نویسندگان:
سید مصطفی طباطبایی (1)
سمانه حجار پور خلج (2)
منبع:راسخون
سید مصطفی طباطبایی (1)
سمانه حجار پور خلج (2)
منبع:راسخون
دیدگاه هفتم: ترجمهی متن نامهی دوم حضرت صاحب الامر علیه السلام به شیخ مفید
نامهی دوم نامهاى است كه شیخ طبرسى به طور مرسل از حضرت مهدى "عج" نقل كرده و هم چون نامهی نخستین داراى ارزشى بسیار است:به نام خداوند بخشندهی مهربان. سلام و درود خدا بر تو اى یاور حق و اى كسى كه با گفتارى راستین، مردم را به سوى حق فرا مىخوانى. ما خداوند را در منظر تو سپاس مىگزاریم، خداوندى كه جز او خدایى نیست، خداى ما و خداى نیاكان ماست. و درود بر آقا و مولایمان حضرت محمّد خاتم پیامبران و بر خاندان پاكش را از او خواستاریم.
و بعد ما شاهد و ناظر مناجات تو،كه خداوند با آن وسیلهاى كه به سبب اولیاء خویش به تو بخشیده تو را حفظ فرماید و از مكر و نیرنگ دشمنانش در امان دارد، بودیم و برآورده شدن آن را از خدا خواستیم، در حالى كه در جایگاهمان در قلّهی كوهى در مكانى ناشناخته سكونت داریم كه اخیرا به خاطر افرادى بىایمان به ناچار از منطقهاى پر درخت به این جا آمدهایم و به همین زودى از این محل به دشتى هموار كه چندان از آبادى دور نباشد، فرود آییم و از حالات آیندهی خود آگاهت سازیم تا بدین وسیله از اعمالى كه موجب تقرّب به ما مىگردد آگاه گردى و خداوند تو را با رحمت خود براى این كار توفیق بخشد.
پس تو، كه خداوند با چشم عنایت خویش كه هرگز آن را خواب نگیرد نگهداریت كند، به سبب آن باید كه رو در روى آشوبى كه مردمى را كه باطل را در دل كاشتهاند، به هلاكت خواهد افكند، بایستى تا باطلاندیشان و بیهودهكاران را بترسانى كه از سركوبى آنان، مؤمنان شاد گشته و تبهكاران اندوهگین مىگردند.
و نشانهی حرکت ما از این خانه نشینی، حادثهاى است كه در مكّهی معظّمه روى خواهد داد، از سوى پلیدى منافق و نكوهیده كه خونریزى را مباح دانسته و با كید و نیرنگ خود قصد جان مؤمنان نموده است، امّا به هدف ظالمانه و ستمبار خود نخواهد رسید؛ زیرا كه ما پشت سر مؤمنان ایستاده و با دعایى كه از سوى پادشاه آسمان و زمین استجابتش تأخیر نمىافتد، آنان را نگهدارى مىكنیم. پس دل هاى دوستان ما بدان اطمینان یابد و بدانند كه از آسیب و زیان او در امان خواهند بود،گرچه دشواریها و درگیریهاى هولناك آنان را بترساند، و فرجام كار براى آنان، با دخالت و كار نیكوى خداوند، مادامىكه شیعیان از گناهان دورى گزینند، پسندیده و نیكو خواهد بود.
و ما به تو، اى دوست با اخلاص كه در راه ما با ستمگران در ستیز و پیكارى و خداوند تو را به همان گونه كه دوستان شایستهی پیشین ما را تأیید فرموده است، تأیید نماید، گوشزد مىكنیم كه هر یك از برادران دینى تو كه تقواى خدا خود را پیشه كرده و آن چه را كه به گردن دارد به مستحقانش برساند، در فتنهی ویرانگر بر باد دهنده و گرفتارى و آشفتگیهاى تاریك و تیره كننده آن در امان خواهد بود و آن كس كه در دادن نعمت هایى كه خداوند به او كرامت فرموده، به كسانى كه فرمان رسیدگى به آن ها را داده است، بخل ورزد، بدین سبب در دنیا و آخرت خویش زیانكار خواهد بود و اگر چنان چه شیعیان ما،كه خداوند به طاعت خویش توفیقشان دهد، در راه ایفاى پیمانى كه بر دوش دارند، هم دل مىشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمىافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان مىگشت؛ دیدارى بر مبناى شناختى راستین و صداقتى از آنان نسبت به ما.
پس ما را از ایشان دور نمىدارد، مگر آن دسته از كردارهاى آنان كه ما را ناپسند و ناخوشایند است و از آنان روا نمىدانیم و خداوند یارىكننده است و ما را كفایت كرده و وكیل خوبى است و درود او بر آقاى بشارت دهنده و بیم دهندهی ما، محمّد و خاندان پاك او باد.
این نامه در اوّل ماه شوّال سال چهار صد و دوازده نوشته شده است و در پایان آن چند جمله به خط خود حضرت آمده است که سفارشهایی به شیخ میکند:
این است نامهی ما به تو اى دوستى كه به حقیقت والایی الهام یافتهاى كه به املاء و تقریر ما و خطّ یكى از افراد مورد اطمینان ما نوشته شده است. پس آن را از همگان پنهان بدار و آن را در هم بپیچ و به هیچ كس نشان نده و نسخهاى از روى آن بردار و آن عدّه از دوستانمان را كه به امانتشان اطمینان دارى، بر آن آگاه كن. ان شاء اللّه خداوند آنان را به بركت ما، مشمول [بركات و فیوضات] بگرداند. ستایش و سپاس از آن خداوند است و درود و رحمت بر آقاى ما محمّد پیامبر خدا و خاندان پاك او باد.
دیدگاه هشتم: بررسى محتواى نامهی دوم
1. نامه با بیانى روشن و اطمینانبخش گویاى آن است كه از مقامى بالا به مقامى زیر دست صادر شده است و از این جهت از نامهی نخستین واضحتر و روشنتر مىباشد؛ هم چون قرآن كریم كه در برخی موارد در آیات بسیارى مطلب را به روشنى بیان كرده و رابطهی گوینده و مخاطب را مشخص ساخته است؛ مانند آیهی شریفه: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ( سوره حاقه، آیات44- 45): اگر برخى از گفتارها را بر ما مىبست و به ما نسبت مىداد، او را با دست قدرت خویش برمىگرفتیمیا آیهی شریفه: إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ( سوره اسراء، آیه 75): و در آن صورت، به تو عقاب و جزاى مضاعف در حیات دنیا و آخرت مىچشاندیم
و آیهی شریفه: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ( سوره آل عمران، آیه 144): محمّد صلّى الله علیه و آله جز رسولى كه پیش از او نیز رسولانى آمده و در گذشتهاند، نمىباشد. در آیات دیگرى كه در این مورد نازل شده است ؛ دوگانگى گوینده و شنونده در عبارات به روشنى دیده مىشود و بلندى و برتری مقام گوینده نسبت به شنونده كاملا واضح است. این حالت در بیان نامهی دوم حضرت به شیخ مفید نیز وجود دارد، البته نباید از تفاوت هاى ویژهاى كه بین سبك قرآن و این نامه موجود است، چشم پوشید. این نحوهی القاء سخن، اثر روانى ویژهاى دارد، مخصوصا وقتى كه گوینده در صدد آن باشد كه از جنبهی عاطفى و احساسى در شنوندهی خود تأثیر بگذارد كه در این صورت چارهاى از این نحوه سخن گفتن نمىباشد؛ به ویژه این كه در هر حالت شنونده با كمال فروتنى، برترى مقام گوینده را بر خود معترف است.
2. تعیین محل سكونت حضرت به هنگام ارسال نامه
در این نامه (بر فرض صحّت روایت) مشاهده مىكنیم كه حضرت جایگاه خود را بالاى كوهى ناشناخته معیّن مىكند؛ عبارات متن نامه این جمله است: «بنصب فى شمراخ من بهماء» نصب؛ چیزى است كه برافراشته و استوار شده باشد. شمراخ؛ قلهی دایرهاى شكل باریك و درازبالاى كوه است. بهماء؛ از كلمهی مبهم گرفته شده است و آن جایگاه دشوارى است كه راهى براى رسیدن و دستیابى به آن نباشد. در این صورت احتمالا مقصود امام علیه السلام، این بوده است كه آن حضرت در خانهاى كه بر بالاى كوهى كه راه دستیابى و رسیدن به آن معلوم نیست یا دشوار است، زندگى مىكند. سپس حضرت مىفرماید: «صرنا إلیه آنفا من غمالیل». مقصود این است كه در این مكان جدید به تازگى رحل اقامت افكندهایم. غمالیل؛ جایگاه قبلى حضرت بوده كه داراى ویژگى غمالیل بوده است. این كلمه از «غملول» گرفته شده و غملول بیابان پر درخت و طولانى و كم عرض است كه درختانش در یكدیگر فرو رفتهاند و هر جاىی که بر اثر وفور درخت یا ابرهای آسمان تاریك شده باشد، آن جا را غملول مىگویند. آن چه كه در هر دو معنى به نظر مىآید، همان مخفى بودن و ناشناخته بودن مکان مىباشد كه در آن جا امکان زندگی به صورت پنهانى و مخفى وجود دارد. آن گاه انگیزهی انتقال به محل جدید را چنین بازگو مىكند كه: «ألجأنا إلیه السّباریت من الایمان»؛ یعنى: «سباریت از ایمان» ما را وادار به آمدن به این محل نمود. سباریت جمع سبرات و سبروت و سبریت است و آن زمینى است كه گیاهى در آن نباشد و یا این كه اصلا چیزى در آن نباشد و لذا معدوم را سبروت مىگویند. با در نظر گرفتن این معنى، این عبارت را مىتوان دو گونه تفسیر كرد: اول این که كلمهی «ایمان» را به كسر همزه بخوانیم. در این صورت مقصود آن است كه افراد بىایمان و نا آشنا با دین، باعث شدهاند كه حضرت به مكان جدید برود كه به خاطر تبهكاری ها و انحرافات آن ها مصلحت چنین اقتضا كرده كه حضرت از مردم دورتر شود و مخفیانه و بالاى قله كوهى زندگى كند. تفسیر دوم این که كلمهی «ایمان» را به فتح همزه بخوانیم كه جمع كلمهی «یمین» به معنى راست است و مقصود از كلمهی «سباریت»، زمین خالى و بدون كشت در طرف راست جاده باشد و شاید این یكى از راههاى مكّه و یا شهر دیگرى باشد و در این صورت انگیزهی رفتن حضرت از این محل به مكان تازه، خشكى و بىآب و علف بودن و سختى زندگى در آن محل مىباشد.
سپس حضرت خبر مىدهد كه احتمال رفتن از آن مكان به مكان دیگر نیز هست و به زودى پس از گذشت ایّامى چند و مدّت زمانى كوتاه، از قله كوه به «صحصح» فرود خواهد آمد. صحصح زمین صاف است و در این جا دیگر لازم نیست كه فرض كنیم كه این زمین همچون آن زمین دیگر، بدون گیاه و كشت است.
از این عبارات چنین مىفهمیم كه حضرت پیوسته در جایگاهى دور از مردم زندگى مىكند و شاید در این كار حضرت فرمانى را كه خود ایشان از پدر بزرگوارش نقل فرموده امتثال مىنماید، به طورى كه در روایت على بن مهزیار وارد شده است و متذكّر آن شدهایم.
یک مسألهی دیگر در تمام این موارد مطرح شده وجود دارد و آن این است که سخنان حضرت را به طور مستقیم ترجمه ننماییم، یعنی سخنان امام زمان علیه السلام را مبنی بر استعاره و تشبیه ترجمه کنیم و کلمات بیان شده مانند شمراخ و سباریت را به جامعهی مسلمین بازخورد دهیم. به عنوان مثال مفهوم "سباریت من الایمان" را فقدان دانشمندان و شیعیان راستین ترجمه کنیم. البته این موضوع به بررسی و علم فراتری نیاز دارد که از توان نویسنده خارج است. در هر صورت، نكتهاى كه باید بدان توجّه داشت، آن است كه در عین حال كه حضرت خصوصیاتى از محل زندگى خود را بیان فرموده، در عین حال مكان خود را كاملا مشخص نساخته است، بلكه در حقیقت یك مفهوم كلّى آورده كه بر هر قله و درّهاى منطبق است و حتی با جستجوی زیاد هم نمیتوان راه به جایی برد. ما به آشكار مىبینیم كه حضرت جاى خود را با عباراتى قدیمى و لغت ها و كلماتى نامأنوس بیان مىكند، به طورى كه اگر كسى آن كلمات را ببیند، نتواند به درستی از آن ها سر در بیاورد؛ مگر این كه فردى مطّلع و دانشمندى بسیار ریزبین و ژرفنگر باشد.
به هر حال، در این نامه مىبینیم كه حضرت به شیخ مفید نوید مىدهد كه در آینده نیز او را از وضع خود آگاه خواهد کرد و شاید مقصود آن باشد كه او را از مكان جدید خود مطلع خواهد ساخت، گرچه عبارت نامه عمومىتر است و شامل هرگونه خبرى كه از سوى حضرت صادر شود، در هر زمینهاى كه مصلحت بداند، مىباشد. بنابر این حضرت به او مىفرماید كه بدین وسیله از كارهایى كه موجب نزدیكى به ماست، آگاه خواهى شد؛ یعنى كه ارتباط تو از طریق نامه با ما، تو را بر كارهایى كه مورد رضایت و خشنودى ماست و باعث نزدیكى به ما مىشود، آگاه خواهد كرد. این عبارت به روشنى دلالت بر آن دارد كه حضرت تصمیم داشته نامهنگارى خود را با شیخ مفید تكرار كند و چه بسا نامههاى دیگرى نیز از حضرت صادر شده كه ما از آن آگاه نشدهایم و شیخ مفید مقید به مخفی داشتن آن ها بوده است چرا که درک آن مخصوص افراد خاصه میباشد، هر چند شیخ مفید فرصت زیادی نداشته و یک سال پس از صدور این نامه وفات یافته است.
3. حضرت فرموده: پس تو باید در مقابل آشوب و بلوایى كه خون مردمانى را مىریزد كه باطل را پروراندهاند، بایستى تا اهل باطل را مرعوب گردانى و بدین جهت مؤمنان شاد گردند و تجاوزكاران اندوهگین شوند. این سخن، خود یك برنامهریزى و تعیین تكلیف همه جانبه است از سوى حضرت براى شیخ مفید و دیگر برادران او، در هر دوره و زمانى که باشند، به این كه در مقابل فتنه و آشوب هاى خانمانبر انداز به پا خیزند. در این جا بر شیخ مفید لازم است كه رو در روى این فتنه و بلوا بایستد، تا تبهكاران را بترساند و از انحرافشان جلوگیرى نماید و به راه حق برگرداند.
خلاصهی کلام این است كه كوشش براى جلوگیرى از ظلم و فرونشاندن آشوب هایى كه زمینه را براى رشد تبهكاران و گروه های كژ اندیش و بیراهه رو آماده مىسازد، لازم است و این كوشش خود یكى از عبادات و كارهاى شایسته است كه موجب نزدیكى به خداوند و زمینهساز حكومت عدل اسلامى میگردد. جالب این است که حضرت از ظلم به «فتنه» تعبیر میکند و این بدان جهت است كه ظلم و جور، محك آزمایش ایمان انسان ها است تا خالص گردند و خوب از بد جدا شود و آن كس كه زندگى مىیابد و آن كس كه نابود مىگردد، از روى دلیل باشد و این آشوب ها و ستم ها، همانطور كه موجب نیرومندى انحراف تبهكاران مىشود، همان طور بر نیروى ایمان مؤمنان مىافزاید و بدین جهت شرایط ظهور حضرت آماده مىگردد. جنگ و جهاد در مقابل ستم ستمگران، از جمله چیزهایى است كه نیروى اراده مؤمنان ناب و خالص را بالا میبرد و ظرفیّت و شایستگى بیشترى به ایشان مىبخشد و درجات معنویّت آنان را افزایش میدهد.
از این جا مى توان فهمید كه فتنهاى كه در عبارت آمده به پدیدهی تاریخی معینى نظر ندارد، تا مانند آن چه در نامه قبل آمده بود آن را از نظر تاریخ عمومى مورد بحث قرار دهیم؛ بلكه مقصود از این فتنه همان انحراف همگانى است كه دامنگیر جوامع بشرى در طول قرون دوران غیبت كبرى مىشود، همان انحرافى كه حضرت به هنگام ظهور بر طرف مىسازد. آن گاه حضرت در متن نامه این نكته را یادآور مىشوند كه این جهاد عملى است كه براى ترساندن تبهكاران و جلوگیریشان از راه باطل تعیین گشته است و در اثر این جهاد و مقابله با این فتنه و از میان رفتن آن مؤمنان به شادى و نشاط آمده و جنایتپیشگان در غم و اندوه فرو مىروند.
4. حضرت یكى از نشانههاى ظهور خود را این گونه متذكّر مىشوند: رویدادى بس تأسّف بار، توسّط شخصى منافق و پلید و زشت كار پدید مىآید كه خون بىگناهان را حلال شمرده و با نیرنگ خود قصد مؤمنان را مىكند، لكن به مقصود خود نمىرسد.
مقصود آن است كه از این فتنه و تباهى فراگیر جامعه شخصى منحرف و منافق به قصد آزار و فریب مؤمنان، مؤمنى را غافلگیر كرده و از بین مىبرد و او هم به لقاء اللّه مىرسد، ولى در عین حال وى به هدف نهایى خود نرسیده و مؤمنان بر اثر لطف و دعاى ویژه حضرت مهدى سلام اللّه علیه، در امنیّت و آسایش خود باقى مىمانند. در نتیجهی این امر است كه آن حضرت در نامهشان مىفرمایند كه: «پس دل هاى اولیاء و دوستان ما مطمئن گردد و یقین داشته باشند كه از آسیب و زیان او در امان خواهند بود، گرچه دشواری ها و درگیری هاى هولانگیز آنان را بترساند.»
معناى دیگرى نیز ممكن است براى این فراز در نظر گیریم كه با معناى نخست اندك تفاوتى دارد و آن این است كه حادثه را به معناى كشتار نگیریم، بلكه برنامهریزی ها و سیاستبازی ها و نقشهكشی هایى باشد كه به منظور سختگیرى و آسیبرسانى به مؤمنان اعمال مىكنند كه در رأس این گروه شخصى منافق و زشتكار كه ریختن خون بىگناهان را روا مىداند قرار گرفته است، نه اینكه حتما خون شخص معینى را ریخته باشد، بلكه ذاتا خونآشام است و ریختن خون بىگناهان در نظر او اشكالى ندارد، گرچه بر اثر دعاى حضرت نقشهكشى و برنامهریزى یك چنین آدمى به هدف نمىرسد و در كار خود موفق نمىشود.
به هر یك از دو معنى بیان شده که بنگریم، نمىتوانیم این حادثه را در تاریخ نشان بدهیم و مشخص كنیم؛ چه بسیار بزرگانى كه مورد هجوم قرار گرفته و در راه خدا به شهادت رسیدهاند، همچون شهید محمّد بن مكى، ملقب به شهید اوّل و شهید زین الدین عاملى، ملقب به شهید ثانى و قاضى نور اللّه شوشترى، ملقب به شهید ثالث و دیگر شهیدان؛ و چه بسیار سمینارها و تجمعاتی كه علیه جوامع مؤمنین در دنیا تشكیل مىشود و از هم پاشیده شدن آنها، جز با دعاى حضرت انجام ناشدنى است. دعاى مؤثّر و مستجاب، خود یكى از بهترین راه هاى مفید و نیكوست كه براى فرد و جامعه وجود دارد و اثرى ژرف و نتیجهاى برتر بر آن مترتب است. مؤمنان به وسیلهی دعا از شدّت و آسیب نیرنگ دشمنان در امان مىباشند. بنابراین باید دل به دعاى امام بزرگوار خویش محكم دارند، همان طور كه امام خود این چنین دستور داده است، و هرگاه ملتزم به رفتارى نیكو و كارى صحیح و شایسته بشوند، فرجام كارشان نیكو خواهد بود.
5. حضرت سفارش به خودسازى مىنماید و این نخستین سنگ بناى اصلاح جامعه و رهایى از آشفتگی هاى گمراهكننده است و بدون آن انسان در پایههاى ایمان راستین خود زیان كرده و به كژى و تباهى دنیا و آخرت مىگراید. بنابراین مىبینیم که حضرت تأكید بر لزوم پرداخت حقوق مالى و وجوهات اسلامى و دستگیرى از كسانى كه خداوند متعال كمك به آنان را امر فرموده است، كه همان تهیدستان و نیازمندان میباشند، مىنمایند و از آن جهت از این عمل اسم مىبرد كه مىداند شیعیان و پیروانش نماز و روزه و حج را معمولا انجام مىدهند و دیگر فریضهاى بر آنان باقى نمىماند جز پرداخت حقوق مالى كه برخى از انسان ها از پرداخت آن ها سر باز مىزنند و پرداخت آن فداكارى و از خودگذشتگى بیشترى لازم دارد.
حضرت در نامه مىفرماید: «آن كس از برادران دینى تو كه از خدا بترسد و آن چه را كه بر گردن دارد به مستحقّانش بپردازد، از آن آشوب ویرانگر و تبهكار و گرفتاری هاى سخت و تاریك و گمراهكننده، در امان خواهد بود و آن كس كه بخل ورزد و نعمت خداوندى را به آن كس كه مأمور رساندن به او است نرساند، در دنیا و آخرت زیان كرده است.» از این جا مىفهمیم كه رمز رهایى از انحراف تباهىآورى كه در دوران غیبت كبرى دامنگیر بسیارى از مردم شده، انجام كامل و همهجانبهی فرایض الهی و از جمله پرداخت زکات و خمس و صدقات است. در پرداخت حقوق مالى، این نکته مطرح است که بهترین چیزى كه موجب رهایى پیروان و شیعیان حضرت مهدى علیه السلام از چنگال ستمكاران و سلطه اقتصادى و سیاسى آنان مىشود، همان است كه خود شیعیان به تكفّل امور یكدیگر بپردازند و با التزام به پرداخت حقوق مالیهی خود، نیاز افراد تهى دست را برطرف سازند، زیرا پرداخت حقوق شرعى مالى مىتواند این مشكل را برطرف سازد و با برنامهریزى درستى مىتوان از آن حقوق براى پیشگیرى از ظلم و ستم و یا تربیت نسل هاى آینده و تأمین نیازمندی هاى اجتماعى استفاده كرد.
6. سفارش حضرت به سازندگى و اصلاح همگانى كه از اصلاح فردى بزرگ تر و مهم تر است و تحقق شرایط ظهور وابسته به آن است و زمینهساز شایستگى جامعه و تودهها براى دیدار حضرت و پذیرش مسئولیّت ها در دوران ظهور مىباشد.ذسازندگى و اصلاح همگانى هنگامى ایجاد مىشود كه پیروان و شیعیان حضرت از تمام جهات اندیشه و فكر، قلب و احساس، رفتار و كردار، به یكدیگر پیوسته و نسبت به پیمانى كه خدا از آن ها گرفته كه دستورات دینى را انجام داده و از رهبر و پیشواى اسلامى خود اطاعت كنند، وفادار باشند. بدیهى است كه چنین جامعهاى مىتواند به تبلیغ اسلامى بپردازد و پیكارى دسته جمعى را در مقابل ظلم و تجاوز و بیداد آغاز كند. این پیوستگى و اتحاد، نیرومندترین انگیزه براى تحقق ارادهی فردى، پرورش آگاهى و احساس مسئولیّت در افراد مىباشد و این مهم ترین شرط و اساسىترین مقدمه براى ظهور حضرت مىباشد، زیرا اگر چنین اجتماعى تحقق مییافت و افراد دسته جمعى به خودسازى و اصلاح میپرداختند: «بركت و میمنت دیدار ما از آن ها به تأخیر نمىافتاد، و سعادت دیدار ما به سویشان مىشتافت.» سعادتى كه از عدالت كاملى كه حضرت بر تمامى جهان حكم فرما خواهد نمود به دست مىآید.
سپس حضرت خصوصیّات این دیدار و مشاهدهی مبارك را چنین بیان مىفرماید: «على حق المعرفة و صدقها منهم بنا»: بر شناختى راستین، كه مبتنی بر درستى و راستى آن ها نسبت به ما باشد.
«فما یحبسنا عنهم»: یعنى ظهور را تأخیر نمىاندازد «إلّا ما یتّصل بنا ممّا نكرهه و لا نؤثره عنهم» مگر اخبار ناگوار و ناپسندى كه از آن ها به ما مىرسد، از گناهان و كوتاهی ها و عدم احساس مسئولیّت اسلامى آن ها.
این عبارت گویاى دو مطلب مهم است اوّل آن که حضرت صاحب الامر عجل اللّه تعالى فرجه، بر تمامى رویدادها اشراف دارد و از ناراحتی ها و نابسامانی هاى جامعه و پیروان خود آگاه است.
دوم این که غیبت حضرت رابطهی مستقیمى با گناهان مردم دارد؛ اگر گناهى نباشد دیگر غیبت انگیزهاى نخواهد داشت و ظهور انجام مىگیرد و این همان معنی است كه اگر فردى مورد اطمینان كامل و عامل به اسلام باشد، حضرت یك بار و یا چند بار او را به دیدار خود سعادتمند خواهد ساخت و حتی ممكن است این دیدار دائمى و پیوسته باشد. ( برای اطلاعات بیشتر ر.ک گروهی از مولفان، بی تا: 216-219 ؛ صدر، 1382 ؛ جمعی از نویسندگان، 1386: 211)
نتیجه
نتیجهی این دو مقاله در نکات مطرح شده از دو نامه نهفته است. با توجه به این که امام زمان علیه السلام، همواره حاضر و ناظر بر اعمال شیعیان میباشند، بر دوستان اهل بیت علیهم السلام لازم است که به نکات مطرح شده در این دو نامه توجه و دقت نموده و با انجام و اجرای اوامر مطرح شده از سوی حضرت ولی امر"عج"، باب ظهور حضرتش را باز نمایند.پینوشتها:
1. دانشجوی دکتری تاریخ اسلام 2. کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی
منابعگروهی از مولفان ( بی تا)، پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، قم: دفتر نشر معارف.
صدر، محمد ( 1382)، تاریخ غیبت کبری، تهران: انتشارات نیک معارف.
طباطبایی، محمد حسین ( 1378)، سنن النبی صلی الله علیه و آله، تهران: انتشارات کتابفروشی اسلامیه.
جعفریان، رسول ( 1383)، سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، قم: انتشارات دلیل ما.
جمعی از نویسندگان ( 1386)، فرهنگ شیعه، قم: انتشارات زمزم هدایت.
طقوش، محمد سهیل ( 1385)، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
ابن اثیر جزری ( 1967ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار الکتاب عربی.
/ج