دفع توهم حصر در موارد به ظاهر حصرشده

شافعی گفته است: «چون کفّار، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال شمرده بودند، و با خدا و رسول او و احکام الهی به مبارزه برخاستند و در برابر قوانین الهی راه عناد در پیش گرفتند، این آیه در مقام نقض غرض آنان نازل شد. گویا
شنبه، 19 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دفع توهم حصر در موارد به ظاهر حصرشده
 دفع توهم حصر در موارد به ظاهر حصرشده

 

نویسنده: سهیلا پیروزفر




 

در برخی از کتب علوم قرآن این امثال آمده است (1): خداوند متعال می‌فرماید: «قُل لاَّ أَجِدُ فِی مَا أُوْحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن یَكُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ ...» (2)
گفته شده: ظاهر این آیه حصر و تخصیص خوراکی‌های حرام در این چهار چیز است: مردار، دم مفسوح (3)، گوشت خوک، و گوشت حیوان ذبح‌شده بدون بردن نام خدا. به عبارت دیگر ظهور این آیه‌ی کریمه، مفید حصر حقیقی است و خوردنی‌های حرام، در شریعت اسلام منحصر به همان چیزهایی است که در این آیه نام برده شده است. در حالی که محرمات محدود به این چند مورد نیست و حصر احتمالی نادرست است.
درباره‌ی سبب نزول این آیه گفته‌اند: مشرکان یا یهود، به دلیل لجاجت چیزهایی را به ناروا تحریم کرده و متقابلاً امور نامبرده در این آیه را حلال می‌دانستند. توجه به سبب نزول نشان می‌دهد که حصر در آیه‌ی شریفه، حصر حقیقی نیست، بلکه حصر اضافی قلب است و در نتیجه این آیه دلیل انحصار خوردنی‌های حرام در امور مذکور نیست. (4)
مالک به استناد ساخت و ترکیب زبانی این آیه فتوا داده است که این آیه تمام محرّمات را برشمرده است زیرا در آن حرف نفی «لا» و استثناء «إلّا» آمده که در زبان عربی نشانه‌ی حصر است. (5)
صدیق حسن‌خان نوشته است: «این فتوا باطل است چون در این صورت می‌بایست همه‌ی آیاتی را که پس از این آیه درباره‌ی حرام و حلال نازل شده مهمل بگذاریم. به علاوه روایاتی نیز از رسول‌اکرم (ص) بعد از نزول آیه مذکور درباره‌ی حرام‌ها رسیده است، بنابراین سخن ابن‌عباس ابن‌عمر و عایشه، در برابر فرمایش رسول‌اکرم (ص) و آیات دیگر قرآن است. » (6)
شافعی به استناد سبب نزول آیه که خود آن را نتیجه‌گیری کرده (7)، معتقد است این آیه تمام محرّمات را حصر و بیان نکرده است و تنها در مقام بیان حرمت همین چند مورد خاص است بی‌آنکه بتوان دیگر امور ذکر نشده در این آیه را حلال دانست.
شافعی گفته است: «چون کفّار، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال شمرده بودند، و با خدا و رسول او و احکام الهی به مبارزه برخاستند و در برابر قوانین الهی راه عناد در پیش گرفتند، این آیه در مقام نقض غرض آنان نازل شد. گویا خداوند متعال می‌گوید: حلال فقط عبارت است از همان چیزهایی که شما حرام می‌دانید و حرام فقط همان چیزهایی است که شما حلال کرده‌اید. هدف فقط تضاد با آنان است. نه نفی و یا اثبات حکمی، این سخن مانند آن است که کسی به تو بگوید: امروز شیرینی مخور و تو در جواب او می‌گویی: من امروز جز شیرینی چیز دیگری نمی‌خورم، و هدفت از این پاسخ ضدیّت و مخالفت باشد. در چنین سخنی غرض، اثبات یا نفی خوردن شیرینی نیست. در آیه مورد نظر هم هدف مخالفت با کفّار و مشرکان است و آیه در مقام بیان تحریم یا حلیّت چیزی نیست. » (8) و نصوص دیگری حلالها و حرامها را بیان کرده است. به عبارت دیگر، می‌توان گفت خداوند متعال تحریم چیزهای دیگر را از طریق آیاتی دیگر یا سنت پیامبر (ص) اعلام فرموده است.
سبب نزولی که شافعی درباره‌ی این آیه ذکر کرده صرفاً استنباط او است بدین معنا که این واقعه بر مضمون آیه تطبیق شده، به خصوص که شافعی به ترتیب نزول آیات مربوط به تحریم خوردنی‌ها توجه داشته است. سبب نزول مذکور در کتابهای اسباب نزول واحدی و لباب‌النقول و در تفسیر مجمع‌البیان و الجامع لأحکام‌القرآن قرطبی و دیگران که غالباً اسباب نزول آیات را ذکر می‌کنند، نیامده است.
سیوطی از امام‌الحرمین- جوینی (9) نقل می‌کند که: «این سخن و نکته‌سنجی شافعی بس نغز و زیبا و در نهایت حسن است و اگر شافعی چنین نکته‌ای را قبلاً برای ما گزارش نمی‌کرد و سبب نزول را بدین صورت بازگو نمی‌نمود، جرأت مخالفت با فتوای مالک‌بن انس- که فقط این موارد را حرام می‌داند- را نداشتیم، و ما هم مانند مالک فتوی می‌دادیم که طبق ظاهر آیه، محرّمات به همان اقلامی محدود است که آیه‌ی مورد بحث از آنها یاد کرده است. » (10)
توجه به آیه و ترتیب نزول آیات مربوط به تحریم خوردنی‌ها، نیز توجه به سیاق آیات این سوره و سنت معصوم (ع) برداشت صحیح از آیه را ممکن می‌نمود. منظور از حصر اضافی و نسبی این است که حصر تحریم نسبت به نحوه‌ی تصوّر مشرکان است که مطابق آیات این سوره پاره‌ای از اقلام خوراکی را حرام می‌شمردند. (11) هدف ابراز مخالفت است و در مقام بیان حلال‌ها و حرامها نیست، و با استفاده از شریفعت قطع به حرمت خوردنی‌های دیگر داریم. به علاوه، بدون استفاده از سبب نزول بلکه با استناد به سیاق آیه‌ها نیز می‌توانستیم به حصر اضافی در این آیه پی ببریم. (12)
نصرحامد نوشته است: «برداشت شافعی و استناد او به اسباب نزول آیه، با ترتیب نزول آیات مربوط به تحریم خوردنی‌ها سازگاری دارد، زیرا آیه‌ای که محرّمات را به طور کامل برشمرده و حصر می‌کند آیه‌ی سوم سوره‌ی مائده است، اما آیه‌ی مورد بحث (آیه‌ی 145 سوره‌ی انعام) از نظر زمانی مقدم بر آن است و میان این دو، آیات دیگری نیز نازل شده‌اند. » (13)
این ترتیب مطابق نقل سیوطی است که روایت می‌کند: «نخستین آیه‌ای که در مکه راجع به خوردنی‌ها نازل شد در سوره‌ی انعام است: «قُل لاَّ أَجِدُ فِی مَا أُوْحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا» سپس آیه‌ی 114 سوره‌ی نحل «فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّبًا» نازل شد، و در آخر، آیه‌ی 3 سوره‌ی مائده «حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ» فرود آمد. » (14)
یکی از راه‌های فهم هدف آیات الهی و حکمت تشریع احکام، توجّه به شرایط صدور آیات و زمان و مکان نزول آن است. سوره‌ی انعام از سوره‌های مکی است و پنجاه و پنجمین سوره به ترتیب نزول است. (15)
در آیه‌ی 119 این سوره می‌‎خوانیم: «وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَیْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ» که در آن می‌فرماید خداوند آنچه را بر شما حرام است قبلاً شرح داده و بیان کرده است. با توجه به اینکه سوره‌ی انعام مکی است مفسران از این آیه نتیجه گرفته‌اند که حرامها قبلاً نازل شده است. طبرسی نوشته است: «برخی بر این باورند که منظور آیات سوره‌ی مائده است، اما اشکالی که بر این نظر وارد می‌شود، این است که «مائده» در مدینه و مدّتها پس از انعام نازل شده است. مگر اینکه بگوییم خداوند متعال محرمات را از طریق پیامبرش (ص) بیان کرده است. (17)
برخی دیگر احتمال داده‌اند که منظور آیه‌ی 115 از سوره‌ی نحل است. علامه طباطبایی (ره) نوشته است: «از این آیه معلوم است که خوراکی‌های حرام قبل از سوره انعام نازل شده است و مراد سوره‌‎ی نحل است که آن هم از سوره‌های مکی است. » (18)
مطابق ترتیب نزولی که طبرسی (ره) در مجمع‌البیان و یوسفی غروی در موسوعه بیان می‌کنند، سوره‌ی انعام پنجاه و پنجمین سوره‌ی نازله و سوره‌ی نحل هفتادمین سوره است. (19) پس نزول سوره‌ی نحل مقدم بر سوره‌ی انعام نیست.
بنابراین راهی نیست جز اینکه بگوییم، حرامها را نبی‌اکرم (ص) بیان کرده است.
در خصوص فایده دفع توهم حصر، دانشمندان- علی‌رغم جستجوی بسیار نگارنده- مثال دیگری ارائه نداده‌اند. در مثال مذکور نیز همان‌گونه که دیدیم سبب نزولی از صحابه در کتابهای اسباب نزول نقل نشده است.

تعیین و تبیین مصداق با کمکِ اسباب نزول

سبب نزول، شخص یا اشخاصی را که آیه درباره‌ی آنها نازل شده است معیّن می‌کند:
به واقع اگر داستان زیدبن حارثه و موقعیت او در خانواده‌ی پیامبراکرم (ص) و ازدواج با زینت را نمی‌دانستیم در آیات: «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِكْ عَلَیْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِی فِی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَیْ لَا یَكُونَ ...». (20) معلوم نبود منظور چه کسی است؟ با اینکه در آیه نام زید برده شده ولی اینکه زید چه کسی بود و چه اتفاقی افتاد از طریق اسباب نزول معلوم می‌شود.
به علاوه سبب نزول انسان را به مقام و منزلت اشخاص آگاه می‌کند. از طریق اسباب نزول، فرد یا افرادی که در آیه مبهم و یا متّهم به نظر می‌رسند، معرفی خواهند شد و شخصی که با آیه مقام و منزلتی می‌یابد، معلوم می‌شود.
در طول اسلام شخصیت‌هایی در جریان حوادث مختلف، نقش داشته‌اند و آیات متعددی که در ستایش و یا نکوهش افرادی نازل شده که از طریق سبب نزول قابل شناسایی‌اند.

چند نمونه:

اول:

مثالی که سیوطی ذیل این فایده آورده است آیه‌ی «وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (21) است:
هنگامی که معاویه یزید را به جانشینی خود برگزید، به عامل خود مروان‌بن حکم‌بن عاص نامه‌ای نوشت تا برای پسرش در مدینه بیعت بگیرد. مروان مردم را جمع کرد و خطبه‌ای ایراد کرد و آنان را به بیعت یزید فراخواند. عبدالرحمن‌بن ابی‌بکر ابی‌قحافه ابا کرد. مروان درباره‌ی عبدالرحمن گفت: او همان کسی است که آیه‌ی «وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّكُمَا ...» درباره او نازل شده است. اما عایشه سخن مروان را مردود شمرد و با استفاده از سبب نزول برادرش را از این اتهام تبرئه کرد. (22)
طبرسی (ره) آیه را به دلیل آیه‌ی بعد، عام دانسته است در عین حال روایت مربوط به نزول آیه درباره‌ی عبدالرحمن‌بن ابی‌بکر را یاد می‌کند. او می‌نویسد: «به قرینه‌ی آیه‌ی بعد یعنی «أُوْلَئِكَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِینَ» که به صورت جمع و عام آمده است، پس آیه‌ی قبل یعنی «... َالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ» را نیز عام تلقی می‌کنیم که شامل کافر و هر فردی می‌گردد که گرفتار عاق والدین شود. » (23)
سیوطی در الاتقان و لباب‌النقول، از زبان عایشه انکار نزول این آیه در حق برادرش را نقل کرده است. (24) بدون شک لفظ «الذی»، عام است و مراد همه کسانی هستند که به والدین خود بی‌احترامی می‌کنند.

دوم: «عَبَسَ وَتَوَلَّى، أَن جَاءهُ الْأَعْمَى، وَمَا یُدْرِیكَ لَعَلَّهُ یَزَّكَّى، أَوْ یَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى، أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى، فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى ...» (25) بر اساس ظاهر آیه می‌دانیم که کسی در مقابل نابینایی روترش کرده است، این شخص چه کسی بود؟ نابینا چه کسی بود و علت این اعتراض چه بوده است؟

در کتاب‌های حدیث و تفسیر اهل سنت روایات فراوانی درباره‌ی سبب نزول این آیه آمده است که تقریباً همگی گویای آن هستند که کسی که چهره درهم کشید، پیامبراکرم (ص) و شخص نابینا ابن ام مکتوم بوده است. فخر رازی می‌گوید: «أجمع المفسرون علی أنّ الّذی عبس و تولّی هوالرسول علیه‌الصلاة و السلام، وأجمعوا علی أن الأعمی هو إبن أم مکتوم. » (26)
طبری به سندش از ابن‌عباس نوشته است: «رسول‌خدا (ص) با عتبه‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌بن عبدالمطلب در حال مذاکره بود. مردی نابینا به نام عبدالله‌بن ام‌مکتوم وارد شد و با صدای بلند از پیامبر (ص) خواست قرائت آیه‌ای از قرآن کرد. رسول خدا (ص) از او ناراحت شد و روی گرداند و به گفتگو با آن عده ادامه داد، پس از آن که پیامبر (ص) به سوی یارانش بازگشت، آیه‌ی مذکور نازل شد. پس از نزول این آیه پیامبر (ص) او را گرامی داشت، با او صحبت کرد و از نیازش پرسید: آیات: « أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى، فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى و ...» نازل شد. » (27)
تمام روایات سبب نزول در انتخاب آیه‌های یادشده به ابن ام مکتوم حضور پیامبر (ص) در جلسه اتفاق دارند. روایات اهل سنت اجماع کرده‌اند که «الذی عبس» خود پیامبر (ص) است و امامیه مخالفند. محققان شیعه دو روایت در این‌باره دارند: بنابر روایت اول «الّذی عبس» عثمان است که چون پیامبر (ص) عبدالله‌بن ام مکتوم را بر او ترجیح داد، ناراحت شد و آیه درباره‌ی او نازل شد. (28)
و روایت دوم آیه‌های سوره‌ی عبس را درباره‌ی مردی از بنی‌امیه می‌داند که در اجتماع با رسول‌خدا (ص) حضور داشت. (29)
در روایات شیعه، واقعه در جمع اصحاب پیامبر (ص) بوده و در روایات اهل سنت، در جمع بزرگان قریش یا در حضور مردی از بزرگان قریش. حتی نام بزرگان قریش به صورت‌های متفاوتی ذکر شده. گاه روایتی از یک راوی مانند عایشه به شکل‌های متفاوت بیان شده است. بنابراین به شکل قطعی نمی‌توان سبب نزول را معیّن کرد. (30)
نتیجه‌ی این‌گونه روایتها، روایتی دیگر است که فقط طبرسی آن را آورده است که امام صادق (ع) فرمود: «رسول‌خدا (ص) هرگاه ابن ام مکتوم را می‌دید می‌فرمود: «مرحبا، مرحبا، خداوند متعال هیچ‌گاه مرا به خاطر تو مؤاخذه نکرده است. » (31) و در مقابل روایت دیگر در تفاسیر عامه است که پیامبر (ص) به عبدالله می‌فرمود: «مرحبا به کسی که خداوند مرا به خاطر او ملامت کرد. » (32)
در تفسیر روح‌البیان آمده است: «پیامبراکرم (ص) در تمام عمرش هیچ‌گاه مانند زمانی که این سوره نازل شده بود غمگین نشد چون در سوره‌ی عبس عتابی شدید به او شده بود. » (33) و گفته شده اگر پیامبراکرم (ص) می‌خواست چیزی از آیات قرآن را پنهان کند، این سوره را پنهان می‌کرد. (34)
می‌بینیم سبب نزولی که سند و متن آن تا این حد اشکال دارد تفسیرها را آکنده کرده و مفسران را بر آن داشته است تا در توجیه مطلب روایت بسازند و یا به توجیهاتی دیگر دست یازند.
مرحوم طالقانی با تشریح وضعیت اجتماعی زمان نزول این سوره و قرارگرفتن اسلام در سخت‌ترین مراحل تبلیغ این قضیه را توجیه کرده است و با توجه به سبب نزول، خطاب را متوجه پیامبر (ص) کرده است. (35)
محمدحسین فضل‌الله نوشته است: «خداوند به کوچکترین مسائل اخلاقی پرداخته است، او باید میان اهم و مهم یکی را برمی‌گزید و فرصت دعوت مشرکان به اسلام را از دست نمی‌داد. » (36)

بررسی:

سند روایت ضعیف است از میان صحابه، سند یا منتهی به عایشه است یا انس و یا ابن‌عباس که هیچ‌کدام شاهد قضیه نبوده‌اند، و از شاهدان عینی هم نقل نمی‌کنند. اینان در آن هنگام یا نبودند و یا خردسال بودند. از تابعین هم به ابی‌مالک اشجعی، حکم‌بن زید، ضحاک مجاهد و قتاده می‌رسد که هیچ‌یک از آنها در زمان وقوع ماجرا اصلاً حضور نداشتند و روایت اینان به دلیل تناقض نصوص و تهافت در نقل، از اعتبار ساقط است. بدون درنظر گرفتن روایات سبب نزول با توجه به قراین داخلی و خارجی می‌توان فهمید که ظاهر آیات نشان می‌دهد که این شخص عبوس پیامبراکرم (ص) نبوده است:
برخی از دانشمندان و مفسران با توجه به معنای واژه‌ی «عبس» گفته‌اند: کلمه‌ی «عبوس» یعنی اخمو، ترشرو و چهره درهم کشیده و برخلاف خوشرویی و شادابی است. (37) چنین ویژگی شایسته پیامبر نیست، چراکه خداوند او را «بالمؤمنین رؤوفٌ رحیمٌ» و «وانّک لعلی خلقٍ عظیمٍ» توصیف می‌کند. » (38)
امام علی (ع) فرموده است: «إنّ الله لیبغض المعبس فی وجه أخوانه» (39) «و ما علیک الّا یزّکّی» نیز نشان می‌دهد خطاب به پیامبراکرم (ص) نیست. زیرا آن حضرت (ص) برای تزکیه مبعوث شد و تمام عمر شریف آن حضرت (ص) در این راه گذشت: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ ...» (40) اگر مخطاب «ما علیک ألّا یزّکّی» پیامبر (ص) باشد، یعنی خداوند از پیامبر (ص) وظیفه‌ی تزکیه مردم را برداشته است!
برخی گفته‌اند: پیامبر(ص) امید اسلام‌آوردن آنها را داشت و اگر چنین می‌شد اسلام قدرت و قوّت می‌گرفت بنابراین عبوس‌شدن پیامبر (ص) برای رضای خدا بوده است.
در این صورت خداوند می‌باید این غیرت دینی را می‌ستود و توبیخ (41) و عتاب و اعلان عقاب که در آیات دیده می‌شود و چنین توجیهی را برنمی‌تابد. پیامبر وارسته‌تر از آن است که کاری غیراخلاقی از او سربزند و مورد چنین ملامتی قرار گیرد. این توجیه نیز که چهره درهم‌کشیدن با نیّت تحقیر نبود، بلکه چون نابینا اجازه‌ی صحبت نمی‌داد و عرصه را تنگ کرده بود پیامبر (ص) چهره درهم کشید، بی‌اساس است چون نوع ملامت در آیه معلوم می‌کند چهره درهم‌کشیدن در جای مناسبی رخ نداده و الّا می‌بایست نابینا توبیخ می‌شد. به علاوه آن مردی که در سوره‌ی عبس توصیف شده، مبنی بر اینکه به اغنیا روی‌آورده و نسبت به فقرا بی‌اعتنا است، نیز با اخلاق شریف و خوی لطیف پیامبر (ص) سازگار نیست.
گفتنی است که سوره‌ی عبس قبل از نزول «وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» نازل شد، پس از نزول این آیه، دشمنان اسلام که درصدد ایران طعنه بر رسول خدا (ص) بودند، هیچ‌گاه به سوره‌ی عبس استناد نکردند و چنین نسبتی به آن حضرت ندادند، عجیب است که پیروان و دوستان چنین کردند!
به نظر می‌رسد صحیح‌ترین سبب نزول درباره‌ی آیه‌ی مذکور روایتی باشد که از امام صادق (ع) نقل شده است: «إنّها نزلت فی رجلٍ من بنی أمیه کان عندالنبی (ص) فجاءه إبن أم مکتوم، فلمّا رآه تقذّر منه و جمع نفسه و عبس و أعرض بوجهه عنه، فحکی‌الله سبحانه و أنکره علیه». (42)

سوم: «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ». (43)

این سه نفر چه کسانی هستند؟ چه تخلّفی کرده بودند؟ چگونه زمین بر آنان تنگ شد؟ و چگونه فهمیدند که پناهی جز خدا ندارند؟
با دقت در شأن نزول و توجه به آنچه در ذیل آیه درباره‌ی کعب‌بن مالک شاعر پیامبر (ص)، مراره‌بن ربیع و هلال‌بن امیه آمده است مسئله روشن خواهد شد:
این سه نفر در سال نهم هجری به بهانه‌هایی، از حضور در نبرد تبوک سرباز زدند.
هنگامی که پیامبراکرم (ص) از نبرد تبوک فارغ شدند و به مدینه بازگشتند، این آیه نازل شد. کعب‌بن مالک می‌گوید: نزد رسول خدا (ص) رفتیم و به ایشان سلام گفتیم اما پاسخی نشنیدیم. به برادرانمان سلام کردیم آنان نیز پاسخی ندادند. اهل خانه هم از سخن‌گفتن با ما خودداری کردند.
این سه تن وقتی وضع را چنین دیدند، سخت پریشان شدند و تصمیم گرفتند به کوه‌ها پناهنده شوند و در آنجا بمانند تا خداوند متعال توبه‌ی آنان را بپذیرد و یا بمیرند. به کوه ذناب رفتند و در آنجا روزه گرفتند. خانواده‌ی آنها غذا را در نزدیکی آنجا می‌گذاشتند و بدون هیچ صحبتی بازمی‌گشتند. چند روز به همین منوال بودند، روزها روزه می‌گرفتند و شبها می‌گریستند و از خدا می‌خواستند تا آنان را ببخشد این سه نفر با یکدیگر سخن نمی‌گفتند، تا اینکه در شب سوم آیه نازل شد:
«لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ ... وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ ...» (44)

چهارم: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ» (45)

بسیاری از مفسران گفته‌اند که این آیه درباره‌ی علی‌بن ابی‌طالب (ع) نازل شده است به خاطر اینکه در لیلةالمبیت در بستر رسول‌خدا (ص) خوابید. (46)
و برخی دیگر آیه را درباره‌ی صهیب رومی دانسته‌اند که مال خود را در قبال ایمان به رسول‌خدا (ص) بخشید تا از عذاب مشرکان راحت شود. (47)
گروهی دیگر آیه را عام دانسته‌‎اند و گفته‌اند: «نزلت فیمن أمر بالمعروف و نهی عن‌المنکر» (48)
یوسفی غروی معتقد است که این آیات در سال دوم هجری و پس از نبرد بدر نازل شد پس از آنکه گروهی از مؤمنین متزلزل و سست شده بودند و درباره غنایم و اسیران به نزاغ پرداختند، این آیات به اختلاف میان انسانها در مراتب ایمان اشاره کرده است. نمونه‌ی بارز کسانی که این آیه به آنها به عنوان مصداق مؤمنان واقعی اشاره نموده علی (ع) بوده است (49).
گفتنی است که از طریق بیان سبب نزول، کوششی وسیع در فضیلت‌تراشی برای برخی از صحابه یا برعکس صورت گرفته است اما با نگاهی متعصبانه و یک‌سونگر نمی‌توان به قضاوت نشست و باید با دقّت به منابع مراجعه کرد. پرداختن به اسباب نزول و انجام کار جدّی در این زمینه می‌تواند به ایجاد فضایی کمک کند که در آن امکان فضیلت‌سازی برای برخی افراد یا گروه‌ها در طول تاریخ اسلام از میان برود و یا معیاری سودمند به دست آید تا به نادرستی نقل‌های جعلی در مورد اشخاص و ... پی ببریم.
فانی معتقد است: «اما علّت نیاز به شأن نزول آیات این است که خطا در آن باعث متهم‌شدن شخص بی‌گناه و تبرئه‌ی خائن می‌شود همان‌طور که می‌بینیم بعضی از نویسندگان نادان نوشته‌اند شأن نزول آیه‌ی تحریم خمر، همراهی علی (ع) با گروهی از مردم در مجلس شراب است در حالی که تاریخ کذب این ادعا را اثبات می‌کند یا بعضی می‌گویند: آیه‌ی «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ» (50) در شأن ابن‌ملجم نازل شده است. » (51)
در آیه‌ی «وَسَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَكَّى» (52) سیوطی با صراحت مدعی اجماع میان علما می‌شود و می‎‌نویسد: «این آیات درباره‌ی ابوبکر نازل شده است. »
و فخر رازی از رهگذر همین آیه و با استناد به آیه‌ی «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (53) استدلال کرده است که ابوبکر را باید پس از رسول‌خدا (ص) افضل و برترین مردم دنیا دانست! (54)
سیوطی عمومیت معنای آیه را زیر سؤال می‌برد و از اختصاص فضیلت مورد اشاره آیه به ابوبکر یاد می‌کند و می‌نویسد: «فرض مسئله در صورتی است که تعبیرها و لفظ‌ها دارای عموم و شمول باشد، اما آیه‌ای که درباره‌ی امر یا شخص معینی نازل شده و تعبیر آن عام نباشد، به طور قطع به همان شخص اختصاص دارد. »
وی می‌افزاید: «این اشتباه است که کسی تصور کند آیه‌ی مزبور نسبت به هرکسی که مانند ابوبکر عمل کرده و همانند او با نیتی پاک اموال خود را در راه خدا انفاق کند، عمومیت دارد، زیرا در آیه از الفاظ عموم استفاده نشده است. » (55)
بر سخنان سیوطی و فخر رازی نقدهایی شده است:
محمد عبده «الأشقی» و «الأتقی» را عام دانسته و گفته است: «شامل همه کسانی است که دارای این صفت باشند. » (56)
دکتر حجتی در کتاب اسباب نزول، به طور کامل نقدها را جمع کرده است. (57) وی ابتدا اجماعی را که سیوطی ادعا کرده، سست دانسته، و سپس روایاتی که آیه را درباره‌ی کسی دیگر می‌دانند، آورده است.
ایشان هم‌چنین راوی روایتی را که آیه را درباره‌ی ابوبکر دانسته تضعیف نموده است. سپس از علامه طباطبایی (ره) نقل کرده است که:
«منظور از «الأتقی» عبارت از کسی است که از دیگران- یعنی کسانی که خود را در برابر مخاطر حفظ می‌کنند- بیشتر پروا کرده و درصدد صیانت خویش برآید، چون بعضی از مردم از تباهی جانها از قبیل مرگ و کشتن پرهیز می‌کنند و عده‌ای نیز از فساد اموال می‌پرهیزند، گروهی نیز از فقر و نداری پروا دارند لذا از بذل مال دریغ می‌کنند. و بدین‌سان پاره‌ای از مردم در برابر خدا از حس تقوا برخوردارند و به همین جهت مال خویش را در راه خدا می‌نهند. آنکه بیش از همه تقوا نصیب و بهره دارد کسی است که در برابر خدا پرهیزکار است ... پس آیه از لحاظ مدلول عام است و به هیچ‌کس محدود نیست و توصیف «الأتقی» به «الذی یؤتی مأله ... » است که وصفی عام و دارای شمول نسبت به تمام افرادی است که مال خویش را در راه خدا می‌دهند... » (58)
بنابراین آیه از مواردی نیست که بتوان از لفظ عام آن دست کشید.
البته بسیاری از محققان از قضایای به ظاهر عام یاد کرده‌اند که به نحو قضایای خارجیه و غیرقابل تعمیم‌اند (59) بدین معنا که در بعضی آیات به دلیل وجود قراین محکم باید از لفظ عام دست کشید و به معنای خاص اراده شده توجه کرد. به عبارت دیگر، قضیه‌ی موجود در آیه، قضیه‌ی خارجیه است و لفظ عام اشاره به مورد خاص دارد، مانند آنچه در آیه‌ی تطهیر (60)، آیه‌ی مباهله (61)، و آیه‌ی ولایت می‌بینیم. در این آیه‌ها روایات شأن نزول منحص در شخصیت حقوقی اهل ولایت، مباهله، تطهیر و ... است، که قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست به عنوان نمونه مفسران و متکلمان با توجه به قراین محکم و معتبر یعنی در آیه‌ی ولایت: «إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (62) نتیجه گرفته‌اند که به صورت قضیه‌ی خارجیه به واقعه‌ی معینی که در خارج تحقق یافته اشاره می‌کند و منحصر به شخص خاصی است و قابل تعمیم بر دیگر افراد نیست. لذا در هیچ‌یک از فتاوای فقها اعم از شیعه و سنّی حتّی از استحباب تقدیم انگشتر در حال رکوع چیزی دیده نمی‌شود.
در این آیه نیز بدون توجه به سبب نزول، مورد و مصداق آیه مبهم و نامعلوم است و از طریق سبب نزول می‌توان به مصداق آیه و نیز قضیه‌ی خارجیه‌بودن آن، برد. دانشمندان شیعه با استفاده از سبب نزول این آیه که توسط بسیاری از صحابه نقل شده است، در اثبات ولایت امام علی (ع) بدان تمسک کرده‌اند. (63)
اما سایر سبب نزول‌ها که گفته شده درباره‌ی این فرد یا آن قوم نازل شده، بیشتر تطبیق‌اند و محدود و منحصر در آن فرد و قوم نیستند. در مبحث اعتبار عموم لفظ به این موضوع پرداخته‌ایم.

پی‌نوشت‌ها:

1. زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، پیشین، ج1، ص 117؛ سیوطی، الإتقان، پیشین، ج1، ص 109-110؛ زرقانی، مناهل‌العرفان، پیشین، ج1، ص 105؛ محاسن‌التأویل، پیشین، ج1، ص 25.
2. انعام/ 145.
3. قید دم مفسوح: خون ریخته‌شده برای آن است که خون موجود در گوشت- که با فشار بیرون می‌آید- حرام نیست: طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج4، ص 378.
4. علی‌اکبر بابایی و دیگران، پیشین، ص 148.
5. از ابن‌عباس، ابن‌عمر و عایشه نقل شده است که: «لا حرام الّا ما ذکره‌الله فی هذه‌الآیه».
6. صدیق حسن‌خان قنوجی، فتح‌البیان، ج3، ص 255؛ نیز بنگرید: الجصاص، احکام‌القرآن، ج4، ص 185؛ ابومحمدبن علی‌بن محمدالشوکانی، فتح‌القدیر الجامع بین فنی‌الروایة و الدرایة من علم‌التفسیر، ج2، ص 172.
7. سبب نزول مذکور در کتابهای اسباب نزول واحدی و دیگران نیامده است. طبرسی در، مجمع‌البیان و قرطبی در جامع لأحکام‌القرآن، که غالباً روایات اسباب نزول را با سند ذکر می‌کنند، نیاورده است.
8. سیوطی، الإتقان، پیشین، ج1، صص 109-119؛ زرقانی، مناهل‌العرفان، پیشین، ج1، ص 105.
9. عبدالملک‌بن عبدالله جوینی نیشابوری شافعی اشعری، متوفای 478هـ. ق.
10. سیوطی، الإتقان، همان.
11. طبرسی، مجمع‌البیان، ذیل این آیه؛ زرکشی، البرهان فی علوم‌القرآن، پیشین، ج1، ص 117؛ سیوطی، الإتقان فی علوم‌القرآن، ج1، صص 99-100؛ حجتی، اسباب نزول، پیشین، ص 97.
12. سیوطی، الإتقان، همان، ص 97؛ ملافتح‌الله کاشانی، منهج‌الصادقین، تصحیح علی‌اکبر غفاری، ج3، ص 462؛ نصرحامد، ابوزید، معنای متن، ص 194.
13. از جمله سوره نحل/ 115 و 116 و بقره/ 172 و 173.
14. سیوطی، الإتقان، ج1، ص 100.
15. طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج10، ص 613؛ یوسفی غروی، موسوعةالتاریخ‌الإسلامی، پیشین، ج1، ص 548.
16. طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج4، ص 421؛ از عکرمه و قتاده از ابی‌بن کعب، تفسیر عیاشی، پیشین، ج1، ص 353؛ از امام صادق (ع): تفسیر قمی، ج1، ص 193: از امام رضا (ع): طباطبایی، المیزان، پیشین، ج7، ص 332، علامه نوشته است روایات فراوانی بر نزول دفعی این سوره دلالت دارد.
17. طبرسی، مجمع‌البیان، ج4، ص 552.
18. طباطبایی، المیزان، ج7، ص 332.
19. مجمع‌البیان، ج10، ص 613؛ یوسفی غروی، موسوعةالتاریخ‌الإسلامی، پیشین، ج1، ص 548.
20. احزاب/ 37.
21. احقاف/ 17.
22. مناع‌القطان، مباحث فی علوم‌القرآن، ص 79؛ نیز بنگرید: سیوطی، الاتقان فی علوم‌القرآن، پیشین، ج1، ص 110؛ در اسباب نزول واحدی درباره این آیه سببی ذکر نشده است. درباره درستی و یا نادرستی گفتار عایشه مراجعه شود به طباطبایی، المیزان، ج18، ص 208؛ نیز دکتر حجتی، اسباب نزول، صص 101، 102.
23. طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج9، ص 132؛ زرقانی، مناهل‌العرفان، پیشین، ج1، ص 106، المیزان، پیشین، ج18، ص 208.
24. سیوطی، لباب‌النقول، پیشین، ص 337؛ الإتقان، ج1، ص 110؛ نیز الدرالمنثور، ج7، ص 444؛ این انکار در تفسیر قرطبی، ج16، ص 197؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 159؛ نفحات‌الاقران فی مبهمات‌القرآن، ص 182 آمده است.
25. عبس/ 1 تا 10.
26. فخر رازی، التفسیرالکبیر، پیشین، ج31، ص 54.
27. طبری، جامع‌البیان، ج12، جزء30، ص 33؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج8، ص 416.
28. علی‌بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج2، ص 430؛ حویزی، نورالثقلین، ج5، ص 508؛ بحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج4، ص 427؛ محمدقمی مشهدی، کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج14، ص 132.
29. طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج10، ص 437؛ بحرانی، البرهان، پیشین، ص 428.
