آلات و قرار گرفتن کارخانه‌های صنعتی به جای کارگاه‌های کوچک، «کارگران در دسته‌های منظمی گروه‌بندی می‌شوند» و از خانواده و کارفرمایان‌شان دور می‌افتند. سرانجام کار معنای خود را از دست می‌دهد و کارگر را به «نقش یک ماشین» فرومی‌کاهد که نمی‌داند «آن‌چه انجام می‌دهد به کجا منتهی می‌شود» (Durkheim, 1893, pp. 305-6).
در خودکشی، بی‌هنجاری یکی از علل اجتماعی خودکشی و وضعی اجتماعی است که به تبع آن نرخ خودکشی افزایش می‌یابد. بی‌هنجاری وضعی است فاقد کنترل و نظارت و در آن «هیچ لگامی برای مهار سوداها و تمنیات فرد باقی نمی‌ماند». دورکم دو نوع بی‌هنجاری را از هم تمیز می‌داد، بی‌هنجاری اقتصادی و بی‌هنجاری زناشویی. بی‌هنجاری اقتصادی به معنای فروپاشی چارچوب هنجاری پذیرفته‌شده‌ای است که چشمداشت‌ها را تثبیت می‌کند؛ این بی‌هنجاری در بحران‌های اقتصادی، خواه دوره‌های شکوفایی و رونق و خواه رکود و کسادی، آشکار می‌شود. ولی دورکم این بی‌هنجاری را در جوامع معاصر و در حوزه‌ی صنعتی و تجاری، مزمن و دیرپا می‌دانست و ناشی از تضعیف کنترل‌های دینی، سیاسی و شغلی و نیز رشد بازار و ایدئولوژی‌های ستایشگر ثروت اندوزی و تملک و سودای آرزوهای بی‌پایان «که هر روز به عنوان نشانه‌ی تشخص اخلاقی ستایش می‌شود»، «و بی‌قاعدگی را به قاعده تبدیل می‌کند،‌ قاعده‌ای که قربانیانش از آن در عذاب‌اند» (Durkheim, 1897, pp.258, 256, 257). بی‌هنجاری زناشویی نیز از نظر دورکم مرض مزمنی بود حاصل «تضعیف قدرت کنترل» چارچوب هنجاری پذیرفته شد در زمینه‌ی زناشویی که میل و شهوت جنسی را اداره و هدایت می‌کرد. به نظر او طلاق هم تجلی و هم علت نیرومند این بی‌هنجاری زناشویی است (ibid., p. 271).
در مفهوم آنومی رابرت مرتون دیدگاه دورکم درباره‌ی ماهیت بشر یا برنامه‌ی او برای تشخیص بیماری‌ها و آسیب‌های اجتماعی و فردی ناشی از رشد سریع سرمایه‌داری صنعتی جایی ندارد. از نظر مرتون، بی‌هنجاری به معنای «فروپاشی ساختار فرهنگی است و خصوصاً هنگامی رخ می‌دهد که بین هنجارها و اهداف فرهنگی و ظرفیت‌های ساخت‌یافته‌ی اجتماعی که به اعضای گروه امکان عمل طبق این اهداف و هنجارها را می‌دهد، شکاف فاحشی وجود داشته باشد» (1949, p. 162). مرتون معتقد بود که در جامعه‌ی معاصر ایالات متحده‌ی امریکا آرزوی «موفقیت» (حتی اگر یکسره بر حسب مادیات نباشد) به همگان تلقین می‌شود. فشار و تنش ساخت‌یافته‌ی اجتماعی، یا همان آنومی، در جایی به وجود می‌آید که ابزارهایی که نهادها برای نیل به موفقیت مجاز می‌شمرند در دسترس نباشد. برای سازگار شدن با این فشار و تنش چهار راه وجود دارد، البته غیر از همنوایی با اهداف و ابزارهای نهادی شده. هر چهار شیوه‌ی انطباق با آنومی صورت‌هایی از کجروی محسوب می‌شود:
بدعت‌گذاران (مثل سارقان حرفه‌ای، مجرمان اداری، تلقب‌کنندگان در امتحانات) به اهداف وفادارند ولی زیر بار ابزارها و روش‌هایی نمی‌روند که به لحاظ هنجاری توصیه و تجویز می‌شود. مناسک‌پرستان (مثل بوروکرات‌هایی که برده‌وار از قواعد و دستورات اطاعت می‌کنند بدون آن‌که توجهی به اهداف آن‌ها داشته باشند) پای‌بندی تمام‌عیار به هنجارهای نهادی شده را فضیلت می‌دانند بی‌آن‌که تعهدی به اهداف توصیه شده‌ی فرهنگی داشته باشند. عزلت‌گزین‌ها (مثل ولگردها، دائم‌الخمرها و معتادان) با دست کشیدن از اهداف و وسایل کاملاً از میدان رقابت بیرون می‌روند. شورشی‌ها (مثل اعضای جنبش‌های انقلابی) به نظام اجتماعی و فرهنگی که آن را ناعادلانه می‌دانند هیچ عقیده و التزامی ندارند و در پی از نو ساختن جامعه‌اند با هدف‌هایی جدید و راه و روش‌هایی جدید برای دستیابی به آن هدف‌ها (Cohen, 1966, p. 77).
این توجه و تمرکز بر اهداف و هنجارهای فرهنگی و عدم امکان تحقق مشروع آن‌ها، برای چندین دهه برنامه‌ی پژوهش درباره‌ی کجروی را تعیین می‌کرد. با این حال همان‌طور که بسنار دریافته است، آنومی به این مفهوم، در عمل برعکس مفهوم دورکمی است، آنومی به این مفهوم، در عمل برعکس مفهوم دورکمی است، زیرا «در حالی‌که دورکم به علت گسترش افق امکانات پیش‌روی افراد آن‌ها را سردرگم و بلاتکلیف می‌دانست، مرتون فرض را بر این می‌گذارد که کنشگران درباره‌ی اهدافی که می‌خواهند به آن‌ها برسند مطمئن‌اند، اما آرزوها و خواسته‌های‌شان به موانعی برخورد می‌کند که امکان موفقیت‌شان را محدود می‌کند» (1987, p. 262).
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط