جامعه شناسی تفکر سیستمی

تفكر سیستمی، فرآیند شناخت مبتنی بر تحلیل( تجزیه) و تركیب در جهت دست یابی به درك كامل و جامع یك موضوع در محیط پیرامون خویش است. جامعه انسانی با پیشرفت های گسترده اش هم اكنون در دریایی از علم و دانش غوطه ور است، اما امروز این دانش دیگر به تنهایی نمی تواند تشنگی درونی انسان را سیراب كند؛ این دانش باید به " معرفت " پیوند بخورد. همان گونه كه بین علم و فلسفه ارتباط وجود دارد، بین علم، تكنولوژی و فلسفه نیز ارتباط برقرار است. به دلیل این كه دستاوردهای علم از فلسفه سرچشمه می گیرد و
چهارشنبه، 5 تير 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه شناسی تفکر سیستمی
جامعه شناسی تفکر سیستمی
جامعه شناسی تفکر سیستمی

نويسنده:سیدجعفر مرعشی
تفكر سیستمی، فرآیند شناخت مبتنی بر تحلیل( تجزیه) و تركیب در جهت دست یابی به درك كامل و جامع یك موضوع در محیط پیرامون خویش است.
جامعه انسانی با پیشرفت های گسترده اش هم اكنون در دریایی از علم و دانش غوطه ور است، اما امروز این دانش دیگر به تنهایی نمی تواند تشنگی درونی انسان را سیراب كند؛ این دانش باید به " معرفت " پیوند بخورد. همان گونه كه بین علم و فلسفه ارتباط وجود دارد، بین علم، تكنولوژی و فلسفه نیز ارتباط برقرار است. به دلیل این كه دستاوردهای علم از فلسفه سرچشمه می گیرد و سپس تكنولوژی از علم نشات می گیرد، به این ترتیب این سه بر یك دیگر تاثیر می گذارند. به عنوان نمونه كامپیوتر هر چند پدیده ای مدرن و مبتنی بر تكنولوژی جدید است، اما مبنای فلسفی آن به منطق ارسطویی ( Formal Logic ) باز می گردد.
هر ملتی كه می خواهد تمدن بسازد، نیازمند فلسفه است. فلسفه هیچ گاه حذف نمی شود و با حذف هر فلسفه۳ای، فلسفه دیگر جایگزین می شود. به عبارت دیگر فلسفه (( پی )) و مفاهیم فلسفی (( ستون استوار)) یك ساختمان است، كه بدون آن ساختمان بنا نمی شود.
نظام فلسفی مساله ای است كه به صورت دقیق باید توسط هر ملتی به صورت مستقل ساخته شود و كسی نمی تواند برای دیگران بسازد. امروز ما اگر می خواهیم به صورت خیرخواهانه در جهان حضور پیدا كنیم، باید به دنبال این ستون استوار باشیم.
هر یك از مدیران، هنگامی كه در جایگاه تصمیم گیری قرار می گیرند، مجموعه ای علوم پایه و دانش‌كاربردی، آنان را در این فرآیند یاری می كنید. از آن جا كه نمامی دانش مدیریت در بسیاری ابعاد، جلوه بیشتری پیدا می كند، در بسیاری موارد دانش پایه و مبانی فلسفی تصمیم گیری مغفول باقی می ماند؛ این در حالی است كه درهنگام تصمیم گیری بی شك علوم پایه در اخذ تصمیم به یاری ما می شتابند.
" مدیریت " به عنوان یك علم كاربردی دارای مبانی فلسفی است كه برای موفقیت در این عرصه باید كمی بیشتر به آن بیندیشیم.

● فلسفه ی" شدن " پیش نیاز تفكر سیستمی

پیش از این، زمان تغییر پارایم را هزاره و بعد سده می دانستند، اما هم اكنون این زمان به یك دهه تقلیل پیدا كرده است، بنابراین ما نیز باید در فرآیند تولید پارایم فعال باشیم.
درجهان امروز، " اصالت تجربه" باعث شده است كه كلیه معارف غیرحسی مورد بی توجهی قرار بگیرد، در صورتی كه امروز باید مبانی فلسفی تولید شود كه بتواند معارف غیرحسی را نیز در خدمت بگیرد. نظام فلسفه ی " شدن" بر سه محور " اصول انكارناپذیر" ، " اصول اغماض ناپذیر" و " مراحل اجتناب ناپذیر" استوار است. اصول انكارناپذیر، شكل دهنده پایگاه فلسفی این فلسفه و هر نظام فلسفی دیگری است.
" تغایر"، " تغییر" و " هماهنگی"، اجزای تشكیل دهنده این اصول هستند. تغایر اولین چیزی است كه انسان برای اندیشدن باید به آن توجه كند. به عبارت بهتر " تغایر" بیانگر وجود حداقل اختلاف و كثرت در یك كل متغیر است.
یكی از مشكلات جامعه امروزی ما نفی تغایر است. چون همه ما اصرار داریم كه دیگران مثل هم فكر كنند، در صورتی كه " تغایر" می تواند اساس رشد و شكوفایی جامعه انسانی قرار گیرد؛ چون اگر جای " تغایر" تنها " تشابه " وجود داشت، همه پدیده ها یكسان می شد.
" تغییر"؛ یعنی رفتن از وضعیتی به وضعیتی دیگر. در این دگرگونی نحوه ای از تبدیل صورت می گیرد، تغییر نفی كننده هر نوع ایستایی و عدم تحرك است. " هماهنگی " نیز به معنای هم جهت شدن حداقل دو موضوع با موضوع سوم است.
در فلسفه اصالت ذات سخن از " تطابق" گفته می شود، ولی در " فلسفه ی شدن " سخن از "هماهنگی" است.
اصول اغماض ناپذیر مسائلی هستند كه در صورت صرف نظر كردن از آن ها روند تحلیل در دست یابی به به فلسفه ی شدن مختل می شود. این سطح به نسبت بین وحدت و كثرت، زمان و مكان و اختیار و آگاهی اشاره دارد.
نسبت بین وحدت و كثرت به ارتباط بین سیستم و اجزای سیستم اشاره دارد. وحدت؛ یعنی ارتباط كثرت ها و كثرت؛ یعنی تفاوت امور مرتبط به هم. در " فلسفه ی شدن" ما ادعا می كنیم وجود بحران در شرایط كنونی به دلیل عدم برقراری همین نسبت میان وحدت و كثرت است. ما هنگام تحلیل موضوعات ابتدا همیشه كثرت را می بینم و كمتر به وحدت بین موضوعات توجه داریم؛ هرچند كه برای ایجاد مفاهمه باید به كثرت ها توجه نمود اما می باید وحدتی یك پارچه را بر این كثرت ها حاكم نمود.
در جریان توسعه و تكامل پدیده ها، آن چه كه اساس در پیش بینی، هدایت و كنترل تغییرات پدیده است و متغیر اصلی آن محسوب می شود، توجه به " نسبت بین زمان و مكان" در تغییرات است. البته " زمان" مورد نظر ما، زمان فلسفی است، نه یك متغیر فیزیكی كه مثلا با زمان سنج اندازه گیری می شود. هر پدیده ای زمانی دارد و هیچ دو موجودی از زمان و مكان واحد برخوردار نیستند. گذر از مرحله ای به مرحله ای جدید در گرو دقت به نسبت میان زمان و مكان است.
در مهندسی توسعه اجتماعی توجه به نسبت بین اختیار و قدرت تصمیم گیری مردم با اطلاعات و آگاهی غیرقابل اغماض است. تا این مرحله ما هرگاه سخن می گفتیم، سخن از كل متغیر بود، اما وقتی عنصر " اختیار" وارد می شود، از مهندسی توسعه اجتماعی سخن گفته می شود.
فلسفه ی " شدن "، همان فلسفه " اصالت اختیار" است. سخن از اختیار نامحدود نیست، چرا كه پدیده ها به هم قوام دارند و در عمل اختیار پدیده ها هم دیگر را محدود می كنند. جهان امروز " آگاهی" را بر " اختیار" مقدم می داند، این در حالی است كه انسان " اختیار" دارد و محكوم به شرایط نیست و شرایط تنها اثر خود را بر جای می گذارد. جهت گیری و خواست ما تمایلات ما را رقم می زند. بنابر این ما در فلسفه ی " شدن" معتقدیم كه " اختیار" بر " آگاهی" تقدم دارد؛ یعنی سمت و سوی آگاهی ما را، اختیارمان تعیین می كند.

● تفكر سیستمی

متاسفانه انسان ها امروز علی رغم داشتن اختیار و آگاهی، به درستی یك دیگر را درك نمی كنند. در بسیاری از موارد خود ما دیگران را به سوء نیت متهم می كنیم كه این امر ریشه در سوء فهم دارد و ریشه این سوء مفاهمه را نیز باید در فقدان بنیان های مشترك برای " ما " شدن جست؛ در صورتی كه جامعه ما نیازمند " تفاهم" است و تفاهم نیازمند ابزار است، ما باید تلاش كنیم كه ابزار مفاهمه تولید كنیم، تا به این وسیله به یك دیگر پیوند بخوریم.
امروز دانش بشر به طور عمده بر مبنای عقل جزءنگر شكل گرفته است و همین مساله قدرت درك بسیاری از مسائل را از او سلب كرده است. هم چنین این موضوع " مفاهمه " را نیز مشكل كرده است، به دلیل این كه با عقل جزءنگر نمی توان ابزار مفاهمه تولید كرد.
در این شرایط است كه تفكر سیستمی می تواند راه جدیدی پیش روی ما بگشاید.
تفكر سیستمی، فرآیند شناخت مبتنی بر تحلیل( تجزیه) و تركیب در جهت دست یابی به درك كامل و جامع یك موضوع در محیط پیرامون خویش است. این نوع تفكر درصدد فهم كل ( سیستم) و اجزای آن، روابط بین اجزاء و كل و روابط بین كل با محیط آن ( فراسیستم) است.
از آن جا كه رفتار ما ریشه در نظام فكری ما دارد، كسی كه دارای تفكر سیستمی است، با موضوعات نیز برخورد سیستمی می كند و در رفتارهای خود به دنبال تشخیص عناصر تشكیل دهنده موضوع و پیوندهای موجود میان عناصر می گردد. به این ترتیب فردی كه سیستمی فكر می كند تنها در جستجوی، مجموعه ای از ویژگی های موضوع نمی گردد؛ بلكه تفكر سیستمی به او كمك می كند به مسایل به صورت جامع و نظامند نگاه كند.
سازمان های ما برای تقویت جامع نگری در درون خود نیازمند تفكر سیستمی هستند، به دلیل این كه تفكرسیستمی به مدیران كمك می كند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یك دیگر مورد بررسی قرار دهند و تنها به مشاهده وقایع اكتفا نكنند. علی رغم این كه تفكر سیستمی دارای مزایای متعددی است، اما در بسیاری موارد، افراد نسبت به آن تمایلی ندارند. این مسئله چند دلیل دارد:
نخست این كه انسان ها به صورت طبیعی تمایلی به ساختارشكنی ندارند و بیشتر ترجیح می دهند كه در ساختارهای ذهنی گذشته شان باقی بمانند.
دوم این كه جوهره اصلی تفكر سیستمی توجه به روابط و تعاملات است. در تفكرسیستمی استفاده از فكر و ذهن بیش از به كارگیری چشم به عنوان ابزار دیدن، ضرورت دارد.بدین معنا كه از طریق چشم و دیدن، تنها یك شیء یا ماده ملاحظه می شود، در حالی كه با ذهن و نگاه كردن، قدرت مشاهده و درك روابط امكان پذیر می شود، بنابراین كسانی كه روش تفكرسیستمی را انتخاب می كنند، ملزم به مشاهده مبتنی بردرك هستند و بدیهی است كه این كار مسلزم تلاش و كوشش بیشتری است.
با توجه به گذشت شش دهه از حیات تفكر سیستمی به عنوان رویكردی نظری-كاربردی جای آن دارد كه زمینه بالنده سازی و اعتلای این تفكر اثربخش در اداره جامعه و سازمان مورد عنایت بیشتر مدیران و تصمیم سازان قرار گیرد.
خلاصه ای از شش جلسه " فلسفه ی شدن " در خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط