نویسنده: استفان کورتوآ
پژوهشگر و مورخ فرانسوی، استاد مؤسسه مطالعات عالی کاتولیک و مدیر پژوهش مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه
پژوهشگر و مورخ فرانسوی، استاد مؤسسه مطالعات عالی کاتولیک و مدیر پژوهش مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه
آیا کمونیسم در قالب کاپیتالیسم بازتولید شده است ؟
علیرغم سقوط دیوار برلین در سال 1989، کمونیسم هنوز صحنه سیاسی را ترک نکرده است؛ به ویژه در اروپا و فرانسه که هنوز در علوم انسانی سایه کمونیسم در بخش آموزش دیده میشود. من کتابی را به تازگی منتشر کردهام که « بازگشت ابدی » نام دارد. در این کتاب نشان دادم که کمونیسم هنوز صحنه سیاسی را تکر نکرده و با اشکال و فرمهای مختلف در حال نقشبازیکردن است. امروز نئوکمونیسم و پُست کمونیسم بسیار در مراودات سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند، البته باید شرایط متفاوتی که این دو در آن مورد استفاده قرار میگیرند، لحاظ شود. امروز در روسیه سایه کمونیسم در همه جا گسترده شده که اولاً مدیون حزب کمونیستی است که از سال 1991 دوباره احیا شد و ثانیاً مدیون حضور پوتین و تیم همراه است که همگی تقریباً از اعضای سابق حزب کمونیست هستند و در حال حاضر زیر چتر مدیریت دولتی، خدمات سری و تجارتهای کلان مانند گاز، نفت و ... پنهان شدهاند.در اروپای مرکزی و شرقی، این روند به عواملی بستگی دارد. در آنجا و در کشورهای حوزه بالتیک در لهستان و جمهوریچک و در سال 1989 انقلابی ضدکمونیستی رخ داد. مردم در چنین شرایطی به بسوی دموکراسی روی آوردند یا در صورت مقاومت به حاشیه کشیده شدند، اما در جایی که مردم با انقلابی اجباری مواجه شده بودند ( مانند رومانی، بلغارستان، اسلونی و ... ) که صحنهسازان آن فراکسیونهای حزب کمونیسم و پلیس سیاسی بودند، کمونیستها مجبور شدند به معنای واقعی به مکتب « سوسیالدموکراسی » روی آورند؛ البته با این شرط که قدرت قضاوت، رسانهها، اقتصاد و سیاست در جامعه انحصاری آنها باشد. در اروپای شرقی، به جز گروههای متعددی که همواره عقاید آرتودکسی داشتند، بسیاری از کمونیستها به احزاب چپ افراطی و طرفداران محیط زیست نزدیک شدند تا بتوانند هوادارانی در انتخابات برای خود جمع کنند و از این طریق بهترین موقعیت را برای خود به منظور یکیشدن با سوسیالیستها فراهم کنند. برخلاف تصور عموم، کمونیسم هرگز از صحنه جامعه و سیاست حذف نشد؛ برای اینکه قدرتهای کمونیسم برخلاف قدرتهای نازی آلمان و یا فاشیستهای ایتالیا هرگز در مبارزات نظامی و جنگها از دموکراتها شکست نخوردهاند. کمونیسم همواره سقوط را تجربه کرده و ارزشهای خود را فروریخته دیده است. این برای کمونیسم فرصتی شده تا آنها را بازیگری کند و قدرت خود را احیا سازد و به بازگشتی دوباره بیاندیشد. البته نباید فراموش کرد که همواره در این روند سرویسهای اطلاعاتی و پلیسهای سیاسی بودند که کمونیستها را حمایت میکردند؛ آنها همواره تحولات مالی جهانی را مورد بررسی قرار میدادند و از آنجایی که ابزارهای شانتاژ زیادی در اختیار داشتند میتوانستند در این زمینه افراد زیادی را با خود همراه سازند. همین ابزارها هستند که در طول سالیان به کمونیستها کمک کردهاند تا در انتخابات تخلفات گسترده انجام دهند.
حقیقتی غیرقابل انکار وجود دارد که احزاب کمونیسم امروز در عرصه انتخابات تضعیف شده، چرا که از طرفی تغییر شیوههای رأیگیری و از طرف دیگر حضور حزب سوسیالیست در قدرت و جبهه ملی که در انتخابات موفقیتهای زیادی را کسب کرده، توانسته است اقشار متوسط جامعه از جمله کارگران و کارمندان را به خود جذب کند و آنها را به شدت تحتتأثیر خود قرار دهد، ولی در حوزه نظریهپردازی، کمونیستها و احزاب چپ همچنان با قدرت در عرصه آموزش و ارائه نظریه در دانشگاهها، رسانهها و به طور کلی هرجایی که ردی از علوم انسانی است، حضور دارند. در این میان برخی از چهرهها همچنان سؤالبرانگیز هستند؛ مانند آلن بدیو که همواره از کمونیسم دم میزند؛ ولی در مقابل از طرفداران خمرهای سرخ و انقلاب فرهنگی مائوها است.
بسیاری از کمونیستها تاریخ 74 ساله خود را ( سالهای بین 1917 تا 1991 ) را نمیپذیرند و یا اینکه نمیخواهند آن را یادآوری کنند، چرا که معتقدند آنچه در این دوران گذشته هیچ ارتباطی با کمونیسم حقیقی و آرمانی آنها ندارد. البته نباید فراموش کرد که این روش نفی واقعیتها، راهی برای فراموشکردن جنایتهایی است که افرادی چون برژنف، استالین، لنین و دیگران مرتکب شدهاند. این افراد گاهی در طول تاریخ حتی از بنیانگذاران کمونیسم مدرن هم پیشی گرفتهاند و در بیشتر موارد نیز از مخالفان سرسخت نظریههای مارکس هستند. این جریان فضایی را حاکم کرد که به جبهه ضدکاپیتالیسم که امروز به جبهه ضدجهانیشدن مشهور است تکیه کرده است. این اصول در تمامی کمونیستهای اروپایی مشترک است و در واقع نوعی هویت مشترک آنان است.
در واقع، سه مدل مختلف از اشکال مختلف کمونیسم در دنیای امروز وجود دارد. مدل قدیمی کمونیسم که همان مدل سنتی است در میان انقلابیون آن دوره رایج است که شامل گروه کارگری، مخالفان امپریالیسم و مخالفان فاشیسم است. گروه دیگری به « گروه سبز- قرمز » معروف شده که موافق پیشرفت اقتصادی است، اما با رعایت چارچوب کاپیتالیستی! مدل سوم هم رفورمیستها یا همان انقلابیون هستند که اعضای آن از حزب کمونیست فرانسه، حزب چپ آلمان و حزب کار سوئیس هستند که از اقتصاد بازار پیروی میکنند.
در اروپای مرکزی و اروپای شرقی کمونیستها برای اینکه بتوانند در حاکمیت و دولت راحتتر عمل کنند، خود را انقلابی جلوه میدهند. در رومانی، بلغارستان، اسلونی و برخی کشورهای دیگر در این مناطق حزب کمونیست متحول شد و با سقوط دیوار برلین در ظاهر سوسیالیستها و دموکراتها، قدرت انحصاری خود را در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، قضایی و رسانهای حفظ کردند. تولد و مرگ سوسیالیستها و تفکرات چپ، دو قطب اصلی تحولات در زمینه نظریههای سیاسی را در قرن 20 تحتتأثیر خود قرار داد. در اینجا باید اعترافی ( شاید غیرقابل قبول برای برخی ) انجام دهم: اگر جریان کمونیست دروغ باشد تقریباً تمامی عقاید، مبانی و تفکراتی که این جریان مبانی فکری خود را بر اساس آنها بنیان کرده است، به ویژه نظریه « ورای کاپیتالیسم » دروغ میشود. اما اگر فرض را بر این بگیریم که کمونیست در کل جریانی دروغین بوده، باید این سه فرضیه را در نظر بگیریم:
1) اول اینکه سوسیالیسم در شوروی « سوسیالیسمِ واقعی » نیست، چون نظریهای است که توسط نظریهپردازان چپ که تلاش داشتند جبهه سوسیالیست انسانی را به صورت جدی تشکیل دهند، تعریف شده بود که البته این جریان بارها توسط نویسندگان و صاحبنظران این عرصه مورد تمسخر و انتقاد قرار میگرفت. 2) دوم اینکه کشورهایی که تجربه زندگی کمونیستی داشتند، نمیتوانستند به نظام کاپیتالیستی بازگردند. 3) در نهایت نظام اقتصادی رژیم شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق به صورت جدی تحت کنترل مقامات حاکم بودند و برای مخالفان آنها بسیار دشوار بود که بتوانند به آن نفوذ کنند.
کاپیتالیسم و کمونیسم در نظام اقتصادی و مالی هستند که هر دو ریشه در طبیعتی واحد دارند. آنچه امروز به نام کاپیتالیسم رواج یافته در واقع همان سیستم کمونیستی است خود که خود را در پس پرده نظام مالی پیچیده جهان امروز پنهان کرده است. در واقع در جهان امروز انباشت سرمایه توسط قدرتهای مشخصی انجام میشود. در چنین شرایطی که انحصار مالی در اختیار عدهای مشخص است به ناچار شاهد تمرکز ابزارهای تولید و در نتیجه فقدان تجارت جهانی به معنای واقعی کلمه خواهیم بود. افراد وابسته به این نظام که تقریباً عده زیادی را هم تشکیل میدهند، چارهای ندارند جز اینکه در ساختارهای وابسته به این نظام فعالیت کنند و اینگونه است که کاپیتالیسم و در واقع کمونیسم مهره و بازیگران خود را آنطور که دوست دارد، مدیریت میکند.
منبع مقاله :
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394