نویسنده: کالین کمبل
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان
Affluent Society
جامعهای که از ثروت کافی برای ضمانت تأمین مداوم نیازهای اساسی و خصوصی اکثریت جمعیت (مثلاً خوراک و پوشاک) برخوردار است و در نتیجه افراد درآمدهای خود را صرف ارضای خواستههای گذرا و سیریناپذیر خود میکنند در حالیکه ممکن است منابع کافی برای تأمین نیازهای همگانی (مثل مراقبتهای بهداشتی و آموزش) اختصاص نیاید.
اصطلاح جامعهی مرفه را کنت گالبرایت پس از انتشار کتابش که تحت همین عنوان در 1958 بر سر زبانها انداخت. این کتاب نقدی است نیرومند از الگوی تخصیص منابع حاکم بر امریکا (و بر بعضی اقتصادهای ملی اروپای غربی) و سه داعیهی اصلی دارد. نخست اینکه افزایش ظرفیت تولیدی و بهرهوری موجب پدید آمدن اقتصادی شده که قادر است ثروت و رفاه فراوان و بیسابقهای را برای اکثریت مردم فراهم کند. از دید گالبرایت، در ایالات متحدهی معاصر بسیاری از کالاها «بیش از اندازه فراوان است»، وی این نکته را با اشاره به این واقعیت توضیح میدهد که شمار کسانی که هر سال از پرخوری میمیرند بیشتر از کسانی است که از کمخوردن میمیرند (p. 102).
دوم، استدلال وی این است که عقل اقتصادی متعارف نتوانسته این تحول را دریابد و همچنان به این تصور کهنه و منسوخ چسبیده است که افزایش سالانهی نرخ تولید ضرورتاً چیز مطلوبی است. آنچه، به طور اخص، کهنه و منسوخ شده اولویتی است که به تولید همیشه فزایندهی کالاهای بخش خصوصی داده میشود و به وضعی میانجامد که در آن «ثروت و رفاه خصوصی» در کنار «نکبت و فلاکت عمومی» قرار میگیرد. «تفاوت عظیم و فراگیری که میان تشویق و تأیید تولید کالاهای خصوصی هست و بخل و خستی که در مقابل نصیب کالاهای بخش عمومی میشود» از نظر گالبرایت «عجیبترین ویژگی جامعهی مرفه است» (p. 155).
و بالاخره، سوم اینکه در شرایطی که همهی نیازهای اضطراری مرتفع شده است، برای بالا نگه داشتن سطح تقاضا برانگیختن نیازهای مصنوعی از طریق تبلیغات به همراه افراط در ارائهی اعتبار ضرورت پیدا میکند.
اصطلاحی که گالبرایت معرفی کرد هنوز هم به وفور به گوش میخورد و کاربرد عمومی پیدا کرده است. هر چند نقد تفکر اقتصادی متعارف، و تعارض میان رفاه و رونق خصوصی و فقر و فلاکت عمومی، در کاربرد معمول این مفهوم مدنظر نیست، اوضاع وخیم اقتصادی در دههی 1980 موجب شد که این واژه با طعنه و کنایهای بیش از آنچه خود گالبرایت در نظر داشت، به کار رود. بنابراین هستهی معنای فعلی «جامعهی مرفه» حاکی از این است که شهروندان چنین جامعهای وفور گسترده و بیسابقهای را تجربه میکنند و استفاده از منابع اقتصادی به جای آنکه در جهت تأمین نیازهای بنیادی باشد، غالباً در جهت ارضای اسرافکارانهی نیازهای بیاهمیت است.
از ادعاهای گالبرایت انتقادهای گستردهای شده است. خصوصاً فرضیهی سوم او مورد حملههای تندی قرار گرفته است، زیرا به اعتقاد منتقدان او انتخابهای مصرفکنندگان را تحقیر میکند و تمایز میان شرطی شدن فرهنگی نیازها و خواستهها را به طور اعم، با تأثیری که به طور اخص از جانب تولیدکنندگان ایجاد میشود، تشخیص نمیدهد و چشم بر شواهد تجربی مربوط به تأثیر تبلیغات میبندد (Hayek, 1976; Reisman, 1980). تعارض مشهوری که او بین رفاه خصوصی و فلاکت عمومی میبیند نیز مورد انتقاد بوده، عمدتاً بر این مبنا که رویکرد گالبرایت مبتنی بر درک نادرستی از فایدهی نهایی رو به اُفت کالاهاست در حالیکه او ریخت و پاشهای طبیعی حکومتها را دستکم میگیرد (Rothbard, 1970). به رغم این انتقادها، حتی سختترین مخالفان او نیز معمولاً میپذیرند که توصیف امریکای شمالی و کشورهای اروپای غربی مدرن به عنوان جوامع مرفه، توصیف درست و دقیقی است (Friedman, 1977, p. 13). از اینرو میتوان گفت که فرضیهی اصلی گالبرایت با پذیرش گستردهای مواجه شده و تأثیر و نفوذ عمدهای بر تفکر اجتماعی و اقتصادی مدرن بر جای گذاشته است. از این جهت، توجه به این مطلب اهمیت خاصی دارد که گالبرایت با عیان ساختن ماهیت بدیهی انگاشته شدهی منطق تکاپو برای تولید هرچه بیشتر، و با حمله به این دیدگاه متعارف که باید به ارزشهای بازار اولویت داد، بدون شک به پیدایش نقدهای زیست محیطی و ضد - رشدی از جوامع مدرن یاری رسانده است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوماجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول