اسباب نزول میتواند نقاب اشکال و ابهام از چهرهی معنا و مقصود، بیفکند. البته این فایده با مطلب پیشین همجهت است و سیوطی، لطفی صباغ، ابوشبهه (1) و دیگران این دو را ذیل یک فایده آوردهاند، و دانشمندانی چون زرکشی، زرقانی و عمادالدین رشید و... آن را جداگانه آوردهاند. ما نیز با توضیح مطالبی جدید ذیل فایدهی چهار مطرح میکنیم. در مورد قبل فهم بهتر آیات مراد بود و این یک رفع سوءفهم پیشآمده که نتیجهاش فهم بهتر و دستیابی به مراد الهی باشد منظور است. رفع سوءفهم اولین قدم در فهم صحیح آیه است.
زرقانی نوشته است: «شناخت سبب نزول ایراد و اشکالی را که در فهم آیه پیدا میشود برطرف میکند. » (2)
گاه ساختار و شیوهی تعبیر یک متن قرآنی که با ملاحظهی سبب مشخصی نازل شده، هماهنگ با مقتضیات سبب نزول است، برای درک و فهم درست سخن، شناخت جهات خارجی و قراین، امری ضروری و لازم است.
مصطفی شلبی مینویسد: «اهمیت شناخت اسباب نزول، بدان جهت است که قرآن به زبان عربی نازل شده و الفاظ بسته به حقیقت و مجاز و اشتراک و حالتهای متفاوت و اسلوبهای متعدد، در معناهای مختلف به کار میروند و مراد و منظور واقعی فقط از طریق قرینههای موجود هنگام ادای کلام به دست میآید و تنها راه کسب قراین مراجعه به اسباب نزول است. » (3)
ابوعبیده معمربن مثنی در «مجازالقرآن» به بحث اسباب نزول و ضرورت شناخت اسباب نزول و نقش آن در فهم دلالتهای مجازی به عنوان قراین توجه کرده است. (4)
«قراین کلامی میتواند لفظی، معنوی و یا عقلی باشد. اگر قرینه لفظی در کلام نباشد اسباب نزول قرینه کمککننده برای فهم و توضیح نص خواهد بود ... .
بنابراین سبب نزول به عنوان قرینهی حالیه نقش عمدهای در تطبیق عناوین بر مصادیق و شناخت فضا ینزول آیات برای دلالت در توسعه و تضییق مفاهیم و گشودن افقهای جدید در یافتن دلالتهای قرآنی ایفا میکند. شناخت اسباب نزول فقط آشنایی با محیط و حوادثی که در آن زمان و مکان پیش آمده نیست، بلکه تلاشی است در جهت تبیین نقش بافت اجتماعی و ارتباط آن با نصوص قرآنی که در فهم دلالتهای آن، نقشی به سزا ایفا میکند. » (4)
شأن نزول آیات فضای اندیشیدن دربارهی آیه را روشنتر و به درک بهتر آیه کمک میکند و به همین دلیل بحث از اسباب نزول بحثی سودمند، کارآمد و دلپذیر است.
چه بسا شناخت مقتضیات حال، اسلوب و روشهای بیانی مناسب با نص قرآن را توجیه کند و انسان از طریق آن هدف و انگیزهای را که باعث گزینش نوع و اسلوب بیانی خاص شده بفهمد این که مثلاً چرا استفهام در معنای توضیح، تقریر، و ... آمده و یا امر معنای اباحه، تهدید، و ... دارد. (6)
خلاصه اینکه دستیابی به مدلول صحیح الفاظ و مقاصد و مضامین آیات و سورهها وابسته به اسباب و عواملی است که از جملهی مهمترین آنها، آشنایی با اسباب نزول است. اگر سبب نزول شناخته نشود اسرار ساختار تعبیر آیات، ممکن است همچنان پیچیده بماند، خصوصیات و ویژگیهای نزول در این جهت مانند قراین و نشانهها و مقتضیات کلام بلیغان است که فهم معنای حقیقی و تمیز آن از مجاز و غیرمقصود را ممکن میسازد و نادیدهگرفتن آن، ممکن است تحیّر و سردرگمی را در مقام برداشت و انحراف از هدفهای تفسیری به دنبال بیاورد.
به هر حال قرآن کریم نیز در تفهیم مراد خود بر قراین منفصله از قبیل دلیل عقل و عرف خاص، اعتماد کرده است و جایز نیست بدون جسجو و مطالعهی همه جوانب به ظهور ابتدایی آیات تمسک کنیم.
عبدالمنعم نمر نوشته است:
«شناخت اسباب نزول باعث میشود معنا و دلالت آیه به شکلی واضح در ذهن نفوذ کند و جوّی را که آیه در آن نازل شده نشان میدهد. »
او میافزاید «شناخت اسباب نزول ابعاد مختلف نزول یک آیه را نشان میدهد. آیهای که برا یدرمان امراض همهی اجتماعات در همهی زمانها کاربرد دارد. » (7)
از اینرو، اینک نمونههایی چند از این آیات را خواهیم آورد. به نظر میرسد در بعضی موارد میتوان با بررسیهای صرفاً قرآنی، شواهد نزول آنها را به گونهای که فهم درست این آیات را باعث شود جستجو کرد، شواهدی که میتواند ما را از روایات و اخبار مربوطه بینیاز کند. یا مرجع مطمئنی برای ارزیابی اخبار مزبور به حساب آید. در مواردی اسباب نزول مانع فهم آیات شده که نمونههایی خواهیم آورد و در مواردی هم قرینهی فهم آیات سوره است.
چند نمونه:
اول:
ابنکثیر با استفاده از روایات سبب نزول آیهی «وَمَا كَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَكُمْ» (7) ایمان را به «صلاة» تفسیر کرده است، چون یهود از تغییر قبله سوءاستفادههای سیاسی کردند و میان مسلمانان شبهه و تردید ایجاد کردند و گفتند پس حکم کسانی که به سوی بیتالمقدس نماز میخواندن و قبل از تغییر قبله از دنیا رفتند، چیست، این آیه نازل شد، پس ایمان در اینجا به معنای نماز است. (8)شاهدی که ابنکثیر آورده، قسمتی از آیهی 143 سوره بقره است که قبل از آن در همین آیه به تغییر سمت قبله اشاره کرده است: «... وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی كُنتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» و در آیهی قبل یعنی آیهی 142، به اشکالی که نادانان از تغییر قبله مطرح کرده بودند اشاره شده است: «سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی كَانُواْ عَلَیْهَا قُل ...».
صاحب منهجالصادقین پس از آنکه ایمان را نماز دانسته مینویسد: «وجه تسمیهی صلوه به ایمان آن است که صلاة رکن اعظم ایمان است. (10) و صاحب تفسیر راهنما نوشته است: «مراد از ایمان به مناسبت قبله و تغییر آن نماز است که از باب اطلاق سبب و ارادهی مسبب است. » (11)
اما طبرسی (ره) نوشته است: «إنّ الله لا یضیع تصدیقکم بأمر تلک القبلة». (12)
با توجه به این آیات، مصداق جملهی «و ما کانالله لیضیع إیمانکم» معلوم میشود. یکی از مصادیق ایمان با توجه به سیاق میتواند نمازی باشد که قبل از تغییر قبله خوانده شده بود، اما چون ایمان به معنای تصدیق قلبی است، میتوان ایمان را در همان معنای لغوی معنا کرد، (13) و چون تغییر قبله با بعضی اشکالتراشیها همراه شد، تحمل و صبر بر اطاعت الهی و تصدیق قلبی، از نظر خداوند دور نمانده است. همانطور که گذشت، بدون توجه به سبب نزول و با توجه به سیاق آیات، معنای آیه معلوم است و سبب نزول دایرهی مفهوم ایمان را تضییق کرده است.
دوم: «َتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى». (14)
بخاری، ابوداود، نسائی و دیگران از ابنعباس، ابن عمر، عکرمه، قتاده و مجاهد نقل کردهاند که گروهی از مردم یمن در سفر حج، زاد و توشه برنمیداشتند و میگفتند توکل بر خدا میکنیم. در مسیر راه، برای تأمین قوت خود، از همسفران خود گدایی میکردند و از این روی آیه در مذمت آنان نازل شد، و دستور داد در این سفر برای خود زاد و توشه تهیه کنند.طبری، مطابق این روایت مراد از «تقوا» را در آیه را محدود به پرهیز از سؤال و گدایی دانسته است (15). در حالی که ظاهر و سیاق آیات معنایی وسیعتر را نشان میدهد.
رشید رضا دربارهی این آیه نوشته است: «... این معنا از ظاهر آیات برنمیآید. بلکه متبادر از آیه این است مراد از «الزاد» عمل صالح باشد و آنچه انسان از خیر و نیکی ذخیره میکند، چنانکه تعلیل موجود در آیه «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى» این تفسیر را تأیید میکند. (16)
- قرطبی برای معنای «أُحْصِرْتُمْ» در آیهی: «وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ» (17) از ابتدای آیه بهره جسته و نوشته است: منظور از «المحصر» بیماری است، در حالی که به باور برخی دیگر از مفسران منظور دشمن است. قرطبی در تأیید نظر خود نوشته است: «و مما یدل علی ما قلناه سبب نزول هذهالآیة». (18)
فخر رازی با استفاده از روایات اسباب ذیل آیهی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» (19) نوشته است: «بعید است منظور از «انفاق» در این آیه زکات واجب باشد. مراد صدقهای است که انسان داوطلبانه پرداخته است. » (20)
در حالی که واحدی در اسباب نزول روایتی آورده است که نشان میدهد منظور از انفاق، زکات فطره است. (21)
فخر رازی ذیل آیهی «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» (22) پس از آنکه تفسیرهای مختلفی ارائه کرده است از سبب نزول آیه که آن را در هجرت برای جهاد در راه خدا محدود میکند، دست کشیده و نوشته است: «تأویل دوم با اینکه با سبب نزول و سیاق آیات سازگار نیست ولی مورد قبول است و آن اینکه خداوند متعال پس از آنکه در این سوره به هجرت، سپس به جهاد در راه خدا، که هر دو عبادت هستند فرمان داد اکنون به عبادت تفقه و فهم در دین، فرمان داده است. » (23)
بسیاری از مفسران معنای آیات را با استفاده از قراینی دیگر بیان کرده و به روایت سبب نزول توجه نکردهاند:
«مَّا كَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (24)
دربارهی مصداق کلمه «خبیث» تفسیرهای مختلفی آمده است:
1- منظور منافق است. مجاهد و ابنجریج چنین تفسیری کردهاند.
2- منظور کافر به هجرت و جهاد است و این نظر را سبب نزول نقد شده، از سدی تأیید میکند اما طبری با توجه به سیاق آیات قول اول را پذیرفته و به سبب نزول توجهی نکرده است. «والتأویل الأول أولی بتأویلالآیة لأنّالآیات قبلها فی ذکرالمنافقین و هذه فی سیاقها، ...» (25)
سوم: «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ» (26) شاطبی نوشته است: «در معنای قنوت وجوه گوناگونی آمده است که اگر سبب نزول آیه را بدانیم مراد معلوم میشود. » (27)
قاضی عبدالغفار با استفاده از سبب نزول معنای قنوت را در این آیه محدود به سکوت در نماز کرده است: «قنوت معانی متفاوتی دارد از جمله خشوع، بیتوجهی، ذکر، طاعت و سکوت، اما معنایی که این آیه اراده کرده است سکوت است چراکه قبل از نزول آیه مسلمانان هنگام نماز، سخن میگفتند. » (28)ابنکثیر نوشته است: «احمدبن حنبل از زیدبن ارقم روایت کرده است که مردم در زمان پیامبراکرم (ص) هنگام نماز اگر کاری داشتند با هم صحبت میکردند، تا این آیه نازل شد و فرمان سکوت داده شد». (29) واحدی در اسباب نزول چیزی ذکر نکرده است.
علامه طباطبایی با استفاده از سبب نزول، معنای کلاله را به دست آورده است او نوشته است: «این معنا از ریشهی لغوی آن به دست نمیآید. » (30)
- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا». (31) این آیه از مواردی است که دانشمندان فهم درست آن را وابسته به اخبار سبب نزول دانستهاند چرا که علیرغم وضوح الفاظ آیه ابهامهایی دربارهی موضوع و انگیزهی این کلام الهی وجود دارد، مگر واژهی «راعنا» چه عیبی دارد که تعبیر «انظرنا» ندارد و چه رابطهای بین صدر و ذیل آیه است؟ اما با دقت در آیه معلوم میشود معنای آیه و امر و نهی آن و مفاد آیه کاملاً روشن است و ابهام صرفاً در ناحیهی حکمت تشریع است نه مفاد و معنای آیه، که با بررسی شواهدی از خود قرآن میتوان به حکمت نهی پی برد. چنانچه در آیهی 46 سوره نساء آمده است:
«مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَكَانَ خَیْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِن لَّعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً» یعنی: «برخی از یهود کلمات را از صورت اصلی خود تغییر داده و میگویند شنیدیم ولی سرپیچی کردیم و بشنو و نشنیده بگیر- یا بشنو که هرگز نشوی- و با پیچش زبان و از روی طعن و استهزاء دین چنین میگویند: «راعنا» (رعایت حال ما کن) و اگر آنان میگفتند شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به حال ما بنگر، برایشان بهتر و درستتر بود. »
با توجه به این آیه معلوم است تعبیر «راعنا» با پیچش زبان یهود عصر پیامبر، واژهای توهینآمیز و ناروا به حساب آمده که در این آیه نکوهش شده است. (32)
کلمه «راعنا» از ماده «الرّعی» به معنی مهلتدادن است.
زمخشری نوشته است: «وقتی پیامبر (ص) مسلمانان را با یک مطلب جدید آشنا میکرد، مسلمانان میگفتند «راعنا» یعنی به ما فرصت و مهلت ده تا آن مطلب را درک کنیم. » (33)
ولی اهل کتاب- «یهود»- از سر دشمنی این واژه را از مادّهی «الرعونه» که به معنی کودنی و حماقت است، معنا میکردند و میگفتند راعنا «یعنی ما را تحمیق کن». یهود با این کار مسلمانان را به استهزاء میگرفتند و میگفتند ما همیشه به صورت پنهانی محمد را ناسزا میگفتیم اما از این پس آن را آشکار کنید، چرا که از کلام خود ایشان است. لذا نزد پیامبر (ص) میآمدند و میگفتند: «یا محمد راعنا» و بعد میخندیدند، سعدبن عباده متوجه حیلهی آنان شد زیرا او زبان یهود را میشناخت، گفت: «ای دشمنان خدا، لعنت خدا بر شما باد، به خدا سوگند که از این پس این جمله را از هرکس بشنوم گردنش را خواهم زد» یهود گفتند: ولی این را شما هم میگویید، پس این آیه نازل شد. (34)
برخی از مفسران نیز گفتهاند: «یهود جای «راعنا» «راعینا» میگفتند که معنیاش «چوپان ما» است و با این کار حضرت را استهزاء میکردند. لذا آیهی فوق نازل شد و برای جلوگیری از این سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به جای «راعنا» جمله «انظرنا» را به کار برند که همان مفهوم را میرساند و دستاویزی برای دشمن لجوج باقی نماند. » (35)
از تعبیر آیه معلوم است که جملهی «راعنا» نوعی تعبیر مسئلهدار است و خداوند فرمان میدهد به جای آن از «انظرنا» استفاده شود.
نویسندگان تفسیر نمونه نوشتهاند: «تعبیر «راعنا» خالی از یک نوع تعبیر غیرمؤدبانه نیست زیرا «راعنا» از مادّهی مراعات «باب مفاعله» است و مفهومش این است که «تو ما را مراعات کن، تا ما هم تو را مراعات کنیم و چون این تعبیر علاوه بر سوءاستفادههایی که یهود از آن میکردند دور از ادب بوده است، قرآنکریم مسلمانان را از آن نهی کرده است و معلوم است که با توجه به معنای آیه، اسلام اجازه نمیدهد تحت هر شرایطی بهانه به دست دشمنان داده شود و یا به مخاطبین امر میکند هنگام گفتگو ادب را رعایت کنند. » (36)
عدم آگاهی از سبب نزول در این آیه نیز مشکل خاصی در فهم مراد آیه ایجاد نمیکند.
مفسران در مواردی بعد از بیان اخبار سبب نزول، معنای آیه را با استفاده از قرائن دیگر بیان کرده و به روایت سبب نزول توجهی نکردهاند. به مثل در آیهی «مَّا كَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» (37) دربارهی مصداق کلمهی خبیث تفاسیر مختلف آمده است:
1. مجاهد و ابنجریج گفتهاند: منظور «منافق» است.
2. منظور «کافر به هجرت و جهاد» است. این نظر را سبب نزول نقل شده از سدّی تأیید میکند.
اما طبری با توجه به سیاق آیات قول اول را ترجیح داده و به سبب نزول توجهی نکرده است:
«والتأویلالأوّل أولی بتأویلالآیة لأنّ الآیات قبلها فی ذکرالمنافقین و هذه فی سیاقها...» (38)
چهارم: «وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (39)
(بقره/ 115) بیشتر کتابهایی که نویسندگان آن به بحث فواید اسباب نزول پرداختهاند این مثال را ذیل این فایده ذکر کردهاند:بدون توجه به سبب نزول، ظاهر این آیه بیانگر این معناست که بر فرد نمازگزار، توجه به قبله واجب نیست و میتوان به عدم اشتراط استقبال قبله در همهی نمازها و همهی حالات اعم از سفر و غیرسفر حکم کرد، یعنی در نماز به هرسو بایستد روبه سوی خدا آورده و نمازش صحیح است. بدون شک صدور چنین حکمی خلاف اجماع مسلمین است که توجه به قبله را در نماز، شرط صحت آن میدانند ولی با ملاحظهی سبب نزول درمییابیم که حکم جواز در آیهی شریفه یا مخصوص کسانی است که سوار بر مرکب، نماز نافله میخوانند و یا نمازگزاری که سمت قبله را نمیداند و یا به اشتباه به سمتی نمازش را خوانده که قبله نبوده است. (40) روایات اسباب نزول این آیات متفاوت است. برخی از مفسران آیه را ردّی بر بهانهجویان یهود و طعنهزنان به مسئلهی قبله و تغییر آن از بیتالمقدس به کعبه دانستهاند. (41)
طبری این آیه را نه مربوط به قبله، بلکه مربوط به مالکیت خدا نسبت به همه چیز دانسته است. (42) نیز طبری از عبداللهبن عمر نقل کرده که معنای آیه را دربارهی نماز مستحبی در سفر و در حال سواری بر مرکب میداند. (43)
واحدی روایتی از ابنعباس نقل کرده که وقتی نجاشی درگذشت پیامبراکرم (ص) بر وی نماز گزارد، مسلمین تعجب کردند چون نجاشی به سوی بیتالمقدس نماز میگزارد، آنگاه این آیه نازل شد. (44)
طبرسی (ره) دیدگاهها در مورد شأن نزول این آیه را گوناگون دانسته و نوشته است: «در نماز نافله میتوان رو به سوی قبله و یا جز آن کرد، ولی در نماز فریضه حتماً باید به سوی کعبه نماز خواند. » (45)
جصاص نوشته است: «باتوجه به سبب نزول معلوم است که آیه دربارهی کسانی است که از روی اجتهاد شخصی به سمتی غیر از قبله نماز گزاردهاند. » (46)
حال باید دید آیا به راستی دانستن سبب نزول از راه آگاهی به اخبار و روایات منقول و متفاوت، تنها چارهی فهم صحیح این آیه و عدم لغزش در تفسیر ناروای آن است؟
از میان این روایات تنها روایتی که به سبب نزول آیه در آن تصریح شده و صحیح دانسته شده، روایتی است که سبب نزول را انتقاد یهود نسبت به تغییر قبله شمرده است. این روایت را طبری و ابنابیحاتم از طریق علیبن ابیطلحه از ابنعباس نقل کردهاند. (47)
سیوطی مینویسد: این روایت صحیحترین است چون مسلم و ترمذی و نسائی، آن را آوردهاند. سلیمبن عبدالهلای و محمدبن موسی آلنصر ذیل این آیه روایتی از صحیح مسلم نقل کرده و این روایت را از نظر سند صحیح دانسته است. (48)
بر این اساس، روایت مزبور مضمنونی هماهنگ با آیهی 142 سورهی بقره دارد و در سیاق آن آیه و آیات پس از آن معنا میشود: «سَیَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی كَانُواْ عَلَیْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» آیه بیان میدارد که سفیهان در انتقاد از تغییر جهت قبله خواهند گفت: چرا آنان از قبلهی اولیهی خود بازگشتند؟ ای پیامبر (ص) بگو: مشرق و مغرب از آن خداست و هرکه را بخواهد به راه راست هدایت میکند.
آیهی بعد نیز سخن از تشریع جدید الهی در جهت قبله و حکمت آن است. لذا آیهی 115 (آیه مورد بحث) بدان معناست که مشرق و مغرب از آن خداست و همهی جهتها به خداوند تعلق دارد و او در همهی جهات فراگیر است.
توجه به آیهی 113 نیز این امر را تأیید میکند: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْكُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا كَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» بنابراین آیهی مزبور ادعای یهود و نصاری را بیپایه دانسته و میفرماید روز قیامت همه چیز روشن خواهد شد.
علامهی طباطبایی مینویسد: «با توجه به این مضمون میتوان گفت، در واقع این آیه پاسخی به ادعاهای آن دو گروه است، چرا که مشرق و مغرب، قبلهی نصاری و یهود بوده و خداوند بر این اساس میفرماید: هم قبلهی نصاری و هم یهود جهتی الهی داشته و نمیتوان عبادت آنان را بیپایه تلقی کرد. (49)
با این توضیح معلوم میشود متن قرآنی فارغ از اخبار سبب نزول ما را به این معنا رهنمون ساخته است و احکامی چون صحت نماز نافله در سفر و سوار بر مرکب به هر جهتی یا در حال اضطرار یا در حال دعا، و ... در روایات، مستند به این آیه است.
گفتنی است تأمل در آیههای 144، 145، 149، 150 سورهی بقره، برداشت نادرستی را که دانشمندان برای تأکید بر ضرورت شناخت اسباب نزول در فهم آیه، بیان کردهاند رد میکند. زیرا این آیات صراحتاً از ضرورت استقبال به سوی مسجدالحرام، سخن میگوید.
توجه به ارتباط آیهی مورد بحث با آیهی قبل وجهی دیگر را نیز محتمل نموده که برخی از مفسران بدان توجه کرده و نوشتهاند: «آیه در مقام رهنمودی است به مسلمین که به فرض منعشدن از مساجد مبادا یاد خدا را فراموش کنید چراکه تمامی جهات از آن خداست و به هرکجا رو کنید به خدا رو کردهاید. این مطلب با توجه به آیهی 114 یعنی آیه قبل از آیهی مزبور تأیید میشود: (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن یُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِی خَرَابِهَا أُوْلَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن یَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِینَ) و دو آیه در سیاقی متصل بوده و این تفسیر، وحدت سیاقی آنها را مخدوش نمیکند.
شیخ طوسی نزول آیه را در اشکالتراشی یهود اقوی دانسته ولی در مقام تفسیر، به سبب نزول توجه نکرده و آن را مرتبط به آیهی قبل دانسته و نوشته است: «تخریب مساجد نباید مانع ذکر خدا و توجه به او در هیچ حالی شود. » (50) طبرسی نیز همین تفسیر را در مجمعالبیان آورده (51) و در جوامعالجوامع نوشته است: «اگر مانع نماز در مسجدالحرام میشوند، خداوند متعال زمین را مسجد قرار داده است. » در هر مکانی که دوست دارید به عبادت خدا بپردازید. (52)
مرحوم شبر نوشته است: وقتی مانع ورود پیامبر(ص) در سال حدیبیه به مکه شدند بر مسلمین سخت آمد پس آیهی کریمه نازل شد. (53)
در واقع احکام مورد اشاره روایات چون صحت نماز نافله در سفر و سوار بر مرکب به هر جهتی یا در حال اضطرار یا در حال دعا و ... از ظاهر آیه استنباط نشده بلکه از سنت نبوی و علم الهی ائمه اطهار (ع) حاصل شده است.
نویسندگان تفسیر نمونه نوشتهاند: «از آنجاکه هیچ آیهای اختصاص به شأن نزول ندارد و مفهوم آن باید به صورت حکم کلّی در نظر گرفته شود هیچ مانعی ندارد که مسائل دیگری از آیه استفاده شود مانع حکم کسانی که به خاطر وجود ابر یا تاریکی شب نمیتوانند سمت قبله را پیدا کنند... . (54)
حال پرسش این است که آیا واقعاً آیه در دلات خود نیاز به اسباب نزول داشته و بدون آن هریک از وجوه مذکور به دست نمیآید؟ و اشکال مطرحشده وارد است؟
پنجم: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ. » (55) ظاهر این آیه بر نفی گناه و حرمت از سعی میان صفا و مروه دلالت دارد، بدون آنکه تصریحی به وجوب آن داشته باشد، چون میفرماید: «لاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ» بنابراین حج بدون سعی میان صفا و مره اشکالی ندارد. این آیه را در شمار آیاتی شمردهاند که فهم درست آن متکی به اخبار سبب نزول است. و تقریباً در تمامی کتابهایی که دربارهی فواید اسباب نزول نوشته شده، این آیه به عنوان شاهد مطرح شده است.
اینان نوشتهاند: «بدون آشنایی با اسباب نزول «لاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ» یعنی گناهی بر سعیکننده میان صفا و مروه نوشته نمیشود. در حالی که سعی جهت انجام حج و عمره از واجبات غیرقابل انکار است. روایات اسباب نزول (55) حاکی از آن است که عروةبن زبیر (م 96 هجری) که یکی از هفت فقیه شهر مدینه بود، فهم نادرستی از این آیه داشت. در این مورد از خالهاش عایشه سؤال کرد. (57) عایشه پاسخ او را از طریق بیان سبب نزول آیه داد، مبنی بر اینکه بعضی از صحابه در سعی میان صفا و مروه احساس گناه میکردند، و با توجه به آلودگی آن دو مکان به بتهای مشرکان، برای برخی این تصور پیش آمد که سعی با وجود آن بتها، نوعی تعظیم و تقدیس بتها محسوب میشود و جایز نیست. (58)از ابوبکر نقل شده که این آیه ردّ بر دو گروه است:
«گروه اول کسانی که از طواف میان صفا و مروه به دلیل آنکه از سنّتهای جاهلیت است و به خاطر وجود دو بت معروف، امتناع کردند. گروه دوم کسانی بودند که از طواف صفا و مروه به دلیل آنکه در قرآنکریم نیامده، امتناع ورزیدند. » (59)
به نظر میرسد به رغم آنکه اخبار سبب نزول ماجرای مربوط به آیه را با تفصیل کامل در اختیار مفسران قرار میدهد و قرینهی مناسبی برای فهم سریع آیه است اما چنان نیست که فهم آیه لزوماً متکی به آن اخبار باشد و قرآن خود بیانکنندهی این آیه نباشد. ندانستن سبب نزول آیه مفسر را در فهم آیه دچار خطا کند. اما ظاهر آیه در دلالت خود مشکلی ندارد. چون فقط روابودن سعی سخن میگوید و در مقام بیان وجوب یا استحباب نیست و با هر دو سازگار است. جالب آن است که وقتی عروه از عایشه پرسید که آیا پس طوافنکردن اشکال ندارد؟ عایشه پیش از اشاره به سبب نزول چنین میگوید: «کلّا لو کان کما تقول لکانت فلاجناح علیه أن لا یطّوّف بهما...»: معنای سؤال در صورتی درست بود که آیه میفرمود: گناهی بر او نیست که طواف نکند. عایشه، بر وجوب سعی تأکید کرده و میگوید پیامبراکرم (ص) فرمود: «خذوا عنّی مناسککم».
رسولخدا (ص)، طواف میان صفا و مروه را واجب کرده و کسی حق ندارد طواف میان آن دو را ترک کند. (60) بنابراین حکم از سیرهی رسولاکرم(ص) بدون توجه به سبب نزول، روشن است.
به علاوه تعابیر مشابه قرآنی نشان میدهد که در فرهنگ قرآنی تعبیر «لاَ جُنَاحَ» در مواردی به کار میرود که احیاناً مخاطب فکر میکرده ارتکاب عمل، گناه و ممنوع است.
نظیر این موضوع در آیهی 101 سورهی نساء دربارهی نماز مسافر دیده میشود: «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ».
با اینکه نماز قصر بر مسافر، حکمی الزامی و واجب است تعبیر «لاَ جُنَاحَ» در مورد آیهی به کار رفته است. پس دلالت آیهی در حد کلی آشکار بوده و فهم درست آن لزوماً متکی به اخبار سبب نزول نیست بلکه قرینهای است بر تفصیل حکم شرعی و فهم صحیح آیه. (61)
ششم:
بخاری نقل کرده است که مروانبن حکم دربارهی این آیه با سؤال مواجه شد: «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّیُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِّنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (62) و از ابنعباس پرسید: اگر کسی در برابر کاری که انجام داده شده شادمان گردد و به خاطر کاری که انجام نداده علاقهمند به ستایش دیگران باشد، در روز قیامت دچار عذاب الهی شود، پس باید همهی ما در قیامت به عذاب الهی دچار گردیم، چرا که تمام ما مردم در چنین حالت روانی به سر میبریم؟ابنعباس در پاسخ گفت:
«پیامبراکرم (ص) دربارهی موضوعی از اهل کتاب (یهود) سؤال نمود. آنان حقیقت را کتمان کرده و پاسخی دیگر به آن حضرت (ص) دادند و چنان وانمود کردند که پاسخی صحیح دادهاند و میخواستند از این طریق، ستایش پیامبر (ص) و مسلمانان را به خود جلب کنند. و سخت شادمان بودند که آن حضرت (ص) را قانع نموده و کاری را که انجام ندادهاند، انجام شده جلوه دادهاند و مورد ستایش هم واقع شدهاند، لذا آیه در مقام افشای رفتار منافقانهی آنان نازل گردید. » (63)
گفته شده ابنعباس از طریق بیان سبب نزول و خصوصیت سبب، اشکال و ابهامی را که ممکن بود از نصّ به ذهن خطور کند- همانگونه که به ذهن مروان خطور کرده بود- تبیین نموده است. البته عموم لفظ را نیز نادیده نگرفته است:
سیوطی نوشته است: «عموم لفظ بر ابن عباس مخفی نبوده ولی وی توضیح داده که از لفظ عام آیه، افراد خاصی که گروهی از اهل کتاب با ویژگیهای خاص بودند، مدنظر است. » (64) در واقع او درصدد تخصیص مفهوم آیه به اهل کتاب نیست، بلکه با بیان سبب نزول راه را برای فهم و تعمیم درست مفاد آیه روشن کرده و از تطبیق ناروای آن جلوگیری نموده است.
گروهی در شأن نزول این آیه نوشتهاند:
«هنگامی که رسولاکرم (ص) برای جنگ خارج میشد بعضی از منافقین تخلّف میکردند و آنگاه رسولخدا (ص) برمیگشت و عذر میخواستند و سوگند میخوردند و دوست داشتند مورد مدح قرار گیرند پس این آیه نازل شد. » (65)
حال پرسش این است که آیا واقعاً فهم درست آیه در گرو آگاهی از اخبار سبب نزول است؟ آیا فهم نادرستی که گزارش شده، لزوماً ناشی از عدم آگاهی از سبب نزول بوده یا نگاه غلط و نادرست به مفاد ظاهری آیه باعث چنین توهمی شده است؟
در اینکه آیه در مورد نزول خود ناظر به جمع و گروه خاصی بوده که منشأ نزول آن شدهاند و آیه بر آنان تطبیق شده، شکی نیست و سیاق هم آن را تأیید میکند.
ابنعباس مطابق روایتی که از بخاری نقل کردیم با قرائت آیهی قبل از این که از پیمانشکنی اهل کتاب گزارش میکند، آیه را تبیین کرده است.
درست است که آیه به تنهایی مبهم و متعلق فرح و شادمانی مجمل و نامعین است اما با نگاهی دقیقتر به آیات قبل از این آیه، جایی برای این ابهام باقی نمیماند.
آیات قبل به پارهای از خلافکاریهای اهل کتاب اشاره کرده است و در آیهی قبل از این آیه به یکی دیگر از اعمال زشت آنها که کتمان حقایق بوده اشاره میکند و میگوید: «فراموش نکنید زمانی را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آیات کتاب را برای مردم آشکار سازند و هرگز آن را کتمان نکنند. » (66)
اما جمعی از یهود از کتمان و تحریف آیات کتاب آسمانی خویش بسیار شاد و مسرور بودند و دوست داشتند مردم آنان را به عنوان عالم و دانشمند ستایش کنند. آیهی بعد در مقام پاسخگویی به پندار غلط آنان است.
تعبیر «بمازة منالعذاب» نیز گواه آن است که گروه مورد بحث با صرفنظرکردن از «شادمانی و علاقه به ستایش» به خاطر اعمالشان، مستحق عذاب بودهاند ولی با سرمستی و خوشی خود را از عذاب الهی، ایمن دانستهاند. خداوند میفرماید: این دلخوشیها و سرمستیها مانع عذاب آنان نیست. «مفازه» در لغت از ماده فوز به معنای نجات است. (67) یعنی نجات و رهایی از عذابی که گرفتار آن خواهند بود.
فهم نادرست از آیه، ریشه در بیتوجهی به سیاق ایات از یک سو و تصور عمومیت در تعبیر «ما أتوا» از سوی دیگر است. روایت سبب نزول از واقعیتی پنهان که از عهدهی ظاهر آیه برنیاید و فهم درست آن منوط به دانستن آن باشد، پرده برنداشته است.
فضلعباس ذیل این آیه نوشته است: «بیشترین خطا دربارهی اسباب نزول اهمال در سیاق آیات است. » (68)
بدیهی است، آیهی فوق مخصوص یهود یا منافقین صدر اسلام نیست، بلکه همهی افرادی را که در همهی زمانها، از عمل زشت خود شادمان میشوند و مردم را تحریک میکنند تا آنان را تقدیر و ستایش کنند، شامل میشود (39).
عبدالمنعم نمر مینویسد: «معلوم است که این آیه هم بر منافقان و یهود تطبیق میشود و هم بر همهی انسانهایی که موضعی مشابه آنان داشتند آیه در واقع یکی از مرضهای مهم اجتماع را درمان کرده است:
اولاً، نشان میدهد که خداوند متعال در هیچ برههای از زمان پیامبرش را رها نکرده است و ثانیاً، نمونهای است برای کسانی که دیگران را با اخبار دروغ فریب میدهند و آنان را به فساد میکشانند و منحرف میکنند تا مورد مدح و ستایش نویسندگان واقع شوند». (70)
در جامعهی کنونی نیز بعضی گمان میکنند اب القای شبهه و ایجاد تردید در میان مخاطبان خود، محبوب میشوند و مورد مدح و ستایش واقع میشوند. بیشک آیه میتواند ناظر به آنان نیز باشد. به علاوه آیه در مقام انتقاد به ریاکاران که اعمال نیک را به طلب مدح دیگران انجام میدهند، نیز هست.
هفتم: «لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (71) مطابق ظاهر آیه، مؤمنانی که به اعمال صالح اقدام کردهاند، و سابقهی خوبی در مسیر نهضت اسلام دارند، چون تقوا پیشه کنند و به انجام اعمال صالح اهتمام ورزند، خداوند ایشان را در ارتکاب گناهانی که انجام دادهاند- مانند شرب خمر- مورد مؤاخذه قرار نمیدهد و همان سابقهی نیک، جبران خطاکاری ایشان را خواهد نمود.
لذا گفته شده بدون توجه به اخبار سبب نزول در این آیه دچار این فهم نادرست خواهیم شد. و تصور شده که آیه بدون آگاهی از سبب نزول گواه حلالبودن تمام خوردنیها از جمله شراب است. (72)مطابق روایات اسباب نزول، پس از نزول آیه تحریم شراب و قمار- در آیهی 90 مائده- برخی از مسلمانان نسبت به برادران در گذشته و شهدایی که قبل از اعلام تحریم از دنیا رفتهاند و هنوز این دو کار را ترک نکرده بودند نگران شده و پرسش نمودند، آیهی بالا نازل شد و به آنها پاسخ داد و تکلیف آن دسته از مسلمانان را روشن کرد، لذا نمیتوان، با استناد به این آیه، به مباحبودن شرابخواری حکم کرد. (73)
حال پرسش این است که آیا به راستی ظاهر آیه چنان گنگ و مبهم است که صحابه را اینچنین دچار حیرت و گمراهی کرده است؟ آیا راه حل ابهام، فقط آگاهی از اخبار سبب نزول است؟ و فهم آیه وابسته به دانستن سبب نزول است؟
اگر آیه را بدون توجه به سیاق معنی کنیم، به شناخت سبب نزول نیازمند خواهیم بود و سبب نزول از برداشت غلط جلوگیری میکند. ولی توجه به سیاق، این نیاز را برطرف میکند. در این آیه نفی جناح و بیگناهی به طور اکید، مشروط به تقوا و ایمان و عمل صالح و نیکوکاری شده است در حالی که شرب خمر و استمرار آن با توجه به آیهی حرمت آن، با این شرایط ناسازگار است. به علاوه همانگونه که پیش از این بیان شد تحریم خمر در مکه بوده است و نزول این آیه پس از تأکید بر تحریم خمر و قمار و توصیه به اطاعت از خدا و پیامبرش آیههای «90-92» دلیل روشنی بر نگرانی بعضی مؤمنان نسبت به حال سابق خود یا دوستان شهیدشان است. تعبیر «فیما طعموا» با صیغهی گذشته، حال سابق را مشمول عفو و مغفرت الهی میداند (74) از اینها گذشته شواهد تاریخی حاکی از آن است که مخاطبان مکه حرمت خمر را فهمیده بودند. آوردهاند که: «کانالنبی (ص) یدعوالخلق إلی الله وحده لا شریک له و کان ابوجهل یقول للناس: إنّه کذّاب یحرمالخمر و یحرم الزّنا». (75)
نیز آوردهاند: «اعشیبن قیس که قصیدهای در مدح پیامبر (ص) ساخته بود، به مکه آمد، تا اسلام آورد، چون وارد شد ابوجهل و ابوسفیان به او گفتند: او خمر را حرام کرده است، اعشی منصرف شد، سال بعد مراجعه کرد و مسلمان شد. » (76)
حویزی در تفسیر خود از امام رضا (ع) نقل میکند که: «ما بعثالله نبیاً إلّا بتحریمالخمر و ...» (77)
بنابراین، همانطور که پس از این خواهیم گفت چگونه ممکن است به رغم تحریم خمر در مکه و تأکید و تکرار آن در سورههای متعدد صحابه با استناد به آیهی مزبور حکم به اباحه خمر کرده باشند تا سبب نزول این آیه در پاسخ به آنها ضروری باشد؟
آیا تمسک به این آیه جز بهانهای برای توجیه عمل حرام والی بحرین و تلاش برای دورکردن تازیانهی عقوبت از خود چیز دیگری میتواند باشد؟
اخبار و روایات اسباب نزول با این که در راهنمایی به فهم تفصیلی و درست آیات اهمیت دارند، ولی چنین نیست که منبع و مرجعی مستقل و اساسی در بیان مقاصد الهی باشند. و بدون دانستن آنها، فهم آیه میسّر نگردد. به گونهای که مفاد آیات قرآنی بدون آن در هالهای از ابهام باقی بماند.
گفتنی است فخر رازی با استناد به روایتی مشابه از ابوبکرالاصم بر صحت تفسیر بالا تأکید کرده و نتیجه گرفته است: «اذا در این آیه در معنای حال است نه آینده» (78)
هشتم:
نصرحامد مینویسد: باید گفت که دانستن اسباب نزول، گاه مفسر را به قرائت صحیحی از آیه میرساند و از این جهت وی را به دلالت آیه نزدیکتر میکند منظور از قرائت صحیح، تصحیح عبارت آیه نیست بلکه مراد جهتگیری صحیح نسبت به دلالت الفاظ و عبارت آن است به عنوان نمونه، آیهی: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا» (79) ابوعبیده به منظور فرار از ظاهر آیه که به نظر میرسد خداوند به زشتیها فرمان داده باشد میگوید کلمهی صحیح در این آیه «أمرنا» از باب افعال و ماده «أمر» به معنای زیادشدن و زیادکردن است. (80)در اینجا با دانستن اسباب نزول میتوان از چنین قرائتی دوری گزید چه از سیاق آیه روشن است که در مقام تهدید آمده است و ذکر واژهی «قریه» در آن به تهدید مکیان اشاره دارد. سیاق تهدید نیز مقتضی این جزمیت و تأکید بر قدرت الهی است و بنابراین، در پس این آیه سخنی از مسئلهی جبر و اختیار موجود نیست. (81)
نصر حامد این نمونه را آورده تا نشان دهد چگونه سبب نزول در جهتگیری صحیح، نسبت به دلالت الفاظ کمک میکند.
اما همانگونه که از متن هم مشخص است سیاق، معنای آیه را مشخص کرده و دانستن سبب نزول، در فهم آیات شرط اساسی نبوده است.
پینوشتها:
1. سیوطی، الإتقان، ج1، ص 123؛ لطفی صباع، بحوث فی اصولالتفسیر، پیشین، صص 111-113؛ ابوشهبه، مباحث فی علومالقرآن، صص 80، 81.
2. زرقانی، مناهلالعرفان، پیشین، ج1، ص 106.
3. محمد مصطفی، الشلبی، اصولالفقه الاسلامی.
4. ابوعبیده معمربن المثنی، مجازالقرآن، تحقیق فؤاد سزگین، ج2، ص 314.
5. سیداحمد عبدالغفار، قضایا فی علومالقرآن، پیشین، ص 30.
6. همان، ص 27.
7. عبدالمنعم النمر، علومالقرآنالکریم، دارالکتب اللبنانی، چ سوم، بیروت 1983م، 1405ق، ص 96.
8. بقره/ 143.
9. تفسیر ابن کثیر، ذیل این آیه نیز بنگرید به: تفسیرالمنار، رشید رضا، ج2، ص 11.
10. ملافتحالله کاشانی، منهجالصادقین، ج1، ص 340.
11. رفسنجانی، ج1، ص 373.
12. مجمعالبیان، ج1، ص 417.
13. شیخ طوسی، ج2، ص 10، بنگرید به: تفسیر تبیان.
14. بقره/ 197.
15. طبری، تفسیر جامعالبیان، ج2، صص 290-292.
16. المنار، رشیدالرضا، پیشین، ج2، ص229.
17. بقره/ 196.
18. قرطبی، الجامعلأحکامالقرآن، پیشین، ج2، ص 255.
19. بقره/ 267.
20. فخرالدینالرازی، تفسیرکبیر، پیشین، ج7، ص 61.
21. واحدی، اسباب نزول، پیشین، ص 90.
22. توبه/ 122.
23. فخرالدین رازی، همان، ج17، ص 226.
24. آلعمران/ 179.
25. تفسیر طبری، ج3، ص 529؛ واحدی با سبب نزول آیه «خبیث» را منافق دانسته است: اسبابالنزول، ص 136.
26. بقره/ 238.
27. ابواسحاق شاطبی، الموافقات فی اصولالشریعه، پیشین، ج3، ص 348.
28. سیداحمد عبدالغفار، قضایا فی علومالقرآن، پیشین، ص 69.
29. احمدبن حنبل، مسند، پیشین، ج4، ص 368؛ تفسیر ابنکثیر، پیشین، ج1، صص 290-291؛ سیوطی، لبابالنقول، پیشین، صص 43-44.
30. طباطبایی، المیزان، پیشین، ج4، ص 212؛ متقیالهندی، نوشته است: «عمر میگفت: هرگز معنای کلاله را نخواهم فهمید، چراکه پیامبر (ص) به دخترم- حفصه- فرموده است: پدرت هرگز معنای آن را نخواهد فهمید. !!»، علیالمتقیالهندی، کنزالعمال، ج11، ص 80.
31. بقره/ 104.
32. ر. ک: المیزان، پیشین، ص 248؛ مجمعالبیان، ج3، ص 83.
33. زمخشری، الکشاف، پیشین، ج1، ص 174.
34. طبری، تفسیر جامعالبیان، ج1، ص 374؛ واحدی، پیشین، ص 36؛ خالد عبدالرحمن العک، تسهیلالوصول الی معرفة اسبابالنزول، پیشین، ص27.
35. تفسیر نمونه، ج1، بقره، ذیل آیهی 104.
36. همان.
37. آلعمران/ 179.
38. تفسیر طبری، پیشین، ج3، ص 529؛ واحدی، سبب نزولی ذیل این آیه آورده است که نشان میدهد منظور از «خبیث» منافق است؛ اسبابالنزول، ص 136.
39. بقره/ 115.
40. زرکشی، البرهان فی علومالقرآن، ج1، ص 29؛ سیوطی، الاتقان، ج1، ص 131؛ صبحی صالح، مباحث فی علومالقرآن، ص 131؛ حجتی، اسبابالنزول، ص 90.
41. صحیح مسلم، ج1، ص 195؛ مسند، احمد/ 7413؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج1، ص 363؛ واحدی، اسباب نزول، ص 23؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص 56؛ زرکشی، البرهان، ج1، ص 29؛ طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج1، ص 262؛ قاسمی، محاسنالتأویل، ج1، ص 24؛ تفسیر نمونه، ج1، ص 413؛ محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 628؛ حجتی، اسبابالنزول، صص 90-187-184.
42. تفسیر طبری، ج1، صص 501، 502.
43. همان.
44. واحدی، اسبابالنزول، ص 41.
45. طبرسی، مجمعالبیان، ج6، ص 191.
46. ابنالعربی، احکامالقرآن، ج1، ص 62.
47. تفسیر طبری، ج1، صص 399-400.
48. ر. ک: الإستیعاب فی بیانالأسباب، ج1؛ ذیل این آیه، نیز بنگرید به: طبرسی، ج6، ص 191.
49. المیزان، ج1، ص 326؛ نیز ر. ک: فخر رازی، تفسیر کبیر، ج9، ص 19.
50. طوسی، التبیان، ج1، ص 424.
51. طبرسی، مجمعالبیان، ج1، ص 199.
52. جوامعالجوامع، ج1، ص 73؛ نیز بنگرید به: بیانالسعادة، ج1، ص 139؛ کنزالدقایق، ج2، ص 124؛ کشفالحقایق، ج1، ص 79.
53. تفسیرالقرآنالکریم، ج1، ص 139.
54. تفسیر نمونه، ج1، ص 296.
55. بقره/ 158.
56. واحدی 6 روایت گوناگون ذیل این آیه آورده است.
57. صحیح بخاری، کتاب حج، باب وجوب صفا و مره؛ کتابالتفسیر، سوره بقره باب «انَّ الصفاء والمروه ...» شماره 4225.
58. طبرسی، مجمعالبیان، پیشین، ج1، ص 240؛ تفسیر ابنکثیر، پیشین، ج1، صص 198-200؛ قرطبی، الجامع لأحکامالقرآن، پیشین، ج2، صص 184-178.
59. احمدبن حجر عسقلانی، فتحالباری بشرح صحیحالبخاری، احادیث 4395، 4496؛ صحیح بخاری، ج3، ص 497 رقم 1643؛ صحیح مسلم، ج2، ص 928، رقم 1277. نیز بنگرید به: فی علومالقرآن، سلیمان معرفی سفر.
60. محمد محمد، ابوشهبه، المدخل لدراسةالقرآنالکریم، پیشین، صص 126-127.
61. طبرسی، مجمعالبیان، پیشین، ج1، ص 240؛ تفسیر ابنکثیر، پیشین، ج1، صص 198، 200؛ قرطبی، الجامع لأحکامالقران، پیشین، ج2، صص 178-184؛ زرقانی، مناهلالعرفان، ج1، صص 104، 103؛ طباطبایی، المیزان، ج1، ص 387؛ روایات مختلف درابهر سبب نزول آیه را بنگرید در: واحدی، اسبابالنزول، صص 48-50؛ سیوطی، الإتقان، پیشین، ج1، ص 108؛ بخاری، صحیح، جزء ششم، ص 28؛ سیدهاشمالبحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، 1378ش، ج3، ص 392.
62. آلعمران/ 88.
63. بخاری، همان، باب «لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ»؛ همان، شماره 4291 و 4292؛ واحدی، پیشین، صص 140-142؛ تفسیر ابنکثیر، پیشین، ج1، ص 437؛ سیوطی، الإتقان، پیشین.
64. سیوطی، الإتقان، پیشین، ج1، ص 111.
65. واحدی، پیشین، ص 142؛ سیوطی، ص 64؛ صحیح، مسلم، اوایل کتاب، صفات منافقین، شماره 2777؛ بخاری نیز در تفسیر آلعمران، باب لاتحسبنّ، شماره 4291؛ تفسیر قرطبی، پیشین، ج4، ص 306؛ تفسیر ابنکثیر، ج1، ص 437.
66. «وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ»: آلعمران/ 187.
67. طبرسی، مجمعالبیان، ج2، ص 908.
68. فضلحسن عباس، إتقانالبرهان، پیشین، ج1، ص 266.
69. الخازن، تفسیرالخازن، پیشین، ج1، ص 308.
70. عبدالمنعم النمر، علومالقرآنالکریم، پیشین، ص 97.
71. مائده/ 93.
72. سیوطی، الإتقان فی علومالقرآن، پیشین، ج1، ص 108.
73. همان، کسانی مثل عمروبن معد یکرب و عثمانبن مظعون یا قدامهبن مظعون. با استناد به این آیه چنین کردند. جالب است بدانیم وقتی عمر قدامه را احضار کرد و او را به حدّ شرب خمر محکوم کرد قدامه به آیه شریفه استناد جست و عمر از پاسخ درماند، و علی (ع) با رهنمود خود در زمینه نزول آیه، حکم حدّ را لازم دانست. ر. ک: تفسیر عیاشی، پیشین، ج1، ص 341؛ صحیح بخاری، کتاب تفسیر، سوره مائده، ذیل این آیه: تفسیر ابوالفتوح رازی، ج4، ص 60؛ المیزان، ج6، ص 134؛صحیح بخاری، کتاب تفسیر، سوره مائده، ذیل این آیه؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج4، ص 60؛ المیزان، ج6، ص 134؛ سیدمحمدباقر حجتی، اسباب نزول، ص 86؛ محمود رامیار، تاریخ قرآن، پیشین، ص 631؛ کشفالأسرار، پیشین، ج3، ص 227. بیشک قدامهبن مظعون صحی است نه آن طور که زرکشی بیان کرده و نام عثمانبن مظعون را ذکر کرده و سیوطی هم از او پیروی کرده است. این قطعاً اشتباه است چون عثمانبن مظعون در نبرد بدر در سال دوم هجری کشته شده است و در قبرستان بقیع دفن شد و این آیات 3 سال بعد نازل شد او از عابدان و زاهدان مکه محسوب میشود و قبل از اسلام خمر را بر خود حرام کرده بود، ابوالفضل احمدبن علی، ابن حجر عسقلانی، الإصابة فی تمییزالصحابه، ج2، ص 457؛ ابوعبدالله محمدبن احمدابن عثمانالذهبی، سیراعلام النبلاء، ج1، ص 155؛ اما برادرش قدامه تا زمان خلافت عمر زنده بود و داستان مربوط به اوست، وی در زمان خلافت علیبن ابیطالب (ع) وفات یافت: محمد محمد، ابوشهبه، المدخل لدراسة القرآنالکریم، پیشین، صص 127-128.
74. ر. ک: المیزان، پیشین، ج6، ص 127.
75. الإلتفات لأبن حبّان، ج1، ص 69، نقل از محمدعلی مهدویراد، جزوه درسی مکی و مدنی؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرةالنبیالأعظم، ج4، ص 46.
76. همان نیز بنگرید به: ابنهشام، السیرةالنبویة، ج2، ص 25.
77. تفسیر نورالثقلین، ص 181.
78. روایت او در کتابهای اسباب نزول واحدی و سیوطی نیامده است. طبری، قرطبی و طبرسی هم این روایت را نیاوردهاند.
79. اسراء/ 16؛ در اسباب نزول واحدی نیشابوری، مجمعالبیان، تسهیلالوصول، و لبابالنقول، دربارهی این آیه شأن نزولی ذکر نشده است.
80. نصرحامد، ابوزید، الإتجاهالعقلی فیالتفسیر، صص 155- 156.
81. همو، معنای متن، ص 198.
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- بهنشر، چاپ اول