30. شوکانی، فتح‌الغدیر، ج5، ص 382؛ طیبی، التسهیل لعلوم‌التنزیل، ص 178؛ بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج5، ص 173؛ فخررازی، التفسیرالکبیر، ج16، ص 55؛ شیخ طوسی، التبیان، پیشین، ج10، ص 270؛ علی‌بن ابراهیم‌القمی، تفسیر قمی، ج2، ص 430؛ طباطبایی، المیزان، ج20، ص 199؛ حویزی، نورالثقلین، ج5، ص 508.
31. طبرسی، مجمع‌البیان، ج10، ص 437؛ تفسیرالبرهان و نورالثقلین، از طبرسی نقل کرده‌اند.
32. فخر رازی، تفسیر کبیر، پیشین، ج31، ص 54؛ قرطبی، الجامع لأحکام‌القرآن، پیشین، ج16، ص 213؛ زمخشری‌الکشاف، پیشین، ج4، ص 701؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج30، ص 39؛ نیشابوری، تفسیر نیشابوری، پیشین، ج12، و ... .
33. بروسوی، روح‌البیان، ج10، ص 331.
34. طبری، تفسیر، ج12، جزء30، ص 33؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج8، ص 417؛ بروسوی، روح‌البیان، ج10، ص 231.
35. محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ص 126.
36. محمدحسین فضل‌الله، من وحی‌القرآن، پیشین، ج24، صص 62-66.
37. ابن أثیر، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، تحقیق طاهر احمد الزاوی، و محمود محمدالطناحی، ج3، ص 171.
38. فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج5، ص 285؛ سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرةالنبی الأعظم، پیشین، ج3، ص 158.
39. نوری، مستدرک‌الوسائل و مستنبط‌المسائل، کتاب حجج، باب 6، ح1.
40. جمعه/ 2 نیز بنگرید: تنزیه‌الأنبیاء، سیدمرتضی مکتبه.
41. تعبیر کلاً 2 بار در این سوره آمده، که در معنای ردع،تنبیه و زجر است: ابن أثیر، النهایة فی غریب‌الحدیث والأثر. پیشین، ج4، ص 199؛ پیامبر(ص) که تکفیه‌الإشاره است، چه لزومی دارد با این شدت مورد توبیخ قرار گیرد.
42. طوسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج10، ص 437؛ بحرانی، البرهان، پیشین، ج4، ص 428.
43. توبه/ 118.
44. محمدهادی یوسفی غروی، موسوعةالتاریخ‌الاسلامی، ج3، صص 486-488؛ طوسی، التبیان، پیشین، ج5، صص 296-297؛ طبرسی، مجمع‌البیان، پیشین، ج5، ص 12.
45. بقره/ 207.
46. طوسی، التبیان، پیشین، ج2، ص 183؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج2، صص 534-535؛ تفسیر قمی، ج1، ص 71؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص 101؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج2، ص 64؛ بلاغی، آلاءالرحمن، ج1، ص 184.
47. طبری در تفسیر یا سندش از عکرمه، ج2، صص 186-187؛ واحدی و سیوطی هم با همان سند طبری، پیشین، ص 67؛ والعک، تسهیل‌الوصول، پیشین، ص 48 آورده است.
48. همان.
49. یوسفی‌غروی، موسوعةالتاریخ‌الإسلامی، پیشین، ج2، ص 177.
50. بقره/ 207.
51. علی فانی اصفهانی، آراءحول‌القرآن، ص 39.
52. اللیل/ 17 و 18.
53. حجرات/ 3.
54. سیوطی، الإتقان، پیشین، ج1، ص 112؛ فخر رازی، التفسیرالکبیر؛ ابن کثیر، نیز ذیل این آیه اجماع را نقل کرده است. برای نقد ادعای مذکور مراجعه شود به: دکتر حجتی، اسباب نزول، پیشین، صص 152 تا 157.
55. حجتی، همان، پیشین، ص 113.
56. عبدالله محمود شحاته، تفسیر عمّ جزء، نقل از منهج‌الإمام محمد عبده فی تفسیرالقرآن‌الکریم.
57. محمدباقر حجتی، اسباب نزول، پیشین، صص 152- 157.
58. محمدباقر حجتی، اسباب نزول، پیشین، صص 152- 157.
59. محمدهادی معرفت، التمهید، پیشین، ج1، صص 261، 268؛ معرفت، محمدهادی، التفسیروالمفسرون فی ثوبةالقشیب، پیشین، ج1، صص 105- 107.
60. احزاب/ 33.
61. آل‌عمران/ 61.
62. مائده/ 55.
63. جمع زیادی از مفسران و دانشمندان علوم قرآنی اعم از شیعه و سنی تقدیم انگشرت در حال رکوع در نماز توسط امیرالمؤمنین (ع) را سبب نزول این آیه دانسته‌اند. آقای حجتی برخی از آنان را فهرست کرده است. بنگرید: حجتی، اسباب‌النزول، صص 29-30.

منبع مقاله :
پیروزفر، سهیلا؛ (1391)، اسباب نزول و نقش آن در تفسیر قرآن، تهران: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی- به‌نشر، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما