مهد کودک در آمریکا

ایجاد مهد کودک و توسعه فرهنگی آن در آمریکا، جدا از کودکستانها صورت می‌گرفت. راشل و مارگارت مک میلان (Rachel and Margaret Macmillan) با تجربه‌ای که از کلنیک‌های درمانی انگلستان در مورد کودکان بی‌بضاعت
جمعه، 2 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهد کودک در آمریکا
مهد کودک در آمریکا

 

نویسنده: برنارد اسپادک
مترجم: محمدحسین نظری نژاد



 

ایجاد مهد کودک و توسعه فرهنگی آن در آمریکا، جدا از کودکستانها صورت می‌گرفت. راشل و مارگارت مک میلان (Rachel and Margaret Macmillan) با تجربه‌ای که از کلنیک‌های درمانی انگلستان در مورد کودکان بی‌بضاعت کسب کرده بودند مهد کودک را مکانی برای پیشگیری بیماریهای فکری و جسمی کودکان می‌دانستند. این نوع بیماریها در محلات کثیف و پرجمعیت شهر بسیار شایع بود. فلسفه اصلی آموزش و پرورش در مهد کودک بر پایه مراقبت غذایی و پرورشی استوار شد.
این گونه تصور می‌شود که مراقبت غذائی و پرورشی Nurturance به تمام جنبه‌های انسانی کودک از جمله جنبه‌های اجتماعی، جسمانی، احساسی و فکری توجّه دارد. شستشو دادن کودکان، پوشاندن لباس تمیز بر آنها، استراحت دادن به آنها و نظارت در رسیدن هوای تازه و کافی به آنها از جمله مسؤولیّتهای مهد کودکهای اوّلیّه بود و به موازات انجام همه این امور به کودکان آموزش نیز داده می‌شد. مهد کودکهای اولیه با ساختمانهای یک طبقه در محله‌های پایین شهر لندن تأسیس شدند. این ساختمانها درهای بزرگ یا درهای پنجره‌ای داشت که به باغها و میدانهای بزرگ باز می‌شدند. کودکان آزاد بودند که در داخل یا خارج ساختمان به بازی سرگرم باشند.
ریشه اجتماعی برنامه آموزشی خانم و آقای مک‌میلان بیش از ریشه مذهبی آن بود و کودکان به کمک آن آنچه را قابل مشاهده بود بیش از آنچه سمبلیک به شمار می‌آمد می‌آموختند. سگن(2) بیشتر از فروبل در تحلیلهای آموزشی خود، خانم و آقای مک‌میلان را تحت تأثیر قرار داد. این معلم علوم تربیتی فرانسوی در زمینه بهبود وضع آموزش حسّی کودکان عقب مانده فعالیتهای بسیاری را به انجام رسانده بود. تأثیر تلاشهای او در برنامه‌های جاری کودکان «استثنایی» و نیز در روش مونته سوری (Montessori) مشهود است.
برنامه مهد کودک برای کودکان سه و چهار ساله شامل فراگیری مهارتهای مراقبت از خود (نظیر شستشو، بستن بند کفش و غیره) و انجام مسؤولیّتهایی از قبیل مراقبت از گیاهان و نگهداری حیوانات یا نظافت مدرسه بود. علاوه بر اینها فعالیتهای خاص دیگری برای پرورش «حواس» از قبیل موسیقی و فعالیتهای ریتمیک، آموزش زبان و یادگیری شکل و رنگ رایج بود. فعالیتهایی در مورد یادگیری خواندن، نوشتن و نیز حساب و علوم توسط مارگارت مک‌میلان توصیه می‌شد. اما گریس آون(Grace Owen) یکی دیگر از پیشگامان ایجاد مهدکودک، به گنجاندن «سه درس اصلی» و دروس هدفدار در برنامه ریزی اعتراض می‌کرد. برنامه آموزشی با فعالیتهای آزاد، بازی و سرگرمی همراه بود و در کنار آن کودکان را آزاد می‌گذاشتند تا اشیائی را بسازند، و با آب و ماسه و وسائل متفرقه دیگری که در دسترس دارند سرگرم شوند.
کار خانم و آقای مک‌میلان درباره کودکان آن چنان موفقیت آمیز بود که در سال 1918 با تصویب قانون فیشر (Fisher Act) بر آن مهر تأیید رسمی زده شد. این قانون به نظامهای آموزشگاهی محلی اجازه تأسیس مهد کودک در سراسر انگلستان را می‌داد. متأسفانه بودجه مورد نیاز برای استقرار این نوع برنامه‌ها کافی نبود، از این رو گسترش امکانات آموزشی مهد کودکها بصورتی کُند انجام می‌شد و امروز هم چنین است.
حدود سال 1920، عده‌ای از مربیانی که با مارگارت مک میلان و گریس آون کار کرده بودند برای ارائه نمونه‌ای از مهد کودکهای انگلیسی به آمریکا سفر کردند. مهد کودکهایی در کالج تربیت معلم، دانشگاه کلمبیا، آموزشگاه فنّ مادری و خانه داری مریل پالمر (Merrill Palmer) و چندین مؤسسه‌ی دیگر در آمریکا آغاز به کار کرد. بسیاری از این مهد کودکها از کودکان زیر سه سال ثبت نام می‌کردند در حالی که امروزه کودکان سه ساله و بالاتر پذیرفته می‌شوند.
در طول دهه بعد نظرات ایجاد مهد کودک در سراسر آمریکا کمتر مورد استقبال واقع شد. بررسی اجمالی از سال 1931 نشان می‌دهد که آن زمان تعداد 203 مهد کودک وجود داشته است. حدود نیمی از این مهدکودکها وابسته به کالج‌ها و دانشگاهها بودند، یک سوم آنها را بخش خصوصی اداره می‌کرد و یک پنجم با مؤسسات رفاه کودک ارتباط داشتند. این تنوع در شکل تکفل و سرپرستی امور که از ویژگیهای دائمی مهد کودکها به شمار می‌رفت دگرگونی در عملکرد این نهادها را نیز به همراه داشت. هرچند تمام مهد کودکها به تعلیم و تربیت کودکان توجه داشتند ولی با توجه به تنوع در شکل سرپرستی آنها هدفهای دیگری نیز در مد نظر بودند:
"بسیاری از کالج‌ها و دانشگاهها از مهد کودکها به منزله آزمایشگاهی برای آماده سازی مربّیان و فعالیتهای پژوهشی خود استفاده می‌کنند. مهد کودکهایی که تحت نظر بخش اقتصاد خانواده مستقر در کالج‌ها و دانشگاهها اداره می‌شوند مرکزی برای آزمایش و ارائه آموزشهای پیش از تشکیل خانواده (3) به جوانان به شمار می‌آیند. آن دسته از این مهد کودکها که با مهد کودکهای روزانه مربوطند و توسط سازمانهای رفاه خانواده یا خیریه اداره می‌شوند به والدین در مورد مراقبتهایی که روزانه از فرزندانشان می‌شود اطمینان خاطر می‌دهند."
بحران بزرگ اقتصادی در دهه 1930 تمام ارکان فرهنگ امریکا را تحت الشعاع خود قرار داد. این بحران بر آموزش مهد کودکها نیز تأثیر بخشید. کاهش سطح درآمدها و پایین آمدن سطح مالیاتهای وصول شده بسیاری از نظامهای آموزشی را بر آن داشت که از خدمات آموزشی خود بکاهند و از آنجا که دیگر قادر به پرداخت حقوق معلمان خود نیز نبودند ناگزیر به ترخیص آنان شدند. مشکل معلمان بیکار نیز بار سنگین دیگری بر دوش اقتصاد بود. در سال 1933 دولت فدرال ابتدا به موجب «قانون تسهیلات اضطراری دولت» (Federal Emergency Relief Act) و پس از آن با نظارت «اداره‌ی برنامه ریزی مشاغل» (Works Projects Administration)، برای استخدام معلمان بی‌کار و تأسیس مهد کودکها بودجه لازم را تأمین می‌کرد. این مهد کودکها از طریق مدارس دولتی فعالیت می‌کردند. برای تأمین کادر مربّیانی که در کار با کودکان خردسال از مهارت لازم برخوردار شده باشند، برنامه‌های فوق العاده‌ای ترتیب دادند.
بسیاری نقاط از فرصتی که توسط مهد کودکهای وابسته به «اداره‌ی برنامه ریزی مشاغل» فراهم شده بود بهره مند شدند، چرا که این مهد کودکها نه تنها برای معلمان بی‌کار آسایش خاطر را به همراه داشت، بلکه برای کودکان نیز تجربه‌های آموزشی با ارزشی فراهم می‌کرد. مدارسی تحت مدیریت دولت فدرال در بیشتر ایالتهای آمریکا به راه افتادند. تعداد مدارس بنیاد شده به هزاران واحد رسید که تا آن روز بالاترین رقم مهدکودکها در این کشور را تشکیل می‌داد.
پایان گرفتن بحران و شروع جنگ جهانی دوم به کار مهدکودکهای وابسته به «اداره برنامه ریزی مشاغل» پایان داد، زیرا معلمان جمعیتی بی‌کار نبودند. اقتصاد در حال رشد و در کنار آن نیاز به نیروی انسانی برای امور نظامی و نیز صنایع دفاع مستلزم در اختیار داشتن نیروی کار اضافی بود. مشکل کاری موجود با به خدمت گرفتن زنان کارگری حل می‌شد که وظیفه مادری را نیز بر عهده داشتند. لذا مؤسسانی نیز برای مراقبت از فرزندان زنان کارگر مورد نیاز بود. دولت فدرال بار دیگر به موجب قانون لانهام (Lanham Act) برای رفع نیازهای کودکان خردسال به انجام خدماتی مشغول گردید. مراکز مراقبت از کودک در بیشتر کارخانه‌های صنایع جنگی تأسیس شد که از کودکان مادران کارگر مراقبت می‌کردند و به آنها آموزش می‌دادند. خدمات ارائه شده توسط این مراکز به مراتب برتر از آن چیزی بود که آن زمان مناسب تلقی می‌شد. بعضی از مراکز مراقبت کودکان به مناسبت سه نوبت کار صنایع جنگی در تمام مدت شبانه رو مشغول به کار بودند.
هنوز چندی از پایان جنگ نگذشته بود که دولت فدرال حمایت خود را از این برنامه‌ها قطع کرد. اما به این علت که در بسیاری از موارد ابقای مراکز مراقبت روزانه امری ضروری به نظر می‌رسید این مراکز تحت سرپرستی فرمانداریهای محلی فعالیت می‌کردند و در مواردی نادر، بخشی از نظام آموزشگاهی دولتی می‌شدند.
در دهه 1950 می‌توان شاهد رشدی در نهضت همکاری والدین در امور مهد کودکها بود. در حالی که تأسیس انجمنهای مربوط به این همکاری به دهه 1920 برمی‌گردد، بیشترین پیشرفت در این زمینه در دهه 1950حاصل شد. علاقه به رشد کیفی آموزش پرستاری خردسالان با هزینه معقول و نیز اشتیاق به بالا بردن سطح آموزش والدین نقش بسزایی در این پیشرفت داشت. والدین کودکان مهد کودکی را که با همکاری آنان اداره می‌شود از آن خود می‌دانند و گاهی در اجرای برنامه‌های فرزندانشان سهیم می‌باشند. غالباً کلاسهایی برای بزرگسالان و جلساتی برای والدین در برنامه گنجانیده می‌شود. در این کلاسها و جلسه‌ها موضوعاتی چون رشد کودک، تمرینات پرورشی کودک و غیره مورد بحث قرار می‌گیرد.
آموزش در مهد کودکها تحت سرپرستیهای مختلف تا اواسط دهه 1960 به رشد خود ادامه داد و در این هنگام دولت فدرال به موجب «قانون وضعیت خاص اقتصادی» (Economic Opportunity Act) و نیز «قانون آموزش ابتدایی و متوسطه» (Elementary and Secondary Education Act) سرگرم تهیه مقدماتی برای آموزش پیش از مدرسه برای کودکان محروم شد.
در حالی که آموزش در مهدکودکها دستخوش یک رشته دگرگونیهای سازمانی می‌شد، رشد آن با رشد آموزش در کودکستانها تفاوت داشت و در آن از برخوردهای عمیق تئوریکی که مشخصه رشد کودکستانها بود اثری به چشم نمی‌خورد. در اینجا نمی‌توان گفت برنامه‌های آموزشی در مهد کودکها تغییر می‌کرد بلکه روشهای آموزشی آنها آن چنان متنوع و گسترده بود که هر نوع تغییر و تبدیل را بدون برخوردی جدّی می‌پذیرفت.
میان تغییرات مهمی که در ریشه‌های فکری آموزش کودکان پدید آمده‌اند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- تبدیل آموزش پرستاری کودکان بی‌بضاعت به آموزش پرستاری کودکان مرفّه

بنیانگزاران اولیه مهد کودکها معتقد بودند برنامه‌هایشان در حکم دارویی است که می‌تواند بسیاری از مشکلاتی را که زاییده فقر می‌باشند درمان کند.
مهد کودکها به مراکز کسب شناخت در مورد کودک تبدیل شد و حالت مکانی برای تمرین زنان جوان در امر یادگیری اصول مادری و مدیریت خانواده، «مراقبت» از کودکان یا تعلیم و تربیت کودکان طبقه متوسط را به خود گرفت. یکی از نخستین مهد کودکهای آمریکا توسط همسران اعضاء هیأت علمی و آموزشی دانشگاه شیکاگو شروع به فعالیت کرد. این گروه به لحاظ اجتماعی-اقتصادی با زنان کارگران محله‌های فقیرنشین شهر لندن تفاوت زیادی داشتند، علیرغم اینکه سطح حقوق دانشگاهها در آن زمان پایین‌تر از امروز بود.
این تغییر و تبدیل به نحوه مدیریت مهد کودکهای آمریکا مربوط می‌شد. با قطع حمایت دولت، بیشتر مهد کودکهایی که در خارج از حوزه مسؤولیت مؤسسات خیریه قرار داشتند با دریافت شهریه از افراد، مورد حمایت مالی قرار گرفتند، در نتیجه فرصت استفاده از آموزش خردسالان، در درجه اول، در اختیار کودکان مرفّه قرار گرفت.

2 - بی‌توجهی به جنبه‌های بهداشتی آموزش پرستاری خردسالان

از آن جا که کودکان مهد کودکهای آمریکایی بطور کلی به مراقبت کمتری از کودکان مهد کودکهای انگلیسی نیاز داشتند برنامه‌ها به نصف روز، که همان میزان ساعات کار مدارس بود، تقلیل یافت و از آن پس مهد کودکها هیچ مسؤولیتی در مورد مسائلی چون تغذیه، تندرستی و بهداشت نداشتند. نشانه‌های واقعی پرورش تنها در مراکز مراقبت روزانه و برنامه‌های آغاز مطلوب امروزی، که کارشان تهیه برنامه آموزش پرستاری برای کودکان بی‌بضاعت می‌باشد، دیده می‌شود.

3- تبدیل اولویت «پرورش حواس» به اولویّت آموزش با زیربنایی گسترده‌تر

همان چگونگیها که منجر به نهضت بهسازی کودکستانها شد، تغییراتی نیز در تأکید بر مسائل آموزشی مهد کودکها به وجود آورد. در کودکستانها به یادگیری عاطفی و اجتماعی بیش از یادگیری شناختی توجه می‌شد. از آنجایی که اخیراً نیز به امر فراگیری ذهنی در کودکان خردسال توجه خاصی مبذول شده است، بطور کلی استقبال مربیان مهد کودک از مهارتها و فنون کلی شناختی بیش از روشهای فراگیری خاص معمول در مهد کودکهای اولیه بوده است.
منبع مقاله :
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رساله‌ای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط