از دیرباز بشر در تلاش بوده است تا بر عنصر زمان و مکان به عنوان عوامل مانع ارتباط سریع مستقیم میان انسانها فائق آید. از زمانی که پیامهای انسانی توسط قاصدکها و کبوتران نقل مکان داده میشد تا پیدایش وسائل نقلیه و ظهور تلگراف و بی سیم و سرانجام عصر امواج، مراحل تاریخی پیروز آمدن انسان بر موانع زمان و مکان در تاریخ رسانههای ارتباط جمعی شاهد هستیم. ظهور صنعت چاپ و پس از آن اختراع فتوگرافی و بالاخره فیلم و سینما، چهرههای فرهنگی جوامع را پیوسته دگرگون ساخته است.
در هر یک از این مقاطع رشد و توسعه وسائل ارتباط جمعی، شاهد نگرانیها و اعتراضات بخشی از جامعه علیه رشد وسیلهای نو در پیامرسانی بودهایم. اعتراضات کلیسا و یا سایر مقامهای وابسته به کانونهای قدرت، چه دینی و چه غیردینی در اروپا نسبت به رشد باسوادی و گسترش رسانههای نوشتاری از دیدگاه ایدئولوژیک قابل درک مینماید. ابراز نگرانی ناقدان در گذشته، گاه با انگ بدبینی و گاه واپس گرایی مواجه بوده است. برخی از نمونههای این نگرانی را در جامعه خود نیز شاهد بوده و هستیم.
امروز که رشد وسائل ارتباط جمعی الکترونی و امکانات روزافزون فنی و صنعتی آن حد و مرزهای مطلوب و ممکن را درنوردیده است و نه تنها چهره روابط انسانها را با یکدیگر که حتی نحوه استفاده انسانها از این وسائل را دگرگون ساخته و بهرهوری از آنها را از حد معقول و مفید و قابل کنترل ناممکن ساخته است، باز شاهد ابراز نگرانیها و هشدارهای فرزانگانی در این جا و آن جا هستیم. آیا این جا هم میتوان از بدبینی و واپسگرایی سخن گفت؟
آنژلا فرینس (Angela Fritz ) میگوید: «... اگر در گذشته پارهای از نگرانیها خالی از اهداف عقیدتی و یا سیاسی و حتی ضد مردمی نبوده است ولی امروز این نگرانیها از محتوا و کیفیتی دیگر برخوردار است. در کنار نگرانیهایی که ابراز میشود این سئوال نیز جلب نظر میکند که آیا میتوان یا باید هر آن چه را که به لحاظ صنعتی و فنی امکانپذیر و عملی مینماید، تحقق خارجی بدان بخشید؟ اثرات مشهود و غیرقابل کنترل رسانههای تصویری جدید را میتوان با انگ «بدبینی و ترس تاریخی از نوآوریها» نادیده انگاشت؟...» (1)
وی سپس در مقام پاسخ به این سئوال میگوید: به هنگام ارزیابی یك وسیله یا وسائل ارتباط جمعی خاصه در شرایطی که جامعه را یکسره سیطرهی امواج و پیامها به اشکال گوناگون در بر گرفته است باید این ملاک را در نظر داشت که تا چه حد و به چه میزان «رابطه سالم» تبادلات میان انسانها و موضوعات مورد مبادله عملی و امکان پذیر است و چگونه این «سلامت ارتباطی» تأمین میگردد. امروز صنعت و تکنولوژی، وسائل ارتباطی را به عنوان جزئی از نظام زندگانی و اقلیمی و عنصری از عنصر زیست محیطی و حیات بیولوژیک ما به میدان آوردهاند. تحولات دو دهه اخیر نشان میدهد که باید به آینده این رسانهها لااقل در حد بهبود آینده آب و هوا و عناصر لازم برای زیست انسانی ارزش گذاشت و تدابیر لازم را برای مهار کردن و افسار گسیختگی آنها اتخاذ کرد. (2)
تأمین نیازمندیهای اساسی برای تضمین «سلامت ارتباطاتی» مانند تأمین ضروریات «سلامت جسمانی» که علاوه بر ابعاد اجتماعی و سیاسی در مسائل زیست محیطی ریشه دارد، دارای ابعاد گوناگونی است که هنوز علیرغم توجهات روزافزون پژوهشگران بررسی و ارزیابی نشده است. نگریستن به رسانههای ارتباط جمعی به مثابه عنصری از عناصر زیست محیطی واکولوژیک، که طی آن و از فرآیند آن روابط انسانها با خود و با یکدیگر و نیز رابطه جمع و جماعت به عنوان یک واحد کثیرالوجه انسانی به هر یک از رسانههای ارتباط جمعی شکل میگیرد، سئوالاتی چند را مطرح میسازد. یا به عبارت دیگر، این تأثیر متقابل یعنی رابطه و اثر رسانهها بر افراد و اجتماع و کنش و واکنش افراد و اجتماع بر رسانهها از چند بعد بایستی مورد بررسی قرار گیرد.
1- همانگونه که از لحاظ زیست محیطی، حداقل چهارچوب مکانی و اقلیمی حیات انسانی و به عبارت دیگر در و دیوارزندگی و خانه ما دارای یک حداقل ابعاد تعریف شده و تعیین شدهای میباشد، در ارتباط با خصلت اکولوژیک و زیست محیطی رسانههای ارتباط جمعی باید این حداقل ابعاد لازم را شناخت و ارزیابی کرد. چه میزان از ارتباط با رسانهها و چه نوع و چه حد بهرهوری از آنها برای تأمین «سلامت اطلاعاتی» ضرورت دارد؟
2- مقیاس و حد و حدود تواناییها، انعطافپذیریها و تحولات فردی و اجتماعی ما، در بهرهگیری از رسانهها، بدون آن که اثرات نامطلوبی بر «سلامت اطلاعاتی» ما بگذارد چقدر است و تا کجا است؟ در این بررسی باید حد و مقیاس ظرفیت تک تک افراد ملاک قرار گیرد، واحد خانواده و نیز گروههای اجتماعی و سرانجام کل جامعه و جماعات بشری از دیدگاه پژوهش نبایستی به دور باشد.
3- آیا مجموعه بافت فرهنگی رسانههای ارتباط جمعی اکنون در حالت تعادل زیست محیطی با تواناییها و امکانات عملی و فکری ما برای کنترل و حفظ سلامت گردونه مبادلاتی قرار دارد؟ آیا در صورت بروز اختلال در این تعادل، امکان حذف عناصر مزاحم و مخرب و جلوگیری از رشد و توسعه ناهمگون و ویرانگر هر شکل از اشکال رسانهها فراهم است؟
تحلیل و بررسی این مسائل به موازات بررسیهای مشابه اکولوژیک که در مورد مسائل محیط زیست صورت میگیرد، موضوع مطالعه را از حوزه تأثیر هر یک از رسانهها فراتر برده و نگرش و بررسی گستردهتری را اجتناب ناپذیر ساخته است.
از اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد که عنوان «اکوژیک» بر رسانهها اطلاق شد و خط و راه سیاسی و اجتماعی روشنی برای پژوهشهائی چند بعدی در این زمینه مطرح و تعیین گردیده و در حالی که در آن زمان رسانههای ارتباطی فردی نظیر تلکس، تله تست (Tele - Text) و کامپیوتر هنوز مراحل آغازین حیات خود را میگذراندند، ابعاد تأثیرات متقابل اجتماع و فرد بر رسانهها نامحدود و بسیار متنوع و گسترده جلوه کرد. فابریس (Fabris, H.). به طرح این سئوال پرداخت که «یک انسان تا چه میزان و در چه سطح به رسانهها نیازمند است»؟ (3)، در حالی که پژوهشگری مانند مالتسکه (Maletzke) ابعاد سیاسی و اجتماعی این مسأله را با اهمیت بیشتری مورد بررسی قرار داده است (4) و بالاخره هاخ مایستر(Hach meister) اظهار نگرانی کرد که: «جهان ارتباط و داد و ستدهای انسانی به دنیایی تبدیل شده است که ابزارهای تصویری و بصری، میداندار روابط انسانی شده است...» (5)
بدیهی است که از این اظهارات چنین مستفاد نمیشود که نقش و اثر چه برنامه و چه فرستندهای و نیز محتوای کدام شبکه تلویزیونی موردنظر است. بلکه ساختار اصلی و اصولی انواع رسانهها و مخاطبهای آنها، بویژه تلویزیون و بینندههای آن موجبات نگرانی هاخ مایستر را فراهم کرده است. آنجا که سخن از حفظ «سلامت اطلاعاتی» و یا «موازنه اکوژیک» و «تعادل گردونه ارتباطاتی» در میان است، منظور، تبادل و تعاطی و اثرات متقابل و تداخل انواع رسانههای موجود چه در مرحله امکان و چه در مرحله عمل با مجموعه انسانها نیز میباشد.
«مهمترین ویژگی تلویزیون یک طرفه بودن آن است، یعنی اثر از رسانه به بیننده است و بازتاب تأثیر از بیننده بر رسانه ممکن نیست» همین ویژگی را اویریش (Eurich,k) بزرگترین نقطه ضعف در این رسانه تصویری میداند. (6)
برقراری «تعادل در گردونه ارتباطاتی» چنانچه گفته شد یکی از شاخصهای «اکولوژیک ارتباطی» است، بدین معنی که هماهنگی و همنوایی و تأثیر متقابل تمامی انواع رسانههای ارتباط جمعی با یکدیگر و با آحاد جامعه لازمه سلامت ارتباطاتی و اطلاعاتی جامعه است. بر این اساس و در چنین شرایط ایدهآلی، چشم پوشی یا عدم بهرهگیری از اطلاعات منتشره از رسانههای ارتباط جمعی، نوعی واماندگی و عقب نشینی در صحنه اجتماع تلقی شده و فاصله انسانها را از یکدیگر زیادتر ساخته و رشد بی شعوری را باعث میگردد. در تعیین حد و مرز و ضوابط «سلامت ارتباطاتی» گروه پژوهشگران گراوس سه ویژگی را برمیشمرند، جلوه و زیبائی و حرکات ظاهری، احساسات و عواطف و بالاخره تعقل، تفکر و دانش . هر کدام از این سه بعد باید در یک پیام و یک رسانه در حد اعتدال وجود داشته باشد، وگرنه عدم تعادل میان آنها «سلامت اکولوژیک اطلاعات» را به مخاطره میاندازد (7).هابرماس از این دیدگاه استمرار در کاربرد و بکارگیری رسانههای انفرادی، نظیر کامپیوتر و تله تست را توصیه نمیکند زیرا بعد زیبائی و جلوه ظاهری در آن وجود ندارد. (8)
نشانههای بیماری که «سلامت ارتباطاتی» را به مخاطره میاندازد کدام است؟ تشخیص شاخصههای مهم ساختاری در رسانههای ارتباطی به عنوان عضوی از اعضاء محیط زیست قدم اساسی در پاسخ به این سئوال است.
چهره صحنه ارتباطات را در جهان امروز پنج رسانه با ویژگی مشترك و نیز خاص خود رقم میزنند: تلویزیون، رادیو، روزنامه، مجله و کتاب. در جامعه امروز ایران رسانههایی نظیر ویدئو، تستهای ویدئوئی، حروف الکترونی و تله تست هنوز آن اندازه فراگیر نشده و از صحنه رابطه میان تک تک افراد و روابط انفرادی هنوز خارج نگشتهاند، لذا شاخصههای رسانه جمعی را نیافتهاند. اگر میان این پنج رسانه ارتباطی، رابطه متعادل و کامل کننده دیگری وجود نداشته باشد، راه برای ظهور بیماری یا لااقل ظهور نشانههای فقدان «سلامت ارتباطی» هموار میگردد.
هر کدام از این پنج رسانه برحسب محتوای پیام و نیز ساختار و نقش خاص خود، به ایفای نقش میپردازد. زاک سر (Saxer) میگوید: «رسانهای که رسالت خود را در رساندن اطلاعات انبوه و نیز القاء پیام و تغییر و دگرگونی آراء و محتوای اندیشه مخاطبهای خود میداند و در یک مجموعه به هم پیوسته و به هم مرتبط پیام خود را میرساند، تنها در قالب کتاب میتواند رسالت و وظیفه خود را ایفاء کند. ساختار و شکل کاربردی تابع وظیفه و رسالت رسانه است. (9)
باک (Baache) از این دیدگاه، نقش و رسالت رسانههای مذکور را بر دو گروه عمده تقسیم میکند: رسالت ابتدایی و گذرا، شامل خبررسانی، سرگرمی، تجزیه و تحلیل، کمک به شکلگیری اندیشه، اخطار و تفسیر و هشدار و هدایت و رسالت درازمدت، شامل انتقال دانش، ایجاد موقعیت اجتماعی از طریق تعلیم و دانایی بیشتر و ارتقاء سطح دانش و بینش و تفکر. در حالت دوم مخاطب رسانه، اهداف لحظهای نداشته، بلکه به خاصیت و تأثیر بلندمدت رسانه مینگرد. رسالت و نقش نخستین از طریق تنظیم برنامههای گوناگون و وظیفه دوم از طریق محتوای مناسب و اهداف مخاطب و شکل ارتباط او با رسانه قابل تحقق است. برای ایجاد هماهنگی و همنوایی و ارتباط متقابل رسانههای ذکرشده لازم است به ویژگیهای هر کدام نظر افکنیم.
تلویزیون
دارای برنامههایی است که از یک مرکز پیامرسانی فرستاده میشود و این امکان را فراهم میسازد که مخاطبهای زیادی همزمان با آن مواجه شوند. تنوع برنامهها باعث برآوردن نیازهای ناهمگون شده و میتواند تعداد زیادتری را مخاطب قرار دهد. هم در محل کار و هم در خانواده، هم در اوقات بیکاری و فراغت قابل بهرهگیری است؛ یک چنین ارتباطی با فشار دادن یک تکمه برقرار میگردد.رادیو
یک مرکز پیامرسانی دارد. تقریباً همه جا قابل استماع است. مرکز ثقل پیامها را موسیقی تشکیل میدهد. در حین استماع برنامه رادیو انجام کار دیگر امکانپذیر است و با فشار دادن یک تکمه ارتباط برقرار میگردد.روزنامه و مجله
باید ابتدا و به صورت مستمر خریداری شود. امکان بهرهگیری چند نفر به طور همزمان از یک نسخه (حداقل یک صفحه و یک مطلب) وجود ندارد. همه جا قابل حمل است. نیازها و سلیقههای گوناگون را طی مطالب متفاوت برآورده میکند. زمان و مدت مطالعه به میل شخص بستگی دارد و تابع اوست.کتاب
باید ابتدا خریداری شود. همه جا میتواند همراه انسان باشد. درک و فهم پیام آن نیاز به تمرکز دارد. محتوای آن با نیاز و تمایلات وسیعتر خوانندههای آن کاملاً انطباق دارد. زمان و مدت مطالعه در اختیار مخاطب آن است.همنوایی و اکمال متقابل رسانه بر این اساس بدین معنی است که هر کس میتواند ضمن بهرهگیری از امتیازات یک رسانه، از کمبودها و نقاط ضعف رسانهای دیگر مصون بماند و یا از ویژگی ساختاری رسانهای بهرهای متناسب نصیب خود کند. مثلاً میتواند ضمن رانندگی یا انجام کاری دیگر از رادیو هم استفاده کند و یا در حین مسافرت با وسیله نقلیه همگانی از کتاب و رسانههای نوشتاری بهره جوید.
همین پژوهشها نشان میدهد که قشرهای مختلف اجتماع بر حسب دانش و موقعیت اقتصادی و اجتماعی خود از رسانههای یاد شده متناسب با وضعیت خود بهره میگیرند. مثلاً قشرهای تحصیل کرده در کنار رسانههای نوشتاری از رادیو و تلویزیون هم استفاده میکنند. در حالی که قشرهای پائین اجتماع یا دارای سطوح پائینتر دانش، غالباً و اکثراً از تلویزیون بهره میگیرند.
«تعادل ارتباطاتی» و «سلامت ارتباطی» ایجاب میکند که بهره بردن از این رسانهها متعادل و هم آهنگ باشد. با توجه به اثراتی که کتاب خواندن در ارتقاء فکر و اندیشه و قدرت تعقل انسانها دارد و نیز اثرات ناخوشایند و درازمدت تماشای تلویزیون در کاهش قدرت تعقل و تخیل و حافظه و عدم امکان درک چهرهی واقعی و غیرمخدوش جهان و حوادث (همان طور که در بحثهای مربوطه دیدیم) واضح است که اختلال در تعادل کاربرد این رسانهها در کوتاه مدت و خصوصاً در بلندمدت نشانههای ظهور بیماری اطلاعاتی و به هم ریختن نظام اکولوژیک «سلامت ارتباطی» و محیط اطلاعاتی را بدنبال خواهد داشت.
از آن جا که تمامی گروهها و قشرهای یک جامعه توانایی بهرهگیری متعادل از تمامی رسانهها را ندارند، بدیهی است که موجبات قطبی شدن جامعه برحسب دانش و اطلاعات فراهم گشته، شکاف طبقاتی نوینی پدید میآورد. این شکاف طبقاتی فقط در حوزه دانش و بینش اطلاعاتی و اجتماعی قشرهای جامعه نمودار نمیشود، بلکه در دگرگونی و تغییر شکل زندگی و گذراندن اوقات فراغت و ایام تعطیلی و حتی روابط درون گروهی انسانها چه در خانواده و چه در اجتماع نیز پدیدار میگردد. نتیجه آن که افراد انسانی و گروههای یک جامعه روز به روز از هم دورتر شده و نسبت به هم بیگانهتر گشته و سلامت جمعی و فرهنگی و ملی به مخاطره خواهد افتاد.
آنژلافریتس (A. Fritz) مینویسد: «... امروزه بیش از هر زمان دیگر روشن شده است که نگرانیهایی که اواخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد نسبت به رشد بیش از حد ابزار و رسانههای تصویری و الکترونی ابراز میشد و آثار منفی و ویرانگری که اطلاعات و پیامهای دریافت شده از این ابزار متوجه سلامت فکری و روانی افراد و قشرهای جامعه میکرد بی اساس و بی دلیل نبوده و ریشه در روح بدبینی و مخالفتهای سنتی با نوآوریهای عصر جدید نداشته است...» (10) همین پژوهشگر نسبت به وضع فعلی و آینده جامعه خود-آلمان- چنین اظهار نظر میکند:
« ... در پاسخ به سئوال مربوط به «سلامت ارتباطاتی» و خصلت «اکولوژیک رسانههای ارتباط جمعی» با اطمینان میتوان گفت که آن چه از مجموع ساخت و بافت و تداخل رسانههای جمعی نمودار است، نشانههایی از اعتدال و بازتاب متعادل رسانهها و افراد به چشم نمیخورد. خصوصاً آن که فقط افرادی معدود و گروههایی از جامعه را میتوان یافت که توانایی کنترل و حفظ اجزاء و عناصر محیط زیست اطلاعاتی و ارتباطاتی خود را دارا بوده و متناسب با تواناییها و لیاقتهای شخصی خود بهرههای لازم را توانند برد...» (11)
در مورد همین گروهها نیز در گزارشهای دیگر پژوهشگران دیدیم که روند رو به رشد ایجاد حس بی اعتمادی و بی توجهی نسبت به پارهای رسانهها از جمله تلویزیون و روزنامهها مشهود است.
در ارتباط با جابه جایی و ایجاد اختلال و در تعادل و توازن قدرت و اجتماع و نیز اثرات کوتاه و بلندمدت رسانههای تصویری مسائل و مشکلات فراوانی وجود دارد که برخی نامشهود و پارهای جلوهگر میباشد. از جمله آثار و نشانههای آشکار تخریب زیست محیط اطلاعاتی میتوان رشد «بی سوادی عارضی» را نام برد.
هیلمار هوفمان (Hillmar Hoffmann) در ارتباط با مسألهی «بی سوادی عارضی» به خطر روزافزون رشد بی سوادی و عدم قدرت مطالعه و کتابخوانی در کشورهای صنعتی اشاره کرده مینویسد:
«... بی سوادی عارضی پدیدهای است که افراد قدرت درک و استنباط و نتیجهگیری از یک پیام مکتوب را ندارند. این بی سوادی شامل کسانی نمیشود که حروف الفبا را نمیشناسند و یا نوشتن و خواندن را فرا نگرفتهاند. اینگونه بی سوادان کسانی هستند که چه بسا تحصیلات و آموزشهای دبیرستانی را نیز طی کردهاند؛ ولی در اثر استمرار ارتباط و مراوده با رسانههای ارتباطی قدرت تمرکز و درک مطلب و استدلال نهفته در پیام را نداشته و لذا نمیتوانند با حقوق و قدرت مساوی از عنصر زیست محیط اطلاعاتی بهره مند شوند...» (12)
وی اضافه میکند: «... بر اساس دستور کنگره آمریکا در سال 1984.م مطالعاتی در این زمینه صورت گرفت. 23 میلیون نفر (یعنی حدود 10% جامعه آن روز آمریکا) توانایی درک پیام ساده یک متن مکتوب را نداشتند و پیشبینی میشد سالی 2/3 میلیون نفر بر آنان افزوده شود. همین گزارش میافزاید متجاوز از 40 درصد جوانان 17 ساله قادر به خواندن و درک یک متن ساده از روزنامه یا یک کتاب عادی نبودند، در حالی که تحصیلات متوسطه را دنبال میکردند. همچنین مشاهده شد که حدود 44% آمریکائیان اصولاً علاقه به مطالعه و کتابخوانی ندارند...» (13)
هوفمان در ادامه میگوید: «... وضع در دیگر کشورهای صنعتی کم و بیش از همین قرار است و چارهای نیست که با تهاجمی حساب شده علیه این رشد بی سوادی وارد کارزار شد...» (14)
به یکی از شیوههای مقابله با این بحران خانم فریتس (A.Fritz) پرداخته و پیشنهاد میکند:
«... در مرحله اول مانند هر عنصر از عناصر محیط زیست خود، باید حداقل نیاز فرد و گروههای جامعه را در بهرهوری از رسانههای ارتباطاتی، چه در روابط درون گروهی و چه در روابط انفرادی (نظیر تله تست در کامپیوتر و ارتباط الکترونیک با بانکهای اطلاعاتی و انترنت (Internet...)، و چه به لحاظ فرم و چه از نقطه نظر محتوی، شناخت و تعیین کرد.
ثانیاً فرد و جامعه در برخورد با رسانهها باید آموزش داده شوند. هدف از این آموزش و روشنگری باید ایجاد توانایی در بهرهگیری از رسانههای موجود متناسب با نقش و رسالت و ساختار رسانهها باشد. خانواده به عنوان مهمترین و اساسیترین رکن اجتماع باید مورد توجه قرار گیرد. پدران و مادران باید در تربیت فرزندان خود در بهرهگیری از این رسانهها بیش از گذشته اقدام کنند. باید از آنان اعضایی فعال و خلاق در زندگی اجتماعی بسازند و روحیه مشارکت عمومی را در آنان پرورش دهند؛ به آنان یاری رسانند تا سرنوشت خود و دیگران را به دست صاحبان چند رسانه نسپارند.
ثالثاً مانند گذشته باید نظارت هدف دار و هدایت شده بر طرح و برنامههای رسانهها اعمال شود. همانگونه که از لحاظ سیاسی و تجاری به محتوای رسانهها پرداخته میشود، از لحاظ تربیتی و اجتماعی و روانی و تعلیماتی نیز باید کنترل و نظارت جدی اعمال گردد.
ممکن است برخی افراد این کار را مغایر با بند 5 قانون اساسی (آلمان) دانسته و آن را دخالت در حریم آزادی عقیده و بیان بینگارند. در چنین صورتی باید به آنها هشدار داد که مگر سیاست تبلیغاتی و آموزش همگانی و نظایر آن همیشه از جانب ارگانهای دولتی و ایالتی و ملی اعمال نمیشده است؛ هر چند ناقص و بدون سیستم و ناپخته بوده است. مگر قوانینی که برای ارسال مطبوعات و هزینههای انتشاراتی وضع و اجرا میگردد، پرداخت و هزینه صدها میلیون مارک برای امور نمایشی، تئاتر و اپرا، هدایت و برنامهریزی و اجرای برنامههای فراوان فرهنگی و نمایشی و فستیوال و... در شهرها و مراکز استانها و تأمین هزینههای آن از منابع عمومی و دولتی، دخالت و حضور کنترل کننده در مورد سینما و فیلمهای سینمائی و ویدیوئی، معنایی جز دخالت و نظارت و هدایت ارگانهای مسئول دولتی دارد؟ تردیدی نیست که این کارها سیستماتیک و حساب شده و برخاسته از احساس مسئولیت عمیق و آگاهانه نبوده است. ولى به هر حال دخالت و تجاوز به حریم آزادیهای مصرح در قانون نبوده و هرگز هم به شمار نیامده است.
در این عصر گسترش روزافزون و فزونی نوآوریهای بی حد صنعتی و افزایش دائماً رو به تزاید کانالها و رسانهها هیچگونه عقب نشینی و اهمال پذیرفته نیست... (15)
پینوشتها:
1- دنیای واژگون، ص 255.
خانم پروفسور فریتس علاوه بر این رساله، گزارشی از پژوهشهای خود را پیرامون رفتارهای قرائتی و رسانههای ارتباط جمعی در اطریش در سال 1987 منتشر ساخته است:
Fritz Angela (1987), was ist lesen? Orientierungsstudie zum Leseverhalten in österreich. Wien.
2- همان مرجع.
3- فابریس، هانس.
Fabris, H. (1984), wie viele neue Medien braucht der Mensch? In: Politicum 21, S. 66ff.
4- رک.:
Maletzke, Gerhard (1979), Gesellschaltspolitische Aspekte des kabelfernsehens
این گزارش کارشناسی را آقای دکتر مالتسکه به درخواست ایستگاه رادیو تلویزیونی ایالت اشتوتگارت، جهت پیوستن آن به شبکه سراسری تلویزیون کابلی آلمان، در تاریخ 19 ژانویه 1979 تنظیم کرده و در آن از دیدگاه و زاویه مسائل اجتماعی و جامعه شناختی به اثرات و ابعاد سیاسی و اجتماعی این پیوند پرداخته است.
5-هاخ مایستر، لوتس
Hachmeister, Luts. (1982), Kommunikationswelt als Medienwelt. Be merkungen tur Okologie cler gesellschaftlichen Verstandigung. In: Medium I, S.4.
6- اویریش، کلاوس، Eurich kiaus: زندگی در کلافی از کابل (1980)، انتشارات Reinbeck آلمان، ص 12 به بعد.
7- رک به (1975)Graus/ Werner/ Schneider: ارتباطات انسانی در نظام ارتباطات تکنولوژیک ص 5 به بعد.
8- رک به یورگنهابرماس.
رفتارهای ارتباطی از (Habermas, Jürgen (1984
(1984)، ص 226 به بعد.
9- همان مرجع.
10- رک به آنژلافریتس: ص 266.
11- همان مرجع.
12- هیلمارهوفمان، دنیای واژگون، ص 212.
13- همان مرجع.
14- همان مرجع.
15- رک به آنژلافریتس، ص 268 به بعد.
طباطبایی، صادق؛ (1388)، طلوع ماهواره و افول فرهنگ (چه باید کرد؟)، تهران: نشر اطلاعات، چاپ پنجم.
/م