گريهام براي محروم شدن از عبادت است
منبع: سایت اندیشه قم
عامربن عبدالله بن قيس از مسلمانان پارسا و وارسته و قهرمان صدر اسلام بود، در يكي از جنگ ها هنگام غروب، تنها وارد نيزاري شد، اسب خود را در آنجا بست و به بالاي تپه رفت و به عبادت و مناجات مشغول شد.
يكي از سربازان اسلام ميگويد «او را ديدم، در كمين او بودم، شنيدم در دعاي خويش عرض ميكرد: خدايا سه چيز از تو خواستم، دو چيزش را به من دادي، سومي آن را نيز به من بده تا آن گونه كه ميخواهم تو را عبادت كنم.
در اين وقت متوجه من شد و گفت: مثل اينكه مراقب من بودي چرا چنين كردي؟
گفتم: از اين سخنت بگذر، بگو بدانم آن سه تقاضا چيست كه خداوند دو تقاضايش را داده و يكي از آنها را نداده.
گفت تا زندهام به كسي نگو، تقاضاي اوّلم اين بود حبّ و علاقه به زنان را از دلم بيرون كند، زيرا از هيچ چيز هم چون «طغيان غريزه جنسي» در مورد زنان در آسيب رساني به دينم نميترسيدم. كه اين تقاضايم برآورده شده است و اكنون زنان نامحرم و ديوار در نظرم يكسانند.
دومين تقاضايم اين بود كه از غير خدا نترسم، اينك خود را چنين مييابم.
سومين تقاضايم اين است كه خداوند خواب را از من بگيرد تا آن گونه كه ميخواهم خدا را پرستش كنم، ولي به اين خواستهام نرسيدهام.
عامر هنگام احتضار گريه ميكرد، پرسيدند براي چه گريه ميكني؟ گفت: گريهام از ترس مرگ و علاقه به دنيا نيست، بلكه براي آن است كه از روزه در روزهاي گرم، و عبادت در شبهاي سرد، محروم ميشوم.
خوش آنكه به عشق تو گرفتار بميرم
بيدار در اين منزل خونخوار بميرم
زين خوابگه بي خبران زنده برايم
واقف ز سراپرده اسرار بميرم
مستغرق ديوار شده در بر جانان
آسوده ز اقرار و زانكار بميرم
كاري چو به از خدمت معشوقه و مي نيست
ساقي مددي كن كه درين كار بميرم
خونين جگر و خسته دل و محنت هجران
جانا تو پسندي كه چنين زار بميرم؟
آن يار به كس رخ ننمايد چه توان كرد
بگذار كه در حسرت ديدار بميرم
يكي از سربازان اسلام ميگويد «او را ديدم، در كمين او بودم، شنيدم در دعاي خويش عرض ميكرد: خدايا سه چيز از تو خواستم، دو چيزش را به من دادي، سومي آن را نيز به من بده تا آن گونه كه ميخواهم تو را عبادت كنم.
در اين وقت متوجه من شد و گفت: مثل اينكه مراقب من بودي چرا چنين كردي؟
گفتم: از اين سخنت بگذر، بگو بدانم آن سه تقاضا چيست كه خداوند دو تقاضايش را داده و يكي از آنها را نداده.
گفت تا زندهام به كسي نگو، تقاضاي اوّلم اين بود حبّ و علاقه به زنان را از دلم بيرون كند، زيرا از هيچ چيز هم چون «طغيان غريزه جنسي» در مورد زنان در آسيب رساني به دينم نميترسيدم. كه اين تقاضايم برآورده شده است و اكنون زنان نامحرم و ديوار در نظرم يكسانند.
دومين تقاضايم اين بود كه از غير خدا نترسم، اينك خود را چنين مييابم.
سومين تقاضايم اين است كه خداوند خواب را از من بگيرد تا آن گونه كه ميخواهم خدا را پرستش كنم، ولي به اين خواستهام نرسيدهام.
عامر هنگام احتضار گريه ميكرد، پرسيدند براي چه گريه ميكني؟ گفت: گريهام از ترس مرگ و علاقه به دنيا نيست، بلكه براي آن است كه از روزه در روزهاي گرم، و عبادت در شبهاي سرد، محروم ميشوم.
خوش آنكه به عشق تو گرفتار بميرم
بيدار در اين منزل خونخوار بميرم
زين خوابگه بي خبران زنده برايم
واقف ز سراپرده اسرار بميرم
مستغرق ديوار شده در بر جانان
آسوده ز اقرار و زانكار بميرم
كاري چو به از خدمت معشوقه و مي نيست
ساقي مددي كن كه درين كار بميرم
خونين جگر و خسته دل و محنت هجران
جانا تو پسندي كه چنين زار بميرم؟
آن يار به كس رخ ننمايد چه توان كرد
بگذار كه در حسرت ديدار بميرم