تلویزیون و دگرگونی ادراک انسانی

در این جا لازم می‌دانم قسمتی از مقاله دانیل بورستین (Daniel Borstin) در کتاب «دنیای واژگون» را با اقتباس عاریه گیرم نه از آن جهت که از روش نامعقول و متداول ذکر آراء و عقاید غیرخودی‌‌ها برای اثبات آراء و نظریات خودی‌‌ها
يکشنبه، 4 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تلویزیون و دگرگونی ادراک انسانی
تلویزیون و دگرگونی ادراک انسانی

 

نویسنده: صادق طباطبایی




 

در این جا لازم می‌دانم قسمتی از مقاله دانیل بورستین (Daniel Borstin) در کتاب «دنیای واژگون» را با اقتباس عاریه گیرم (1) نه از آن جهت که از روش نامعقول و متداول ذکر آراء و عقاید غیرخودی‌‌ها برای اثبات آراء و نظریات خودی‌‌ها پیروی کرده باشم، بلکه بدان سبب که ماحصل تجربیات انسان‌‌هایی را که سالیان بیشتری اسیر تأثیر رسانه‌‌‌های ارتباط جمعی خاصه تلویزیون بر جوامع خود بوده‌اند و تغییرات ژرف و جبران ناپذیر این وسائل را بر فرهنگ و اجتماع و روابط انسانی جوامع خود شاهد بوده‌اند، بیان کرده باشم. «بورستین» در مقام مقایسه وسائل ارتباط جمعی الکترونی با کتاب و رسانه‌‌های نوشتاری، به ذکر سه برهه‌ی تاریخی در روابط انسان‌‌ها با یکدیگر می‌پردازد: دوران بیان شفاهی، دوران انتشارات و نوشتار‌های چاپی و بالاخره دوران امواج رادیویی و تلویزیونی. دوران اول طولانی‌ترین زمان را در تاریخ بشریت انسان‌‌ها شامل می‌شود. در ابتدا فقط بیان شفاهی و نقل سینه به سینه وجود داشت و سپس با پیدایش حروف الفبا و قدرت نگارش، این امکان فراهم گردید که طنین و محتوای بیان یک مطلب از زمان و مکان گوینده و مخاطب آن فراتر رود.
در همین مرحله نیز کتابت بیشتر جنبه فردی و خصوصی داشته است. مخاطب یک مطلب مکتوب بیشتر فردی خاص بوده است. بعلاوه در کتاب‌‌های خطی نیز که به عنوان کالا‌‌هایی ارزشمند محسوب می‌گردید ویژگی‌‌های کاتب و سلائق او، دیده می‌شد. افزون بر این‌ها، چون قدرت خواندن فراگیر نبود، ادبیات عامه را فقط افسانه‌‌ها و داستان‌های اساطیری شامل می‌شدند و غالباً پند‌ها و اندرز‌ها به صورت اوزان شعری جهت سهولت در فراگیری نقل می‌شد و همه جنبه‌ی نقل شفاهی داشت. پستمن می‌گوید: «حتی در نزاع‌‌های بین افراد، ریش سفید قبیله با ذکر ضرب المثل به عنوان قانون به حل و فصل دعوا می‌پرداخت.» (2)
برهه‌ی دوم از قرن پانزدهم آغاز گردید و با ظهور صنعت چاپ و انتشار کتاب، حریم‌‌‌های فردی و محدوده خصوصی را درهم نوردید. از این مرحله «دانش» جنبه‌ی کالای قابل خرید و فروش را پیدا کرد. کتاب خطی که تا این زمان فقط در تملک فرد معینی قرار داشت، از این تاریخ به بعد می‌توانست به صورت چاپ شده در اختیار همگان قرار گیرد و جنبه «کالای مصرفی» پیدا کند. دگرگونی‌‌های ناشی از این تحول در وسائل ارتباط جمعی، به صورت انقلابی عظیم رخ داد و عامل مهمی در گسترش و پیشرفت علم و دانش گردید. کتابی که از این مقطع زمانی، به بعد به چاپ می‌رسید، برخلاف مرحله قبل، دیگر تعلق به مخاطب خاص یا نگارنده آن نداشت، بلکه ذائقه عمومی و تمایلات انسان‌‌های بیشتری را در نظر می‌گرفت. با رشد صنعت چاپ و فزونی تولید کتاب، شاخه‌‌‌های جدیدی از حرفه و شغل نیز پدیدار شد که پیشرفت خود را در گسترش تمایلات عمومی و فزونی تعداد مصرف کننده و افزایش سواد عمومی و اطلاعات همگانی خلاصه می‌دیدند.
دو ویژگی، این دوره را از دوران امواج صوتی و تصویری متمایز می‌کند. نخست آن که هر کس داوطلبانه و در صورت تمایل می‌توانست مخاطب نویسنده قرار گیرد و بهای کتاب را بپردازد و آن را مالک شود. دوم آن که بهره مندی از کتاب مستلزم برخورداری از قدرت خواندن بود، این دو ویژگی باعث شد که آثار و دگرگونی‌‌های ناشی از این انقلاب، طی سالیانی دراز به ظهور برسد. حتی در کشور‌های پیشرفته نیز صد‌ها سال گذشت تا هر کس و تقریباً همه کس بتواند از قدرت خواندن بهره‌مند باشد.
ویژگی برجسته دوران سوم و عصر امواج، سرعت رشد و همه‌گیر شدن این وسیله و نیز سرعت انتقال و انتشار خبر است که می‌توان هر دو را معادل سرعت الکترون دانست. در سال 1921 م، اولین فرستنده رادیویی در آمریکا آغاز به کار کرد و در سال 1941، اولین ایستگاه تلویزیونی افتتاح شد. در سال 1961، یعنی بیست سال بعد، در حالی که 53/5 میلیون خانواده در آمریکا زندگی می‌کردند، 50/7 میلیون گیرنده رادیویی و 47/2 میلیون دستگاه تلویزیون در اختیار آنان بود. تأثیر و اهمیت این انقلاب الکترونی را باید در همین سرعت رشد و نیز سرعت انتشار خبر و مطلب دانست. در مرحله قبل سرعت انتشار خبر به سرعت حرکت وسیله نقلیه حامل کتاب، نشریه، روزنامه و یا نامه بستگی داشت. همین وابستگی باعث محدود بودن و حتی کنترل پیام و خبر بود.
در دوران سوم، این عامل وابستگی و نیز عامل کنترل از میان برداشته شد. آنچه لازم بود خلاصه می‌شد در یک ایستگاه فرستنده و یک دستگاه گیرنده، دیگر به سیم کشی، خیابان، وسیله نقلیه و عوامل زمینی و محیطی دیگر و محدودیت‌‌های مکانی نیازی نبود. اخبار و مطالب از طریق امواج رادیویی و در گستره‌ی محدودتری توسط امواج تلویزیونی حتی مرز‌های اقلیمی و ملی را نیز درهم نوردید و تا آنجا که علیرغم میل و مصالح ملی کشور‌ها و ملت‌‌ها، ارسال می‌شد و انتشار می‌یافت. شرایطی فراهم گردید که دریافت خبر و پیام به مراتب آسان‌تر از دریافت نکردن آن شد. نتیجه‌ی این شرایط جدید چه بود؟ صنعت چاپ، کالایی را عرضه می‌کرد که خریدار آن مختار بود و داوطلبانه آن را دریافت می‌کرد. سلیقه و هدف و اختیار و مصلحت در آن نقش اساسی داشت. در حالی که امواج و پیام‌های آن را هر کس که دارای یک گیرنده است، دریافت می‌کند. در دوران چاپ و کتاب رابطه بین پیام و دریافت کننده آن رابطه‌ای مستقیم و تابع نیاز‌های فردی و ارضاء کننده نیاز‌های ویژه و سلائق خاص است در حالی که چنین رابطه‌ای براساس چنین ضابطه‌ای میان گیرنده پیام موجی و فرستنده آن وجود ندارد. تفاوت مهم‌تر دیگری نیز وجود دارد و آن این که دریافت کننده پیام نهفته در یک کتاب باید تا حدودی از قدرت درک و فهم و اطلاعات قبلی و نیز توانایی کافی خواندن بهرهمند باشد، در حالی که مخاطب یک پیام موجی نیاز به چنین لیاقت‌هایی ندارد. کافی است که او فقط یک انسان باشد. گرچه همین شرط نیز اخیراً اعتبار عام خود را از دست داده است. همین چندی پیش در پارک «باغ وحش ملی» نیویورک این کشف جالب صورت گرفت که برای دریافت پیام موجی دیگر «انسان» بودن نیز ضرورتی ندارد. در این آزمایش مشاهده شد که چگونه گوریل‌‌ها تحت تأثیر تصاویر تلویزیونی قرار گرفته و تمایلات و احساسات خاصی را نسبت به سریال‌‌های فکاهی و موزیکال از خود نشان می‌دهند. شاید این آزمایش را نیز بتوان انجام داد که آیا برنامه‌‌های تلویزیونی در درازمدت چه تأثیری در سیر تکاملی موجودات زنده به لحاظ بیولوژیک بر جای می‌گذارد؟ آیا یک موجود را در این پلکان تکاملی به بالا هدایت می‌کند یا آن را به مدارج پایین‌تری می‌کشاند؟ همین نکته که پاسخ این سئوال را نمی‌دانیم، خود حائز اهمیت است و نشانگر تأثیر عمیق این نوع وسائل ارتباط جمعی است. در مورد تأثیرات عمیق تلویزیون و دگرگونی‌‌های ناشی از آن بورستین می‌گوید: «برای ارزیابی واقع بینانه این وسیله ارتباط جمعی باید محور اصلی سئوال را این نکات قرار دهیم: تأثیرات درازمدت این پیام آور بر درک و حواس ما از دو عنصر زمان و مکان چیست؟ برداشت و استنباط ما از دانش و هنر چگونه شکل می‌گیرد؟ دگرگونی‌‌های حاصله در ذهن و اندیشه ما از اجتماع، همبستگی اجتماعی، روابط انسانی و واقعیت‌‌های خارجی کدام است؟» (3) وی آنگاه جامعه آمریکا را مورد مطالعه قرار می‌دهد، از آن رو که در این جامعه تلویزیون از جوامع دیگر گسترده‌تر است و محور توجه و علاقه‌ی آمریکائیان است و از سوی دیگر بررسی‌‌‌های فراوانی در این مورد صورت گرفته و بحث‌‌های زیادی در مورد اثرات مثبت و منفی آن جریان دارد. از جمله سئوالاتی که پیرامون تأثیر سوء بالقوه تلویزیون مورد توجه است این است که چگونه در اثر این وسیله، دایره آگاهی‌‌های ما و تجربیات ما و دانش ما و درک و استنباط ما از جریانات و حوادث و وقایع محدود می‌گردد، چه مقولات و ظرایف از حوزه خودآگاهی ما زدوده می‌شود، چه عناصری از فهم و درک ما حذف می‌گردد، کدام توانایی‌‌ها و استعداد‌های ما از بین می‌رود و چه چیز‌هایی به مرور فراموش می‌گردد. بورستین می‌گوید محور اساسی پیام رسانی تلویزیون و محتوای آن بر «اینجا» و «الان» دور می‌زند. نتیجه درازمدت این مطلب آن است که قدرت درک ما را از حوادث گذشته و قدرت برقراری ارتباط بین آنچه الان واقع می‌شود با آنچه که در گذشته رخ داده است تضعیف می‌کند. لحظه نگری از هم گسسته را جایگزین آینده‌نگری منسجم و برخاسته از حوادث مرتبط به گذشته و وقایع تاریخی می‌سازد.
برای آگاه شدن از یک ماجرا، دیگر لزومی ندارد، در ساعت معین در مکان معین حاضر بود. کافی است ماشین لحظه نگاری در آن جا حضور داشته باشد. اغلب گزارشی که از این رهگذر دریافت می‌کنیم به مراتب وسیع‌تر و واضح‌تر از آن است که خود از محیط وقوع دریافت می‌کردیم. اغلب اتفاق می‌افتد، از رویداد‌هایی که در دورترین مکان‌‌ها رخ می‌دهد تصاویر روشن‌تر و وسیع‌تری را دریافت می‌کنیم تا آنچه در نزدیکی ما رخ داده است، این گونه نزدیک بودن و نزدیک شدن به آنچه که در واقع دور از ما است البته، غیرطبیعی است. حداقل تأثیر آن این است که اذ‌‌هان ما را از محیط پیرامون و نزدیک ما منحرف می‌سازد. دو عنصر اصلی هر حادثه، یعنی زمان و مکان وقوع نیز، در ذهن ما مخدوش می‌گردد. هر ماجرایی را که در تلویزیون می‌بینیم، اغلب نمی‌توانیم از زمان وقوع و شرایط و اوضاع کامل محل آن اطلاع دقیقی داشته باشیم، جز آنچه که به صورت گفتار درباره آن اعلام می‌گردد. یعنی تصویر خود به تن‌هایی زمان و مکان را اعلام نمی‌دارد. باید با زبان گفتاری این دو عنصر را بیان کرد. در حالی که حضور در محل واقعه، این نقیصه را در پی نمی‌داشت. همین طور نیز برداشت ما و شیوه استنباط ما از جمع و جماعت نیز مخدوش می‌گردد. در گذشته از واژه «اجتماع» حضور افراد جامعه در مکانی خاص به ذهن متبادر می‌گردید. در حالی که «اجتماع» تلویزیونی را افرادی تشکیل می‌دهند که دور از یکدیگر و خارج از محدوده‌ی دید یکدیگر قرار دارند. به عنوان مثال خنده‌‌ها و کف زدن‌‌ها و احساسات تماشاچیان یک برنامه فکاهی را نمی‌توانیم با واقعیت منطبق بدانیم. آیا این‌‌ها را تولید کننده مونتاژ کرده است؟ آیا مصنوعاً و با هنر‌های تکنیکی خلق کرده است؟ شرکت و بهره‌مندی از یک برنامه نمایشی تلویزیونی دیگر هزینه‌ای ندارد. کارت ورودی نمی‌خواهد. حضور در مکانی خاصی ضرورتی ندارد. کافی است تکمه را فشار دهیم و یکی از بینندگان و فردی از آن اجتماع گردیم؛ اعم از آنکه چه پوشیده باشیم و چگونه رفتار کنیم. این نکته را نیز بخوبی می‌توانیم در رفتار جوانانی که با تلویزیون بزرگ شد‌ه‌اند مشاهده کنیم. زمانی که ناچار می‌شوند در یک اجتماع واقعی -و نه تلویزیونی شرکت کنند غالباً نمی دانند چگونه رفتار کنند. دیدن رویداد‌های اجتماعی از صفحه تلویزیون معیاری به آنان عرضه نکرده است که چگونه صبر و تمرکز و آرامش و استماع سخنان موافق و مخالف و سکوت و حتی طریقه نشستن و لباس پوشیدن را در محافل و مجامع عمومی رعایت کنند.
توسعه و فرهنگ نیز دو مقوله هستند که در تصور دیرینه‌ی ما با تحرک و جابجایی و خلاقیت در ارتباطی مستقیم قرار داشتند. اما در این روزگار، روز به روز بر شمار افرادی که دائماً در کنجی لمیده و به تماشای تلویزیون نشسته‌اند افزوده می‌گردد. انسان فعال و محرک و متحرک و خلاق گذشته به یک تماشاچی منفعل راکد بدل شده است. به میزانی که این وسیله پیام رسانی بر سرعت جابجایی و نقل و انتقال اخبار و اطلاعات و گزارش وقایع از مکانی به مکان‌‌های دیگر می‌افزاید، به همان میزان عنصر سرعت انتقال و تحرک را از بیننده خود می‌رباید و عاملی برای سکون و رکود و منفعل بودن انسان می‌گردد. امروزه برای آگاه شدن از ماجرا یا واقعه‌ای تحمل زحمت چندانی ضرورت ندارد. پوشیدن لباس مناسب و ترک خانه و گرفتار ترافیک شدن و استفاده از وسیله نقلیه و تلاش برای یافتن پارکینگ و تهیه و هزینه بلیط ورودی و رفتار مناسب جمع و اجتماع و... لازمه شرکت در یک برنامه نمایشی یا تئاتر و یا حضور در یک برنامه اجتماعی نیست. همین ماجرا و واقعه و برنامه و نمایش را می‌توانیم تماشا کنیم، بدون تحمل این زحمات و هزینه‌‌ها و صرف وقت و در حالی که لباس خانه را بر تن داریم و می‌نوشیم هر آنچه را که می‌خواهیم و می‌نشینیم یا لم می‌دهیم هرگونه که راحت هستیم و به هر کار جنبی دیگری که البته مخالف و مانع تماشا و دیدن ما نباشد می‌پردازیم. چه چیز در این تغییر و حذف آن ضرورت‌‌ها از میان می‌رود؟ در تماشای این ماجرا‌ها با از میان رفتن ضرورت رفتن به جایی و حضور در کنار انسان‌هایی دیگر، چه چیز دیگری نیز از میان می‌رود؟ این که دیگر به علت عدم حضور در جمع و جماعت از احساس و عکس العمل دیگران نسبت به این واقعه‌ای که از تلویزیون دیدیم بی خبر هستیم و این که دیگر از نظر و برداشت و استنتاج دیگران بی اطلاع هستیم و این که دیگر امکان و قدرت تبادل نظر و بحث و بررسی با دیگران را پیرامون مطالبی که همه دید‌ه‌ایم، نداریم، از ما انسان‌هایی ساخته است که نسبت به همین دگرگونی‌‌ها نیز واقف نیستیم. وقتی تأثیر یک سخنرانی را بر روی انسان‌‌های حاضر و شرکت کننده در یك اجتماع از نزدیک می‌توان بررسی کرد، چگونه می‌توان تأثیر همین سخنرانی را بر روی انسان‌‌های در خانه نشسته و شنونده یا بیننده غیرفعال ارزیابی کرد؟ در تبدیل انسان‌‌های حاضر متحرک و فعال به عناصری منفعل و در خانه نشسته و تماشاچی چه چیز از بین می‌رود؟
مشکل دیگر و نکته مهم دیگر اینجاست که تلویزیون ابزار انتقال علم و دانش نیست، بلکه وسیله‌ای است برای اطلاع رسانی. دانش و علم مقوله‌ای است دارای ارزش و اعتباری پایدار و تأثیری درازمدت. در حالی که به ندرت دانش نوین را جایگزین دانسته‌‌ها و آموخته‌‌های قبلی خود می‌کنیم و بر اندوخته‌‌های پیشین می‌افزائیم. اما در مورد داده‌‌ها و اطلاعات وضع به گونه‌ای دیگر است. نو بودن، جالب بودن و چند بعدی بودن یک اطلاع یا یک داده باعث می‌گردد که اطلاع و داده قبلی از ارزش و اعتبار ساقط گشته و جایگزین آن گردد. در حالی که «نو بودن» بر ارزش علمی مطلبی نمی‌افزاید، درست برعکس ملاک ارزیابی یک خبر به حساب می‌آید. کسی که اخبار تلویزیون را می‌بیند برای آن که «کم اطلاع» نباشد، هرگز نمی‌تواند ادعا کند که با دیدن این برنامه‌ی خبری بر علم و دانش او افزوده گردیده است. وظیفه خبرنگاران رادیو و تلویزیون گزینش ماجرا‌هایی از وقایع همان روز است در قالبی مهیج و تحریک‌آمیز و جالب توجه؛ و برای سرویس خبری بعد، بدون ارزش و فاقد جاذبه‌‌های لازم خبری.
نکته با اهمیت دیگر این که هر آنچه را که تلویزیون ارائه می‌دهد همزمان برای همه است. گروه بندی‌‌ها و طبقات اجتماعی و سنین متفاوت بینندگان و تفاوت‌‌های درک و شعور و سلائق متفاوت انسان‌‌ها در شکل و محتوای برنامه تأثیری ندارد و به علت اینکه برنامه‌‌های تصویری اغلب بایستی عامه‌پسند و همگانی باشد فاصله و مرز میان عالم و جاهل و دارندگان فرهنگ و شعور برتر با افراد عامی از میان برداشته می‌شود. در حالی که کتاب و کتابخوانی بر دانش و قدرت فهم و نیز اطلاع افراد دارنده‌ی فرهنگ و شعور برتر می‌افزاید، تلویزیون او را به مرحله پائین و پائین‌تر آورده و توجه او را به مقولات مورد توجه عوام معطوف می‌سازد. اگر در گذشته قضاوت در مورد میزان شعور اجتماعی و قدرت فهم عامه مردم برای یک ناقد اجتماعی یا یک استاد دانشگاه مشکل می‌بود و تعیین سطح فکر عموم مستلزم زحمت و سنجش و پرسش و صرف وقت و هزینه فراوان، امروز با یک نگاه دقیق به برنامه‌‌های تلویزیون این امر حاصل می‌آید. «گرچه در آمریکا ابتذال و پوچی، هیجان زدگی و سریال‌‌های محرک احساسات به برنامه‌‌‌های تلویزیون، منحصر نمی‌گردد و غالب مجلات هفتگی و اکثر روزنامه‌‌‌ها و کتاب‌‌های رمان را نیز شامل می‌شود، ولی در عین حال این رسانه‌‌‌های نوشتاری نمی‌تواند ملاک ارزیابی سطح بینش و درک و معیاری برای قضاوت درباره افکار عامه قلمداد گردد. گستردگی بی نظیر تلویزیون به عنوان وسیله ارتباط جمعی و حضور آن حتی در زوایا و حریم خلوت و خصوصی افراد، این ابزار را به مردمی‌ترین و دموکرات‌ترین پیام آور و در عین حال به مستبدترین فرمانروا و هدایت‌گر اجتماعی مبدل کرده است.» (4)
یکی از بهترین نمونه‌‌های این تأثیر دوگانه را می‌توان در دهه 60 قرن حاضر در آمریکا مشاهده کرد. در آن زمان تلویزیون نیرومندترین وسیله‌‌ای بود که برای ایجاد برابری و عدالت اجتماعی بدون ملاحظات مذهبی و نژادی و قومی و جدا از اختلافات طبیعی میان زن و مرد و نیز علیه جنگ ویتنام و تقویت افکار عمومی و انتقال فشار این افکار به زمامداران، در خدمت عامه آمریکائیان قرار گرفت. در عین حال همین وسیله نیرومند، از سویی دیگر موجد تقویت خشونت و کشتار و خونریزی و کاستن مستمر از قبح جنایات و خیره سری‌‌ها گردید و با نشان دادن بیش از پیش همین مسائل چه در قالب خبر و چه در قالب فیلم‌‌های سینمایی روز به روز بر دامنه‌ی این گونه اعمال افزود.
همان طور که گفته شد تلویزیون برداشت و استنباط ما را از «واقعیت»‌ ها نیز مخدوش ساخته است. هر واقعه و هر ماجرایی امروزه دو بار رخ می‌دهد؛ یک بار در عالم واقع و بار دیگر بر روی صفحه تلویزیون. صرف نظر از وجوه اختلافی که میان تبیین این ماجرا در عالم واقع و در عالم تلویزیون وجود دارد، همین دوگانگی معنا، اثرات بی شماری بر ذهن و اندیشه و عواطف ما می‌گذارد. کدام یک به حقیقت نزدیک‌تر است؟ آن چه که در همسایگی ما و در عالم واقع رخ داده است یا آنچه در تلویزیون نشان داده شده است؟ در عمل این گونه مشاهده می‌شود که «واقعیت» تلویزیونی دارای تأثیرات مضاعف نیز می‌باشد. زیرا بهتر طراحی می‌شود، عنصر تحریک و تهییج در آن فراوان‌تر به کار گرفته می‌شود و با تکرار نمایش - امری که در عالم واقع امکان وقوع مکرر ندارد. بر اثرگذاری آن در جهت اهداف مورد نظر افزوده می‌گردد.
حال پاسخ این سئوال که کدام یک از این دو «واقعیت» بیشتر جالب توجه است روشن می‌گردد. و نیز کدام یک دارای تأثیر اجتماعی بیشتر است نیز بدیهی می‌نماید. کافی است فقط همین یک نکته را در نظر داشته باشیم که تفاوت کمی و کیفی میان نفرات حاضر در محل واقعه و ناظر به وقوع جریان با بینندگان نشسته در منزل و در مقابل صفحه تلویزیون چقدر و کدام است؟ نگرش به این واقعیت نیز در ذهن کسی که در محل حادثه حاضر و ناظر بوده است با کسی که همین ماجرا را نه در زمان و نه در مکان وقوع، بلکه از طریق تلویزیون دریافت می‌کند یکسان نمی‌نماید. علاوه براین هر کدام از ما از نوعی قدرت اعمال کنترل و انتخاب برای حضور و شرکت و مشاهده آن چه خارج از دنیای تلویزیون رخ می‌دهد، برخورداریم ولی قدرت و امکان کنترل واقعیت تلویزیونی را نداریم. ناچار از اثرات ناشی از «واقعیت» غیرواقعی تلویزیون مصون نیستیم. از هم اکنون آثار این دوگانگی نهفته در ظاهر و باطن واقعیت خارجی با واقعیت تلویزیونی را در جامعه مشاهده می‌کنیم. کار تا بدانجا کشانده شده که گویی نوعی رقابت بین این دو واقعیت پدیدار شده است. در نظر غالب مردم اروپا و آمریکا هر حادث‌های که بر روی صفحه تلویزیون رخ نداده است، گویی اصلاً وجود نداشته است ولااقل در صحت آن باید تردید کرد. «سئوال اساسی که مطرح است و باید برای جواب آن همه جانبه اندیشید این است که چگونه می‌توان در یک جامعه آزاد و برخوردار از آزادی‌های فردی و اجتماعی، به اعمال قدرت و کنترل بر روی رسانه‌‌های ارتباط جمعی خاصه تلویزیون پرداخت».
همین سئوال را نیز کارل پوپر در مقاله‌ای که ترجمه آن در روزنامه ‌ی اطلاعات تحت عنوان «خطر تلویزیون برای آزادی و دموکراسی» درج شده بود مطرح می‌کند. (5)
به نظر می‌رسد برای جواب این سئوال باید از نقطه دیگری به مسأله اندیشید. طبیعی است که انسان‌های یک جامعه به راستی آزاد از حق اظهار نظر و بیان آراء خود بدون دغدغه خاطر بهره‌مند هستند و هر کس صرفنظر از تعلقات خاص نژادی و قبیله‌ای و دیگر خصلت‌های وابستگی خود اعم از احزاب و دستجات و غیره به یکسان از این حق بهره می‌برد. ولی از آن جا که ابزار‌های بیان پیام و عقیده دارای قدرتی یکسان نیستند؛ قدرت اثرگذاری یک عقیده و یک رأی زمانی که در یک اجتماع بیان می‌گردد، یا در یک مقاله و یک کتاب منتشر می‌شود، یا در یک روزنامه و مجله درج می‌گردد، و یا از رادیو و تلویزیون پخش می‌شود هرگز یکسان نیست. از آن جا که امکان بیان عقیده در تلویزیون برای همه انسان‌‌ها فراهم نیست و عملاً هم امکان پذیر نیست، چگونه می‌توانند کس یا کسانی که دارای عقاید و نظریات دیگری، خلاف آن چه مجری و سردمداران تلویزیون در سرنهفته دارند و اعلام می‌کنند، از این وسیله برای بیان آزادانه عقاید و آراء خود بهره گیرند؟ همین جا یک تبعیض بزرگ میان تهیه کننده و اجراکننده و صاحب اصلی تلویزیون به عنوان مهم‌ترین پیام آور و قوی‌ترین وسیله ارتباط جمعی و دیگران به عنوان مخاطب‌‌های این پیام رخ می‌نماید. چه کس و کدام مرجع دموکراتیک و با اتخاذ کدام روش و راه مردمی، این حق و امتیاز برجسته را به فرد و افرادی داده است که از این ابزار پیام‌رسانی نافذ و نیرومند برای بیان آراء و نظرات و مقاصد خود بهره مند شوند؟ چگونه می‌توان در نظر و عمل مدعی و متوقع بود که دیگران نیز از این حق بهر‌ه‌ای یکسان دارند و می‌توانند دیدگاه‌‌های مخالف خود و یا آراء و عقاید خود را یکسان و همطراز مانند مجریان و صاحبان این رسانه از این طریق به اطلاع عموم برسانند؟
در یک اجتماع یا یک محفل سخنرانی یا یک تریبون عمومی می‌توان ادعا کرد که همه افراد به طور یکسان از حق اظهارنظر برخوردارند. چون می‌توان امکان عملی آن را فراهم ساخت. حتی در رسانه‌‌های نوشتاری نیز می‌توان تا حدودی این امر را ممکن ساخت، هر چند در عمل، اجرای آن چندان ساده و ممکن نمی‌نماید، ولی در رسانه‌‌های الکترونی بویژه در تلویزیون چنین ادعائی نوعی عوام فریبی است. و لذا اشکال بورستین و تناقضی که او میان جامعه آزاد از یک سو و کنترل بر روی رسانه‌ای بنام تلویزیون از سویی دیگر می‌بیند نمی‌تواند واقعی و اساسی باشد. قبلاً در جای دیگر گفته‌ام که تفاوت میان حکومت به عنوان مسئولیت اداره جامعه و حکومت به عنوان رسالت و مسئولیت هدایت و اداره جامعه یک تفاوت اساسی است. در حالت اول وظیفه حکومت در یک نظام دموکراسی در این خلاصه می‌شود که مجری نظرات و تمایلات اکثریت جامعه باشد. اگر در نظر اکثریت مردم یک جامعه حفظ محیط زیست، مبارزه با مفاسد اجتماعی و اخلاقی، جلوگیری از ستم‌‌های اقتصادی و سودطلبی افرادی خاص از اولویت برخوردار نبود، اگر خواسته غالب افراد یک جامعه دموکراتیک تأمین عدالت و حفظ حقوق انسان‌‌های جوامع دیگر نبود، دولت‌های آنان نیز وظیفه‌ای در اولویت دادن به اجرای این منویات ندارند. از همین رهگذر است که شاهد افول و کمرنگ شدن ملاک‌‌های اساسی و انسانی زمامداران در جهان غرب هستیم. وقتی که قدرت درک و استنباط عمومی مردم به قول پستمن و بورستین به نازل‌ترین حد خود رسیده است، وقتی که مفاهیم «حقیقت»، «واقعیت»، «زمان و مکان»، «تجربه و واقعه»، «برابری و عدالت» و «دانش و اطلاع» در یک جامعه مخدوش شده است، زمانی که «قاطعیت با سماجت»، «سخاوت با اسراف»، «بردباری با بی تفاوتی»، «پای‌بندی با جمود» و «بی بند و باری با سعه صدر» یکسان انگاشته می‌شود، نمی‌توان از مردمی این چنین توقعاتی آن چنان داشت و طبعاً کار حکومت و اداره چنین جامعه‌ای چندان مشکل نخواهد بود. زمامداری و حکومت در چنین جامعه‌‌ای نیازمند افرادی برجسته و صاحب درک عالی و شعور متعالی و پارسا و بصیر نیست. به میزانی که برخورداری افکار عمومی هر جامعه از شعور و فهم و قدرت استنتاج کمتر گردد و به میزانی که تعهدات انسان‌ساز و تمایلات آزادی‌بخش از حوزه امیال و اعمال انسان‌های یک جامعه دورتر شود، کار زمامداری و اداره حکومت بر چنین جامعه‌ای در یک سیستم به ظاهر دموکراتیک آسان‌تر و هموارتر می‌گردد. در یک چنین جامعه‌ای است که انسان‌ها نه تن‌ها درد انسانیت و آزادی و تأمین عدالت و استقرار برابری را ندارند بلکه فقدان آن را نیز درک نمی‌کنند.
اما اگر به وظیفه اداره جامعه، رسالت هدایت جامعه را نیز افزودیم، در این صورت است که کار زمامدار و حاکم روز به روز مشکل‌تر می‌شود. در یک چنین جامعه‌ای باید برای آزادی و برابری و برخورداری یکسان از حقوق فردی و اجتماعی، تعاریف و تعابیر دیگری ارائه داد؛ و ضوابط دیگری را باید برای مجریان و کارگزاران حکومت در نظر گرفت. نیل پستمن می‌گوید: «زمامداران قرن 18 و 19 آمریکا مردمانی بودند که شاخصه‌ی آنان و ملاک انتخاب آنان میزان دانش و فهم آن‌ها و تعداد و نوع کتاب‌هایی که نوشته بودند و نیز قدرت سخنوری و بلاغت و فصاحت کلام آنان بود. در حالی که برجستگی‌های زمامداران منتخب مردم امروز آمریکا برخورداری از ژست‌های تلویزیونی، آرایش مناسب موی سر، دلربائی ظاهری و در اختیار داشتن مشاطه‌ای مردم شناس و بکارگیری مدیری زیرک برای ایجاد روابط عمومی و تبلیغات انتخاباتی می‌باشد. این است که آمریکای قرن 18 و 19 را «سرزمین خرد» می‌نامیدند و آمریکای امروز را «سرزمین نابخردی‌‌ها». آمیز‌ه‌ای که در آن روزگار مطلوب مردم بود و در انتظار آن بودند آینده پیشرفت و توسعه بود و آیند‌ه‌ای که مردم امروز آمریکا در پیش رو دارند آینده زوال یافته و زهوار دررفته می‌باشد. (6)
در جامعه‌ای که هم هدایت و هم اداره آن وظیفه زمامداران است، ملاک‌‌های انتخاب افراد نیز متفاوت با ملاک‌های انتخاب زمامداران در جامعه‌ای است که وظیفه متولیان آن فقط اجرای منویات مردم است. در یک حکومت مبتنی بر آراء اکثریت مردم، کار هدایت جامعه جدا از کار اداره آن نیست. اما ملاک‌‌هایی که برای انتخاب هدایت کنندگان و انتخاب مدیران اجرایی باید در نظر گرفته شود طبعاً تفاوت دارد. ارگان ناظر بر اجرای امور باید خود تحت نظر ارگان هدایت کننده جامعه باشد. اگر اکثریت جامعه، ارگان رهبری و هدایت را پذیرفتند و آن را واجد ملاک‌‌های لازم برای رهبری و امامت و هدایت دانستند، در این صورت اعمال کنترل از سوی چنین ارگانی بر رسانه‌‌های جمعی مغایرت با آزادی انسان‌‌ها در بیان آراء و عقایدشان ندارد و ناقض اصول حاکم بر یک جامعه‌ی آزاد نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1- اقتباس و رعایت از متن سخنرانی دانیل بورستین در سمینار رسانه‌‌های ارتباط جمعی مندرج در کتاب دنیای واژگون
پروفسور دانیل بورستین، متولد 1914، فارغ التحصیل تاریخ، حقوق و علوم قضائی از دانشگاه‌های‌ ‌هاروارد، اکسفورد، کامبیریج، استاد دانشگاه‌‌های شیکاگو، پاریس، کامبیریج و ژنو. از سال 1969 تا 1973 رئیس موزه ملی تاریخ و تکنولوژی؛ 1973 تا 1975، رئیس انستیتوی تاریخ در واشنگتن. دی. سی و از 1975 تا 1987 رئیس کتابخانه کنگره‌ی آمریکا. کتاب‌‌ها، مقالات، رسالات و سخنرانی‌‌های فراوانی از بورستین چاپ و نشر یافته‌اند از جمله:
* The Democratic Experience: The Decline of Radicalism (1969)
* The Sociology of the Absurd (1970)
* Democracy and its Discontents (1974)
* The Exploring Spirit (1976)
و به زبان آلمانی
* Die Entdecker (1985)
* Das Image (1964; 1987)
و سخنرانی فوق
2- نیل پستمن. تکنوپولی
3- دانیل بورستین، همان مرجع ص 27
4- همان مرجع، ص 31
5- روزنامه اطلاعات، 12/ 2/ 74
6- نیل پستمن، زندگی در عیش، مردن در خوشی، فصل چهارم، درک و شعور کتابخوان.

منبع مقاله:
طباطبایی، صادق؛ (1388)، طلوع ماهواره و افول فرهنگ (چه باید کرد؟)، تهران: نشر اطلاعات، چاپ پنجم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.